جواب اجمالی: خداوند چون هادی است همواره برای هدایت انسانها کارهایی انجام می دهد و دو نوع هدایت برای انسانها فرستاده است اما از این امکانات استفاده نمی شود، از این رو این گونه انسانها از هدایت ایصال الی المطلوب نیز محروم می شوند. خدای متعال سنتش بر این جریان یافته که امور را از مجرای اسباب به جریان اندازد لذا خداوند نمی آید در این جهان دست ببرد و موانع هدایت را بردارد. چون در این صورت امتحان و تکلیف پیدا نمی کند. پس در مسئله دین و این که اگر قائل به حقانیت و رستگاری تنها یک گروه باشیم با اسم هادی بودن خداوند ناسازگار است نیز از این قرار می باشد. جواب تفصیلی: برای جواب این سؤال ابتدا باید به موارد استعمال و معنای هدایت در قرآن توجه کرد. هدایت گاه به معنای ارائه طریق استعمال شده است یعنی این که خداوند برای هدایت انسانها راه را به آنها نشان داده است و آن در انسانها ابتدا به صورت روشن کردن چراغ عقل در نهاد انسانها بوده است. که به وسیله استفاده از عقل به مقصد برسند. و آنگاه که عقل را در این جهان به تنهایی کافی ندانسته است. و می دانسته که انسان قادر نیست در این جهان فقط با عقل و به مقصد برسد و برای آن هدف غایی که خلق شده است نمی رسد و چون عقل به تنهایی کفایت نمی کند لذا هدایت خود را برای انسانها کمال بخشیده است و برای آنها رسولی از جنس خود آنها فرستاده است تا آنها را انذار کند و از این راه آنها را به غایت این جهان راهنمایی کرده است. و گاه به معنای ایصال الی المطلوب است. که در این مورد عنایت خاص خداوند شامل فرد می شود و خداوند دست او را گرفته و به مطلب می رساند که مصداق یهدی من یشاء می باشد. (هدایت عبارت از دلالت و نشان دادن هدف، بوسیله نشان دادن راه، و این خود یک نحو رساندن به هدف است و کار خداست، چیزی که هست خدای تعالی سنتش بر این جریان یافته که امور را از مجرای اسباب به جریان اندازد و در مسئله هدایت هم وسیله ای فراهم کند تا مطلوب و هدف برای هر که بخواهد روشن گشته و بنده اش در سیره زندگی به هدف نهایی برسد.)[1] انواع هدایت: اگر خواسته باشیم نموداری از هدایت بکشیم باید آن را به صورت ذیل تصور کرد. هدایت = تکوینی+ تشریعی= ارائه طریق+ ایصال الی المطلوب 1 هدایت تکوینی: یکی از شؤون خدایی خدا این است که هر چیزی را به آن نقطه ای که خلقش را تمام می کند هدایت نماید (ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه) (طه، 5) و هر موجودی را برای رسیدن به هدف و غایت خود کمک می کند، و هر کس را که در راه حیاتش و وجودش محتاج مدد اوست، مدد می دهد و آنچه را که مستحق است عطا می کند و خداوند عطای خود را از او دریغ نمی کند مگر آن که کسی با بهره نگرفتن خودش و از ناحیه خودش از گرفتن عطای او دریغ کند. هدایت تکوینی در انسانها از طریق خلقت عقل می باشد، که در نهاد همه آدمیان به ودیعه گذاشته شده است که در روایات اسلامی از آن تعبیر به رسول باطنی شده است. این رسول باطنی یعنی عقل خداداد یا فطرت خداجوی انسان در همه آدمیان با شدت و ضعف موجود است هیچ انسانی نیست که از حقیقت جویی و خداطلبی خالی باشد همه انسانها چنین فطرت پاکی را در خودشان دارند. 2 هدایت تشریعی: هدایت نوع اول به کل جانوران و موجودات جهان تعلق داشت، که خداوند آنها را به سوی هدفی که دنبال می کنند راهنمایی و کمک می کند ولی این هدایت تشریعی مخصوص انسان است. که خداوند علاوه بر هدایت تکوینی او یک راه دیگر را هم رفته است و آن تشریع و فرستادن رسولان است. چون انسان مرکب از جسم مادی به نام تن و روحی غیرمادی است و سعادت کامل آن است که هر روی اینها به سعادت برسند و خود انسان به سوی سعادت در حال حرکت می باشد. و از آنجایی که علم انسان ناقص و تدریجی الحصول باشد ناتوان است و نمی تواند برنامه برای خود تنظیم کند که هم به سعادت روح و هم جسم برسد که هم سعادت دنیای او را تأمین کند و هم آخرت او را. لذا خداوند سبحان از راه بعثت انبیاء و تشریع شرایع، نوع بشر را به سوی کمال لایق به حالش و اصلاح زندگیش هدایت نموده است. و لذا همواره در طول تاریخ پیامبران را فرستاده تا مردم را انذار کنند و به جهان دیگر بشارت دهند و این همان را نشان دادن است و کسانی که به دستور پیامبران عمل کنند و به جهان دیگر ایمان آورند دست آنها را در هدایت و این سیر به سوی کمال دست او را گرفته است و به غایت می رساند و این ایصال الی المطلوب است. در اینجا باید تفاوت قائل شد بین استفاده نکردن از امکاناتی که خدای برای هدایت بشر فرستاده است و هادی بودن خداوند. خداوند چون هادی است همواره برای هدایت انسانها کارهایی انجام می دهد. و همانطور که گفته شد دو نوع هدایت برای انسانها فرستاده است، ولی این که کسی نمی آید و از این امکانات استفاده نمی کند دیگر ایصال الی المطلوب هم شامل او نمی شود و این دیگر منافاتی با هادی بودن خداوند ندارد. پس این حرف را که می آید باید به دقت نگریست (آنکه جداً به دنبال هدایت مردم است و دست کم چون مادری مشفق بر فرزندانش شفقت میورزد، نمی تواند بنشیند و تماشا کند که متاع هدایتش را به زور و تزویر می ربایند و محتاجان و مشتاقان هدایت را تهی دست و تشنه لب می گذارند و سعادت ابدی را از آنان می ستانند و طرح و نقشه او را ناکام می گذارند و باز هم دست اصلاحی از آستین قدرت به در نیاورد و به کمک مظلومان و محرومان نشتابد به سعادت ابدی بیندیشد و آن را کالای کم بها نگیرید خدای رحیم چگونه می تواند ببیند اکثر مخلوقاتش از این نعمت فاخر که اعظم نعم اوست، به راهزنان، محروم می مانند و چاره ای نیندیشد و راه را بر آن نبندد)[2] یا این حرف که (اکثریت مردم عالم را در اکثر ادوار تاریخ و اکثر فرق مسلمانان را در عالم اسلام، باید بهره مند از هدایت دانست و الا اسم هادی خداوند تجلی و تحققی تشریفاتی خواهد داشت)[3] در این استدلال در واقع خلط شده است بین این که خدا راه را نشان دهد و این که انسان از این راه استفاده نکند و همچنان بر بیراهه ای که می رود اصرار ورزد و نخواهد هدایت شود. خداوند برای هدایت انسان چراغ عقل را در او فروزان کرد و به او قدرت تشخیص و تفکر داد تا در این جهان به گردش بپردازد و از این پدیده ها به علت فاعلی آنها برسد. و علاوه بر این عقل رسولانی را فرستاد تا به وسیله آن انسانها به خود آیند و به سوی خداوند واحد در حرکت شوند و به آن چه مقصود از خلقت آنها بوده است برسند حال انسانی که دیگر از این امکانات استفاده نمی کند تفقیر از اوست نه از اسم هادی بودن خداوند. همان طور که در این جواب و کلمات مرحوم علامه طباطبایی بیان شد خدای متعال سنتش بر این جریان یافته که امور را از مجرای اسباب به جریان اندازد لذا خداوند نمی آید در این جهان دست ببرد و موانع هدیت را بردارد. چون در این صورت امتحان و تکلیف پیدا نمی کند لذا خداوند راه به انسان نشان می دهد. و این خود انسان است که باید از آن استفاده کند. حال در مسئله این و این که اگر قائل به حقانیت و رستگاری تنها یک گروه باشیم با اسم هادی بودن خداوند ناسازگار است نیز از این قرار می باشد. خداوند برای هدایت انسانها رسول فرستد و این رسول در میان مردم آنها را ارشاد و راهنمایی می کند بعد از گذشت زمانی خداوند رسولی با احکام و قوانین جدید برای هدایت انسانها می فرستد که شریعت سابق را نسخ می کند در اینجا باید تمام پیروان پیامبر سابق به این رسول ایمان بیاورند و از او اطاعت نمایند و می توان گواه و راستی حرف این رسول را در رسالتش از راه عقل و امور دیگر کشف نمایند. و وقتی که حق بد آنها کشف شد وظیفه دارند به آن ایمان بیاورند. و از آن متابعت نمایند والا جزء کسانی می باشند که در مقابل نعمت هدایت کفران ورزیده و آن را شکر نگفته اند. حال مخالفین و کسانی که ایمان نیاورده اند در گمراهی می باشند. 1 عالمانی هستند که از این آیین خبر دارند و قدرت بر تحقیق و تشخیص حق دارند ولی ایمان نمی آورند اینها در ضالت هستند و اهل نجات نمی باشند و از نعمت هدایت خداوند استفاده نکرده اند. 2 جاهلان کسانی یا از آیین خبر ندارند. یا اگر خبر دارند قدرت بر تحقیق و تشخیص حق ندارند در این صورت که بر احکام دین خود عمل کند چه بسا بهره ای از سعادت داشته باشند پس می توان این نتیجه را ذکر کرد که (کثرت گرایی) با اسم هادی خداوند سازگار است. زیرا اولا: هدایت تکوینی خداوند عام و فراگیر است. ثانیاً: هدایت تشریعی از نوع ارائه طریق نیز شامل همگانی شده است و اگر کسانی از این هدایت بهره نگرفته و مقصود نرسیده اند به دلیل کوتاهی خودشان بوده است. منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، سال 1363، ج1 و 2 و 14. 2 صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، مدرسه فرهنگی صراط، اردیبهشت 75. 3 اسماء و صفات الهی، دکتر دنیانی. -------------------------------------------------------------------------------- [1] همان مدرک، ص 56. [2] صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، ص 54. [3] همان مدرک7 ص 54.
جواب اجمالی:
خداوند چون هادی است همواره برای هدایت انسانها کارهایی انجام می دهد و دو نوع هدایت برای انسانها فرستاده است اما از این امکانات استفاده نمی شود، از این رو این گونه انسانها از هدایت ایصال الی المطلوب نیز محروم می شوند. خدای متعال سنتش بر این جریان یافته که امور را از مجرای اسباب به جریان اندازد لذا خداوند نمی آید در این جهان دست ببرد و موانع هدایت را بردارد. چون در این صورت امتحان و تکلیف پیدا نمی کند.
پس در مسئله دین و این که اگر قائل به حقانیت و رستگاری تنها یک گروه باشیم با اسم هادی بودن خداوند ناسازگار است نیز از این قرار می باشد.
جواب تفصیلی:
برای جواب این سؤال ابتدا باید به موارد استعمال و معنای هدایت در قرآن توجه کرد. هدایت گاه به معنای ارائه طریق استعمال شده است یعنی این که خداوند برای هدایت انسانها راه را به آنها نشان داده است و آن در انسانها ابتدا به صورت روشن کردن چراغ عقل در نهاد انسانها بوده است. که به وسیله استفاده از عقل به مقصد برسند. و آنگاه که عقل را در این جهان به تنهایی کافی ندانسته است. و می دانسته که انسان قادر نیست در این جهان فقط با عقل و به مقصد برسد و برای آن هدف غایی که خلق شده است نمی رسد و چون عقل به تنهایی کفایت نمی کند لذا هدایت خود را برای انسانها کمال بخشیده است و برای آنها رسولی از جنس خود آنها فرستاده است تا آنها را انذار کند و از این راه آنها را به غایت این جهان راهنمایی کرده است.
و گاه به معنای ایصال الی المطلوب است. که در این مورد عنایت خاص خداوند شامل فرد می شود و خداوند دست او را گرفته و به مطلب می رساند که مصداق یهدی من یشاء می باشد.
(هدایت عبارت از دلالت و نشان دادن هدف، بوسیله نشان دادن راه، و این خود یک نحو رساندن به هدف است و کار خداست، چیزی که هست خدای تعالی سنتش بر این جریان یافته که امور را از مجرای اسباب به جریان اندازد و در مسئله هدایت هم وسیله ای فراهم کند تا مطلوب و هدف برای هر که بخواهد روشن گشته و بنده اش در سیره زندگی به هدف نهایی برسد.)[1]
انواع هدایت:
اگر خواسته باشیم نموداری از هدایت بکشیم باید آن را به صورت ذیل تصور کرد.
هدایت = تکوینی+ تشریعی= ارائه طریق+ ایصال الی المطلوب
1 هدایت تکوینی: یکی از شؤون خدایی خدا این است که هر چیزی را به آن نقطه ای که خلقش را تمام می کند هدایت نماید (ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه) (طه، 5) و هر موجودی را برای رسیدن به هدف و غایت خود کمک می کند، و هر کس را که در راه حیاتش و وجودش محتاج مدد اوست، مدد می دهد و آنچه را که مستحق است عطا می کند و خداوند عطای خود را از او دریغ نمی کند مگر آن که کسی با بهره نگرفتن خودش و از ناحیه خودش از گرفتن عطای او دریغ کند.
هدایت تکوینی در انسانها از طریق خلقت عقل می باشد، که در نهاد همه آدمیان به ودیعه گذاشته شده است که در روایات اسلامی از آن تعبیر به رسول باطنی شده است. این رسول باطنی یعنی عقل خداداد یا فطرت خداجوی انسان در همه آدمیان با شدت و ضعف موجود است هیچ انسانی نیست که از حقیقت جویی و خداطلبی خالی باشد همه انسانها چنین فطرت پاکی را در خودشان دارند.
2 هدایت تشریعی: هدایت نوع اول به کل جانوران و موجودات جهان تعلق داشت، که خداوند آنها را به سوی هدفی که دنبال می کنند راهنمایی و کمک می کند ولی این هدایت تشریعی مخصوص انسان است. که خداوند علاوه بر هدایت تکوینی او یک راه دیگر را هم رفته است و آن تشریع و فرستادن رسولان است. چون انسان مرکب از جسم مادی به نام تن و روحی غیرمادی است و سعادت کامل آن است که هر روی اینها به سعادت برسند و خود انسان به سوی سعادت در حال حرکت می باشد. و از آنجایی که علم انسان ناقص و تدریجی الحصول باشد ناتوان است و نمی تواند برنامه برای خود تنظیم کند که هم به سعادت روح و هم جسم برسد که هم سعادت دنیای او را تأمین کند و هم آخرت او را. لذا خداوند سبحان از راه بعثت انبیاء و تشریع شرایع، نوع بشر را به سوی کمال لایق به حالش و اصلاح زندگیش هدایت نموده است. و لذا همواره در طول تاریخ پیامبران را فرستاده تا مردم را انذار کنند و به جهان دیگر بشارت دهند و این همان را نشان دادن است و کسانی که به دستور پیامبران عمل کنند و به جهان دیگر ایمان آورند دست آنها را در هدایت و این سیر به سوی کمال دست او را گرفته است و به غایت می رساند و این ایصال الی المطلوب است.
در اینجا باید تفاوت قائل شد بین استفاده نکردن از امکاناتی که خدای برای هدایت بشر فرستاده است و هادی بودن خداوند.
خداوند چون هادی است همواره برای هدایت انسانها کارهایی انجام می دهد. و همانطور که گفته شد دو نوع هدایت برای انسانها فرستاده است، ولی این که کسی نمی آید و از این امکانات استفاده نمی کند دیگر ایصال الی المطلوب هم شامل او نمی شود و این دیگر منافاتی با هادی بودن خداوند ندارد.
پس این حرف را که می آید باید به دقت نگریست (آنکه جداً به دنبال هدایت مردم است و دست کم چون مادری مشفق بر فرزندانش شفقت میورزد، نمی تواند بنشیند و تماشا کند که متاع هدایتش را به زور و تزویر می ربایند و محتاجان و مشتاقان هدایت را تهی دست و تشنه لب می گذارند و سعادت ابدی را از آنان می ستانند و طرح و نقشه او را ناکام می گذارند و باز هم دست اصلاحی از آستین قدرت به در نیاورد و به کمک مظلومان و محرومان نشتابد به سعادت ابدی بیندیشد و آن را کالای کم بها نگیرید خدای رحیم چگونه می تواند ببیند اکثر مخلوقاتش از این نعمت فاخر که اعظم نعم اوست، به راهزنان، محروم می مانند و چاره ای نیندیشد و راه را بر آن نبندد)[2]
یا این حرف که (اکثریت مردم عالم را در اکثر ادوار تاریخ و اکثر فرق مسلمانان را در عالم اسلام، باید بهره مند از هدایت دانست و الا اسم هادی خداوند تجلی و تحققی تشریفاتی خواهد داشت)[3] در این استدلال در واقع خلط شده است بین این که خدا راه را نشان دهد و این که انسان از این راه استفاده نکند و همچنان بر بیراهه ای که می رود اصرار ورزد و نخواهد هدایت شود.
خداوند برای هدایت انسان چراغ عقل را در او فروزان کرد و به او قدرت تشخیص و تفکر داد تا در این جهان به گردش بپردازد و از این پدیده ها به علت فاعلی آنها برسد. و علاوه بر این عقل رسولانی را فرستاد تا به وسیله آن انسانها به خود آیند و به سوی خداوند واحد در حرکت شوند و به آن چه مقصود از خلقت آنها بوده است برسند حال انسانی که دیگر از این امکانات استفاده نمی کند تفقیر از اوست نه از اسم هادی بودن خداوند.
همان طور که در این جواب و کلمات مرحوم علامه طباطبایی بیان شد خدای متعال سنتش بر این جریان یافته که امور را از مجرای اسباب به جریان اندازد لذا خداوند نمی آید در این جهان دست ببرد و موانع هدیت را بردارد. چون در این صورت امتحان و تکلیف پیدا نمی کند لذا خداوند راه به انسان نشان می دهد. و این خود انسان است که باید از آن استفاده کند.
حال در مسئله این و این که اگر قائل به حقانیت و رستگاری تنها یک گروه باشیم با اسم هادی بودن خداوند ناسازگار است نیز از این قرار می باشد.
خداوند برای هدایت انسانها رسول فرستد و این رسول در میان مردم آنها را ارشاد و راهنمایی می کند بعد از گذشت زمانی خداوند رسولی با احکام و قوانین جدید برای هدایت انسانها می فرستد که شریعت سابق را نسخ می کند در اینجا باید تمام پیروان پیامبر سابق به این رسول ایمان بیاورند و از او اطاعت نمایند و می توان گواه و راستی حرف این رسول را در رسالتش از راه عقل و امور دیگر کشف نمایند. و وقتی که حق بد آنها کشف شد وظیفه دارند به آن ایمان بیاورند. و از آن متابعت نمایند والا جزء کسانی می باشند که در مقابل نعمت هدایت کفران ورزیده و آن را شکر نگفته اند. حال مخالفین و کسانی که ایمان نیاورده اند در گمراهی می باشند.
1 عالمانی هستند که از این آیین خبر دارند و قدرت بر تحقیق و تشخیص حق دارند ولی ایمان نمی آورند اینها در ضالت هستند و اهل نجات نمی باشند و از نعمت هدایت خداوند استفاده نکرده اند. 2 جاهلان کسانی یا از آیین خبر ندارند. یا اگر خبر دارند قدرت بر تحقیق و تشخیص حق ندارند در این صورت که بر احکام دین خود عمل کند چه بسا بهره ای از سعادت داشته باشند پس می توان این نتیجه را ذکر کرد که (کثرت گرایی) با اسم هادی خداوند سازگار است. زیرا اولا: هدایت تکوینی خداوند عام و فراگیر است. ثانیاً: هدایت تشریعی از نوع ارائه طریق نیز شامل همگانی شده است و اگر کسانی از این هدایت بهره نگرفته و مقصود نرسیده اند به دلیل کوتاهی خودشان بوده است.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، سال 1363، ج1 و 2 و 14.
2 صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، مدرسه فرهنگی صراط، اردیبهشت 75.
3 اسماء و صفات الهی، دکتر دنیانی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] همان مدرک، ص 56.
[2] صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، ص 54.
[3] همان مدرک7 ص 54.
- [سایر] اگر به کثرت گرایی دینی معتقد نباشیم، آیا به صفت هادی بودن خداوند متعال خدشه وارد نمی شود؟[1]
- [سایر] برای تکافوء ادلّه که یکی از دلایل کثرت گرایی دینی است، چه پاسخی می توان داد؟
- [سایر] آیا کثرت گرایی دینی از منابع دینی قابل استنباط است یا نه فقط باید از شیوه ی برون دینی از آن بحث کرد؟
- [سایر] آیا برداشت های ما از قرآن کریم و تفسیر آن، منجر به پذیرش کثرت گرایی دینی نمی شود؟[1]
- [سایر] زمینه های پیدایش نظریه ی کثرت گرایی دینی و تاریخچه ی مختصری از آن را ذکر نمایید.[1]
- [سایر] در تبیین ابعاد کثرت گرایی دینی، به طور خلاصه و مجمل توضیحی مختصر در رابطه با بحث و بُعد معرفت شناختی بفرمایید.
- [سایر] آیا تعدّد ادیان دلیل بر حقانیّت کثرت گرایی نیست؟
- [سایر] آیا دو جنبه وجودی در انسان (روح و بدن) مؤید پلورالیسم و کثرت گرایی است؟
- [سایر] آیا پلورالیسم دینی با خاتمیّت سازگاری دارد؟
- [سایر] آیا دو جنبه وجودی در انسان (روح و بدن) مؤید پلورالیسم و کثرت گرایی است؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] 1 قسم را باید با زبان و لفظ صریح بیان کرد. 2 قسمی اعتبار دارد که یکی از اسماء خداوند متعال باشد مثل خدا یا الله. 3 اگر به برخی از اوصاف خدای سبحان قسم بخورد که معمولاً از آن صفت خدای سبحان اراده می شود یا قرینه ای به کار ببرد که مراد او را بفهماند قسم صحیح است. 4 شخص لال اگر با اشاره قسم بخورد قسم او صحیح است ولی کسی که می تواند سخن بگوید قسم او با اشاره صحیح نیست. 5 قسم به مقدسات دیگر مثل قرآن و پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) احکام قسم را ندارد.
- [آیت الله مظاهری] قسم خوردن به مقدسات دینی غیر از اسمهای خداوند در صورت اوّل و دوّم (که در مسئله قبل گفته شد) اثر و فایدهای ندارد و در قسم سوّم اگر راست باشد مکروه و اگر دروغ باشد از گناهان بزرگ است ولی کفّاره ندارد.
- [آیت الله جوادی آملی] .مرجع تقلید باید مجتهد، زنده،بالغ، عاقل، مرد، شیعه دوازده امامی، حلالزاده و عادل باشد و در فهمیدن احکام خدا از منابع دینی، هیچ مجتهدی از او داناتر ( یعنی ماهرتر) نباشد و بنا بر احتیاط لازم، مبتلا به حب دنیا نباشد. جواز تقلید زنان از زن مجتهدی که هیچ مجتهدی از او اعلم نباشد، بعید نیست.
- [آیت الله اردبیلی] ازدواج سنّت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و از محبوبترین نهادها در نزد پروردگار و موجب رحمت و کثرت رزق و طرد بیبندوباری و فحشا از جامعه است(1) و خداوند متعال جامعه اسلامی را به ایجاد عُلقه ازدواج بین زنان و مردان مجرّد امر فرموده و وعده فضل و گشایش بر آنان داده است.(2) علاقه به خانواده و همسر، از اخلاق انبیاء و نشانه کثرت ایمان است به گونهای که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم علاقه به همسر را در ردیف علاقه به نماز و شمیم عطر قرار داده است(3). در روایات آمده است: آنگاه که خداوند متعال اراده میکند خیر دنیا و آخرت را به مسلمانی ارزانی دارد، به وی قلبی خاشع و زبانی ذاکر و جسمی صابر و همسری مؤمن عطا میکند که به هنگام نظر به او مسرور شود و در غیاب شوهرش از خود و اموال او پاسداری کند(4) و نیز در روایت آمده است: اگر مردی به خواستگاری آمده که دین، اخلاق و امانتداری او را میپسندید، خواستگاری او را بپذیرید در غیر این صورت فتنه و فساد عظیمی زمین را فرا خواهد گرفت.(5)
- [آیت الله بهجت] اگر حیوان حلالگوشت وحشی را با اسلحه شکار کنند، با پنج شرط حلال و بدنش پاک است: 1 اسلحه شکار مثل کارد و شمشیر برنده باشد، یا مثل نیزه و تیر، تیز باشد که بهواسطه تیز بودن، بدن حیوان را پاره کند، و اگر بهوسیله دام یا چوب و سنگ و مانند اینها حیوانی را شکار کنند بنابر اظهر پاک نمیشود و خوردن آن هم حرام است؛ و اگر حیوانی را با تفنگ شکار کنند، چنانچه گلوله آن تیز باشد که در بدن حیوان فرو رود و آن را پاره کند پاک و حلال است، و اگر گلوله تیز نباشد، بلکه با فشار در بدن حیوان فرو رود و حیوان را بکشد، یا بهسبب حرارتش بدن حیوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن، حیوان بمیرد، پاک و حلال بودنش، اشکال دارد. 2 کسی که شکار میکند باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد، و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهلبیت پیغمبر صلیاللهعلیهوآله میکند، حیوانی را شکار نماید، آن شکار حلال نیست. 3 اسلحه را برای شکار کردن حیوان بهکار ببرد، و اگر مثلاً جایی را نشانهگیری کند و ناخواسته حیوانی را بکشد، آن حیوان پاک نیست و خوردن آن هم حرام است. 4 در وقت بهکار بردن اسلحه، نام خدا را ببرد و چنانچه عمداً نام خدا را نبرد شکار حلال نمیشود، ولی اگر فراموش کند، در صورتی که معتقد به وجوبِ بردنِ نام خدا در این هنگام بوده، و یا اگر معتقد نبوده، عادت به بردن نام خدا را داشت، اشکال ندارد. 5 وقتی به حیوان برسد که مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد؛ و چنانچه به اندازه سر بریدن وقت باشد و سر حیوان را نبُرد تا بمیرد، حرام میشود.
- [آیت الله بهجت] اگر سگ شکاری، حیوان وحشی حلالگوشتی را شکار کند، پاک و حلال بودن حیوان شش شرط دارد: 1 سگ بهطوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد، ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد؛ و تربیت شدن سگ به این است که غالباً موقع کشتن شکار آن را نخورد، ولی اگر اتفاقاً شکار را بخورد، اشکال ندارد. 2 صاحبش آن را بفرستد، و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است، بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر خود را به شکار برساند، اگرچه بهواسطه صدای صاحبش شتاب کند، بنابر اظهر باید از خوردن آن شکار، خودداری نمایند. 3 کسی که سگ را میفرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را میفهمد، و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهلبیت پیغمبر صلیاللهعلیهوآله میکند سگ را بفرستد، شکار آن سگ، حرام است. 4 وقت فرستادن سگ، نام خدا را ببرد، و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، ولی اگر از روی فراموشی باشد، در صورتی که معتقد به وجوب بردن نام خدا در این هنگام بود و یا اگر معتقد نبوده عادت به بردن نام خدا داشت، اشکال ندارد، و اگر وقت فرستادن، نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آنکه سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنابر احتیاط، باید از آن شکار اجتناب نمایند، اگرچه بنابراظهر مانعی ندارد. 5 شکار بهوسیله زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد، پس اگر سگ شکار را خفه کند، یا شکار به دلیل دویدن یا ترس بمیرد، حلال نیست. 6 کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد، و چنانچه وقتی برسد که به اندازه سر بریدن وقت باشد، مثلاً حیوان چشم یا دُم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبُرد تا بمیرد، حلال نیست. و بنابر احوط، شکارچی باید خودش را زود به شکار برساند که اگر زنده است، آن را به دستور شرع سر ببرد، و اگر عجله نکرد، چه معذور باشد یا نه، و احتمال بدهد که بعد از شکار کردن هنوز زنده بوده و بعداً مرده است، پاک و حلال بودن شکار، مشکل است.
- [آیت الله اردبیلی] کعبه معظّمه اوّلین خانه و قبله مردمان و مایه برکت و هدایت جهانیان و پناهگاه واردان و نشانهای از ابراهیم خلیلالرّحمان علیهالسلام است. مردمان به دعوت عامّ ابراهیم علیهالسلام به اشتیاق چون پرندگانی که به آشیانه خویش برمیگردند، برای ابراز فروتنی در مقابل عظمت و بزرگی خداوند و گواهی به عزّت او، در جایگاه پیامبران به گونه فرشتگان عرش بر دورش طواف میکنند. خداوند سبحان آن خانه را عَلَم اسلام و حجّ آن را واجب و احترامش را لازم دانست(1). کعبه وسیله قوام و قیام مردم است(2) و مظهر وحدت و مشهد منفعت و وعدهگاه اخلاص و دوری از مظاهر دنیوی و توکّل بر خداوند است؛ امام صادق علیهالسلام فرمودهاند: (خداوند در تشریع فریضه حج مردم را به چیزی امر کرد که علاوه بر تعبّد و اطاعت دینی، مشتمل بر مصالح و منافع دنیوی نیز هست.)(3) پس بر آنان که توانایی دارند، واجب است خالصانه متوجّه ذات حق گردند و آن چنانکه خداوند فرموده است، حج و عمره را بجا آورند که انجام دادن آن، برکت و ترک آن، هلاکت و تباهی همگان است.
- [آیت الله اردبیلی] زکات از واجبات بزرگ الهی است که در قرآن و روایات در کنار نماز و اعتقاد به آخرت قرار گرفته است و هدف از آن تأمین اجتماعی، تعدیل ثروت، تأمین زندگی فقرا، ایجاد تسهیلات و منافع عمومی و دینی و جذب غیر مسلمانان به اسلام است و یقینا اگر ثروتمندان زکات اموال خویش را بپردازند، فقر از جامعه اسلامی رخت برمیبندد. امام صادق علیهالسلام میفرماید: (همانا خداوند عزّوجلّ در اموال ثروتمندان برای فقرا به اندازه کفایت آنان واجب فرموده است و اگر میدانست آن مقدار کفایت نمیکند، هر آینه بر آن میافزود. آنچه بر سر فقرا آمده است به سبب کاستی الهی نیست، بلکه به علّت منع حقوق آنان از سوی کسانی است که حقوق فقرا را ادا نمیکنند و به درستی اگر مردم حقوق مستمندان را ادا میکردند، آنان در رفاه زندگی میکردند.)(1) با برچیده شدن فقر از جامعه، امنیت اجتماعی نیز حاکم میگردد؛ علی علیهالسلام میفرماید: (اموال خویش را با زکات پاسداری کنید.)(2) پرداختن زکات موجب رهایی از عذاب الهی(3) و حافظ جان و مال است و خداوند عزّوجلّ میفرماید: (هر آنچه را در راه خداوند انفاق میکنید خداوند به شما باز میگرداند و او بهترین روزی دهندگان است.)(4) نماز با پرداختن زکات است که به ثمر مینشیند چنانکه در روایت آمده است: (آن کسی که نماز به پایدارد و زکات نپردازد =============================================================================== 1 وسائل الشیعة، چاپ آل البیت، باب 1 از (أبواب ما تجب فیه الزکاة)،ح2،ج9،ص10. 2 نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 146. 3 (آنان را که طلا و نقره گنجینه میکنند و آن را در راه خداوند انفاق نمیکنند، به عذاب دردناک بشارت ده.)، توبه(9):34. 4 سبأ(34):39. گویا نماز نخوانده است.)(1)
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] زکات را در یکی از هشت مورد زیر باید صرف کرد: 1 و 2 (فقرا) و (مساکین) و آنها کسانی هستند که مخارج سال خود و عیالاتشان را ندارند. تفاوت فقیر و مسکین در این است که فقیر روی سؤال از کسی ندارد، اما مسکین نیازمندی است که روی سؤال دارد، کسانی که صنعت و ملک و سرمایه و کسبی دارند که زندگی آنها را اداره نمی کند فقیر محسوب می شوند و کمبود زندگی خود را می توانند از زکات بگیرند. 3 کسی که از طرف امام یا نایب او مأمور جمع آوری زکات یا نگهداری یا رسیدگی به حساب آن و یا رساندن آن به امام و نایب او، یا رساندن به مصارف لازم هستند می توانند به اندازه زحمتی که می کشند از زکات استفاده کنند. 4 افراد ضعیف الایمانی که با گرفتن زکات تقویت می شوند و تمایل به اسلام پیدا می کنند. 5 خریدن برده ها و آزاد کردن آنها. 6 اشخاص بدهکاری که نمی توانند قرض خود را ادا کنند. 7 (سبیل الله) یعنی کارهایی مانند ساختن مسجد که منفعت دینی عمومی دارد و همچنین مدارس علوم دینی، مراکز تبلیغاتی، اعزام مبلغین، نشر کتابهای مفید اسلامی و خلاصه آنچه برای اسلام نفع داشته باشد به هر نحو که باشد، مخصوصاً جهاد در راه خدا. 8 (ابن السبیل) یعنی مسافری که در سفر مانده و محتاج شده که به مقدار نیازش می تواند از زکات استفاده کند، هر چند در محل خود غنی و بی نیاز باشد.