به نظر می‌رسد توجه به چند نکته می‌تواند در پاسخ این سؤال راه‌گشا باشد: 1. خداوند به هیچ چیز نیازمند نیست؛ بنابراین همان‌گونه که خداوند در اصل خلقت خلق نیاز به آفرینش ندارد، در خلق خلیفه نیز محتاج آفرینش خلیفه نیست. 2. معنای لزوم و ضرورت خلقت یا لزوم وجود خلیفه که از آن گاهی به اقتضای ذاتی خداوند تعبیر می‌آورند، این است که آفرینش جهان خلقت و قرار دادن خلیفه، از ویژگی و خاصیت جدانشدنی ذات خداوند است. و معنای اقتضای ذاتی، محبوب ذاتی بودن است؛ نه نیاز داشتن یا مجبور بودن؛ مثلاً وقتی می‌گوییم اقتضای ذاتی انسان کشش و عشق به زیبایی است، به این معنا نیست که انسان محتاج یا مجبور است عاشق زیبایی باشد.[1] به بیان حافظ شیرازی: سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود[2] در هر صورت عرفا اساساً ارتباط بین خداوند و مخلوقات را علیتی نمی‌دانند و گاهی از آن تعبیر به عشق می‌کنند و گاهی تجلی و گاه وحدت وجود. و خلاصه نظر عرفا در این مسئله این است که خداوند هیچ فاصله زمانی و مکانی با هیچ چیزی ندارد؛ چرا که ارتباط خدا با مخلوق از اساس به گونه علیتی نیست:[3] «لم یلد و لم یولد»،[4] بلکه هرچه هست تجلی او است و غیر او هیچ نیست و این از ناحیه جهل مخلوق است که در بستر فراق از خدا قرار گرفته است.[5] 3. در باطن واژه خلافت و جانشینی، این معنا نهفته است که خلافت ظهور مستخلف­‌ٌ عنه در خلیفه است و خلیفه کسی است که هویت او وابسته به مستخلف عنه است و جدای از او معنا و حقیقتی برایش نیست؛ از این‌رو اگر ذرّه‌ای، غیر یا خود را نشان داد و کاری غیر از فعل او انجام داد، دیگر خلیفه نیست. بر اساس این که خلافت، ظهور مستخلف­عنه در خلیفه است؛ اولین ظاهر، اولین خلیفه حق است. از آن‌جا که ذات الهی - (کمال مطلق) طبق قاعده فلسفی که در جای خود مبرهن است بسیط است و از واحد بسیط جز واحد صادر نمی‌شود و واحد بسیط، جزء ندارد تا ظهور جزئی و عدم جزئی دیگر از او قابل تصور باشد. بنابر این کمال مطلق با تمام شئون کمالی‌اش ظهور می‌کند و اولین مظهر او یک موجود و کامل‌ترین موجود خواهد بود. چنین موجودی همان انسان کامل است که خلیفه بی‌واسطه است که او نیز کمال و بساطت را به تبع، واجد بوده، آیینه‌دار بساطت و کمال حقّ است و هر خلیفه دیگری برای خداوند به وساطت او خلیفه است.[6] برای آگاهی بیشتر: انسان و جانشینی در زمین، پاسخ 15440 [1] . ر. ک: 27020 . [2] . حافظ، غزلیات. [3] . یعنی هیچ چیزی از او به عنوان معلول صادر نشده، بلکه تجلی اوست و جز او نیست. [4] . اخلاص، 3. [5] . اقتباس از: 19371. .[6] اقتباس از: 1984.
به نظر میرسد توجه به چند نکته میتواند در پاسخ این سؤال راهگشا باشد:
1. خداوند به هیچ چیز نیازمند نیست؛ بنابراین همانگونه که خداوند در اصل خلقت خلق نیاز به آفرینش ندارد، در خلق خلیفه نیز محتاج آفرینش خلیفه نیست.
2. معنای لزوم و ضرورت خلقت یا لزوم وجود خلیفه که از آن گاهی به اقتضای ذاتی خداوند تعبیر میآورند، این است که آفرینش جهان خلقت و قرار دادن خلیفه، از ویژگی و خاصیت جدانشدنی ذات خداوند است. و معنای اقتضای ذاتی، محبوب ذاتی بودن است؛ نه نیاز داشتن یا مجبور بودن؛ مثلاً وقتی میگوییم اقتضای ذاتی انسان کشش و عشق به زیبایی است، به این معنا نیست که انسان محتاج یا مجبور است عاشق زیبایی باشد.[1] به بیان حافظ شیرازی: سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود[2] در هر صورت عرفا اساساً ارتباط بین خداوند و مخلوقات را علیتی نمیدانند و گاهی از آن تعبیر به عشق میکنند و گاهی تجلی و گاه وحدت وجود. و خلاصه نظر عرفا در این مسئله این است که خداوند هیچ فاصله زمانی و مکانی با هیچ چیزی ندارد؛ چرا که ارتباط خدا با مخلوق از اساس به گونه علیتی نیست:[3] «لم یلد و لم یولد»،[4] بلکه هرچه هست تجلی او است و غیر او هیچ نیست و این از ناحیه جهل مخلوق است که در بستر فراق از خدا قرار گرفته است.[5]
3. در باطن واژه خلافت و جانشینی، این معنا نهفته است که خلافت ظهور مستخلفٌ عنه در خلیفه است و خلیفه کسی است که هویت او وابسته به مستخلف عنه است و جدای از او معنا و حقیقتی برایش نیست؛ از اینرو اگر ذرّهای، غیر یا خود را نشان داد و کاری غیر از فعل او انجام داد، دیگر خلیفه نیست.
بر اساس این که خلافت، ظهور مستخلفعنه در خلیفه است؛ اولین ظاهر، اولین خلیفه حق است. از آنجا که ذات الهی - (کمال مطلق) طبق قاعده فلسفی که در جای خود مبرهن است بسیط است و از واحد بسیط جز واحد صادر نمیشود و واحد بسیط، جزء ندارد تا ظهور جزئی و عدم جزئی دیگر از او قابل تصور باشد. بنابر این کمال مطلق با تمام شئون کمالیاش ظهور میکند و اولین مظهر او یک موجود و کاملترین موجود خواهد بود. چنین موجودی همان انسان کامل است که خلیفه بیواسطه است که او نیز کمال و بساطت را به تبع، واجد بوده، آیینهدار بساطت و کمال حقّ است و هر خلیفه دیگری برای خداوند به وساطت او خلیفه است.[6]
برای آگاهی بیشتر: انسان و جانشینی در زمین، پاسخ 15440 [1] . ر. ک: 27020 . [2] . حافظ، غزلیات. [3] . یعنی هیچ چیزی از او به عنوان معلول صادر نشده، بلکه تجلی اوست و جز او نیست. [4] . اخلاص، 3. [5] . اقتباس از: 19371. .[6] اقتباس از: 1984.
- [سایر] فرشتگان الهی چگونه دریافتند که خلیفه خدا در روی زمین فسادانگیز و خونریز است؟
- [سایر] چرا خداوند وقتی میخواست انسان را بیافریند به ملائکه گفت: (من میخواهم انسان خلق کنم که خلیفه در روی زمین باشد) چه لزومی داشت با آنها درمیان بگذارد؟
- [سایر] می خواستم بپرسم که چرا خداوند در سوره بقره فرموده است که حضرت ادم خلیفه من بر روی زمین است مگر حضرت ادم اول دربهشت نبوده است یا شاید بهشت اولیه روی زمین بوده
- [سایر] چطور می توان بی نیازی مطلق خدا را اثبات کرد؟
- [آیت الله اردبیلی] در هنگام سجده، آیا گذاشتن کف دست بر روی زمین، بدون گذاشتن انگشتان، کفایت میکند یا انگشتان هم باید بر زمین گذاشته شود؟
- [سایر] انسان به عنوان خلیفة الله است ، چرا باید یک انسان ، واسطه بین خدا و انسان بشود ؟
- [سایر] دلایل خلیفة الله بودن انسان در زمین چیست؟ آیا آیات قرآن و روایات این موضوع را تأیید می کند؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] آیا گذاشتن کف دست بر زمین به هنگام سجده، انگشتان را هم شامل می شود؟
- [سایر] خدا چرا خود برای هدایت بشر نیامد؟ چه نیازی به پیامبر بود؟
- [سایر] اگر خداوند حافظ امام مهدی (عج) است، چه نیازی به دعای ما برای سلامتی ایشان هست؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] برای سجده اگر گذاشتن تمام دست ممکن نباشد باید هر مقداری از دست را که ممکن است - ولو انگشتان دست - به زمین بگذارد و بنا بر احتیاط اگر هیچ ممکن نباشد پشت دست را بر زمین بگذارد و چنانچه آن را هم نتواند، مچ دست را بر زمین بگذارد و اگر ممکن نباشد، تا آرنج هر جا را که میتواند بر زمین بگذارد و اگر آن هم ممکن نیست گذاشتن بازو کافی است.
- [آیت الله جوادی آملی] .در موقع ذکر سجده نمیتواند یکی از اعضای هفتگانه را از زمین بردارد و اگر چنین کرده, دوباره باید پس از گذاشتن آن بر زمین، ذکر سجده را تکرار کند و اگر عمداً به همان اکتفا نموده, نماز باطل میشود. برداشتن و گذاشتن غیر پیشانی در غیر حال ذکر, منعی ندارد.
- [آیت الله بهجت] آنچه در سجده نماز واجب است، از قبیل گذاشتن مواضع هفتگانه بر زمین ، گذاشتن پیشانی بر چیزی که سجده بر آن صحیح است ، نشستن بین دو سجده و طمأنینه در آنها ، طهارت ، پوشش و رو به قبله بودن ، بنا بر احوط باید در سجده سهو رعایت شود .
- [آیت الله بهجت] آنچه در سجده نماز واجب است، از قبیل گذاشتن مواضع هفتگانه بر زمین، گذاشتن پیشانی بر چیزی که سجده بر آن صحیح است، نشستن بین دو سجده و طمأنینه در آنها، طهارت، پوشش و رو به قبله بودن، بنابر احوط باید در سجده سهو رعایت شود.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] در سجده باید کف دست را بر زمین بگذارد؛ ولی در حال ناچاری پشت دست هم مانعی ندارد و اگر پشت دست ممکن نباشد بنا بر احتیاط باید مچ دست را به زمین بگذارد و چنانچه آن را هم نتواند؛ تا آرنج هر جا را که می تواند به زمین بگذارد و اگر آن هم ممکن نیست گذاشتن بازو کافی است.
- [آیت الله اردبیلی] در سجده باید سر دو انگشت بزرگ پاها را به زمین بگذارد و گذاشتن پشت شست یا داخل آن نیز کفایت میکند و اگر انگشتان دیگر پا یا روی پا را به زمین بگذارد یا به واسطه بلند بودن ناخن، سر شست به زمین نرسد، نماز باطل است.
- [آیت الله خوئی] در سجده باید دو کف دست را بر زمین بگذارد، ولی در حال ناچاری پشت دست هم مانعی ندارد، و اگر پشت دست هم ممکن نباشد بنابر احتیاط باید مچ دست را به زمین بگذارد، و چنانچه آن را هم نتواند، تا آرنج هر جا را که میتواند بر زمین بگذارد، و اگر آن هم ممکن نیست گذاشتن بازو کافی است.
- [آیت الله بهجت] بنابر احتیاط مقدار پیشانی که به زمین گذاشته میشود، نباید کمتر از مقدار پهنای یک ناخن باشد، گرچه کفایتِ مطلق گذاشتن پیشانی روی زمین بدون تعیین مقدار، خالی از وجه نیست، و در صورت رعایت احتیاط در مقدار سجدهگاه، یعنی پهنای یک ناخن، احوط اتصال این مقدار از زمین است به همدیگر؛ پس سجود بر دانههای تسبیح متعارف خلاف احتیاط است.
- [آیت الله سیستانی] در سجده باید دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد ، ولی لازم نیست که سر دو انگشت را بر زمین بگذارد بلکه گذاشتن پشت یا روی آنها نیز کفایت میکند . و اگر انگشت بزرگ را نگذارد و انگشتهای دیگر پا یا روی پا را بر زمین بگذارد ، یا بواسطه بلند بودن ناخن ، شست به زمین نرسد نماز باطل است ، و کسی که از روی تقصیر و ندانستن مسأله نمازهای خود را اینطور خوانده ، باید دوباره بخواند .
- [آیت الله اردبیلی] در سجده باید کف دست را بر زمین بگذارد، ولی در حال ناچاری، گذاشتن پشت دست نیز مانعی ندارد و اگر پشت دست نیز ممکن نباشد، بنابر احتیاط باید مچ دست را بر زمین بگذارد و چنانچه آن را نیز نتواند، احتیاطا باید تا آرنج هر جا را که میتواند بر زمین بگذارد و اگر آن نیز ممکن نباشد، احتیاطا باید بازو را بر زمین بگذارد.