همیشه این‌گونه نیست که هر کس اهداف کار و برنامه‌های خود را به دیگران بگوید لزوماً با شکست روبه‌رو شود؛ چرا که یکی از ابزارهای موفقیت و پشتوانه‌های محکم برای نیل به اهداف، استفاده از تجربه، علم، اندیشه و توانمندی دیگران است. هم‌فکری و بهره‌گیری از توانمندی و تجارب دیگران، باعث کاهش خطا در برنامه‌های زندگی و تسریع در رسیدن به هدف می‌شود. افرادی که در کارهای مهم با صلاح‌اندیشی و مشورت دیگران اقدام می‌کنند، کمتر گرفتار لغزش می‌شوند و کارهای آنان بیشتر قرین موفقیت، سلامتی و بالندگی است. امام علی(ع) می‌فرماید: «هرکس با خردمندان مشورت کند، با انوار خردهای آنان، روشنی یابد و به راه درست و رستگاری نایل گردد».[1] اما در برخی موارد، اعلام عمومی و آشکار کردن یک طرح و ایده، قبل از آن‌که پایه‌های آن استحکام کافی را به‌دست آورده باشد، آسیبی برای آن طرح خواهد بود؛ چنان‌که در روایتی از امام صادق(ع) می‌خوانیم: «آشکار کردن چیزی قبل از آن‌که محکم و قطعی گردد باعث تباهی آن است».[2] [1] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ‏72، ص 105، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق. [2] . «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: إِظْهَارُ الشَّیْ‏ءِ قَبْلَ‏ أَنْ یُسْتَحْکَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ»؛ برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین،‏ ج ‏2، ص 603، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
من حدیثی شنیدم که مرا به شک انداخته قریب به مضمون: (هر کس اهداف خود را به کسی بگوید به سرانجام نمیرسد) آیا این درست است؟ آیا همیشه باید برای انجام کارها پنهانکاری کرد و اگر بگوییم به سرانجام نمیرسد؟
همیشه اینگونه نیست که هر کس اهداف کار و برنامههای خود را به دیگران بگوید لزوماً با شکست روبهرو شود؛ چرا که یکی از ابزارهای موفقیت و پشتوانههای محکم برای نیل به اهداف، استفاده از تجربه، علم، اندیشه و توانمندی دیگران است. همفکری و بهرهگیری از توانمندی و تجارب دیگران، باعث کاهش خطا در برنامههای زندگی و تسریع در رسیدن به هدف میشود. افرادی که در کارهای مهم با صلاحاندیشی و مشورت دیگران اقدام میکنند، کمتر گرفتار لغزش میشوند و کارهای آنان بیشتر قرین موفقیت، سلامتی و بالندگی است. امام علی(ع) میفرماید: «هرکس با خردمندان مشورت کند، با انوار خردهای آنان، روشنی یابد و به راه درست و رستگاری نایل گردد».[1]
اما در برخی موارد، اعلام عمومی و آشکار کردن یک طرح و ایده، قبل از آنکه پایههای آن استحکام کافی را بهدست آورده باشد، آسیبی برای آن طرح خواهد بود؛ چنانکه در روایتی از امام صادق(ع) میخوانیم: «آشکار کردن چیزی قبل از آنکه محکم و قطعی گردد باعث تباهی آن است».[2] [1] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 72، ص 105، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق. [2] . «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: إِظْهَارُ الشَّیْءِ قَبْلَ أَنْ یُسْتَحْکَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ»؛ برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 2، ص 603، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
- [سایر] آیا جملهی (من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق) حدیث است یا خیر؟ لطفاً سند آن را ذکر فرمایید. و آیا حدیثی با مضمون قریب به این جمله وجود دارد؟
- [سایر] با توجه به تحقیقی بودن اصول دین، بنده نسبت به مسائل اعتقادی دچار شک و تردید شدهام و این موضوع مرا در انجام اعمال عبادی به وسواس انداخته است، مرا راهنمایی کنید.
- [سایر] بنده شک دارم نمازی که می خوانم درست است یا خیر؟ می خواهم نماز خواندن درست را یاد بگیرم، ولی خجالت می کشم از کسی سؤال کنم، به همین جهت امیدوارم در اسرع وقت خواسته مرا پاسخ دهید؟
- [سایر] سلام علیکم امروز به حدیثی برخورد کردم که مفهومش را درست متوجه نشدم لذا تقاضا دارم مرا راهمایی فرمایید مخصوصا درباره مفهوم خروج! امام سجاد ع: به خدا سوگند پیش از ظهور قایم عج هرکسی از ما خروج کند، مثلش مثل جوجه ی مرغی است که پیش از درست شدن بالهایش از آشیانه اش بیرون رفته، وسیله ی بازیچه ی کودکان شود. بحار ج52 ص303 الزام الناصب ص137
- [سایر] به نام خدا با سلام.شمارا دوست دارم و دنبال فرصتی بودم تا این ارتباط را برقرار سازم. اما امکان دسترسی من به اینترنت محدود است و غیره. چندسال پیش در ماه مبارک مضمونی فرمودید که هنوز در ذهن دارم و گاهی دلمشغول آنم. صحبت برسر وضعیت و جایگاه روحانیت در بین مردم و این حرف ها بود. شما فرمایشی داشتید قریب به مضمون و اجمالا اینکه مردم نباید توقع معصومیت از روحانیت داشته باشند. یا نگاه اینطوری به روحانیت بنمایند. قدری تخفیف قایل باشند و... نمی دانم که مضمون را درست منتقل کرده ام یاخیر. اگر یادتان هست و هنوز این مضمون را باور دارید و البته وقت، پاسخی بنویسید و سخن کامل خودتان را مرقوم فرمایید تا عرضی هم بنده بنمایم. خدای بزرگ حافظ تان باشد.
- [سایر] با سلام؛ بنده طبق عادت قبلی؛ بعد از ازدواج و بعد از وقفهای اقدام به ثبت دقیق حساب و کتاب در امور مالی زندگی میکنم. در این مسیر همسرم را هم وادار به این امر کردهام. با این هدف که به خرجها واقف شویم و در صورت نیاز توانایی کنترل هزینهها و یا پس انداز کردن منابع مالی را داشته باشیم. حال درخواست بنده این است: با توجه به حدیثی که شنیدم در مذمت این امر، و تأثیر آن در کم شدن برکت مال با حساب و کتاب دقیق، در این امر دچار تردید شدهام. لطفاً در این مسیر با استفاده از توصیههای دینی(سنت نبوی و یا احادیث ائمه بزرگوار) بنده را راهنمایی فرمایید که کدام امر درست است؟ (حساب کتاب دقیق یا عدم ثبت خرج و برج زندگی)
- [سایر] من و شوهرم زندگی بسیار خوب و عاشقانه ای با هم داریم و هیچ مشکلی در روابطمان نداریم. ولی مشکل من مربوط به روابط خانواده همسرم با من می باشد. بدین صورت که گاهی رفتارهایی از خانواده همسرم سر می زند که بسیار مرا ناراحت می کند. هر بار که از شوهرم می خواهم که این رفتار زننده آنها را به آنان گوشزد کند، از اینکار سرباز می زند. در صورتیکه اگر حرف یا حدیثی در خانواده من پیش بیاید که سبب دلخوریش شود با خانواده ام در میان می گذارم تا رعایت حالش بشود. حالا می خواهم بپرسم آیا ایراد از من است که این خواهش را از شوهرم دارم یا کار درست را ایشان انجام می دهد؟ در ضمن من اصلاً خواهان این نیستم که اهانت یا بی احترامی به خانواده شوهرم شود. چون من در روابط خودم با آنها بسیار دقیق و محترمانه عمل می کنم. خودم هم بخاطر اینکه آدم خجالتی هستم توان انجام این کار را ندارم.
- [آیت الله مکارم شیرازی] شخصی از مؤمنین ضمن ادّعای ملاقات با امام زمان (عج) می گوید: (امام عصر مرا مأمور بعضی کارها، مانند ساختن حسینیّه، مسجد، و مانند آن کرده است.) وی مردم را به اقتدا نکردن به بعضی از ائمّه جماعات، و نپرداختن وجوه شرعیّه به آنها، تشویق می کند، و مدّعی است که امام زمان(علیه السلام) چنین دستوری داده است. شخص مذکور صندوق چوبی در اختیار دارد که چند ورقه قدیمی و پارچه سبز رنگی در آن است. او ادّعا می کند که آنها را امام عصر (عج) به او داده است! مردم برای تبرّک جستن به این صندوق به خانه او می روند. به گمان این که واقعاً صندوق از ناحیه آن حضرت است. بلکه برخی از مردم گمان می کنند که منزل این شخص، محلّ سکونت امام عصر است! وی حتّی در نزد بعضی از علما ادّعای مذکور را مطرح نموده، و می گوید: (می توانم سؤالات شما را به امام عصر (عج) برسانم!) آیا ادّعاهای این شخص درست است؟
- [سایر] با سلام. ما در اثبات ضرورت نبوت از استدلالهای مختلفی؛ مانند محدودیت عقل یا برهان لطف و... استفاده میکنیم، ولی همه این براهین پیش فرضی دارند مبنی بر اینکه ما نیاز به کمالی داریم که نمیفهمیم. به عبارتی سؤالم من این است که چرا ما نمیتوانیم اینگونه در نظر بگیریم که خداوند به ما عقل و فطرت و حس داده و ما را با توجه به آن چیزهایی که به ما میرسد مورد آزمایش قرار میدهد و به میزان عدم عناد و پاسخ صحیح به آن دادههای رسیده، ما را جزا میدهد! به بیان دیگر، کمالی که خداوند میخواهد بدهد، یا به عبارتی پاداشی که خداوند میدهد به اندازه درست مصرف کردن و پاسخ مناسب دادن به عقل و فطرت است و لازم نیست حتماً دستوراتی دیگر؛ یعنی دین باشد که ما اگر از آنها تبعیت کردیم مستحق پاداش شویم. در این صورت ضرورت نبوت زیر سؤال میرود. برای اینکه سؤال کمی بیشتر جا بیفتد به چند نکته اشاره میکنم: مثلاً ما در ادبیات دینی اشخاصی به عنوان مستضعف داریم که میگوییم در صورتیکه مقصر نباشند بر آنها عیبی نیست، اگر نتوانند به دین حق برسند. یا مثلاً در بحث اجتهاد در زمان غیبت و مصلحت سلوکیهای که شیخ انصاری مطرح میکند قریب به این مضمون داریم.
- [سایر] سلام آقا شهاب ممنون که پیام مرا دریافت کردید. آقا شهاب من پسری 17 ساله هستم که بعد از دو ماه وارد 18 سالگی میشوم من یک سال پیش حدود یک ماه مانده به عید دختری را دیدم که در کوچه ی ما زندگی میکنند و من شدیدا به او علاقه مند شدم دست خودم نبود نمی توانستم از او دست بکشم و همین طور او هم مرا دوست داشت چون هر بار که مرا میدید نگاهم می کرد البته اقا شهاب من سخنان شما رو شنیدم که می گفتید وقتی دو نفر یکدیگر را می بینند در توهم عشق اند ولی من معتقدم که بعضی حرفها را نمی شود در قالب کامات گفت علاو ه بر این حالا یکسال از این قضیه می گذرد وباز هم وقتی رو به رو می شویم نگاهم می کند.اقا شهاب من نمیتوانستم با او صحبت کنم تا اینکه بعد از گذشت 10 ماه توانسستم بر خود مسلط شوم وبرای مدت کوتاهی با او صحبت کنم که فهمیدم او هم مرا دوست دارد چون که فهمید من هستم قط نکرد و به من گوش میداد و در بیرون از خانه هم مرا نگاه می کرد. اقا شهاب من خیلی فکر کردم دیدم که خانواده ی انها هم شبیه ما است از نظر مالی و.... و دوستانم می گویند از نظر قیافه هم شبیه من است خوب اقا شهاب مشکل اصلی این جا است که او یکسال از من بزرگتر است و من نمی دانم چه کار کنم وبعد از گذشت یک سال وقتی فکر می کنم که رهایش کنم دیوانه میشوم و برای چند روز از حال خدم خارج می شوم و وقتی می گویم که با او ازدواج کنم می ترسم که زود پیر شود و بمیرد و من بیچاره شوم نمی دانم چه کار کنم ولی با این حال او را خیلی دوست دارم و می خواهم با او ازدواج کنم . با خود می گویم که دیگران دختر کوچکتر از خود می گیرند و حال غریب و ناراحت کننده ای به من دست می دهد از شما می خواهم که در بارهی سن ازدواج برایم بگویید و راهنماییم کنید و بگویید من با او خوشبخت می شوم یا نه می خواهم یک دلیل قانع کننده برایم بگوییدو در عشقم شک نکنیدو اقا شهاب اگر سخنانی که می خواهید بگویید که شاید برای سن من زود و خطرناک باشد بگویید من ظرفیتش را دارم فقط خواهش می کنم راهنماییم کنید دیوانه می شوم و بدانید که نمی توانم از او دست بکشم.ممنون بی صبرانه منتظرم البته ببخشید لطفا خلاصه نگویید بیشتر توضیح دهید.