شباهت و تفاوت دیدگاه قرآن در باره ذات انسان با اندیشه‌های غربی چیست؟
انسان‌شناسی رایج و غالب در غرب، مبتنی بر فلسفه رایج و غالب در غرب است. این انسان‌شناسی، دارای دو مشخصه و نشانه اساسی است: الف. نسبی بودن حقیقت. ب. انحصار ادراک بشر در حس؛ یعنی فقط علوم تجربی، دارای ارزش و اعتبار هستند و علومی که مستند به حس نباشند و از معقولات صرف بحث می‌کنند، ارزش و اعتبار ندارند؛ به همین جهت یکی از مشکلات فلسفه غرب این است که این فلسفه منتهی به شکاکیت می‌شود. به عبارت دیگر، ناخواسته با دست خود ریشه خود را قطع می‌کند.[1] انسان‌شناسی اسلامی که مبتنی بر منابع دینی و فلسفه‌ی اسلامی است، بر این باور است که اولا: حقیقت امر ثابت است، نه نسبی؛ و ثانیا: قوای ادراک انسان منحصر در قوای حسی نیست، بلکه عقل اساسی‌ترین قوای ادراکی انسان است؛ نتیجه این دو نوع نگرش، در موضوع انسان‌شناسی دو نوع مختلف از انسان‌شناسی خواهدبود. توضیح این‌که در مورد حقیقت انسان، دو دیدگاه قابل طرح است: 1. گوهر آدمی در زمان‌های گوناگون و در میان اقوام مختلف با یکدیگر متفاوت است. این جریان در تلاش است به ما بقبولاند که انسان مدرن، با انسان سنتی تفاوتی جوهری دارد و نمی‌توان انسان مدرن را با انسان سنتی مقایسه کرد. انسان سنتی خصلت‌ها و کشش‌هایی داشت و انسان مدرن خصلت‌ها و کشش‌های دیگری دارد. در اندیشه سکولاریزم مدرنیستی، فهرستی از خصوصیات انسان مدرن در برابر انسان کهن ارائه می‌شود؛ مانند این‌که انسان مدرن خواهان دنیا است، انسان کهن خواهان آخرت؛ انسان مدرن عقل را برای «نقد» می‌خواهد و انسان کهن عقل را برای «فهم»؛ انسان مدرن «شک و تردید» را می‌طلبد و انسان کهن «تعیین و جزم» را؛ انسان مدرن قانع نیست و انسان کهن موجودی است قانع. و بر این فهرست می‌افزایند تا بگویند؛ انسان مدرن، انسان دیگری است و نمی‌توان در جهان مدرن سخن از دین سنتی گفت، بلکه باید یک دین مدرن ارائه کرد. 2. نظریه دیگر این است که گوهر آدمیان امر یگانه‌ای است و تفاوت‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی موجود بین آنها به پوسته‌ها و عوارض برمی‌گردد. این نظر را همه نحله‌های دینی، عرفانی، شاخه‌های علم و غالب مکاتب فلسفی پذیرفته‌اند، اگرچه در تفسیر آن، راه‌های گوناگونی رفته‌اند و آرای مختلفی ارائه داده‌اند. قرآن کریم نیز یگانه بودن انسان را تأیید می‌کند؛ قرآن گاهی از فضیلت انسان می‌گوید و جایی از رذیلت او؛ جایی از فطرت الهی و جایی از ناتوانی و طمع کاری او. با این‌حال هیچ‌یک از اینها ناظر به این نیست که هنگامی که انسانی به دنیا می‌آید، بالفعل دارای فضیلت یا رذیلت است. خداوند تبارک و تعالی درباره انسان می‌گوید: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»؛[2] شما وقتی از شکم مادرانتان خارج شدید چیزی نمی‌دانستید. در روایات نیز وارد شده است که ابنای بشر مولود بر فطرت‌اند و فطرت، فطرتی پاکیزه است. بنابراین، انسان از نگاه قرآنی و روایی موجودی است که وقتی پا به عرصه عالم می‌گذارد، علم وآگاهی ندارد، ولی فطرتی الهی دارد و در عین حال کششی به سمت مادیات در طبیعت او هست. وقتی وارد صحنه عالم می‌شود، در واقع از یک سو شناخت و معرفت را آغاز می‌کند و از سوی دیگر در راستای طبیعت با فطرت جهت می‌گیرد. این نگاهی است که قرآن به انسان دارد و در ورای پوسته متفاوت انسان‌ها، یک باطن واحد را می‌بیند. [3] توضیح بیشتر با نگاهی اجمالی سیر اندیشه انسان‌شناسی در جهان غرب و اسلام را پی می‌گیریم. سیر اندیشه انسان‌شناسی در جهان غرب سیر اندیشه انسان‌شناسی را در تاریخ جهان غرب در سه دوره متوالی می‌توان مورد مطالعه و بررسی قرار داد. دوره نخست، عهد یونان باستان در عهد یونان باستان نظریات مختلفی در مورد انسان‌شناسی وجود دارد: 1. سوفسطائیان سوفسطائیان، انسان و حواس او را معیارحقیقت قرار می‌‌دادند. در اندیشه انسان‌شناسی عهد یونان باستان، انسان و ادراح حسی او محور و مبنای دانایی و نادانی او است. هر آنچه آدمی از طریق ابزارهای حسی دریابد همان حقیقت محض است. 2. حکمای عقلانی پس از سوفسطائیان، حکمایی ظهور کردند که نگرش عقلانی به انسان دارند. در تأملات فلسفی سقراط، خودشناسی و شناخت ظرفیت‌‌‌های وجودی انسان، با استفاده از گوهر ربانی عقل مورد مداقه قرار گرفته است. و در اندیشه افلاطونی راه دست ‌‌یابی به حقیقت ناب، همراهی عقل و دل و سیر در عالم مُثل مورد تأکید است. ارسطو عقل ناب را در نهاد آدمی مهم می‌داند. البته بعد از ارسطو اندیشمندان مختلفی ظاهر شدند که برخی از آنها مانند اپیکور نظریاتش که درشکل‌گیری اومانیسم بسیارمؤثر بوده است. وی منتهای هدف آدمی را لذت‌طلبی روحی می‌داند. دوره دوم، قرون وسطی در قرون وسطی، انسان‌شناسی دین مسیحیت، با نگاهی تحقیرآمیز و متحجرانه به انسان شکل می‌گیرد. در انسان‌شناسی دینی قرون وسطی، انسان موجودی گناه‌کار و ذاتاً شرور است که با گناه پدر نخستین ذات وی گناه‌آلود شده است. لذا انسان گناه‌کار باید اراده‌اش را در برابر خدا قربانی کند، او مستعد انجام هر نوع گناه است. موجودی است، مغضوب و رانده شده از بهشت برین که راه نجاتش ترک دنیا و بی‌توجهی به زخارف دنیوی است. تکلیفش، گوشه‌نشینی و طلب مغفرت و بخشایش و اطاعت محض از طبقه روحانی کلیسا است که نماز و ادعیه و اعتراف به گناه و معتکف دیر شدن، مسیر سعادت وی را هموار می‌سازد. دوره سوم، عصر رنسانس در عصر رنسانس، انسان‌شناسی در قالب اومانیسم خودنمایی می‌کند. در انسان‌شناسی عصر روشنگری، انسان موجود رها شده از قیود دین است. انسان محور مدار عالم است و تدبیر عالم به دست او است. مبنای زندگی او نه بر پایه دین، بلکه عقل و علم است؛ امور ماورائی مباحثی مبهم، پوچ و فاقد هستی است؛ دین عرفی است و استفاده از علائم دینی در حد یک سمبل است. اخلاق نسبی است و حاصل تجربه بشری است و عمل ضد اخلاقی وجود ندارد. تنها قید آزادی، اصل عدم ضرر به دیگران است. اهرم‌‌های بازدارنده، اعم از خدا و دولت و جامعه نمی‌توانند به حقوق انسانی تعدی نمایند. هر انسانی عزیز‌، و فردیت انسانی ارزش دارد. در این قاموس اصل مدارای دینی وجود دارد و هر عقیده‌ دینی حرمت دارد. و هدف از زندگی رسیدن به لذت است. و سود بیشتر در گرو لذّت بیشتر خواهد بود. انسان‌شناسی اسلامی از نظر اسلام، انسان موجودی مکرم و با فضیلت است؛ اسلام انسان را موجودی دو ساحتی، ترکیبی از جسم و روح، می‌داند[4] که دارای قدرت تعقل، اختیار و سرشت مشترک است که پیوسته نیازمند هدایت الهی است؛ لذا در مبحث انسان‌شناسی بین دیدگاه‌های جهان غرب و اسلام تفاوت‌های آشکاری وجود دارد.[5] در مورد کرامت ذاتی انسان در قرآن می‌توان به نکاتی اشاره نمود: الف. بخشش کرامت به انسان: انسان طبق فرمودۀ خداوند، بزرگ مرتبه و مسلط بر کائنات شمرده شده است. قرآن مجید در این باره می‌‏فرماید: "ما بنی‌‏آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا مسلط کردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم".[6] ب. جانشین خدا بودن: قرآن مجید می‌فرماید: "به یاد آور زمانی را که خداوند به فرشتگان فرمود: براستی روی زمین جانشین قرار خواهم داد".[7] این خلافت ویژه آدم (ع) و برخی از فرزندان او که به مقام عالی انسانی و علم به اسمای الاهی دست یافته‌‏اند می‌باشد. ج. کارگزار بودن جهان برای آدمی: آیات زیادی از تسخیر جهان و آفرینش آنچه در زمین است، برای انسان سخن می‌گوید که جایگاه رفیع وی را می‌رساند، مانند آیه: "سخّر لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعاً"؛ آنچه در آسمان و زمین است تسخیر شما قرار دادیم".[8] د. امانت‌دار بودن انسان: انسان امانت‌دار خدا است و رسالت و مسئولیت دارد. قرآن مجید می‌فرماید: "ما امانت خویش را بر آسمان و زمین و کوه‌‏ها عرضه کردیم، همه از پذیرش آن امتناع ورزیدند، اما انسان بار امانت را به دوش کشید و پذیرفت".[9] ، [10]   [1] . ر. ک. مطهری، مرتضی، اصول فلسفه، ج 1، مقالات یکم تا چهارم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی‌تا. [2] . نحل، 78. [3] . ر. ک: پاسخ: 9. [4] . ر. ک: 25150. [5] . ر. ک: http://takabaysan.blogfa.com / [6] . "وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی‏ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا". اسراء، 70. [7] . "وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ". بقره، 30. [8] . " وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً مِنْه‏ ". جاثیه، 13. [9] . " إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً". احزاب، 72. [10] . اقتباس از پاسخ 10606.
عنوان سوال:

شباهت و تفاوت دیدگاه قرآن در باره ذات انسان با اندیشه‌های غربی چیست؟


پاسخ:

انسان‌شناسی رایج و غالب در غرب، مبتنی بر فلسفه رایج و غالب در غرب است. این انسان‌شناسی، دارای دو مشخصه و نشانه اساسی است: الف. نسبی بودن حقیقت. ب. انحصار ادراک بشر در حس؛ یعنی فقط علوم تجربی، دارای ارزش و اعتبار هستند و علومی که مستند به حس نباشند و از معقولات صرف بحث می‌کنند، ارزش و اعتبار ندارند؛ به همین جهت یکی از مشکلات فلسفه غرب این است که این فلسفه منتهی به شکاکیت می‌شود. به عبارت دیگر، ناخواسته با دست خود ریشه خود را قطع می‌کند.[1]
انسان‌شناسی اسلامی که مبتنی بر منابع دینی و فلسفه‌ی اسلامی است، بر این باور است که اولا: حقیقت امر ثابت است، نه نسبی؛ و ثانیا: قوای ادراک انسان منحصر در قوای حسی نیست، بلکه عقل اساسی‌ترین قوای ادراکی انسان است؛ نتیجه این دو نوع نگرش، در موضوع انسان‌شناسی دو نوع مختلف از انسان‌شناسی خواهدبود.
توضیح این‌که در مورد حقیقت انسان، دو دیدگاه قابل طرح است:
1. گوهر آدمی در زمان‌های گوناگون و در میان اقوام مختلف با یکدیگر متفاوت است. این جریان در تلاش است به ما بقبولاند که انسان مدرن، با انسان سنتی تفاوتی جوهری دارد و نمی‌توان انسان مدرن را با انسان سنتی مقایسه کرد. انسان سنتی خصلت‌ها و کشش‌هایی داشت و انسان مدرن خصلت‌ها و کشش‌های دیگری دارد. در اندیشه سکولاریزم مدرنیستی، فهرستی از خصوصیات انسان مدرن در برابر انسان کهن ارائه می‌شود؛ مانند این‌که انسان مدرن خواهان دنیا است، انسان کهن خواهان آخرت؛ انسان مدرن عقل را برای «نقد» می‌خواهد و انسان کهن عقل را برای «فهم»؛ انسان مدرن «شک و تردید» را می‌طلبد و انسان کهن «تعیین و جزم» را؛ انسان مدرن قانع نیست و انسان کهن موجودی است قانع. و بر این فهرست می‌افزایند تا بگویند؛ انسان مدرن، انسان دیگری است و نمی‌توان در جهان مدرن سخن از دین سنتی گفت، بلکه باید یک دین مدرن ارائه کرد.
2. نظریه دیگر این است که گوهر آدمیان امر یگانه‌ای است و تفاوت‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی موجود بین آنها به پوسته‌ها و عوارض برمی‌گردد. این نظر را همه نحله‌های دینی، عرفانی، شاخه‌های علم و غالب مکاتب فلسفی پذیرفته‌اند، اگرچه در تفسیر آن، راه‌های گوناگونی رفته‌اند و آرای مختلفی ارائه داده‌اند.
قرآن کریم نیز یگانه بودن انسان را تأیید می‌کند؛ قرآن گاهی از فضیلت انسان می‌گوید و جایی از رذیلت او؛ جایی از فطرت الهی و جایی از ناتوانی و طمع کاری او. با این‌حال هیچ‌یک از اینها ناظر به این نیست که هنگامی که انسانی به دنیا می‌آید، بالفعل دارای فضیلت یا رذیلت است. خداوند تبارک و تعالی درباره انسان می‌گوید: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»؛[2] شما وقتی از شکم مادرانتان خارج شدید چیزی نمی‌دانستید.
در روایات نیز وارد شده است که ابنای بشر مولود بر فطرت‌اند و فطرت، فطرتی پاکیزه است. بنابراین، انسان از نگاه قرآنی و روایی موجودی است که وقتی پا به عرصه عالم می‌گذارد، علم وآگاهی ندارد، ولی فطرتی الهی دارد و در عین حال کششی به سمت مادیات در طبیعت او هست. وقتی وارد صحنه عالم می‌شود، در واقع از یک سو شناخت و معرفت را آغاز می‌کند و از سوی دیگر در راستای طبیعت با فطرت جهت می‌گیرد. این نگاهی است که قرآن به انسان دارد و در ورای پوسته متفاوت انسان‌ها، یک باطن واحد را می‌بیند. [3]
توضیح بیشتر
با نگاهی اجمالی سیر اندیشه انسان‌شناسی در جهان غرب و اسلام را پی می‌گیریم.
سیر اندیشه انسان‌شناسی در جهان غرب
سیر اندیشه انسان‌شناسی را در تاریخ جهان غرب در سه دوره متوالی می‌توان مورد مطالعه و بررسی قرار داد.
دوره نخست، عهد یونان باستان
در عهد یونان باستان نظریات مختلفی در مورد انسان‌شناسی وجود دارد:
1. سوفسطائیان
سوفسطائیان، انسان و حواس او را معیارحقیقت قرار می‌‌دادند. در اندیشه انسان‌شناسی عهد یونان باستان، انسان و ادراح حسی او محور و مبنای دانایی و نادانی او است. هر آنچه آدمی از طریق ابزارهای حسی دریابد همان حقیقت محض است.
2. حکمای عقلانی
پس از سوفسطائیان، حکمایی ظهور کردند که نگرش عقلانی به انسان دارند. در تأملات فلسفی سقراط، خودشناسی و شناخت ظرفیت‌‌‌های وجودی انسان، با استفاده از گوهر ربانی عقل مورد مداقه قرار گرفته است. و در اندیشه افلاطونی راه دست ‌‌یابی به حقیقت ناب، همراهی عقل و دل و سیر در عالم مُثل مورد تأکید است. ارسطو عقل ناب را در نهاد آدمی مهم می‌داند. البته بعد از ارسطو اندیشمندان مختلفی ظاهر شدند که برخی از آنها مانند اپیکور نظریاتش که درشکل‌گیری اومانیسم بسیارمؤثر بوده است. وی منتهای هدف آدمی را لذت‌طلبی روحی می‌داند.
دوره دوم، قرون وسطی
در قرون وسطی، انسان‌شناسی دین مسیحیت، با نگاهی تحقیرآمیز و متحجرانه به انسان شکل می‌گیرد. در انسان‌شناسی دینی قرون وسطی، انسان موجودی گناه‌کار و ذاتاً شرور است که با گناه پدر نخستین ذات وی گناه‌آلود شده است. لذا انسان گناه‌کار باید اراده‌اش را در برابر خدا قربانی کند، او مستعد انجام هر نوع گناه است. موجودی است، مغضوب و رانده شده از بهشت برین که راه نجاتش ترک دنیا و بی‌توجهی به زخارف دنیوی است. تکلیفش، گوشه‌نشینی و طلب مغفرت و بخشایش و اطاعت محض از طبقه روحانی کلیسا است که نماز و ادعیه و اعتراف به گناه و معتکف دیر شدن، مسیر سعادت وی را هموار می‌سازد.
دوره سوم، عصر رنسانس
در عصر رنسانس، انسان‌شناسی در قالب اومانیسم خودنمایی می‌کند. در انسان‌شناسی عصر روشنگری، انسان موجود رها شده از قیود دین است. انسان محور مدار عالم است و تدبیر عالم به دست او است. مبنای زندگی او نه بر پایه دین، بلکه عقل و علم است؛ امور ماورائی مباحثی مبهم، پوچ و فاقد هستی است؛ دین عرفی است و استفاده از علائم دینی در حد یک سمبل است. اخلاق نسبی است و حاصل تجربه بشری است و عمل ضد اخلاقی وجود ندارد. تنها قید آزادی، اصل عدم ضرر به دیگران است. اهرم‌‌های بازدارنده، اعم از خدا و دولت و جامعه نمی‌توانند به حقوق انسانی تعدی نمایند. هر انسانی عزیز‌، و فردیت انسانی ارزش دارد. در این قاموس اصل مدارای دینی وجود دارد و هر عقیده‌ دینی حرمت دارد. و هدف از زندگی رسیدن به لذت است. و سود بیشتر در گرو لذّت بیشتر خواهد بود.
انسان‌شناسی اسلامی
از نظر اسلام، انسان موجودی مکرم و با فضیلت است؛ اسلام انسان را موجودی دو ساحتی، ترکیبی از جسم و روح، می‌داند[4] که دارای قدرت تعقل، اختیار و سرشت مشترک است که پیوسته نیازمند هدایت الهی است؛ لذا در مبحث انسان‌شناسی بین دیدگاه‌های جهان غرب و اسلام تفاوت‌های آشکاری وجود دارد.[5]
در مورد کرامت ذاتی انسان در قرآن می‌توان به نکاتی اشاره نمود:
الف. بخشش کرامت به انسان: انسان طبق فرمودۀ خداوند، بزرگ مرتبه و مسلط بر کائنات شمرده شده است.
قرآن مجید در این باره می‌‏فرماید: "ما بنی‌‏آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا مسلط کردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم".[6]
ب. جانشین خدا بودن: قرآن مجید می‌فرماید: "به یاد آور زمانی را که خداوند به فرشتگان فرمود: براستی روی زمین جانشین قرار خواهم داد".[7] این خلافت ویژه آدم (ع) و برخی از فرزندان او که به مقام عالی انسانی و علم به اسمای الاهی دست یافته‌‏اند می‌باشد.
ج. کارگزار بودن جهان برای آدمی: آیات زیادی از تسخیر جهان و آفرینش آنچه در زمین است، برای انسان سخن می‌گوید که جایگاه رفیع وی را می‌رساند، مانند آیه: "سخّر لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعاً"؛ آنچه در آسمان و زمین است تسخیر شما قرار دادیم".[8]
د. امانت‌دار بودن انسان: انسان امانت‌دار خدا است و رسالت و مسئولیت دارد. قرآن مجید می‌فرماید: "ما امانت خویش را بر آسمان و زمین و کوه‌‏ها عرضه کردیم، همه از پذیرش آن امتناع ورزیدند، اما انسان بار امانت را به دوش کشید و پذیرفت".[9] ، [10]   [1] . ر. ک. مطهری، مرتضی، اصول فلسفه، ج 1، مقالات یکم تا چهارم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی‌تا. [2] . نحل، 78. [3] . ر. ک: پاسخ: 9. [4] . ر. ک: 25150. [5] . ر. ک: http://takabaysan.blogfa.com / [6] . "وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی‏ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا". اسراء، 70. [7] . "وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ". بقره، 30. [8] . " وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً مِنْه‏
". جاثیه، 13. [9] . " إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً". احزاب، 72. [10] . اقتباس از پاسخ 10606.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین