خداوند متعال در قرآن کریم در ارتباط با تکالیف و وظایفی که متوجه بندگان کرده، می‌فرماید: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها، لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ...»؛[1] خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی‌‏کند، هر کس هر کار خیری کسب کرده به سود او است، و هر کار بدی کسب نموده به زیان او است. آنچه در این آیه محور بحث است، واژه «وسع» می‌باشد. راغب اصفهانی در معنای «وسع» می‌گوید: «السَّعَةُ تقال فی الأمکنة، و فی الحال، و فی الفعل کالقدرة و الجود».[2] «وسع» از «سعة» - به فتح س و ع- به معنای فراخی و گسترش است، خواه در مکان باشد؛ مانند «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها».[3] خواه در حال؛ مثل «لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ».[4] و خواه در فعل باشد؛ نظیر «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ».[5] ، [6] بر اساس این تعریف، مفسران می‌گویند وسع، به معنای توانایی و تمکن،[7] کنایه از ظرفیت نفس است.[8] اضافه آن به نفس(وُسْعَهَا) شامل هر گونه توان نفسانی از قدرت دریافت، اراده، اختیار و اعمال می‌شود و هر چه در طریق کمال این میدان‌ها وسیع‌تر و توان اندیشه و اراده بیشتر گردد، تکلیف و مسئولیت افزایش می‌یابد؛ یعنی در هر مرتبه‌‏ای که وسعی می‌‏یابد همتش افزون‌‏تر و ناتوانیش کمتر و تکلیف و مسئولیتش بیشتر و یا شدیدتر می‌گردد.[9] علامه طباطبائی می‌گوید؛ کلمه «وسع» به معنای توانایی و تمکن است، اصل در آن وسعت مکانی بوده، بعدها قدرت آدمی چیزی نظیر ظرف تصور شده، که افعال اختیاری آدمی از آن صادر می‌‌شود، در نتیجه کارهایی که از انسان سر می‌‌زند در حدود قدرت و ظرفیت او است، حال یا کم است و یا زیاد، و آنچه از آدمی سر نمی‌‏زند ظرفیتش را نداشته، در نتیجه این استعمال، معنای وسعت به طاقت منطبق شده، و در آخر طاقت را وسع نامیده، گفتند: (وسع آدمی) یعنی طاقت و ظرفیت قدرت او.[10] وی معتقد است، تمام حق خدا بر بنده این است که شنوایی و طاعت داشته باشد،«وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» و معلوم است که انسان تنها در پاسخ فرمانی طاعت می‌‏گوید که اعضا و جوارحش بتواند آن فرمان را انجام دهد؛ چرا که اطاعت به معنای مطاوعه است؛ یعنی تأثیر پذیری قوا و اعضای آدمی در اثر فرمان کسی که به او امر می‏‌کند. اما چیزی که مطاوعه بردار نیست؛ مانند این‌که به کسی امر کنند که با چشم خود بشنود، و با گوش خود ببیند، و یا در آن واحد در چند مکان دور از هم حاضر شود، چنین چیزی نه قابل اطاعت است، و نه آمر حکیم، تکلیفی مولوی در باره آن صادر می‌‏کند. پس اجابت نمودن فرمان خدا با سمع و طاعت، تحقق نمی‌‏پذیرد، مگر در چهارچوب قدرت و اختیار انسان و این افعال مقدور و اختیاری است که انسان به وسیله آن برای خود نفع و یا ضرر کسب می‌‏کند. پس کسب، خود بهترین دلیل است بر این‌که آنچه آدمی کسب کرده و متصف به آن شده، وسع و طاقت آن‌را داشته است. از این بیان به خوبی روشن می‌شود که جمله «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ ...» کلامی است مطابق با سنتی که خداوند در بین بندگانش جاری ساخته، و آن سنت این است که از مراحل ایمان آن مقدار را بر هر یک از بندگان خود تکلیف کرده که در خور فهم او باشد، و از اطاعت آن مقداری را تکلیف کرده که در خور نیرو و توانایی بنده باشد، و نزد عقلا و صاحبان شعور نیز همین سنت و روش معمول و متداول است.