حقیقت این است که اندیشه شیعه، ریشه در سخنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دارد و تأکید این مکتب بر پیروی اهل بیت علیهم السلام از سرچشمه وحی سیراب می گردد. نیازی نیست که در این جا احادیث معروف و متواتری چون ثقلین و سفینه را بازخوانی کنیم; چرا که نقل آن ها، نُقل مجالس و زینت بخش کتاب های روایی شیعه و سنی است، و هیچ محققِّ منصفی را یارای انکارشان نیست. نکته درخور توجه این است که نه تنها فکر و اندیشه شیعه، بلکه خود این واژه پیشینه ای دیرینه دارد. به نقل نوبختی، مورخ و متکلم قرن سوم هجری، در زمان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، چهار نفر از اصحاب برجسته ایشان (مقداد، سلمان، ابوذر و عمار) شیعه علی خوانده می شدند.[1] همچنین سیوطی (911-849 ه.. ق) اندیشمند بزرگ اهل سنّت، در تفسیر آیه هفتم سوره بینه (اولئک هم خیر البریه) به نقل از جابربن عبدالله چنین می نگارد: ما نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودیم که علی علیه السلام وارد گردید. پیامبر (ایشان را مورد اشاره قرار داده) فرمود: قسم به آن کس که جانم به دست اوست، این شخص و شیعیانش از رستگارانِ روز قیامتاند.[2] ابن حجر مکّی نیز در تفسیر آیه مورد بحث، این سخن را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گزارش می کند: (هو انت و شیعتک، تأتی انت و شیعتک یوم القیامة راضین مرضیین)[3] بهترین مردمان (که در آیه شریفه مورد اشاره قرار گرفته) تو و شیعیانت هستید، که در حالی قدم به صحنه قیامت می گذارید که از خدا خشنودید و او نیز از شما خشنود است. با این همه، در سال های اخیر، برخی از نویسندگان از روی ناآگاهی یا غرض ورزی، منشأ تشیع را در جای دیگری جستجو کرده و یهودی تازه مسلمانی به نام (عبدالله بن سبا) را بنیان گذار آن دانسته اند. به گفته ایشان، وی پس از شهادت علی علیه السلام ، کشته شدن ایشان را نپذیرفته و با ترویج افکار انحرافی خویش، مکتب تشیع را پایه ریزی نموده است. خوشبختانه، اندیشمندان شیعه این داستان را از زوایای گوناگون مورد نقد قرار داده، آن را افسانه ای بیش ندانسته اند;[4] برخی از خاورشناسان و محققّان سنّی مذهب نیز بر بی پایگی آن تأکید ورزیده اند. (روایتگر داستان افسانه ای عبدالله بن سبا) راوی این داستان، شخصی است به نام سیف بن عمر که به تصریح تذکره نویسان اهل سنت، شخصی دروغگو و غیر قابل اعتماد بوده است.[5] نه تنها این افسانه، احادیث دیگری که از این راوی گزارش گردیده است، نیز سست پایه و بی مایه اند و چهره ای ناپسند از اسلام و مسلمین به تصویر می کشند.[6] توضیح این که: اکثر مورخین و نویسندگان، این داستان را مستقیم، یا غیر مستقیم از تاریخ طبری نقل کرده اند; طبری نیز آن را از سیف بن عمر تمیمی کوفی روایت می کرده است. سیف بن عمر از قبیله اسد، و از معروف ترین افراد به کذب و دروغ سازی است. او در اثر خصوصیاتی چون تعصب قبیله ای، روابطی که با حاکمان و زورمندان آن روزگار داشت و کفری که در دلش پنهان کرده بود، دروغ های بسیاری را در کتاب های تاریخی و روایی اهل سنت وارد کرده است و عجیب این است که علمای اهل سنت، در عین حال که او را فردی کذاب و غیر قابل اعتماد و زندیق می دانند، باز هم در کتاب هایشان روایات سراسر دروغی چون افسانه عبداللّه بن سبا را ذکر می کنند. البته چنان که متذکر شدیم، این افسانه تنها دروغی نیست که از سیف بن عمر در کتاب ها پراکنده شده است، بلکه او برای مخدوش جلوه دادن چهره، اسلام داستان های زیادی در رابطه با جنگ های اسلامی ساخته که از بسیاری از این جنگ ها و قهرمان های آن، هیچ اثر و نشانی در تاریخ اسلام و روایات فریقین جز از طریق سیف بن عمر نیامده است. او در این داستان ها از اسلام چهره ای خونریز، وحشی، زورگو و با قساوت ترسیم می کند. علاّمه عسگری در کتاب های (افسانه عبد اللّه بن سبا) و (یک صد وپنجاه صحابه ساختگی) ثابت کرده اند که علاوه بر عبداللّه بن سبا یک صد و پنجاه نفر دیگر از قهرمان ها و همچنین بسیاری از جنگ ها و روزهای مهم در روایات سیف بن عمر، کاملاً خیالی بوده و هیچ اثری از آن ها در تاریخ نیست. سیف بن عمر و عبدالله بن سبا از منظر علمای اهل سنّت اکنون سیف بن عمر را از منظر علمای اهل سنت بررسی می نماییم، ولی به جهت اختصار، تنها به فهرست علما و رجال اهل سنت که سیف بن عمر را تضعیف کرده و او را متهم به کذب و زندقه نموده اند اشاره می کنیم:[7] 1. یحیی بن معین (متوفی 233ه.ق) درباره او می گوید: حدیث او ضعیف و سست است. 2. نسائی صاحب صحیح (متوفی 303ه. ق) او را تضعیف کرده و می گوید: حدیثش را ترک کرده اند، نه مورد اعتماد است و نه امین و.... 3. ابو داود (متوفای 275 ه . ق) می گوید: حدیث او بی ارزش است، او بسیار دروغگو است. 4. ابن ابی حاتم (متوفای 327 ه . ق) گفته : حدیثش را ترک کرده اند. 5. ابن السکین (متوفای 353ه . ق) گفته: ضعیف است. 6. ابن حبان (متوفای 354 ه . ق) گفته: حدیث هایی که خود جعل می کرده را از زبان شخص موثقی نقل می کرده است . و نیز گوید: سیف متهم به زندقه است وگفته اند حدیث جعل می کرده است. 7. دار قطنی (متوفای 385 ه . ق) گفته: ضعیف است، حدیثش را ترک کرده اند . 8. حاکم (متوفای 405ه . ق) گفته: حدیث اورا ترک کرده اند، متهم به زندقه است. 9. فیروز آبادی صاحب قاموس (متوفای 817ه .ق) گفته: او ضعیف است. 10. ابن حجر (متوفای 852ه .ق) گفته: او ضعیف است. 11. سیوطی (متوفای 911ه . ق) گفته: او بسیار ضعیف است. 12. صفی الدمع (متوفای 923ه .ق) گفته: او را ضعیف شمرده اند. اما عبدالله بن سبا دکتر طه حسین، نویسنده نابینا و سنّی مذهب مصری، ابن سبا را شخصیتی خیالی وئ ساخته و پرداخته دشمنان کینه توز می داند و همچنین می افزاید که اگر بر فرض، وجود حقیقی وی را بپذیریم، نمی توانیم او را منشأ چنان تحولاتی بدانیم[8]. اندیشمندان دیگری نیز بر اسطوره ای بودن شخصیت عبدالله بن سبا تأکید کرده و برای اثبات این ادعا شواهد فراوانی گردآوری نموده اند.[9] به هر صورت اثبات وجود تاریخی چنین شخصی، این نکته را که وی بنیان گذار مکتب تشیع بوده به اثبات نمی رساند; زیرا او نه تنها بنیانگذار مکتب تشیع به شمار نمی رود، بلکه همواره مورد لعن و نفرین شیعیان بوده است. فرقه ای به نام (سبئیه) را پایه ریزی نموده که به دلیل آن که حضرت علی علیه السلام را در جایگاه خداوندی می نشانند، خارج از زمره مسلمانان اند. به گفته عبدالقاهر بغدادی (متوفای 429 ه. ق) علی علیه السلام در پی آن بود که حکم الهی را در باره عبدالله بن سبا جاری سازد و به خاطر ارتداد به قتلش برساند، اما به منظور رعایت مصلحت جامعه اسلامی که خود را برای نبرد با اهل شام آماده می ساخت، از کشتن وی صرف نظر کرده به مدائن تبعیدش نمود.[10] محمد ابوزهره، یکی دیگر از نویسندگان مشهور و معاصر اهل سنت بر سخنان بغدادی مهر تأیید نهاده می افزاید: شیعیان، عبدالله بن سبا را از خود نمی دانند و حتی مسلمانش نمی خوانند، ما نیز با ایشان هم آواییم و جز این سخنی نمی گوییم.[11] [1] . الحسن بن موسی النوبختی، فِرَق الشیعه، النجف، المطبعة الحیدریة، 1355 ق، ص 18-17. [2] . جلال الدین سیوطی، الدر المنشور، بیروت، محمد امین دمج، بی تا، ج 6، ص 379. [3] . ابن حجر مکی، الصواعق المحرقه، القاهرة، مکتبة القاهرة، چاپ سوم، 1385 ق، ص 161. همچنین ر.ک: ابن الاثیر، النهایة، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1367ش، ج4، ص 106. [4] . برای نمونه: ر. ک: العسکری، مرتضی، عبدالله بن سبا، بیروت، دار الزهراء، چاپ پنچم، 1403 ق، ج 102؛ سبحانی، جعفر، بحوت فی الملل و النحل، قم، لجنة ادارة الحوزه العلمیة، 1372 ش، ج 6، ص 140-123. [5] . ر.ک: ابن حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1413 ق، ج 2، ص 470 و محمد بن عثمان الذهبی، میزان الاعتدال، بی جا، دارالفکر العربی، بی تا، ج 2، ص 445. [6] . عبدالله بن سبا، پیشین. [7] . برای تحقیق بیشتر در این مورد به کتاب عسگری، افسانه عبداللّه بن سبا و یکصد و پنجاه صحابی ساختگی، مراجعه بفرمایید. [8] . طه حسین، علی و فرزندانش، ترجمه محمد علی شیرازی، تهران، انتشارات گنجینه، چاپ پنچم، 1367 ش، ص 109. [9] . برای آگاهی از دلایل اسطوره ای بودن شخصیت ابن سبا، ر.ک: عبدالله بن سبا، پیشین، ج 2-1. [10] . البغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالمعرفة، چاپ دوم، 1417 ق، ص 29-28 و 214-213. [11] . محمد ابوزهرة، تاریخ المذاهب الاسلامیة، القاهرة، دارالفکر العربی، بی تا، ص 35. ( اندیشه قم )
حقیقت این است که اندیشه شیعه، ریشه در سخنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دارد و تأکید این مکتب بر پیروی اهل بیت علیهم السلام از سرچشمه وحی سیراب می گردد. نیازی نیست که در این جا احادیث معروف و متواتری چون ثقلین و سفینه را بازخوانی کنیم; چرا که نقل آن ها، نُقل مجالس و زینت بخش کتاب های روایی شیعه و سنی است، و هیچ محققِّ منصفی را یارای انکارشان نیست.
