پاسخ اجمالی: تأثیر خدا در زندگی ما یک بُعدش در ایمان شخصی ما است که در رفتار ما تجلی پیدا می کند؛ یعنی اگر ما باور داشته باشیم که خدایی هست، بعضی از کارها را انجام نمی دهیم، بعضی از این تملق ها؛ بعضی از این دورغ ها، بعضی از این تزویرها و ریاهایی که پیدا می شود، به خاطر این است که ایمان ما آن طور که باید باشد نیست. اما یک بُعد دیگر وجود دارد که بعد اجتماعی است. اگر جامعه ای مدیریتش الهی باشد، یک فرصتی برای رشد پیدا می شود که در جامعه غیر الهی نیست و حالا این یک محک می شود؛ یعنی اگر می خواهیم ببینیم که واقعاً جامعه ما یک جامعه دینی است، واقعاً جامعه ما یک جامعه ارزشی است -این یک محک است- بیاییم ببینیم در این دوره زمانی که ما مدیریت کردیم مجموعه کارهایی که شده است، آیا باور دینی در جامعه توسعه پیدا کرده است؟ ایمان گسترش پیدا کرده است؟ عمق پیدا کرده است؟ معرفت دینی عمیق تر شده است؟ صداقت بالاتر رفته است؟ و... اگر بر یک جامعه ای ارزش های الاهی حاکم شد، آن موقع یک داستان دیگری پیش می آید، در نتیجه اگر یک فرد خدا را باور کند خیلی در زندگیش اثر دارد، اما اگر یک جامعه ای خدا باور شد، این تأثیر اصلاً قابل مقایسه نیست. پاسخ تفصیلی: رفتار ما آیینه ایمان ما است، البته ممکن است رفتار ما دقیقاً آیینه ایمان ما نباشد، ممکن است یکی علمش خیلی زیاد باشد. آیت الله العظمی بهجت (ره) داستانی را نقل می کردند: یک کسی که مدرس فلسفه بود و اسفار تدریس می کرد -آنهایی که اهلش هستند می دانند کتاب اسفار یکی از کتاب های بسیار مهم و یکی از عمیق ترین اندیشه های فلسفی است- زمانی آمد پیش من گفت حاج آقا من به خدا شک کردم. بعد ایشان می گفت که کمی نگذشت که این شخص از دنیا رفت. من نمی دانم (تعبیر ایشان بود من نمی دانم) این مدرس فلسفه مومن از دنیا رفت یا بدون ایمان، حالا یک کسی ممکن است مدرس فلسفه باشد، اسفار بگوید، اصطلاحات را خوب بلد باشد، مباحث حکمت متعالیه را بگوید، اما در ایمان پایش بلنگد؛ ایمان یک مسئله دیگر است. یک کسی هم ممکن است این اطلاعات را نداشته باشد، به یک داستانی اشاره کنم، شاید بیش از بیست سال پیش در حرم امام رضا (ع) یک پیر مرد روستایی کنار دست من نشسته بود، رو به من کرد و گفت: من می خواهم سؤالی بکنم، بعد موقعی که می خواستیم جدا شویم، به ایشان گفتم برای ما دعا کن، این پیرمرد که ظاهراً از پشت کوه آمده بود که هر چه آدرسش را گفت متوجه نشدم از کجا است! دعاهایی کرد که اگر این دعاها را یک عارفی؛ مثل حضرت آیت الله العظمی بهاءالدینی (ره) و حضرت آیت الله بهجت (ره) می گفتند من تعجب نمی کردم. اصلاً کسی بتواند این جور فکر کند؛ این طور بفهمد؛ این طور ایمان و این گونه تعابیر داشته باشد. پس یکی ممکن است پشت کوه زندگی کند، سواد چندانی هم نداشته باشد، اما ایمانش از یک استاد فلسفه هم به مراتب بالاتر باشد. این ایمانش غیر از علم است. بله، علم مقدمه است، آنهایی که علم دارند، اگر ایمان داشته باشند خیلی بالا می روند؛ آیت الله العظمی بهاء الدینی (ره) عالم بود، عالم برجسته ای بود، فقیه کاملی بود، عارف هم بود، اهل ایمان بود. بعضی از اهل ایمان، اهل معرفت و اهل سیر و سلوک پیش ایشان می آمدند. کسانی که اهل کرامت بودند -و ما می شناختیم- اینها پیش آنها می آمدند می نشستند. ما احساس می کردیم انگار یک کودکی مقابل یک استادی نشسته است، با این که آنها خودشان اهل کرامت بودند، اما چون ایشان علم داشت، و علمش به ایمان و عمل ضمیمه شده بود، ارتقای بالاتری پیدا کرد. به هر حال این توان برای همه هست و این در برای همه باز است؛ باید توجه داشت انبیا و ائمه (ع) که در قله کمال هستند به این معنا نیست که انسان نبودند ...، قرآن به پیغمبر می فرماید: "بگو که من مثل شما هستم، به من وحی می شود".[1] او رفته به قله رسیده و از وحی الاهی برخوردار است. انبیا و ائمه راهی را رفتند و به ما گفتند به دنبال ما بیایید، آنها هدایت گر و الگوی ما هستند، پیغمبر و ائمه (ع) برای ما اسوه حسنه هستند[2] و ما باید دنبال اینها برویم، البته این برداشت های شخصی است، اثر خدا در زندگی ما یک بُعدش در ایمان شخصی ما است که در رفتار ما تجلی پیدا می کند؛ یعنی اگر شما باور داشته باشید که خدایی هست، بعضی از کارها را انجام نمی دهید، بعضی از این تملق هایی که گاهی در جامعه ما پیدا می شود؛ بعضی از این دورغ ها، بعضی از این تزویرها، بعضی از این ریاهایی که پیدا می شود، به خاطر این است که ایمان آن طور که باید باشد نیست. البته ایمان مراحل و مراتبی دارد، ولی انسان باید تلاش کند. به تعبیر حضرت امام (ره) انسان باید در سیر معنوی عزم داشته باشد، اگر عزم نداشته باشد، اصلاً هیچ سیری صورت نمی گیرد. البته اینها همه بُعد فردی است که در واقع ارتباط یک فرد با خدا است، اما یک بُعد دیگر وجود دارد که تأثیر خدا بر زندگی انسان است و آن این که حالا اگر یک جامعه ای خدا باور شد، اگر بر یک جامعه ای ارزش های الاهی حاکم شد، آن موقع یک داستان دیگری پیش می آید، یک فرد اگر خدا را باور کند خیلی در زندگیش اثر دارد، اگر یک جامعه ای خدا باور شد، این تأثیر اصلاً قابل مقایسه نیست. ممکن است این پرسش مطرح شود که آیا حتماً باید اعضای این جامعه خدا باور باشند؟ در پاسخ می گوییم، البته داستان دو طرف دارد؛ یک طرف خود ساختار و مجموعه آن جامعه. تعبیر "لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‌ءٍ مَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ".[3] مثل ولایت ناظر به این است؛ یعنی اگر ولایت در جامعه بود که آن خدا باوری در اداره امور جامعه پیدا شد آن موقع است که نماز و روزه و حج و زکات ما که به صورت فردی انجام می دهیم یک معنای دیگری پیدا می کند. یک روح دیگری پیدا می کند، اما وقتی مدیریت جامعه مدیریت الاهی شد، آن جا ارزش ها الاهی شد، آن وقت از بالا به پایین این مسئولیت ها فرق می کند. به عنوان نمونه، مسئولیتی که رهبری دارد نسبت به آن کسی در مرتبه بعد قرار می گیرد، تا آن که بعد و... متفاوت است، اگر خدای نکرده کمی در آن بالا لغزش پیدا شود، این پایین خیلی لغزش گسترش پیدا می کند و این پایین اگر یک کسی بلغزد ممکن است خیلی در آن بالا تأثیر نداشته باشد، اما آن بالا اگر خدای ناکرده کوچک ترین لغزشی باشد، در این پایین اثر می گذارد و به همین دلیل برای آن بالا بالاترین صلاحیت ها را در نظر گرفتند، گفته اند معصوم باشد. در جایی که معصوم هست و در جایی که معصوم در اختیار نیست شخصی که مصدر علمش معصوم باشد و عملش نگاه به معصوم باشد، این فقاهت و عدالتی که ما در فقیه جامع الشرایط شرط می کنیم، این است که بگوییم بالاخره بهتر از بقیه می شناسد. بیشتر از بقیه التزام دارد و توانایی اداره امور را دارد، تصدی کند و بعد از آن قله تا دامنه اینها مسئولیت ها توسعه پیدا می کنند قهراً وقتی یک جامعه ای مدیریتش الاهی باشد یک فرصتی برای رشد پیدا می شود که در جامعه غیر الاهی نیست و حالا این یک محک می شود؛ یعنی اگر می خواهیم ببینیم که واقعاً جامعه ما یک جامعه دینی است، واقعاً جامعه ما یک جامعه ارزشی است، این یک محک است. البته ممکن است خطر خیز باشد، ولی یک آزمون است بیاییم ببینیم در این دوره زمانی که ما مدیریت کردیم مجموعه کارهایی که شده است، آیا باور دینی در جامعه توسعه پیدا کرده است؟ ایمان گسترش پیدا کرده است؟ عمق پیدا کرده است؟ معرفت دینی عمیق تر شده است؟ رفتار مردم متدیانه تر شده است؟ صداقت بالاتر رفته است؟ صداقت یکی از عناصر مسلم دینی است و هیچ جای شکی در آن نیست. آیا میزان خلوص مردم افزایش پیدا کرده است؟ اگر این است ما موفق بودیم، اگر خدای ناکرده دیدیم در این شاخص ها با مشکلی مواجه هستیم باید تردید کنیم، پس مشکلی در ما بوده است و خدای ناکرده اگر احساس شود که مصدر در مدیریت ها این چنین مشکلاتی دارد، خب این نیاز دارد به یک بازنگری جدی و به یک توجه مجدد، از تمام آدم هایی که در این جامعه هستند. پی نوشتها: [1] کهف، 110؛ فصلت، 6. [2] احزاب، 21؛ ممتحنه، 4و 6. [3] کلینی، کافی، ج 2، ص 21، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ه ش. منبع: www.islamquest.net
اگر ما بخواهیم ببینیم تأثیر خدا در زندگی انسان چگونه است، آیا باید خود را محک بزنیم؟ یعنی این که باید ببینیم رفتارمان چقدر خدایی است؟
پاسخ اجمالی:
تأثیر خدا در زندگی ما یک بُعدش در ایمان شخصی ما است که در رفتار ما تجلی پیدا می کند؛ یعنی اگر ما باور داشته باشیم که خدایی هست، بعضی از کارها را انجام نمی دهیم، بعضی از این تملق ها؛ بعضی از این دورغ ها، بعضی از این تزویرها و ریاهایی که پیدا می شود، به خاطر این است که ایمان ما آن طور که باید باشد نیست. اما یک بُعد دیگر وجود دارد که بعد اجتماعی است. اگر جامعه ای مدیریتش الهی باشد، یک فرصتی برای رشد پیدا می شود که در جامعه غیر الهی نیست و حالا این یک محک می شود؛ یعنی اگر می خواهیم ببینیم که واقعاً جامعه ما یک جامعه دینی است، واقعاً جامعه ما یک جامعه ارزشی است -این یک محک است- بیاییم ببینیم در این دوره زمانی که ما مدیریت کردیم مجموعه کارهایی که شده است، آیا باور دینی در جامعه توسعه پیدا کرده است؟ ایمان گسترش پیدا کرده است؟ عمق پیدا کرده است؟ معرفت دینی عمیق تر شده است؟ صداقت بالاتر رفته است؟ و... اگر بر یک جامعه ای ارزش های الاهی حاکم شد، آن موقع یک داستان دیگری پیش می آید، در نتیجه اگر یک فرد خدا را باور کند خیلی در زندگیش اثر دارد، اما اگر یک جامعه ای خدا باور شد، این تأثیر اصلاً قابل مقایسه نیست.
پاسخ تفصیلی:
رفتار ما آیینه ایمان ما است، البته ممکن است رفتار ما دقیقاً آیینه ایمان ما نباشد، ممکن است یکی علمش خیلی زیاد باشد. آیت الله العظمی بهجت (ره) داستانی را نقل می کردند: یک کسی که مدرس فلسفه بود و اسفار تدریس می کرد -آنهایی که اهلش هستند می دانند کتاب اسفار یکی از کتاب های بسیار مهم و یکی از عمیق ترین اندیشه های فلسفی است- زمانی آمد پیش من گفت حاج آقا من به خدا شک کردم. بعد ایشان می گفت که کمی نگذشت که این شخص از دنیا رفت. من نمی دانم (تعبیر ایشان بود من نمی دانم) این مدرس فلسفه مومن از دنیا رفت یا بدون ایمان، حالا یک کسی ممکن است مدرس فلسفه باشد، اسفار بگوید، اصطلاحات را خوب بلد باشد، مباحث حکمت متعالیه را بگوید، اما در ایمان پایش بلنگد؛ ایمان یک مسئله دیگر است. یک کسی هم ممکن است این اطلاعات را نداشته باشد، به یک داستانی اشاره کنم، شاید بیش از بیست سال پیش در حرم امام رضا (ع) یک پیر مرد روستایی کنار دست من نشسته بود، رو به من کرد و گفت: من می خواهم سؤالی بکنم، بعد موقعی که می خواستیم جدا شویم، به ایشان گفتم برای ما دعا کن، این پیرمرد که ظاهراً از پشت کوه آمده بود که هر چه آدرسش را گفت متوجه نشدم از کجا است! دعاهایی کرد که اگر این دعاها را یک عارفی؛ مثل حضرت آیت الله العظمی بهاءالدینی (ره) و حضرت آیت الله بهجت (ره) می گفتند من تعجب نمی کردم. اصلاً کسی بتواند این جور فکر کند؛ این طور بفهمد؛ این طور ایمان و این گونه تعابیر داشته باشد. پس یکی ممکن است پشت کوه زندگی کند، سواد چندانی هم نداشته باشد، اما ایمانش از یک استاد فلسفه هم به مراتب بالاتر باشد. این ایمانش غیر از علم است. بله، علم مقدمه است، آنهایی که علم دارند، اگر ایمان داشته باشند خیلی بالا می روند؛ آیت الله العظمی بهاء الدینی (ره) عالم بود، عالم برجسته ای بود، فقیه کاملی بود، عارف هم بود، اهل ایمان بود. بعضی از اهل ایمان، اهل معرفت و اهل سیر و سلوک پیش ایشان می آمدند. کسانی که اهل کرامت بودند -و ما می شناختیم- اینها پیش آنها می آمدند می نشستند. ما احساس می کردیم انگار یک کودکی مقابل یک استادی نشسته است، با این که آنها خودشان اهل کرامت بودند، اما چون ایشان علم داشت، و علمش به ایمان و عمل ضمیمه شده بود، ارتقای بالاتری پیدا کرد. به هر حال این توان برای همه هست و این در برای همه باز است؛ باید توجه داشت انبیا و ائمه (ع) که در قله کمال هستند به این معنا نیست که انسان نبودند ...، قرآن به پیغمبر می فرماید: "بگو که من مثل شما هستم، به من وحی می شود".[1] او رفته به قله رسیده و از وحی الاهی برخوردار است. انبیا و ائمه راهی را رفتند و به ما گفتند به دنبال ما بیایید، آنها هدایت گر و الگوی ما هستند، پیغمبر و ائمه (ع) برای ما اسوه حسنه هستند[2] و ما باید دنبال اینها برویم، البته این برداشت های شخصی است، اثر خدا در زندگی ما یک بُعدش در ایمان شخصی ما است که در رفتار ما تجلی پیدا می کند؛ یعنی اگر شما باور داشته باشید که خدایی هست، بعضی از کارها را انجام نمی دهید، بعضی از این تملق هایی که گاهی در جامعه ما پیدا می شود؛ بعضی از این دورغ ها، بعضی از این تزویرها، بعضی از این ریاهایی که پیدا می شود، به خاطر این است که ایمان آن طور که باید باشد نیست. البته ایمان مراحل و مراتبی دارد، ولی انسان باید تلاش کند. به تعبیر حضرت امام (ره) انسان باید در سیر معنوی عزم داشته باشد، اگر عزم نداشته باشد، اصلاً هیچ سیری صورت نمی گیرد. البته اینها همه بُعد فردی است که در واقع ارتباط یک فرد با خدا است، اما یک بُعد دیگر وجود دارد که تأثیر خدا بر زندگی انسان است و آن این که حالا اگر یک جامعه ای خدا باور شد، اگر بر یک جامعه ای ارزش های الاهی حاکم شد، آن موقع یک داستان دیگری پیش می آید، یک فرد اگر خدا را باور کند خیلی در زندگیش اثر دارد، اگر یک جامعه ای خدا باور شد، این تأثیر اصلاً قابل مقایسه نیست. ممکن است این پرسش مطرح شود که آیا حتماً باید اعضای این جامعه خدا باور باشند؟ در پاسخ می گوییم، البته داستان دو طرف دارد؛ یک طرف خود ساختار و مجموعه آن جامعه. تعبیر "لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ مَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ".[3] مثل ولایت ناظر به این است؛ یعنی اگر ولایت در جامعه بود که آن خدا باوری در اداره امور جامعه پیدا شد آن موقع است که نماز و روزه و حج و زکات ما که به صورت فردی انجام می دهیم یک معنای دیگری پیدا می کند. یک روح دیگری پیدا می کند، اما وقتی مدیریت جامعه مدیریت الاهی شد، آن جا ارزش ها الاهی شد، آن وقت از بالا به پایین این مسئولیت ها فرق می کند. به عنوان نمونه، مسئولیتی که رهبری دارد نسبت به آن کسی در مرتبه بعد قرار می گیرد، تا آن که بعد و... متفاوت است، اگر خدای نکرده کمی در آن بالا لغزش پیدا شود، این پایین خیلی لغزش گسترش پیدا می کند و این پایین اگر یک کسی بلغزد ممکن است خیلی در آن بالا تأثیر نداشته باشد، اما آن بالا اگر خدای ناکرده کوچک ترین لغزشی باشد، در این پایین اثر می گذارد و به همین دلیل برای آن بالا بالاترین صلاحیت ها را در نظر گرفتند، گفته اند معصوم باشد. در جایی که معصوم هست و در جایی که معصوم در اختیار نیست شخصی که مصدر علمش معصوم باشد و عملش نگاه به معصوم باشد، این فقاهت و عدالتی که ما در فقیه جامع الشرایط شرط می کنیم، این است که بگوییم بالاخره بهتر از بقیه می شناسد. بیشتر از بقیه التزام دارد و توانایی اداره امور را دارد، تصدی کند و بعد از آن قله تا دامنه اینها مسئولیت ها توسعه پیدا می کنند قهراً وقتی یک جامعه ای مدیریتش الاهی باشد یک فرصتی برای رشد پیدا می شود که در جامعه غیر الاهی نیست و حالا این یک محک می شود؛ یعنی اگر می خواهیم ببینیم که واقعاً جامعه ما یک جامعه دینی است، واقعاً جامعه ما یک جامعه ارزشی است، این یک محک است. البته ممکن است خطر خیز باشد، ولی یک آزمون است بیاییم ببینیم در این دوره زمانی که ما مدیریت کردیم مجموعه کارهایی که شده است، آیا باور دینی در جامعه توسعه پیدا کرده است؟ ایمان گسترش پیدا کرده است؟ عمق پیدا کرده است؟ معرفت دینی عمیق تر شده است؟ رفتار مردم متدیانه تر شده است؟ صداقت بالاتر رفته است؟ صداقت یکی از عناصر مسلم دینی است و هیچ جای شکی در آن نیست. آیا میزان خلوص مردم افزایش پیدا کرده است؟ اگر این است ما موفق بودیم، اگر خدای ناکرده دیدیم در این شاخص ها با مشکلی مواجه هستیم باید تردید کنیم، پس مشکلی در ما بوده است و خدای ناکرده اگر احساس شود که مصدر در مدیریت ها این چنین مشکلاتی دارد، خب این نیاز دارد به یک بازنگری جدی و به یک توجه مجدد، از تمام آدم هایی که در این جامعه هستند.
پی نوشتها:
[1] کهف، 110؛ فصلت، 6.
[2] احزاب، 21؛ ممتحنه، 4و 6.
[3] کلینی، کافی، ج 2، ص 21، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ه ش.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] اگر ما بخواهیم ببینیم تأثیر خدا در زندگی انسان چگونه است، آیا باید خود را محک بزنیم؟ یعنی این که باید ببینیم رفتارمان چقدر خدایی است؟
- [سایر] ما یقین داریم که خداوند در زندگی انسان ها تأثیر دارد، لطفاً بفرمایید تأثیر خدا در زندگی انسان ها چگونه است؟
- [سایر] تأثیر خدا در زندگی انسان ها چگونه است؟
- [سایر] تأثیر خدا در زندگی انسان ها چگونه است؟
- [سایر] ما آمدیم تا زندگی کنیم و زندگی خدایی کنیم، این زندگی خدایی چه زندگی است و آیا تضاد و تنافی با زندگی موجود دارد؟
- [سایر] انسان چگونه می تواند همه چیز را خدایی ببیند و به توحید افعالی برسد؟ آیا گناهان گذشته در رسیدن به این مقام تاثیر دارد؟
- [آیت الله مظاهری] چگونه با چشم دل خدا را ببینیم ؟
- [سایر] زندگی خدایی چه زندگی است؟ و آیا تضاد و تنافی با زندگی موجود دارد؟
- [سایر] چرا خداوند نگذاشته است ما انسانها او را ببینیم؟
- [سایر] چکار کنیم تا زندگی مان رنگ خدایی بگیرد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسانی که در حق علی(علیه السلام) و سایر امامان(علیهم السلام) غلو کنند; یعنی، آن بزرگواران را خدا بدانند یا صفات مخصوص خدایی برای آنها قائل باشند، کافرند.
- [آیت الله مظاهری] اگر عمداً قنوت نخواند قضا ندارد و اگر فراموش کند و پیش از آنکه به اندازه رکوع خم شود یادش بیاید، مستحب است بایستد و بخواند، و اگر در رکوع یادش بیاید مستحب است بعد از رکوع قضا کند و اگر در سجده یادش بیاید مستحب است بعد از سلام نماز قضا نماید. ______ 1) نیست خدایی غیر از خداوند بردبارِ بزرگوار. نیست خدایی غیر از خداوند برترِ بزرگ. منزّه است خداوندی که پرورش دهنده آسمانهای هفت گانه و زمینهای هفت گانه و آنچه درون آنها و میان آنهاست و آفرینده عرش بزرگ است، و تمام حمد، ویژه پرورش دهنده جهانیان است.
- [آیت الله بروجردی] (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللهِ) جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ) به قصد قربت گفته شود.ترجمهی اذان و اقامه(اللهُ اکبر): یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند.(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الا اللهُ): یعنی شهادت میدهم که غیر خدایی که یکتا و بیهمتاست خدای دیگری سزاوار پرستش نیست.(اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبدالله) ص) پیغمبر و فرستادة خدا است.(اَشْهَدُ اَنَّ عَلیا اَمیرَالمؤمنینَ وَلِی اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت علی (علیه الصلوة و السلام)، امیرالمؤمنین و ولی خدا بر همهی خلق است.(حَی عَلَی الصَّلوة): یعنی بشتاب برای نماز.(حَی عَلَی الفَلاحِ): یعنی بشتاب برای رستگاری.(حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ): یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است.(قَد قامَتِ الصَّلوة): یعنی به تحقیق نماز بر پا شد.(لا اِلهَ اِلاَّ الله): یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مشرک یعنی افرادی که خدایی غیر از خدای یگانه را بپرستند (بت پرست) یا برای خدا شریک قائل باشند و دو یا چند خدا را بپرستند، نجس می باشند ولی کسانی که وحدت خدای سبحان را قبول دارند و یکی از پیامبران الهی را قبول داشته باشند (یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان و صابئیان) پاک می باشند. و اهل کتاب اگر به واسطه تحریف در دین خود مشرک شده باشند حکم سایر مشرکین را دارند و نجس می باشند و همچنین کسانی که بی دین بوده و هیچ خدایی را قبول ندارند نجس می باشند. ناصبی ها نیز که دشمن ائمه اطهار(علیهم السلام) هستند نجس می باشند. خوارج و نیز مسلمانانی که مشرک شده باشند و حضرت علی(علیه السلام) را خدا بدانند یا یکی از ضروریات دین را انکار کنند به نحوی که به انکار خدا و رسول خدا برگردد نجس می باشند.
- [امام خمینی] - ترجمه تشهد و سلام (الحمد لله اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له )، یعنی ستایش،مخصوص پروردگار است و شهادت می دهم که خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یگانه است و شریک ندارد. (و اشهد ان محمدا عبده و رسوله )، یعنی شهادت می دهم که محمد صلی الله علیه و آله بنده خدا و فرستاده اوست. (اللهم صل علی محمد و آل محمد)، یعنی خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد. (و تقبل شفاعته و ارفع درجته ) یعنی قبول کن شفاعت پیغمبر را و درجه آن حضرت را نزد خود بلند کن. (السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته )، یعنی سلام بر تو ای پیغمبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد. (السلام علینا و علی عباد الله الصالحین )، یعنی سلام از خداوند عالم بر نمازگزاران و تمام بندگان خوب او. (السلام علیکم و رحمة الله و برکاته ) یعنی سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما مؤمنین باد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] معیار در شهرها شهرهای معمولی است و اگر شهری زیاد در گودی یا در بلندی قرار گرفته باشد باید مطابق شهرهای معمولی با آن رفتار کرد، یعنی ببینیم چه اندازه مسافت سبب می شود که در شهرهای معمولی انسان صدای اذان شهر را نشنود و اهالی شهر او را نبینند.
- [آیت الله وحید خراسانی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست ولی اگر در ان جا به دنیا امده و وطن پدر و مادرش باشد اختیار کردن برای زندگی معتبر نیست بلکه تا اعراض نکرده وطن اوست
- [آیت الله سبحانی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن او است؛ چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.