به اعتقاد ما حضرت هارون(ع) از پیامبران الهی بود و در صحرای تیه[1] به مرگ طبیعی از دنیا رفت. اما گروهی از بنی اسرائیل گمان می کردند که حضرت موسی(ع) او را کشت.[2] بنابر آنچه در برخی منابع اسلامی آمده داستان مرگ هارون از این قرار است: خداوند در صحرای تیه به موسی وحی نمود من می‌خواهم جان هارون را بگیرم؛ لذا او را به فلان کوه بیاور. حضرت موسی(ع) به اتفاق هارون -طبق دستور خداوند- به آن مکان رفتند. به درختی رسیدند که تا کنون شبیهش را ندیده بودند. در آن جا منزلی بود با تخت و فرش، و معطر به بوی خوش. حضرت هارون با دیدن جایی به آن زیبایی تعجب کرد. به برادرش موسی گفت: من دوست دارم بر این تخت بخوابم. موسی گفت: بخواب. هارون گفت: می‌ترسم صاحب این خانه آمده و با ما دعوا کند، موسی فرمود: نترس من با تو هستم. هارون به برادرش گفت: تو نیز با من بخواب. هنگامی که هر دو خوابیدند، هارون قبض روح شد. .... هارون از دنیا رفت و با همان تختش به آسمان برده شد. پس از آن، حضرت موسی بدون برادرش به سوی بنی اسرائیل بازگشت؛ بنی اسرائیل به او گفتند تو هارون را کشتی؛ به دلیل این که ما او را دوست می‌داشتیم. موسی گفت: وای بر شما؛ آیا شما فکر می کنید من برادرم را کشتم!. زمانی که فشار از سوی مردم بر موسی زیاد شد، وی نماز خواند و دعا کرد، خداوند تخت هارون را بین آسمان و زمین آورد تا این‌که مردم او را مشاهده کردند، و هارون به آنها خبر داد که به مرگ طبیعی از دنیا رفت، و موسی او را نکشت، پس مردم حضرت موسی را تصدیق کردند و مرگ هارون در تیه بود. [1] . «تیه» بیابان بی ‏آب و علفی است که انسان در آن سرگردان می‏شود. اکنون، «تیه» اسم شده برای همان بیابانی که قوم حضرت موسی(ع) در آن‌جا سرگردان شده بودند، این بیابان بخشی از بیابان سینا بوده است». مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 4، ص 343، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش. [2] . مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 13، ص 372، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، چاپ اول، 1410ق،«قال صاحب الکامل أوحی الله تعالی فی التیه إلی موسی علیه السلام أنی متوف هارون فانطلق به إلی جبل کذا و کذا فانطلقا نحوه فإذا هما بشجرة لم یریا مثلها و فیه بیت مبنی و سریر علیه فرش و ریح طیبة فلما رآه هارون أعجبه فقال یا موسی إنی أحب أن أنام علی هذا السریر فقال له موسی نم قال إنی أخاف رب هذا البیت أن یأتی فیغضب علی قال موسی لا تخف أنا أکفیک قال فنم معی فلما ناما أخذ هارون الموت فلما وجد حسه قال یا موسی خدعتنی فتوفی و رفع علی السریر إلی السماء و رجع موسی إلی بنی إسرائیل فقال له بنو إسرائیل إنک قتلت هارون لحبنا إیاه فقال ویحکم أ فترونی أن أقتل أخی فلما أکثروا علیه صلی و دعا الله تعالی فنزل بالسریر حتی نظروا إلیه ما بین السماء و الأرض فأخبرهم أنه مات و أن موسی لم یقتله فصدقوه فکان موته فی التیه».
به اعتقاد ما حضرت هارون(ع) از پیامبران الهی بود و در صحرای تیه[1] به مرگ طبیعی از دنیا رفت. اما گروهی از بنی اسرائیل گمان می کردند که حضرت موسی(ع) او را کشت.[2] بنابر آنچه در برخی منابع اسلامی آمده داستان مرگ هارون از این قرار است: خداوند در صحرای تیه به موسی وحی نمود من میخواهم جان هارون را بگیرم؛ لذا او را به فلان کوه بیاور. حضرت موسی(ع) به اتفاق هارون -طبق دستور خداوند- به آن مکان رفتند. به درختی رسیدند که تا کنون شبیهش را ندیده بودند. در آن جا منزلی بود با تخت و فرش، و معطر به بوی خوش. حضرت هارون با دیدن جایی به آن زیبایی تعجب کرد. به برادرش موسی گفت: من دوست دارم بر این تخت بخوابم. موسی گفت: بخواب. هارون گفت: میترسم صاحب این خانه آمده و با ما دعوا کند، موسی فرمود: نترس من با تو هستم. هارون به برادرش گفت: تو نیز با من بخواب. هنگامی که هر دو خوابیدند، هارون قبض روح شد. .... هارون از دنیا رفت و با همان تختش به آسمان برده شد. پس از آن، حضرت موسی بدون برادرش به سوی بنی اسرائیل بازگشت؛ بنی اسرائیل به او گفتند تو هارون را کشتی؛ به دلیل این که ما او را دوست میداشتیم. موسی گفت: وای بر شما؛ آیا شما فکر می کنید من برادرم را کشتم!. زمانی که فشار از سوی مردم بر موسی زیاد شد، وی نماز خواند و دعا کرد، خداوند تخت هارون را بین آسمان و زمین آورد تا اینکه مردم او را مشاهده کردند، و هارون به آنها خبر داد که به مرگ طبیعی از دنیا رفت، و موسی او را نکشت، پس مردم حضرت موسی را تصدیق کردند و مرگ هارون در تیه بود. [1] . «تیه» بیابان بی آب و علفی است که انسان در آن سرگردان میشود. اکنون، «تیه» اسم شده برای همان بیابانی که قوم حضرت موسی(ع) در آنجا سرگردان شده بودند، این بیابان بخشی از بیابان سینا بوده است». مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 4، ص 343، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش. [2] . مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 13، ص 372، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، چاپ اول، 1410ق،«قال صاحب الکامل أوحی الله تعالی فی التیه إلی موسی علیه السلام أنی متوف هارون فانطلق به إلی جبل کذا و کذا فانطلقا نحوه فإذا هما بشجرة لم یریا مثلها و فیه بیت مبنی و سریر علیه فرش و ریح طیبة فلما رآه هارون أعجبه فقال یا موسی إنی أحب أن أنام علی هذا السریر فقال له موسی نم قال إنی أخاف رب هذا البیت أن یأتی فیغضب علی قال موسی لا تخف أنا أکفیک قال فنم معی فلما ناما أخذ هارون الموت فلما وجد حسه قال یا موسی خدعتنی فتوفی و رفع علی السریر إلی السماء و رجع موسی إلی بنی إسرائیل فقال له بنو إسرائیل إنک قتلت هارون لحبنا إیاه فقال ویحکم أ فترونی أن أقتل أخی فلما أکثروا علیه صلی و دعا الله تعالی فنزل بالسریر حتی نظروا إلیه ما بین السماء و الأرض فأخبرهم أنه مات و أن موسی لم یقتله فصدقوه فکان موته فی التیه».
- [سایر] اخیرا برخی وهابیون شایع کرده اند که جانشین حضرت موسی(ع)، حضرت هارون(ع) نبوده است بلکه هارون قبل از موسی فوت کرده در پاسخ چه باید گفت؟
- [سایر] چرا حضرت موسی(ع) موهای حضرت هارون(ع)را کشید؟ مگر حضرت موسی و هارون پیامبر و معصوم نبود؟ پس چرا این کار را انجام داد؟
- [سایر] بهلول زمان هارون الرشید که بود؟
- [سایر] آیا (حضرت مریم ) خواهر ( هارون ) است؟
- [سایر] علّت دفن هارون الرّشید در کنار قبر امام رضا علیه السلام چیست؟
- [سایر] در داستان حضرت موسی و هارون(ع)؛ چرا در مورد تعیین وزیر، موسی برای خدا تعیین تکلیف میکند که حتماً هارون وزیر من باشد؟! در صورتی که بهتر بود میگفت: خدایا برای من وزیر قرار ده؟ یعنی نعوذ بالله خدا نمیدانست چه کسی برای وزارت موسی بهتر است؟ مثل اشتباه یوسف(ع) در وقتی که با مکر زنان روبرو شد، از خدا زندان را خواست؟
- [سایر] این داستان که درباره شخصی به نام هارون مکی میگن درسته؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] با عرض سلام و خسته نباشید میخواستم نظر شرع را در مورد حلال یا حرام بودن باشگاه بیلیارد بدانم.
- [سایر] امام رضا علیه السلام که به مرگ و محل دفن خود علم داشته، چگونه با هارون الرشید دفن شدهاند؟
- [سایر] 1. قبور پیامبرانی؛ مانند حضرت شعیب، لوط، یوسف، یونس، آدم، موسی، اسرائیل، اسحاق، ابراهیم، هارون، داوود، سلیمان، ادریس، عیسی، یحیی، زکریا و نوح(ع) کجا واقع شده است؟ 2. چگونه ممکن است برخی پیامبران؛ مانند یونس(ع) که در عراق بوده، در ایران دفن شده باشند؟ آیا میشود نام پیامبران مدفون در ایران را نام ببرید.
- [آیت الله وحید خراسانی] در غیر نماز مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگوید مثلا اگر کسی گفت سلام علیکم در جواب بگوید سلام علیکم ورحمه الله
- [آیت الله بروجردی] در غیر نماز مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگوید، مثلاً اگر کسی گفت:(سَلامٌ عَلَیکُم) در جواب بگوید:(سَلامٌ عَلَیکُمْ وَ رَحمَةُ اللهِ).
- [آیت الله مکارم شیرازی] نمازگزار نباید در حال نماز به دیگری سلام کند، ولی اگر دیگری به او سلام کند جواب او واجب است، اما جواب باید مانند سلام باشد، مثلاً اگر گفت: (السلام علیْک) در جواب بگوید (السلام علیْک) و اگر بگوید (سلامٌ علیْکمْ) در جواب بگوید (سلامٌ علیْکمْ)، حتی اگر بگوید (سلام) در جواب باید بگوید (سلام).
- [آیت الله مکارم شیرازی] نمازگزار نباید در حال نماز به دیگری سلام کند، ولی اگر دیگری به او سلام کند جواب او واجب است، اما جواب باید مانند سلام باشد، مثلاً اگر گفت: (السلام علیْک) در جواب بگوید (السلام علیْک) و اگر بگوید (سلامٌ علیْکمْ) در جواب بگوید (سلامٌ علیْکمْ)، حتی اگر بگوید (سلام) در جواب باید بگوید (سلام).
- [آیت الله بهجت] اگر در جایی که نباید سلام دهد ، به نیت سلام اشتباها هرسه سلام را بگوید دو سجده سهو کافی است .
- [آیت الله علوی گرگانی] در حال نماز، انسان نباید به دیگری سلام کند و اگر دیگری به او سلام کند، باید همانطور که او سلام کرده جواب دهد، مثلاً اگر گفته سلام علیکم در جواب بگوید سلام علیکم ونباید علیکم السلام بگوید و بنابر احتیاط واجب باید بین سلام وجواب مماثلت در تعریف وتنکیر وافراد وجمع باشد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] باید جواب سلام را به سلامکننده بفهماند؛ اگر چه سلامکننده کر باشد و لازم نیست جواب سلام را طوری بگوید که سلامکننده بشنود و اگر فهماندن جواب سلام به سلامکننده ممکن نباشد؛ مثل این که شخص به انسان سلام کند و به سرعت رد شود و یا از تلویزیون یا رادیو سلام بدهد، ظاهراً جواب سلام لازم نیست.
- [آیت الله وحید خراسانی] در حال نماز انسان نباید به دیگری سلام کند و اگر دیگری به او سلام کند باید همان طور که او سلام کرده جواب دهد مثلا اگر گفته سلام علیکم در جواب بگوید سلام علیکم مگر در جواب علیکم السلام که بنابر احتیاط واجب باید بگوید سلام علیکم
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . در حال نماز، انسان نباید به دیگری سلام کند، و اگر دیگری به او سلام کند، باید همان طور که او سلام کرده جواب دهد، مثلاً اگر گفته: "سَلامٌ عَلَیْکُمْ" در جواب بگوید: "سَلامٌ عَلَیْکُمْ" ولی در جواب "عَلَیْکُمُ السَّلامُ" باید بگوید: "سَلامٌ عَلَیْکُمْ".
- [آیت الله بروجردی] در حال نماز انسان نباید به دیگری سلام کند و اگر دیگری به او سلام کند باید همان طور که او سلام کرده جواب دهد، مثلاً اگر گفته (سَلامٌ عَلَیکُم) در جواب بگوید:(سَلامٌ عَلَیکُم)؛ ولی در جوابِ (عَلَیکُمُ السَّلام) باید بگوید، (سَلامٌ عَلَیکُم).