برخی، از تشبیهات قرآنی تأثیرپذیری را نتیجه گرفته و گفته اند: گاهی قرآن از عادات و رسم زبانی معهود، استفاده کرده و به اصطلاح، بر طبق زبان قوم، (لسان قوم)[1] سخن گفته است؛ مانند: (طَلعُها کَأَنّهُ رُؤُوس شَیاطین)[2]؛ (-درخت زقّوم -میوه اش، گویی سرهای شیطان است.)[3] برای شیطان سری درست کردن و زشت منظری را برای او بار کردن، گویی از اعراب به عاریه گرفتند؛ در حالی که در واقع چنین چیزی نیست. نزول عربی قرآن به این معنا نیست که تنها واژگان و جملات آن عربی باشد، بلکه قرآن با معلومات و ادبیات و معتقدات آن روز عرب تلازم دارد.[4] بررسی و نقد شبهه زبان قرآن دارای عنصر تشبیه است و عموم مردم تنها از راه زبان تشبیه که مدل ها و نمادهای محسوس و ملموس و متداول است، می توانند پیام دریافت کنند[5]. استفاده قرآن از تشبیهات که برای تأثیر گذاشتن در ذهن مخاطبان است، امری لازم و ضروری به شمار می آید و عملی پسندیده است. تشبیه، چیزی را از آنچه هست، در وصفی خاص و بزرگ تر و زیباتر و یا این که در مجال کوتاه و تنگنای عبارت کم، صفات و خصوصیات بی شماری را در مورد چیزی ثابت می کند. از رهگذر تشبیه، چیزهای گنگ و عناصر بی زبان طبیعت، به سخن در می آیند و در جمادات، زندگی احساس می شود.[6] کلمه (الشِبه)، (الشَبَه)، (الشَبیه) به معنای (مثل) و جمع آن ها (اشباه) است و در اصطلاح، به معنای قرار دادن چیزی، مثل چیز دیگر است.[7]تشبیه، دارای چهار پایه است:[8] الف. مشبّه: آنچه را به چیزی تشبیه می کنیم؛ ب. مشبّه به: آنچه چیزی را به آن تشبیه می کنیم؛ ج. ادات تشبیه: حرف هایی مانند (مثل)، (مانند) و... که در کلام می آید و گاه نیز این ادات درجمله نمی آید؛ د. وجه تشبیه: معمولا در جمله نمی آید، ولی از قرینه کلام فهمیده می شود. تشبیه را از جهات و اعتبارات گوناگون، به چند دسته تقسیم کرده اند؛ از جمله: 1. در بعضی از تشبیهات قرآنی، مشبّه و مشبّه به، هر دو حسّی اند؛ مانند:[9](وَالقَمَر قَدّرناه مَنازِلَ حَتّی عادَ کَالعُرجُون القَدیم.)[10]؛ (و برای ماه، منزلگاهی قرار دادیم، سرانجام به صورت شاخه کهنه قوسی شکل و زرد رنگ خرما، در می آید.) 2. مشبّه و مشبّه به، هر دو عقلی هستند.[11] 3. در بعضی دیگر از تشبیهات قرآنی، مشبّه عقلی، ولی مشبّه به حسّی است. 4. در تشبیه می تواند، مشبّه حسّی و مشبّه به عقلی باشد، ولی این نوع چهارم از تشبیه، در قرآن نیامده است؛ چون عقل، مستفاد از حس است؛ پس محسوس اصل معقول است. تشبیه محسوس به معقول، مستلزم آن است که اصل را فرع و فرع را اصل قرار دهیم و این، جایز نیست؛[12] اما در جایی که (معقول) در میان عرف، یک حقیقت عینی تصور و در ذهن ها رنگ و لعاب حسّی به آن داده شود، می توان در تشبیهات از آن استفاده کرد؛ مانند:(ما هذا بَشَراً اِن هذا الاّ مَلَک کَریم)[13]؛ (-زنان مصر گفتند: -این بشر نیست؛ این یک فرشته بزرگوار است.) فرشته، در ذهن عرب، سمبل زیبایی است و هر زیبایی را به فرشته تشبیه می کنند.[14] فرشته هر چند معقول و غیر حسّی است؛ اما در اصطلاح زیبایی میان عرف، حقیقت شده است. از سوی دیگر، همین عرف، زشت ترین چهره ها را به شیاطین مثال می زند.[15] هر چند شیاطین، غیر حسّی و معقول هستند؛ ولی در میان عرف و عوام، یک اصطلاح شده است و قرآن نیز برای تصویر کردن زشتی چیزی، از تصویر ذهنی مخاطبان خود بهره گرفته است؛ مانند: (طَلعُها کَاَنّهُ رُؤُوس الشَیَاطین)[16]؛ (شکوفه های آن -درخت زقّوم در جهنم- مانند سرهای شیاطین است.) قرآن، زشتی شکوفه های درخت زقّوم را به سرهای شیاطین تشبیه کرده است، برای این که نزد مردم مأنوس و ملموس است و آنان سریع تر به حقیقت مطلب پی می برند. مفسران درباره ی این آیه نظریات گوناگونی دارند: الف. منظور مار بد و زشتی است که به نام شیطان خوانده می شود و شکوفه جهنّم به آن تشبیه شده است؛ ب. منظور گیاهی زشت منظر است که به نام شیطان خوانده می شده است؛ ج. منظور چهره زشتی است که هر کس در ذهن خود از شیطان، به عنوان یک موجود پلید، تصور می کند.[17] با وجود این، تصور کردن شکوفه درخت زقّوم آن هم در جهنّم، برای اعراب، مشکل است؛ لذا باید از تشبیهاتی که شخص را به ماهیت کلام نزدیک می کند، استفاده کرد؛ از این رو است که اعراب، زشت ترین چیزی را که در ذهن خود می پروراندند، سر شیطان بود. امروزه نیز در میان مردم، چنین تشبیهاتی وجود دارد؛ اگر کسی به ما بگوید: شکوفه فلان گیاه همچون فرشته است، یا زشتی آن همچون سر شیطان است، برای ما، تشبیه مقبول و معقول می باشد؛ زیرا شیطان را مظهر خباثت ها و انحرافات، می دانیم و قرآن وجود خارجی شیطان را نیز تأیید می کند. اما مقصود از این گفته که: (زبان قرآن با اعتقادات و معلومات فرهنگ زمان خود، تلازم دارد) چیست؟ اگر مراد، استفاده از یک فرهنگ خرافی است، این مدعای بدون دلیل است؛ زیرا قرآن فرهنگ خرافی و باطل را در تعالیم خود راه نداده است: (وَ لایَأتیه الباطِل مِن بَین یَدیه و لا مِن خَلفِه)[18]؛ و بی گمان آیات یاد شده، از واقعیتی در ذهن اعراب آن روز حکایت دارد که به صورت تشبیه، رؤوس شیاطین را برای هر امر زشت منظر و ناپسندی، به کار می بردند، نه آن که باطلی باشد که قرآن آن را تأیید کرده باشد. اما در مورد مسائل علمی قرآن، بعضی از آن ها از راه علوم تجربی به قطع اثبات شده است و هیچ یک از آن ها مخالف علوم روز نمی باشد.[19] قرآن، بیش از پنجاه مورد، از تشبیهات عرف استفاده کرده، تا مطالب خود را محسوس تر و ذهن مخاطب را نزدیک تر کند. قرآن از تشبیه هایی که عرف مردم با آن نامأنوس باشند، استفاده نکرده است. نکته ی اصلی این که این استفاده قرآن از تشبیهات عرف، در اصل مطالب و محتوا و معارف بلند آن تأثیری ندارد؛ بلکه این استفاده، ابزاری و انتقالی است، تا از راه تشبیهات، مطالب وحیانی را به مخاطبان خود برساند؛ برای مثال، متلاشی شدن کوه ها در روز قیامت را به پشم حلاجی شده[20]، پراکنده شدن مردم در روز قیامت را، به پراکنده شدن ملخ ها[21]، شعله های آتش را به شتر زرد موی و[22] روش عذاب قوم عاد را، به کنده شدن نخل تشبیه کرده است[23] و...همه این ها از این حکایت دارد که مشبّه به در بین عرف عرب ملموس و محسوس بوده و استفاده از آن، درک مفاهیم قرآن را آسان کرده است؛ افزون بر این، همه ی جوامع دارای تشبیهاتی هستند که شعرا و خطیبان و نویسندگان از آن ها استفاده می کنند؛ چرا که از قوانین و ادبیات همان قوم است. پی نوشتها: [1]. ابراهیم، 4. [2]. صافات، 65. [3]. بیّنات، ش5، ص94، سال 74؛ معرفت، ش26، ص45؛ مجلّه دانشگاه انقلاب، ش110، ص130. [4]. روزنامه نشاط، ش1، 26/7/79. [5]. فراستخواه، زبان قرآن، ص 261. [6]. حسینی ژرفا، بر ساحل سخن، ص153. [7]. لسان العرب، ماده (شبه). [8]. بر ساحل سخن، ص 154؛ حسین دهنوی، ادبیات فارسی، ص 291. [9]. سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص140؛ جهان بخش ثواقب، تشبیهات و تمثیلات در قرآن، ص261. [10]. یس، 39. [11]. اتقان، ج2، ص 140. [12]. تشبیهات و تمثیلات در قرآن، ص 261. (با اختصار و توضیح) [13]. یوسف، 31. [14]. المیزان، ج17، ص222. [15]. همان. [16]. صافات، 65. [17]. تفسیر نمونه، ج 19، ص 71؛ مجمع البیان، ج 20، ص 492؛ کشف الحقایق، ج 3، ص 53. [18]. فصلت، 42. [19]. ر. ک: محمدعلی رضایی اصفهانی، مقدمه ای بر تفسیر علمی قرآن؛ و اعجاز علمی قرآن. [20]. صافات، 65. [21]. قمر، 7. [22]. مرسلات،3033 [23]. قمر، 2021. منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).
برخی، از تشبیهات قرآنی تأثیرپذیری را نتیجه گرفته و گفته اند:
گاهی قرآن از عادات و رسم زبانی معهود، استفاده کرده و به اصطلاح، بر طبق زبان قوم، (لسان قوم)[1] سخن گفته است؛ مانند: (طَلعُها کَأَنّهُ رُؤُوس شَیاطین)[2]؛ (-درخت زقّوم -میوه اش، گویی سرهای شیطان است.)[3] برای شیطان سری درست کردن و زشت منظری را برای او بار کردن، گویی از اعراب به عاریه گرفتند؛ در حالی که در واقع چنین چیزی نیست. نزول عربی قرآن به این معنا نیست که تنها واژگان و جملات آن عربی باشد، بلکه قرآن با معلومات و ادبیات و معتقدات آن روز عرب تلازم دارد.[4]
بررسی و نقد شبهه
زبان قرآن دارای عنصر تشبیه است و عموم مردم تنها از راه زبان تشبیه که مدل ها و نمادهای محسوس و ملموس و متداول است، می توانند پیام دریافت کنند[5]. استفاده قرآن از تشبیهات که برای تأثیر گذاشتن در ذهن مخاطبان است، امری لازم و ضروری به شمار می آید و عملی پسندیده است.
تشبیه، چیزی را از آنچه هست، در وصفی خاص و بزرگ تر و زیباتر و یا این که در مجال کوتاه و تنگنای عبارت کم، صفات و خصوصیات بی شماری را در مورد چیزی ثابت می کند. از رهگذر تشبیه، چیزهای گنگ و عناصر بی زبان طبیعت، به سخن در می آیند و در جمادات، زندگی احساس می شود.[6]
کلمه (الشِبه)، (الشَبَه)، (الشَبیه) به معنای (مثل) و جمع آن ها (اشباه) است و در اصطلاح، به معنای قرار دادن چیزی، مثل چیز دیگر است.[7]تشبیه، دارای چهار پایه است:[8]
الف. مشبّه: آنچه را به چیزی تشبیه می کنیم؛
ب. مشبّه به: آنچه چیزی را به آن تشبیه می کنیم؛
ج. ادات تشبیه: حرف هایی مانند (مثل)، (مانند) و... که در کلام می آید و گاه نیز این ادات درجمله نمی آید؛
د. وجه تشبیه: معمولا در جمله نمی آید، ولی از قرینه کلام فهمیده می شود.
تشبیه را از جهات و اعتبارات گوناگون، به چند دسته تقسیم کرده اند؛ از جمله:
1. در بعضی از تشبیهات قرآنی، مشبّه و مشبّه به، هر دو حسّی اند؛ مانند:[9](وَالقَمَر قَدّرناه مَنازِلَ حَتّی عادَ کَالعُرجُون القَدیم.)[10]؛ (و برای ماه، منزلگاهی قرار دادیم، سرانجام به صورت شاخه کهنه قوسی شکل و زرد رنگ خرما، در می آید.)
2. مشبّه و مشبّه به، هر دو عقلی هستند.[11]
3. در بعضی دیگر از تشبیهات قرآنی، مشبّه عقلی، ولی مشبّه به حسّی است.
4. در تشبیه می تواند، مشبّه حسّی و مشبّه به عقلی باشد، ولی این نوع چهارم از تشبیه، در قرآن نیامده است؛ چون عقل، مستفاد از حس است؛ پس محسوس اصل معقول است. تشبیه محسوس به معقول، مستلزم آن است که اصل را فرع و فرع را اصل قرار دهیم و این، جایز نیست؛[12] اما در جایی که (معقول) در میان عرف، یک حقیقت عینی تصور و در ذهن ها رنگ و لعاب حسّی به آن داده شود، می توان در تشبیهات از آن استفاده کرد؛ مانند:(ما هذا بَشَراً اِن هذا الاّ مَلَک کَریم)[13]؛ (-زنان مصر گفتند: -این بشر نیست؛ این یک فرشته بزرگوار است.)
فرشته، در ذهن عرب، سمبل زیبایی است و هر زیبایی را به فرشته تشبیه می کنند.[14] فرشته هر چند معقول و غیر حسّی است؛ اما در اصطلاح زیبایی میان عرف، حقیقت شده است.
از سوی دیگر، همین عرف، زشت ترین چهره ها را به شیاطین مثال می زند.[15] هر چند شیاطین، غیر حسّی و معقول هستند؛ ولی در میان عرف و عوام، یک اصطلاح شده است و قرآن نیز برای تصویر کردن زشتی چیزی، از تصویر ذهنی مخاطبان خود بهره گرفته است؛ مانند: (طَلعُها کَاَنّهُ رُؤُوس الشَیَاطین)[16]؛ (شکوفه های آن -درخت زقّوم در جهنم- مانند سرهای شیاطین است.)
قرآن، زشتی شکوفه های درخت زقّوم را به سرهای شیاطین تشبیه کرده است، برای این که نزد مردم مأنوس و ملموس است و آنان سریع تر به حقیقت مطلب پی می برند.
مفسران درباره ی این آیه نظریات گوناگونی دارند:
الف. منظور مار بد و زشتی است که به نام شیطان خوانده می شود و شکوفه جهنّم به آن تشبیه شده است؛
ب. منظور گیاهی زشت منظر است که به نام شیطان خوانده می شده است؛
ج. منظور چهره زشتی است که هر کس در ذهن خود از شیطان، به عنوان یک موجود پلید، تصور می کند.[17]
با وجود این، تصور کردن شکوفه درخت زقّوم آن هم در جهنّم، برای اعراب، مشکل است؛ لذا باید از تشبیهاتی که شخص را به ماهیت کلام نزدیک می کند، استفاده کرد؛ از این رو است که اعراب، زشت ترین چیزی را که در ذهن خود می پروراندند، سر شیطان بود. امروزه نیز در میان مردم، چنین تشبیهاتی وجود دارد؛ اگر کسی به ما بگوید: شکوفه فلان گیاه همچون فرشته است، یا زشتی آن همچون سر شیطان است، برای ما، تشبیه مقبول و معقول می باشد؛ زیرا شیطان را مظهر خباثت ها و انحرافات، می دانیم و قرآن وجود خارجی شیطان را نیز تأیید می کند.
اما مقصود از این گفته که: (زبان قرآن با اعتقادات و معلومات فرهنگ زمان خود، تلازم دارد) چیست؟ اگر مراد، استفاده از یک فرهنگ خرافی است، این مدعای بدون دلیل است؛ زیرا قرآن فرهنگ خرافی و باطل را در تعالیم خود راه نداده است: (وَ لایَأتیه الباطِل مِن بَین یَدیه و لا مِن خَلفِه)[18]؛ و بی گمان آیات یاد شده، از واقعیتی در ذهن اعراب آن روز حکایت دارد که به صورت تشبیه، رؤوس شیاطین را برای هر امر زشت منظر و ناپسندی، به کار می بردند، نه آن که باطلی باشد که قرآن آن را تأیید کرده باشد.
اما در مورد مسائل علمی قرآن، بعضی از آن ها از راه علوم تجربی به قطع اثبات شده است و هیچ یک از آن ها مخالف علوم روز نمی باشد.[19]
قرآن، بیش از پنجاه مورد، از تشبیهات عرف استفاده کرده، تا مطالب خود را محسوس تر و ذهن مخاطب را نزدیک تر کند. قرآن از تشبیه هایی که عرف مردم با آن نامأنوس باشند، استفاده نکرده است.
نکته ی اصلی این که این استفاده قرآن از تشبیهات عرف، در اصل مطالب و محتوا و معارف بلند آن تأثیری ندارد؛ بلکه این استفاده، ابزاری و انتقالی است، تا از راه تشبیهات، مطالب وحیانی را به مخاطبان خود برساند؛ برای مثال، متلاشی شدن کوه ها در روز قیامت را به پشم حلاجی شده[20]، پراکنده شدن مردم در روز قیامت را، به پراکنده شدن ملخ ها[21]، شعله های آتش را به شتر زرد موی و[22] روش عذاب قوم عاد را، به کنده شدن نخل تشبیه کرده است[23] و...همه این ها از این حکایت دارد که مشبّه به در بین عرف عرب ملموس و محسوس بوده و استفاده از آن، درک مفاهیم قرآن را آسان کرده است؛ افزون بر این، همه ی جوامع دارای تشبیهاتی هستند که شعرا و خطیبان و نویسندگان از آن ها استفاده می کنند؛ چرا که از قوانین و ادبیات همان قوم است.
پی نوشتها:
[1]. ابراهیم، 4.
[2]. صافات، 65.
[3]. بیّنات، ش5، ص94، سال 74؛ معرفت، ش26، ص45؛ مجلّه دانشگاه انقلاب، ش110، ص130.
[4]. روزنامه نشاط، ش1، 26/7/79.
[5]. فراستخواه، زبان قرآن، ص 261.
[6]. حسینی ژرفا، بر ساحل سخن، ص153.
[7]. لسان العرب، ماده (شبه).
[8]. بر ساحل سخن، ص 154؛ حسین دهنوی، ادبیات فارسی، ص 291.
[9]. سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص140؛ جهان بخش ثواقب، تشبیهات و تمثیلات در قرآن، ص261.
[10]. یس، 39.
[11]. اتقان، ج2، ص 140.
[12]. تشبیهات و تمثیلات در قرآن، ص 261. (با اختصار و توضیح)
[13]. یوسف، 31.
[14]. المیزان، ج17، ص222.
[15]. همان.
[16]. صافات، 65.
[17]. تفسیر نمونه، ج 19، ص 71؛ مجمع البیان، ج 20، ص 492؛ کشف الحقایق، ج 3، ص 53.
[18]. فصلت، 42.
[19]. ر. ک: محمدعلی رضایی اصفهانی، مقدمه ای بر تفسیر علمی قرآن؛ و اعجاز علمی قرآن.
[20]. صافات، 65.
[21]. قمر، 7.
[22]. مرسلات،3033
[23]. قمر، 2021.
منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).
- [سایر] آیا استفاده ی قرآن از الفاظی که درباره ی بازرگانی و تجارت اعراب آمده، نشانه تأثیرپذیری از فرهنگ آن هاست؟
- [سایر] آیا اعتقاد به جنّ نشانه متأثر شدن قرآن از فرهنگ اعراب نیست؟
- [سایر] آیا مسّ شیطان و دیوانگی که قرآن بیان کرده، نشانه متأثر شدن قرآن از فرهنگ اعراب نیست؟
- [سایر] شبهه: قرآن که فرهنگ اعتقادی و اجتماعی و حقوقی و...اعراب را امضا یا اصلاح کرد، نشانه متأثر شدن از فرهنگ زمانه نیست؟
- [سایر] آیا بهره گیری قرآن از تمثیل، نشانه ی متأثر شدن از فرهنگ زمانه است؟
- [سایر] آیا مرد سالاری که در قرآن مطرح شده، از فرهنگ اعراب اقتباس شده است؟
- [سایر] آیا قرآن به طور کامل از فرهنگ اعتقادی، اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و...اعراب تأثیر پذیرفته است؟
- [سایر] شبهه: قرآن با فرهنگ اعراب، سازگاری دارد و کاربرد علمی و عملی با فرهنگ های دیگر و نسل های آینده ندارد.
- [سایر] بهره گیری قرآن از فرهنگ زمانه، چگونه با جاودانگی و جهانی بودن آن سازگاری دارد؟
- [سایر] آیا استفاده قرآن از قالب های زبانی و شیوه های بیانی اعراب، نشانه ی تأثیر پذیری آن است؟
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر سه روز یا بیشتر خون ببیند که نشانه حیض را دارد؛ بعد؛ ده روز یا بیشتر خونی ببیند که نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز خونی به نشانه های حیض ببیند؛ باید خون اول و خون آخر را که نشانه های حیض داشته حیض قرار دهد.
- [آیت الله سبحانی] اگر سه روز یا بیشتر خونی ببیند که نشانه حیض را دارد، بعد، ده روز یا بیشتر خونی ببیند که نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز خونی به نشانه های حیض ببیند، باید خون اول و خون آخر را که نشانه های حیض داشته، حیض قرار دهد.
- [امام خمینی] اگر سه روز یا بیشتر خونی ببیند که نشانه حیض را دارد، بعد ده روز یا بیشتر خونی ببیند که نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز خونی به نشانه های حیض ببیند، باید خون اول و خون آخر را که نشانه های حیض داشته، حیض قرار دهد.
- [امام خمینی] مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند که چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر آن نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خونی که نشانه حیض دارد از سه روز کمتر یا از ده روز بیشتر باشد، باید از اولی که خون نشانه حیض دارد،حیض قرار دهد و در عدد، به خویشاوندان خود رجوع کند و بقیه را استحاضه قرار دهد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه سه روز یا بیشتر خونی ببیند که نشانه های حیض را دارد و بعد ده روز یا بیشتر خونی را ببیند که نشانه های استحاضه را دارد و مجدداً خونی را ببیند که نشانه حیض را دارد، باید تمام خونهایی را که نشانه حیض داشته است حیض قرار دهد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] زنانی که از خون پاک نمی شوند ولی دو ماه پشت سر هم چند روز از خونی را که می بینند نشانه حیض و بقیه نشانه های استحاضه دارد و شماره روزهایی که نشانه حیض دارد در هر دو ماه یک اندازه است، اما وقت آن یکی نیست، باید آن چند روزی که نشانه حیض را دارد حیض قرار دهند.
- [آیت الله بهجت] مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند که چند روز آن نشانه حیض و چند روز دیگر آن نشانه استحاضه داشته باشد، چنانچه خونی که نشانه حیض دارد از سه روز کمتر یا از ده روز بیشتر باشد، باید از اولی که خون نشانه حیض دارد، حیض قرار دهد و در عدد به خویشاوندان خود رجوع کند و بقیه را استحاضه قرار دهد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر سه روز یا بیشتر خونی ببیند که نشانه حیض را دارد، بعد ده روز یا بیشتر با نشانه استحاضه خون ببیند و دوباره سه روز یا بیشتر خونی به نشانه حیض ببیند، باید خون اول و خون آخر را که نشانه حیض داشته، حیض قرار دهد؛ بلی در مورد زنی که عادت وقتیه دارد و عادت وی به وسیله نشانه حیض مشخّص نشده باشد، خون بعد از ایام عادت، حیض نیست.
- [آیت الله وحید خراسانی] مضطربه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند که چند روز ان نشانه های حیض و چند روز دیگر نشانه استحاضه دارد چنانچه خونی که نشانه حیض دارد کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد همه ان حیض است و اگر همه ان را که نشانه حیض دارد نشود حیض قرار دهد مثل ان که پنج روز به نشانه های حیض و پنج روز به نشانه های استحاضه و پنج روز دوباره به نشانه های حیض ببیند پس اگر انچه به نشانه های حیض است بشود هر یک را حیض قرار دهد به این که هر یک کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد باید در هر دو خون احتیاط کند به جمع بین تروک حایض و اعمال مستحاضه و انچه در وسط است و به نشانه های حیض نیست استحاضه قرار دهد و اگر فقط یکی از انها را بشود حیض قرار داد همان را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد
- [آیت الله علوی گرگانی] مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند که چند روز آن نشانه حیض وچند روز دیگر نشانه استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونی که نشانه حیض دارد کمتر از سه روز وبیشتر از ده روز نباشد، همه آن حیض است ولی اگر پیش از گذشتن ده روز خونی که نشانه حیض دارد دوباره خونی ببیند که آن هم نشانه خون حیض داشته باشد، مثلاً آن که پنج روز خون سیاه ونه روز خون زرد ودوباره پنج روز خون سیاه ببیند باید در هر دو خون که نشانه حیض دارد احتیاط کند به ترک آنچه بر حائض حرام است وانجام کارهای مستحاضه.