آیا از این که قرآن از ادبیات عرب و زبان قوم استفاده کرده، نمی توان استفاده کرد که از فرهنگ قوم نیز تأثیر پذیرفته است؟
برخی ها از این که قرآن خود را به زبان قوم معرفی می کند، تأثیر پذیری از فرهنگ زمانه را نتیجه می گیرند و گویند: قرآن که کلمه (لسان قوم)[1] (زبان قوم) را مطرح می کند؛ این (زبان قوم) بودن، در قالب فرهنگ قوم بودن، نمودار می شود. این بر این معنا استوار است که زبان هر قوم، آیینه و تجّلی فرهنگ و باورها و نظریه ها و جهان بینی آن قوم است.[2] بررسی و نقد شبهه کلمه (لسان) در لغت، به معنای (زبان) عضو مخصوص بدن بوده[3] و ابزاری برای سخن گفتن است. این کلمه به معنای (لغت) نیز آمده و در اصطلاح مفسران نیز به همین معنا است.[4] (لسان قوم)؛ یعنی گویش مخاطب نخستین هر پیامبری. پیامبران، به زبان مردم خود سخن می گفتند، تا به مترجم نیازمند نباشند و مردم بتوانند سخنان آنان را درک کنند و پیامبران نیز بتوانند مطالب خویش را بی واسطه برای آنان بیان نمایند.[5] هیچ مفسری، زبان قوم بودن را شامل کل فرهنگ ها و باورها نمی داند، بلکه زبان را موجب ارتباط بین پیامبران(علیهم السلام) با مخاطبانشان می دانند و فرهنگ و باورها و اخلاقیات، هیچ گاه با (عربی مبین[6]) وصف نمی شود. شاید این نکته، شبهه کنندگان را به خطا برده باشد که کلمه ی (زبان مردم) در فارسی دو استعمال دارد: الف. گاه به معنای (لغت مردم) (= زبان دستوری) می آید؛ ب. گاهی به معنای (فرهنگ مردم) به کار می رود. کلمه ی (لسان قوم) در عربی یک کاربرد بیشتر ندارد و آن (لغت قوم) است، ولی این افراد گمان کرده اند که همان دو کاربرد در فارسی، در عربی نیز استفاده می شود و از این رهگذر، آیه را به معنای (فرهنگ قوم) معنا کرده اند، در حالی که فرهنگ در عربی، معادل (الثقافه) است.[7] اگر ما بپذیریم که (زبان قوم) همان (فرهنگ قوم) است؛ بنابراین، درگیری پیامبران(علیهم السلام) با مخالفان، برای چه بوده است؟ آیا برای این نبود که پیامبران با فرهنگ غلط آن ها مبارزه می کردند؟ و اعتقادات آن ها را نمی پذیرفتند؟ برای این که با زبان قوم و ویژگی های آن آشنا شویم که آیا بهره گیری از زبان، نشانه تأثیر پذیری از فرهنگ های دیگر است یا خیر؟ لازم است نگاهی گذرا به مقوله زبان قرآن داشته باشیم. زبان قرآن در طول تاریخ، تمام گویندگان و نویسندگان برای افهام و تفهیم و القای نظریه خودش به مخاطبان، از یک سلسله ابزار و وسایل برای انتقال مطالب خود استفاده می کردند، و هیچ کس نمی توانست بدون این ابزار، به اهداف خود که رساندن پیام باشد برسد. کتاب های مقدّس و پیامبران(علیهم السلام) که بزرگ ترین رسالت را در جهان عصر خویش داشتند و دارای احکام، قوانین و معارف بلند و باعظمتی بودند، برای جذب مخاطب و تثبیت باور خود در آن ها و تمکین نمودن مخاطبان، از فرهنگ هایی که از ابزار تخاطب به شمار می آیند مانند: زبان، تشبیه، تمثیل، کنایه و...، استفاده می کردند، تا ساده تر بتوانند با مخاطبان خود، ارتباط برقرار کنند و مطالب و پیام خود را منتقل کنند.[8] (زبان) وسیله ای برای اظهار اندیشه ی مکنون آدمی[9] و نوعی ظهور معناست.[10] که برای مخاطب حاصل می شود. زبان، دستگاهی است قانونمند و تعریف پذیر در چهارچوب دستور زبانی که جمله دستوری را از غیر دستوری تفکیک و برای هر جمله دستوری، تلّفظ و معنی مناسب تعیین می کند.[11] زیباگرایی و حقیقت جویی و نوآوری از جمله گرایش های فطری آدمی است. رغبت و علاقه انسان به گفتار و نوشتار درست و شیوا، فطرت آدمی را به سوی آن تحریک می کند و بهترین روش تبلیغ، استفاده از واژگان مخاطب است. الفاظ شیوا به زبان مخاطب، تأثیری سحر گونه بر جای می گذارد و ذهن کنجکاو آدمی را برای درک بهتر آن، ترغیب می کند. قرآن با الفاظ اعراب و سخنان محاوره ای آنان سخن گفته، اعجازی ارائه کرده که بربلندای قلّه ادب و بلاغت جای دارد. شگفتی فصاحت و بلاغت و نظم ونثری که در قرآن نهفته است، هنوز که هنوز است انسان ها را از تعجب بیرون نیاورده و نخواهد آورد. قرآن، زبان خویش را به نیکوترین سخن (زمر، 23) به زبان مردم (فصلت، 44) عربی روشن و بیانگر (نحل، 103) اندیشه برانگیز (نحل، 44) پرنفوذ (زمر، 23) برگزیده بهترین مثل ها (اسراء، 89) و به دور از تناقض و ناهمگونی (نساء، 82)و... ستوده است. قرآن، در معرفی الفاظ خود، به عربی بودن آن، تأکید می کند و می فرماید:(وَ ما اَرسَلنا مِن رَسُول اِلاّ بِلِسانِ قُومِه لِیُبَیّن لَهُم...)[12]؛ (ما هیچ پیامبری را جز با زبان قومش نفرستادیم، تا -حقایق را- برای آن ها آشکار سازد.) و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) که برخاسته از مردم عرب است، باید با زبان قوم خودش، حقایق وحی و فرهنگ ابتکاری قرآن را ارائه کند؛ البته باید به این نکته توجه داشت که اگر قرآن به زبان قوم خود سخن گفته و خواسته ها و کشش های آنان را در نظر گرفته، به این معنا نیست که به نیازهای آنان محدود باشد و در همان قالب بماند. قرآن در عین این که نیازها و شرایط محیط و سطح افق فکری مخاطبان خود را در نظر گرفته، ولی به گونه ای سخن گفته که معارف و تعالیم عملی آن جاویدان و کلی است؛ زیرا از میان همه ی آیات، تنها تعداد اندکی از آن ها به مسایل مربوط به رنگ و جلوه خاص زمانی و مکانی دارد و آیات دیگر در توصیف صفات الهی، مسایل خلقت، احکام و قوانین عملی و اخلاقی است که همگی جنبه کلی و جاودانی دارد:[13](وَاِنّهُ لَتَنزیلِ رَبّ العالَمین...بِلِسانِ عَرَبی مُبین.)[14]؛ (این قرآن کتابی است که از سوی پروردگار جهانیان نازل شده... به زبان عربی واضح.) زبان وحی یا زبان قرآن، از آن حکایت دارد که قرآن در بیان مقاصد خود، روش ویژه ای دارد و در تعبیرهای خود از اصطلاحاتی بهره می گیرد که صرفاً، از جانب خود او (یا بر گزیدگان او) باید تفسیر و تبیین شود.[15]روایتی نیز، به همین مطلب اشاره دارد: کتاب الله عزّوجلّ علی اربعة اشیاء: علی العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقایق فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقایق للانبیاء.[16]؛ کتاب خداوند بر چهار قسم است: عبارت، اشاره، لطائف و حقایق. عبارت قرآن برای عوام و لطائف آن برای اولیا و اشاراتش برای خواص و حقایقش برای انبیاست. قرآن افزون بر رعایت لغت و سطح فکر مخاطبان، و سخن گفتن در قالب مفاهیمی که هویت اجتماعی و مشخصه های عصر آنان را دربردارد، قابلیت آن را دارد که با هویت های دیگر و مخاطب های دیگر جوامع ارتباط برقرار کند.[17] امام خمینی (قدس سره) می فرماید: قرآن و حدیث نیز قانون های علمی را که برای توده آورده اند، طوری بیان کردند که مردم می فهمند، لکن علوم قرآن و حدیث را همه کس نمی تواند بفهمد و برای همه کس نیامده است، بلکه بعضی از آن ها رمز است میان گوینده و یک دسته خاصی...، آیات دو گونه اند: محکمات که تأویل ندارند و همه، آن را می فهمند، و متشابهات که تأویل دارد و از قبیل رمز است و تأویل آن را جز خدا و راسخون در علم کسی نمی داند.[18] با وجود این، الفاظ و ظواهر قرآن برای مخاطبان، حجیت دارد؛ زیرا لازم بود پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای هدایت بشر، با زبان محاوره ای مردم، قوانین، اخلاق و احکام را بیان کند، تا مردم در فهم مطالب دچار مشکل نشوند؛ همچنین آیات زیادی وارد شده که مخاطبان را به تعقّل، تفکّر و تدبّر فرا می خواند: (لَعَلّکُم تَعقلُون)و (لَعَلّکُم یَتَفَکّرُون)و (فَاِنّما یَسّرناه بِلِسانِک لَعَلّهُم یَتَذَکّرُون)[19] اگر الفاظ ظاهری قرآن مورد استناد نباشد، این همه تأکید درباره تعقل و تفکر، معنایی ندارد. از سوی دیگر، قرآن در چند نوبت مسئله تحدّی (به مبارزه طلبیدن) را مطرح می کند؛ پس معنای تحّدی این است که مردم معنای قرآن را از ظواهرش می فهمیدند.[20] اگر قرآن طبق محاوره نبود و روش خاص خودش را داشت (ویژه ی افراد خاصی بود)، تحدّی معنا نمی یافت.[21] البته ظواهر قرآن برای مخاطبان حجت است، ولی در پس پرده ظواهر، معانی باطنی نیز نهفته است که درک و فهم عرفی از آن عاجز است و نیاز به تبیین کننده دارد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: ما فی القرآن آیة الاّ و لها ظهر و بطن[22]؛ آیه ای در قرآن نیست، مگر برای آن ظاهر و باطنی باشد. فهم عرفی دارای ویژگی هایی است که تمام موارد آن را در قرآن نمی توان مطرح کرد، ولی به طور ضمنی می توان پذیرفت؛ از جمله: الف. در زبان عربی، همه جا دقت و عمق را نمی توان یافت و مسامحه و مبالغه در آن، فراوان یافت می شود،[23] ولی در قرآن با این که بعضی از آیات را عرف درک می کند، ولی مسامحه ای در کار نیست. ب. در زبان عرفی، باورها و دانستنی های عصر به طور کامل جلوه گر و مشهود است،[24] ولی زبان قرآن باورهای نادرست عصر را طرد نمود و دانستنی هایی را که با شرایع پیشین و فطرت الهی و عقل سلیم مطابق بوده، امضا کرد. ج. زبان عرفی، متضمن مجاز، تشبیه و کنایه و تمثیل است.[25] زبان قرآن نیز برای فهماندن مطالب عالی خود، از ابزارهای تشبیهی و کنایه برای بهتر فهماندن استفاده کرده است، ولی به این معنا نیست که تشبیهات بی ریشه و باطل را در قرآن راه بدهد. د. برای فهم زبان عرف، آشنایی با لغت و قواعد محاوره و اصول لفظی، کافی است،[26] ولی برای فهم زبان قرآن، افزون بر موارد فوق، آشنایی با اسباب و شأن نزول و تاریخ و روایت های معصومین(علیهم السلام)... نیز لازم است. بعضی از آیات را با محاوره عرفی نمی توان درک کرد؛ برای مثال کلمه ی (ارض) و مشتقات آن در قرآن 461 بار آمده و زبان عرف آن را (زمین) معنا می کند، در حالی که (ارض) در زبان قرآن، به معانی گوناگونی آمده است.[27] 1. کره خاکی در مقابل آسمان. (80 بار تکرار شده است.)[28] 2. به معنای پهنای زمین. (260 بار تکرار شده است.)[29] 3. به معنای آبادی. (در قرآن 110 تکرار شده است.)[30] استاد (معرفت)، الفاظ قرآن را برتر از این می داند که زبان عرف بتواند آن را بفهمد: (قرآن کریم، در افاده ی تعالیم عالیه خود، طریق مخصوص به خود دارد. قرآن روش هایی را اتخاذ کرده است، جدا از روش های معمولی که انسان ها در مقام محاوره اتخاذ می کنند... . قرآن زبان ویژه خود را به کار انداخته است؛ ضرورت دارد که آن زبان شناخته شود. راه و روشی که عقلا در مقام محاوره و تفهیم و تفهّم مقاصد خود پیش می گیرند، صرفاً در ترجمه ی الفاظ و عبارات وارده در قرآن به کار می رود، ولی برای رسیدن به حقایق عالیه، راهی دیگر و جدا از طریق معمولی باید پیمود.)[31] قرآن از یک سو حجّت را بر عوام مردم که ظاهر قرآن برای آنان روشن است، تمام کرد تا در آن تفکر[32] و تعقّل کنند،[33] و از سوی دیگر برای این که قرآن جاویدان و تازه بماند و نیاز معنوی و هدایتی بشر را تا قیامت، برطرف سازد، معانی بس عمیق را در پس پرده ی ظواهر آیات بیان کرد: (انّ القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق ،لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه)[34]؛ ظاهر قرآن، زیبا و دل انگیز است و باطن آن ژرف و عمیق؛ عجایب آن پایان ندارد و غرایب آن تمام نمی شود.) نتیجه سخن این که: 1. زبان قرآن از جهتی، زبان ویژه و استثنایی و فوق توان بشر و از جهت دیگر، زبانی روشن و همگانی است. عمومیت زبان و وضوح بیان، در عین بلندی معانی، خود متضمّن آن است که از سبک های متنوع و شیوه های بیانی گوناگون، استفاده شود، تا هر عالم و عامی بتواند به مقدار قابلیت خویش از آن بهره گیرد.[35] 2. قرآن سبک مخصوص و منحصر به خود دارد نه ساده و سطحی و نه سنگین و غیر قابل فهم؛ مطابق تمام استعدادها و مفید برای تمام انسان هاست.[36] 3. قرآن به زبان قوم (مردم) نازل شده و مسائل خود را با اسلوبی قابل درک بیان کرده است و آن زبان ابزاری برای انتقال مطالب می باشد، نه برای پذیرش فرهنگ ها. 4. قرآن، با بیانی ساده که آن را عوام درک می کند و در این حال با بیان عمیقی، که آن را خواص درک می کند. 5. قرآن، برای تفهیم مطالب خود، از تشبیهات و کنایات و تمثیل عرف که معقول هم باشد، استفاده کرده، تا مطالب وحیانی به زبان محسوس و ملموس انتقال یابد. 6. زبان قرآن زبان فطرت است، زبانی که عقل، دل، احساس و وجدان انسان را خطاب قرار داده است.[37] پی نوشتها: [1]. فصلت، 44. [2]. مجلّه کیان، ش 23، سال چهارم؛ مجله بینات، ش 5، ص 77. [3]. مقاییس الغة، ماده (لسن). [4]. المیزان، ج 12، ص 20. [5]. تفسیر نمونه، ج10، ص266. [6]. شعراء، 195. [7]. مجله معرفت، ش26، ص47، محمد علی رضایی اصفهانی. [8]. ر.ک: محمدعلی ایازی، قرآن و فرهنگ زمانه، ص 83. [9]. اگوست بک AUQUST BOECKN(1867-1785م) به نقل از: مهدی هادوی،مبانی کلامی اجتهاد، ص 137. [10]. هایدگر، به نقل از همان. [11]. بهاء الدین خرمشاهی، قرآن پژوهی، ش2، ص 254. [12]. ابراهیم، 4. [13]. قرآن و فرهنگ زمانه، ص 57. [14]. شعراء، 195-192. [15]. مجله بینات، ش 1، محمد هادی معرفت، ص 57. [16]. بحارالانوار، ج 75، ص 278. [17]. المیزان، ج 12، ص 16. [18]. مجله بیّنات، ش3، روش تفسیری امام خمینی، ص 5-4. [19]. دخان، 58. [20]. منظور، محکمات قرآن است. [21]. البیان، ص262. [22]. بحار الانوار، ج92، ص94. [23]. مجله نامه مفید، ش 8، ص 11، مقاله مشکل ما در فهم قرآن از حضرت آیت الله اردبیلی. [24]. همان. [25]. همان. [26]. همان. [27]. بینات، مقاله ی استاد معرفت، ش 3، ص 54. [28]. (انّ الله یمسک السموات والارض ان تزول...)؛ فاطر، 41؛ (و خداوند آسمان ها و زمین را نگه می دارد تا از نظام خود منحرف نشود.) [29]. (و اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة...)؛ نساء، 101؛ (هنگامی که در پهنای زمین مسافرت می کنید، گناهی بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید... .) [30]. (و ان کادوالیستفزّونک من الارض لیخرجوک منها...)؛ اسراء، 76؛ (و نزدیک بود تو را با نیرنگ و تو طئه از این سرزمین (آبادی) بیرونت کنند...) [31]. مجله بینات، ش 1، همان. [32]. محمد، 24. [33]. نساء، 82. [34]. بحارالانوار، ج 2، ص 284. [35]. هادوی تهرانی، مبانی کلامی در اجتهاد، ص306؛ مجله معرفت، ش35، ص20. [36]. مجله معرفت، ش35، مقاله حمید آریان. [37]. مجله معرفت، ش35، ص20. منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).
عنوان سوال:

آیا از این که قرآن از ادبیات عرب و زبان قوم استفاده کرده، نمی توان استفاده کرد که از فرهنگ قوم نیز تأثیر پذیرفته است؟


پاسخ:

برخی ها از این که قرآن خود را به زبان قوم معرفی می کند، تأثیر پذیری از فرهنگ زمانه را نتیجه می گیرند و گویند:
قرآن که کلمه (لسان قوم)[1] (زبان قوم) را مطرح می کند؛ این (زبان قوم) بودن، در قالب فرهنگ قوم بودن، نمودار می شود. این بر این معنا استوار است که زبان هر قوم، آیینه و تجّلی فرهنگ و باورها و نظریه ها و جهان بینی آن قوم است.[2]
بررسی و نقد شبهه
کلمه (لسان) در لغت، به معنای (زبان) عضو مخصوص بدن بوده[3] و ابزاری برای سخن گفتن است. این کلمه به معنای (لغت) نیز آمده و در اصطلاح مفسران نیز به همین معنا است.[4] (لسان قوم)؛ یعنی گویش مخاطب نخستین هر پیامبری.
پیامبران، به زبان مردم خود سخن می گفتند، تا به مترجم نیازمند نباشند و مردم بتوانند سخنان آنان را درک کنند و پیامبران نیز بتوانند مطالب خویش را بی واسطه برای آنان بیان نمایند.[5]
هیچ مفسری، زبان قوم بودن را شامل کل فرهنگ ها و باورها نمی داند، بلکه زبان را موجب ارتباط بین پیامبران(علیهم السلام) با مخاطبانشان می دانند و فرهنگ و باورها و اخلاقیات، هیچ گاه با (عربی مبین[6]) وصف نمی شود. شاید این نکته، شبهه کنندگان را به خطا برده باشد که کلمه ی (زبان مردم) در فارسی دو استعمال دارد: الف. گاه به معنای (لغت مردم) (= زبان دستوری) می آید؛ ب. گاهی به معنای (فرهنگ مردم) به کار می رود.
کلمه ی (لسان قوم) در عربی یک کاربرد بیشتر ندارد و آن (لغت قوم) است، ولی این افراد گمان کرده اند که همان دو کاربرد در فارسی، در عربی نیز استفاده می شود و از این رهگذر، آیه را به معنای (فرهنگ قوم) معنا کرده اند، در حالی که فرهنگ در عربی، معادل (الثقافه) است.[7]
اگر ما بپذیریم که (زبان قوم) همان (فرهنگ قوم) است؛ بنابراین، درگیری پیامبران(علیهم السلام) با مخالفان، برای چه بوده است؟ آیا برای این نبود که پیامبران با فرهنگ غلط آن ها مبارزه می کردند؟ و اعتقادات آن ها را نمی پذیرفتند؟
برای این که با زبان قوم و ویژگی های آن آشنا شویم که آیا بهره گیری از زبان، نشانه تأثیر پذیری از فرهنگ های دیگر است یا خیر؟ لازم است نگاهی گذرا به مقوله زبان قرآن داشته باشیم.
زبان قرآن
در طول تاریخ، تمام گویندگان و نویسندگان برای افهام و تفهیم و القای نظریه خودش به مخاطبان، از یک سلسله ابزار و وسایل برای انتقال مطالب خود استفاده می کردند، و هیچ کس نمی توانست بدون این ابزار، به اهداف خود که رساندن پیام باشد برسد. کتاب های مقدّس و پیامبران(علیهم السلام) که بزرگ ترین رسالت را در جهان عصر خویش داشتند و دارای احکام، قوانین و معارف بلند و باعظمتی بودند، برای جذب مخاطب و تثبیت باور خود در آن ها و تمکین نمودن مخاطبان، از فرهنگ هایی که از ابزار تخاطب به شمار می آیند مانند: زبان، تشبیه، تمثیل، کنایه و...، استفاده می کردند، تا ساده تر بتوانند با مخاطبان خود، ارتباط برقرار کنند و مطالب و پیام خود را منتقل کنند.[8]
(زبان) وسیله ای برای اظهار اندیشه ی مکنون آدمی[9] و نوعی ظهور معناست.[10] که برای مخاطب حاصل می شود. زبان، دستگاهی است قانونمند و تعریف پذیر در چهارچوب دستور زبانی که جمله دستوری را از غیر دستوری تفکیک و برای هر جمله دستوری، تلّفظ و معنی مناسب تعیین می کند.[11]
زیباگرایی و حقیقت جویی و نوآوری از جمله گرایش های فطری آدمی است. رغبت و علاقه انسان به گفتار و نوشتار درست و شیوا، فطرت آدمی را به سوی آن تحریک می کند و بهترین روش تبلیغ، استفاده از واژگان مخاطب است. الفاظ شیوا به زبان مخاطب، تأثیری سحر گونه بر جای می گذارد و ذهن کنجکاو آدمی را برای درک بهتر آن، ترغیب می کند.
قرآن با الفاظ اعراب و سخنان محاوره ای آنان سخن گفته، اعجازی ارائه کرده که بربلندای قلّه ادب و بلاغت جای دارد. شگفتی فصاحت و بلاغت و نظم ونثری که در قرآن نهفته است، هنوز که هنوز است انسان ها را از تعجب بیرون نیاورده و نخواهد آورد.
قرآن، زبان خویش را به نیکوترین سخن (زمر، 23) به زبان مردم (فصلت، 44) عربی روشن و بیانگر (نحل، 103) اندیشه برانگیز (نحل، 44) پرنفوذ (زمر، 23) برگزیده بهترین مثل ها (اسراء، 89) و به دور از تناقض و ناهمگونی (نساء، 82)و... ستوده است.
قرآن، در معرفی الفاظ خود، به عربی بودن آن، تأکید می کند و می فرماید:(وَ ما اَرسَلنا مِن رَسُول اِلاّ بِلِسانِ قُومِه لِیُبَیّن لَهُم...)[12]؛ (ما هیچ پیامبری را جز با زبان قومش نفرستادیم، تا -حقایق را- برای آن ها آشکار سازد.) و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) که برخاسته از مردم عرب است، باید با زبان قوم خودش، حقایق وحی و فرهنگ ابتکاری قرآن را ارائه کند؛ البته باید به این نکته توجه داشت که اگر قرآن به زبان قوم خود سخن گفته و خواسته ها و کشش های آنان را در نظر گرفته، به این معنا نیست که به نیازهای آنان محدود باشد و در همان قالب بماند. قرآن در عین این که نیازها و شرایط محیط و سطح افق فکری مخاطبان خود را در نظر گرفته، ولی به گونه ای سخن گفته که معارف و تعالیم عملی آن جاویدان و کلی است؛ زیرا از میان همه ی آیات، تنها تعداد اندکی از آن ها به مسایل مربوط به رنگ و جلوه خاص زمانی و مکانی دارد و آیات دیگر در توصیف صفات الهی، مسایل خلقت، احکام و قوانین عملی و اخلاقی است که همگی جنبه کلی و جاودانی دارد:[13](وَاِنّهُ لَتَنزیلِ رَبّ العالَمین...بِلِسانِ عَرَبی مُبین.)[14]؛ (این قرآن کتابی است که از سوی پروردگار جهانیان نازل شده... به زبان عربی واضح.)
زبان وحی یا زبان قرآن، از آن حکایت دارد که قرآن در بیان مقاصد خود، روش ویژه ای دارد و در تعبیرهای خود از اصطلاحاتی بهره می گیرد که صرفاً، از جانب خود او (یا بر گزیدگان او) باید تفسیر و تبیین شود.[15]روایتی نیز، به همین مطلب اشاره دارد:
کتاب الله عزّوجلّ علی اربعة اشیاء: علی العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقایق فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقایق للانبیاء.[16]؛ کتاب خداوند بر چهار قسم است: عبارت، اشاره، لطائف و حقایق. عبارت قرآن برای عوام و لطائف آن برای اولیا و اشاراتش برای خواص و حقایقش برای انبیاست.
قرآن افزون بر رعایت لغت و سطح فکر مخاطبان، و سخن گفتن در قالب مفاهیمی که هویت اجتماعی و مشخصه های عصر آنان را دربردارد، قابلیت آن را دارد که با هویت های دیگر و مخاطب های دیگر جوامع ارتباط برقرار کند.[17]
امام خمینی (قدس سره) می فرماید:
قرآن و حدیث نیز قانون های علمی را که برای توده آورده اند، طوری بیان کردند که مردم می فهمند، لکن علوم قرآن و حدیث را همه کس نمی تواند بفهمد و برای همه کس نیامده است، بلکه بعضی از آن ها رمز است میان گوینده و یک دسته خاصی...، آیات دو گونه اند: محکمات که تأویل ندارند و همه، آن را می فهمند، و متشابهات که تأویل دارد و از قبیل رمز است و تأویل آن را جز خدا و راسخون در علم کسی نمی داند.[18]
با وجود این، الفاظ و ظواهر قرآن برای مخاطبان، حجیت دارد؛ زیرا لازم بود پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای هدایت بشر، با زبان محاوره ای مردم، قوانین، اخلاق و احکام را بیان کند، تا مردم در فهم مطالب دچار مشکل نشوند؛ همچنین آیات زیادی وارد شده که مخاطبان را به تعقّل، تفکّر و تدبّر فرا می خواند: (لَعَلّکُم تَعقلُون)و (لَعَلّکُم یَتَفَکّرُون)و (فَاِنّما یَسّرناه بِلِسانِک لَعَلّهُم یَتَذَکّرُون)[19] اگر الفاظ ظاهری قرآن مورد استناد نباشد، این همه تأکید درباره تعقل و تفکر، معنایی ندارد.
از سوی دیگر، قرآن در چند نوبت مسئله تحدّی (به مبارزه طلبیدن) را مطرح می کند؛ پس معنای تحّدی این است که مردم معنای قرآن را از ظواهرش می فهمیدند.[20] اگر قرآن طبق محاوره نبود و روش خاص خودش را داشت (ویژه ی افراد خاصی بود)، تحدّی معنا نمی یافت.[21] البته ظواهر قرآن برای مخاطبان حجت است، ولی در پس پرده ظواهر، معانی باطنی نیز نهفته است که درک و فهم عرفی از آن عاجز است و نیاز به تبیین کننده دارد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:
ما فی القرآن آیة الاّ و لها ظهر و بطن[22]؛ آیه ای در قرآن نیست، مگر برای آن ظاهر و باطنی باشد.
فهم عرفی دارای ویژگی هایی است که تمام موارد آن را در قرآن نمی توان مطرح کرد، ولی به طور ضمنی می توان پذیرفت؛ از جمله:
الف. در زبان عربی، همه جا دقت و عمق را نمی توان یافت و مسامحه و مبالغه در آن، فراوان یافت می شود،[23] ولی در قرآن با این که بعضی از آیات را عرف درک می کند، ولی مسامحه ای در کار نیست.
ب. در زبان عرفی، باورها و دانستنی های عصر به طور کامل جلوه گر و مشهود است،[24] ولی زبان قرآن باورهای نادرست عصر را طرد نمود و دانستنی هایی را که با شرایع پیشین و فطرت الهی و عقل سلیم مطابق بوده، امضا کرد.
ج. زبان عرفی، متضمن مجاز، تشبیه و کنایه و تمثیل است.[25] زبان قرآن نیز برای فهماندن مطالب عالی خود، از ابزارهای تشبیهی و کنایه برای بهتر فهماندن استفاده کرده است، ولی به این معنا نیست که تشبیهات بی ریشه و باطل را در قرآن راه بدهد.
د. برای فهم زبان عرف، آشنایی با لغت و قواعد محاوره و اصول لفظی، کافی است،[26] ولی برای فهم زبان قرآن، افزون بر موارد فوق، آشنایی با اسباب و شأن نزول و تاریخ و روایت های معصومین(علیهم السلام)... نیز لازم است.
بعضی از آیات را با محاوره عرفی نمی توان درک کرد؛ برای مثال کلمه ی (ارض) و مشتقات آن در قرآن 461 بار آمده و زبان عرف آن را (زمین) معنا می کند، در حالی که (ارض) در زبان قرآن، به معانی گوناگونی آمده است.[27]
1. کره خاکی در مقابل آسمان. (80 بار تکرار شده است.)[28]
2. به معنای پهنای زمین. (260 بار تکرار شده است.)[29]
3. به معنای آبادی. (در قرآن 110 تکرار شده است.)[30]
استاد (معرفت)، الفاظ قرآن را برتر از این می داند که زبان عرف بتواند آن را بفهمد: (قرآن کریم، در افاده ی تعالیم عالیه خود، طریق مخصوص به خود دارد. قرآن روش هایی را اتخاذ کرده است، جدا از روش های معمولی که انسان ها در مقام محاوره اتخاذ می کنند... . قرآن زبان ویژه خود را به کار انداخته است؛ ضرورت دارد که آن زبان شناخته شود.
راه و روشی که عقلا در مقام محاوره و تفهیم و تفهّم مقاصد خود پیش می گیرند، صرفاً در ترجمه ی الفاظ و عبارات وارده در قرآن به کار می رود، ولی برای رسیدن به حقایق عالیه، راهی دیگر و جدا از طریق معمولی باید پیمود.)[31]
قرآن از یک سو حجّت را بر عوام مردم که ظاهر قرآن برای آنان روشن است، تمام کرد تا در آن تفکر[32] و تعقّل کنند،[33] و از سوی دیگر برای این که قرآن جاویدان و تازه بماند و نیاز معنوی و هدایتی بشر را تا قیامت، برطرف سازد، معانی بس عمیق را در پس پرده ی ظواهر آیات بیان کرد:
(انّ القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق ،لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه)[34]؛ ظاهر قرآن، زیبا و دل انگیز است و باطن آن ژرف و عمیق؛ عجایب آن پایان ندارد و غرایب آن تمام نمی شود.)
نتیجه سخن این که:
1. زبان قرآن از جهتی، زبان ویژه و استثنایی و فوق توان بشر و از جهت دیگر، زبانی روشن و همگانی است. عمومیت زبان و وضوح بیان، در عین بلندی معانی، خود متضمّن آن است که از سبک های متنوع و شیوه های بیانی گوناگون، استفاده شود، تا هر عالم و عامی بتواند به مقدار قابلیت خویش از آن بهره گیرد.[35]
2. قرآن سبک مخصوص و منحصر به خود دارد نه ساده و سطحی و نه سنگین و غیر قابل فهم؛ مطابق تمام استعدادها و مفید برای تمام انسان هاست.[36]
3. قرآن به زبان قوم (مردم) نازل شده و مسائل خود را با اسلوبی قابل درک بیان کرده است و آن زبان ابزاری برای انتقال مطالب می باشد، نه برای پذیرش فرهنگ ها.
4. قرآن، با بیانی ساده که آن را عوام درک می کند و در این حال با بیان عمیقی، که آن را خواص درک می کند.
5. قرآن، برای تفهیم مطالب خود، از تشبیهات و کنایات و تمثیل عرف که معقول هم باشد، استفاده کرده، تا مطالب وحیانی به زبان محسوس و ملموس انتقال یابد.
6. زبان قرآن زبان فطرت است، زبانی که عقل، دل، احساس و وجدان انسان را خطاب قرار داده است.[37]
پی نوشتها:
[1]. فصلت، 44.
[2]. مجلّه کیان، ش 23، سال چهارم؛ مجله بینات، ش 5، ص 77.
[3]. مقاییس الغة، ماده (لسن).
[4]. المیزان، ج 12، ص 20.
[5]. تفسیر نمونه، ج10، ص266.
[6]. شعراء، 195.
[7]. مجله معرفت، ش26، ص47، محمد علی رضایی اصفهانی.
[8]. ر.ک: محمدعلی ایازی، قرآن و فرهنگ زمانه، ص 83.
[9]. اگوست بک AUQUST BOECKN(1867-1785م) به نقل از: مهدی هادوی،مبانی کلامی اجتهاد، ص 137.
[10]. هایدگر، به نقل از همان.
[11]. بهاء الدین خرمشاهی، قرآن پژوهی، ش2، ص 254.
[12]. ابراهیم، 4.
[13]. قرآن و فرهنگ زمانه، ص 57.
[14]. شعراء، 195-192.
[15]. مجله بینات، ش 1، محمد هادی معرفت، ص 57.
[16]. بحارالانوار، ج 75، ص 278.
[17]. المیزان، ج 12، ص 16.
[18]. مجله بیّنات، ش3، روش تفسیری امام خمینی، ص 5-4.
[19]. دخان، 58.
[20]. منظور، محکمات قرآن است.
[21]. البیان، ص262.
[22]. بحار الانوار، ج92، ص94.
[23]. مجله نامه مفید، ش 8، ص 11، مقاله مشکل ما در فهم قرآن از حضرت آیت الله اردبیلی.
[24]. همان.
[25]. همان.
[26]. همان.
[27]. بینات، مقاله ی استاد معرفت، ش 3، ص 54.
[28]. (انّ الله یمسک السموات والارض ان تزول...)؛ فاطر، 41؛ (و خداوند آسمان ها و زمین را نگه می دارد تا از نظام خود منحرف نشود.)
[29]. (و اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة...)؛ نساء، 101؛ (هنگامی که در پهنای زمین مسافرت می کنید، گناهی بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید... .)
[30]. (و ان کادوالیستفزّونک من الارض لیخرجوک منها...)؛ اسراء، 76؛ (و نزدیک بود تو را با نیرنگ و تو طئه از این سرزمین (آبادی) بیرونت کنند...)
[31]. مجله بینات، ش 1، همان.
[32]. محمد، 24.
[33]. نساء، 82.
[34]. بحارالانوار، ج 2، ص 284.
[35]. هادوی تهرانی، مبانی کلامی در اجتهاد، ص306؛ مجله معرفت، ش35، ص20.
[36]. مجله معرفت، ش35، مقاله حمید آریان.
[37]. مجله معرفت، ش35، ص20.
منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین