چرا در داستان حضرت موسی و خضر(ع) در قرآن بعد از این‌که حضرت خضر آن سه کار را انجام داد، در مقابل سؤال حضرت موسی در جواب اول فرمود من خواستم، در پاسخ دوم می‌فرماید: ما ترسیدیم، و در پاسخ سوم می‌فرماید: خدا اراده کرد. چرا در انجام سه کار که همه را خودش انجام داده، به سه نوع تعبیر می‌فرماید(من، ما، خدا)؟ و چرا در این آیات از واژه‌های (اردت) و (اردنا) و (اراد) استفاده شده است؟
خداوند در قرآن کریم هنگامی که داستان ملاقات و همراهی حضرت موسی و خضر(ع) را مطرح می‌کند، بیان می‌دارد که در آن همراهی سه کار عجیب – سوراخ کردن کشتی، کشتن نوجوان و تعمیر دیوار - از جناب خضر سرزده است که برای حضرت موسی(ع) بسیار سؤال برانگیز و غیر مترقبه بود؛ لذا در آیات 79 تا 82 سوره کهف پرده از اسرار این وقایق برمی‌دارد. نخست از داستان سوراخ کردن کشتی شروع کرد و گفت: اما کشتی به گروهی مستمند تعلق داشت که با آن در دریا کار می‌کردند، من آن‌را معیوب کردم؛ زیرا می‌دانستم در پشت سر آنها پادشاهی ستم‌گر است که هر کشتی سالمی را از روی غصب می‌گیرد. به این ترتیب در پشت چهره ظاهری سوراخ کردن کشتی، هدف مهمی که همان نجات کشتی از چنگال یک پادشاه غاصب بوده، وجود داشت؛ چرا که او هرگز کشتی‌های آسیب دیده را مناسب کار خود نمی‌دید و از آن چشم می‌پوشید و این کار در مسیر حفظ منافع گروهی مستمند بود. راز حادثه دوم؛ یعنی قتل نوجوان این بود که وی پدر و مادر با ایمانی داشت، و ما نخواستیم که این نوجوان، پدر و مادر خود را از راه ایمان بیرون برد و به طغیان و کفر وادارد. البته، این احتمال نیز در تفسیر آیه از طرف جمعی از مفسران ذکر شده است که منظور این نیست که نوجوان کافر و طغیانگر پدر و مادر خود را از راه بدر برد، بلکه منظور این است که او پدر و مادر خود را به خاطر طغیان و کفرش مورد اذیت و آزار فراوان دهد. به هر حال خضر، کشتن این نوجوان را برای جلوگیری از حادثه ناگواری بود که در آینده برای یک پدر و مادر با ایمان رخ می‌داد، اعلام می‌دارد. در مورد راز سومین کار؛ یعنی تعمیر دیوار می‌گوید: اما دیوار متعلق به دو نوجوان یتیم بود، و زیر آن گنجی متعلق به آنها وجود داشت و پدر آنها مرد صالحی بود. پروردگار می‌خواست آنها به سن بلوغ برسند، و گنجشان را استخراج کنند. این رحمتی بود از ناحیه پروردگار، و من مأمور بودم به دلیل نیکوکاری پدر و مادر این دو یتیم، آن دیوار را تعمیر کنم تا مبادا سقوط کند و گنج زیر آن ظاهر شود و به خطر افتد. در پایان برای رفع هر گونه شک و شبهه از موسی، و برای این‌که به یقین بداند همه این کارها بر اساس نقشه و مأموریت خاصی بود، می‌فرماید من این کار را به دستور خودم انجام ندادم، بلکه فرمان خدا و دستور پروردگار بود.[1] اما در ارتباط با کلمات «فأردت» «فأردنا» و «فأراد ربّک»، مفسران احتمالاتی را مطرح کرده‌اند؛ مانند: 1. این اختلاف تعابیر از باب تفنن در عبارت است که به نوعی زیبایی در بیان است، اگر چه معنا یکی باشد. تفنن عبارت تأثیر خاصی در زبان عرب دارد و در محاورات آنها زیبا به نظر می‌رسد و مخاطب را بیشتر جذب می‌کند؛ نظیر «قال لی فلان کذا»، «أنبأنی بما کان»، و «خبّرنی بما نال».[2] 2. برخی نیز می‌گویند از آن‌جا که سوراخ نمودن کشتی و از کار انداختن آن به ظاهر کار پسندیده‌ای نبود، از باب ادب آن‌را به خود نسبت داد: « فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها». در حادثه کشتن نوجوان؛ چون کفر از چیزهایی است که هر کسی نسبت به آن عکس العمل نشان می‌دهد، آن‌را به خود و خدا نسبت داد و به: «فَأَرَدْنا» تعبیر کرده است. در مسئله تعمیر دیوار چون بلوغ فکری و رشد سنی، فقط به اراده خدا است و کسی غیر از خدا در آن نقشی ندارد، آن‌را به خدا نسبت داده است. به عبارت دیگر، اولی به خودی خود شر و قبیح است. دومی ممزوج با خیر و شر است و سومی خیر محض؛ از این‌رو با عباراتی آورده است که این معنا را برساند.[3] 3. البته می‌توان این احتمال را داد که در حادثه اولی از آن‌جا که خضر اطلاع یافت که پادشاه ستم‌گر کشتی‌های سالم و قابل استفاد را غصب می‌کند، و از آن‌جا که وی شخص عالمی بود؛ لذا به ذهنش رسید که معیوب کردن کشتی، اگر چه مصادف با خسارت جزئی است، اما با تعمیر جزئی قابل استفاده خواهد بود. بنابر این می‌گوید من اراده کردم. ولی کشتن نوجوان کاری ساده‌ای نیست؛ لذا آن‌را به خدا و خود نسبت داد تا این‌که بگوید این کار به دستور خداوند بود و من وسیله اجرای آن بودم. در پنهان کردن گنج نیز باید گفت بخشی از علوم خارج از دست‌رس بشر بوده؛ لذا وجود گنج در زیر دیوار چیزی نیست که خضر از آن اطلاع داشته باشد؛ از این‌رو آن‌را به خدا نسبت داده است.    [1] . ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 12، ص 500- 504، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش. [2] . ‏ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، تحقیق، المهدی‏، عبدالرزاق، ج 3، ص 104، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ اول، 1422ق. [3] . حقی بروسوی،  اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 5، ص 287، بیروت، دارالفکر، بیروت، بی‌تا.
عنوان سوال:

چرا در داستان حضرت موسی و خضر(ع) در قرآن بعد از این‌که حضرت خضر آن سه کار را انجام داد، در مقابل سؤال حضرت موسی در جواب اول فرمود من خواستم، در پاسخ دوم می‌فرماید: ما ترسیدیم، و در پاسخ سوم می‌فرماید: خدا اراده کرد. چرا در انجام سه کار که همه را خودش انجام داده، به سه نوع تعبیر می‌فرماید(من، ما، خدا)؟ و چرا در این آیات از واژه‌های (اردت) و (اردنا) و (اراد) استفاده شده است؟


پاسخ:

خداوند در قرآن کریم هنگامی که داستان ملاقات و همراهی حضرت موسی و خضر(ع) را مطرح می‌کند، بیان می‌دارد که در آن همراهی سه کار عجیب – سوراخ کردن کشتی، کشتن نوجوان و تعمیر دیوار - از جناب خضر سرزده است که برای حضرت موسی(ع) بسیار سؤال برانگیز و غیر مترقبه بود؛ لذا در آیات 79 تا 82 سوره کهف پرده از اسرار این وقایق برمی‌دارد.
نخست از داستان سوراخ کردن کشتی شروع کرد و گفت: اما کشتی به گروهی مستمند تعلق داشت که با آن در دریا کار می‌کردند، من آن‌را معیوب کردم؛ زیرا می‌دانستم در پشت سر آنها پادشاهی ستم‌گر است که هر کشتی سالمی را از روی غصب می‌گیرد. به این ترتیب در پشت چهره ظاهری سوراخ کردن کشتی، هدف مهمی که همان نجات کشتی از چنگال یک پادشاه غاصب بوده، وجود داشت؛ چرا که او هرگز کشتی‌های آسیب دیده را مناسب کار خود نمی‌دید و از آن چشم می‌پوشید و این کار در مسیر حفظ منافع گروهی مستمند بود.
راز حادثه دوم؛ یعنی قتل نوجوان این بود که وی پدر و مادر با ایمانی داشت، و ما نخواستیم که این نوجوان، پدر و مادر خود را از راه ایمان بیرون برد و به طغیان و کفر وادارد. البته، این احتمال نیز در تفسیر آیه از طرف جمعی از مفسران ذکر شده است که منظور این نیست که نوجوان کافر و طغیانگر پدر و مادر خود را از راه بدر برد، بلکه منظور این است که او پدر و مادر خود را به خاطر طغیان و کفرش مورد اذیت و آزار فراوان دهد.
به هر حال خضر، کشتن این نوجوان را برای جلوگیری از حادثه ناگواری بود که در آینده برای یک پدر و مادر با ایمان رخ می‌داد، اعلام می‌دارد.
در مورد راز سومین کار؛ یعنی تعمیر دیوار می‌گوید: اما دیوار متعلق به دو نوجوان یتیم بود، و زیر آن گنجی متعلق به آنها وجود داشت و پدر آنها مرد صالحی بود. پروردگار می‌خواست آنها به سن بلوغ برسند، و گنجشان را استخراج کنند. این رحمتی بود از ناحیه پروردگار، و من مأمور بودم به دلیل نیکوکاری پدر و مادر این دو یتیم، آن دیوار را تعمیر کنم تا مبادا سقوط کند و گنج زیر آن ظاهر شود و به خطر افتد.
در پایان برای رفع هر گونه شک و شبهه از موسی، و برای این‌که به یقین بداند همه این کارها بر اساس نقشه و مأموریت خاصی بود، می‌فرماید من این کار را به دستور خودم انجام ندادم، بلکه فرمان خدا و دستور پروردگار بود.[1]
اما در ارتباط با کلمات «فأردت» «فأردنا» و «فأراد ربّک»، مفسران احتمالاتی را مطرح کرده‌اند؛ مانند:
1. این اختلاف تعابیر از باب تفنن در عبارت است که به نوعی زیبایی در بیان است، اگر چه معنا یکی باشد. تفنن عبارت تأثیر خاصی در زبان عرب دارد و در محاورات آنها زیبا به نظر می‌رسد و مخاطب را بیشتر جذب می‌کند؛ نظیر «قال لی فلان کذا»، «أنبأنی بما کان»، و «خبّرنی بما نال».[2]
2. برخی نیز می‌گویند از آن‌جا که سوراخ نمودن کشتی و از کار انداختن آن به ظاهر کار پسندیده‌ای نبود، از باب ادب آن‌را به خود نسبت داد: « فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها».
در حادثه کشتن نوجوان؛ چون کفر از چیزهایی است که هر کسی نسبت به آن عکس العمل نشان می‌دهد، آن‌را به خود و خدا نسبت داد و به: «فَأَرَدْنا» تعبیر کرده است.
در مسئله تعمیر دیوار چون بلوغ فکری و رشد سنی، فقط به اراده خدا است و کسی غیر از خدا در آن نقشی ندارد، آن‌را به خدا نسبت داده است. به عبارت دیگر، اولی به خودی خود شر و قبیح است. دومی ممزوج با خیر و شر است و سومی خیر محض؛ از این‌رو با عباراتی آورده است که این معنا را برساند.[3]
3. البته می‌توان این احتمال را داد که در حادثه اولی از آن‌جا که خضر اطلاع یافت که پادشاه ستم‌گر کشتی‌های سالم و قابل استفاد را غصب می‌کند، و از آن‌جا که وی شخص عالمی بود؛ لذا به ذهنش رسید که معیوب کردن کشتی، اگر چه مصادف با خسارت جزئی است، اما با تعمیر جزئی قابل استفاده خواهد بود. بنابر این می‌گوید من اراده کردم. ولی کشتن نوجوان کاری ساده‌ای نیست؛ لذا آن‌را به خدا و خود نسبت داد تا این‌که بگوید این کار به دستور خداوند بود و من وسیله اجرای آن بودم. در پنهان کردن گنج نیز باید گفت بخشی از علوم خارج از دست‌رس بشر بوده؛ لذا وجود گنج در زیر دیوار چیزی نیست که خضر از آن اطلاع داشته باشد؛ از این‌رو آن‌را به خدا نسبت داده است.    [1] . ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 12، ص 500- 504، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش. [2] . ‏ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، تحقیق، المهدی‏، عبدالرزاق، ج 3، ص 104، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ اول، 1422ق. [3] . حقی بروسوی،  اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 5، ص 287، بیروت، دارالفکر، بیروت، بی‌تا.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین