شرح پرسش: چرا با وجود این که به علم، قدرت و حکمت الهی علم داریم از فرمان الهی سرپیچی می کنیم؟ پاسخ: پاسخ اجمالی: علم به این که خداوند به اعمال ما علم داشته و قادر و حکیم است شخص را وادار به اطاعت نمی کند، چنان که شیطان؛ عالم به صفات حق تعالی بود، اما از فرمان او نافرمانی کرد. علم به صفات خداوند، اگر همراه با اعتقاد و ایمان باشد، انسان را وادار به عمل می کند، اما دلی که سرسپرده هواهای نفسانی باشد، جایی برای اعتقاد و ایمان و در نهایت بندگی ذات حق تعالی در آن وجود ندارد. در نتیجه؛ برای بندگی خداوند؛علاوه برعلم باید به او ایمان آورد و برای پیدایش ایمان در قلب باید عوامل سلب و ضعف ایمان (هوای نفس، وابستگی به دنیا و ورود وسوسه های شیطانی در قلب و..) را از بین برد و زمینه های پیدایش ایمان (اندیشه درباره آثار مثبت اطاعت از او در زندگی دنیا و در آخرت و آثار شوم نافرمانی و..) را در قلب فراهم آورد. پاسخ تفصیلی: در قرآن کریم و روایات معصومان (ع) صفاتی از ذات حق تعالی ذکر شده است که به نحوی مرتبط با انسان است. یکی از این صفات خالقیت است که مایه پیدایش هستی انسان است. ربوبیت؛ دیگر صفت خداوند است که به معنای پرورش دهنده و مربی است. عالمیت و قادریت؛ یعنی ذات حق تعالی عالم بر همه چیز و انجام هر کاری قادر است رئوفیت؛ یعنی او از هر کس دیگر، حتی از خود آدمی، به انسان مهربان تر است. علم به این صفات هر چه بیشتر و ریشه دارتر باشد انسان را درمسیر انجام فرامین الهی بیشتر کمک می کند. اما مسلماً علم به تنهایی آدمی را وادار به التزام به لوازم علمش نمی کند.[1] فرعونیان علم داشتند، ولی علی رغم آن کافر شدند. خداوند درباره آنان می فرماید: (فرعونیان از روی ستم و برتری جویی) به آیات خدا کفر ورزیدند در حالی که در دل به آن یقین داشتند.[2] یکی دیگر از نمونه هایی که خداوند ذکر می کند بلعم باعورا است او اگر چه عالم بود ولی در عمل لغزید، قرآن می فرماید: و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گمراهان شد!.[3] و اگر می خواستیم وی را بالا می بردیم به وسیله آن (آیات)، ولی او به زمین چسبید و از هوای خویش تبعیت کرد.[4] لذا علم؛ فقط زمینه التزام به محتوایش را فراهم می آورد، ولی این زمینه، وقتی مؤثر واقع می شود که به دنبال آن ایمان باشد. با علم و ایمان است که راه عمل هموار می شود، البته باید موانع راه نیز برداشته شود، قرآن این موانع را ذکر می فرماید: الف. پیروی از هوای نفس: پیروی از خواهش های نفسانی بدون در نظر گرفتن جنبه های عقلانی و شرعی، موجب دور شدن از صراط مستقیم و بی توجهی به دستورات خداوند می شود، قرآن کریم در مورد این دسته می فرماید: پس آیا دیده ای کسی که هوای خویش را خدای خود گرفته و خداوند او را با داشتن علم؛ گمراه ساخته و دل او را مهر زده و بر بینایی وی پرده نهاده، پس چه کسی او را بعد از خداوند هدایت خواهد کرد آیا توجّه نمی کنید.[5] یا در آیه دیگر می فرماید: پس اگر اجابت نمی کنند تو را بدان که آنان تنها هوای خویش را پیروی خواهند کرد و چه کسی گمراه تر از آن کسی که از هوای خود متابعت کند، بدون هدایتی (از جانب) خدا.[6] ب. دلدادگی و نگرش خطا گونه به زندگی در دنیا: اگر کسی چنین فکر کند که حیاتی پس از زندگی دنیوی وجود ندارد و زندگی دنیا را به عنوان هدف نهایی انتخاب کرده و دغدغه اصلی خود را تامین نیازهای دنیوی بداند، در نهایت غافل از زندگی اخروی و بندگی خداوند می شود[7]، این نوع نگرش ها و گرایش ها مانع موءمن شدن و بندگی ذات حق تعالی می شوند. خداوند این افراد را چنین توصیف می کند: کسانی که به لقاء ما امیدی ندارند، و به زندگی دنیا دل بسته و آرامش یافتند، و کسانی که از آیات ما بی خبرند به سبب آن چه که عمل کرده اند جایگاهشان آتش است[8]؛ در آیه دیگر می فرماید: شما کالای دنیا را دنبال می کنید و خداوند آخرت را برای شما می خواهد.[9] ج. پیروی از وسوسه های شیطانی: وسوسه های شیطان از راه قلب[10] با تزیین (نیکو جلوه دادن) اعمال زشت[11]، دادن وعده های دروغ به انسان[12] و ترساندن انسان نسبت به آینده اش[13]، مانع ایمان و بندگی ذات حق تعالی می شود. خداوند در این باره هشدار می دهد: ای فرزندان آدم شیطان فریبتان ندهد، چنان که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون راند[14]. پیدایش ایمان و بندگی نیازمند محرک درونی است، از آن جایی که محرک اصلی در رفتارهای انسان، امید دسترسی به کمالات؛ لذت و ترس و فرار از خسارت ها و ضررها است، قرآن کریم هم به پاداش های دنیوی و اخروی ایمان و بندگی و هم به مجازات های دنیوی و اخروی کفر و نافرمانی اشاره نموده و پیامبران خود را به عنوان نوید دهنده و بیم دهنده[15] معرفی کرده است. 1. پاداش دنیوی اعمال: و اگر مردم آبادی ها؛ ایمان آورده و تقوا (پیشه) کرده بودند برکاتی از آسمان و زمین بر (روی) ایشان گشوده بودیم[16]. 2.پاداش اخروی ایمان و بندگی: هر مرد و زنی که کارهای شایسته انجام دهد در حالی که مؤمن باشد، چنین کسانی وارد بهشت می شوند.[17] 3. مجازات دنیوی کفر و نافرمانی: آن چه از مصیبت به شما می رسد به سبب کاری است که شما انجام داده اید و (خداوند) از بسیاری (دیگر از آنها می گذرد و آنها را) می بخشد.[18] 4. مجازات اخروی کفر و نافرمانی، برایشان در دنیا خواری و برایشان در آخرت عذابی بزرگ است.[19] در نتیجه باید گفت برای بندگی ذات حق تعالی باید علاوه بر علم توحیدی و الاهی، ایمان و یقین داشت و با از بین بردن موانع، عمل صالح انجام داد. پی نوشتها: [1]. برای آگاهی بیشتر از فرق بین علم و ایمان، نک: چهل حدیث، امام خمینی، ص 37؛ اخلاق در قرآن، مصباح یزدی ص 140 [2]. نمل، 14. [3]. اعراف، 175. [4]. اعراف، 176. [5] .جاثیه، 23. [6]. قصص، 50. در همین زمینه رجوع شود به سوره اعراف، 176؛ کهف، 28؛ طه، 16؛ فرقان، 43؛ ص، 26؛ محمد، 16؛ نجم، 23. [7]. البته واضح است که اگر زندگی دنیوی نباشد، زندگی اخروی هم نیست، اگر دنیا نباشد بهشتی هم وجود ندارد، دنیا به عنوان مخلوقی از مخلوقات خدا مذمّتی برآن وارد نیست، در واقع استفاده نادرست از این نعمت مورد مذمّت است. [8]. یونس، 7 و 8. [9]. انفال، 67. [10]. عمده کار شیطان وسوسه کردن است، طه، 120. [11] .نحل، 63؛ نمل، 24. [12]. نساء، 120. [13]. بقره، 268. [14]. اعراف، 27. [15]. نساء، 165. [16]. اعراف، 96. [17].نساء، 124. [18].شوری، 30. [19].بقره، 114؛ همین طور در خصوص اوصاف بهشت و جهنم رجوع شود: مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 3، صص 90 و 91. منبع: www.islamquest.net
شرح پرسش:
چرا با وجود این که به علم، قدرت و حکمت الهی علم داریم از فرمان الهی سرپیچی می کنیم؟
پاسخ:
پاسخ اجمالی:
علم به این که خداوند به اعمال ما علم داشته و قادر و حکیم است شخص را وادار به اطاعت نمی کند، چنان که شیطان؛ عالم به صفات حق تعالی بود، اما از فرمان او نافرمانی کرد.
علم به صفات خداوند، اگر همراه با اعتقاد و ایمان باشد، انسان را وادار به عمل می کند، اما دلی که سرسپرده هواهای نفسانی باشد، جایی برای اعتقاد و ایمان و در نهایت بندگی ذات حق تعالی در آن وجود ندارد.
در نتیجه؛ برای بندگی خداوند؛علاوه برعلم باید به او ایمان آورد و برای پیدایش ایمان در قلب باید عوامل سلب و ضعف ایمان (هوای نفس، وابستگی به دنیا و ورود وسوسه های شیطانی در قلب و..) را از بین برد و زمینه های پیدایش ایمان (اندیشه درباره آثار مثبت اطاعت از او در زندگی دنیا و در آخرت و آثار شوم نافرمانی و..) را در قلب فراهم آورد.
پاسخ تفصیلی:
در قرآن کریم و روایات معصومان (ع) صفاتی از ذات حق تعالی ذکر شده است که به نحوی مرتبط با انسان است.
یکی از این صفات خالقیت است که مایه پیدایش هستی انسان است.
ربوبیت؛ دیگر صفت خداوند است که به معنای پرورش دهنده و مربی است.
عالمیت و قادریت؛ یعنی ذات حق تعالی عالم بر همه چیز و انجام هر کاری قادر است
رئوفیت؛ یعنی او از هر کس دیگر، حتی از خود آدمی، به انسان مهربان تر است. علم به این صفات هر چه بیشتر و ریشه دارتر باشد انسان را درمسیر انجام فرامین الهی بیشتر کمک می کند.
اما مسلماً علم به تنهایی آدمی را وادار به التزام به لوازم علمش نمی کند.[1] فرعونیان علم داشتند، ولی علی رغم آن کافر شدند. خداوند درباره آنان می فرماید: (فرعونیان از روی ستم و برتری جویی) به آیات خدا کفر ورزیدند در حالی که در دل به آن یقین داشتند.[2] یکی دیگر از نمونه هایی که خداوند ذکر می کند بلعم باعورا است او اگر چه عالم بود ولی در عمل لغزید، قرآن می فرماید: و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گمراهان شد!.[3] و اگر می خواستیم وی را بالا می بردیم به وسیله آن (آیات)، ولی او به زمین چسبید و از هوای خویش تبعیت کرد.[4]
لذا علم؛ فقط زمینه التزام به محتوایش را فراهم می آورد، ولی این زمینه، وقتی مؤثر واقع می شود که به دنبال آن ایمان باشد. با علم و ایمان است که راه عمل هموار می شود، البته باید موانع راه نیز برداشته شود، قرآن این موانع را ذکر می فرماید:
الف. پیروی از هوای نفس:
پیروی از خواهش های نفسانی بدون در نظر گرفتن جنبه های عقلانی و شرعی، موجب دور شدن از صراط مستقیم و بی توجهی به دستورات خداوند می شود، قرآن کریم در مورد این دسته می فرماید: پس آیا دیده ای کسی که هوای خویش را خدای خود گرفته و خداوند او را با داشتن علم؛ گمراه ساخته و دل او را مهر زده و بر بینایی وی پرده نهاده، پس چه کسی او را بعد از خداوند هدایت خواهد کرد آیا توجّه نمی کنید.[5] یا در آیه دیگر می فرماید: پس اگر اجابت نمی کنند تو را بدان که آنان تنها هوای خویش را پیروی خواهند کرد و چه کسی گمراه تر از آن کسی که از هوای خود متابعت کند، بدون هدایتی (از جانب) خدا.[6]
ب. دلدادگی و نگرش خطا گونه به زندگی در دنیا:
اگر کسی چنین فکر کند که حیاتی پس از زندگی دنیوی وجود ندارد و زندگی دنیا را به عنوان هدف نهایی انتخاب کرده و دغدغه اصلی خود را تامین نیازهای دنیوی بداند، در نهایت غافل از زندگی اخروی و بندگی خداوند می شود[7]، این نوع نگرش ها و گرایش ها مانع موءمن شدن و بندگی ذات حق تعالی می شوند. خداوند این افراد را چنین توصیف می کند: کسانی که به لقاء ما امیدی ندارند، و به زندگی دنیا دل بسته و آرامش یافتند، و کسانی که از آیات ما بی خبرند به سبب آن چه که عمل کرده اند جایگاهشان آتش است[8]؛ در آیه دیگر می فرماید: شما کالای دنیا را دنبال می کنید و خداوند آخرت را برای شما می خواهد.[9]
ج. پیروی از وسوسه های شیطانی:
وسوسه های شیطان از راه قلب[10] با تزیین (نیکو جلوه دادن) اعمال زشت[11]، دادن وعده های دروغ به انسان[12] و ترساندن انسان نسبت به آینده اش[13]، مانع ایمان و بندگی ذات حق تعالی می شود. خداوند در این باره هشدار می دهد: ای فرزندان آدم شیطان فریبتان ندهد، چنان که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون راند[14].
پیدایش ایمان و بندگی نیازمند محرک درونی است، از آن جایی که محرک اصلی در رفتارهای انسان، امید دسترسی به کمالات؛ لذت و ترس و فرار از خسارت ها و ضررها است، قرآن کریم هم به پاداش های دنیوی و اخروی ایمان و بندگی و هم به مجازات های دنیوی و اخروی کفر و نافرمانی اشاره نموده و پیامبران خود را به عنوان نوید دهنده و بیم دهنده[15] معرفی کرده است.
1. پاداش دنیوی اعمال:
و اگر مردم آبادی ها؛ ایمان آورده و تقوا (پیشه) کرده بودند برکاتی از آسمان و زمین بر (روی) ایشان گشوده بودیم[16].
2.پاداش اخروی ایمان و بندگی:
هر مرد و زنی که کارهای شایسته انجام دهد در حالی که مؤمن باشد، چنین کسانی وارد بهشت می شوند.[17]
3. مجازات دنیوی کفر و نافرمانی:
آن چه از مصیبت به شما می رسد به سبب کاری است که شما انجام داده اید و (خداوند) از بسیاری (دیگر از آنها می گذرد و آنها را) می بخشد.[18]
4. مجازات اخروی کفر و نافرمانی، برایشان در دنیا خواری و برایشان در آخرت عذابی بزرگ است.[19]
در نتیجه باید گفت برای بندگی ذات حق تعالی باید علاوه بر علم توحیدی و الاهی، ایمان و یقین داشت و با از بین بردن موانع، عمل صالح انجام داد.
پی نوشتها:
[1]. برای آگاهی بیشتر از فرق بین علم و ایمان، نک: چهل حدیث، امام خمینی، ص 37؛ اخلاق در قرآن، مصباح یزدی ص 140
[2]. نمل، 14.
[3]. اعراف، 175.
[4]. اعراف، 176.
[5] .جاثیه، 23.
[6]. قصص، 50. در همین زمینه رجوع شود به سوره اعراف، 176؛ کهف، 28؛ طه، 16؛ فرقان، 43؛ ص، 26؛ محمد، 16؛ نجم، 23.
[7]. البته واضح است که اگر زندگی دنیوی نباشد، زندگی اخروی هم نیست، اگر دنیا نباشد بهشتی هم وجود ندارد، دنیا به عنوان مخلوقی از مخلوقات خدا مذمّتی برآن وارد نیست، در واقع استفاده نادرست از این نعمت مورد مذمّت است.
[8]. یونس، 7 و 8.
[9]. انفال، 67.
[10]. عمده کار شیطان وسوسه کردن است، طه، 120.
[11] .نحل، 63؛ نمل، 24.
[12]. نساء، 120.
[13]. بقره، 268.
[14]. اعراف، 27.
[15]. نساء، 165.
[16]. اعراف، 96.
[17].نساء، 124.
[18].شوری، 30.
[19].بقره، 114؛ همین طور در خصوص اوصاف بهشت و جهنم رجوع شود: مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 3، صص 90 و 91.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] صفت (باقی) را که از صفات الهی است توضیح دهید.
- [سایر] سلام. آیا ابداع از صفات الهی است؟ و به چه معنا است؟
- [سایر] صفت «باقی» که از صفات الهی است، چه معنایی دارد؟
- [سایر] آیا ابداع از صفات الهی است؟ و به چه معنا است؟
- [سایر] چرا از میان تمام صفات خدا، عدالت یکی از اصول دین شناخته شده است؟
- [سایر] روح انسان در امتداد روح خداست آیا برای صفات خدا یک نقص نیست که موجودی از سرشت او کارهای خطا و نقص انجام دهد؟
- [سایر] علم، قدرت، عدالت و حیات خداوند، چه فرقی با همین صفات در انسان دارد؟
- [سایر] علم، قدرت، عدالت و حیات خداوند، چه فرقی با همین صفات در انسان دارد؟
- [سایر] علم، قدرت، عدالت و حیات خداوند، چه فرقی با همین صفات در انسان دارد؟
- [سایر] وقتی بحث صفات خدا میشه، میگید که خدا نباید هیچ نقصی داشته باشه لذا یک سری صفات خوب هست که باید در حد کمال اونها رو داره و یک سری صفات منفی هست که میگید هرگز در ذات خدا نیست. خب دلیل شما چیست؟ شما باید گزاره زیر را اثبات کنید تا من این ادعا را بپذیرم: (اگر خدا نقصی یا صفتی منفی داشته باشد، ثابت می شود که او خدا نیست.) تلاش کنید تا پاسخی کامل به من بدهید و به اشاره کردن اکتفا نکنید بدهید.
- [آیت الله اردبیلی] اگر مضطربه، مبتدئه و یا ناسیه، بیشتر از ده روز خون ببیند و تمام آن فاقد صفات حیض باشد و یا خونی که دارای صفات حیض است کمتر از سه روز باشد، تمام آن استحاضه است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مجتهدی که از او تقلید می کند باید دارای صفات زیر باشد: مرد، بالغ، عاقل، شیعه¬ی دوازده امامی، حلال زاده و همچنین بنابراحتیاط واجب عادل و زنده باشد. (عادل کسی است که دارای حالت خداترسی باطنی است که او را از انجام گناه کبیره و اصرار بر گناه صغیره باز می دارد).
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . درجه سوم از امر به معروف و نهی از منکر آن است که اگر معصیتکار، به زبان خوش و کلام حسن، ترک معصیت نکرد، با غلظت و کلام خشن و تعییر و سرزنش، امر و نهی کند با مراعات ترتیب درجات زبری و خشونت.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر در جستجوی آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، معصیت کرده ولی نمازش با تیمّم صحیح است و احتیاط مستحبّ آن است که قضا نماید خصوصاً اگر علم پیدا کند که اگر جستجو میکرد، آب پیدا مینمود.
- [آیت الله مظاهری] محرّماتی که گفته شد در صورتی گناه دارد و یا نظیر جماع اعتکاف را باطل میکند و موجب کفّاره است که از روی علم و عمد باشد ولی اگر یکی از محرّمات را سهواً یا جهلاً به جا بیاورد علاوه بر اینکه گناه نکرده است موجب بطلان و کفّاره هم نیست.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . درجه دوم از امر به معروف و نهی از منکر آن است که اگر مرتکب منکر، با اظهار کراهت، ترک معصیت نکرد، با حُسن خلق و کلام حسن او را امر به ترک منکر نماید، و مصالح ترک منکر و فعل معروف و مفاسد عکس آن را بیان کند تا مرتکب، متنبه شود، و ترک معصیت بنماید، و اگر به همین مقدار، مرتکب متنبه شد و معصیت را ترک کرد، اداء وظیفه شده است.
- [آیت الله اردبیلی] اگر مضطربه، مبتدئه و یا ناسیه، بیشتر از ده روز خون ببیند، خونی را که دارای صفات حیض است، حیض و خونی را که دارای صفات استحاضه است، استحاضه قرار میدهد، به شرط آن که اوّلاً: خون دارای صفات حیض کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد و ثانیا: خون دیگری با آن تعارض نکند، یعنی قبل از گذشتن ده روز از پایان خونی که دارای صفات حیض است، خون دیگری نبیند که دارای صفات حیض بوده و مجموع آن و خون اول که دارای صفات حیض است و روزهایی که در بین آنها واقع شده، بیشتر از ده روز باشد، مثل آن که پنج روز خون سرخ یا تیره و چهار روز خون زرد و دوباره هفت روز خون سرخ یا تیره ببیند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر ناسیه بیشتر از ده روز خون ببیند و تمام آن دارای صفات حیض باشد و یا خونی که دارای صفات حیض است بیشتر از ده روز باشد و یا خون دیگری با آن تعارض کند، بنابر احتیاط واجب باید از ابتدای دیدن خون تا هفت روز را حیض و بقیّه را استحاضه قرار دهد.
- [آیت الله مظاهری] اگر کسی با مبارزه نتوانست صفت رذیله یا صفات رذیله را ریشهکن کند، همین مقدار که آن را کنترل نماید و مانع طغیان آن شود، کفایت میکند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر کمتر از سه روز خون ببیند و پاک شود و سپس سه روز دیگر یا بیشتر خون ببیند، چنانچه خون دوم دارای صفات حیض بوده و یا در ایام عادت باشد، حیض است و خون اوّل اگرچه در روزهای عادتش باشد و یا دارای صفات حیض باشد، حیض نیست.