[11] بنابر این، خداوند در تکالیفی که کرده، هم توان جسمی و امکانات مادی و ابزارهای موجود را در نظر گرفته، و هم توان فکری و میزان معرفت انسان‌ها را لحاظ کرده است؛ لذا همان‌گونه که تکلیف یک ثروت‌مند در انفاق مال با تکلیف یک فقیر فرق دارد، تکلیف انسان‌های آگاه و روشن با افراد عوام نیز فرق دارد. ممکن است یک عمل از شخصی عمل نیک و شایسته تلقی شود و همان عمل از شخص دیگری عمل بد و ناپسند به حساب آید. آنچه از جمله دوم آیه «لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ» استفاده می‌شود؛ این است که تکلیفی که از جانب خداوند متوجه انسان شده، برای تنظیم زندگی و به نفع او است و برای خدا هیچ‌گونه سودی ندارد. تنها کسی که از آن سود می‌‏برد خود انسان است. بعضی از تکلیف‌ها محدودیت می‌‏آورد ولی همین محدودیت باعث ایجاد نظم و انضباط در جامعه و در نتیجه رفاه و آسایش انسان می‌‏گردد. اکنون که تمام انسان‌ها تحت تکلیف هستند، روشن است که هر کار خوبی انجام دهند برای آنها و هر کار بدی که از آنها سربزند، باز برای آنها است و اگر به تکلیف عمل کرد سودی می‌‏برد و اگر عمل نکرد زیان می‌‌بیند.[12] [1] . بقره، 286. [2] . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 870، دمشق، بیروت، دارالقلم‏، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق. [3] . نساء، 97. «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید»؟! [4] . طلاق، 7. «آنان‌که امکانات وسیعی دارند، باید از امکانات وسیع خود انفاق کنند». [5] . اعراف، 156. «و رحمتم همه چیز را فراگرفته است». [6] . قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج ‏7، ص 217، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش. [7] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 443، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق. [8] . طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، ج ‏2، ص 278، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ چهارم، 1362ش. [9] . همان. [10] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 443؛ موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 684، قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1374ش. [11] . همان، ص 443- 444. [12] . جعفری، یعقوب، کوثر، ج‏ 2، ص 55، بی جا، بی تا.
لطفاً در مورد آیه (لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا)، توضیحاتی بفرمایید. با تشکر
خداوند متعال در قرآن کریم در ارتباط با تکالیف و وظایفی که متوجه بندگان کرده، میفرماید: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها، لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ...»؛[1] خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمیکند، هر کس هر کار خیری کسب کرده به سود او است، و هر کار بدی کسب نموده به زیان او است.
آنچه در این آیه محور بحث است، واژه «وسع» میباشد.
راغب اصفهانی در معنای «وسع» میگوید: «السَّعَةُ تقال فی الأمکنة، و فی الحال، و فی الفعل کالقدرة و الجود».[2]
«وسع» از «سعة» - به فتح س و ع- به معنای فراخی و گسترش است، خواه در مکان باشد؛ مانند «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها».[3] خواه در حال؛ مثل «لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ».[4] و خواه در فعل باشد؛ نظیر «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ».[5] ، [6]
بر اساس این تعریف، مفسران میگویند وسع، به معنای توانایی و تمکن،[7] کنایه از ظرفیت نفس است.[8] اضافه آن به نفس(وُسْعَهَا) شامل هر گونه توان نفسانی از قدرت دریافت، اراده، اختیار و اعمال میشود و هر چه در طریق کمال این میدانها وسیعتر و توان اندیشه و اراده بیشتر گردد، تکلیف و مسئولیت افزایش مییابد؛ یعنی در هر مرتبهای که وسعی مییابد همتش افزونتر و ناتوانیش کمتر و تکلیف و مسئولیتش بیشتر و یا شدیدتر میگردد.[9]
علامه طباطبائی میگوید؛ کلمه «وسع» به معنای توانایی و تمکن است، اصل در آن وسعت مکانی بوده، بعدها قدرت آدمی چیزی نظیر ظرف تصور شده، که افعال اختیاری آدمی از آن صادر میشود، در نتیجه کارهایی که از انسان سر میزند در حدود قدرت و ظرفیت او است، حال یا کم است و یا زیاد، و آنچه از آدمی سر نمیزند ظرفیتش را نداشته، در نتیجه این استعمال، معنای وسعت به طاقت منطبق شده، و در آخر طاقت را وسع نامیده، گفتند: (وسع آدمی) یعنی طاقت و ظرفیت قدرت او.[10]
وی معتقد است، تمام حق خدا بر بنده این است که شنوایی و طاعت داشته باشد،«وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» و معلوم است که انسان تنها در پاسخ فرمانی طاعت میگوید که اعضا و جوارحش بتواند آن فرمان را انجام دهد؛ چرا که اطاعت به معنای مطاوعه است؛ یعنی تأثیر پذیری قوا و اعضای آدمی در اثر فرمان کسی که به او امر میکند. اما چیزی که مطاوعه بردار نیست؛ مانند اینکه به کسی امر کنند که با چشم خود بشنود، و با گوش خود ببیند، و یا در آن واحد در چند مکان دور از هم حاضر شود، چنین چیزی نه قابل اطاعت است، و نه آمر حکیم، تکلیفی مولوی در باره آن صادر میکند. پس اجابت نمودن فرمان خدا با سمع و طاعت، تحقق نمیپذیرد، مگر در چهارچوب قدرت و اختیار انسان و این افعال مقدور و اختیاری است که انسان به وسیله آن برای خود نفع و یا ضرر کسب میکند. پس کسب، خود بهترین دلیل است بر اینکه آنچه آدمی کسب کرده و متصف به آن شده، وسع و طاقت آنرا داشته است.
از این بیان به خوبی روشن میشود که جمله «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ ...» کلامی است مطابق با سنتی که خداوند در بین بندگانش جاری ساخته، و آن سنت این است که از مراحل ایمان آن مقدار را بر هر یک از بندگان خود تکلیف کرده که در خور فهم او باشد، و از اطاعت آن مقداری را تکلیف کرده که در خور نیرو و توانایی بنده باشد، و نزد عقلا و صاحبان شعور نیز همین سنت و روش معمول و متداول است.[11]
بنابر این، خداوند در تکالیفی که کرده، هم توان جسمی و امکانات مادی و ابزارهای موجود را در نظر گرفته، و هم توان فکری و میزان معرفت انسانها را لحاظ کرده است؛ لذا همانگونه که تکلیف یک ثروتمند در انفاق مال با تکلیف یک فقیر فرق دارد، تکلیف انسانهای آگاه و روشن با افراد عوام نیز فرق دارد. ممکن است یک عمل از شخصی عمل نیک و شایسته تلقی شود و همان عمل از شخص دیگری عمل بد و ناپسند به حساب آید.
آنچه از جمله دوم آیه «لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ» استفاده میشود؛ این است که تکلیفی که از جانب خداوند متوجه انسان شده، برای تنظیم زندگی و به نفع او است و برای خدا هیچگونه سودی ندارد. تنها کسی که از آن سود میبرد خود انسان است. بعضی از تکلیفها محدودیت میآورد ولی همین محدودیت باعث ایجاد نظم و انضباط در جامعه و در نتیجه رفاه و آسایش انسان میگردد.
اکنون که تمام انسانها تحت تکلیف هستند، روشن است که هر کار خوبی انجام دهند برای آنها و هر کار بدی که از آنها سربزند، باز برای آنها است و اگر به تکلیف عمل کرد سودی میبرد و اگر عمل نکرد زیان میبیند.[12] [1] . بقره، 286. [2] . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 870، دمشق، بیروت، دارالقلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق. [3] . نساء، 97. «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید»؟! [4] . طلاق، 7. «آنانکه امکانات وسیعی دارند، باید از امکانات وسیع خود انفاق کنند». [5] . اعراف، 156. «و رحمتم همه چیز را فراگرفته است». [6] . قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 7، ص 217، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش. [7] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 443، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق. [8] . طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، ج 2، ص 278، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ چهارم، 1362ش. [9] . همان. [10] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 443؛ موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 684، قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1374ش. [11] . همان، ص 443- 444. [12] . جعفری، یعقوب، کوثر، ج 2، ص 55، بی جا، بی تا.
- [سایر] با توجه به آیه (لا یکلف ا... نفسا الا وسعها) این فرضیه برای من مطرح می شود که اگر دو انسان متفاوت که قطعا شرایط متفاوتی هم دارند میزان بهره وریشان از شرایط خودشان یکسان باشد، این دو انسان هم تراز و هم مقام هستند. حال اگر این فرضیه صحیح باشد، می خواهم بدانم آیا امکان دارد انسانی به مقام امامان معصوم(ع) برسد؟
- [سایر] خواهشمند است در خصوص آیه ( ولا یکلف الله نفسا الا وسعها) بفرمایید: 1. وسع هر انسان به چه معنی است و چگونه تعیین می شود و چه عواملی در تعیین آن دخالت دارند؟ 2. چرا وسع انسانها متفاوت افریده شده است؟ 3.هر انسان چگونه می تواند بفهمد که گستره وسع اش تا چه حد است و خداوند چه تکلیفی براساس آن از وی انتظار دارد؟
- [سایر] سلام حاج آقا خدا قوت 1.آفرین و ما شا الله یه این همه تیز بینی و هوشتان.بسیار هنرمندانه ما را واداشته اید به حاسبوا قبل ان تحاسبوا 2.من رو سیاه وضو گرفتم اما جرئت نوشتن پیام برای اقا رسول الله رو ندارم اخه خودم رو پشت بهانه \"لا یکلف الله نفسا الا وسعها\"قایم کردم 3.فکر میکنم باید عملم دیگران رو به یاد مسلمانی بندازه که البته پر از کمی هست 4.یک توصیه یا پیشنهاد واسه خودم و هم کلاسیها:بیایید از فردا روزی دو رکعت نماز واسه سلامتی آقا امام زمان بخونیم به شکرانه شیعه بودنمان 5.یک خواهش از استاد:لطفا خیلی مراقب سلامتیتون باشید این همه شب بیداری واسه پاسخ به شاگرداتون اذیتتون نکنه (هر جای پیام رو که خواستید حذف بفرمایید شما صاحب اختیارید)طولانی شد عفو بفرمایید یا علی
- [سایر] پیرامون آیه شریفه «لا اکراه فی الدین قد تَبَیَّنَ الرُّشْد مِنَ الْغَی»[1] توضیحاتی را بیان فرمائید.
- [سایر] درباره وجه تسمیه قرآن مجید توضیحاتی ارائه بفرمایید؟
- [سایر] در مورد تخته سنگی که در بیتالمقدس هنگام معراج پیامبر اکرم(ص) در هوا معلق مانده توضیحاتی بفرمائید.
- [سایر] درباره کتب تفسیری توضیحاتی بفرمایید؟
- [سایر] درباره تشبیهات قرآنی توضیحاتی بفرمایید؟
- [سایر] جایگاه امامت در آیه (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا) چگونه اثبات میشود؟ معنا و مبنای (حبل الله) در این آیه چیست؟
- [سایر] در مورد (فرقه قرآنیون) توضیحاتی بفرمایید.
- [آیت الله علوی گرگانی] هرگاه در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده بر زمین بگذارد، اگرچه ذکر نگوید کافی است وگفتن ذکر مستحبّ است و بهتر است بگوید: )لا اًّلهَ اًّلا اللّهُ حَقَّاً حَقّا، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ ایماناً وَتَصْدِیقاً، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ عُبودِیًَّْ وَرِقّاً، سَجَدتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لا مُسْتَنْکِفَاً وَلا مُسْتَکْبِراً، بَلْ أنَا عَبْد ذَلیل ضَعیف خائِف مُسْتَجیر(.
- [آیت الله مکارم شیرازی] برای سجده واجب قرآن کافی است به سجده رود و ذکر گفتن واجب نمی باشد، اما بهتر است ذکر بگوید و بهتر است این ذکر را انتخاب کند: (لا اله إلا الله حقاً حقاً لا اله إلا الله ایماناً و تصْدیقاً لا اله إلا الله عبودیةً ورقاً سجدْت لک یا رب تعبداً ورقاً لا مسْتنْکفاً و لا مسْتکْبراً بلْ انا عبْدٌ ذلیلٌ ضعیفٌ خائفٌ مسْتجیرٌ).
- [آیت الله نوری همدانی] هر گاه در سجدة واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد اگر چه ذکر نگوید کافی است و گفتن ذکر . مستحب است و بهتر است بگوید :لا الهَ الا اللُه حقاً حقاً لا اِله اِلا اللُه ایماناً و تصدیقاً لا اِله الا اللُه عُبودیهً و رقاً سجدتُ لکَ یا ربّ تعبداً ورقاً لا مُستنکفا و لا مُستکبرا بل اَنا عبدٌ ذلیلٌ ضعیفٌ خائفٌ مستجیرٌ . تشهد
- [امام خمینی] هرگاه در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگر چه ذکر نگوید کافی است، و گفتن ذکر مستحب است. و بهتر است بگوید: (لا اله الا الله حقا حقا لا اله الا الله ایمانا و تصدیقا لا اله الا الله عبودیة و رقا سجدت لک یا رب تعبدا و رقا لا مستنکفا و لا مستکبرا بل انا عبد ذلیل ضعیف خائف مستجیر).
- [آیت الله مظاهری] هرگاه در سجده قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، گرچه ذکر نگوید کافی است و گفتن ذکر، مستحب است و بهتر است بگوید: (لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ ایماناً وَ تَصْدیقاً لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ عُبُودِیَّةً وَ رِقّاً سَجَدْتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لا مُسْتَنْکِفاً وَ لا مُسْتَکْبِراً بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَلیلٌ ضَعیفٌ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ). 8 - تشهّد:
- [آیت الله وحید خراسانی] هرگاه در سجده واجب قران پیشانی را به قصد سجده بر زمین بگذارد اگر چه ذکر نگوید کافیست و گفتن ذکر مستحب است و بهتر این است که بگوید لا اله الا الله حقا حقا لا اله الا الله ایمانا و تصدیقا لا اله الا الله عبودیه و رقا سجدت لک یا رب تعبدا و رقا لا مستنکفا و لا مستکبرا بل انا عبد ذلیل ضعیف خایف مستجیر
- [آیت الله سبحانی] هر گاه در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده بر زمین بگذارد: اگرچه ذکر نگوید کافیست و گفتن ذکر، مستحب است و بهتر است بگوید: (لا اِلَهَ اِلاَّ اللهُ حَقّاً حَقّاً لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ اِیماناً وَ تَصْدِیقاً لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عُبُودِیَّةً وَ رِقاً سَجَدْتُ لَکَ یَا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لا مُسْتَنْکِفاً وَ لا مُسْتَکْبِراً بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ ضَعِیفٌ خَائِفٌ مُسْتَجِیرٌ).
- [آیت الله بهجت] هرگاه در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگرچه ذکر نگوید کافی است، و گفتن ذکر مستحب است، و بهتر است بگوید: (لا إلهَ اِلاّ اللّه حَقّاً حَقّاً، لا اِلهَ اِلاّ اللّه ایماناً وَ تَصْدیقاً، لا اِلهَ اِلاّ اللّه عُبودِیةً وَ رِقّاً، سَجَدْتُ لَک یا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لا مُسْتَنکفاً وَ لا مُسْتَکبِراً، بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَلیلٌ ضَعیفٌ خائِفٌ مُسْتَجیر).
- [آیت الله علوی گرگانی] اذان هیجده جمله است: )اللّهُ أکْبَر( چهار مرتبه، )أشْهَدُ أن لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ، أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه، حَیَّ عَلی الصَّلاِْ، حَیَّ عَلی الفَلاحِ، حَیَّ عَلی خَیْرِ العَمَل، اللّهُ اکْبَر، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّه( هریک دو مرتبه . واقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أکبَر از اوّل اذان ویک مرتبه )لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ( از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن )حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَل(، باید دو مرتبه )قَدْ قامَتِ الصّلاْ( اضافه نمود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اذان هیجده جمله دارد: (اللَّهُ أکبَر) چهار مرتبه، (أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلّا اللَّهُ)، (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه)، (حَیَّ علی الصَّلاةِ)، (حَیَّ علی الفَلاحِ)، (حَیَّ علی خَیْرِ العَمَلِ)، (اللَّه أکبَر)، (لا إلهَ إلّا اللَّهُ) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللَّه أکبَر) از اول اذان و یک مرتبه (لا إلهَ إلّا اللَّهُ) از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن (حَیَّ علی خَیْرِ العَمَلِ) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصّلاة) اضافه نمود.