با توجه به معنای «بیان» که ظاهر کردن و روشن نمودن است، مفسران نظریات مختلف و متفاوتی را در ارتباط با مقصود آیه چهارم سوره رحمان بیان کرده‌اند؛ مانند: 1. مقصود از تعلیم بیان، همان سخن گفتن با زبان است. 2. منظور، آموختن اسامی هر چیز و لغات به انسان می‌باشد. 3. یعنی راه هدایت و گمراهی را به وی آموخت. معارف دین و دنیا از حلال و حرام، معیشت و زندگی، منطق و... را که مورد نیاز انسان است، به وی تعلیم داد. 4. بیان نه فقط نطق و سخن را شامل می‌شود که حتی نوشتن، انواع استدلالات عقلی و منطقی را که روشن کننده مسائل مختلف و پیچیده است، نیز دربرمی‌گیرد. 5. انسان با الهامی طبیعی که موهبتی است از ناحیه خدای سبحان، با یکی از این صوت‌های تکیه‌‏دار بر مخرج دهان که آن‌را حرف می‌نامند، و یا با چند حرف از این حروف که با هم ترکیب می‌‏کند، علامتی درست می‌کند که آن علامت به مفهومی از مفاهیم اشاره دارد، و به این وسیله آنچه از حس شنونده و ادراکش غایب است را برای او مجسم می‌‏سازد. و ...
منظور خداوند از آیه (علمه البیان) به صورت علمی چیست؟! آیا صرفاً در مقابل زبان حیوانات مطرح شده، یا بحث رشد و تکامل زبان در کودک است و یا تکامل تدریجی زبان در میان انسانها از بدو خلقت تا کنون؟
با توجه به معنای «بیان» که ظاهر کردن و روشن نمودن است، مفسران نظریات مختلف و متفاوتی را در ارتباط با مقصود آیه چهارم سوره رحمان بیان کردهاند؛ مانند:
1. مقصود از تعلیم بیان، همان سخن گفتن با زبان است.
2. منظور، آموختن اسامی هر چیز و لغات به انسان میباشد.
3. یعنی راه هدایت و گمراهی را به وی آموخت. معارف دین و دنیا از حلال و حرام، معیشت و زندگی، منطق و... را که مورد نیاز انسان است، به وی تعلیم داد.
4. بیان نه فقط نطق و سخن را شامل میشود که حتی نوشتن، انواع استدلالات عقلی و منطقی را که روشن کننده مسائل مختلف و پیچیده است، نیز دربرمیگیرد.
5. انسان با الهامی طبیعی که موهبتی است از ناحیه خدای سبحان، با یکی از این صوتهای تکیهدار بر مخرج دهان که آنرا حرف مینامند، و یا با چند حرف از این حروف که با هم ترکیب میکند، علامتی درست میکند که آن علامت به مفهومی از مفاهیم اشاره دارد، و به این وسیله آنچه از حس شنونده و ادراکش غایب است را برای او مجسم میسازد.
و ...
- [سایر] در آیه 19 سوره لقمان آمده است: (إنّ أنکر الأصوات لصوت الحمیر)؛ چرا خدا به نحو تحقیرآمیز در مورد صدای یکی از حیوانات سخن میگوید، در حالیکه از نظر تکوین فرقی بین این حیوان و سایر حیوانات نیست. به نظر میرسد که شأن و ادب و حکمت قرآن بسی بالاتر و متقنتر از این باشد که صرفاً به اعتبار ناخوشایندی ظاهری صدای الاغ آنرا مطرح کرده باشد؟
- [سایر] خدا در آیه 63 سوره بقره میفرماید: (و (به یاد آورید) زمانی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سر شما قرار دادیم (و به شما گفتیم:) آنچه را (از آیات و دستورهای خداوند) به شما دادهایم، با قدرت بگیرید و آنچه را در آن است به یاد داشته باشید (و به آن عمل کنید) شاید پرهیزکار شوید!)؛ طبق این آیه، برافراشته شدن کوه طور بعد از گرفتن پیمان از بنی اسرائیل است .لازم به توضیح نیست که چقدر این آیه از حقایق علمی به دور است، اگر بگوییم منظور از بر افراشتن کوه طور در ابتدای خلقت است. آوردن این جمله پس از گرفتن پیمان از بنی اسرائیل چیزی به جز هذیانگویی نویسنده قرآن تداعی نمیکند؟ چطور این آیه قابل توجیه است؟
- [سایر] سلام. در سوره نجم آیه 9 میفرماید حضرت محمد(ص) کیلومترها سیر کرد تا رسید به یک قدمی خدا!. خوب اگر یک قدم دیگر بردارد (منظور مکانی نیست معنوی است) که(نعوذ بالله) خدا میشود! تفسیر مجمع البیان این آیه را به خوبی تفسیر کرده، ولی تفسیر نمونه از پیغمبر(ص) خدا ساخته و تفسیر نور هم که جمع بین تفسیرهای قدیم میکند و تفسیر المیزان هم که مثل دیگر آیات جملهها چینش میکند و نتیجه گیریِ مفید ندارد. تکلیف چیست؟ ضمنا ما در اسلام خوانده بودیم که سیر الی الله پیغمبر(ص)، در بهشت هم ادامه دارد! بنابر این پیغمبر اگر فقط یک قدم با خدا فاصله داشته باشد و آن یک قدم را در برزخ از 1400 سال پیش تا حالا برداشته باشد، مساوی شده با خدا!
- [سایر] سلام 1. در قرآن آیاتی وجود دارند که ناسخ و منسوخ هستند. و در واقعا خدا حکمی برای چیزی صادر کرده و سپس بنابر مصلح و شرایط با آوردن آیه ای جدید ، آیه قبلی را منسوخ کرده. ولی خوب در خطبه 1 نهج البلاغه در اواخر آن ، حضرت علی (ع) اشاره ی به احکام در قرآن دارد ولی در قسمتی آورده شده که احکامی وجود دارند که حکم انها در آیات قران ولی ناسخ آنها در سنت پیامبر وجود دارد و در ترجمه دشتی آیه 5 سوره نساء به عنوان مثال اورده شده! حالا میخوام بدونم که آیا واقعا میشه به این مسئله اعتماد کرد. آخه چه لزومی داره که خداوند در یک آیه حکمی رو بیان کنه ولی برای نسخ و کنار گذاشتن اون آیه رو بیان نکنه و تنها به سنت پیامبر تکیه کنه که همانطور که میدانید دستخوش تحریفات زیادی از جانب دشمنان اسلام بوده است. البته شاید اشاره به این مسئله بکنید که خوب شرایط نماز و تعداد رکعات ان هم در قران نیامده و ما بر طبق سنت عمل می کنیم. ولی خوب جواب من هم این است که ما در مورد نماز و تعداد رکعات ان هیچ چیز در قران نداریم و بالکل در سنت امده ولی خوب زمانی که مسئله ای در قران بیان میشه و بعد توسط سنت نسخ میشه جای سوال پیش میاره؟!! 2. آیا تحقیقاتی به صورت علمی در مورد اوایل این خطبه که به قضیه خلقت هستی مربوط می شود وجود دارد. اگر بله لطفا منابع یا کتبی در جهت ان معرفی کنید. *خوهشا در جواب به این سوالات کاملا علمی برخورد کرده و از بحث هایی که هیچ پشتوانه علمی و توضیح ر جهت اثبات آن وجود ندارد پرهیز کنید
- [سایر] گروهی به نام شاهدان یهوه وجود دارند. یکی از ایشان اخیراً چنین سؤالی را مطرح نموده است: 1. مقصود و هدف خدا از آفرینش این جهان چه بوده است؟ و چنین مثالی ذکر میکرده است من میخواهم چایی بخورم برای این استکان را طراحی کردم و آنرا ساختم و در آن چای میخورم. بنابر این غایت و مقصود من در ساختن استکان همان چایی خوردن در آن است در خلقت این جهان نیز باید مقصود و غایت خدا هماهنگ باشد؟ 2. در قرآن آمده است که "من انسان و جن را برای پرستش به من آفریدم" اگر غایت و هدف از آفرینش انسان پرستش انسانها برای خدا باشد این سؤال پیش میآید که امروز اکثریت مردم جهان خدا را نمیپرستند. آیا در آفرینش خدا خطائی هست؟ چرا موجودی که برای عبادت طراحی شده است عبادت نمیکند؟ و چنین مثالی ذکر میکند که من برای نگاه کردن به برنامههای مختلفی که پخش میشود یک تلویزیون درست کردم در طراحی خود این غایت را مد نظر قرار دادم پس از ساختن دیدم که این تلویزیون مطابق با منظور من در نیامد، دستگاه برای کار دیگری به کار میآید. در این فرض من میگویم که حتماً در طراحیم خطایی روی داده است و لذا سعی میکنم که طراحی را دوباره انجام بدهم. آیا نظیر این مثال را میشود گفت در طراحی خداوند در مورد انسان خطایی وجود دارد؟ آیا ممکن است راجع به شاهدان یهوه اطلاعاتی بدهید آیا راجع به این گروهی منبعی در اختیار هست؟
- [سایر] در تفسیر تسنیم آمده است: (قانون اطّراد اگر چه در نظر عدّهای از محقّقان از اصولیین دلیل بر حقیقت در مقابل مجاز نیست و حق نیز همین است) (ج 4، ص 472، پاورقی). منظور از (قانون اطّراد) چیست و اختلاف رأی مذکور ناظر به چه رأیهایی است؟ در همان تفسیر آمده است: (از آن جا که در آیات متعددی از قرآن، از واژه طور همان کوه معروف طور اراده شده است، براساس قانون اطّراد در آیه مورد بحث نیز باید همان معنا مراد باشد) و در پاورقی آمده: (این قانون اطّراد غیر از قانون اطرادی است که در علامت حقیقت و مجاز مطرح است) (ج 5، ص 99). ظاهراً دو قسم قانون اطّراد وجود دارد. این دو قانون کداماند و هر یک کجا به کار میرود؟
- [سایر] دیدگاه جدیدی در مورد خدایی که دین مبلغ آن است پیدا کرده ام.خدایی که وقتی مجموعه صفات آنرا نگاه می کنی شبیه یک انسان میشود. یک انسان احتمالا از جنس مرد با سن زیاد که مقام سیاسی آن پادشاهی کل عالم است و پایتخت آن سیاره زمین. و مقام روحانی آن یک پدربزرگ حکیم که باید از او مدام در خوف و رجا باشیم. و اما خدای علم خدایی که 13عدد طلایی و غیرقابل دستکاری را آفرید و حاصل چیدمان این اعداد کائنات شد این خدا قطعا وجود دارد و وجود او غیرقابل توصیف است چون علم هنوز وصفی از او بدست نداده اما بوجود او ایمان دارد. ایمان به وجود یا عدم و جود او خللی در خلقت ایجاد نمی کند! عبادت کردن او نیز همینطور است.اما خدای دین کاملا متفاوت است.عبات خدای علم پوچ و بیهوده بنظر می رسید اما عبادت خدای دین یا سرپیچی از او عواقب و نتایجی دارد. ایمان خودم رو چگونه تطبیق بدهم که نه خدایی شبیه انسان را پرستیده باشم و نه خدایی که هیچ مختصاتی از او ندارم...لطفاً جواب این سوال را بصورت علمی بدهید ...بحث من بیشتر جنبه علمی و فلسفی مسئله است وگرنه خودم از نظر روانی خدای دین را می پسندم. چون متصور شدن خدای علم برای من مثل تصور رهاشدن در یک جزیره متروک وسط اقیانوس می مونه. با تشکر.
- [سایر] سلام لطفا توضیح دهید. با یکی از دشمنان شیعه بحث و گفت و گویی داشتم و سر انجام به بحث حدیثی درباره موسی (ع) رسیده که در حالت عریان به دنبال یک سنگی می گشت. آنچه برای من جالب توجه است این است که او می گفت این حدیث مورد پذیرش شیعه است که در کتب آنها آمده است. از باب مثال: قمی این حدیث را از ابی بصیر از عبد الله در تفسیر خود نقل می کند که بنی اسرایل پیامبر موسی (ع) را به عدم آلت رجولیت متهم کردند؛ زیرا به هنگام شست و شوی بدن خویش و یا انجام غسل خلوت میکرد که کسی او را نبیند. یک روز موسی برای غسل به کنار رود خانه می رفت و لباس خود را روی سنگ گذاشت. خداوند به سنگ دستور داد که از موسی به دور شود تا بنی اسرائیل او را بیبنند. سپس آنها متوجه شدند که پندار آن درست نبود و خدواند آیه ای را نازل فرمود که: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا"؛ هان ای مردم با ایمان! بسان آن کسانی نباشید که با بافتههای ناروا و ناسنجیده خود موسی (ع) را رنجانیدند و خدا او را از بافتهها و پندارهای ناروا و ظالمانه آنان پاک و پاکیزه معرفی کرد. مرحوم طبرسی در مجمع البیان، این حدیث را ثابت و تقریر کرده که حضرت موسی بسیار انسان با حیا و آبرومندی بود، به گونهای که به هنگام شست و شوی بدن خویش و یا انجام غسل خلوت میکرد، و بهانهجویان برایشان این دروغ را ساختند و پخش کردند که او در بدن خویش عیب و نقصی دارد و از سلامت و زیبایی اندام بیبهره است، و به همین جهت خویشتن را به هنگام نظافت و شست و شو از چشمها نهان میدارد؛ زمانی که از آنان پرسیدند، او چه عیب و نقصی دارد؟ به دروغ و ناروا گفتند: او به بیماری (برص) و یا ناراحتی بیضه و باد فتق گرفتار است. پس از این بافتههای ظالمانه و ناروای آنان، روزی موسی در گوشهای لباس خود را برای انجام غسل بیرون آورد و روی سنگی نهاد، آن سنگ درغلطید و لباس وی را برد، او آمد تا لباس خود را برگیرد که چشم گروهی از بنیاسرائیل بر اندام برهنه او افتاد و دیدند که او زیباترین و متناسبترین اندامها را دارد؛ و بدین وسیله خدا دروغ و بافته بیاساس آنان را افشا ساخت و موسی را از تهمتهای آنان پاک و پاکیزه معرّفی نمود. آیا این حدیث حقیقت دارد که مرحوم طبرسی در مجمع البیان و علی بن ابراهیم قمی در تفسیر القمی این روایت را نقل فرمودند؟ آیا تفسیر دیگری از مفسران شیعه در مورد آیه مورد بحث وجود دارد؟ در واقع تفسیر این آیه چگونه است؟ و کدام تفسیر از آن باید مورد پذیرش ما باشد؟
- [سایر] مبنای فقهی استخاره چیست و چرا آقایان این همه وقت خود را بجای پاسخگویی به سؤالهای دینی صرف استخاره می کنند به عنوان مثال آیا بهتر نیست بجای استخاره در امر ازدواج به افراد مشاوره داد تا جامعه دچار این همه مشکلات نباشد. آیا ما با استخاره کتاب خدا را در حد یک وسیله قرعه کشی تنزل نداده ایم؟ و این خود نوعی استهزا به کلام خداوند نیست؟آیا روایت یا حدیث از معصومین داریم که حداقل یک بار برای یکی از دوستانشان به قرآن یا حتی تسبیح استخاره کرده باشند؟ واقعا جای استخاره کجاست؟ منظور همین استخاره مصطلح بین مقدسین است. در حالی که خدای متعال وحی را خاتمه داده و بندگانش را به تفکر و تعقل و بحث و تبادل نظر و مشورت با افراد کاردان و کارشناس و فقیه دعوت نموده و از همه مهمتر از آنها خواسته که مسئولیت اعمال خود را به عهده گرفته و همچون ابلیس مأیوس از رحمت خدا کارهای اشتباهشان را به خدا نسبت ندهند، دیگر چه جایی برای این نوع استخاره ها باقی می ماند؟ درست است قرآن همچون خدای متعال کریم است، اما آیا در همین قرآن آیاتی نداریم که می فرماید (یضل به کثیرا) و (نستدرجهم) آیا آیاتی نداریم که میذفرماید ( و انکحوا الایامی...) آیا اگر واقعا کسی به قرآن ایمان داشته باشد باید به آن عمل کند یا به آن استخاره بگیرد؟ آیا آیاتی که در سر صفحه قرآن وارد نشده اند از آیات الهی شمرده نمی شوند؟ و هزاران آیه دیگر شما را به خدا چاره ای برای این قرآنهای بر سر نیزه رفته کنید.
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.