نکته درخور توجه این است که نه تنها فکر و اندیشه شیعه، بلکه خود این واژه پیشینه ای دیرینه دارد. به نقل نوبختی، مورخ و متکلم قرن سوم هجری، در زمان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، چهار نفر از اصحاب برجسته ایشان (مقداد، سلمان، ابوذر و عمار) شیعه علی خوانده می شدند.[1] همچنین سیوطی (911-849 ه.. ق) اندیشمند بزرگ اهل سنّت، در تفسیر آیه هفتم سوره بینه (اولئک هم خیر البریه) به نقل از جابربن عبدالله چنین می نگارد:
ما نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودیم که علی علیه السلام وارد گردید. پیامبر (ایشان را مورد اشاره قرار داده) فرمود: قسم به آن کس که جانم به دست اوست، این شخص و شیعیانش از رستگارانِ روز قیامتاند.[2]
ابن حجر مکّی نیز در تفسیر آیه مورد بحث، این سخن را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گزارش می کند:
(هو انت و شیعتک، تأتی انت و شیعتک یوم القیامة راضین مرضیین)[3] بهترین مردمان (که در آیه شریفه مورد اشاره قرار گرفته) تو و شیعیانت هستید، که در حالی قدم به صحنه قیامت می گذارید که از خدا خشنودید و او نیز از شما خشنود است.
با این همه، در سال های اخیر، برخی از نویسندگان از روی ناآگاهی یا غرض ورزی، منشأ تشیع را در جای دیگری جستجو کرده و یهودی تازه مسلمانی به نام (عبدالله بن سبا) را بنیان گذار آن دانسته اند. به گفته ایشان، وی پس از شهادت علی علیه السلام ، کشته شدن ایشان را نپذیرفته و با ترویج افکار انحرافی خویش، مکتب تشیع را پایه ریزی نموده است.
خوشبختانه، اندیشمندان شیعه این داستان را از زوایای گوناگون مورد نقد قرار داده، آن را افسانه ای بیش ندانسته اند;[4] برخی از خاورشناسان و محققّان سنّی مذهب نیز بر بی پایگی آن تأکید ورزیده اند.
(روایتگر داستان افسانه ای عبدالله بن سبا)
راوی این داستان، شخصی است به نام سیف بن عمر که به تصریح تذکره نویسان اهل سنت، شخصی دروغگو و غیر قابل اعتماد بوده است.[5]
نه تنها این افسانه، احادیث دیگری که از این راوی گزارش گردیده است، نیز سست پایه و بی مایه اند و چهره ای ناپسند از اسلام و مسلمین به تصویر می کشند.[6]
توضیح این که: اکثر مورخین و نویسندگان، این داستان را مستقیم، یا غیر مستقیم از تاریخ طبری نقل کرده اند; طبری نیز آن را از سیف بن عمر تمیمی کوفی روایت می کرده است.
سیف بن عمر از قبیله اسد، و از معروف ترین افراد به کذب و دروغ سازی است. او در اثر خصوصیاتی چون تعصب قبیله ای، روابطی که با حاکمان و زورمندان آن روزگار داشت و کفری که در دلش پنهان کرده بود، دروغ های بسیاری را در کتاب های تاریخی و روایی اهل سنت وارد کرده است و عجیب این است که علمای اهل سنت، در عین حال که او را فردی کذاب و غیر قابل اعتماد و زندیق می دانند، باز هم در کتاب هایشان روایات سراسر دروغی چون افسانه عبداللّه بن سبا را ذکر می کنند.
البته چنان که متذکر شدیم، این افسانه تنها دروغی نیست که از سیف بن عمر در کتاب ها پراکنده شده است، بلکه او برای مخدوش جلوه دادن چهره، اسلام داستان های زیادی در رابطه با جنگ های اسلامی ساخته که از بسیاری از این جنگ ها و قهرمان های آن، هیچ اثر و نشانی در تاریخ اسلام و روایات فریقین جز از طریق سیف بن عمر نیامده است. او در این داستان ها از اسلام چهره ای خونریز، وحشی، زورگو و با قساوت ترسیم می کند.
علاّمه عسگری در کتاب های (افسانه عبد اللّه بن سبا) و (یک صد وپنجاه صحابه ساختگی) ثابت کرده اند که علاوه بر عبداللّه بن سبا یک صد و پنجاه نفر دیگر از قهرمان ها و همچنین بسیاری از جنگ ها و روزهای مهم در روایات سیف بن عمر، کاملاً خیالی بوده و هیچ اثری از آن ها در تاریخ نیست.
سیف بن عمر و عبدالله بن سبا از منظر علمای اهل سنّت
اکنون سیف بن عمر را از منظر علمای اهل سنت بررسی می نماییم، ولی به جهت اختصار، تنها به فهرست علما و رجال اهل سنت که سیف بن عمر را تضعیف کرده و او را متهم به کذب و زندقه نموده اند اشاره می کنیم:[7]
1. یحیی بن معین (متوفی 233ه.ق) درباره او می گوید: حدیث او ضعیف و سست است.
2. نسائی صاحب صحیح (متوفی 303ه. ق) او را تضعیف کرده و می گوید: حدیثش را ترک کرده اند، نه مورد اعتماد است و نه امین و....
3. ابو داود (متوفای 275 ه . ق) می گوید: حدیث او بی ارزش است، او بسیار دروغگو است.
4. ابن ابی حاتم (متوفای 327 ه . ق) گفته : حدیثش را ترک کرده اند.
5. ابن السکین (متوفای 353ه . ق) گفته: ضعیف است.
6. ابن حبان (متوفای 354 ه . ق) گفته: حدیث هایی که خود جعل می کرده را از زبان شخص موثقی نقل می کرده است . و نیز گوید: سیف متهم به زندقه است وگفته اند حدیث جعل می کرده است.
7. دار قطنی (متوفای 385 ه . ق) گفته: ضعیف است، حدیثش را ترک کرده اند .
8. حاکم (متوفای 405ه . ق) گفته: حدیث اورا ترک کرده اند، متهم به زندقه است.
9. فیروز آبادی صاحب قاموس (متوفای 817ه .ق) گفته: او ضعیف است.
10. ابن حجر (متوفای 852ه .ق) گفته: او ضعیف است.
11. سیوطی (متوفای 911ه . ق) گفته: او بسیار ضعیف است.
12. صفی الدمع (متوفای 923ه .ق) گفته: او را ضعیف شمرده اند.
اما عبدالله بن سبا
دکتر طه حسین، نویسنده نابینا و سنّی مذهب مصری، ابن سبا را شخصیتی خیالی وئ ساخته و پرداخته دشمنان کینه توز می داند و همچنین می افزاید که اگر بر فرض، وجود حقیقی وی را بپذیریم، نمی توانیم او را منشأ چنان تحولاتی بدانیم[8].
اندیشمندان دیگری نیز بر اسطوره ای بودن شخصیت عبدالله بن سبا تأکید کرده و برای اثبات این ادعا شواهد فراوانی گردآوری نموده اند.[9]
به هر صورت اثبات وجود تاریخی چنین شخصی، این نکته را که وی بنیان گذار مکتب تشیع بوده به اثبات نمی رساند; زیرا او نه تنها بنیانگذار مکتب تشیع به شمار نمی رود، بلکه همواره مورد لعن و نفرین شیعیان بوده است. فرقه ای به نام (سبئیه) را پایه ریزی نموده که به دلیل آن که حضرت علی علیه السلام را در جایگاه خداوندی می نشانند، خارج از زمره مسلمانان اند. به گفته عبدالقاهر بغدادی (متوفای 429 ه. ق) علی علیه السلام در پی آن بود که حکم الهی را در باره عبدالله بن سبا جاری سازد و به خاطر ارتداد به قتلش برساند، اما به منظور رعایت مصلحت جامعه اسلامی که خود را برای نبرد با اهل شام آماده می ساخت، از کشتن وی صرف نظر کرده به مدائن تبعیدش نمود.[10]
محمد ابوزهره، یکی دیگر از نویسندگان مشهور و معاصر اهل سنت بر سخنان بغدادی مهر تأیید نهاده می افزاید: شیعیان، عبدالله بن سبا را از خود نمی دانند و حتی مسلمانش نمی خوانند، ما نیز با ایشان هم آواییم و جز این سخنی نمی گوییم.[11]
[1] . الحسن بن موسی النوبختی، فِرَق الشیعه، النجف، المطبعة الحیدریة، 1355 ق، ص 18-17.
[2] . جلال الدین سیوطی، الدر المنشور، بیروت، محمد امین دمج، بی تا، ج 6، ص 379.
[3] . ابن حجر مکی، الصواعق المحرقه، القاهرة، مکتبة القاهرة، چاپ سوم، 1385 ق، ص 161. همچنین ر.ک: ابن الاثیر، النهایة، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1367ش، ج4، ص 106.
[4] . برای نمونه: ر. ک: العسکری، مرتضی، عبدالله بن سبا، بیروت، دار الزهراء، چاپ پنچم، 1403 ق، ج 102؛ سبحانی، جعفر، بحوت فی الملل و النحل، قم، لجنة ادارة الحوزه العلمیة، 1372 ش، ج 6، ص 140-123.
[5] . ر.ک: ابن حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1413 ق، ج 2، ص 470 و محمد بن عثمان الذهبی، میزان الاعتدال، بی جا، دارالفکر العربی، بی تا، ج 2، ص 445.
[6] . عبدالله بن سبا، پیشین.
[7] . برای تحقیق بیشتر در این مورد به کتاب عسگری، افسانه عبداللّه بن سبا و یکصد و پنجاه صحابی ساختگی، مراجعه بفرمایید.
[8] . طه حسین، علی و فرزندانش، ترجمه محمد علی شیرازی، تهران، انتشارات گنجینه، چاپ پنچم، 1367 ش، ص 109.
[9] . برای آگاهی از دلایل اسطوره ای بودن شخصیت ابن سبا، ر.ک: عبدالله بن سبا، پیشین، ج 2-1.
[10] . البغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالمعرفة، چاپ دوم، 1417 ق، ص 29-28 و 214-213.
[11] . محمد ابوزهرة، تاریخ المذاهب الاسلامیة، القاهرة، دارالفکر العربی، بی تا، ص 35.
( اندیشه قم )
- [سایر] عبدالله بن سبا که بوده؟ آیا واقعاً یک شخصیت افسانهای است که به تشیع نسبت میدهند؟
- [سایر] چه چیزی در این روایت نهی شده است؟ آنرا توضیح دهید: (مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لَا یمْسَحْ أَحَدُکمْ بِثَوْبِ مَنْ لَمْ یکسُهُ).
- [سایر] در تفسیر المیزان آمده: (عن عبد الله بن الزبیر قال: قال رسول الله(ص): إنما سمی الله البیت العتیق لأن الله أعتقه من الجبابرة فلم یظهر علیه جبار قط. أقول: أما هذه الروایة فالتاریخ لا یصدقها و قد خرب البیت ثم غیره عبد الله بن الزبیر نفسه ثم الحصین بن نمیر بأمر یزید ثم الحجاج بأمر عبد الملک ثم القرامطة). سؤال این است که: معنای (قد خرب البیت ثم غیره عبد الله بن الزبیر) چیست؟ ظاهراً اشاره به تخریب خانه خدا توسّط ابن زبیر میکند، امّا (تغییر دادن آن) (غیره) به چه معنا است؟
- [سایر] لوح معروف حضرت فاطمه (س) که از جابر بن عبد الله انصاری نقل شده است، چیست؟
- [سایر] لوح معروف حضرت فاطمه (س) که از جابر بن عبد الله انصاری نقل شده است، چیست؟
- [سایر] لطفاً این روایت را اجمالاً توضیح دهید: (مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَاصِمِی عَنْ عَلِی بْنِ الْحَسَنِ التَّمِیمِی عَنْ عَلِی بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ ذَکرْتُ لَهُ مِصْرَ فَقَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) اطْلُبُوا بِهَا الرِّزْقَ وَ لَا تَطْلُبُوا بِهَا الْمَکثَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) مِصْرُ الْحُتُوفِ یقَیضُ لَهَا قَصِیرَةُ الْأَعْمَارِ).
- [سایر] میخواستم (یحیی بن ضریس) را که در سلسله روات سند زیر هست بررسی رجالی کنید. (حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الصَّفَّارُ قَالَ: ثنا أَبُو یَحْیَی عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَّامٍ الرَّازِیُّ، بأَصْبَهَانَ قَالَ: ثنا یَحْیَی بْنُ الضُّرَیْسِ قَالَ: ثنا عِیسَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، قَالَ: ثنا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ قَالَ: " نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: {إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ} [المائدة: 55] فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَدَخَلَ الْمَسْجِدَ، وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بَیْنَ رَاکِعٍ وَقَائِمٍ، فَصَلَّی، فَإِذَا سَائِلٌ، قَالَ: (یَا سَائِلُ أَعْطَاکَ أَحَدٌ شَیْئًا؟)، فَقَالَ: لَا إِلَّا هَذَا الرَّاکِعَ لِعَلِیٍّ أَعْطَانِی خَاتَمًا قَالَ الْحَاکِمُ: هَذَا حَدِیثٌ تَفَرَّدَ بِهِ الرَّازِیُّونَ، عَنِ الْکُوفِیِّینَ، فَإِنَّ یَحْیَی بْنَ الضُّرَیْسِ الرَّازِیَّ قَاضِیهِمْ، وَ عِیسَی الْعَلَوِیُّ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ).
- [سایر] معنای حدیث زیر چیست؟ و عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبیعمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن مصعب بن عبد الله النوفلی، عمن رفعه قال: قَدِمَ أعرابی بِإبل له علی عهد رسول الله(ص) ... فقال: فَاسْتَهْدِنِی یا رسول الله، قال: لا، قال: بَلی یا رسول الله فَلَم یَزَل یُکَلّمُه حتّی قال: أَهْدِ لَنَا نَاقَةً وَ لَا تَجْعَلْهَا وَلْهَی.
- [سایر] سهل بن عبد الله تستری که بود و دارای چه طریقت و احوالاتی بود؟
- [سایر] با توجه به روایات زیر، (نسل) را توضیح دهید. 1. (روی مُنذِر بن جَیفَر عن یحیی بن طلحة النَهدی قال: قال لنا أبو عبد الله(ع) سِیرُوا وَ انْسَلُّوا فَإِنَّهُ أَخَفُّ عَلَیْکُم). 2. (رُوِیَ أَنَّ قَوْماً مُشَاةً أَدْرَکَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَشَکَوْا إِلَیْهِ شِدَّةَ الْمَشْیِ فَقَالَ لَهُمُ اسْتَعِینُوا بِالنَّسْل). 3. (عن ابن مَحبوب عن هشام بن سالم عن أبی عبد الله(ع) قال: جَاءَتِ الْمُشَاةُ إِلَی النَّبِیِّ فَشَکَوْا إِلَیْهِ الْإِعْیَاءَ فَقَالَ عَلَیْکُمْ بِالنَّسَلَانِ فَفَعَلُوا فَذَهَبَ عَنْهُمُ الْإِعْیَاءُ فَکَأَنَّمَا نَشِطُوا مِنْ عِقَال). 4. (عن عبد الله بن سِنان عن أبی عبد الله(ع) مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ عَلَیْکُمْ بِالنَّسَلَانِ فَإِنَّهُ یَذْهَبُ بِالْإِعْیَاءِ وَ یَقْطَعُ الطَّرِیق). 5. (عن ابن فَضّال عن القَدّاح عن أبی عبد الله(ع) عن أبیه (ع) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ رَأَی قَوْماً قَدْ جَهَدَهُمُ الْمَشْیُ فَقَالَ اخْبُبُوا انْسِلُوا فَفَعَلُوا فَذَهَبَ عَنْهُمُ الْإِعْیَاء).
- [آیت الله وحید خراسانی] الله اکبر یعنی الله بزرگتر از ان است که وصف شود اشهد ان لا اله الا الله یعنی شهادت می دهم که نیست خدایی معبودی به غیر از الله اشهد ان محمدا رسول الله یعنی شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبد الله صلی الله علیه واله وسلم فرستاده خداست حی علی الصلاه یعنی بشتاب برای نماز حی علی الفلاح یعنی بشتاب برای رستگاری حی علی خیر العمل یعنی بشتاب برای بهترین کارها قد قامت الصلاه یعنی به تحقیق که نماز بر پا شد لا اله الا الله یعنی نیست معبودی مگر الله
- [آیت الله مکارم شیرازی] 20 به وسیله آب لوله کشی پاک می شود و مقداری فشار باید داده شود و بهتر این است که غساله آن را با چیزی جمع کنند.
- [آیت الله علوی گرگانی] هرگاه در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده بر زمین بگذارد، اگرچه ذکر نگوید کافی است وگفتن ذکر مستحبّ است و بهتر است بگوید: )لا اًّلهَ اًّلا اللّهُ حَقَّاً حَقّا، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ ایماناً وَتَصْدِیقاً، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ عُبودِیًَّْ وَرِقّاً، سَجَدتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لا مُسْتَنْکِفَاً وَلا مُسْتَکْبِراً، بَلْ أنَا عَبْد ذَلیل ضَعیف خائِف مُسْتَجیر(.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] هرگاه در سجده قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگرچه ذکر نگوید کافی است و گفتن ذکر مستحب است و بهتر است بگوید: لااِلهَ الاّ اللهُ حَقّاً حَقّاً، لااِلهَ الاّ اللهُ اِیماناً وَتَصدیقاً، لااِلهَ الاّ الله عبودیّةً وَرِقّاً سَجَدتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً، لامُسْتَنْکِفاً وَلا مُستَکبِراً بَلْ اَنَا عَبْدُ ذَلِیلٌ ضَعیفٌ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ.
- [آیت الله بروجردی] هرگاه در سجدهی قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگر چه ذکر نگوید کافیست و گفتن ذکر مستحب است و بهتر است بگوید:لا اِلهَ اِلا اللهُ حَقّاً حَقّاً، لا اِلهَ الا اَللهُ اِیماناً وَ تَصدیقاً، لا اِلهَ اِلا اللهُ عُبودیِّةً وَ رِقّاً سَجَدتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً، لامُسْتَنْکِفاً وَ لا مُستَکبِراً بَلْ انَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ ضَعیِفٌ خائِفٌ مُسْتَجیِرٌ.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . بر تجار و بازرگانان مسلمان، واجب است به وجوب کفایی که از رخنه کردن بیگانگان داخلی و خارجی در امور تجارت و صنایع و مؤسسات بازرگانی با همکاری و مشورت یکدیگر و تأسیس شرکت های مشابه، جلوگیری نمایند و نگذارند فرق ضاله و بیگانه زمامدار امور اقتصادی مسلمین شوند و به هر وسیله ای ممکن است ایادی آنها را قطع نمایند.
- [آیت الله علوی گرگانی] مستحبّ است قبر را به اندازه انسان متوسّط یا تا گلوگاه گود کنند، ومیّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر، از جهتیبهتر باشد مثل آن که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند، و نیز مستحبّ است جنازه را در چند ذرعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میّت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن، پارچهای روی قبر بگیرند و نیز مستحبّ است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شده پیش از دفن و در موقع دفن بخوانند و بعد از آن که میّت را در لحد گذاشتند، گرههای کفن را باز کنند وصورت میّت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت بر نگردد و پیش از آن که لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میّت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدّت حرکتش دهند وسه مرتبه بگویند: )اًّسْمَعْ اًّفْهَمْ یا فلانَ بْنَ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت وپدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمّد واسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: )اًّسْمَعْ افْهَم یا مُحَمَّدِ بنَ عَلی( پس از آن بگویند: )هَل اَنْتَ عَلی العَهْدِ الَذی فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادَِْ أنْ لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَانّ مُحَمّداً صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَیِّدُ النَّبیِّینَ وَخاتَمُ المَرْسَلینَ وَانَّ عَلیّاً أمیرُ المُؤمنِینَ وَسَیّدُ الوَصِیینَ وَاًّمام افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلی العالَمینَ وَاَنّ الحَسَنَ وَالحُسَیْنَ وَعَلیَّ بْنَ الحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَمُوسی بْنَ جَعْفَر وَعَلیَّ بْنَ مُوسی وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلی وَعَلیَّ بْنَ مُحَمَّد وَالحَسَنَ بْنَ عَلیّ وَالقائِمَ الحُجََّْ المَهدِیَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ أئِمَُّْ المُؤمِنینَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلی الخَلْقِ أجْمَعینَ وَأئِمَتُکَ أئِمَُّْ هُدی بِکَ أبْرار یا فلانَ بْنُ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت وپدرش را بگوید و بعد بگوید: )اًّذا أتاکَ المَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسولَیْنِ مِن عِنْدِ اللّهِ تَبارَکَ وَتَعالی وَسَئَلاکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِیِّکَ وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَن قِبْلَتِکَ وَعَنْ أئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِیجَوابِهِما اللّهُ رَبِّی وَمُحَمَّد صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلهِ نَبیّی وَالاسْلامُ دِینی وَالقُرآنُ کِتابیوَالکَعْبَُْ قِبْلَتی وَأمیرُ المُؤمِنینَ عَلیُّ بْنُ أبی طالِب اًّمامی وَالحَسَنُ بْنُ عَلی المُجْتَبی اًّمامی وَالحُسَینُ بْنُ عَلی الشَهیدُ بِکَربَلأ اًّمامی وَعَلی زَیْنُ العابِدینَ اًّمامیوَمُحَمّد الباقِرُ اًّمامی وَجَعْفَر الصادِقُ اًّمامی وَمُوسی الکاظِمُ اًّمامی وَعَلیالرِضا اًّمامی وَمُحَمَّد الجَوادُ اًّمامی وَعَلی الهادِی اًّمامی وَالحَسَنُ العَسْکَرَیُّ اًّمامی وَالحُجَُّْ المُنْتَظَرُ اًّمامی هؤلأ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجْمَعینَ أئِمَّتی وَسادَتیوَقادَتی وَشُفَعائی بِهِم أتَوَلّی وَمِنْ أعْدائِهِم أتَبَرَُ فِی الدُنیا وَالاَّخِرَْ ثُمَّ اعْلَم یا فلان بْنَ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید بعد بگوید: )اًّنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالی نِعْمَ الرَّبُ وَأنَّ مُحَمَّداً صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ نِعْمَ الرَسُولُ واَنَّ عَلیَ بْنَ أبی طالِب وَأوْلادَهُ المَعْصومینَ و الأئِمََّْ الاًّثْنَیْ عَشَر نِعْمَ الأئِمََّْ وَأنَ ما جأَ بِهِ مُحَمَّد صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلهِ حَقّ وَأنّ المَوْتَ حَقّ وَسُؤالَ مُنْکَر وَنَکیر فِی القَبْرِ حَقّ وَالبَعْثَ حَقّ وَالنُشُورَ حَقّ وَالصِراطَ حَقّ وَالمیزانَ حَقّ وَتَطایُرَ الکُتُبِ حَقّ وَانَّ الجَنََّْ حَقّ وَالنارَ حَقّ وَانَّ السّاعََْ آتیَْ لا رَیْبَ فیها وَأنَ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی القُبُورِ پس بگوید أفَهِمْتَ یا فلان( و به جای فلان اسم میّت را بگوید پس از آن بگوید: )ثَبَّتَکَ اللّهُ بِالقَوْلِ الثّابِتِ وَهَداکَ اللّهُ اًّلی صِراطً مُسْتَقیم عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ أوْلِیائِکَ فِیمُسْتَقَرً مِن رَّحْمَتِهِ( پس بگوید: )أللّهُمَّ جافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْه وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اًّلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً اللّهُمّ عَفوکَ عَفوَک(.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مستحب است، قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند و میت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد مثل آن که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند و نیز مستحب است جنازه را در چند ذراعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه، زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میت مرد است، در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و دردفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن، پارچه ای روی قبر بگیرند، و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شد، پیش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آن که میت را در لحد گذاشتند، گره های کفن را باز کنند و صورت میت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میت به پشت برنگردد و پیش از آن که لحد را بپوشانند، دست راست را بشانه راست میت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمد است و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی پس از آن بگویند: هَلْ أَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذی فَارَقْتَنَا عَلَیْهِ مِنْ شَهَادَةِ أنْ لاَ إِلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ وَسَیّدُ النَّبِیّینَ وَخَاتَمُ الْمُرْسَلِینَ وَأنَّ عَلِیاً أمِیرُ المؤمِنِینَ وَسَیِّدُ الْوَصیّیِن وإمَامٌ افْتَرَضَ اللهُ طَاعَتَهُ عَلی الْعَالَمِینَ وَأَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَعلیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَموُسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَعَلیَّ بْنَ موُسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَعَلیَّ بْنَ مُحَمَّد وَالْحَسنَ بْنَ عَلیٍّ وَالْقائِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدیَّ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أئِمَّةُ الْمُؤْمِنینَ وَحُجَجُ اللهِ عَلَی الْخَلْقِ أَجْمَعِین وَأَئِمَّتُکَ أَئِمَّةُ هُدی أَبْرارٌ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند و بعد بگویند: إذا اتَاکَ الْمَلَکَانِ الْمُقَرَّبَانِ رَسوُلَیْنِ مِنْ عِنْدِ الله تَبَارَکَ وَتَعَالی وَسَئَلاَکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِیّک وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتَابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ أَئِمَّتِکَ فَلاَ تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فی جَوَابِهِمَا اللهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله نَبِیّی وَالإسْلاَمُ دینی وَالْقُرْآنُ کِتَابی وَالْکَعْبَةُ قِبْلَتی وَأمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلیُّ بْنُ أبیطَالِب إمَامی وَالْحَسَنُ بْنُ عَلی الْمُجْتَبی إمَامی وَالْحُسَیْنُ بْنُ عَلیٍّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلاء إِمَامی وَعَلِی زِیْنُ الْعَابِدینَ إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ إمَامی وَجَعْفَرٌ الصَّادِقُ إمَامی وَموُسَی الْکَاظِمُ إمَامی وَعَلِیٌّ الرِّضَا إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْجَوَادُ إمَامی وَعَلیٌّ الْهَادی إمَامی وَالْحَسَنُ الْعَسْکَری إمَامی وَالْحُجَّةُ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ إمَامی هَؤلاءِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ أئِمَّتی وَسَادَتی و قادَتی وَشُفَعَائی بِهِمْ اَتَوَلّی وَمِنْ أَعْدَائِهِمْ اَتَبَرَّءُ فی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمَ یَا فُلانَ بْنَ فُلان و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند بعد بگویند: إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالی نِعْمَ الرَّبُّ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله نِعْمَ الرَّسوُلُ وَأنَّ عَلِیَّ بْنَ ابیطَالِب وَاَوْلاَدَهُ الْمَعْصوُمینَ الأئَمَّةَ الإثْنَیْ عَشَرَ نِعْمَ الأئِمَّةُ وَأنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله حَقٌ وَأنَّ الْمَوْتَ حَقٌ وسُؤَالَ مُنْکَر وَنَکیر فی الْقَبْرِ حَقٌ والْبَعْثَ حَقٌ وَالنُّشوُرَ حَقٌ وَالصِّرَاطَ حَقٌ وَتَطَایُرَ الْکُتُبِ حَقٌ وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌ وَالنَّارَ حَقٌ وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاَرَیْبَ فیِهَا وَأنَّ اللهُ یَبْعَثُ مَنْ فی الْقُبوُرِ پس بگویند: أفَهِمْتَ یَا فُلان و به جای فلان اسم میت را بگویند پس از آن بگویند: ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَهَدَاکَ اللهُ إلَی صِرَاط مُسْتَقِیم وَعَرَّفَ اللهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ أوْلِیَائِکَ فی مُسْتَقَرّ مِنْ رَحْمَتِهِ پس بگویند: اَللّهُمَّ جَافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَأصْعِدْ بِروُحِهِ إلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهَاناً اَللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . هر گاه در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگر چه ذکر نگوید کافیست ولی گفتن ذکر، مستحب و مطابق با احتیاط است، و بهتر است بگوید: لاَ اِلَهَ إلاَّ اللهُ حَقّاً حَقّاً لاَ اِلَهَ إلاَّ اللهُ اِیمَاناً وَتَصْدِیقاً لاَ اِلَهَ إلاَّ اللهُ عُبوُدِیَّةً وَرِقّاً سَجَدْتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لاَ مُسْتَنْکِفاً وَلاَ مُسْتَکْبِراً بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ ضَعِیفٌ خائِفٌ مُسْتَجِیر
- [آیت الله مکارم شیرازی] برای سجده واجب قرآن کافی است به سجده رود و ذکر گفتن واجب نمی باشد، اما بهتر است ذکر بگوید و بهتر است این ذکر را انتخاب کند: (لا اله إلا الله حقاً حقاً لا اله إلا الله ایماناً و تصْدیقاً لا اله إلا الله عبودیةً ورقاً سجدْت لک یا رب تعبداً ورقاً لا مسْتنْکفاً و لا مسْتکْبراً بلْ انا عبْدٌ ذلیلٌ ضعیفٌ خائفٌ مسْتجیرٌ).