لطفاً در مورد آیه (لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا)، توضیحاتی بفرمایید. با تشکر
خداوند متعال در قرآن کریم در ارتباط با تکالیف و وظایفی که متوجه بندگان کرده، می‌فرماید: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها، لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ...»؛[1] خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی‌‏کند، هر کس هر کار خیری کسب کرده به سود او است، و هر کار بدی کسب نموده به زیان او است. آنچه در این آیه محور بحث است، واژه «وسع» می‌باشد. راغب اصفهانی در معنای «وسع» می‌گوید: «السَّعَةُ تقال فی الأمکنة، و فی الحال، و فی الفعل کالقدرة و الجود».[2] «وسع» از «سعة» - به فتح س و ع- به معنای فراخی و گسترش است، خواه در مکان باشد؛ مانند «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها».[3] خواه در حال؛ مثل «لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ».[4] و خواه در فعل باشد؛ نظیر «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ».[5] ، [6] بر اساس این تعریف، مفسران می‌گویند وسع، به معنای توانایی و تمکن،[7] کنایه از ظرفیت نفس است.[8] اضافه آن به نفس(وُسْعَهَا) شامل هر گونه توان نفسانی از قدرت دریافت، اراده، اختیار و اعمال می‌شود و هر چه در طریق کمال این میدان‌ها وسیع‌تر و توان اندیشه و اراده بیشتر گردد، تکلیف و مسئولیت افزایش می‌یابد؛ یعنی در هر مرتبه‌‏ای که وسعی می‌‏یابد همتش افزون‌‏تر و ناتوانیش کمتر و تکلیف و مسئولیتش بیشتر و یا شدیدتر می‌گردد.[9] علامه طباطبائی می‌گوید؛ کلمه «وسع» به معنای توانایی و تمکن است، اصل در آن وسعت مکانی بوده، بعدها قدرت آدمی چیزی نظیر ظرف تصور شده، که افعال اختیاری آدمی از آن صادر می‌‌شود، در نتیجه کارهایی که از انسان سر می‌‌زند در حدود قدرت و ظرفیت او است، حال یا کم است و یا زیاد، و آنچه از آدمی سر نمی‌‏زند ظرفیتش را نداشته، در نتیجه این استعمال، معنای وسعت به طاقت منطبق شده، و در آخر طاقت را وسع نامیده، گفتند: (وسع آدمی) یعنی طاقت و ظرفیت قدرت او.[10] وی معتقد است، تمام حق خدا بر بنده این است که شنوایی و طاعت داشته باشد،«وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» و معلوم است که انسان تنها در پاسخ فرمانی طاعت می‌‏گوید که اعضا و جوارحش بتواند آن فرمان را انجام دهد؛ چرا که اطاعت به معنای مطاوعه است؛ یعنی تأثیر پذیری قوا و اعضای آدمی در اثر فرمان کسی که به او امر می‏‌کند. اما چیزی که مطاوعه بردار نیست؛ مانند این‌که به کسی امر کنند که با چشم خود بشنود، و با گوش خود ببیند، و یا در آن واحد در چند مکان دور از هم حاضر شود، چنین چیزی نه قابل اطاعت است، و نه آمر حکیم، تکلیفی مولوی در باره آن صادر می‌‏کند. پس اجابت نمودن فرمان خدا با سمع و طاعت، تحقق نمی‌‏پذیرد، مگر در چهارچوب قدرت و اختیار انسان و این افعال مقدور و اختیاری است که انسان به وسیله آن برای خود نفع و یا ضرر کسب می‌‏کند. پس کسب، خود بهترین دلیل است بر این‌که آنچه آدمی کسب کرده و متصف به آن شده، وسع و طاقت آن‌را داشته است. از این بیان به خوبی روشن می‌شود که جمله «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ ...» کلامی است مطابق با سنتی که خداوند در بین بندگانش جاری ساخته، و آن سنت این است که از مراحل ایمان آن مقدار را بر هر یک از بندگان خود تکلیف کرده که در خور فهم او باشد، و از اطاعت آن مقداری را تکلیف کرده که در خور نیرو و توانایی بنده باشد، و نزد عقلا و صاحبان شعور نیز همین سنت و روش معمول و متداول است.[11] بنابر این، خداوند در تکالیفی که کرده، هم توان جسمی و امکانات مادی و ابزارهای موجود را در نظر گرفته، و هم توان فکری و میزان معرفت انسان‌ها را لحاظ کرده است؛ لذا همان‌گونه که تکلیف یک ثروت‌مند در انفاق مال با تکلیف یک فقیر فرق دارد، تکلیف انسان‌های آگاه و روشن با افراد عوام نیز فرق دارد. ممکن است یک عمل از شخصی عمل نیک و شایسته تلقی شود و همان عمل از شخص دیگری عمل بد و ناپسند به حساب آید. آنچه از جمله دوم آیه «لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ» استفاده می‌شود؛ این است که تکلیفی که از جانب خداوند متوجه انسان شده، برای تنظیم زندگی و به نفع او است و برای خدا هیچ‌گونه سودی ندارد. تنها کسی که از آن سود می‌‏برد خود انسان است. بعضی از تکلیف‌ها محدودیت می‌‏آورد ولی همین محدودیت باعث ایجاد نظم و انضباط در جامعه و در نتیجه رفاه و آسایش انسان می‌‏گردد. اکنون که تمام انسان‌ها تحت تکلیف هستند، روشن است که هر کار خوبی انجام دهند برای آنها و هر کار بدی که از آنها سربزند، باز برای آنها است و اگر به تکلیف عمل کرد سودی می‌‏برد و اگر عمل نکرد زیان می‌‌بیند.[12]   [1] . بقره، 286. [2] . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 870، دمشق، بیروت، دارالقلم‏، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق. [3] . نساء، 97. «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید»؟! [4] . طلاق، 7. «آنان‌که امکانات وسیعی دارند، باید از امکانات وسیع خود انفاق کنند». [5] . اعراف، 156. «و رحمتم همه چیز را فراگرفته است». [6] . قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج ‏7، ص 217، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش. [7] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 443، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق. [8] . طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، ج ‏2، ص 278، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ چهارم، 1362ش. [9] . همان. [10] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 443؛ موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 684، قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1374ش. [11] . همان، ص 443- 444. [12] . جعفری، یعقوب، کوثر، ج‏ 2، ص 55، بی جا، بی تا.
عنوان سوال:

لطفاً در مورد آیه (لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا)، توضیحاتی بفرمایید. با تشکر


پاسخ:

خداوند متعال در قرآن کریم در ارتباط با تکالیف و وظایفی که متوجه بندگان کرده، می‌فرماید: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها، لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ...»؛[1] خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی‌‏کند، هر کس هر کار خیری کسب کرده به سود او است، و هر کار بدی کسب نموده به زیان او است.
آنچه در این آیه محور بحث است، واژه «وسع» می‌باشد.
راغب اصفهانی در معنای «وسع» می‌گوید: «السَّعَةُ تقال فی الأمکنة، و فی الحال، و فی الفعل کالقدرة و الجود».[2]
«وسع» از «سعة» - به فتح س و ع- به معنای فراخی و گسترش است، خواه در مکان باشد؛ مانند «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها».[3] خواه در حال؛ مثل «لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ».[4] و خواه در فعل باشد؛ نظیر «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ».[5] ، [6]
بر اساس این تعریف، مفسران می‌گویند وسع، به معنای توانایی و تمکن،[7] کنایه از ظرفیت نفس است.[8] اضافه آن به نفس(وُسْعَهَا) شامل هر گونه توان نفسانی از قدرت دریافت، اراده، اختیار و اعمال می‌شود و هر چه در طریق کمال این میدان‌ها وسیع‌تر و توان اندیشه و اراده بیشتر گردد، تکلیف و مسئولیت افزایش می‌یابد؛ یعنی در هر مرتبه‌‏ای که وسعی می‌‏یابد همتش افزون‌‏تر و ناتوانیش کمتر و تکلیف و مسئولیتش بیشتر و یا شدیدتر می‌گردد.[9]
علامه طباطبائی می‌گوید؛ کلمه «وسع» به معنای توانایی و تمکن است، اصل در آن وسعت مکانی بوده، بعدها قدرت آدمی چیزی نظیر ظرف تصور شده، که افعال اختیاری آدمی از آن صادر می‌‌شود، در نتیجه کارهایی که از انسان سر می‌‌زند در حدود قدرت و ظرفیت او است، حال یا کم است و یا زیاد، و آنچه از آدمی سر نمی‌‏زند ظرفیتش را نداشته، در نتیجه این استعمال، معنای وسعت به طاقت منطبق شده، و در آخر طاقت را وسع نامیده، گفتند: (وسع آدمی) یعنی طاقت و ظرفیت قدرت او.[10]
وی معتقد است، تمام حق خدا بر بنده این است که شنوایی و طاعت داشته باشد،«وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» و معلوم است که انسان تنها در پاسخ فرمانی طاعت می‌‏گوید که اعضا و جوارحش بتواند آن فرمان را انجام دهد؛ چرا که اطاعت به معنای مطاوعه است؛ یعنی تأثیر پذیری قوا و اعضای آدمی در اثر فرمان کسی که به او امر می‏‌کند. اما چیزی که مطاوعه بردار نیست؛ مانند این‌که به کسی امر کنند که با چشم خود بشنود، و با گوش خود ببیند، و یا در آن واحد در چند مکان دور از هم حاضر شود، چنین چیزی نه قابل اطاعت است، و نه آمر حکیم، تکلیفی مولوی در باره آن صادر می‌‏کند. پس اجابت نمودن فرمان خدا با سمع و طاعت، تحقق نمی‌‏پذیرد، مگر در چهارچوب قدرت و اختیار انسان و این افعال مقدور و اختیاری است که انسان به وسیله آن برای خود نفع و یا ضرر کسب می‌‏کند. پس کسب، خود بهترین دلیل است بر این‌که آنچه آدمی کسب کرده و متصف به آن شده، وسع و طاقت آن‌را داشته است.
از این بیان به خوبی روشن می‌شود که جمله «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ ...» کلامی است مطابق با سنتی که خداوند در بین بندگانش جاری ساخته، و آن سنت این است که از مراحل ایمان آن مقدار را بر هر یک از بندگان خود تکلیف کرده که در خور فهم او باشد، و از اطاعت آن مقداری را تکلیف کرده که در خور نیرو و توانایی بنده باشد، و نزد عقلا و صاحبان شعور نیز همین سنت و روش معمول و متداول است.[11]
بنابر این، خداوند در تکالیفی که کرده، هم توان جسمی و امکانات مادی و ابزارهای موجود را در نظر گرفته، و هم توان فکری و میزان معرفت انسان‌ها را لحاظ کرده است؛ لذا همان‌گونه که تکلیف یک ثروت‌مند در انفاق مال با تکلیف یک فقیر فرق دارد، تکلیف انسان‌های آگاه و روشن با افراد عوام نیز فرق دارد. ممکن است یک عمل از شخصی عمل نیک و شایسته تلقی شود و همان عمل از شخص دیگری عمل بد و ناپسند به حساب آید.
آنچه از جمله دوم آیه «لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ» استفاده می‌شود؛ این است که تکلیفی که از جانب خداوند متوجه انسان شده، برای تنظیم زندگی و به نفع او است و برای خدا هیچ‌گونه سودی ندارد. تنها کسی که از آن سود می‌‏برد خود انسان است. بعضی از تکلیف‌ها محدودیت می‌‏آورد ولی همین محدودیت باعث ایجاد نظم و انضباط در جامعه و در نتیجه رفاه و آسایش انسان می‌‏گردد.
اکنون که تمام انسان‌ها تحت تکلیف هستند، روشن است که هر کار خوبی انجام دهند برای آنها و هر کار بدی که از آنها سربزند، باز برای آنها است و اگر به تکلیف عمل کرد سودی می‌‏برد و اگر عمل نکرد زیان می‌‌بیند.[12]   [1] . بقره، 286. [2] . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 870، دمشق، بیروت، دارالقلم‏، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق. [3] . نساء، 97. «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید»؟! [4] . طلاق، 7. «آنان‌که امکانات وسیعی دارند، باید از امکانات وسیع خود انفاق کنند». [5] . اعراف، 156. «و رحمتم همه چیز را فراگرفته است». [6] . قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج ‏7، ص 217، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش. [7] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 443، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق. [8] . طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، ج ‏2، ص 278، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ چهارم، 1362ش. [9] . همان. [10] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 443؛ موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 684، قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1374ش. [11] . همان، ص 443- 444. [12] . جعفری، یعقوب، کوثر، ج‏ 2، ص 55، بی جا، بی تا.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین