أبو محمد سهل بن عبد الله بن یونس تستری، یکی از بزرگان و علمای صوفیه بوده[1] که در سال 200ه.ق به دنیا آمد[2] و در سال 283 از دنیا رفت.[3] زندگی تستری در سده‌های نخستین اسلامی، به نقش و اهمیت این عالم صوفی‌مسلک افزوده و طبیعی است که این امتیاز، نظریات او را از اهمیت دو چندان برخوردار کرده است. تستری که در زمان خود بزرگ و شیخ اهل تصوّف حساب می‌شد،[4] ریاضت‌ها و روزه‌های سختی می‌گرفت و مریدان بسیاری داشت که کرامات بسیاری را به او نسبت داده‌اند.[5] او در شهر شوشتر به دنیا آمد[6] و بعد از چند هجرت به شهر‌های دیگر، در نهایت به بصره رفت و تا پایان عمر خود در همان‌جا ماند.[7] تستری اصول مذهب خود را در هفت مورد ابراز کرده است: تمسک به قرآن، عمل به سنت پیامبر(ص)، استفاده تنها از مال حلال، بی‌آزار بودن، دوری از گناه، توبه و ادای حقوق. [8] البته در ذیل هر یک از اینها، آموزه ‌و دستورات مختلفی برای مریدان و پیروان خود داده است؛ برای نمونه تستری، برخی دستورات را اهمیت ویژه‌ای داده و بر آنها تأکید می‌کرد: «هر آنچه که پیامبر(ص) گفته و یا بدان عمل کرده باید از آن تبعیت کرد، پاک بودن نیت در تمام اعمال برای خداوند اهمیت بسیار دارد و باید تلاش شود تمام اعمالی که انجام می‌دهد برای خداوند باشد».[9] تستری، به لحاظ فقهی و کلامی از اهل سنت بود و در برخی از اعتقادات مخالف شیعه و حتی تعریض‌هایی به آنها داشت.[10] حال، برای شناخت بهتر ایشان، تعدادی از گفتارهای او را نقل می‌کنیم: «از میان انسان‌ها، تنها سه دسته می‌باشند که آرزوی مرگ می‌کنند: انسان‌های نادانی که به وقایع پس از مرگ جاهل هستند. افرادی که از تقدیر الهی در فرار هستند و انسان مشتاقی که دوست‌ دارد به لقاء الله برسد و با مرگ به وصال خود خواهد رسید».[11] «از تستری در مورد ایمان سؤال شد و این‌که ایمان چیست؟ تستری گفت: گفتار، عمل، نیت و سنت؛ زیرا ایمان اگر گفتار باشد بدون این‌که به آن عمل شود، این کفر خواهد بود. اگر گفتار و عمل باشد بدون نیت، این نفاق خواهد بود. همچنین اگر گفتار، عمل و نیت بوده باشد اما از سنت تبعیت نکند، این بدعت خواهد بود».[12] «خداوند در سیری، جهل و معصیت و در گرسنگی، علم و حکمت را قرار داده است».[13] تفسیر تستری با این‌که از اهل تصوف، تفاسیر چندانی نگارش نیافته است، اما همان تعدادی که نگارش یافته و به ما رسیده نیز دارای اهمیتی ویژه می‌باشند. حال با ذکر نکاتی به بررسی این تفسیر می‌پردازیم: 1. تفسیر تستری، اولین تفسیر اهل تصوف می‌باشد که نگارش یافته است. این تفسیر در واقع تفسیر باطنی قرآن است که در خود به تأویل برخی از آیات نیز پرداخته است.[14] 2. از برخی قرائن موجود در این تفسیر، به‌دست می‌آید که نگارش حداقل مقداری از این تفسیر به وسیله خود تستری نبوده است، بلکه شخصی به نام أبو بکر محمد بن أحمد بلدی نظرات تفسیری تستری را جمع‌آوری کرده است[15] که البته ما کسی را که در اصل انتساب محتوای این کتاب به تستری، شبهه نکرده باشد، نیافتیم. 3. با این‌که این تفسیر از سوره حمد تا آخرین سوره قرآن را در بر دارد، اما در حجم بسیار کمی بوده و بدون پی نوشت‌های و فهرست‌ها، امروزه تنها در دویست و دوازده صفحه چاپ شده است. البته در این تفسیر تنها آیاتی ذکر شده که مطالبی در ذیل آن وجود دارد و طبیعی است که بسیاری از آیات، مورد بحث و بررسی قرار نگرفته‌اند. 4. تستری از بزرگان صوفیه می‌باشد و برای پیروان این فرقه استفاده از تأویل و تفسیر باطنی آیات امری طبیعی است؛ با این حال قست‌های عمده این تفسیر قابل فهم و استفاده برای عموم می‌باشد و حتی کلمات و نوع نگارش مختصر آن به نوعی است که خواننده عامی نیز از خواندنش استفاده می‌برد. این خصیصه، تفسیر تستری را از بسیاری تفاسیر اهل تصوف و غیر تصوف، متمایز می‌کند. 5. گفتارها و نظریات تستری، دارای اهمیت بالایی بوده و برای بسیاری از مفسران و عارفان قابل تأمّل و دقت بوده است؛ لذا برخی از مفسران شیعه[16] و سنی[17] به اقوال و گفتار او استناد کرده‌اند که نشان از اهمیت این تفسیر دارد. 6. این تفسیر، تنها به دنبال بیان تفسیر ظاهری نیست، بلکه تلاش می‌کند لایه‌های درونی آیات را بیان دارد؛ زیرا در نگاه تستری برای هر آیه‌ای از قرآن چهار وجه وجود دارد؛ ظاهر، باطن، حد و مطلع؛‌ ظاهر قرآن تلاوت آن می‌باشد، باطن، فهم آن است، حد آن؛ حلال و حرام است، مطلع؛ اشراف قلب بر مراد آیات می‌باشد.[18] [1] . زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 3، ص 143،‌ بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م. [2] . معرفت‏، محمد هادی، التفسیر و المفسرون، مشهد، الجامعة الرضویه للعلوم الاسلامیه‏، چاپ اوّل‏، 1418ق. [3] . ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 11، ص 74، بیروت، دار الفکر، 1407ق. [4] . ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبد السلام، ج 21، ص 187،‌ بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق. [5] . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 3، ص 52، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق. [6] . همان. [7] . یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبد الله، معجم البلدان، ج 2، ص 31، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م. [8] . مغراوی، أبو سهل محمد بن عبد الرحمن،‌ موسوعة مواقف السلف فی العقیدة و المنهج و التربیة، ج 4، ص 404، مراکش، مصر، المکتبة الإسلامیة، النبلاء للکتاب، چاپ اول، بی‌تا. [9] . صالحی دمشقی‏، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 11، ص 428، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق؛‌ شاطبی، إبراهیم بن موسی بن محمد، الاعتصام، تحقیق، هلالی، سلیم بن عید، ج 2، ص 867،‌ عربستان سعودی، دار ابن عفان، چاپ اول، 1412ق. [10] . موسوعة مواقف السلف فی العقیدة و المنهج و التربیة، ج 4، ص 404. [11] . سیوطی، عبد الرحمن بن أبی‌بکر، شرح الصدور بشرح حال الموتی و القبور، محقق، حلبی، عبد المجید طعمة، ج 1، ص 23، لبنان، دار المعرفة، چاپ اول، 1417ق. [12] . ابن سحمان،‌ سلیمان بن سحمان بن مصلح، تنبیه ذوی الألباب السلیمة،‌ ج 1، ص 70، ریاض، دار العاصمة، بی‌تا. [13] . ظهیر پاکستانی، إحسان إلهی، دراسات فی التصوف، ج 1، ص 29، دار الإمام، چاپ اول، 1426ق. [14] . التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 540. [15] . رضوان‏، عمر بن ابراهیم، آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره‏، ج 2، ص 759،‌ دار الطیبة، بی‌تا؛ ذهبی‏، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 380، بیروت، دار احیاء التراث العربی‏، بی‌تا. [16] . صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تحقیق، خواجوی، محمد، ج 3، ص 248، قم، انتشارات بیدار، چاپ دوم، 1366ش. [17] . رشیدالدین میبدی، احمد بن ابی‌سعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق، حکمت‏، علی اصغر، ج 1، ص 109، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، 1371ش؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 1، ص 269، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش. [18] . تستری، ابومحمد سهل بن عبدالله، تفسیر التستری، تحقیق، عیون السود، محمد باسل، ص 16، بیروت، منشورات محمدعلی بیضون، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1423ق.
أبو محمد سهل بن عبد الله بن یونس تستری، یکی از بزرگان و علمای صوفیه بوده[1] که در سال 200ه.ق به دنیا آمد[2] و در سال 283 از دنیا رفت.[3] زندگی تستری در سدههای نخستین اسلامی، به نقش و اهمیت این عالم صوفیمسلک افزوده و طبیعی است که این امتیاز، نظریات او را از اهمیت دو چندان برخوردار کرده است.
تستری که در زمان خود بزرگ و شیخ اهل تصوّف حساب میشد،[4] ریاضتها و روزههای سختی میگرفت و مریدان بسیاری داشت که کرامات بسیاری را به او نسبت دادهاند.[5] او در شهر شوشتر به دنیا آمد[6] و بعد از چند هجرت به شهرهای دیگر، در نهایت به بصره رفت و تا پایان عمر خود در همانجا ماند.[7]
تستری اصول مذهب خود را در هفت مورد ابراز کرده است: تمسک به قرآن، عمل به سنت پیامبر(ص)، استفاده تنها از مال حلال، بیآزار بودن، دوری از گناه، توبه و ادای حقوق. [8] البته در ذیل هر یک از اینها، آموزه و دستورات مختلفی برای مریدان و پیروان خود داده است؛ برای نمونه تستری، برخی دستورات را اهمیت ویژهای داده و بر آنها تأکید میکرد: «هر آنچه که پیامبر(ص) گفته و یا بدان عمل کرده باید از آن تبعیت کرد، پاک بودن نیت در تمام اعمال برای خداوند اهمیت بسیار دارد و باید تلاش شود تمام اعمالی که انجام میدهد برای خداوند باشد».[9]
تستری، به لحاظ فقهی و کلامی از اهل سنت بود و در برخی از اعتقادات مخالف شیعه و حتی تعریضهایی به آنها داشت.[10]
حال، برای شناخت بهتر ایشان، تعدادی از گفتارهای او را نقل میکنیم:
«از میان انسانها، تنها سه دسته میباشند که آرزوی مرگ میکنند: انسانهای نادانی که به وقایع پس از مرگ جاهل هستند. افرادی که از تقدیر الهی در فرار هستند و انسان مشتاقی که دوست دارد به لقاء الله برسد و با مرگ به وصال خود خواهد رسید».[11]
«از تستری در مورد ایمان سؤال شد و اینکه ایمان چیست؟ تستری گفت: گفتار، عمل، نیت و سنت؛ زیرا ایمان اگر گفتار باشد بدون اینکه به آن عمل شود، این کفر خواهد بود. اگر گفتار و عمل باشد بدون نیت، این نفاق خواهد بود. همچنین اگر گفتار، عمل و نیت بوده باشد اما از سنت تبعیت نکند، این بدعت خواهد بود».[12]
«خداوند در سیری، جهل و معصیت و در گرسنگی، علم و حکمت را قرار داده است».[13]
تفسیر تستری
با اینکه از اهل تصوف، تفاسیر چندانی نگارش نیافته است، اما همان تعدادی که نگارش یافته و به ما رسیده نیز دارای اهمیتی ویژه میباشند. حال با ذکر نکاتی به بررسی این تفسیر میپردازیم:
1. تفسیر تستری، اولین تفسیر اهل تصوف میباشد که نگارش یافته است. این تفسیر در واقع تفسیر باطنی قرآن است که در خود به تأویل برخی از آیات نیز پرداخته است.[14]
2. از برخی قرائن موجود در این تفسیر، بهدست میآید که نگارش حداقل مقداری از این تفسیر به وسیله خود تستری نبوده است، بلکه شخصی به نام أبو بکر محمد بن أحمد بلدی نظرات تفسیری تستری را جمعآوری کرده است[15] که البته ما کسی را که در اصل انتساب محتوای این کتاب به تستری، شبهه نکرده باشد، نیافتیم.
3. با اینکه این تفسیر از سوره حمد تا آخرین سوره قرآن را در بر دارد، اما در حجم بسیار کمی بوده و بدون پی نوشتهای و فهرستها، امروزه تنها در دویست و دوازده صفحه چاپ شده است. البته در این تفسیر تنها آیاتی ذکر شده که مطالبی در ذیل آن وجود دارد و طبیعی است که بسیاری از آیات، مورد بحث و بررسی قرار نگرفتهاند.
4. تستری از بزرگان صوفیه میباشد و برای پیروان این فرقه استفاده از تأویل و تفسیر باطنی آیات امری طبیعی است؛ با این حال قستهای عمده این تفسیر قابل فهم و استفاده برای عموم میباشد و حتی کلمات و نوع نگارش مختصر آن به نوعی است که خواننده عامی نیز از خواندنش استفاده میبرد. این خصیصه، تفسیر تستری را از بسیاری تفاسیر اهل تصوف و غیر تصوف، متمایز میکند.
5. گفتارها و نظریات تستری، دارای اهمیت بالایی بوده و برای بسیاری از مفسران و عارفان قابل تأمّل و دقت بوده است؛ لذا برخی از مفسران شیعه[16] و سنی[17] به اقوال و گفتار او استناد کردهاند که نشان از اهمیت این تفسیر دارد.
6. این تفسیر، تنها به دنبال بیان تفسیر ظاهری نیست، بلکه تلاش میکند لایههای درونی آیات را بیان دارد؛ زیرا در نگاه تستری برای هر آیهای از قرآن چهار وجه وجود دارد؛ ظاهر، باطن، حد و مطلع؛ ظاهر قرآن تلاوت آن میباشد، باطن، فهم آن است، حد آن؛ حلال و حرام است، مطلع؛ اشراف قلب بر مراد آیات میباشد.[18] [1] . زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 3، ص 143، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م. [2] . معرفت، محمد هادی، التفسیر و المفسرون، مشهد، الجامعة الرضویه للعلوم الاسلامیه، چاپ اوّل، 1418ق. [3] . ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 11، ص 74، بیروت، دار الفکر، 1407ق. [4] . ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبد السلام، ج 21، ص 187، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق. [5] . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 3، ص 52، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق. [6] . همان. [7] . یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبد الله، معجم البلدان، ج 2، ص 31، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م. [8] . مغراوی، أبو سهل محمد بن عبد الرحمن، موسوعة مواقف السلف فی العقیدة و المنهج و التربیة، ج 4، ص 404، مراکش، مصر، المکتبة الإسلامیة، النبلاء للکتاب، چاپ اول، بیتا. [9] . صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 11، ص 428، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق؛ شاطبی، إبراهیم بن موسی بن محمد، الاعتصام، تحقیق، هلالی، سلیم بن عید، ج 2، ص 867، عربستان سعودی، دار ابن عفان، چاپ اول، 1412ق. [10] . موسوعة مواقف السلف فی العقیدة و المنهج و التربیة، ج 4، ص 404. [11] . سیوطی، عبد الرحمن بن أبیبکر، شرح الصدور بشرح حال الموتی و القبور، محقق، حلبی، عبد المجید طعمة، ج 1، ص 23، لبنان، دار المعرفة، چاپ اول، 1417ق. [12] . ابن سحمان، سلیمان بن سحمان بن مصلح، تنبیه ذوی الألباب السلیمة، ج 1، ص 70، ریاض، دار العاصمة، بیتا. [13] . ظهیر پاکستانی، إحسان إلهی، دراسات فی التصوف، ج 1، ص 29، دار الإمام، چاپ اول، 1426ق. [14] . التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 540. [15] . رضوان، عمر بن ابراهیم، آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، ج 2، ص 759، دار الطیبة، بیتا؛ ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 380، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا. [16] . صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تحقیق، خواجوی، محمد، ج 3، ص 248، قم، انتشارات بیدار، چاپ دوم، 1366ش. [17] . رشیدالدین میبدی، احمد بن ابیسعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق، حکمت، علی اصغر، ج 1، ص 109، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، 1371ش؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 1، ص 269، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش. [18] . تستری، ابومحمد سهل بن عبدالله، تفسیر التستری، تحقیق، عیون السود، محمد باسل، ص 16، بیروت، منشورات محمدعلی بیضون، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1423ق.
- [سایر] چه چیزی در این روایت نهی شده است؟ آنرا توضیح دهید: (مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لَا یمْسَحْ أَحَدُکمْ بِثَوْبِ مَنْ لَمْ یکسُهُ).
- [سایر] در تفسیر المیزان آمده: (عن عبد الله بن الزبیر قال: قال رسول الله(ص): إنما سمی الله البیت العتیق لأن الله أعتقه من الجبابرة فلم یظهر علیه جبار قط. أقول: أما هذه الروایة فالتاریخ لا یصدقها و قد خرب البیت ثم غیره عبد الله بن الزبیر نفسه ثم الحصین بن نمیر بأمر یزید ثم الحجاج بأمر عبد الملک ثم القرامطة). سؤال این است که: معنای (قد خرب البیت ثم غیره عبد الله بن الزبیر) چیست؟ ظاهراً اشاره به تخریب خانه خدا توسّط ابن زبیر میکند، امّا (تغییر دادن آن) (غیره) به چه معنا است؟
- [سایر] لوح معروف حضرت فاطمه (س) که از جابر بن عبد الله انصاری نقل شده است، چیست؟
- [سایر] لوح معروف حضرت فاطمه (س) که از جابر بن عبد الله انصاری نقل شده است، چیست؟
- [سایر] لطفاً این روایت را اجمالاً توضیح دهید: (مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَاصِمِی عَنْ عَلِی بْنِ الْحَسَنِ التَّمِیمِی عَنْ عَلِی بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ ذَکرْتُ لَهُ مِصْرَ فَقَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) اطْلُبُوا بِهَا الرِّزْقَ وَ لَا تَطْلُبُوا بِهَا الْمَکثَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) مِصْرُ الْحُتُوفِ یقَیضُ لَهَا قَصِیرَةُ الْأَعْمَارِ).
- [سایر] میخواستم (یحیی بن ضریس) را که در سلسله روات سند زیر هست بررسی رجالی کنید. (حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الصَّفَّارُ قَالَ: ثنا أَبُو یَحْیَی عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَّامٍ الرَّازِیُّ، بأَصْبَهَانَ قَالَ: ثنا یَحْیَی بْنُ الضُّرَیْسِ قَالَ: ثنا عِیسَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، قَالَ: ثنا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ قَالَ: " نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: {إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ} [المائدة: 55] فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَدَخَلَ الْمَسْجِدَ، وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بَیْنَ رَاکِعٍ وَقَائِمٍ، فَصَلَّی، فَإِذَا سَائِلٌ، قَالَ: (یَا سَائِلُ أَعْطَاکَ أَحَدٌ شَیْئًا؟)، فَقَالَ: لَا إِلَّا هَذَا الرَّاکِعَ لِعَلِیٍّ أَعْطَانِی خَاتَمًا قَالَ الْحَاکِمُ: هَذَا حَدِیثٌ تَفَرَّدَ بِهِ الرَّازِیُّونَ، عَنِ الْکُوفِیِّینَ، فَإِنَّ یَحْیَی بْنَ الضُّرَیْسِ الرَّازِیَّ قَاضِیهِمْ، وَ عِیسَی الْعَلَوِیُّ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ).
- [سایر] معنای حدیث زیر چیست؟ و عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبیعمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن مصعب بن عبد الله النوفلی، عمن رفعه قال: قَدِمَ أعرابی بِإبل له علی عهد رسول الله(ص) ... فقال: فَاسْتَهْدِنِی یا رسول الله، قال: لا، قال: بَلی یا رسول الله فَلَم یَزَل یُکَلّمُه حتّی قال: أَهْدِ لَنَا نَاقَةً وَ لَا تَجْعَلْهَا وَلْهَی.
- [سایر] آیا مذهب تشیع به وسیله عبد اللّه بن سبا تأسیس شده است؟
- [سایر] با توجه به روایات زیر، (نسل) را توضیح دهید. 1. (روی مُنذِر بن جَیفَر عن یحیی بن طلحة النَهدی قال: قال لنا أبو عبد الله(ع) سِیرُوا وَ انْسَلُّوا فَإِنَّهُ أَخَفُّ عَلَیْکُم). 2. (رُوِیَ أَنَّ قَوْماً مُشَاةً أَدْرَکَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَشَکَوْا إِلَیْهِ شِدَّةَ الْمَشْیِ فَقَالَ لَهُمُ اسْتَعِینُوا بِالنَّسْل). 3. (عن ابن مَحبوب عن هشام بن سالم عن أبی عبد الله(ع) قال: جَاءَتِ الْمُشَاةُ إِلَی النَّبِیِّ فَشَکَوْا إِلَیْهِ الْإِعْیَاءَ فَقَالَ عَلَیْکُمْ بِالنَّسَلَانِ فَفَعَلُوا فَذَهَبَ عَنْهُمُ الْإِعْیَاءُ فَکَأَنَّمَا نَشِطُوا مِنْ عِقَال). 4. (عن عبد الله بن سِنان عن أبی عبد الله(ع) مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ عَلَیْکُمْ بِالنَّسَلَانِ فَإِنَّهُ یَذْهَبُ بِالْإِعْیَاءِ وَ یَقْطَعُ الطَّرِیق). 5. (عن ابن فَضّال عن القَدّاح عن أبی عبد الله(ع) عن أبیه (ع) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ رَأَی قَوْماً قَدْ جَهَدَهُمُ الْمَشْیُ فَقَالَ اخْبُبُوا انْسِلُوا فَفَعَلُوا فَذَهَبَ عَنْهُمُ الْإِعْیَاء).
- [سایر] با توجه به روایات زیر، معنای (جلال) و (جزار) و (قلائد) چیست؟ (مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ عَنْ عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ نَهَی رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَنْ یعْطَی الْجَزَّارُ مِنْ جُلُودِ الْهَدْی وَ جِلَالِهَا شَیئاً). (وَ فِی رِوَایةِ مُعَاوِیةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ ینْتَفَعُ بِجِلْدِ الْأُضْحِیةِ وَ یشْتَرَی بِهِ الْمَتَاعُ وَ إِنْ تُصُدِّقَ بِهِ فَهُوَ أَفْضَلُ وَ قَالَ نَحَرَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بُدْنَهُ وَ لَمْ یعْطِ الْجَزَّارِینَ جُلُودَهَا وَ لَا قَلَائِدَهَا وَ لَا جِلَالَهَا وَ لَکنْ تَصَدَّقَ بِهِ وَ لَا تُعْطِ السَّلَّاخَ مِنْهَا شَیئاً وَ لَکنْ أَعْطِهِ مِنْ غَیرِ ذَلِک). (مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یحْیی عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ ذَبَحَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِلَی أَنْ قَالَ وَ لَمْ یعْطِ الْجَزَّارِینَ مِنْ جِلَالِهَا وَ لَا مِنْ قَلَائِدِهَا وَ لَا مِنْ جُلُودِهَا وَ لَکنْ تَصَدَّقَ بِهِ).
- [آیت الله علوی گرگانی] هرگاه در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده بر زمین بگذارد، اگرچه ذکر نگوید کافی است وگفتن ذکر مستحبّ است و بهتر است بگوید: )لا اًّلهَ اًّلا اللّهُ حَقَّاً حَقّا، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ ایماناً وَتَصْدِیقاً، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ عُبودِیًَّْ وَرِقّاً، سَجَدتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لا مُسْتَنْکِفَاً وَلا مُسْتَکْبِراً، بَلْ أنَا عَبْد ذَلیل ضَعیف خائِف مُسْتَجیر(.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] هرگاه در سجده قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگرچه ذکر نگوید کافی است و گفتن ذکر مستحب است و بهتر است بگوید: لااِلهَ الاّ اللهُ حَقّاً حَقّاً، لااِلهَ الاّ اللهُ اِیماناً وَتَصدیقاً، لااِلهَ الاّ الله عبودیّةً وَرِقّاً سَجَدتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً، لامُسْتَنْکِفاً وَلا مُستَکبِراً بَلْ اَنَا عَبْدُ ذَلِیلٌ ضَعیفٌ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ.
- [آیت الله بروجردی] هرگاه در سجدهی قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگر چه ذکر نگوید کافیست و گفتن ذکر مستحب است و بهتر است بگوید:لا اِلهَ اِلا اللهُ حَقّاً حَقّاً، لا اِلهَ الا اَللهُ اِیماناً وَ تَصدیقاً، لا اِلهَ اِلا اللهُ عُبودیِّةً وَ رِقّاً سَجَدتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً، لامُسْتَنْکِفاً وَ لا مُستَکبِراً بَلْ انَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ ضَعیِفٌ خائِفٌ مُسْتَجیِرٌ.
- [آیت الله علوی گرگانی] مستحبّ است قبر را به اندازه انسان متوسّط یا تا گلوگاه گود کنند، ومیّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر، از جهتیبهتر باشد مثل آن که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند، و نیز مستحبّ است جنازه را در چند ذرعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میّت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن، پارچهای روی قبر بگیرند و نیز مستحبّ است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شده پیش از دفن و در موقع دفن بخوانند و بعد از آن که میّت را در لحد گذاشتند، گرههای کفن را باز کنند وصورت میّت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت بر نگردد و پیش از آن که لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میّت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدّت حرکتش دهند وسه مرتبه بگویند: )اًّسْمَعْ اًّفْهَمْ یا فلانَ بْنَ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت وپدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمّد واسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: )اًّسْمَعْ افْهَم یا مُحَمَّدِ بنَ عَلی( پس از آن بگویند: )هَل اَنْتَ عَلی العَهْدِ الَذی فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادَِْ أنْ لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَانّ مُحَمّداً صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَیِّدُ النَّبیِّینَ وَخاتَمُ المَرْسَلینَ وَانَّ عَلیّاً أمیرُ المُؤمنِینَ وَسَیّدُ الوَصِیینَ وَاًّمام افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلی العالَمینَ وَاَنّ الحَسَنَ وَالحُسَیْنَ وَعَلیَّ بْنَ الحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَمُوسی بْنَ جَعْفَر وَعَلیَّ بْنَ مُوسی وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلی وَعَلیَّ بْنَ مُحَمَّد وَالحَسَنَ بْنَ عَلیّ وَالقائِمَ الحُجََّْ المَهدِیَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ أئِمَُّْ المُؤمِنینَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلی الخَلْقِ أجْمَعینَ وَأئِمَتُکَ أئِمَُّْ هُدی بِکَ أبْرار یا فلانَ بْنُ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت وپدرش را بگوید و بعد بگوید: )اًّذا أتاکَ المَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسولَیْنِ مِن عِنْدِ اللّهِ تَبارَکَ وَتَعالی وَسَئَلاکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِیِّکَ وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَن قِبْلَتِکَ وَعَنْ أئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِیجَوابِهِما اللّهُ رَبِّی وَمُحَمَّد صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلهِ نَبیّی وَالاسْلامُ دِینی وَالقُرآنُ کِتابیوَالکَعْبَُْ قِبْلَتی وَأمیرُ المُؤمِنینَ عَلیُّ بْنُ أبی طالِب اًّمامی وَالحَسَنُ بْنُ عَلی المُجْتَبی اًّمامی وَالحُسَینُ بْنُ عَلی الشَهیدُ بِکَربَلأ اًّمامی وَعَلی زَیْنُ العابِدینَ اًّمامیوَمُحَمّد الباقِرُ اًّمامی وَجَعْفَر الصادِقُ اًّمامی وَمُوسی الکاظِمُ اًّمامی وَعَلیالرِضا اًّمامی وَمُحَمَّد الجَوادُ اًّمامی وَعَلی الهادِی اًّمامی وَالحَسَنُ العَسْکَرَیُّ اًّمامی وَالحُجَُّْ المُنْتَظَرُ اًّمامی هؤلأ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجْمَعینَ أئِمَّتی وَسادَتیوَقادَتی وَشُفَعائی بِهِم أتَوَلّی وَمِنْ أعْدائِهِم أتَبَرَُ فِی الدُنیا وَالاَّخِرَْ ثُمَّ اعْلَم یا فلان بْنَ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید بعد بگوید: )اًّنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالی نِعْمَ الرَّبُ وَأنَّ مُحَمَّداً صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ نِعْمَ الرَسُولُ واَنَّ عَلیَ بْنَ أبی طالِب وَأوْلادَهُ المَعْصومینَ و الأئِمََّْ الاًّثْنَیْ عَشَر نِعْمَ الأئِمََّْ وَأنَ ما جأَ بِهِ مُحَمَّد صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلهِ حَقّ وَأنّ المَوْتَ حَقّ وَسُؤالَ مُنْکَر وَنَکیر فِی القَبْرِ حَقّ وَالبَعْثَ حَقّ وَالنُشُورَ حَقّ وَالصِراطَ حَقّ وَالمیزانَ حَقّ وَتَطایُرَ الکُتُبِ حَقّ وَانَّ الجَنََّْ حَقّ وَالنارَ حَقّ وَانَّ السّاعََْ آتیَْ لا رَیْبَ فیها وَأنَ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی القُبُورِ پس بگوید أفَهِمْتَ یا فلان( و به جای فلان اسم میّت را بگوید پس از آن بگوید: )ثَبَّتَکَ اللّهُ بِالقَوْلِ الثّابِتِ وَهَداکَ اللّهُ اًّلی صِراطً مُسْتَقیم عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ أوْلِیائِکَ فِیمُسْتَقَرً مِن رَّحْمَتِهِ( پس بگوید: )أللّهُمَّ جافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْه وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اًّلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً اللّهُمّ عَفوکَ عَفوَک(.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مستحب است، قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند و میت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد مثل آن که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند و نیز مستحب است جنازه را در چند ذراعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه، زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میت مرد است، در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و دردفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن، پارچه ای روی قبر بگیرند، و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شد، پیش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آن که میت را در لحد گذاشتند، گره های کفن را باز کنند و صورت میت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میت به پشت برنگردد و پیش از آن که لحد را بپوشانند، دست راست را بشانه راست میت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمد است و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی پس از آن بگویند: هَلْ أَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذی فَارَقْتَنَا عَلَیْهِ مِنْ شَهَادَةِ أنْ لاَ إِلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ وَسَیّدُ النَّبِیّینَ وَخَاتَمُ الْمُرْسَلِینَ وَأنَّ عَلِیاً أمِیرُ المؤمِنِینَ وَسَیِّدُ الْوَصیّیِن وإمَامٌ افْتَرَضَ اللهُ طَاعَتَهُ عَلی الْعَالَمِینَ وَأَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَعلیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَموُسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَعَلیَّ بْنَ موُسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَعَلیَّ بْنَ مُحَمَّد وَالْحَسنَ بْنَ عَلیٍّ وَالْقائِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدیَّ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أئِمَّةُ الْمُؤْمِنینَ وَحُجَجُ اللهِ عَلَی الْخَلْقِ أَجْمَعِین وَأَئِمَّتُکَ أَئِمَّةُ هُدی أَبْرارٌ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند و بعد بگویند: إذا اتَاکَ الْمَلَکَانِ الْمُقَرَّبَانِ رَسوُلَیْنِ مِنْ عِنْدِ الله تَبَارَکَ وَتَعَالی وَسَئَلاَکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِیّک وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتَابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ أَئِمَّتِکَ فَلاَ تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فی جَوَابِهِمَا اللهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله نَبِیّی وَالإسْلاَمُ دینی وَالْقُرْآنُ کِتَابی وَالْکَعْبَةُ قِبْلَتی وَأمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلیُّ بْنُ أبیطَالِب إمَامی وَالْحَسَنُ بْنُ عَلی الْمُجْتَبی إمَامی وَالْحُسَیْنُ بْنُ عَلیٍّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلاء إِمَامی وَعَلِی زِیْنُ الْعَابِدینَ إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ إمَامی وَجَعْفَرٌ الصَّادِقُ إمَامی وَموُسَی الْکَاظِمُ إمَامی وَعَلِیٌّ الرِّضَا إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْجَوَادُ إمَامی وَعَلیٌّ الْهَادی إمَامی وَالْحَسَنُ الْعَسْکَری إمَامی وَالْحُجَّةُ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ إمَامی هَؤلاءِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ أئِمَّتی وَسَادَتی و قادَتی وَشُفَعَائی بِهِمْ اَتَوَلّی وَمِنْ أَعْدَائِهِمْ اَتَبَرَّءُ فی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمَ یَا فُلانَ بْنَ فُلان و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند بعد بگویند: إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالی نِعْمَ الرَّبُّ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله نِعْمَ الرَّسوُلُ وَأنَّ عَلِیَّ بْنَ ابیطَالِب وَاَوْلاَدَهُ الْمَعْصوُمینَ الأئَمَّةَ الإثْنَیْ عَشَرَ نِعْمَ الأئِمَّةُ وَأنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله حَقٌ وَأنَّ الْمَوْتَ حَقٌ وسُؤَالَ مُنْکَر وَنَکیر فی الْقَبْرِ حَقٌ والْبَعْثَ حَقٌ وَالنُّشوُرَ حَقٌ وَالصِّرَاطَ حَقٌ وَتَطَایُرَ الْکُتُبِ حَقٌ وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌ وَالنَّارَ حَقٌ وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاَرَیْبَ فیِهَا وَأنَّ اللهُ یَبْعَثُ مَنْ فی الْقُبوُرِ پس بگویند: أفَهِمْتَ یَا فُلان و به جای فلان اسم میت را بگویند پس از آن بگویند: ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَهَدَاکَ اللهُ إلَی صِرَاط مُسْتَقِیم وَعَرَّفَ اللهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ أوْلِیَائِکَ فی مُسْتَقَرّ مِنْ رَحْمَتِهِ پس بگویند: اَللّهُمَّ جَافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَأصْعِدْ بِروُحِهِ إلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهَاناً اَللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . هر گاه در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگر چه ذکر نگوید کافیست ولی گفتن ذکر، مستحب و مطابق با احتیاط است، و بهتر است بگوید: لاَ اِلَهَ إلاَّ اللهُ حَقّاً حَقّاً لاَ اِلَهَ إلاَّ اللهُ اِیمَاناً وَتَصْدِیقاً لاَ اِلَهَ إلاَّ اللهُ عُبوُدِیَّةً وَرِقّاً سَجَدْتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لاَ مُسْتَنْکِفاً وَلاَ مُسْتَکْبِراً بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ ضَعِیفٌ خائِفٌ مُسْتَجِیر
- [آیت الله مکارم شیرازی] برای سجده واجب قرآن کافی است به سجده رود و ذکر گفتن واجب نمی باشد، اما بهتر است ذکر بگوید و بهتر است این ذکر را انتخاب کند: (لا اله إلا الله حقاً حقاً لا اله إلا الله ایماناً و تصْدیقاً لا اله إلا الله عبودیةً ورقاً سجدْت لک یا رب تعبداً ورقاً لا مسْتنْکفاً و لا مسْتکْبراً بلْ انا عبْدٌ ذلیلٌ ضعیفٌ خائفٌ مسْتجیرٌ).
- [آیت الله نوری همدانی] هر گاه در سجدة واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد اگر چه ذکر نگوید کافی است و گفتن ذکر . مستحب است و بهتر است بگوید :لا الهَ الا اللُه حقاً حقاً لا اِله اِلا اللُه ایماناً و تصدیقاً لا اِله الا اللُه عُبودیهً و رقاً سجدتُ لکَ یا ربّ تعبداً ورقاً لا مُستنکفا و لا مُستکبرا بل اَنا عبدٌ ذلیلٌ ضعیفٌ خائفٌ مستجیرٌ . تشهد
- [امام خمینی] هرگاه در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگر چه ذکر نگوید کافی است، و گفتن ذکر مستحب است. و بهتر است بگوید: (لا اله الا الله حقا حقا لا اله الا الله ایمانا و تصدیقا لا اله الا الله عبودیة و رقا سجدت لک یا رب تعبدا و رقا لا مستنکفا و لا مستکبرا بل انا عبد ذلیل ضعیف خائف مستجیر).
- [آیت الله مظاهری] هرگاه در سجده قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، گرچه ذکر نگوید کافی است و گفتن ذکر، مستحب است و بهتر است بگوید: (لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ ایماناً وَ تَصْدیقاً لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ عُبُودِیَّةً وَ رِقّاً سَجَدْتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لا مُسْتَنْکِفاً وَ لا مُسْتَکْبِراً بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَلیلٌ ضَعیفٌ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ). 8 - تشهّد: