با توجه به هدایت ناپذیری کافران لجوج، اصرار پیامبران بر هدایت آنان و عذاب آنان در قیامت چه معنایی دارد؟
شرح پرسش: آیه 5 بقره می فرماید: "کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمی‌کند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی ایمان نخواهند آورد...،خدا بر دل ها و گوش های آنان مهر نهاده و بر چشم هایشان پرده‌ای افکنده شده و عذاب بزرگی در انتظار آنها است." طبق این آیه ظهور پیامبران کاری بیهوده و عبث بوده، حال با این مهری که خدا بر فهم شان زده است، معلوم نیست به چه جرمی باید به جهنم بروند؟ پاسخ اجمالی: این آیات قرآن بیانگر یکی از سنت ها و قانون های الاهی است که اگر کسی کافر شود و در عین حال که حقیقت دین را فهمیده ولی با اراده و اختیار خود نسبت به دین حق عناد ورزد و از پذیرش حقیقت روی گردان باشد، این عناد و دشمنی او سبب خواهد شد که هیچ گاه هدایت نشود، اما چون خود آگاهانه این راه را انتخاب کرده است، مسئول تمام عواقب آن بوده بدون آن که جبر لازم آید، درست همانند کسی که آگاهانه با وسیله‌ای چشم و گوش خود را کور و کر می‌کند تا چیزی را نبیند و نشنود. اما این که اگر این کافران قابل هدایت نیستند، اصرار پیامبران برای چیست؟ باید بگوییم: اولاً؛ مجازات و کیفرهای الاهی همیشه با اعمال و رفتار انسان ارتباط دارد، کسی را نمی‌توان تنها به این جهت که قلباً آدم بدی است کیفر نمود، در این صورت مصداق قصاص قبل از جنایت خواهد بود. ثانیاً: برای اتمام حجت بر آنها که نگویند اگر پیامبران به سراغ ما می آمدند و ما را راهنمایی می کردند شاید هدایت می شدیم. پاسخ تفصیلی: این دو آیه در باره کافران لجوج است، آنان چنان در گمراهی خود سرسختند که هر چند حق برای آنان روشن شود، حاضر به پذیرش نیستند، قرآنی که راهنما و هادی متقین است، برای اینها به کلی بی اثر می باشد، بگویی یا نگویی، انذار کنی یا نکنی، بشارت دهی یا ندهی، اثر ندارد، اصولاً آنها آمادگی روحی برای پیروی از حق و تسلیم شدن در برابر آن را ندارند. آیه دوم به دلیل این تعصب و لجاجت اشاره می‌کند و می‌گوید: آنها چنان در کفر و عناد فرو رفته‌اند که حس تشخیص را از دست داده‌اند: "خدا بر دل ها و گوش هایشان مهر نهاده و بر چشم هاشان پرده افکنده شده است". به همین دلیل نتیجه کارشان این شده است که "برای آنها عذاب بزرگی است". [1] نخستین سؤالی که در این جا پیش می‌آید این است که اگر طبق آیه فوق خداوند بر دل ها و گوش های این گروه مهر نهاده، و بر چشم هایشان پرده افکنده، آنها مجبورند در کفر باقی بمانند، آیا این جبر نیست؟ و در چنین شرایطی مجازات آنها چه معنا دارد؟ پاسخ این سؤال را خود قرآن در جاهای دیگر داده است و آن این که خداوند متعال در نظام آفرینش برای هر چیزی اسباب و عللی قرار داده است، و هیچ کاری را بدون علت و سبب آن انجام نمی دهد. از جمله تکبر، پیروی از هوای نفس، پیروی هوس های سرکش، اصرار و لجاجت در برابر حق و ادامه به ظلم و بیدادگری و کفر و... سبب می‌شود که پرده‌ای بر حس تشخیص انسان بیفتد و ابزار شناخت آدمی از کار بیفتد. [2] اصولاً این یک امر طبیعی است که اگر انسان کار خلاف و اشتباهی را تکرار کند، تدریجاً با آن انس می‌گیرد؛ زیرا در مرحله نخست یک "حالت" است، بعداً یک "عادت" می‌شود، سپس مبدل به یک "ملکه" ‌گشته و جزو بافت جان او می‌شود. گاه کارش به جایی می‌رسد که بازگشت بر او ممکن نیست، امّا چون خود آگاهانه این راه را انتخاب کرده است، مسئول تمام عواقب آن بوده بدون آن که جبر لازم آید، درست همانند کسی که آگاهانه با وسیله‌ای چشم و گوش خود را کور و کر می‌کند تا چیزی را نبیند و نشنود. اگر می‌بینیم اینها به خدا نسبت داده شده است، بدان سبب است که خداوند این خاصیت را در این گونه اعمال نهاده است. و این سبب و مسبب بودن را خداوند ایجاد کرده است. عکس این مطلب نیز در قوانین آفرینش کاملاً مشهود است؛ یعنی کسی که پاکی و تقوا، درستی و راستی را پیشه کند، خداوند حس تشخیص او را قوی تر می سازد و درک و دید و روشن‌بینی خاصی به او می‌بخشد، چنان که در قرآن می‌خوانیم: "ای مؤمنان اگر تقوا پیشه کنید خداوند فرقان یعنی وسیله تشخیص حق از باطل را به شما عطا می‌کند". [3] این حقیقت را در زندگی روزمره خود نیز آزموده‌ایم، افرادی هستند که عمل خلافی را شروع می‌کنند، در آغاز خودشان معترف اند که صددرصد خلاف کار و گنه کارند، و به همین دلیل از کار خود ناراحت هستند، ولی کم کم که با آن انس گرفتند این ناراحتی از بین می‌رود، و در مراحل بالاتر گاهی کارشان به جایی می‌رسد که نه تنها ناراحت نیستند، بلکه خوشحال اند و آن را وظیفه انسانی خود می‌شمرند. سؤال دیگری است که در رابطه با آیات فوق به ذهن می رسد،این است که اگر این کافران قابل هدایت نیستند، اصرار پیامبران برای چیست؟ توجه به یک نکته پاسخ این سؤال را روشن می‌سازد و آن این که مجازات و کیفرهای الاهی همیشه با اعمال و رفتار انسان ارتباط دارد، کسی را نمی‌توان تنها به این جهت که قلبا آدم بدی است کیفر نمود، بلکه لازم است ابتدا او را دعوت به سوی حق کنند، اگر تبعیت نکرد و ناپاکی درون را در عملش منعکس ساخت در این حال مستحق کیفر است، در غیر این صورت مصداق قصاص قبل از جنایت خواهد بود. به عبارت دیگر، جزا و پاداش عمل، حتماً باید پس از انجام عمل باشد، و تصمیم یا آمادگی و داشتن زمینه‌های روحی و فکری برای این کار کافی نیست. به علاوه برای اتمام حجت بر آنها که نگویند اگر پیامبران به سراغ ما می آمدند و ما را راهنمایی می کردند شاید هدایت می شدیم. پی نوشتها: [1] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‌1، ص 82، دار الکتب الإسلامیة، چاپ تهران، چاپ اول، 1374 ش‌. [2] د ر سوره نساء آیه 155 می‌خوانیم: "بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ"؛ خداوند بواسطه کفرشان، مهر بر دلهاشان نهاده"! و در سوره مؤمن آیه 35 می‌خوانیم: "کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ"؛ این گونه خداوند مهر می‌نهد بر هر قلب متکبر ست مکار"! و در سوره جاثیه آیه 23 چنین آمده است: "أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی‌ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی‌ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی‌ بَصَرِهِ غِشاوَةً"؛ آیا مشاهده کردی کسی را که هوای نفس را خدای خود قرار داده؟ و لذا گمراه شده، و خدا مهر بر گوش و قلبش نهاده و پرده بر چشمش افکنده است". [3] انفال، 29، "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً". منبع: www.islamquest.net
عنوان سوال:

با توجه به هدایت ناپذیری کافران لجوج، اصرار پیامبران بر هدایت آنان و عذاب آنان در قیامت چه معنایی دارد؟


پاسخ:

شرح پرسش:
آیه 5 بقره می فرماید: "کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمی‌کند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی ایمان نخواهند آورد...،خدا بر دل ها و گوش های آنان مهر نهاده و بر چشم هایشان پرده‌ای افکنده شده و عذاب بزرگی در انتظار آنها است." طبق این آیه ظهور پیامبران کاری بیهوده و عبث بوده، حال با این مهری که خدا بر فهم شان زده است، معلوم نیست به چه جرمی باید به جهنم بروند؟

پاسخ اجمالی:
این آیات قرآن بیانگر یکی از سنت ها و قانون های الاهی است که اگر کسی کافر شود و در عین حال که حقیقت دین را فهمیده ولی با اراده و اختیار خود نسبت به دین حق عناد ورزد و از پذیرش حقیقت روی گردان باشد، این عناد و دشمنی او سبب خواهد شد که هیچ گاه هدایت نشود، اما چون خود آگاهانه این راه را انتخاب کرده است، مسئول تمام عواقب آن بوده بدون آن که جبر لازم آید، درست همانند کسی که آگاهانه با وسیله‌ای چشم و گوش خود را کور و کر می‌کند تا چیزی را نبیند و نشنود.
اما این که اگر این کافران قابل هدایت نیستند، اصرار پیامبران برای چیست؟ باید بگوییم: اولاً؛ مجازات و کیفرهای الاهی همیشه با اعمال و رفتار انسان ارتباط دارد، کسی را نمی‌توان تنها به این جهت که قلباً آدم بدی است کیفر نمود، در این صورت مصداق قصاص قبل از جنایت خواهد بود. ثانیاً: برای اتمام حجت بر آنها که نگویند اگر پیامبران به سراغ ما می آمدند و ما را راهنمایی می کردند شاید هدایت می شدیم.

پاسخ تفصیلی:
این دو آیه در باره کافران لجوج است، آنان چنان در گمراهی خود سرسختند که هر چند حق برای آنان روشن شود، حاضر به پذیرش نیستند، قرآنی که راهنما و هادی متقین است، برای اینها به کلی بی اثر می باشد، بگویی یا نگویی، انذار کنی یا نکنی، بشارت دهی یا ندهی، اثر ندارد، اصولاً آنها آمادگی روحی برای پیروی از حق و تسلیم شدن در برابر آن را ندارند.
آیه دوم به دلیل این تعصب و لجاجت اشاره می‌کند و می‌گوید: آنها چنان در کفر و عناد فرو رفته‌اند که حس تشخیص را از دست داده‌اند: "خدا بر دل ها و گوش هایشان مهر نهاده و بر چشم هاشان پرده افکنده شده است".
به همین دلیل نتیجه کارشان این شده است که "برای آنها عذاب بزرگی است". [1]
نخستین سؤالی که در این جا پیش می‌آید این است که اگر طبق آیه فوق خداوند بر دل ها و گوش های این گروه مهر نهاده، و بر چشم هایشان پرده افکنده، آنها مجبورند در کفر باقی بمانند، آیا این جبر نیست؟ و در چنین شرایطی مجازات آنها چه معنا دارد؟
پاسخ این سؤال را خود قرآن در جاهای دیگر داده است و آن این که خداوند متعال در نظام آفرینش برای هر چیزی اسباب و عللی قرار داده است، و هیچ کاری را بدون علت و سبب آن انجام نمی دهد. از جمله تکبر، پیروی از هوای نفس، پیروی هوس های سرکش، اصرار و لجاجت در برابر حق و ادامه به ظلم و بیدادگری و کفر و... سبب می‌شود که پرده‌ای بر حس تشخیص انسان بیفتد و ابزار شناخت آدمی از کار بیفتد. [2]
اصولاً این یک امر طبیعی است که اگر انسان کار خلاف و اشتباهی را تکرار کند، تدریجاً با آن انس می‌گیرد؛ زیرا در مرحله نخست یک "حالت" است، بعداً یک "عادت" می‌شود، سپس مبدل به یک "ملکه" ‌گشته و جزو بافت جان او می‌شود. گاه کارش به جایی می‌رسد که بازگشت بر او ممکن نیست، امّا چون خود آگاهانه این راه را انتخاب کرده است، مسئول تمام عواقب آن بوده بدون آن که جبر لازم آید، درست همانند کسی که آگاهانه با وسیله‌ای چشم و گوش خود را کور و کر می‌کند تا چیزی را نبیند و نشنود. اگر می‌بینیم اینها به خدا نسبت داده شده است، بدان سبب است که خداوند این خاصیت را در این گونه اعمال نهاده است. و این سبب و مسبب بودن را خداوند ایجاد کرده است.
عکس این مطلب نیز در قوانین آفرینش کاملاً مشهود است؛ یعنی کسی که پاکی و تقوا، درستی و راستی را پیشه کند، خداوند حس تشخیص او را قوی تر می سازد و درک و دید و روشن‌بینی خاصی به او می‌بخشد، چنان که در قرآن می‌خوانیم: "ای مؤمنان اگر تقوا پیشه کنید خداوند فرقان یعنی وسیله تشخیص حق از باطل را به شما عطا می‌کند". [3]
این حقیقت را در زندگی روزمره خود نیز آزموده‌ایم، افرادی هستند که عمل خلافی را شروع می‌کنند، در آغاز خودشان معترف اند که صددرصد خلاف کار و گنه کارند، و به همین دلیل از کار خود ناراحت هستند، ولی کم کم که با آن انس گرفتند این ناراحتی از بین می‌رود، و در مراحل بالاتر گاهی کارشان به جایی می‌رسد که نه تنها ناراحت نیستند، بلکه خوشحال اند و آن را وظیفه انسانی خود می‌شمرند.
سؤال دیگری است که در رابطه با آیات فوق به ذهن می رسد،این است که اگر این کافران قابل هدایت نیستند، اصرار پیامبران برای چیست؟
توجه به یک نکته پاسخ این سؤال را روشن می‌سازد و آن این که مجازات و کیفرهای الاهی همیشه با اعمال و رفتار انسان ارتباط دارد، کسی را نمی‌توان تنها به این جهت که قلبا آدم بدی است کیفر نمود، بلکه لازم است ابتدا او را دعوت به سوی حق کنند، اگر تبعیت نکرد و ناپاکی درون را در عملش منعکس ساخت در این حال مستحق کیفر است، در غیر این صورت مصداق قصاص قبل از جنایت خواهد بود. به عبارت دیگر، جزا و پاداش عمل، حتماً باید پس از انجام عمل باشد، و تصمیم یا آمادگی و داشتن زمینه‌های روحی و فکری برای این کار کافی نیست.
به علاوه برای اتمام حجت بر آنها که نگویند اگر پیامبران به سراغ ما می آمدند و ما را راهنمایی می کردند شاید هدایت می شدیم.

پی نوشتها:
[1] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‌1، ص 82، دار الکتب الإسلامیة، چاپ تهران، چاپ اول، 1374 ش‌.
[2] د ر سوره نساء آیه 155 می‌خوانیم: "بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ"؛ خداوند بواسطه کفرشان، مهر بر دلهاشان نهاده"! و در سوره مؤمن آیه 35 می‌خوانیم: "کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ"؛ این گونه خداوند مهر می‌نهد بر هر قلب متکبر ست مکار"! و در سوره جاثیه آیه 23 چنین آمده است: "أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی‌ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی‌ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی‌ بَصَرِهِ غِشاوَةً"؛ آیا مشاهده کردی کسی را که هوای نفس را خدای خود قرار داده؟ و لذا گمراه شده، و خدا مهر بر گوش و قلبش نهاده و پرده بر چشمش افکنده است".
[3] انفال، 29، "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً".
منبع: www.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین