اگر چنانچه به کثرت گرایی دینی معتقد نباشیم آیا با صفت هادی بودن خدا سازگاری دارد؟
جواب اجمالی: خداوند چون هادی است همواره برای هدایت انسانها کارهایی انجام می دهد و دو نوع هدایت برای انسانها فرستاده است اما از این امکانات استفاده نمی شود، از این رو این گونه انسانها از هدایت ایصال الی المطلوب نیز محروم می شوند. خدای متعال سنتش بر این جریان یافته که امور را از مجرای اسباب به جریان اندازد لذا خداوند نمی آید در این جهان دست ببرد و موانع هدایت را بردارد. چون در این صورت امتحان و تکلیف پیدا نمی کند. پس در مسئله دین و این که اگر قائل به حقانیت و رستگاری تنها یک گروه باشیم با اسم هادی بودن خداوند ناسازگار است نیز از این قرار می باشد. جواب تفصیلی: برای جواب این سؤال ابتدا باید به موارد استعمال و معنای هدایت در قرآن توجه کرد. هدایت گاه به معنای ارائه طریق استعمال شده است یعنی این که خداوند برای هدایت انسانها راه را به آنها نشان داده است و آن در انسانها ابتدا به صورت روشن کردن چراغ عقل در نهاد انسانها بوده است. که به وسیله استفاده از عقل به مقصد برسند. و آنگاه که عقل را در این جهان به تنهایی کافی ندانسته است. و می دانسته که انسان قادر نیست در این جهان فقط با عقل و به مقصد برسد و برای آن هدف غایی که خلق شده است نمی رسد و چون عقل به تنهایی کفایت نمی کند لذا هدایت خود را برای انسانها کمال بخشیده است و برای آنها رسولی از جنس خود آنها فرستاده است تا آنها را انذار کند و از این راه آنها را به غایت این جهان راهنمایی کرده است. و گاه به معنای ایصال الی المطلوب است. که در این مورد عنایت خاص خداوند شامل فرد می شود و خداوند دست او را گرفته و به مطلب می رساند که مصداق یهدی من یشاء می باشد. (هدایت عبارت از دلالت و نشان دادن هدف، بوسیله نشان دادن راه، و این خود یک نحو رساندن به هدف است و کار خداست، چیزی که هست خدای تعالی سنتش بر این جریان یافته که امور را از مجرای اسباب به جریان اندازد و در مسئله هدایت هم وسیله ای فراهم کند تا مطلوب و هدف برای هر که بخواهد روشن گشته و بنده اش در سیره زندگی به هدف نهایی برسد.)[1] انواع هدایت: اگر خواسته باشیم نموداری از هدایت بکشیم باید آن را به صورت ذیل تصور کرد. هدایت = تکوینی+ تشریعی= ارائه طریق+ ایصال الی المطلوب 1 هدایت تکوینی: یکی از شؤون خدایی خدا این است که هر چیزی را به آن نقطه ای که خلقش را تمام می کند هدایت نماید (ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه) (طه، 5) و هر موجودی را برای رسیدن به هدف و غایت خود کمک می کند، و هر کس را که در راه حیاتش و وجودش محتاج مدد اوست، مدد می دهد و آنچه را که مستحق است عطا می کند و خداوند عطای خود را از او دریغ نمی کند مگر آن که کسی با بهره نگرفتن خودش و از ناحیه خودش از گرفتن عطای او دریغ کند. هدایت تکوینی در انسانها از طریق خلقت عقل می باشد، که در نهاد همه آدمیان به ودیعه گذاشته شده است که در روایات اسلامی از آن تعبیر به رسول باطنی شده است. این رسول باطنی یعنی عقل خداداد یا فطرت خداجوی انسان در همه آدمیان با شدت و ضعف موجود است هیچ انسانی نیست که از حقیقت جویی و خداطلبی خالی باشد همه انسانها چنین فطرت پاکی را در خودشان دارند. 2 هدایت تشریعی: هدایت نوع اول به کل جانوران و موجودات جهان تعلق داشت، که خداوند آنها را به سوی هدفی که دنبال می کنند راهنمایی و کمک می کند ولی این هدایت تشریعی مخصوص انسان است. که خداوند علاوه بر هدایت تکوینی او یک راه دیگر را هم رفته است و آن تشریع و فرستادن رسولان است. چون انسان مرکب از جسم مادی به نام تن و روحی غیرمادی است و سعادت کامل آن است که هر روی اینها به سعادت برسند و خود انسان به سوی سعادت در حال حرکت می باشد. و از آنجایی که علم انسان ناقص و تدریجی الحصول باشد ناتوان است و نمی تواند برنامه برای خود تنظیم کند که هم به سعادت روح و هم جسم برسد که هم سعادت دنیای او را تأمین کند و هم آخرت او را. لذا خداوند سبحان از راه بعثت انبیاء و تشریع شرایع، نوع بشر را به سوی کمال لایق به حالش و اصلاح زندگیش هدایت نموده است. و لذا همواره در طول تاریخ پیامبران را فرستاده تا مردم را انذار کنند و به جهان دیگر بشارت دهند و این همان را نشان دادن است و کسانی که به دستور پیامبران عمل کنند و به جهان دیگر ایمان آورند دست آنها را در هدایت و این سیر به سوی کمال دست او را گرفته است و به غایت می رساند و این ایصال الی المطلوب است. در اینجا باید تفاوت قائل شد بین استفاده نکردن از امکاناتی که خدای برای هدایت بشر فرستاده است و هادی بودن خداوند. خداوند چون هادی است همواره برای هدایت انسانها کارهایی انجام می دهد. و همانطور که گفته شد دو نوع هدایت برای انسانها فرستاده است، ولی این که کسی نمی آید و از این امکانات استفاده نمی کند دیگر ایصال الی المطلوب هم شامل او نمی شود و این دیگر منافاتی با هادی بودن خداوند ندارد. پس این حرف را که می آید باید به دقت نگریست (آنکه جداً به دنبال هدایت مردم است و دست کم چون مادری مشفق بر فرزندانش شفقت میورزد، نمی تواند بنشیند و تماشا کند که متاع هدایتش را به زور و تزویر می ربایند و محتاجان و مشتاقان هدایت را تهی دست و تشنه لب می گذارند و سعادت ابدی را از آنان می ستانند و طرح و نقشه او را ناکام می گذارند و باز هم دست اصلاحی از آستین قدرت به در نیاورد و به کمک مظلومان و محرومان نشتابد به سعادت ابدی بیندیشد و آن را کالای کم بها نگیرید خدای رحیم چگونه می تواند ببیند اکثر مخلوقاتش از این نعمت فاخر که اعظم نعم اوست، به راهزنان، محروم می مانند و چاره ای نیندیشد و راه را بر آن نبندد)[2] یا این حرف که (اکثریت مردم عالم را در اکثر ادوار تاریخ و اکثر فرق مسلمانان را در عالم اسلام، باید بهره مند از هدایت دانست و الا اسم هادی خداوند تجلی و تحققی تشریفاتی خواهد داشت)[3] در این استدلال در واقع خلط شده است بین این که خدا راه را نشان دهد و این که انسان از این راه استفاده نکند و همچنان بر بیراهه ای که می رود اصرار ورزد و نخواهد هدایت شود. خداوند برای هدایت انسان چراغ عقل را در او فروزان کرد و به او قدرت تشخیص و تفکر داد تا در این جهان به گردش بپردازد و از این پدیده ها به علت فاعلی آنها برسد. و علاوه بر این عقل رسولانی را فرستاد تا به وسیله آن انسانها به خود آیند و به سوی خداوند واحد در حرکت شوند و به آن چه مقصود از خلقت آنها بوده است برسند حال انسانی که دیگر از این امکانات استفاده نمی کند تفقیر از اوست نه از اسم هادی بودن خداوند. همان طور که در این جواب و کلمات مرحوم علامه طباطبایی بیان شد خدای متعال سنتش بر این جریان یافته که امور را از مجرای اسباب به جریان اندازد لذا خداوند نمی آید در این جهان دست ببرد و موانع هدیت را بردارد. چون در این صورت امتحان و تکلیف پیدا نمی کند لذا خداوند راه به انسان نشان می دهد. و این خود انسان است که باید از آن استفاده کند. حال در مسئله این و این که اگر قائل به حقانیت و رستگاری تنها یک گروه باشیم با اسم هادی بودن خداوند ناسازگار است نیز از این قرار می باشد. خداوند برای هدایت انسانها رسول فرستد و این رسول در میان مردم آنها را ارشاد و راهنمایی می کند بعد از گذشت زمانی خداوند رسولی با احکام و قوانین جدید برای هدایت انسانها می فرستد که شریعت سابق را نسخ می کند در اینجا باید تمام پیروان پیامبر سابق به این رسول ایمان بیاورند و از او اطاعت نمایند و می توان گواه و راستی حرف این رسول را در رسالتش از راه عقل و امور دیگر کشف نمایند. و وقتی که حق بد آنها کشف شد وظیفه دارند به آن ایمان بیاورند. و از آن متابعت نمایند والا جزء کسانی می باشند که در مقابل نعمت هدایت کفران ورزیده و آن را شکر نگفته اند. حال مخالفین و کسانی که ایمان نیاورده اند در گمراهی می باشند. 1 عالمانی هستند که از این آیین خبر دارند و قدرت بر تحقیق و تشخیص حق دارند ولی ایمان نمی آورند اینها در ضالت هستند و اهل نجات نمی باشند و از نعمت هدایت خداوند استفاده نکرده اند. 2 جاهلان کسانی یا از آیین خبر ندارند. یا اگر خبر دارند قدرت بر تحقیق و تشخیص حق ندارند در این صورت که بر احکام دین خود عمل کند چه بسا بهره ای از سعادت داشته باشند پس می توان این نتیجه را ذکر کرد که (کثرت گرایی) با اسم هادی خداوند سازگار است. زیرا اولا: هدایت تکوینی خداوند عام و فراگیر است. ثانیاً: هدایت تشریعی از نوع ارائه طریق نیز شامل همگانی شده است و اگر کسانی از این هدایت بهره نگرفته و مقصود نرسیده اند به دلیل کوتاهی خودشان بوده است. منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، سال 1363، ج1 و 2 و 14. 2 صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، مدرسه فرهنگی صراط، اردیبهشت 75. 3 اسماء و صفات الهی، دکتر دنیانی. -------------------------------------------------------------------------------- [1] همان مدرک، ص 56. [2] صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، ص 54. [3] همان مدرک7 ص 54.
عنوان سوال:

اگر چنانچه به کثرت گرایی دینی معتقد نباشیم آیا با صفت هادی بودن خدا سازگاری دارد؟


پاسخ:

جواب اجمالی:
خداوند چون هادی است همواره برای هدایت انسانها کارهایی انجام می دهد و دو نوع هدایت برای انسانها فرستاده است اما از این امکانات استفاده نمی شود، از این رو این گونه انسانها از هدایت ایصال الی المطلوب نیز محروم می شوند. خدای متعال سنتش بر این جریان یافته که امور را از مجرای اسباب به جریان اندازد لذا خداوند نمی آید در این جهان دست ببرد و موانع هدایت را بردارد. چون در این صورت امتحان و تکلیف پیدا نمی کند.
پس در مسئله دین و این که اگر قائل به حقانیت و رستگاری تنها یک گروه باشیم با اسم هادی بودن خداوند ناسازگار است نیز از این قرار می باشد.
جواب تفصیلی:
برای جواب این سؤال ابتدا باید به موارد استعمال و معنای هدایت در قرآن توجه کرد. هدایت گاه به معنای ارائه طریق استعمال شده است یعنی این که خداوند برای هدایت انسانها راه را به آنها نشان داده است و آن در انسانها ابتدا به صورت روشن کردن چراغ عقل در نهاد انسانها بوده است. که به وسیله استفاده از عقل به مقصد برسند. و آنگاه که عقل را در این جهان به تنهایی کافی ندانسته است. و می دانسته که انسان قادر نیست در این جهان فقط با عقل و به مقصد برسد و برای آن هدف غایی که خلق شده است نمی رسد و چون عقل به تنهایی کفایت نمی کند لذا هدایت خود را برای انسانها کمال بخشیده است و برای آنها رسولی از جنس خود آنها فرستاده است تا آنها را انذار کند و از این راه آنها را به غایت این جهان راهنمایی کرده است.
و گاه به معنای ایصال الی المطلوب است. که در این مورد عنایت خاص خداوند شامل فرد می شود و خداوند دست او را گرفته و به مطلب می رساند که مصداق یهدی من یشاء می باشد.
(هدایت عبارت از دلالت و نشان دادن هدف، بوسیله نشان دادن راه، و این خود یک نحو رساندن به هدف است و کار خداست، چیزی که هست خدای تعالی سنتش بر این جریان یافته که امور را از مجرای اسباب به جریان اندازد و در مسئله هدایت هم وسیله ای فراهم کند تا مطلوب و هدف برای هر که بخواهد روشن گشته و بنده اش در سیره زندگی به هدف نهایی برسد.)[1]
انواع هدایت:
اگر خواسته باشیم نموداری از هدایت بکشیم باید آن را به صورت ذیل تصور کرد.
هدایت = تکوینی+ تشریعی= ارائه طریق+ ایصال الی المطلوب
1 هدایت تکوینی: یکی از شؤون خدایی خدا این است که هر چیزی را به آن نقطه ای که خلقش را تمام می کند هدایت نماید (ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه) (طه، 5) و هر موجودی را برای رسیدن به هدف و غایت خود کمک می کند، و هر کس را که در راه حیاتش و وجودش محتاج مدد اوست، مدد می دهد و آنچه را که مستحق است عطا می کند و خداوند عطای خود را از او دریغ نمی کند مگر آن که کسی با بهره نگرفتن خودش و از ناحیه خودش از گرفتن عطای او دریغ کند.
هدایت تکوینی در انسانها از طریق خلقت عقل می باشد، که در نهاد همه آدمیان به ودیعه گذاشته شده است که در روایات اسلامی از آن تعبیر به رسول باطنی شده است. این رسول باطنی یعنی عقل خداداد یا فطرت خداجوی انسان در همه آدمیان با شدت و ضعف موجود است هیچ انسانی نیست که از حقیقت جویی و خداطلبی خالی باشد همه انسانها چنین فطرت پاکی را در خودشان دارند.
2 هدایت تشریعی: هدایت نوع اول به کل جانوران و موجودات جهان تعلق داشت، که خداوند آنها را به سوی هدفی که دنبال می کنند راهنمایی و کمک می کند ولی این هدایت تشریعی مخصوص انسان است. که خداوند علاوه بر هدایت تکوینی او یک راه دیگر را هم رفته است و آن تشریع و فرستادن رسولان است. چون انسان مرکب از جسم مادی به نام تن و روحی غیرمادی است و سعادت کامل آن است که هر روی اینها به سعادت برسند و خود انسان به سوی سعادت در حال حرکت می باشد. و از آنجایی که علم انسان ناقص و تدریجی الحصول باشد ناتوان است و نمی تواند برنامه برای خود تنظیم کند که هم به سعادت روح و هم جسم برسد که هم سعادت دنیای او را تأمین کند و هم آخرت او را. لذا خداوند سبحان از راه بعثت انبیاء و تشریع شرایع، نوع بشر را به سوی کمال لایق به حالش و اصلاح زندگیش هدایت نموده است. و لذا همواره در طول تاریخ پیامبران را فرستاده تا مردم را انذار کنند و به جهان دیگر بشارت دهند و این همان را نشان دادن است و کسانی که به دستور پیامبران عمل کنند و به جهان دیگر ایمان آورند دست آنها را در هدایت و این سیر به سوی کمال دست او را گرفته است و به غایت می رساند و این ایصال الی المطلوب است.
در اینجا باید تفاوت قائل شد بین استفاده نکردن از امکاناتی که خدای برای هدایت بشر فرستاده است و هادی بودن خداوند.
خداوند چون هادی است همواره برای هدایت انسانها کارهایی انجام می دهد. و همانطور که گفته شد دو نوع هدایت برای انسانها فرستاده است، ولی این که کسی نمی آید و از این امکانات استفاده نمی کند دیگر ایصال الی المطلوب هم شامل او نمی شود و این دیگر منافاتی با هادی بودن خداوند ندارد.
پس این حرف را که می آید باید به دقت نگریست (آنکه جداً به دنبال هدایت مردم است و دست کم چون مادری مشفق بر فرزندانش شفقت میورزد، نمی تواند بنشیند و تماشا کند که متاع هدایتش را به زور و تزویر می ربایند و محتاجان و مشتاقان هدایت را تهی دست و تشنه لب می گذارند و سعادت ابدی را از آنان می ستانند و طرح و نقشه او را ناکام می گذارند و باز هم دست اصلاحی از آستین قدرت به در نیاورد و به کمک مظلومان و محرومان نشتابد به سعادت ابدی بیندیشد و آن را کالای کم بها نگیرید خدای رحیم چگونه می تواند ببیند اکثر مخلوقاتش از این نعمت فاخر که اعظم نعم اوست، به راهزنان، محروم می مانند و چاره ای نیندیشد و راه را بر آن نبندد)[2]
یا این حرف که (اکثریت مردم عالم را در اکثر ادوار تاریخ و اکثر فرق مسلمانان را در عالم اسلام، باید بهره مند از هدایت دانست و الا اسم هادی خداوند تجلی و تحققی تشریفاتی خواهد داشت)[3] در این استدلال در واقع خلط شده است بین این که خدا راه را نشان دهد و این که انسان از این راه استفاده نکند و همچنان بر بیراهه ای که می رود اصرار ورزد و نخواهد هدایت شود.
خداوند برای هدایت انسان چراغ عقل را در او فروزان کرد و به او قدرت تشخیص و تفکر داد تا در این جهان به گردش بپردازد و از این پدیده ها به علت فاعلی آنها برسد. و علاوه بر این عقل رسولانی را فرستاد تا به وسیله آن انسانها به خود آیند و به سوی خداوند واحد در حرکت شوند و به آن چه مقصود از خلقت آنها بوده است برسند حال انسانی که دیگر از این امکانات استفاده نمی کند تفقیر از اوست نه از اسم هادی بودن خداوند.
همان طور که در این جواب و کلمات مرحوم علامه طباطبایی بیان شد خدای متعال سنتش بر این جریان یافته که امور را از مجرای اسباب به جریان اندازد لذا خداوند نمی آید در این جهان دست ببرد و موانع هدیت را بردارد. چون در این صورت امتحان و تکلیف پیدا نمی کند لذا خداوند راه به انسان نشان می دهد. و این خود انسان است که باید از آن استفاده کند.
حال در مسئله این و این که اگر قائل به حقانیت و رستگاری تنها یک گروه باشیم با اسم هادی بودن خداوند ناسازگار است نیز از این قرار می باشد.
خداوند برای هدایت انسانها رسول فرستد و این رسول در میان مردم آنها را ارشاد و راهنمایی می کند بعد از گذشت زمانی خداوند رسولی با احکام و قوانین جدید برای هدایت انسانها می فرستد که شریعت سابق را نسخ می کند در اینجا باید تمام پیروان پیامبر سابق به این رسول ایمان بیاورند و از او اطاعت نمایند و می توان گواه و راستی حرف این رسول را در رسالتش از راه عقل و امور دیگر کشف نمایند. و وقتی که حق بد آنها کشف شد وظیفه دارند به آن ایمان بیاورند. و از آن متابعت نمایند والا جزء کسانی می باشند که در مقابل نعمت هدایت کفران ورزیده و آن را شکر نگفته اند. حال مخالفین و کسانی که ایمان نیاورده اند در گمراهی می باشند.
1 عالمانی هستند که از این آیین خبر دارند و قدرت بر تحقیق و تشخیص حق دارند ولی ایمان نمی آورند اینها در ضالت هستند و اهل نجات نمی باشند و از نعمت هدایت خداوند استفاده نکرده اند. 2 جاهلان کسانی یا از آیین خبر ندارند. یا اگر خبر دارند قدرت بر تحقیق و تشخیص حق ندارند در این صورت که بر احکام دین خود عمل کند چه بسا بهره ای از سعادت داشته باشند پس می توان این نتیجه را ذکر کرد که (کثرت گرایی) با اسم هادی خداوند سازگار است. زیرا اولا: هدایت تکوینی خداوند عام و فراگیر است. ثانیاً: هدایت تشریعی از نوع ارائه طریق نیز شامل همگانی شده است و اگر کسانی از این هدایت بهره نگرفته و مقصود نرسیده اند به دلیل کوتاهی خودشان بوده است.

منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، سال 1363، ج1 و 2 و 14.
2 صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، مدرسه فرهنگی صراط، اردیبهشت 75.
3 اسماء و صفات الهی، دکتر دنیانی.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] همان مدرک، ص 56.
[2] صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، ص 54.
[3] همان مدرک7 ص 54.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین