خداوند در قرآن کریم هنگامی که داستان ملاقات و همراهی حضرت موسی و خضر(ع) را مطرح می‌کند، بیان می‌دارد که در آن همراهی سه کار عجیب – سوراخ کردن کشتی، کشتن نوجوان و تعمیر دیوار - از جناب خضر سرزده است که برای حضرت موسی(ع) بسیار سؤال برانگیز و غیر مترقبه بود؛ لذا در آیات 79 تا 82 سوره کهف پرده از اسرار این وقایق برمی‌دارد. نخست از داستان سوراخ کردن کشتی شروع کرد و گفت: اما کشتی به گروهی مستمند تعلق داشت که با آن در دریا کار می‌کردند، من آن‌را معیوب کردم؛ زیرا می‌دانستم در پشت سر آنها پادشاهی ستم‌گر است که هر کشتی سالمی را از روی غصب می‌گیرد. به این ترتیب در پشت چهره ظاهری سوراخ کردن کشتی، هدف مهمی که همان نجات کشتی از چنگال یک پادشاه غاصب بوده، وجود داشت؛ چرا که او هرگز کشتی‌های آسیب دیده را مناسب کار خود نمی‌دید و از آن چشم می‌پوشید و این کار در مسیر حفظ منافع گروهی مستمند بود. راز حادثه دوم؛ یعنی قتل نوجوان این بود که وی پدر و مادر با ایمانی داشت، و ما نخواستیم که این نوجوان، پدر و مادر خود را از راه ایمان بیرون برد و به طغیان و کفر وادارد. البته، این احتمال نیز در تفسیر آیه از طرف جمعی از مفسران ذکر شده است که منظور این نیست که نوجوان کافر و طغیانگر پدر و مادر خود را از راه بدر برد، بلکه منظور این است که او پدر و مادر خود را به خاطر طغیان و کفرش مورد اذیت و آزار فراوان دهد. به هر حال خضر، کشتن این نوجوان را برای جلوگیری از حادثه ناگواری بود که در آینده برای یک پدر و مادر با ایمان رخ می‌داد، اعلام می‌دارد. در مورد راز سومین کار؛ یعنی تعمیر دیوار می‌گوید: اما دیوار متعلق به دو نوجوان یتیم بود، و زیر آن گنجی متعلق به آنها وجود داشت و پدر آنها مرد صالحی بود. پروردگار می‌خواست آنها به سن بلوغ برسند، و گنجشان را استخراج کنند. این رحمتی بود از ناحیه پروردگار، و من مأمور بودم به دلیل نیکوکاری پدر و مادر این دو یتیم، آن دیوار را تعمیر کنم تا مبادا سقوط کند و گنج زیر آن ظاهر شود و به خطر افتد. در پایان برای رفع هر گونه شک و شبهه از موسی، و برای این‌که به یقین بداند همه این کارها بر اساس نقشه و مأموریت خاصی بود، می‌فرماید من این کار را به دستور خودم انجام ندادم، بلکه فرمان خدا و دستور پروردگار بود.[1] اما در ارتباط با کلمات «فأردت» «فأردنا» و «فأراد ربّک»، مفسران احتمالاتی را مطرح کرده‌اند؛ مانند: 1. این اختلاف تعابیر از باب تفنن در عبارت است که به نوعی زیبایی در بیان است، اگر چه معنا یکی باشد. تفنن عبارت تأثیر خاصی در زبان عرب دارد و در محاورات آنها زیبا به نظر می‌رسد و مخاطب را بیشتر جذب می‌کند؛ نظیر «قال لی فلان کذا»، «أنبأنی بما کان»، و «خبّرنی بما نال».[2] 2. برخی نیز می‌گویند از آن‌جا که سوراخ نمودن کشتی و از کار انداختن آن به ظاهر کار پسندیده‌ای نبود، از باب ادب آن‌را به خود نسبت داد: « فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها». در حادثه کشتن نوجوان؛ چون کفر از چیزهایی است که هر کسی نسبت به آن عکس العمل نشان می‌دهد، آن‌را به خود و خدا نسبت داد و به: «فَأَرَدْنا» تعبیر کرده است. در مسئله تعمیر دیوار چون بلوغ فکری و رشد سنی، فقط به اراده خدا است و کسی غیر از خدا در آن نقشی ندارد، آن‌را به خدا نسبت داده است. به عبارت دیگر، اولی به خودی خود شر و قبیح است. دومی ممزوج با خیر و شر است و سومی خیر محض؛ از این‌رو با عباراتی آورده است که این معنا را برساند.[3] 3. البته می‌توان این احتمال را داد که در حادثه اولی از آن‌جا که خضر اطلاع یافت که پادشاه ستم‌گر کشتی‌های سالم و قابل استفاد را غصب می‌کند، و از آن‌جا که وی شخص عالمی بود؛ لذا به ذهنش رسید که معیوب کردن کشتی، اگر چه مصادف با خسارت جزئی است، اما با تعمیر جزئی قابل استفاده خواهد بود. بنابر این می‌گوید من اراده کردم. ولی کشتن نوجوان کاری ساده‌ای نیست؛ لذا آن‌را به خدا و خود نسبت داد تا این‌که بگوید این کار به دستور خداوند بود و من وسیله اجرای آن بودم. در پنهان کردن گنج نیز باید گفت بخشی از علوم خارج از دست‌رس بشر بوده؛ لذا وجود گنج در زیر دیوار چیزی نیست که خضر از آن اطلاع داشته باشد؛ از این‌رو آن‌را به خدا نسبت داده است. [1] . ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 12، ص 500- 504، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش. [2] . ‏ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، تحقیق، المهدی‏، عبدالرزاق، ج 3، ص 104، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ اول، 1422ق. [3] . حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 5، ص 287، بیروت، دارالفکر، بیروت، بی‌تا.
چرا در داستان حضرت موسی و خضر(ع) در قرآن بعد از اینکه حضرت خضر آن سه کار را انجام داد، در مقابل سؤال حضرت موسی در جواب اول فرمود من خواستم، در پاسخ دوم میفرماید: ما ترسیدیم، و در پاسخ سوم میفرماید: خدا اراده کرد. چرا در انجام سه کار که همه را خودش انجام داده، به سه نوع تعبیر میفرماید(من، ما، خدا)؟ و چرا در این آیات از واژههای (اردت) و (اردنا) و (اراد) استفاده شده است؟
خداوند در قرآن کریم هنگامی که داستان ملاقات و همراهی حضرت موسی و خضر(ع) را مطرح میکند، بیان میدارد که در آن همراهی سه کار عجیب – سوراخ کردن کشتی، کشتن نوجوان و تعمیر دیوار - از جناب خضر سرزده است که برای حضرت موسی(ع) بسیار سؤال برانگیز و غیر مترقبه بود؛ لذا در آیات 79 تا 82 سوره کهف پرده از اسرار این وقایق برمیدارد.
نخست از داستان سوراخ کردن کشتی شروع کرد و گفت: اما کشتی به گروهی مستمند تعلق داشت که با آن در دریا کار میکردند، من آنرا معیوب کردم؛ زیرا میدانستم در پشت سر آنها پادشاهی ستمگر است که هر کشتی سالمی را از روی غصب میگیرد. به این ترتیب در پشت چهره ظاهری سوراخ کردن کشتی، هدف مهمی که همان نجات کشتی از چنگال یک پادشاه غاصب بوده، وجود داشت؛ چرا که او هرگز کشتیهای آسیب دیده را مناسب کار خود نمیدید و از آن چشم میپوشید و این کار در مسیر حفظ منافع گروهی مستمند بود.
راز حادثه دوم؛ یعنی قتل نوجوان این بود که وی پدر و مادر با ایمانی داشت، و ما نخواستیم که این نوجوان، پدر و مادر خود را از راه ایمان بیرون برد و به طغیان و کفر وادارد. البته، این احتمال نیز در تفسیر آیه از طرف جمعی از مفسران ذکر شده است که منظور این نیست که نوجوان کافر و طغیانگر پدر و مادر خود را از راه بدر برد، بلکه منظور این است که او پدر و مادر خود را به خاطر طغیان و کفرش مورد اذیت و آزار فراوان دهد.
به هر حال خضر، کشتن این نوجوان را برای جلوگیری از حادثه ناگواری بود که در آینده برای یک پدر و مادر با ایمان رخ میداد، اعلام میدارد.
در مورد راز سومین کار؛ یعنی تعمیر دیوار میگوید: اما دیوار متعلق به دو نوجوان یتیم بود، و زیر آن گنجی متعلق به آنها وجود داشت و پدر آنها مرد صالحی بود. پروردگار میخواست آنها به سن بلوغ برسند، و گنجشان را استخراج کنند. این رحمتی بود از ناحیه پروردگار، و من مأمور بودم به دلیل نیکوکاری پدر و مادر این دو یتیم، آن دیوار را تعمیر کنم تا مبادا سقوط کند و گنج زیر آن ظاهر شود و به خطر افتد.
در پایان برای رفع هر گونه شک و شبهه از موسی، و برای اینکه به یقین بداند همه این کارها بر اساس نقشه و مأموریت خاصی بود، میفرماید من این کار را به دستور خودم انجام ندادم، بلکه فرمان خدا و دستور پروردگار بود.[1]
اما در ارتباط با کلمات «فأردت» «فأردنا» و «فأراد ربّک»، مفسران احتمالاتی را مطرح کردهاند؛ مانند:
1. این اختلاف تعابیر از باب تفنن در عبارت است که به نوعی زیبایی در بیان است، اگر چه معنا یکی باشد. تفنن عبارت تأثیر خاصی در زبان عرب دارد و در محاورات آنها زیبا به نظر میرسد و مخاطب را بیشتر جذب میکند؛ نظیر «قال لی فلان کذا»، «أنبأنی بما کان»، و «خبّرنی بما نال».[2]
2. برخی نیز میگویند از آنجا که سوراخ نمودن کشتی و از کار انداختن آن به ظاهر کار پسندیدهای نبود، از باب ادب آنرا به خود نسبت داد: « فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها».
در حادثه کشتن نوجوان؛ چون کفر از چیزهایی است که هر کسی نسبت به آن عکس العمل نشان میدهد، آنرا به خود و خدا نسبت داد و به: «فَأَرَدْنا» تعبیر کرده است.
در مسئله تعمیر دیوار چون بلوغ فکری و رشد سنی، فقط به اراده خدا است و کسی غیر از خدا در آن نقشی ندارد، آنرا به خدا نسبت داده است. به عبارت دیگر، اولی به خودی خود شر و قبیح است. دومی ممزوج با خیر و شر است و سومی خیر محض؛ از اینرو با عباراتی آورده است که این معنا را برساند.[3]
3. البته میتوان این احتمال را داد که در حادثه اولی از آنجا که خضر اطلاع یافت که پادشاه ستمگر کشتیهای سالم و قابل استفاد را غصب میکند، و از آنجا که وی شخص عالمی بود؛ لذا به ذهنش رسید که معیوب کردن کشتی، اگر چه مصادف با خسارت جزئی است، اما با تعمیر جزئی قابل استفاده خواهد بود. بنابر این میگوید من اراده کردم. ولی کشتن نوجوان کاری سادهای نیست؛ لذا آنرا به خدا و خود نسبت داد تا اینکه بگوید این کار به دستور خداوند بود و من وسیله اجرای آن بودم. در پنهان کردن گنج نیز باید گفت بخشی از علوم خارج از دسترس بشر بوده؛ لذا وجود گنج در زیر دیوار چیزی نیست که خضر از آن اطلاع داشته باشد؛ از اینرو آنرا به خدا نسبت داده است. [1] . ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 12، ص 500- 504، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش. [2] . ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، تحقیق، المهدی، عبدالرزاق، ج 3، ص 104، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ اول، 1422ق. [3] . حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 5، ص 287، بیروت، دارالفکر، بیروت، بیتا.
- [سایر] ما در قرآن در جریان همراهی حضرت خضر و حضرت موسی داریم که حضرت خضر اعمالی انجام داد که برای حضرت موسی سؤال برانگیز بود (کشتن آن پسر جوانی که در توضیح حضرت خضر می فرمایند در آینده پدر و مادر خود را گمراه می کرد و....) چرا رسول خدا و اهل بیت (ع) با داشتن چنین امکانی اینگونه عمل نکردند؟ همانطور که در روایات داریم که امام علی (ع) بارها چندین بار بر معاویه و ابن ملجم تسلط داشتند ولی اقدامی در جهت از بین بردن آنان اقدامی نکردند. و یا در جریان مهمانی حضرت مسلم در منزل هانی، مسلم می توانست ابن زیاد را بکشد تا واقعه کربلا اتفاق نیفتد؟
- [سایر] با اینکه لازم نیست آیات الهی همیشه بیانگر جزئیات باشد؛ ولی در بسیاری از آیات، آیه در حد ریز، به بیان جزئیات پرداخته و حتی در مواردی به صورت تکرار. مثلاً در جریان داستان حضرت موسی(ع) به صورت مکرر و در حد ریز، به بیان داستان پرداخته و اهمیتی که برای این داستان داده شده، به زندگی پیامبر، داده نشده است. و یا در بسیاری از حالات، مثلاً به طرح داستان حضرت سلیما(ع)، یا جریان بلقیس پرداخته شده است. آیا علت خاصی است که طرح جریانات بدینگونه است؟!
- [سایر] در بسیاری از آیات و روایات به این موضوع اشاره شده است که خداوند در زندگی انسانها دخالتی نمیکند. به طور مثال افراد مشرک را از بین نمیبرد و این وظیفهی خود انسانها است. جنایتکاری بسیار جنایتها انجام میدهد و سرانجام به دست انسانها مجازات میشود. خداوند او را به طور علنی آتش نمیزند یا ناگهان او را به خاکستر تبدیل نمیکند، ولی در روایتی داریم زمانی که حضرت موسی(ع) برای فراگیری علوم دینی به نزد حضرت خضر رفتند و حضرت موسی نمیتوانستند دلایل کارهای حضرت خضر را بفهمند؛ به همین دلیل مدام از ایشان دلیل کارش را میپرسید. در مرحلهای از امتحان ایشان آمده که حضرت خضر به بچهای هجوم میبرد و آن کودک را میکشد بعد که حضرت موسی دلیلش را میپرسد میگوید آن پسر بچه شخص نا اهلی بوده و داشته پدر و مادر مؤمن خود را از راه به در میکرده برای همین خدا به من فرمان داد تا او را بکشم. به نظر شما آن مادر و پدر بچه نباید امتحان خود را پس میدادند؟ اینکه صراحتاً آن بچه را کشتند دخالت در زندگی انسانها نیست؟ اگر بگویید هر دو مورد آیات و احادیث درست هستند، آیا این دوگانگی به وجود نمیآورد؟ با تشکر.در بسیاری از آیات و روایات به این موضوع اشاره شده است که خداوند در زندگی انسانها دخالتی نمیکند. به طور مثال افراد مشرک را از بین نمیبرد و این وظیفهی خود انسانها است. جنایتکاری بسیار جنایتها انجام میدهد و سرانجام به دست انسانها مجازات میشود. خداوند او را به طور علنی آتش نمیزند یا ناگهان او را به خاکستر تبدیل نمیکند، ولی در روایتی داریم زمانی که حضرت موسی(ع) برای فراگیری علوم دینی به نزد حضرت خضر رفتند و حضرت موسی نمیتوانستند دلایل کارهای حضرت خضر را بفهمند؛ به همین دلیل مدام از ایشان دلیل کارش را میپرسید. در مرحلهای از امتحان ایشان آمده که حضرت خضر به بچهای هجوم میبرد و آن کودک را میکشد بعد که حضرت موسی دلیلش را میپرسد میگوید آن پسر بچه شخص نا اهلی بوده و داشته پدر و مادر مؤمن خود را از راه به در میکرده برای همین خدا به من فرمان داد تا او را بکشم. به نظر شما آن مادر و پدر بچه نباید امتحان خود را پس میدادند؟ اینکه صراحتاً آن بچه را کشتند دخالت در زندگی انسانها نیست؟ اگر بگویید هر دو مورد آیات و احادیث درست هستند، آیا این دوگانگی به وجود نمیآورد؟ با تشکر.
- [سایر] با توجه به اینکه خدا دعای فرعون طغیانگر را بدون واسطه اجابت میکند (زیاد شدن آب نیل با تضرع فرعون به درگاه الهی) در حالیکه فرعون با چندینبار توسل به حضرت موسی(ع) در هنگام غرق شدن اجابت نشد (که خداوند میفرماید اگر یکبار از من درخواست میکرد اجابتش میکردم) و با اینکه خداوند از چهارده معصوم به خلق مهربانتر است چگونه درخواست کردن با واسطه از خدا بهتر از درخواست کردن بدون واسطه است و نتیجه بهتری دارد؟
- [سایر] یکی از صفات سلبی برای ذات احدیت "رؤیت حسی" است، اما در یکی از آیات قرآن اشاره به این امر شده که حضرت موسی (ع) صدای خداوند را شنید.
- [سایر] نظر شما در باره این احادیث چیست؟ از امام رضا(ع) درباره خوشی دنیا سؤال شد، فرمود: وسعت منزل و زیادی دوستان. یا رسول خدا(ص) در یکی از دعاهای خویش، از خداوند متعال، خانه وسیع طلب میکند: (اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی ذَنْبِی وَوَسِّعْ لِی فِی دَارِی وَبَارِکْ لِی فِی رِزْقِی)؛ خدایا گناه مرا ببخش و خانه مرا وسعت بخش و روزی مرا مبارک گردان. همچنین از امام کاظم(ع) درباره یکی از خوشیها در دنیا سؤال شد، فرمود: (سَعَةٌ فِی الْمَنْزِلِ وَفَضْلٌ فِی الْخَادِمِ؛ در وسعت منزل است و خوبی خدمتکار). در حالیکه یکی از بزرگان دین سفارش میکردند که اینقدر از تجمل در زندگی مثل این خانههای به این بزرگی دوری کنیم.
- [سایر] چرا حضرت موسی(ع) قوم بنی اسرائیل را از مصر به فلسطین کوچ داد در حالی که فرعون و سپاهیان او کشته شدند و آنها بازگشتند و طلاهای آنها را برداشتند و حتی با طلاهای زیاد بهدست آمده گوساله ساختند؟ قرآن نیز این مطلب را تأیید میکند، آنجا که میفرماید: (فارسل معی بنی اسرائیل)، که در سه جای قرآن آمده و چرا حضرت موسی سعی بر هدایت قبطیان مصر نکرد، و فقط به بنی اسرائیل پرداخت در حالی که یک پیامبر هدایت همه مردم میبایست برایش مهم باشد؟ آیا این یک عمل نژادگرایانه نیست؟!
- [سایر] روایتی در توحید صدوق ص 117 آمده است که ابوبصیر از امام صادق (ع) پرسید: (أخبرنی عن الله عزّوجلّ، هل یراه المؤمنون یوم القیامة؟) و حضرت پس از پاسخ مثبت و توضیح مطلب، فرمودند: (ألست تراه فی وقتک هذا: مگر هم اکنون خدا را نمیبینی؟). منظور از این بخش آخر چیست؟ یعنی حضرت در ابوبصیر تصرّفی کردند تا چشمِ دل او باز شد و وجه خدا را (بحقائق الإیمان) دید، یا اینکه تصرّفی در کار نبوده؟ اگر تصرّفی در کار نبوده و از قبل هم این لقاء برای ابوبصیر حاصل بوده، چرا باز در مورد لقاء الله سؤال کرد؟
- [سایر] در خداشناسی یکی از صفات سلبی برای ذات احدیت "رؤیت حسی" است. به این معنا که نمی توان خداوند را با حواس پنج گانه حس کرد، نمی توان خدا را دید یا لمس کرد یا بوئید، اما در یکی از آیات قرآن اشاره به این امر شده است که حضرت موسی (ع) صدای خداوند را شنید و خداوند با او به طور مستقیم صحبت کرد. نظر شما چیست؟
- [سایر] با سلام، محدّثین از امام علیّ (ع) حکایت کرده اند: روزی در جمع عدّه ای از اصحاب و یاران نشسته بودیم که حضرت رسول (ص) سؤال فرمود: بهترین چیز برای زن چیست؟ و هیچ یک از افراد جواب مناسبی برای آن نداشتند. هنگامی که من به منزل، نزد فاطمه (س) آمدم، موضوع را برای ایشان، مطرح کردم که امروز پیامبر خدا چنین سؤالی را بیان نموده است؟ حضرت فاطمه اظهار داشت: آیا هیچ کدام از اصحاب جواب آن را ندانستند؟ گفتم: خیر، کسی جوابی نداد. پس از او اظهار نمود: بهترین چیزی که برای زن سعادت بخش و مفید می باشد، آن است که مردی را نبیند و هیچ مرد نامحرمی نیز او را نبیند. امام علیّ (ع) افزود: چون شب فرا رسید، در جلسه ای با حضور اصحاب و رسول خدا (ص) مشارکت نموده و من گفتم: یا رسول اللّه، از ما سؤال کردی: چه چیزی برای زن بهتر است؟ اکنون جواب آن را آورده ام و آن این که بهترین چیز برای زن آن است که مردی را نبیند و هیچ مرد نامحرمی هم او را نبیند. حضرت رسول فرمود: چه کسی این پاسخ را گفته است؟ گفتم: فاطمه زهراء. حضرت فرمود: بلی، دخترم راست گفته است، همانا که او پاره تن من می باشد. (احقاق الحقّ: ج 25، ص 350، اعیان الشّیعة: ج 1، ص 322). آیا این حدیث درست است؟ سند درستی دارد؟ معنایش چیست؟