پروردگار متعال در سوره شعراء به کسانی که در حق پیامبر اسلام(ص) به انواع مختلف، ظلم و ستم روا داشته‌اند می‌‌فرماید: «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُواْ أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ».[1] کلمه «منقلَب» از باب انفعال، اسم مکان، زمان یا مصدر میمی از انقلاب است.[2] معنای جمله این است؛ کسانی که ستم کرده‌‏اند به زودی خواهند فهمید که به چه بازگشت‌گاهی بر می‌‌گردند و آن بازگشت‌گاه همان آتش است و یا این است که به زودی خواهند فهمید که به چه نحو و چگونه برمی‌‌گردند.[3] پژوهش ادبی منقلَب از ریشه «قلب» به معنای برگرداندن، رجوع و بازگشت یک چیز از صورتی به صورت دیگر است.[4] ماده «قلب» به باب انفعال رفته ماضی آن «اِنقَلَبَ»، مضارعش «یَنقَلِبُ»، اسم فاعلش «مُنقَلِبٌ» و اسم مفعول، مصدر میمی، اسم مکان و زمانش «مُنقَلَبٌ» به فتح لام است. در علم صرف بیان شده که باب انفعال همیشه لازم است[5] و متعدی بنفسه نیست. و هر فعلی که لازم باشد؛ چون «مفعول به» نمی‌گیرد نمی‌توان آن‌را مجهول کرد، از طرفی بیان شده است که اسم مفعول را از فعل مضارع مجهول می‌گیریم. حال که باب انفعال لازم است و مجهول نمی‌شود چگونه در قرآن کریم، «مُنقَلَبٌ» به صیغه اسم مفعول ذکر شده است؟! در پاسخ باید گفت این سخن که فعل لازم را نمی‌توان مجهول کرد بدان معنا نیست که فعل لازم در هیچ شرایطی قابلیت مجهول شدن را نداشته باشد، بلکه فعل لازم از جهت این‌که بدون واسطه مفعول‌به نمی‌گیرد در ابتدای امر نمی‌توان آن‌را مجهول کرد، ولی فعل‌های لازم با روش‌های مختلفی متعدی می‌شوند و سپس می‌توان آنها را مجهول کرد که یکی از راه‌های متعدی کردن فعل‌های لازم آن است که ابتدا با حرف جر، متعدی شوند، سپس آنها را مجهول کنیم. مانند «ذَهَبَ»[6] که فعل لازم است ابتدا با حرف جر آن‌را متعدی می‌کنیم و می‌گوییم «ذَهَبَ زَیدٌ بِبَکرٍ»[7] سپس آن‌را مجهول کرده و می‌گوییم «ذُهِبَ بِه» یا در مضارعش می‌گوییم «یُذهَبُ بِهّ» البته می‌توان به جای ضمیر در شش صیغه مغایب، از اسم ظاهر نیز استفاده کرد و گفت «ذُهِبَ بِبَکرٍ» یا «یُذهَبُ بِبَکرٍ».[8] بنابراین فعل‌هایی که به باب انفعال برده می‌شوند در صورت نیاز به مجهول کردن آنها همانند دیگر فعل‌های لازم با استفاده از حرف جر؛ مانند إلی، علی، باء و...، آن‌را متعدی سپس مجهول می‌کنیم. و در این‌جا نیز در اصل، «مُنقَلَبٌ اِلَیهِ» یا «مُنقَلَبٌ بِهِ» می‌باشد؛ یعنی به چه جایگاهی که به سوی آن یا به آنجا بازگشت خواهند کرد. [1] . «و به زودی کسانی که ظلم کردند خواهند دانست که به کدامین بازگشتگاه بازمی‌گردند.»، شعراء، 227. [2] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 15، ص 332، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 22، ص 129، قم، فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، 1365ش؛ میرزا خسروانی، علی رضا، تفسیر خسروی، تحقیق، بهبودی، محمد باقر، ج 6، ص 296، تهران، اسلامیة، چاپ اول، 1390ق. [3] . المیزان، همان. [4] . «قَلْبُ الشی‏ء: تصریفه و صرفه عن وجه إلی وجه او تَحْویلُ الشی‏ءِ عن وجهه»، راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 681، بیروت، دارالعلم الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 1، ص 685، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق. [5] . صرف ساده، ص 83. [6] . رفت. [7] . زید بکر را برد. [8] . صرف ساده، ص 31 – 32.
در قرآن آمده: (منقلب ینقلبون). منقلب اسم مفعول است از باب انفعال و اسم مفعول از فعل مجهول گرفته میشود در صورتی که باب انفعال مجهول ندارد؟ در این صورت تکلیف این آیه چه میشود؟
پروردگار متعال در سوره شعراء به کسانی که در حق پیامبر اسلام(ص) به انواع مختلف، ظلم و ستم روا داشتهاند میفرماید: «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُواْ أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ».[1] کلمه «منقلَب» از باب انفعال، اسم مکان، زمان یا مصدر میمی از انقلاب است.[2] معنای جمله این است؛ کسانی که ستم کردهاند به زودی خواهند فهمید که به چه بازگشتگاهی بر میگردند و آن بازگشتگاه همان آتش است و یا این است که به زودی خواهند فهمید که به چه نحو و چگونه برمیگردند.[3]
پژوهش ادبی
منقلَب از ریشه «قلب» به معنای برگرداندن، رجوع و بازگشت یک چیز از صورتی به صورت دیگر است.[4] ماده «قلب» به باب انفعال رفته ماضی آن «اِنقَلَبَ»، مضارعش «یَنقَلِبُ»، اسم فاعلش «مُنقَلِبٌ» و اسم مفعول، مصدر میمی، اسم مکان و زمانش «مُنقَلَبٌ» به فتح لام است.
در علم صرف بیان شده که باب انفعال همیشه لازم است[5] و متعدی بنفسه نیست. و هر فعلی که لازم باشد؛ چون «مفعول به» نمیگیرد نمیتوان آنرا مجهول کرد، از طرفی بیان شده است که اسم مفعول را از فعل مضارع مجهول میگیریم. حال که باب انفعال لازم است و مجهول نمیشود چگونه در قرآن کریم، «مُنقَلَبٌ» به صیغه اسم مفعول ذکر شده است؟!
در پاسخ باید گفت این سخن که فعل لازم را نمیتوان مجهول کرد بدان معنا نیست که فعل لازم در هیچ شرایطی قابلیت مجهول شدن را نداشته باشد، بلکه فعل لازم از جهت اینکه بدون واسطه مفعولبه نمیگیرد در ابتدای امر نمیتوان آنرا مجهول کرد، ولی فعلهای لازم با روشهای مختلفی متعدی میشوند و سپس میتوان آنها را مجهول کرد که یکی از راههای متعدی کردن فعلهای لازم آن است که ابتدا با حرف جر، متعدی شوند، سپس آنها را مجهول کنیم. مانند «ذَهَبَ»[6] که فعل لازم است ابتدا با حرف جر آنرا متعدی میکنیم و میگوییم «ذَهَبَ زَیدٌ بِبَکرٍ»[7] سپس آنرا مجهول کرده و میگوییم «ذُهِبَ بِه» یا در مضارعش میگوییم «یُذهَبُ بِهّ» البته میتوان به جای ضمیر در شش صیغه مغایب، از اسم ظاهر نیز استفاده کرد و گفت «ذُهِبَ بِبَکرٍ» یا «یُذهَبُ بِبَکرٍ».[8] بنابراین فعلهایی که به باب انفعال برده میشوند در صورت نیاز به مجهول کردن آنها همانند دیگر فعلهای لازم با استفاده از حرف جر؛ مانند إلی، علی، باء و...، آنرا متعدی سپس مجهول میکنیم. و در اینجا نیز در اصل، «مُنقَلَبٌ اِلَیهِ» یا «مُنقَلَبٌ بِهِ» میباشد؛ یعنی به چه جایگاهی که به سوی آن یا به آنجا بازگشت خواهند کرد. [1] . «و به زودی کسانی که ظلم کردند خواهند دانست که به کدامین بازگشتگاه بازمیگردند.»، شعراء، 227. [2] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 15، ص 332، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 22، ص 129، قم، فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، 1365ش؛ میرزا خسروانی، علی رضا، تفسیر خسروی، تحقیق، بهبودی، محمد باقر، ج 6، ص 296، تهران، اسلامیة، چاپ اول، 1390ق. [3] . المیزان، همان. [4] . «قَلْبُ الشیء: تصریفه و صرفه عن وجه إلی وجه او تَحْویلُ الشیءِ عن وجهه»، راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 681، بیروت، دارالعلم الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 1، ص 685، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق. [5] . صرف ساده، ص 83. [6] . رفت. [7] . زید بکر را برد. [8] . صرف ساده، ص 31 – 32.
- [سایر] متعلق و مفعول محذوف فعل «یُریدُ» در آیه تطهیر چیست؟
- [سایر] در تفسیر تسنیم در ذیل آیه 165 بقره آمده: (رؤیت گاه متعدی به یک مفعول است؛ مانند: ﴿ورَاَوُا العَذابَ) و گاه متعدی به دو مفعول؛ مانند: ﴿ورَاَیتَ النّاسَ یَدخُلونَ فی دینِ اللّهِ اَفواجا) در آیه مورد بحث نیز ﴿اَنَّ القُوَّةَ لِلّهِ جَمیعا﴾ جایگزین دو مفعول ﴿یری﴾ است) (ج 8، ص 269). بنده متعدّی بودن به دو مفعول را متوجّه نمیشوم؛ زیرا به نظر میرسد در آیه سوره نصر، یک مفعول باشد: "و رأیت النّاس یدخلون فی دین الله افواجاً"، یعنی تمام این جمله مفعول قرار گرفته؟ در آیه سوره بقره نیز باز به نظر میرسد: أنّ القوّة لله جمیعاً" یک مفعول باشد برای تری. وجهِ دو مفعولی بودن چیست؟
- [سایر] در عهد عتیق آیاتی هست که مرگ مسیح بر صلیب رو پیشگویی کرده ، ولی در قرآن گفته شده در مورد مسیح امر مشتبه شد (مسیح به صلیب کشیده نشد، این آیات شامل: اشعیا باب 53 آیات 5-10 و مزامیر داود باب 22 آیه 16 و دانیال باب 9 آیه 26 و زکریا باب 12 آیه 10 میباشد جواب محققان مسلمانان در این مورد چیست؟
- [سایر] در آیه ششم سوره هود میفرماید: (یعلم مستقرها و مستودعها). اکثر اهل تفسیر، مستقر و مستودع را به معنای اسم مکان گرفتهاند. با توجه به اینکه این دو کلمه مصدر میمی هستند و اسم مفعول، آیا نمیتوان آنرا ناظر به دو نوع رزق پایدار و ناپایدار دانست؟
- [سایر] فعل (ازداد) در قرآن از چه بابی است و به چه معنا است؟ آیا از باب (افتعال) است؟ مثلاً آمده: (ثمّ ازْدادُوا کفراً)، (لِیَزْدادُوا إثماً)، (ما تَغیضُ الأرحامُ و ما تَزْداد)، (نزدادُ کَیْلَ بعیر).
- [سایر] چرا در آیه 5 سوره جن، فعل(قال) برای فاعلهای (الانس و الجن)، به صورت مونث آمده، در حالیکه این دو اسم مذکرند؟
- [سایر] آیا آیه ای در باب حضرت مهدی صریحا داریم؟
- [آیت الله بروجردی] شخصی از باب جهل به مسأله در حجّین تقصیر و حلق ننموده تکلیف او چیست؟
- [سایر] تعالیم عهد عتیق در خصوص مسیح موعود که موید این هست که او (استغفرالله)خداست (به عنوان مثال: اشعیا باب 110 آیه 1 که با آیه 43-44 باب 22 متی مطابقت دارد. در دانیال باب 7 آیه 22: قدیم الایام نامیده شده که همین عبارت در همین باب برای خدا بکار رفته و دیگری آیه ای در مکاشفه یوحنا که گفته من الف و یا، ابتدا و انتها هستم که در عهد عتیق هم این مطلب در مورد خدا آمده)جواب محققان مسلمان در این مورد چیست؟
- [آیت الله بروجردی] آیا در قرآن مجید آیهای در باب ریش به نظر مبارک رسیده مرقوم فرمایید؟
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر بر جایی از بدن ایه قران یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد چنانچه بخواهد غسل ترتیبی به جا اورد باید اب را طوری به بدن برساند که مس ان نوشته نشود و همچنین است اگر بخواهد وضوی ترتیبی بگیرد و بر بعض اعضای وضو ایه قران باشد و همچنین بنابر احتیاط واجب اگر اسم خداوند متعال باشد و در غسل و وضو مراعات احتیاط نسبت به اسماء انبیا و ایمه و حضرت زهرا علیهم السلام مستحب است
- [آیت الله سیستانی] اگر بر جائی از بدن ، آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد ، چنانچه بخواهد غسل را ترتیبی بجا آورد ، باید آب را طوری به بدن برساند که دست او به نوشته نرسد . و همچنین اگر بخواهد وضو بگیرد در مورد آیه قرآن بلکه در مورد اسم خداوند نیز بنابر احتیاط واجب .
- [آیت الله وحید خراسانی] مس نمودن خط قران یعنی رساندن جایی از بدن به خط قران برای کسی که وضو ندارد حرام است و رساندن موی بدن به قران مانعی ندارد در صورتی که از توابع بشره شمرده نشود و اگر قران را به زبان فارسی یا به زبان دیگری ترجمه کنند مس ان در غیر اسم ذات و اسماء صفات خداوند متعال اشکال ندارد
- [آیت الله اردبیلی] اگر کسی بر اثر تجسّس بر رازی از رازهای زندگی داخلی مردم آگاه شود، نباید آن را افشا کند و اگر آن را افشا کند و موجب زیان مالی یا آبرویی به کسی شود، صرف نظر از گناهی که کرده، باید آن زیان را جبران نماید. =============================================================================== 1 وسائلالشیعة، چاپ آل البیت، باب 18 از (أبواب فعل المعروف)،ح2،ج16،ص336.
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است که بر بالین محتضر سوره مبارکه یس و صافات و احزاب و ایه الکرسی و ایه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه ایه اخر سوره بقره بلکه هر چه از قران ممکن است بخوانند
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است که بر بالین محتضر سوره مبارکه یس و صافات و احزاب و ایه الکرسی و ایه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه ایه اخر سوره بقره بلکه هر چه از قران ممکن است بخوانند
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکة یس و الصافات و آیه الکرسی و آیه پنجاه و چهارم ازو سورة اعراف و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هر چه ازو قرآن ممکن بخوانند .
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر بر جائی از بدن؛ آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد؛ چنانچه بخواهد وضو یا غسل را ترتیبی به جا آورد؛ باید آب را طوری به بدن برساند که دست او به نوشته نرسد.
- [آیت الله خوئی] اگر بر جایی از بدن، آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد، و چنانچه بخواهد وضو یا غسل را ترتیبی بهجا آورد، باید آب را طوری به بدن برساند که دست او به نوشته نرسد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر بر بدن کسی که جنب است آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد، حرام است دست به آن نوشته بگذارد و اگر بخواهد غسل کند، باید آب را به گونهای به بدن برساند که دست او به نوشته نرسد و اسامی مبارک پیامبران و امامان و حضرت زهرا علیهمالسلام به احتیاط واجب حکم اسم خدا را دارند.