«باقی»، اسم فاعل از مادّه «بقی» به معنای ثابت، برقرار، پایدار و بادوام و ضدّ فناپذیری و نابودی است.[1] ابن اثیر می‌گوید: در نام‌های خدای متعال؛ «باقی»، به معنای کسی است که اندازه وجود او، در آینده به پایانی منتهی نمی‌شود و از او به «أبدیّ الوجود (وجود جاودان)» تعبیر می‌شود.[2] بنابر این، «باقی» از نظر واژه‌شناسی، کسی است که فناناپذیر است و پایان و فرجامی ندارد و بر کرانه جاودانگی است. در قرآن کریم، از مادّه «بقی» در ارتباط با خداوند، این تعابیر به‌کار رفته‌اند: «وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی‏»؛[3] و خداوند، بهتر و پایدارتر است. «وَ یَبْقی‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرام‏»؛[4] و ذاتِ باشکوه و ارجمند پروردگارت باقی خواهد ماند. «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی‏»؛[5] و آنچه نزد خداست، بهتر و پایدارتر است. صفت «باقی» در احادیث نیز با توضیحاتی آمده‌است: «الباقی بِلا أجَلٍ»؛[6] یعنی پایدارِ بی سرآمد. «الباقی بِغَیرِ مُدَّةٍ»؛[7] یعنی پایدارِ بدون مدّت. «الْبَاقِی بَعْدَ فَنَاءِ الْخَلْق‏»؛[8] یعنی پایدار پس از نابودی آفریدگان. «الباقی بَعدَ کُلِّ شَیءٍ»؛[9] پایدار پس از هر چیزی. در حقیقت، این ویژگی‌ها، بیانگر همان معنای لغوی «باقی»اند و تأکیدی بر این نکته‌اند که کاربرد حقیقی و مطلق این واژه، تنها برای خدا است. بدین سان، بقا و پایداریِ خداوند، مشروط به هیچ شرطی نیست، او همیشه خواهد بود، پس از نابودی همه جهان نیز پایدار خواهد بود و برای وجودش انتهائی نیست‏.[10] گفتنی است؛ خداوند باقی به ذات خود است؛ زیرا اگر خداوند در بقای خود محتاج دیگران باشد، ممکن خواهد بود و نه واجب، در حالی که خدای تعالی واجب الوجود بذاته است.[11] [1] . فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، واژه «بقی»، ج 2، ص 58، قم، مؤسسه دار الهجرة، چاپ دوم؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 14، ص 79، بیروت، دار صادر، چاپ سوم؛ بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی- فارسی، واژه «الباقی»، ص 174، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1375ش. [2] . ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، محقق، طناحی، محمود محمد، ج 1، ص 147، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان‏، چاپ چهارم، 1367ش. [3] . طه، 73. [4] . رحمن، 27. [5] . قصص، 60. [6] . سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، خطبه 163، ص 232، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق. [7] . شیخ طوسی، محمد بن حسن‏، الأمالی، ص 704، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق. [8] . ابن طاووس، علی بن موسی، مهج الدعوات و منهج العبادات، محقق، کرمانی، ابوطالب، محرر، محمد حسن، ص 124، قم، دار الذخائر، چاپ اول، 1411ق. [9] . شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبّد، ج ‏1، ص 184، بیروت، مؤسسة فقه الشیعة، چاپ اول، 1411ق. [10] . ر.ک: قشیری‏، ابو القاسم، شرح الاسماء الحسنی‏، تحقیق، سعید، عبد الروف، محمد علی، سعد حسن، ص 392 - 394، قاهره، دار الحرم للتراث‏، چاپ اول، 1422ق؛ فیض کاشانی‏، محسن، علم الیقین فی أصول الدین، محقق، مصحح، بیدارفر، محسن، ج ‏1، ص 213 – 214، قم، انتشارات بیدار، چاپ اول، 1418ق؛ طیب‏، سید عبد الحسین، کلم الطیب در تقریر عقاید اسلام، ص 62، کتابخانه اسلام‏، چاپ چهارم، 1362ش. [11] . مظفر، محمد حسین، دلائل الصدق‏، ج ‏2، ص 295، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ اول، 1422ق؛ علوی عاملی‏، میر سید محمد، علاقة التجرید، محقق، مصحح، ناجی‏، حامد، ج ‏2، ص 747، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی‏، چاپ اول، 1381ش‏؛ و نیز ر.ک: «واجب الوجود دارای همه کمالات»، سؤال 48046؛ «اثبات ازلی و ابدی بودن خداوند»، سؤال 2217.
«باقی»، اسم فاعل از مادّه «بقی» به معنای ثابت، برقرار، پایدار و بادوام و ضدّ فناپذیری و نابودی است.[1]
ابن اثیر میگوید: در نامهای خدای متعال؛ «باقی»، به معنای کسی است که اندازه وجود او، در آینده به پایانی منتهی نمیشود و از او به «أبدیّ الوجود (وجود جاودان)» تعبیر میشود.[2]
بنابر این، «باقی» از نظر واژهشناسی، کسی است که فناناپذیر است و پایان و فرجامی ندارد و بر کرانه جاودانگی است.
در قرآن کریم، از مادّه «بقی» در ارتباط با خداوند، این تعابیر بهکار رفتهاند: «وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی»؛[3] و خداوند، بهتر و پایدارتر است. «وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرام»؛[4] و ذاتِ باشکوه و ارجمند پروردگارت باقی خواهد ماند. «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی»؛[5] و آنچه نزد خداست، بهتر و پایدارتر است.
صفت «باقی» در احادیث نیز با توضیحاتی آمدهاست:
«الباقی بِلا أجَلٍ»؛[6] یعنی پایدارِ بی سرآمد.
«الباقی بِغَیرِ مُدَّةٍ»؛[7] یعنی پایدارِ بدون مدّت.
«الْبَاقِی بَعْدَ فَنَاءِ الْخَلْق»؛[8] یعنی پایدار پس از نابودی آفریدگان.
«الباقی بَعدَ کُلِّ شَیءٍ»؛[9] پایدار پس از هر چیزی.
در حقیقت، این ویژگیها، بیانگر همان معنای لغوی «باقی»اند و تأکیدی بر این نکتهاند که کاربرد حقیقی و مطلق این واژه، تنها برای خدا است. بدین سان، بقا و پایداریِ خداوند، مشروط به هیچ شرطی نیست، او همیشه خواهد بود، پس از نابودی همه جهان نیز پایدار خواهد بود و برای وجودش انتهائی نیست.[10]
گفتنی است؛ خداوند باقی به ذات خود است؛ زیرا اگر خداوند در بقای خود محتاج دیگران باشد، ممکن خواهد بود و نه واجب، در حالی که خدای تعالی واجب الوجود بذاته است.[11] [1] . فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، واژه «بقی»، ج 2، ص 58، قم، مؤسسه دار الهجرة، چاپ دوم؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 14، ص 79، بیروت، دار صادر، چاپ سوم؛ بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی- فارسی، واژه «الباقی»، ص 174، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1375ش. [2] . ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، محقق، طناحی، محمود محمد، ج 1، ص 147، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1367ش. [3] . طه، 73. [4] . رحمن، 27. [5] . قصص، 60. [6] . سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، خطبه 163، ص 232، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق. [7] . شیخ طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، ص 704، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق. [8] . ابن طاووس، علی بن موسی، مهج الدعوات و منهج العبادات، محقق، کرمانی، ابوطالب، محرر، محمد حسن، ص 124، قم، دار الذخائر، چاپ اول، 1411ق. [9] . شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبّد، ج 1، ص 184، بیروت، مؤسسة فقه الشیعة، چاپ اول، 1411ق. [10] . ر.ک: قشیری، ابو القاسم، شرح الاسماء الحسنی، تحقیق، سعید، عبد الروف، محمد علی، سعد حسن، ص 392 - 394، قاهره، دار الحرم للتراث، چاپ اول، 1422ق؛ فیض کاشانی، محسن، علم الیقین فی أصول الدین، محقق، مصحح، بیدارفر، محسن، ج 1، ص 213 – 214، قم، انتشارات بیدار، چاپ اول، 1418ق؛ طیب، سید عبد الحسین، کلم الطیب در تقریر عقاید اسلام، ص 62، کتابخانه اسلام، چاپ چهارم، 1362ش. [11] . مظفر، محمد حسین، دلائل الصدق، ج 2، ص 295، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ اول، 1422ق؛ علوی عاملی، میر سید محمد، علاقة التجرید، محقق، مصحح، ناجی، حامد، ج 2، ص 747، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، 1381ش؛ و نیز ر.ک: «واجب الوجود دارای همه کمالات»، سؤال 48046؛ «اثبات ازلی و ابدی بودن خداوند»، سؤال 2217.
- [سایر] صفت «باقی» که از صفات الهی است، چه معنایی دارد؟
- [سایر] چرا با علم به صفات الهی، گناه می کنیم؟
- [سایر] سلام. آیا ابداع از صفات الهی است؟ و به چه معنا است؟
- [سایر] آیا ابداع از صفات الهی است؟ و به چه معنا است؟
- [سایر] چرا از میان تمام صفات خدا، عدالت یکی از اصول دین شناخته شده است؟
- [سایر] کدام صفت از صفات انسان است که تمام صفات نیک انسان را شامل میشود؟
- [سایر] روح انسان در امتداد روح خداست آیا برای صفات خدا یک نقص نیست که موجودی از سرشت او کارهای خطا و نقص انجام دهد؟
- [سایر] چه فرقی برای به کاربردن دو صفت مجید و کریم برای قرآن وجود دارد. ؟ چرا دیگر صفات را بکار نمی برند؟
- [سایر] با توجه به پایان دوره جزم اندیشی و مطلق گرایی، چگونه دین می تواند با این صفات باقی بماند؟
- [سایر] وقتی بحث صفات خدا میشه، میگید که خدا نباید هیچ نقصی داشته باشه لذا یک سری صفات خوب هست که باید در حد کمال اونها رو داره و یک سری صفات منفی هست که میگید هرگز در ذات خدا نیست. خب دلیل شما چیست؟ شما باید گزاره زیر را اثبات کنید تا من این ادعا را بپذیرم: (اگر خدا نقصی یا صفتی منفی داشته باشد، ثابت می شود که او خدا نیست.) تلاش کنید تا پاسخی کامل به من بدهید و به اشاره کردن اکتفا نکنید بدهید.
- [آیت الله اردبیلی] زنی که عادت وقتیّه دارد، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند، چنانچه مقداری از خون دارای صفات حیض بوده و بقیه دارای صفات حیض نباشد، باید خونی را که دارای صفات حیض است، حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، به شرط آن که اولاً: خونی که دارای صفات حیض است، کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد و ثانیا: خون دیگری با آن تعارض نکند؛ یعنی قبل از گذشتن ده روز از پایان خون اول که دارای صفات حیض است، خون دیگری نبیند که دارای صفات حیض بوده و مجموع آن و خون اول و روزهایی که در بین آنها واقع شده، بیشتر از ده روز باشد.
- [آیت الله بهجت] اگر وصیت کرد برای گروهی که موصوف به صفت خاصی هستند، مثل فقرا، باید صفت فقر در هنگام مرگ وصیتکننده هم موجود باشد و وجودش در زمان وصیت کافی نیست.
- [آیت الله اردبیلی] اگر مضطربه، مبتدئه و یا ناسیه، بیشتر از ده روز خون ببیند و تمام آن فاقد صفات حیض باشد و یا خونی که دارای صفات حیض است کمتر از سه روز باشد، تمام آن استحاضه است.
- [آیت الله اردبیلی] اگر مضطربه، مبتدئه و یا ناسیه، بیشتر از ده روز خون ببیند، خونی را که دارای صفات حیض است، حیض و خونی را که دارای صفات استحاضه است، استحاضه قرار میدهد، به شرط آن که اوّلاً: خون دارای صفات حیض کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد و ثانیا: خون دیگری با آن تعارض نکند، یعنی قبل از گذشتن ده روز از پایان خونی که دارای صفات حیض است، خون دیگری نبیند که دارای صفات حیض بوده و مجموع آن و خون اول که دارای صفات حیض است و روزهایی که در بین آنها واقع شده، بیشتر از ده روز باشد، مثل آن که پنج روز خون سرخ یا تیره و چهار روز خون زرد و دوباره هفت روز خون سرخ یا تیره ببیند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر ناسیه بیشتر از ده روز خون ببیند و تمام آن دارای صفات حیض باشد و یا خونی که دارای صفات حیض است بیشتر از ده روز باشد و یا خون دیگری با آن تعارض کند، بنابر احتیاط واجب باید از ابتدای دیدن خون تا هفت روز را حیض و بقیّه را استحاضه قرار دهد.
- [آیت الله وحید خراسانی] ناسیه بر سه قسم است ان که فقط عادت عددیه داشته و فراموش کرده که در این صورت اگر خونی ببیند دارای صفات حیض و از سه روز کمتر و از ده روز بیشتر نباشد تمام ان حیض است و اگر از ده روز بیشتر باشد تا مقداری که احتمال عادت می دهد باید حیض قرار دهد و اگر ان مقدار کمتر از شش یا بیشتر از هفت روز باشد بنابر احتیاط واجب در تفاوت ان مقدار و شش یا هفت روز که اختیار می کند جمع کند بین تروک حایض و افعال مستحاضه ان که فقط عادت وقتیه داشته و فراموش کرده که در این صورت اگر خونی ببیند دارای صفات حیض و از سه روز کمتر و از ده روز بیشتر نباشد تمام ان حیض است و اگر از ده روز بیشتر باشد اگر بداند بعض ان خون مصادف با عادت است باید در تمام ان خون جمع کند بین تروک حایض و اعمال مستحاضه هر چند تمام یا بعض ان خون به صفات حیض نباشد و همچنین در فرضی که نداند ولی احتمال تصادف ان را با ایام عادت بدهد و اگر احتمال تصادف ندهد در صورتی که بعض ان خون دارای صفات حیض و بعضی دارای صفات استحاضه باشد انچه دارای صفات حیض است اگر کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد حیض و باقی استحاضه است و در صورتی که تمام ان خون دارای صفات حیض باشد یا انچه صفات حیض دارد بیشتر از ده روز باشد شش یا هفت روز ان را حیض قرار داده و باقی استحاضه است ان که عادت وقتیه و عددیه هر دو را داشته و این سه صورت دارد ان که فقط وقت را فراموش کرده و وظیفه او همان است که در قسم دوم گذشت مگر این که خون دارای صفات بوده و بداند مصادف با عادت نیست و از ده روز بیشتر باشد که در این صورت اگر عادت او شش یا هفت روز است همان را حیض قرار داده و اگر کمتر یا بیشتر از ان است بنابر احتیاط واجب در تفاوت ان مقدار و شش یا هفت روز که اختیار می کند جمع کند بین تروک حایض و اعمال مستحاضه و بقیه را استحاضه قرار دهد ان که فقط عدد را فراموش کرده در این صورت انچه در وقت دیده تا مقداری که یقین دارد از عادت کمتر نیست حیض است هر چند نشانه های حیض را نداشته باشد و در زاید از ان اگر با نشانه های حیض بوده و با خون قبل بیشتر از ده روز نباشد همه حیض است و اگر بیشتر از ده روز باشد چنانچه مقداری که احتمال می دهد عادت به ان مقدار باشد کمتر از شش روز است ان مقدار را حیض و تا روز ششم یا هفتم که اختیار می کند جمع کند بین تروک حایض و اعمال مستحاضه و اگر بیشتر از هفت روز است تا روز ششم یا هفتم که اختیار کند حیض و از انچه اختیار کرده تا ان مقدار که از ده روز نگذرد همان احتیاط مراعات شود ان که وقت و عدد هر دو را فراموش کرده در این صورت اگر خونی که دیده با صفات بوده و از سه روز کمتر و از ده روز بیشتر نبوده تمام ان حیض است و اگر بیشتر باشد و بداند که با ایام عادت مصادف نیست چنانچه مقداری که احتمال عادت می دهد شش یا هفت روز باشد ان را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد و اگر کمتر از شش روز باشد ان مقدار را حیض و تا روز ششم یا هفتم که اختیار می کند احتیاط واجب مراعات وظایف حایض و مستحاضه است و اگر بیشتر از هفت روز باشد تا روز ششم یا هفتم که اختیار می کند حیض و از انچه اختیار کرده تا ان مقدار که از ده روز نگذرد همان احتیاط مراعات شود و اگر صفات خون مختلف باشد یعنی بعضی به صفت حیض و بعضی به صفت استحاضه باشد خونی را که به صفت حیض دیده و از سه روز کمتر و از ده روز بیشتر نبوده حیض و خونی را که به صفت استحاضه دیده اگر بداند مصادف با عادت نبود استحاضه است و اگر احتمال تصادف ان را بدهد باید احتیاط کند به ترتیب اثار حیض و استحاضه
- [آیت الله اردبیلی] اگر کمتر از سه روز خون ببیند و پاک شود و سپس سه روز دیگر یا بیشتر خون ببیند، چنانچه خون دوم دارای صفات حیض بوده و یا در ایام عادت باشد، حیض است و خون اوّل اگرچه در روزهای عادتش باشد و یا دارای صفات حیض باشد، حیض نیست.
- [آیت الله اردبیلی] اگر زنی که عادت عددیه دارد کمتر از عادت خود خون ببیند و یا بیشتر از شماره عادت خود خون ببیند ولی از ده روز بیشتر نشود، روزهایی را که دارای صفات حیض بوده، حیض و بقیه را استحاضه قرار میدهد، به شرط آن که روزهایی که خون دارای صفات حیض بوده کمتر از سه روز نباشد وگرنه تمام خون استحاضه است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه در معامله سلف، فروشنده جنس بهتری را تحویل دهد (یعنی جنسی که تمام آن اوصاف مورد قرارداد را به اضافه صفات دیگری داراست) مشتری باید قبول کند، ولی اگر بعضی از آن صفات را نداشته باشد می تواند قبول نکند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر سه روز پشت سرهم خون ببیند و پاک شود و دوباره خون ببیند و مجموع روزهایی که خون دیده و در وسط پاک بوده از ده روز بیشتر نشود، چنانچه هر دو خون در ایام عادت باشند و یا صفات حیض را داشته باشند و یا یکی از آنها در ایام عادت بوده و دیگری دارای صفات حیض باشد، مجموع آن دو خون و روزهایی را که در بین پاک بوده، حیض قرار میدهد و در غیر این صورت هر کدام از آنها که خارج از ایام عادت بوده و دارای صفات حیض نباشد، استحاضه و هر کدام که در ایام عادت بوده و یا دارای صفات حیض باشد، حیض است، به شرط این که کمتر از سه روز نباشد.