با توجه به تعریف تفسیر که آشکار نمودن مراد خدای متعال بر مبنای ادبیات عرب و... می باشد، تفسیر باید براساس قواعد مسلم ادبیات عرب انجام گیرد؛ زیرا خداوند برای بیان مقاصد خود از زبان عربی استفاده کرده است: (إِنّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛[1] همانا ما آن را قرآنی به زبان عربی نازل کردیم تا مگر شما به خرد دریابید.) و فهم متونی نظیر قرآن که به زبان عربی است جز با تکیه بر قواعد ادبیات عرب قابل دست یابی نیست؛ البته ممکن است پرسشی مطرح شود و آن این که شاید خداوند متعال که می خواسته با مردم به زبان عربی سخن بگوید، قواعد جدیدی را جعل و براساس آن با مردم گفتگو کرده باشد؟ پاسخ این است که با مراجعه به قرآن می بینیم بسیاری از این قالب ها که در قرآن وجود دارد، در زبان عربی نیز رواج داشته است، این بیانگر آن است که خداوند همان قواعد موجود در آن زمان را به کار برده است. از سوی دیگر، مسئله جعل قواعد جدید بسیار مهم است، ولی اگر گوینده ای در یک جامعه طبق قواعد موجود در آن جامعه سخن بگوید، طبیعی است و به تذکر و هشدار دادن نیازی نیست؛ بنابراین اگر بخواهد بر خلاف قواعد آن ها و بر طبق قواعد جدیدی که خود جعل کرده، سخن بگوید، حتماً باید تذکر دهد، آن هم به صورتی که همه بفهمند تا مبادا سخنان او را طبق قواعد موجود میان خود بفهمند و تفسیر کنند و گمراه شوند. در بینش دینی ما نیز وقتی مسئله بسیار مهم باشد، از ناحیه خداوند و متولیان دین بر میزان اهمیت آن توجه داده و تأکید فراوان شده است، ولی در بحث ما هیچ دلیل روایی و غیر روایی وجود ندارد. که بفرماید خداوند روش و قواعد ویژه ای را جعل کرده و طبق آن با مردم سخن گفته است و از این جا روشن می شود که خداوند همان رویه ی متعارف را در پیش گرفته است و همان قواعد مسلم رایج بین عرب آن زمان را برای بیان مقصودش مد نظر دارد. از این ها گذشته، در برخی روایات نیز دیده می شود که در تفسیر آیات قرآن به نکته های ادبی کلام توجه شده و بر معنای خاصی که نکته های ادبی آن را افاده می کنند، تکیه شده است؛ برای مثال، در روایتی که با سند صحیح از امام محمد باقر(علیه السلام) نقل شده، آمده است که حضرت در پاسخ زراره که از وجه کفایت مسح به قسمتی از سر پرسیده بود، فرمودند: (لانّ اللّه عزوجل یقول: (فاغسلوا وجوهکم) فعرفنا أن الوجه کله ینبغی أن یغسل ثم قال: (و ایدیکم الی المرافق) ثم فصل بین الکلام فقال: (وامسحوا برؤوسکم) فعرفنا حین قال (برؤوسکم) أن المسح ببعض الرأس لمکان الباء...؛[2] زیرا خداوند عزوجل فرموده است: (فاغسلوا وجوهکم) پس دانستیم که همه ی صورت باید شسته شود؛ سپس فرمود (و ایدیکم الی المرافق)، بعد بین کلام فرق گذاشت و فرمود: (وامسحوا برؤوسکم) پس وقتی فرمود: (برؤسکم)به لحاظ وجود باء دانستیم که مسح بر قسمتی از سر است. در این روایت، امام محمد باقر(علیه السلام) از این که خداوند در (وجوهکم وایدیکم) باء نیاورد، ولی در متعلق (وامسحوا)، یعنی (برؤوسکم)، باء آورده، استفاده کرد که مسح در وضو به قسمتی از سر است.) از این جا روشن می شود که در فهم و تفسیر آیات قرآن، توجه به قواعد مسلم ادبیات نیز لازم و ضروری است. پی نوشتها: [1]. یوسف، 2. [2]. محمد بن یعقوب الکلینی، فروع کافی، ج 3، ص 39، (کتاب الطهارة)، باب 19 (مسح الرأس و القدمین)، حدیث 4. منبع: منطق فهم قرآن، محمود رجبی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1385).
آیا لازم است قواعد ادبیات عرب در فهم قرآن مد نظر قرار گیرد یا قرآن بر اساس قواعد دیگری مقصود را بیان می کند؟
با توجه به تعریف تفسیر که آشکار نمودن مراد خدای متعال بر مبنای ادبیات عرب و... می باشد، تفسیر باید براساس قواعد مسلم ادبیات عرب انجام گیرد؛ زیرا خداوند برای بیان مقاصد خود از زبان عربی استفاده کرده است: (إِنّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛[1] همانا ما آن را قرآنی به زبان عربی نازل کردیم تا مگر شما به خرد دریابید.) و فهم متونی نظیر قرآن که به زبان عربی است جز با تکیه بر قواعد ادبیات عرب قابل دست یابی نیست؛ البته ممکن است پرسشی مطرح شود و آن این که شاید خداوند متعال که می خواسته با مردم به زبان عربی سخن بگوید، قواعد جدیدی را جعل و براساس آن با مردم گفتگو کرده باشد؟
پاسخ این است که با مراجعه به قرآن می بینیم بسیاری از این قالب ها که در قرآن وجود دارد، در زبان عربی نیز رواج داشته است، این بیانگر آن است که خداوند همان قواعد موجود در آن زمان را به کار برده است. از سوی دیگر، مسئله جعل قواعد جدید بسیار مهم است، ولی اگر گوینده ای در یک جامعه طبق قواعد موجود در آن جامعه سخن بگوید، طبیعی است و به تذکر و هشدار دادن نیازی نیست؛ بنابراین اگر بخواهد بر خلاف قواعد آن ها و بر طبق قواعد جدیدی که خود جعل کرده، سخن بگوید، حتماً باید تذکر دهد، آن هم به صورتی که همه بفهمند تا مبادا سخنان او را طبق قواعد موجود میان خود بفهمند و تفسیر کنند و گمراه شوند. در بینش دینی ما نیز وقتی مسئله بسیار مهم باشد، از ناحیه خداوند و متولیان دین بر میزان اهمیت آن توجه داده و تأکید فراوان شده است، ولی در بحث ما هیچ دلیل روایی و غیر روایی وجود ندارد. که بفرماید خداوند روش و قواعد ویژه ای را جعل کرده و طبق آن با مردم سخن گفته است و از این جا روشن می شود که خداوند همان رویه ی متعارف را در پیش گرفته است و همان قواعد مسلم رایج بین عرب آن زمان را برای بیان مقصودش مد نظر دارد. از این ها گذشته، در برخی روایات نیز دیده می شود که در تفسیر آیات قرآن به نکته های ادبی کلام توجه شده و بر معنای خاصی که نکته های ادبی آن را افاده می کنند، تکیه شده است؛ برای مثال، در روایتی که با سند صحیح از امام محمد باقر(علیه السلام) نقل شده، آمده است که حضرت در پاسخ زراره که از وجه کفایت مسح به قسمتی از سر پرسیده بود، فرمودند: (لانّ اللّه عزوجل یقول: (فاغسلوا وجوهکم) فعرفنا أن الوجه کله ینبغی أن یغسل ثم قال: (و ایدیکم الی المرافق) ثم فصل بین الکلام فقال: (وامسحوا برؤوسکم) فعرفنا حین قال (برؤوسکم) أن المسح ببعض الرأس لمکان الباء...؛[2] زیرا خداوند عزوجل فرموده است: (فاغسلوا وجوهکم) پس دانستیم که همه ی صورت باید شسته شود؛ سپس فرمود (و ایدیکم الی المرافق)، بعد بین کلام فرق گذاشت و فرمود: (وامسحوا برؤوسکم) پس وقتی فرمود: (برؤسکم)به لحاظ وجود باء دانستیم که مسح بر قسمتی از سر است. در این روایت، امام محمد باقر(علیه السلام) از این که خداوند در (وجوهکم وایدیکم) باء نیاورد، ولی در متعلق (وامسحوا)، یعنی (برؤوسکم)، باء آورده، استفاده کرد که مسح در وضو به قسمتی از سر است.) از این جا روشن می شود که در فهم و تفسیر آیات قرآن، توجه به قواعد مسلم ادبیات نیز لازم و ضروری است.
پی نوشتها:
[1]. یوسف، 2.
[2]. محمد بن یعقوب الکلینی، فروع کافی، ج 3، ص 39، (کتاب الطهارة)، باب 19 (مسح الرأس و القدمین)، حدیث 4.
منبع: منطق فهم قرآن، محمود رجبی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1385).
- [سایر] آیا تفسیر همه معارف قرآن طبق قواعد ادب عربی و امور وابسته به ادبیات ممکن است یا امور دیگری نیز لازم است؟
- [سایر] آیا در قرآن از جهت ادبیات عرب میتوان گفت کلمه زائده وجود دارد؟ مانند اینکه گفته شده (فلا اقسم) دارای (لا) زایده است.
- [سایر] آیا از این که قرآن از ادبیات عرب و زبان قوم استفاده کرده، نمی توان استفاده کرد که از فرهنگ قوم نیز تأثیر پذیرفته است؟
- [سایر] آیا زبان قرآن کریم همان زبان عرف عقلاست که بتوان با استفاده از قواعد فهم کلام عقلا به مراد خداوند رسید؟
- [سایر] برای فهم قرآن چه اقداماتی لازم است؟
- [سایر] مقصود از سیاق چیست و در تفسیر قرآن، در نظر آوردن آن تا چه حد ضرورت دارد و انواع آن کدام است؟
- [سایر] با سلام، آیه قرآن در مورد کفاره جمع برای خوردن روزه به صورت عمدی کدام است؟ اگر استنباط مراجع معظم است اساس نظر آنها بر چه استدلالی است؟
- [سایر] بنده بیش از هشت سال است که در حوزه مشغولم، اما در طول دوران درسی همیشه با مشکل (ادبیات عرب) روبرو بوده ام. ادبیات بنده بسیار ضعیف است و همین مسئله باعث شده که میل به ادامه درس در بنده از بین برود؛ زیرا همیشه با مشکل ادبیات و اعراب گذاری و تجزیه و ترکیب جملات مشکل دارم. هرچقدر هم که تئوری، فرمول ها را حفظ می کنم، اما در عمل بسیار بسیار ضعیف هستم. این مسئله مرا از نظر روحی خیلی اذیت می کند. البته اعتراف می کنم که در سال های ابتدایی حوزه اصلاً ادبیات را خوب نخواندم، اما حالا در این سن و در این پایه درسی حاضرم هر روش و هر راهی را که یک فرد خبره به من پیشنهاد کند انجام دهم؟
- [آیت الله خامنه ای] استفتاء زیر از حضرت امام(قدّس سرّه) شده است: با توجه به تعدد اقوال در تلفظ (الضاد) در علم تجوید، شما به کدام قول عمل می کنید؟ امام(قدّس سرّه) در پاسخ نوشته اند: شناخت مخارج حروف بر اساس نظرات علمای تجوید، واجب نیست، بلکه باید تلفظ هر حرفی به صورتی باشد که نزد عُرف عرب صدق کند که آن حرف را ادا کرده است. سؤال ما این است که اولاً: عبارت (نزد عرف عرب صدق کند که آن حرف را ادا کرده است) به چه معنی است؟ ثانیاً: آیا قواعد علم تجوید هم همانند قواعد علم صرف و نحو از عرف و کلام عرب استخراج نشده است؟ در این صورت چگونه می توان قائل به جدایی آن دو از ریشه خود شد؟ ثالثاً: اگر برای کسی از طریق معتبر یقین حاصل شود که حروف را هنگام قرائت از مخارج صحیح خود ادا نمی کند و یا به طور کلی حروف و کلمات را صحیح تلفظ نمی نماید و زمینه مناسبی برای یادگیری از جمیع جهات دارد، مثل این که استعداد خوبی و یا فرصت مناسبی برای فراگیری این علم دارد، آیا واجب است در حد استعداد سعی در آموختن قرائت صحیح نماید؟
- [سایر] آیا آیات زیر مسلمان کردن ایرانیان را نامشروع نمی¬کند: سوره شعراء آیه های 198، 199: (اگر ما این کتاب عربی را بر بعض مردم عجم نازل میگردانیدیم و رسول بزبان تازی بر پارسیان قرائت میکرد(بعذر عدم درک) آنان ایمان نمی آوردند). پس بر اساس آیه بالا، قرآن برای عرب و مردمِ عرب زبان آمده است چون اگر الله میخواست قرآن و یا دینی برای پارسیان بفرستد آن را به زبان پارسی میفرستاد. پس قرآن برای همه انسانها نیامده است بلکه تنها برای عرب! سوره فصلت آیه 44: (و اگر ما این قرآن را بزبان عجم میفرستادیم کافران میگفتند چرا آیات مفصل و روشن (بزبان عرب) نیامد. ای عجب آیا کتاب عجمی بر رسول و امت عربی نازل میشود؟). به گفته الله در این آیه، اگر او میخواست کتاب قرآن را به زبان پارسی بر مردمِ عرب نازل کند، اعراب قبول نمیکردند. به همین خاطر قرآن را به زبان عربی برای مردم عرب نازل کرد تا آنان ایمان آورند. آیا کتاب عجمی بر رسول و امت عربی نازل میشود؟ بنا به گفته الله نه! پس کتاب عربیِ قرآن برای مردم عرب نازل شده است و نه مردم دیگر. سوره شوری آیه 7: (و چنین قرآنی فصیح عربی را ما بتو وحی کردیم تا مردم شهرمکه ام القری و هر که در اطراف اوست (از الله) بترسانی و هم از سختی روز بزرگ قیامت...). بنابر این آیه، قرآنِ فصیحِ عربی برای مردم شهر مکه و اطراف آن فرستاده شده و نه برای مردم دیگری، به ویژه ایرانیان. سوره مائده آیه 48: (... ما بر هر قومی شریعت و طریقه ای مقرر داشتیم و اگر الله(به مشیت ازلی) میخواست همه را یک امت میگردانید و لیکن این نکرد...). سوره یونس آیه 47: (برای هر امتی، رسولی است; هنگامی که رسولشان به سوی آنان بیاید، بعدالت در میان آنها داوری میشود; و ستمی به آنها نخواهد شد!) سوره ابراهیم آیه 4: (ما هیچ رسولی در میان قومی نفرستادیم مگر بزبان آن قوم...) سوره نمل آیه 91: ((ای رسول بگو) من مامورم که منحصرا خدای این بلد مکه معظمه را که بیت الحرامش قرار داده اند پرستش کنم ...). پس باید پرسید آیات بالا به چه معنا هستند؟
- [آیت الله مظاهری] در سجده واجب قرآن میشود بر چیزهای خوراکی و پوشاکی سجده کرد، و نیز سایر شرایط سجده را که در نماز است، لازم نیست مراعات کند، بلکه فقط باید پیشانی روی زمین قرار گیرد.
- [آیت الله نوری همدانی] معادن بطور کلّی جزء اَنفال است و استخراج آنها در زمان کنونی ما بدون اجازة فقیه جامع الشرائط و برنامه ای که از طرف وی مقرّر می گردد جائز نیست و لازم است در این مورد با نظر او برنامه ای تنظیم و بر اساس آن عمل شود . 3 گنج
- [امام خمینی] قوانین و مصوباتی که از مجالس قانونگذاری دولتهای جائر به امر عمال اجانب خَذَلَهم اللَّه تعالی بر خلاف صریح قرآن کریم و سنّت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم میگذرد و گذشته است، از نظر اسلام لغو و از نظر قانون بیارزش است، و لازم است مسلمانها از امرکننده و رأیدهنده به هر طور ممکن است اعراض کنند، و با آنها معاشرت و معامله نکنند، و آنان مجرمند و عملکننده به رأی آنها معصیت کار و فاسق است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر کسی دو نفر را با هم وصیّ کند، چنانچه یکی از آنها بمیرد یا از شرایط لازم برای وصیّ (که در مسأله 2713 گذشت) بیفتد، مثلاً دیوانه شود، اگر وصیّتکننده به متعدّدبودن وصیّ به طور مستقل نظر داشته باشد، حاکم شرع یک نفر را به جای او معیّن میکند و اگر هر دو بمیرند یا از شرایط بیفتند، حاکم شرع دو نفر دیگر را معیّن میکند، ولی اگر متعدّد بودن وصیّ به طور مستقل در نظر وصیّتکننده نبوده، بلکه مثلاً به خاطر متعدّدبودن فرزندان خود برای جلوگیری از نزاع و دشمنی همه را وصیّ قرار داده باشد، با مرگ یکی یا از شرایط افتادن وی، شخص دیگری به جای وی جایگزین نمیشود.
- [آیت الله وحید خراسانی] گاه شخصی انجام کاری را از دولت یا از اشخاص به نحو مقاطعه کاری قبول می کند مانند ساختمان مدرسه یا بیمارستان یا جاده سازی و مانند اینها و در ضمن قرار داد صاحب کار برای اطمینان از عمل مقاطعه کار به تعهدش از او ضمانت نامه بانکی برای مبلغ معینی مطالبه می نماید که در صورت تخلف مقاطعه کار از انجام اصل کار و یا تخلف از شرایط قرار داد برای جبران خسارتهای احتمالی ان تخلف از ضمانت نامه استفاده نماید و مبلغ معین شده را دریافت کند و برای این مقصود مقاطعه کار به بانک مراجعه می نماید و از بانک تقاضای صدور ضمانت نامه ای به مبلغ مورد تقاضای صاحب کار می کند و بانک با دریافت تضمین لازم برای مقاطعه کار ضمانت نامه صادر می نماید و برای صدور ان به نسبت مبلغ مورد ضمانت از مقاطعه کار کارمزد دریافت می کند
- [آیت الله مظاهری] اگر پدر و مادر کافر یا گناهکار باشند، فرزند نباید پیروی در کفر آنها یا گناه آنها داشته باشد، بلکه اگر میتواند باید با لطف و مهربانی و با تسلّط بر اعصاب و صبر بر تندی آنها نهی از منکر کند، و اگر نهی از منکر اثر نداشت و یا نهی از منکر موجب غضب و تندی آنها شد، نهی از منکر لازم نیست و واجب است از نظر قرآن شریف، رفتار اولاد با آنها کریمانه و با تلطّف و مهربانی باشد: (وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفا)[2] (و در دنیا به خوبی با پدر و مادر معاشرت کنید.) صفحه 411
- [آیت الله سیستانی] مزارعه چند شرط دارد : اول : آنکه عقد و قرار دادی میان آن دو باشد ، مثلاً صاحب زمین به زارع بگوید زمین را برای زراعت به تو واگذار کردم ، و زارع هم بگوید قبول کردم ، یا بدون اینکه حرفی بزنند ، مالک زمین را به زارع به قصد زراعت واگذار کند ، و زارع قبول نماید . دوم : صاحب زمین و زارع هر دو بالغ و عاقل باشند ، و با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند ، و سفیه نباشند یعنی مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نکنند و همچنین باید مالک مفلّس نباشد ، ولی اگر زارع مفلّس باشد در صورتی که مزارعه مستلزم تصرف او در اموالی که از تصرف در آنها منع شده است نباشد ، اشکال ندارد . سوم : هر کدام از مالک و زارع سهمی از حاصل زمین ببرند ، نصف یا ثلث و مانند اینها ، پس اگر برای هیچ کدام سهمی قرار ندهند یا آنکه مثلاً مالک بگوید در این زمین زراعت کن و هر چه میخواهی به من بده ، صحیح نیست ، و همچنین است اگر مقدار معیّنی از حاصل ، مثلاً ده من فقط برای زارع یا مالک قرار دهند . چهارم : مدتی را که باید زمین در اختیار زارع باشد معیّن کنند ، و باید مدت بقدری باشد که در آن مدت بدست آمدن حاصل ممکن باشد ، و اگر اول مدت را روز معیّنی وآخر مدت را رسیدن حاصل قرار دهند ، کافی است . پنجم : زمین قابل زراعت باشد ، و اگر زراعت در آن فعلاً ممکن نباشد امّا بتوانند کاری کنند که زراعت ممکن شود ، مزارعه صحیح است . ششم : چیزی را که زارع باید بکارد معیّن کنند ، مثلاً معیّن کنند که برنج است یا گندم ، و اگر برنج است کدام قسم از آن است ولی اگر زراعت معیّنی را در نظر ندارند ، تعیین لازم نیست ، و همچنین اگر زراعتی را که در نظر دارند معلوم است ، لازم نیست به آن تصریح نمایند . هفتم : مالک ، زمین را معیّن کند ، در صورتی که چند قطعه زمین داشته باشد که با هم در کار کشاورزی تفاوت داشته باشند ، ولی اگر تفاوت نداشته باشند ، تعیین لازم نیست ، پس اگر به زارع بگوید : در یکی از این زمینها زراعت کن ، و آن را معیّن نکند ، مزارعه صحیح است ، و بعد از عقد تعیین بدست مالک است . هشتم : خرجی را که هر کدام از آنان باید بکند از قبیل بذر ، کود و لوازم کشاورزی و مانند آن معیّن نمایند ، ولی اگر خرجی را که هر کدام باید بکند بطور معمول معلوم باشد ، لازم نیست به آن تصریح نمایند .
- [آیت الله اردبیلی] رساله توضیح المسائل به شیوه مرسوم، ابتدا بر اساس فتاوای زعیم بزرگوار شیعه حضرت آیة اللّه العظمی برجرودی قدسسره به دقت و با زبانی ساده تهیه و چاپ گردید و در معرض استفاده مقلدان و اندیشمندان قرار گرفت و به سبب دقت و سلاست و انتساب به آن مرجع بزرگوار و استاد مسلم فقه، سالها توسط فقیهان متأخر حاشیه و تعلیقه زده شد و سپس با مزج حواشی در متن اصلی، رسالههای بعدی تدوین گردید. حضرت آیة اللّه العظمی موسوی اردبیلی نیز ابتدا نظرات و فتاوای خود را به صورت حاشیهای بر رساله مزبور نگاشتند و پس از رحلت امام خمینی قدسسره به علت این که رساله معظم له در دست بسیاری از مقلدان و فارسی زبانان موجود بود، حواشی خود را به اختصار به رساله مزبور اضافه نمودند که چندین بار مورد چاپ و تجدید نظر قرار گرفت و در اختیار علاقمندان گذاشته شد. اما بازبینی و بازنگری رساله توضیح المسائل، ظهور مسائل جدید و مورد ابتلا، حذف مسائل غیر مورد ابتلا، تغییر در ساختار شکلی، جملات و ترتیب مسائل و برخی ابواب و توجه به نوآوریها و دقائق و کثرت تغییرات رساله پیشین، باعث گردید که رسالهای مستقل با ساختار فعلی تدوین شود تا به شیوهای مناسبتر، در عین حفظ چهارچوب قبلی، پاسخگوی نیاز مراجعین و فرزانگان گردد. لذا در این توضیح المسائل علاوه بر ذکر مسائل و نظرات جدید معظم له، متون مسائل تا اندازهای روانتر و ترتیب ابواب فقهی و مسائل مناسبتر شده و ابواب و مسائلی که مورد نیاز بوده، اضافه گردیده
- [آیت الله سیستانی] استفادهای که مال را برای آن اجاره میدهند چهار شرط دارد : اول : آنکه حلال باشد ، پس اگر مالی فقط منفعت حرام داشته باشد ، یا شرط کنند که در جهت حرام استفاده نمایند ، یا قبل از معامله استفاده حرام را معیّن کنند ، و معامله را بر آن اساس مبتنی سازند ، معامله باطل است . بنابراین اجاره دادن دکان برای شراب فروشی ، یا نگهداری شراب ، و کرایه دادن حیوان برای حمل و نقل شراب باطل است . دوم : آنکه آن عمل در نظر شرع بطور مجّانی واجب نباشد ، و از این قبیل است بنابر احتیاط واجب یاد دادن مسائل حلال و حرام اگر محل ابتلا باشد ، و همچنین تجهیز اموات به مقدار واجب . و بنابر احتیاط واجب معتبر است که پول دادن برای آن استفاده در نظر مردم بیهوده نباشد . سوم : اگر چیزی را که اجاره میدهند چند فائده داشته باشد ، استفادای که مستأجر باید از آن بکند معیّن نمایند ، مثلاً اگر حیوانی را که سواری میدهد ، و بار میبرد اجاره دهند ، باید در موقع اجاره معیّن کنند که فقط سواری یا باربری آن ، مال مستأجر است یا همه استفادههای آن . چهارم : مقدار استفاده را معیّن نمایند ، و این یا به تعیین مدت است مانند اجاره خانه و دکان ، و یا به تعیین عمل است مانند آنکه با خیّاط قرار بگذارند که لباس معیّنی را به طور مخصوصی بدوزد .
- [آیت الله خوئی] مزارعه چند شرط دارد: (اول): آن که صاحب زمین به زارع بگوید زمین را برای زراعت به تو واگذار کردم و زارع هم بگوید قبول کردم، یا بدون اینکه حرفی بزنند، مالک زمین را به زارع به قصد زراعت واگذار کند و زارع قبول نماید. (دوم): صاحب زمین و زارع هر دو مکلف و عاقل باشند و با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند و سفیه نباشند یعنی مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نکنند. (سوم): مالک و زارع از تمام حاصل زمین ببرند پس اگر مثلًا شرط کنند که آنچه اول یا آخر میرسد، مال یکی از آنان باشد مزارعه باطل است. (چهارم): سهم هر کدام نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها باشد پس اگر مالک بگوید در این زمین زراعت کن و هر چه میخواهی به من بده، صحیح نیست و همچنین است اگر مقدار معینی از حاصل را مثلًا ده من فقط برای زارع یا مالک قرار دهند. (پنجم): مدتی را که باید زمین در اختیار زارع باشد معیّن کنند، و باید مدت به قدری باشد که در آن مدت بهدست آمدن حاصل ممکن باشد. و اگر اول مدّت را روز معینی و آخر مدّت را رسیدن حاصل قرار دهند کافی است. (ششم): زمین قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممکن نباشد اما بتوانند کاری کنند که زراعت ممکن شود، مزارعه صحیح است. (هفتم): اگر منظور هر کدام آنان زراعت مخصوصی است، چیزی را که زارع باید بکارد معین کنند ولی اگر زراعت معینی را در نظر ندارند یا زراعتی را که هر دو در نظر دارند معلوم است لازم نیست آن را معیّن نمایند. (هشتم): مالک، زمین را معین کند، پس کسی که چند قطعه زمین دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگوید در یکی از این زمینها زراعت کن، و آن را معین نکند، مزارعه باطل است. (نهم): خرجی را که هر کدام آنان باید بکند معین نمایند، ولی اگر خرجی را که هر کدام باید بکند معلوم باشد، لازم نیست آن را معین نمایند.