آیا در داستان کشتن گاو بنی اسرائیل خدا نمی‌توانست کشته را بدون درخواست یک قربانی زنده کند؟
شرح پرسش: آیات 66 تا 73 سوره بقره همه در رابطه با چگونگی گاو قربانی است که خداوند دستور ذبح آن‌را داده است. آیا رنگ، پیری، جوانی، چاقی، لاغری، این گاو برای خدا حائز اهمیت است؟ آیا خدا نمی‌توانست کشته را بدون درخواست یک قربانی زنده کند؟ و آیا اگر این گاو زرد نبود لاغر بود و پیر چه لطمه‌ای به قدرت خدا می‌زد؟ اصلاً چرا خدا باید تقاضای قربانی کند؟ پاسخ اجمالی: اساساً از شخص حکیم کار عبث و بیهوده سر نمی‌زند، از این‌رو، شیعه معتقد است تمام احکام و افعال صادره از شارع مقدس تابع مصالح و مفاسد است. بنابر این، حتماً در این امر (کشتن گاو) نیز حکمتی نهفته است هر چند ما از آن مطلع نباشیم. چون بنی اسرائیل مدتی را در گاوپرستی به سر بردند منظور این بود که با کشتن گاو عظمت و بزرگی آن که در گذشته معتقد بودند از بین برود و آنچه در نفس آنان در باره صلاحیت گاو برای پرستش راه پیدا کرده بود زائل گردد. قرائن نشان می‌دهد که اصولاً آنها نه معرفت کاملی نسبت به خداوند داشتند و نه نسبت به موقعیت موسی (ع)، لذا بعد از همه این سؤال‌ها گفتند: (حالا حق را بیان کردی)! گویی هر چه قبل از آن بوده باطل بوده است!. به هر حال، هر قدر آنها سؤال کردند خداوند هم تکلیف آنها را سخت‌تر کرد، چرا که چنین افراد، مستحق چنان مجازاتی هستند. از طرفی، صاحب گاوی با این خصوصیات، مرد نیکوکاری بود و نسبت به پدر خویش احترام فراوان قائل می‌شد، در یکی از روزها که پدرش در خواب بود معامله پر سودی برای او پیش آمد، ولی او به خاطر این‌که پدرش خواب بود از معامله صرفنظر کرد. خداوند به جبران این گذشت جوان، معامله پرسود دیگری را برای او فراهم ساخت. پاسخ تفصیلی: قبل از پرداختن به پرسش و پاسخ، بیان چند نکته ضروری به نظر می‌رسد. یک. از آن جایی که خداوند حکیم است و اساساً از شخص حکیم کار عبث و بیهوده سر نمی‌زند از این‌رو شیعه معتقد است تمام احکام و افعال صادره از شارع مقدس تابع مصالح و مفاسد است. بنابر این، حتماً در این امر نیز حکمتی نهفته است هر چند به دست انسان‌ها نرسیده باشد. دو. با توجه به آیات و روایات به دست می‌آید که اساساً زیاد سؤال کردن (سؤالات غیر مربوط) کار پسندیده‌ای نیست چه بسا مجازاتی به دنبال داشته باشد. راوی (احمد بن محمد) می‌گوید: حضرت امام رضا(ع) برای من نوشت: (شما چرا زیاد سؤال می‌کنید، و نمی‌خواهید از کثرت سؤال دست بکشید، گروهی قبل از شما برای سؤالات زیاد هلاک و نابود شدند، خداوند متعال نیز فرمود: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاء[1]).[2] سه. برای زنده کردن کشته بنی اسرائیل، حضرت موسی(ع) نخست صرفاً تقاضای گاو کرده بود امّا بعد از جدی نگرفتن مسئله از سوی بنی اسرائیل و بهانه‌گیری و پرسش‌های پی در پی و بی‌مورد مأمور به آوردن آن گاو مشخص شد.[3] پیرامون آیاتی که در مورد کشتن گاو و زنده کردن دختر مقتول نازل شده، سؤال‌های بسیاری وجود دارد که برخی از آنها در این سؤال مطرح شده و برخی نیز مطرح نشده که ما به طور خلاصه اما نسبتاً جامع به آنها می‌پردازیم. 1. چرا خداوند بنی اسرائیل را مأمور کشتن گاو از میان حیوانات نمود و چه امتیازی برای گاو در این جهت موجود بود؟ بنی اسرائیل چون سالیان دراز محکوم مصریان بودند، مانند هر قوم محکوم و زبون دیگران، خواه ناخواه اوهام و معتقدات مصریان بر آنها چیره شده بود. یکی از مقدسات مصری‌ها گاو بود -گویا احترام و تقدیس گاو در مصر مانند هند بیشتر در طبقه کشاورزان و دام‌داران شایع بود. چون بنی اسرائیل با این طبقه که اکثریت مردم آن سرزمین بودند آمیزش داشتند تقدیس و پرستش گاو به تدریج در آنها آن چنان سرایت کرد که بیشتر آنان عقیده یگانه‌پرستی پدران خود را فراموش کردند- و چون تقدیس گاو در میان این طبقات بوده. این عقیده در تاریخ به اندازه خدایان طبقات حاکمه مصر شهرت نیافته است. شاید پس از خروج از مصر و زندگی طولانی در بیابان و معاشرت با قبائل گاوپرست نیز در آنها مؤثر بوده. در هر جا و به هر طریق باشد، تقدیس گاو و گوساله در نفوس آنان ریشه داشته و محبت آن قلوبشان را فراگرفته بود. چنان‌که در سوره بقره آیه 88 به آن اشاره می‌کند که دل‌های آنها، بر اثر کفرشان، با محبت گوساله آمیخته شده بود.[4] بنابر این، اتخاذ گوساله پس از چند روز غیبت موسی(ع) از جهت غفلت و پیش آمد ناگهانی یا اغفال نبوده بلکه منشأ آن علاقه و کشش باطنی آنها به چنین پرستشی بود. بنی اسرائیل که شعور درک توحید خالص را نداشتند حتماً باید برای خود معبود محدود و محسوسی برگزینند. چون تقدیس و محبت غیر خداوند در حد پرستش، شعور فطری خداپرستی را پیوسته خفته و پنهان می‌دارد، اولین اقدام اصلاحی پیامبران برای بیدار کردن شعور و وجدان‌های بشری مبارزه منطقی و عملی با بت‌ها و طاغوت‌ها و برداشتن آنها از جلو راه پیشرفت عقل بشری بوده است. با توجه به این حقیقت دستور اجتماع عمومی یهود برای کشتن گاو و به پا داشتن جشنی به عنوان گاوکشی (یا عید خون) دستور مستقلی بوده: که باید همه گاوی را در میان گذارند و در خرید و کشتنش شریک شوند و آن‌را ذبح کنند. این گاوکشی برای قربانی یا قصابی نبوده بلکه تا با این خاطره، تقدیس و پرستش آن از خاطرها برود و اثر این اجتماع عمومی در نفوس کوچک و بزرگ باقی بماند، این روش پیامبران بزرگ و اولین قدم برای اصلاح و احیاء نفوس است. از این‌رو، حضرت موسی(ع) گوساله طلایی ساخته شده توسط سامری را خورد کرد و آتش زد و خاکسترش را به آب و باد داد. ولی صورت‌های اصلی آن همیشه در میان آنها می‌زیست و محبتش در دل های آنان جای داشت و آثار پرستش و تقدیس آن در اعمال و انحراف‌های آنان آشکار بود. پیش آمد قتلی که همگی بنی اسرائیل را تکان داد و سر و صدایی راه انداخت گویا به موسی فرصتی داد که این دستور را با آنکه اجرایش بر یهود بسی سنگین بود اعلام نماید، اعتراض و سؤال‌های گوناگون همه برای همین بود که شاید انجامش متوقف شود.[5] بنابر این، چون بنی اسرائیل در زمان گذشته گاوپرست بودند منظور این بود که با کشتن گاو عظمت و بزرگی آن که در گذشته معتقد بودند از بین برود و آنچه در نفس آنان در باره صلاحیت گاو برای پرستش راه پیدا کرده بود زائل گردد. 2. چرا خداوند مقتول را با کشتن موجود زنده‌ دیگری، حیات دوباره بخشید؟ اساساً در پیش‌گاه قدرت لایتناهی خداوند فرقی بین این موارد نیست؛ زیرا بدیهی است که اگر اراده خداوند برای ایجاد چیزی به آن چیز تعلق بگیرد، آن چیز ایجاد خواهد شد،[6] اما همان‌طوری که گفتیم احکام الهی تابع مصالح و مفاسد می‌باشد از این‌رو، برخی در پاسخ به این پرسش گفتند: برای این‌که بهتر و بیشتر قدرت کامله خداوندی روشن گردد و اختراع چیزی را از راه ضدّش به آنان بنمایاند.[7] 3. آیا اگر این گاو زرد نبود لاغر بود و پیر چه لطمه‌ای به قدرت خدا می‌زد؟ بدون شک (سؤال) کلید حل مشکلات و بر طرف ساختن جهل و نادانی است، اما مانند هر چیز اگر از حد و معیار خود تجاوز کند، و یا بی‌مورد انجام گیرد، دلیل انحراف و موجب زیان است، همان‌گونه که نمونه‌اش را در این داستان مشاهده کردیم. بنی اسرائیل مأمور بودند گاوی را ذبح کنند، بدون شک اگر قید و شرط خاصی می ‌داشت تأخیر بیان از وقت حاجت ممکن نبود، و خداوند حکیم در همان لحظه که به آنها امر کرد بیان می‌فرمود، بنابر این، وظیفه آنها در این زمینه قید و شرطی نداشته، و لذا (بقره) به صورت (نکره) در اینجا ذکر شده است. ولی آنها بی اعتنا به این اصل مسلم، شروع به سؤال‌های گوناگون کردند، شاید برای این‌که می‌خواستند حقیقت، لوث گردد و قاتل معلوم نشود، و این اختلاف هم چنان میان بنی اسرائیل ادامه یابد، جمله (فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ)[8] نیز اشاره به همین معنا است، می‌گوید: آنها گاو را ذبح کردند ولی نمی‌خواستند این کار انجام گیرد!. از ذیل آیه 72 همین داستان نیز استفاده می‌شود که لااقل گروهی از آنها قاتل را می شناختند، و از اصل جریان مطلع بودند، و شاید این قتل بر طبق توطئه قبلی میان آنها صورت گرفته بود اما کتمان می‌کردند؛ زیرا در ذیل همین آیه می خوانیم: (وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ)؛[9] خداوند آنچه را شما پنهان می‌دارید آشکار و بر ملا می‌سازد. از این گذشته، افراد لجوج و خودخواه غالباً پر حرف و پر سؤالند، و در برابر هر چیز بهانه‌جویی می‌کنند. قرائن نشان می‌دهد که اصولاً آنها نه معرفت کاملی نسبت به خداوند داشتند و نه نسبت به موقعیت موسی(ع)، لذا بعد از همه این پرسش‌ها گفتند: (الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ)؛[10] حالا حق را بیان کردی! گویی هر چه قبل از آن بوده باطل بوده است!. به هر حال، هر قدر آنها سؤال کردند خداوند هم تکلیف آنها را سخت‌تر کرد، چرا که چنین افراد، مستحق چنان مجازاتی هستند،[11] لذا در روایات می‌خوانیم که در هر مورد خداوند سکوت کرده، پرسش و سؤال نکنید چون بی گمان در آن حکمتی بوده است[12] و لذا در روایتی از امام رضا(ع) چنین آمده اگر آنها در همان آغاز، هر ماده گاوی انتخاب کرده و سر بریده بودند کافی بود، اما (شَدَّدُوا فَشَدَّدَ اللَّهُ عَلَیْهِم‌)؛ آنها سختگیری کردند خداوند هم بر آنها سخت گرفت.[13] 4. این همه اوصاف برای چه بود؟ مفسران در این جا یادآور می‌شوند که این گاو در آن محیط منحصر به فرد بوده است و بنی اسرائیل آن‌را به قیمت بسیار گزافی خریدند. صاحب این گاو مرد نیکوکاری بود و نسبت به پدر خویش احترام فراوان قائل می‌شد، در یکی از روزها که پدرش در خواب بود معامله پر سودی برای او پیش آمد، ولی او به خاطر این‌که پدرش ناراحت نشود، حاضر نشد وی را بیدار سازد و کلید صندوق را از او بگیرد، در نتیجه از معامله صرفنظر کرد. و به گفته بعضی از مفسّران فروشنده حاضر می‌شود آن جنس را به هفتاد هزار بفروشد به این شرط که نقد بپردازد، و پرداختن پول نقد منوط به این بوده است که پدر را بیدار کند و کلید صندوق‌ها را از او بگیرد، ولی جوان مزبور حاضر می‌گردد که به هشتاد هزار بخرد ولی پول را پس از بیداری پدر بپردازد! بالأخره معامله انجام نشد. خداوند به جبران این گذشت جوان، معامله پرسود دیگری را برای او فراهم می‌سازد. بعضی از مفسّران نیز می‌گویند: پدر پس از بیدار شدن از ماجرا آگاه می‌شود و گاو مزبور را به پاداش این عمل به پسر خود می‌بخشد که سر انجام آن سود فراوان را برای او به بار می‌آورد.[14] پیامبر اسلام(ص) در این مورد می‌فرماید: (انْظُرُوا إِلَی الْبِرِّ مَا بَلَغَ بِأَهْلِه‌)؛ نیکی را بنگرید که با نیکو کار چه می‌کند؟![15] پی نوشتها: [1]. مائده، 101: (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ ...)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد، شما را ناراحت می‌کند. [2]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج 1، ص 346 – 347، المطبعة العلمیة، تهران، چاپ اول، 1380ق. [3]. محدث نوری، مستدرک ‌الوسائل و مستنبط المسائل‌، ج 15، ص 212، چاپ مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1408ق. [4]. (وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلیلاً ما یُؤْمِنُون)؛ و آنها (به پیامبران) گفتند: دل‌های ما در غلاف است (و ما از گفته‌های شما چیزی نمی‌فهمیم.) چنین نیست، بلکه خداوند به سبب کفرشان از رحمت خود دور ساخته (و به همین دلیل چیزی درک نمی‌کنند)، پس اندکی ایمان می‌آورند. [5]. طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، ج ‌1، ص 191 - 193 (با تلخیص)، شرکت سهامی انتشار، تهران‌، چاپ چهارم، 1362 ش‌‌. [6]. (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون)‌؛ چون چیزی را اراده کند، فرمانش این است که بگوید: (باش) پس بی درنگ موجود می‌شود؛ یس، 82. [7]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی‌، محمد جواد، ج 1، ص 274، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش. [8]. بقره، 71. [9]. بقره، 72. [10]. بقره، 71. [11]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‌1، ص 307 - 308 ، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش. [12]. امیر مؤمنان(ع) برای مردم سخنرانی فرمود و خطبه‌ای خواند و در آن فرمود: (بی گمان خداوند تبارک و تعالی حدود را مقرّر فرموده از آن تجاوز نکنید، و کارهایی را واجب کرده آن‌را ناقص و ناتمام نگذارید، و اموری را بدون حکم واگذاشته و آن نه از روی فراموشی است بلکه از روی مصلحت است پس شما در آن خود را به زحمت نیندازید، و این را از سر رحمت و مهربانی بر شما بدون حکم رها کرده پس رحمتش را با آغوش باز بپذیرید)؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 4، ص 75، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1413ق. [13]. شیخ صدوق، ‌عیون ‌أخبارالرضا(ع)، محقق و مصحح: لاجوردی، مهدی‌، ج 2، ص 13، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378ق. [14]. تفسیر نمونه، ج ‌1، ص 310 – 311. [15]. عیون أخبار الرضا(ع) ، ج ‌2، ص 14. منبع: www.islamquest.net
عنوان سوال:

آیا در داستان کشتن گاو بنی اسرائیل خدا نمی‌توانست کشته را بدون درخواست یک قربانی زنده کند؟


پاسخ:

شرح پرسش:
آیات 66 تا 73 سوره بقره همه در رابطه با چگونگی گاو قربانی است که خداوند دستور ذبح آن‌را داده است. آیا رنگ، پیری، جوانی، چاقی، لاغری، این گاو برای خدا حائز اهمیت است؟ آیا خدا نمی‌توانست کشته را بدون درخواست یک قربانی زنده کند؟ و آیا اگر این گاو زرد نبود لاغر بود و پیر چه لطمه‌ای به قدرت خدا می‌زد؟ اصلاً چرا خدا باید تقاضای قربانی کند؟

پاسخ اجمالی:
اساساً از شخص حکیم کار عبث و بیهوده سر نمی‌زند، از این‌رو، شیعه معتقد است تمام احکام و افعال صادره از شارع مقدس تابع مصالح و مفاسد است. بنابر این، حتماً در این امر (کشتن گاو) نیز حکمتی نهفته است هر چند ما از آن مطلع نباشیم.
چون بنی اسرائیل مدتی را در گاوپرستی به سر بردند منظور این بود که با کشتن گاو عظمت و بزرگی آن که در گذشته معتقد بودند از بین برود و آنچه در نفس آنان در باره صلاحیت گاو برای پرستش راه پیدا کرده بود زائل گردد.
قرائن نشان می‌دهد که اصولاً آنها نه معرفت کاملی نسبت به خداوند داشتند و نه نسبت به موقعیت موسی (ع)، لذا بعد از همه این سؤال‌ها گفتند: (حالا حق را بیان کردی)! گویی هر چه قبل از آن بوده باطل بوده است!.
به هر حال، هر قدر آنها سؤال کردند خداوند هم تکلیف آنها را سخت‌تر کرد، چرا که چنین افراد، مستحق چنان مجازاتی هستند.
از طرفی، صاحب گاوی با این خصوصیات، مرد نیکوکاری بود و نسبت به پدر خویش احترام فراوان قائل می‌شد، در یکی از روزها که پدرش در خواب بود معامله پر سودی برای او پیش آمد، ولی او به خاطر این‌که پدرش خواب بود از معامله صرفنظر کرد. خداوند به جبران این گذشت جوان، معامله پرسود دیگری را برای او فراهم ساخت.

پاسخ تفصیلی:
قبل از پرداختن به پرسش و پاسخ، بیان چند نکته ضروری به نظر می‌رسد.
یک. از آن جایی که خداوند حکیم است و اساساً از شخص حکیم کار عبث و بیهوده سر نمی‌زند از این‌رو شیعه معتقد است تمام احکام و افعال صادره از شارع مقدس تابع مصالح و مفاسد است.
بنابر این، حتماً در این امر نیز حکمتی نهفته است هر چند به دست انسان‌ها نرسیده باشد.
دو. با توجه به آیات و روایات به دست می‌آید که اساساً زیاد سؤال کردن (سؤالات غیر مربوط) کار پسندیده‌ای نیست چه بسا مجازاتی به دنبال داشته باشد.
راوی (احمد بن محمد) می‌گوید: حضرت امام رضا(ع) برای من نوشت: (شما چرا زیاد سؤال می‌کنید، و نمی‌خواهید از کثرت سؤال دست بکشید، گروهی قبل از شما برای سؤالات زیاد هلاک و نابود شدند، خداوند متعال نیز فرمود: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاء[1]).[2]
سه. برای زنده کردن کشته بنی اسرائیل، حضرت موسی(ع) نخست صرفاً تقاضای گاو کرده بود امّا بعد از جدی نگرفتن مسئله از سوی بنی اسرائیل و بهانه‌گیری و پرسش‌های پی در پی و بی‌مورد مأمور به آوردن آن گاو مشخص شد.[3]
پیرامون آیاتی که در مورد کشتن گاو و زنده کردن دختر مقتول نازل شده، سؤال‌های بسیاری وجود دارد که برخی از آنها در این سؤال مطرح شده و برخی نیز مطرح نشده که ما به طور خلاصه اما نسبتاً جامع به آنها می‌پردازیم.
1. چرا خداوند بنی اسرائیل را مأمور کشتن گاو از میان حیوانات نمود و چه امتیازی برای گاو در این جهت موجود بود؟
بنی اسرائیل چون سالیان دراز محکوم مصریان بودند، مانند هر قوم محکوم و زبون دیگران، خواه ناخواه اوهام و معتقدات مصریان بر آنها چیره شده بود. یکی از مقدسات مصری‌ها گاو بود -گویا احترام و تقدیس گاو در مصر مانند هند بیشتر در طبقه کشاورزان و دام‌داران شایع بود. چون بنی اسرائیل با این طبقه که اکثریت مردم آن سرزمین بودند آمیزش داشتند تقدیس و پرستش گاو به تدریج در آنها آن چنان سرایت کرد که بیشتر آنان عقیده یگانه‌پرستی پدران خود را فراموش کردند- و چون تقدیس گاو در میان این طبقات بوده. این عقیده در تاریخ به اندازه خدایان طبقات حاکمه مصر شهرت نیافته است. شاید پس از خروج از مصر و زندگی طولانی در بیابان و معاشرت با قبائل گاوپرست نیز در آنها مؤثر بوده. در هر جا و به هر طریق باشد، تقدیس گاو و گوساله در نفوس آنان ریشه داشته و محبت آن قلوبشان را فراگرفته بود. چنان‌که در سوره بقره آیه 88 به آن اشاره می‌کند که دل‌های آنها، بر اثر کفرشان، با محبت گوساله آمیخته شده بود.[4] بنابر این، اتخاذ گوساله پس از چند روز غیبت موسی(ع) از جهت غفلت و پیش آمد ناگهانی یا اغفال نبوده بلکه منشأ آن علاقه و کشش باطنی آنها به چنین پرستشی بود. بنی اسرائیل که شعور درک توحید خالص را نداشتند حتماً باید برای خود معبود محدود و محسوسی برگزینند.
چون تقدیس و محبت غیر خداوند در حد پرستش، شعور فطری خداپرستی را پیوسته خفته و پنهان می‌دارد، اولین اقدام اصلاحی پیامبران برای بیدار کردن شعور و وجدان‌های بشری مبارزه منطقی و عملی با بت‌ها و طاغوت‌ها و برداشتن آنها از جلو راه پیشرفت عقل بشری بوده است.
با توجه به این حقیقت دستور اجتماع عمومی یهود برای کشتن گاو و به پا داشتن جشنی به عنوان گاوکشی (یا عید خون) دستور مستقلی بوده: که باید همه گاوی را در میان گذارند و در خرید و کشتنش شریک شوند و آن‌را ذبح کنند. این گاوکشی برای قربانی یا قصابی نبوده بلکه تا با این خاطره، تقدیس و پرستش آن از خاطرها برود و اثر این اجتماع عمومی در نفوس کوچک و بزرگ باقی بماند، این روش پیامبران بزرگ و اولین قدم برای اصلاح و احیاء نفوس است. از این‌رو، حضرت موسی(ع) گوساله طلایی ساخته شده توسط سامری را خورد کرد و آتش زد و خاکسترش را به آب و باد داد. ولی صورت‌های اصلی آن همیشه در میان آنها می‌زیست و محبتش در دل های آنان جای داشت و آثار پرستش و تقدیس آن در اعمال و انحراف‌های آنان آشکار بود.
پیش آمد قتلی که همگی بنی اسرائیل را تکان داد و سر و صدایی راه انداخت گویا به موسی فرصتی داد که این دستور را با آنکه اجرایش بر یهود بسی سنگین بود اعلام نماید، اعتراض و سؤال‌های گوناگون همه برای همین بود که شاید انجامش متوقف شود.[5]
بنابر این، چون بنی اسرائیل در زمان گذشته گاوپرست بودند منظور این بود که با کشتن گاو عظمت و بزرگی آن که در گذشته معتقد بودند از بین برود و آنچه در نفس آنان در باره صلاحیت گاو برای پرستش راه پیدا کرده بود زائل گردد.
2. چرا خداوند مقتول را با کشتن موجود زنده‌ دیگری، حیات دوباره بخشید؟
اساساً در پیش‌گاه قدرت لایتناهی خداوند فرقی بین این موارد نیست؛ زیرا بدیهی است که اگر اراده خداوند برای ایجاد چیزی به آن چیز تعلق بگیرد، آن چیز ایجاد خواهد شد،[6] اما همان‌طوری که گفتیم احکام الهی تابع مصالح و مفاسد می‌باشد از این‌رو، برخی در پاسخ به این پرسش گفتند: برای این‌که بهتر و بیشتر قدرت کامله خداوندی روشن گردد و اختراع چیزی را از راه ضدّش به آنان بنمایاند.[7]
3. آیا اگر این گاو زرد نبود لاغر بود و پیر چه لطمه‌ای به قدرت خدا می‌زد؟
بدون شک (سؤال) کلید حل مشکلات و بر طرف ساختن جهل و نادانی است، اما مانند هر چیز اگر از حد و معیار خود تجاوز کند، و یا بی‌مورد انجام گیرد، دلیل انحراف و موجب زیان است، همان‌گونه که نمونه‌اش را در این داستان مشاهده کردیم.
بنی اسرائیل مأمور بودند گاوی را ذبح کنند، بدون شک اگر قید و شرط خاصی می ‌داشت تأخیر بیان از وقت حاجت ممکن نبود، و خداوند حکیم در همان لحظه که به آنها امر کرد بیان می‌فرمود، بنابر این، وظیفه آنها در این زمینه قید و شرطی نداشته، و لذا (بقره) به صورت (نکره) در اینجا ذکر شده است.
ولی آنها بی اعتنا به این اصل مسلم، شروع به سؤال‌های گوناگون کردند، شاید برای این‌که می‌خواستند حقیقت، لوث گردد و قاتل معلوم نشود، و این اختلاف هم چنان میان بنی اسرائیل ادامه یابد، جمله (فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ)[8] نیز اشاره به همین معنا است، می‌گوید: آنها گاو را ذبح کردند ولی نمی‌خواستند این کار انجام گیرد!.
از ذیل آیه 72 همین داستان نیز استفاده می‌شود که لااقل گروهی از آنها قاتل را می شناختند، و از اصل جریان مطلع بودند، و شاید این قتل بر طبق توطئه قبلی میان آنها صورت گرفته بود اما کتمان می‌کردند؛ زیرا در ذیل همین آیه می خوانیم: (وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ)؛[9] خداوند آنچه را شما پنهان می‌دارید آشکار و بر ملا می‌سازد.
از این گذشته، افراد لجوج و خودخواه غالباً پر حرف و پر سؤالند، و در برابر هر چیز بهانه‌جویی می‌کنند.
قرائن نشان می‌دهد که اصولاً آنها نه معرفت کاملی نسبت به خداوند داشتند و نه نسبت به موقعیت موسی(ع)، لذا بعد از همه این پرسش‌ها گفتند: (الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ)؛[10] حالا حق را بیان کردی! گویی هر چه قبل از آن بوده باطل بوده است!.
به هر حال، هر قدر آنها سؤال کردند خداوند هم تکلیف آنها را سخت‌تر کرد، چرا که چنین افراد، مستحق چنان مجازاتی هستند،[11] لذا در روایات می‌خوانیم که در هر مورد خداوند سکوت کرده، پرسش و سؤال نکنید چون بی گمان در آن حکمتی بوده است[12] و لذا در روایتی از امام رضا(ع) چنین آمده اگر آنها در همان آغاز، هر ماده گاوی انتخاب کرده و سر بریده بودند کافی بود، اما (شَدَّدُوا فَشَدَّدَ اللَّهُ عَلَیْهِم‌)؛ آنها سختگیری کردند خداوند هم بر آنها سخت گرفت.[13]
4. این همه اوصاف برای چه بود؟
مفسران در این جا یادآور می‌شوند که این گاو در آن محیط منحصر به فرد بوده است و بنی اسرائیل آن‌را به قیمت بسیار گزافی خریدند. صاحب این گاو مرد نیکوکاری بود و نسبت به پدر خویش احترام فراوان قائل می‌شد، در یکی از روزها که پدرش در خواب بود معامله پر سودی برای او پیش آمد، ولی او به خاطر این‌که پدرش ناراحت نشود، حاضر نشد وی را بیدار سازد و کلید صندوق را از او بگیرد، در نتیجه از معامله صرفنظر کرد.
و به گفته بعضی از مفسّران فروشنده حاضر می‌شود آن جنس را به هفتاد هزار بفروشد به این شرط که نقد بپردازد، و پرداختن پول نقد منوط به این بوده است که پدر را بیدار کند و کلید صندوق‌ها را از او بگیرد، ولی جوان مزبور حاضر می‌گردد که به هشتاد هزار بخرد ولی پول را پس از بیداری پدر بپردازد! بالأخره معامله انجام نشد.
خداوند به جبران این گذشت جوان، معامله پرسود دیگری را برای او فراهم می‌سازد.
بعضی از مفسّران نیز می‌گویند: پدر پس از بیدار شدن از ماجرا آگاه می‌شود و گاو مزبور را به پاداش این عمل به پسر خود می‌بخشد که سر انجام آن سود فراوان را برای او به بار می‌آورد.[14]
پیامبر اسلام(ص) در این مورد می‌فرماید: (انْظُرُوا إِلَی الْبِرِّ مَا بَلَغَ بِأَهْلِه‌)؛ نیکی را بنگرید که با نیکو کار چه می‌کند؟![15]

پی نوشتها:
[1]. مائده، 101: (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ ...)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد، شما را ناراحت می‌کند.
[2]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج 1، ص 346 – 347، المطبعة العلمیة، تهران، چاپ اول، 1380ق.
[3]. محدث نوری، مستدرک ‌الوسائل و مستنبط المسائل‌، ج 15، ص 212، چاپ مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1408ق.
[4]. (وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلیلاً ما یُؤْمِنُون)؛ و آنها (به پیامبران) گفتند: دل‌های ما در غلاف است (و ما از گفته‌های شما چیزی نمی‌فهمیم.) چنین نیست، بلکه خداوند به سبب کفرشان از رحمت خود دور ساخته (و به همین دلیل چیزی درک نمی‌کنند)، پس اندکی ایمان می‌آورند.
[5]. طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، ج ‌1، ص 191 - 193 (با تلخیص)، شرکت سهامی انتشار، تهران‌، چاپ چهارم، 1362 ش‌‌.
[6]. (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون)‌؛ چون چیزی را اراده کند، فرمانش این است که بگوید: (باش) پس بی درنگ موجود می‌شود؛ یس، 82.
[7]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی‌، محمد جواد، ج 1، ص 274، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.
[8]. بقره، 71.
[9]. بقره، 72.
[10]. بقره، 71.
[11]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‌1، ص 307 - 308 ، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[12]. امیر مؤمنان(ع) برای مردم سخنرانی فرمود و خطبه‌ای خواند و در آن فرمود: (بی گمان خداوند تبارک و تعالی حدود را مقرّر فرموده از آن تجاوز نکنید، و کارهایی را واجب کرده آن‌را ناقص و ناتمام نگذارید، و اموری را بدون حکم واگذاشته و آن نه از روی فراموشی است بلکه از روی مصلحت است پس شما در آن خود را به زحمت نیندازید، و این را از سر رحمت و مهربانی بر شما بدون حکم رها کرده پس رحمتش را با آغوش باز بپذیرید)؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 4، ص 75، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1413ق.
[13]. شیخ صدوق، ‌عیون ‌أخبارالرضا(ع)، محقق و مصحح: لاجوردی، مهدی‌، ج 2، ص 13، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378ق.
[14]. تفسیر نمونه، ج ‌1، ص 310 – 311.
[15]. عیون أخبار الرضا(ع) ، ج ‌2، ص 14.
منبع: www.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین