آیا استفاده قرآن از قالب های زبانی و شیوه های بیانی اعراب، نشانه ی تأثیر پذیری آن است؟
برخی، برای اثبات این نظریه که قرآن از فرهنگ مخاطبان خود تأثیر پذیرفته، به قالب های زبانی اعراب در قرآن استدلال کرده اند و گفته اند: در هر زبانی، نوعی از تشبیه های بیانی موجود است و زبان عربی، از این قاعده مستثنا نیست و آن شیوه ها در قرآن، مشاهده می شود؛ مانند: سجع (که همان فاصله در قرآن است.) و استفاده از ابزارهای تأکید؛ مثل: سوگندها و یا نمونه های از نفرین، یا چیزهای که به دلیل ضیق دامنه زبان، به ناچار باید از آن شبیه دشنام دانست؛ مانند:(قُتِلَ الاِنسانُ ما اَکفَرَه)[1]؛ (مرده باد انسان که چه قدر کفر میورزد)؛ (تَبّت یَدا اَبی لَهَب وَ تَب)[2]؛ (بریده باد دو دست ابولهب)؛ (عُتل بَعدَ ذلِکَ زَنیم)[3]؛ علاوه بر این ها، کینه توز و پرخور و خشن و بد نام است.) این قالب ها و شیوه های زبانی، قبل از قرآن در بین اعراب وجود داشت و قرآن متأثر از این شیوه ها شده و مطرح کرده است.[4] بررسی و نقد شبهه الف. قرآن کریم از جهات گوناگون، معجزه است که یکی از آن ها اعجاز بیانی قرآن است.قرآن کریم به اعتراف سخن شناسان عرب، در فصاحت و بلاغت بی نظیر است و در شرح و تبیین حقیقت، بیشترین بهره را از قواعد زیبا سازی سخن برده، از تخیلات و احساسات و مبالغه آمیز بودن به دور است، بلکه از تشبیهات زیبا، کنایات، استعارات، تمثیلات و... سرشار است و اساساً بنیان دانش معانی، بیان و بدیع، مرهون کاربردهای قرآن می باشد و در عین حال از حقیقت گویی، خردمحوری، ارزش های انسانی و اخلاقی خارج نشده است.[5] باید بین تأثر از محیط و همگامی با جوّ حاکم برای تأثیر گذاری در مردم فرق قائل شد. کسی که می خواهد بر محیط تأثیر بگذارد، نخست باید حرکت خود را با محیط هماهنگ سازد و با روش و اسلوب متعارف و موجود، ایده خود را پیاده کند؛ برای مثال اگر فرهنگ حاکم بر جامعه ای ادبیات محکم و استوار و گرایش مردم، به شعر و جملات موزون است، اگر شخصی با توجه به چنین گرایشی، دعوت خود را اعلام کند و در ضمن با جملاتی محکم و استوار و موزون پیام های خود را بیان می کند، جامعه شناسی محیط را رعایت کرده،[6] و با استفاده از این قالب، مفاهیم ملکوتی خود را رسانده است. ب. بعضی از فرهنگ ها، برای انتقال مطالب و زیبایی کلام و محسوس نمودن آن، به کار می رود؛ مانند زبان، تشبیهات، تمثیلات، کنایه، مجاز و... اگر گوینده یا نویسنده، با نظم و نثر خود از این اصطلاحات مخاطبان بهره گیری کند، تا بتواند به کمک این اصطلاحات، ماهیت و محتوای کلام خویش را بفهماند، این نشانه حسن عمل است، نه قبح عمل، برای مثال قرآن درباره ی قصاص و حکمت آن، تعبیر و تشبیه بسیار زیبا و دلنشین (ولکم فی القصاص حیوة)[7]؛ (قصاص برای حیات شما است)؛ را به کار برده است، و اعراب نیز پیش از اسلام تعبیری درباره قصاص داشتند که عبارت بود از: (القتل انفی للقتل؛کشتن مؤثرترین عامل است برای از بین بردن کشتار.) دانشمندان در مقایسه این دو جمله بیست امتیاز را برای آیه قرآن ذکر کرده اند؛ از جمله: الف) کوتاهی کلمات و حروف؛ ب) بیان جامع و کامل با آوردن کلمه ی قصاص به جای قتل؛ چون قصاص شامل قتل، زخم، قطع عضو و...نیز می شود، در حالی که قتل تنها کشتن را شامل است؛ ج) کلمه ای در آیه ی قرآن تکرار نشده است، ولی کلمه (قتل) در تعبیر اعراب دو بار آمده است؛ د) آیه بر اثبات استوار است و گفته ی اعراب بر نفی، و روشن است که اثبات بر نفی برتری دارد؛ ه) معارف گسترده ای در واژه (حیات) وجود دارد که در قتل نیست؛ مانند: 1. حیات اخلاقی جامعه؛ 2. حیات اجتماعی؛ 3. حیات فیزیکی که موجب حفظ جان دیگران خواهد بود؛ 4. حیات فکری و عقلی که موجب رشد جامعه و عدالت به جای تعصب و جهل خواهد شد و...[8] با وجود این شیوه بیانی و تشبیهات و کنایه های قرآن با شیوه بیانی اعراب از جهت ساختاری، قابل مقایسه نیست. ج. قرآن با دشنام دادن حتّی به بت ها، مخالفت می کند[9]، ولی لعن و نفرین که نوعی دعاست در قرآن به کار رفته است و این در حالی است که فحش و دشنام بین اعراب مرسوم بوده است و قرآن همه آن ها را طرد کرد؛ اما لعن که در قرآن به کار رفته[10]. جهت صفت ناپسندی می باشد که در اشخاص بوده است. دلیل دیگر کسانی که قرآن را برگرفته از فرهنگ زمانه می دانند، این است که: (قرآن همان تعبیرات جاری اعراب را به کار برده که اعراب از باب تغلیب، خطابشان با مذکّر بود و زنان را نیز شامل می شد و قرآن نیز استفاده کرده است.)[11] در پاسخ باید گفت: استفاده از صیغه های جمع، هم برای مذکّر و هم برای مؤنث، یا تغلیب مذکّر بر مؤنث، اولا: ابزار گفتگو است و هر گوینده ای در رساندن پیام خود به آن نیاز دارد و ثانیاً: این استفاده قرآن، دلیل بر بهره گیری از فرهنگ های دیگر نیست. ضرورت داشت قرآن با یک زبانی، مطالب خویش را به مردم برساند و مخاطبان او هم، دارای زبانی بودند که مذکّر را از باب تغلیب، استعمال می کردند. این استفاده، برای رساندن پیام الهی به مخاطبان بوده، و نشانه ی حسن عمل است. تغلیب هایی که در قرآن به کار رفته، نشانه برتری نیست، بلکه قواعد زبان آن قوم است؛ برای مثال در فارسی حرف (تو) هم خطاب به مذکر است و هم به مؤنث، ولی در عربی، خطاب مذکر و مؤنث جداست و قرآن نیز این قواعد را به بهترین شکل رعایت کرده است. نتیجه این که ابزارهای انتقال فرهنگ دخالتی در ماهیت وحی الهی و واقعیت ها ندارند. قرآن برای ارتباط با مخاطبان خود، در مرحله اول، از زبان آن ها که اساسی ترین ابزار گفتگو است استفاده می کند و در غیر این صورت نه جای تفهیم است و نه جای افهام. زبان قوم، لوازمی دارد، برای مثال: اگر واژه های بیگانه، در زبان قومی نفوذ کرده، و مصطلح و مشهور شده باشد، برای سخنور، ضرورت دارد، برای فهماندن مطالب خود، از آن اصطلاحات استفاده کند. استفاده از زبان مردم، نشانه ی تأثیر پذیری از فرهنگ های دیگر، مانند: اعتقادی، فرهنگی، اجتماعی، خانوادگی و... نیست. زبان در این جا، بسان وسیله ای است که مطالب وحی الهی و قوانین و عقاید قرآنی را به مردم انتقال می دهد و آن ها (زبان، تشبیهات، تمثیلات، کنایات، مجاز و...) در ماهیت وحی الهی، دخالتی ندارند؛ افزون بر این، شیوه های بیانی، تشبیهات و... قرآن قابل مقایسه با شیوه بیانی اعراب نیست. اگر فرض را بر این بگیریم که در زمان کنونی در ایران، پیامبری نازل می شد ضرورت داشت با تشبیهات و مثل ها و کنایه ها و تعبیرات رایج ایرانی ها استفاده نماید. پی نوشتها: [1]. عبس، 17. [2]. مسد، 1. [3]. قلم، 13. [4]. مجله بیّنات، ش5، ص75، بهار 1374. (با اختصار و توضیح.) [5]. محمدهادی معرفت، التمهید، ج 2، ص 112 108. [6]. معرفت، تاریخ قرآن، ص 52. [7]. بقره، 179. [8]. ر.ک: معرفت، تلخیص التمهید، ج 2، ص 216 ؛ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج8، ص 113. [9]. انعام، 108. (و لاتَسُبّوا الَذین یَدعُون مِن دُونِ الله فَیَسُبّواالله عَدواً بِغَیر عِلم؛ به معبود کسانی که غیر خدا را می خوانند، دشنام ندهید؛ مبادا آن ها از روی جهل، خدا را دشنام دهند). [10]. مجله ی معرفت، ش26، ص48. [11]. همان؛ مجلّه بیّنات، ش5، ص74. منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).
عنوان سوال:

آیا استفاده قرآن از قالب های زبانی و شیوه های بیانی اعراب، نشانه ی تأثیر پذیری آن است؟


پاسخ:

برخی، برای اثبات این نظریه که قرآن از فرهنگ مخاطبان خود تأثیر پذیرفته، به قالب های زبانی اعراب در قرآن استدلال کرده اند و گفته اند:
در هر زبانی، نوعی از تشبیه های بیانی موجود است و زبان عربی، از این قاعده مستثنا نیست و آن شیوه ها در قرآن، مشاهده می شود؛ مانند: سجع (که همان فاصله در قرآن است.) و استفاده از ابزارهای تأکید؛ مثل: سوگندها و یا نمونه های از نفرین، یا چیزهای که به دلیل ضیق دامنه زبان، به ناچار باید از آن شبیه دشنام دانست؛ مانند:(قُتِلَ الاِنسانُ ما اَکفَرَه)[1]؛ (مرده باد انسان که چه قدر کفر میورزد)؛ (تَبّت یَدا اَبی لَهَب وَ تَب)[2]؛ (بریده باد دو دست ابولهب)؛ (عُتل بَعدَ ذلِکَ زَنیم)[3]؛ علاوه بر این ها، کینه توز و پرخور و خشن و بد نام است.) این قالب ها و شیوه های زبانی، قبل از قرآن در بین اعراب وجود داشت و قرآن متأثر از این شیوه ها شده و مطرح کرده است.[4]
بررسی و نقد شبهه
الف. قرآن کریم از جهات گوناگون، معجزه است که یکی از آن ها اعجاز بیانی قرآن است.قرآن کریم به اعتراف سخن شناسان عرب، در فصاحت و بلاغت بی نظیر است و در شرح و تبیین حقیقت، بیشترین بهره را از قواعد زیبا سازی سخن برده، از تخیلات و احساسات و مبالغه آمیز بودن به دور است، بلکه از تشبیهات زیبا، کنایات، استعارات، تمثیلات و... سرشار است و اساساً بنیان دانش معانی، بیان و بدیع، مرهون کاربردهای قرآن می باشد و در عین حال از حقیقت گویی، خردمحوری، ارزش های انسانی و اخلاقی خارج نشده است.[5] باید بین تأثر از محیط و همگامی با جوّ حاکم برای تأثیر گذاری در مردم فرق قائل شد. کسی که می خواهد بر محیط تأثیر بگذارد، نخست باید حرکت خود را با محیط هماهنگ سازد و با روش و اسلوب متعارف و موجود، ایده خود را پیاده کند؛ برای مثال اگر فرهنگ حاکم بر جامعه ای ادبیات محکم و استوار و گرایش مردم، به شعر و جملات موزون است، اگر شخصی با توجه به چنین گرایشی، دعوت خود را اعلام کند و در ضمن با جملاتی محکم و استوار و موزون پیام های خود را بیان می کند، جامعه شناسی محیط را رعایت کرده،[6] و با استفاده از این قالب، مفاهیم ملکوتی خود را رسانده است.
ب. بعضی از فرهنگ ها، برای انتقال مطالب و زیبایی کلام و محسوس نمودن آن، به کار می رود؛ مانند زبان، تشبیهات، تمثیلات، کنایه، مجاز و... اگر گوینده یا نویسنده، با نظم و نثر خود از این اصطلاحات مخاطبان بهره گیری کند، تا بتواند به کمک این اصطلاحات، ماهیت و محتوای کلام خویش را بفهماند، این نشانه حسن عمل است، نه قبح عمل، برای مثال قرآن درباره ی قصاص و حکمت آن، تعبیر و تشبیه بسیار زیبا و دلنشین (ولکم فی القصاص حیوة)[7]؛ (قصاص برای حیات شما است)؛ را به کار برده است، و اعراب نیز پیش از اسلام تعبیری درباره قصاص داشتند که عبارت بود از: (القتل انفی للقتل؛کشتن مؤثرترین عامل است برای از بین بردن کشتار.) دانشمندان در مقایسه این دو جمله بیست امتیاز را برای آیه قرآن ذکر کرده اند؛ از جمله:
الف) کوتاهی کلمات و حروف؛ ب) بیان جامع و کامل با آوردن کلمه ی قصاص به جای قتل؛ چون قصاص شامل قتل، زخم، قطع عضو و...نیز می شود، در حالی که قتل تنها کشتن را شامل است؛ ج) کلمه ای در آیه ی قرآن تکرار نشده است، ولی کلمه (قتل) در تعبیر اعراب دو بار آمده است؛ د) آیه بر اثبات استوار است و گفته ی اعراب بر نفی، و روشن است که اثبات بر نفی برتری دارد؛ ه) معارف گسترده ای در واژه (حیات) وجود دارد که در قتل نیست؛ مانند: 1. حیات اخلاقی جامعه؛ 2. حیات اجتماعی؛ 3. حیات فیزیکی که موجب حفظ جان دیگران خواهد بود؛ 4. حیات فکری و عقلی که موجب رشد جامعه و عدالت به جای تعصب و جهل خواهد شد و...[8] با وجود این شیوه بیانی و تشبیهات و کنایه های قرآن با شیوه بیانی اعراب از جهت ساختاری، قابل مقایسه نیست.
ج. قرآن با دشنام دادن حتّی به بت ها، مخالفت می کند[9]، ولی لعن و نفرین که نوعی دعاست در قرآن به کار رفته است و این در حالی است که فحش و دشنام بین اعراب مرسوم بوده است و قرآن همه آن ها را طرد کرد؛ اما لعن که در قرآن به کار رفته[10]. جهت صفت ناپسندی می باشد که در اشخاص بوده است.
دلیل دیگر کسانی که قرآن را برگرفته از فرهنگ زمانه می دانند، این است که: (قرآن همان تعبیرات جاری اعراب را به کار برده که اعراب از باب تغلیب، خطابشان با مذکّر بود و زنان را نیز شامل می شد و قرآن نیز استفاده کرده است.)[11]
در پاسخ باید گفت: استفاده از صیغه های جمع، هم برای مذکّر و هم برای مؤنث، یا تغلیب مذکّر بر مؤنث، اولا: ابزار گفتگو است و هر گوینده ای در رساندن پیام خود به آن نیاز دارد و ثانیاً: این استفاده قرآن، دلیل بر بهره گیری از فرهنگ های دیگر نیست.
ضرورت داشت قرآن با یک زبانی، مطالب خویش را به مردم برساند و مخاطبان او هم، دارای زبانی بودند که مذکّر را از باب تغلیب، استعمال می کردند. این استفاده، برای رساندن پیام الهی به مخاطبان بوده، و نشانه ی حسن عمل است.
تغلیب هایی که در قرآن به کار رفته، نشانه برتری نیست، بلکه قواعد زبان آن قوم است؛ برای مثال در فارسی حرف (تو) هم خطاب به مذکر است و هم به مؤنث، ولی در عربی، خطاب مذکر و مؤنث جداست و قرآن نیز این قواعد را به بهترین شکل رعایت کرده است.
نتیجه این که ابزارهای انتقال فرهنگ دخالتی در ماهیت وحی الهی و واقعیت ها ندارند. قرآن برای ارتباط با مخاطبان خود، در مرحله اول، از زبان آن ها که اساسی ترین ابزار گفتگو است استفاده می کند و در غیر این صورت نه جای تفهیم است و نه جای افهام.
زبان قوم، لوازمی دارد، برای مثال: اگر واژه های بیگانه، در زبان قومی نفوذ کرده، و مصطلح و مشهور شده باشد، برای سخنور، ضرورت دارد، برای فهماندن مطالب خود، از آن اصطلاحات استفاده کند. استفاده از زبان مردم، نشانه ی تأثیر پذیری از فرهنگ های دیگر، مانند: اعتقادی، فرهنگی، اجتماعی، خانوادگی و... نیست. زبان در این جا، بسان وسیله ای است که مطالب وحی الهی و قوانین و عقاید قرآنی را به مردم انتقال می دهد و آن ها (زبان، تشبیهات، تمثیلات، کنایات، مجاز و...) در ماهیت وحی الهی، دخالتی ندارند؛ افزون بر این، شیوه های بیانی، تشبیهات و... قرآن قابل مقایسه با شیوه بیانی اعراب نیست.
اگر فرض را بر این بگیریم که در زمان کنونی در ایران، پیامبری نازل می شد ضرورت داشت با تشبیهات و مثل ها و کنایه ها و تعبیرات رایج ایرانی ها استفاده نماید.
پی نوشتها:
[1]. عبس، 17.
[2]. مسد، 1.
[3]. قلم، 13.
[4]. مجله بیّنات، ش5، ص75، بهار 1374. (با اختصار و توضیح.)
[5]. محمدهادی معرفت، التمهید، ج 2، ص 112 108.
[6]. معرفت، تاریخ قرآن، ص 52.
[7]. بقره، 179.
[8]. ر.ک: معرفت، تلخیص التمهید، ج 2، ص 216 ؛ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج8، ص 113.
[9]. انعام، 108. (و لاتَسُبّوا الَذین یَدعُون مِن دُونِ الله فَیَسُبّواالله عَدواً بِغَیر عِلم؛ به معبود کسانی که غیر خدا را می خوانند، دشنام ندهید؛ مبادا آن ها از روی جهل، خدا را دشنام دهند).
[10]. مجله ی معرفت، ش26، ص48.
[11]. همان؛ مجلّه بیّنات، ش5، ص74.
منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین