پیش از آن که به این پرسش، پاسخی داده شود، لازم است فرهنگ اعراب و برخورد قرآن با آن مورد بررسی قرار گیرد. انسان ها، بر اساس پیوندهای اجتماعی، به یک الگوی تأثیرگذار نیازمندند؛ نیازی از درون و برون که آنان را به قبول فرهنگ های حاکم وادار می نماید؛ خواه این فرهنگ ها درست باشد یا نادرست. با نگاهی گذرا به کشورها و ملیّت های گوناگون، در می یابیم که بیشتر آن ها از فرهنگی خاص پیروی کرده و آن را الگو قرار داده اند که از طریق مذهب، یا حاکمان سیاسی، یا نظامی، یا نیاز اجتماعی، و یا... تحمیل می گردد. برخی از فرهنگ ها و آداب با فطرت انسان و عقل سلیم و با ارزش های انسانی، مطابقت ندارند، ولی بر اثر تکرار آن ها، خودبه خود به صورت یک عادت برای مردم تلقّی شده، با گذر زمان در قالب یک فرهنگ تمام عیار و ارزشی جلوه می کند. استاد شهید مطهری(قدس سره) می فرماید: (بسیاری از مردم این گونه اند که چیزهای مورد باور اجتماع، باورشان می شود؛ یعنی چیزهای که در اجتماع مورد قبول گرفته است، یا نسل های گذشته آن را پذیرفته اند، قبول می کنند.)[1] تأثیر گذاشتن و متأثر شدن جامعه از فرهنگ حاکم، در تمام جوامع متداول است؛ اما قرآن با یک مجموعه علمی بزرگ و با پشتوانه ی وحی الهی و با احکام و قوانین انسان ساز، تأثیر بسزایی در فرهنگ جاهلیت و فرهنگ های دیگر داشت و انقلاب فرهنگی بزرگی را در جزیرة العرب و مناطقی که پیام قرآن به آن ها رسیده، به راه انداخت. رسالت اسلام، آزادسازی انسان ها از فرهنگ های باطل و متصف کردن آن ها به فرهنگ بایسته می باشد. مذهبی که کاری به فرهنگ های گوناگون ملت ها نداشته باشد و با همه فرهنگ ها سازگار باشد؛ مذهبی است که تنها به درد هفته ای یک نوبت می خورد و بس.[2] قرآن کریم با فرهنگ های موجود عصر خویش برخورد سه گانه ای داشته است: 1. برخورد انکاری؛ یعنی زدودن فرهنگ های خرافاتی اعراب جاهلی و عقاید شرک آلود و تأسیس فرهنگ مثبت. 2. اثباتی؛ یعنی امضای فرهنگ های مثبت اعراب جاهلی که هیچ گونه مخالفتی با ارزش های انسانی و اصول قرآنی نداشته باشد. 3. اصلاحی؛ قرآن بعضی از آداب و فرهنگ ها را نپذیرفته، ولی به طور کامل نیز رد نکرده است؛ البته اصل فرهنگ را تأیید کرده (بدین جهت که یا در ادیان الهی گذشته، یا فطرت انسانی و یا در طبیعت انسان ها ریشه داشته اند) و بدان جهت داده است. در این جا گوشه های از فرهنگ اعراب و برخورد قرآن با آن ها را، بیان می کنیم: الف قرآن و برخورد انکاری با فرهنگ های عصر خویش قرآن، کتاب هدایت و تربیت، نمی تواند در برابر فرهنگ هایی که موجب انحراف آدمی است، بی تفاوت باشد؛ از این رو در پی تأسیس فرهنگ و آدابی است که انسان با تأسی از آن، از کاروان سعادت و انسانیت عقب نماند. از سوی دیگر، قرآن، وحی الهی است و نمی تواند فرهنگ های منحرف زمانه را در خود جای دهد و جامه ی مشروعیت به آن ببخشد: (لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیم حَمِید)[3]؛ (که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است.) علاّمه طباطبائی(قدس سره) در تفسیر این آیه می فرماید: (مراد از جمله (مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ)؛ زمان نزول قرآن و عصرهای پس از آن تا روز قیامت است.[4] قرآن، مجموعه ای فرهنگ ساز است که پیام الهی را به دست پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)و اصحاب او و با بیانی شیوا و با صبر و حوصله و با منطق و استدلال و در بعضی مواقع با جنگ و ستیز، بر کرسی زعامت نشانید و بر فرهنگ های خرافاتی مردم جزیرة العرب حاکم کرد. قرآن، دوران پیش از نزول قرآن را به (الجاهِلیة الاَولی)تعبیر می کند و می فرماید:(وَ قَرن فی بُیُوتکنّ وَ لاتَبرّجن تبرّج الجاهِلِیة الاولی...)[5]؛ (-خطاب به همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)- در خانه های خود بمانید و همچون دوران جاهلیت نخستین -در میان مردم- ظاهر نشوید... .) برای آشنایی با فرهنگ دوران عصر نزول قرآن، نمونه های از آن را ذکر می کنیم. 1. فرهنگ اخلاقی عصر جاهلیت: اخلاق، مجموعه ملکات نفسانی و صفات و خصایص روحی است که یکی از ثمراتش، تربیت است،[6] و اصولی ترین روابط اجتماعی به حساب می آید. اگر اخلاق جامعه و روابط خانوادگی واجتماعی و فرهنگی بر اساس اخلاق صحیح پایه ریزی شود، جامعه به رشد و تکامل دست خواهد یافت، اما در عصر جاهلیت، اخلاقی مشاهده می شود که انحطاط انسانیت را به ارمغان می آورد؛ از جمله: کشتن نوزادان دختر: در دوران جاهلیت، مردم عربستان، داشتن دختر را ننگ و ذلّت و داشتن پسر را افتخار و عزّت می دانستند؛ از این رو دختر را در بدو تولد، زنده به گور می کردند. قرآن، داستان کشتن دختران را، این چنین روایت می کند: (وَ اِذا بشّر اَحَدُهُم بِالاُنثی ظلّ وَجهَه مُسوَدّا وَ هُو کَظیم * یَتَواری مِن القُوم من سُوء ما بُشّر به اَیُمسِکه عَلی هون ام یَدُسّه فی التُرابِ أَلا ساء ما یَحکَمُون )[7]؛ (در حالی که به یکی از آن ها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش -از فرط ناراحتی- سیاه می شود، و به شدّت خشمگین می گردد * به خاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متواری می گردد -و نمی داند- آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک، پنهانش کند؟! آگاه باشید که بد حکم می کنند!) مرحوم طَبرسی(ره) در تفسیر همین آیه، از قول ابن عباس آورده است: (در عصر جاهلیت، چون زنی می خواست زایمان کند، او را کنار گودالی می نشاندند، اگر دختر می زایید نوزاد را در گودال دفن می کردند، و اگر پسر بود او را نگه می داشتند.)[8] قرآن در سوره تکویر، این مسأله را با لحنی تند مطرح کرده است: (...وَ اِذا المَؤُودَة سُئِلَت * بِأیّ ذَنب قُتِلَت )[9]؛ (و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود * به کدامین گناه کشته شدند؟!) با ظهور اسلام، نگاه ویژه ای به زن و کرامت بخشیدن به او مطرح و معیار و ملاک انسانیت تقوا بیان شده است.[10] اسلام با اخلاق رذیله و تبعیض اعراب درباره ی زنان، به شدت مقابله کرده، با تولد فاطمه زهرا(علیها السلام)و بر خورد پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله) با او و نیز با نزول سوره ای در شأن او؛[11] و آمدن نام زنان نمونه در قرآن و کرامت زن و شخصیت دختر و احترام مادر و جایگاه زنان، شیوه ی برخورد با زنان را آموزش داد و گوشزد کرد که ملاک خداوند برای پذیرش بندگان، انسانیت است نه مرد یا زن بودن. طواف بدون لباس: یکی دیگر از عادات منفی اعراب جاهلی این بود که در موسم حج، در هنگام طواف خانه خدا، لباس ها را از بدن درآورده و با بدن عریان به طواف مشغول می شدند. اعراب، رفتارشان را این گونه توجیه می کردند که ابا و اجدادمان، طواف را بدون لباس انجام می دادند، ما نیز تابع آن ها هستیم. قرآن کریم نیز عمل آن ها را (فاحشه) می نامیده، و می فرماید: (وَ الله اَمَرَنا بِها قُل اِنّ الله لایَأمر بِالفَحشاء أَتَقُولُون عَلی الله ما لاتَعلَمُون.)[12]؛ (و هنگامی که کار زشتی را انجام می دهند، می گویند: -پدران خود را بر این عمل یافتیم- و خداوند ما را به آن دستور داده است بگو! خداوند -هرگز- به کار زشت فرمان نمی دهد. آیا چیزی به خدا نسبت می دهید که نمی دانید؟!) در جوامع ابتدایی و قبیله ای، تعصب در پیروی از گذشتگان، حاکم بوده است. مسأله قومیت و تعصب های قومی، به ویژه آن جا که به نیاکان مربوط می شود، از روز نخست در میان عموم مشرکان و در میان غیر آن ها غالباً وجود داشته است و تا امروز همچنان ادامه دارد.[13] نمونه های از اخلاق جاهلی اعراب مانند: تکبّر و تفاخر،[14] فخر فروشی بعد از زیارت حج،[15] با صدای بلند وتند حرف زدن،[16] بدون اجازه وارد خانه شدن،[17] کشتن نوزادان به جهت فقر،[18] فخر فروشی به خاطر آب دادن به حاجیان،[19] پسر خوانده،[20]مقلّد آبا و اجداد بودن،[21] و...در عصر نزول قرآن وجود داشت؛ قرآن نیز با تمام این عادت ها به مقابله برخواست و آن ها را طرد و با اخلاق مثبت، جایگزین کرد و راهکارهای نظری و تئوری را بیان فرمود. این راهکارها در وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله)جلوه نمود[22] و فرهنگ اخلاقی مسلمانان را مثبت و ارزشی قرار داد. 2. فرهنگ اعتقادی اعراب بشر در هر عصری، به جهت گرایش درونی به مبدأ، نوعی اعتقاد را، چه درست و نادرست برای خود تصور می کرد. اعتقاد به خدا و گرایش به معنویت، فطری و درونی است و دین، یک حالت تمکینی و درونی دارد، نه تحمیلی و بیرونی؛ لذا پیامبران نیامدند تا دینی را بر مردم تحمیل کنند، بلکه آمدند تا فطرت انسان ها را پرورش دهند و[23] اعتقادات اصیل و صحیح را در درون آن ها شعلهور سازند. اعراب جاهلی، از یک سو آثاری از شرایع پیشین را به همراه داشتند و از سوی دیگر، گذشت زمان و به فراموشی سپردن احکام شرایع گذشته و تحریف آن ها و سوء استفاده ی قدرت طلبان، اعتقادهایی خرافی را در بین آن ها رواج داد؛ اعتقاداتی مانند: شفاعت بت ها،[24] فرشته[25]، جن[26] و شیطان پرستی،[27] پرستش اجرام آسمانی،[28] مادّیگری[29]، کف و سوت به جای عبادت در خانه خدا[30] و...[31] قران در مرحله اول، برای این که اعتقاد به وحدانیت خداوند را اعلان کند، لازم بود بااعتقادهای شرک آلود جاهلیت به مبارزه برخیزد، تا اعتقاد به وحدانیت را، جایگزین آن ها نماید؛ برای نمونه بت پرستی اعراب را از نظر می گذرانیم: بت پرستی: پیش از اسلام، بت پرستی در میان اعراب دیگر مناطق رایج بود و یکی از اعتقادات اصیل مردم به شمار می رفت. درباره ی پیدایش بت پرستی و روی آوردن مردم به مجسّمه ها، نظریات گوناگونی وجود دارد. ما برای اختصار، دو نظریه را در این باره، بیان می کنیم: الف. پس از آن که نسل حضرت اسماعیل فرزند ابراهیم خلیل الله(علیهما السلام)و اقوامی که مجاورت اسماعیل و بیت الله را برگزیدند، در مکه رو به فزونی گذاشت، بر سر تصاحب چراگاه ها و وسایل زندگی، نزاع رخ داد؛ از این رو گروهی به اطراف کعبه مهاجرت کردند، ولی بر اثر علاقه زیادی که به بیت الله داشته اند؛ هر گروه سنگی از اطراف کعبه را برای یادگاری همراه خودشان می بردند و به خاطر سنگ کعبه بودن، تقدیس می نمودند. حتی عمل طواف کعبه را بر گرد همین سنگ، انجام می دادند و آن ها را (دوار) می نامیدند. این عنوان یاد بود کعبه در نسل های بعدی به فراموشی سپرده شد و تقدیس سنگ ها، به پرستش و عبادت تبدیل گردید و در نهایت بت پرستی رواج یافت.[32] ب (ربیعه)، جدّ بزرگ قبیله (خزاعه)[33]، که به (لحی) ملقب بود، فرزندی به نام (عمرو) داشت. عمرو وقتی به سن رشد رسید، نخست تولیت کعبه را که سال ها در دست جد مادریش حارث جرهمی بود، با کمک فرزندان اسماعیل، از دست (جرهمی ها) گرفت و آن ها را به مهاجرت از مکه وادار کرد. عمرو، پس از این ماجرا، به بیماری مبتلا و راهی شامات شد، تا از آب های معدنی آن جا شفا یابد. در آن جا بت های گوناگون و زیبایی، پرستش می شد و او تحت تأثیر قرار گرفت و چند بت بزرگ و کوچک را تهیه کرد و در اطراف کعبه نصب و پرستش آن ها را ترویج نمود.[34] ما کار به درستی یا نادرستی نظریات درباره ی چگونگی پیدایش بت پرستی نداریم؛ برای ما مهم آن است که این فرهنگ اعتقادی، در میان اعراب جاهلی پابرجا بوده است. قرآن با بت پرستی به مقابله برخاست و عبادت را مخصوص خدا و هر نوع شریک دانستن برای خدا را به شدّت رد کرد و فرمود: (وَ مِن النّاس مَن یَتَّخِذ مِن دَون الله اَنداداً یُحِبّونَهُم کَحُبّ الله...)[35]؛ (بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می کنند، و آن ها را همچون خدا دوست می دارند... .) از کلمه (یحبّونهم) این گونه استفاده می شود که منظور از (انداداً) تنها بتها نیستند، بلکه فرشتگان و افرادی از انسان را، که می پرستیدند، نیز شامل می شود.[36] مشرکان چیزی را می پرستیدند که نه نفعی و نه ضرری برای آن ها داشت و نه مالک چیزی بودند و نه می توانستند، خواسته های آن ها را پاسخ گویند: (قُل ادعُوا الَذّینَ زَعَمتُم مِن دَونِ الله لایَملِکُون مِثقالَ ذَرّة فی السَمَوات وَ لا فی الاَرضِ وَ ما لَهُم فیهِما مِن شِرک وَ ما لَه مِنهُم مِن ظَهیر.)[37] (بگو کسانی را که غیر از خدا -معبود -می پندارید، بخوانید! -آن ها هرگز گرهی از کار شما نمی گشایند؛ چرا که- آن ها به اندازه ی ذره ای در آسمان ها و زمین مالک نیستند، و نه در خلقت و مالکیت آن ها شریکند، ونه یاور او در آفرینش بودند.) مشرکان باور داشته اند که خدا موجود و آفریدگار جهان و جهانیان است و با وجود این، بت ها را مانند خدا می دانسته اند و به گمان خود، پاره ای از تدابیر عالم، به آن ها واگذار شده است؛ بنابراین، از باب طمع به خیرات و ترس از شر، آن ها را می پرستیدند.[38] در کعبه و اطراف آن، بت های متفاوتی وجود داشت و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)با کمک حضرت علی(علیه السلام) در فتح مکه، حدود 360 بت و بتواره را از صحن و حریم کعبه، سرنگون نابود ساخت.[39] بت هایی مانند: منات[40]، لات[41]، عزّی، بعل،[42] هُبل، اساف و نائله،[43] ودّ، سواع، یغوث، یعوق، نسر[44] و... که مورد احترام اعراب بوده، پرستش می شدند. مولای متّقیان، علی(علیه السلام) می فرماید: (فبعث محمداً بالحق لیخرج عباده من عبادة الاوثان الی عبادته و من طاعة الشیطان الی طاعته..)[45]؛ خداوند، محمد را بحق و طاعتی بر انگیخت، تا بندگانش را از بت پرستی به خدا پرستی سوق دهد و از اطاعت شیطان به اطاعت خداوند برگرداند.) 3. فرهنگ خانواده در عصر جاهلیت کوچک ترین جامعه با افرادی کم در یک اجتماع را خانواده تشکیل می دهد. هر اجتماعی با فرهنگ های گوناگون، تشکیل خانواده را یک اصل می دانند و لازمه ی خانواده ی سالم، جامعه سالم است. برای تشکیل خانواده، مقدماتی لازم است؛ از جمله: عقد ازدواج و لوازم آن که باید سالم و مداوم و پایدار باشد، تا از گسستگی خانواده بکاهد و افراد خانواده را به آینده ی روشن، خوشبین و زندگی را هدفمند نماید. در زمان جاهلیت، فرهنگ و آداب خرافه درباره ی خانواده و ازدواج وجود داشت و مردم جزیرة العرب با این خرافات، خو گرفته بودند، ولی اسلام حساسیت زیادی در مسئله حسب و نسب داشت؛ از این رو مسئله ازدواج و خانواده را جدی گرفته و احکام زیادی را وضع نموده و این احکام، زمینه ساز فرهنگ ازدواج اسلامی و جایگزین فرهنگی منفی اعراب گردید. برای نمونه، آداب منفی جاهلیان را در زمینه ازدواج ، ذکر می نمائیم: خواستگاری در اعراب جاهلی: در بین قبائل اعراب، خواستگاری امر مرسومی بوده است، ولی انتخاب همسر به دست بزرگان قبائل و ریش سفیدان قوم بوده، هیچ گونه حق انتخابی را به دختر نمی دادند. رسم دیگری که داشتند، این بود که دختر را از قبیله خود بیرون نمی کردند و ازدواج ها درون قبیله ای انجام می شد.[46] ولی شریعت مقدس اسلام، هیچ گاه انتخاب همسر را از دختر سلب نکرده، رضایت دختر را اساس کار دانسته است.[47] امام خمینی (قدس سره) در (تحریر الوسیله) می نویسد: یشترط فی صحة العقد الاختیار أعنی اختیار الزوجین، فلو أکرها او اکره احدهما علی الزواج لم یصح..[48]؛ یکی از شروط صحت عقد، اختیار زوجین می باشد؛ پس اگر کسی به هر دو، یا یکی از زوجین اجبار کند، عقد آن ها باطل است. مَهریه در فرهنگ اعراب جاهلی: قرار دادن مهریه برای زن و آن را شرط صحة عقد دانستن، یکی از قوانین مثبت عرب بوده است؛ ولی اعراب با سوء استفاده از جنس زن و تفکّر منفی نسبت به او، اعتقاد داشتند که مهریه به زن تعلق ندارد، بلکه متعلق به پدر یا بزرگان قبیله است.[49] قرآن کریم با این رفتار اعراب با شدت به مقابله برخاست و مهریه را کابین زن و حق مسلم او قرار داد: (وَ آتُوا النِساء صَدقاتِهنّ نَحلِة)[50]؛ (مهر زنانتان را با رضایت خاطر بدهید.) قرآن مَهر را متعلق به زن و زن را مالک مهر می داند؛ بنابراین، هرگونه تصرف در مال زن باید با اجازه او انجام گیرد: (فَاِن طِبن لَکُم عَن شِیء مِنهُ نَفساً فَکُلُوهُ هَنیئاً مَریّأ)[51]؛ (اگر آن ها -زنان -چیزی از آن -مهر- با رضایت خاطر ببخشند، حلال و گوارا مصرف کنید.) تعدّد زوجات: یکی دیگر از قوانین منفی دوران جاهلیت، به اختیار درآوردن همسران نامحدود بود که به جهت محیط و فرهنگ حاکم بر جزیرة العرب رواج یافت و برای آن علت های گوناگونی بر شمردند؛ از جمله: الف. اعراب، بیشتر مواقع با یکدیگر در جنگ بودند؛ لذا مردان زیادی کشته می شدند و بچه های یتیم و زنان بی شوهر را بر جای می ماندند، و بقیه ی مردانی که جان سالم بدر می بردند، با زنان بیوه ازدواج می کردند. ب. بعضی از ازدواج ها به جهت اموال یتیمان بوده که پس از ازدواج، اموال یتیمان را می خوردند و سپس آن ها را رها می کردند:[52](اِنّ الَذین یَأکُلُون اَموالَ الیَتمی ظُلماً اِنّما یَأکُلُون فی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیصلون سَعیراً.)[53]؛ (کسانی که اموال یتیم را به ظلم و ستم می خورند، -در حقیقت -آن ها آتش می خورند و به زودی در شعله های آتش می سوزند.) ج. علت های دیگر ازدواج مجدد این بود که اعراب نسبت به داشتن پسر فخر فروشی می کردند و از این رو همسران زیادی می گرفتند. د. بیشتر اعراب بیابانگرد، دامدار و غله دار بودند و رسیدگی به آن ها، افراد زیادتری را می طلبید؛ لذا با ازدواج های متعدد، این کاستی ها را برطرف می کردند.[54] پس از طلوع اسلام، خدای متعال با این فرهنگ جاهلی به مبارزه برخاست و آن را محدود کرده، تمکّن مالی و قدرت اجرای عدالت و مساوات در بین همسران را شرط نمود. علامه طباطبائی (قدس سره) عدالت و مساوات در عاطفه را نیز در ازدواج های متعدد، شرط می داند.[55](وَ اِن خِفتُم الاّ تَقسطُوا فی الیَتمی فَانکِحُوا ما طابَ لَکُم مِن النِساءِ مَثنی و ثُلاث وَ رباع فَاِن خِفتُم الاتَعدِلُوا فَواحِدة...)[56]؛ (اگر می ترسید که -به هنگام ازدواج با دختران یتیم- عدالت را رعایت نکنید، -از ازدواج با آن ها چشم پوشی کنید -و با زنان پاک دیگر ازدواج کنید، دو یا سه یا چهار همسر؛ اگر می ترسید عدالت را رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید.) نمونه های دیگر فرهنگ خانواده در اعراب، مانند دوری جستن از زنان در مدت قاعدگی،[57] ازدواج دسته جمعی (رهط)،[58] زناشویی نامشروع جهت باردار شدن (استبضاع)،[59] زناشویی تعویضی [60](بدل)، ازدواج با نامادری،[61]ازدواج شغار،[62]و... که قرآن با نگاه انکاری، همه ی آن ها را طرد کرد. از بررسی فرهنگ ها و آداب و عقاید خرافی اعراب، به دست می دهد که قرآن با برخورد انکاری، تمام این عادت ها را طرد نموده؛ جزء خرافات جاهلیت قلمداد کرده است. خرافات یاد شده بیش از آن است که به رشته تحریر در آید، ولی استقراء کوتاه ما این مطلب را نشان داد که در اعراب فرهنگ های منفی فراوان می باشد و قرآن هیچ یک از آن ها را نپذیرفته و احکام و فرهنگ انسان ساز اسلام را، جایگزین آن ها کرده است. ب. قرآن و برخورد اثباتی با فرهنگ اعراب اگر از فرهنگ جاهلیت سخن می گوییم و آن ها را به دیده مذمّت می نگریم، این گونه نیست که هیچ عادت مثبتی نداشته باشند. در میان اعراب، دین حنیف ابراهیمی[63]، و مسیح و یهود و... حضوری کم رنگ داشت و بعضی از قوانین الهی در جامعه ی آن ها حاکم بود. ادیان موجود، بر اثر گذر طولانی زمان و دخالت زرمداران و زورمداران و سوء استفاده قدرت طلبان، دست خوش تحریف شده، موجب انحراف فرهنگ مثبت گردید. با ظهور اسلام، فرهنگ مثبت اعراب که هیچ گونه تعارضی با ارزش مداری انسان و وحی الهی نداشت، به صورت اثباتی برخورد نمود و آن را تأیید کرد و این تأیید از این جهت نیست که ریشه در فرهنگ اعراب داشته باشد، بلکه ریشه در ادیان پیشین دارد. برای بررسی بیشتر، نمونه های از فرهنگ و عقاید و آداب جاهلی را که قرآن با دیده مثبت با آن برخورد کرده، یادآور می شویم: اعتقاد به خالق یکتا: اعراب با این که خرافات زیادی بر آن ها حاکم بود، ولی با وجود این، به خالق یکتا اعتقاد داشتند، ولی در اعتقادشان به انحراف کشیده شدند. قرآن در آیات متعددی، مسئله اعتقاد اعراب را بازگو کرده، و می فرماید: با این که شما خدا را هم در خالقیت و هم در تدبیر، قبول دارید؛ چرا به پرستش غیر خدا مشغول هستید؟(وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَق السَمَوات وَ الاَرض وَ سَخَّر الشَمس وَ القَمرَ لِیَقُولُنّ الله فَأنی یُؤفَکُون.)[64]؛ (هر گاه از آنان بپرسی: چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخّر کرده است؟ می گویند: خدا؛ پس با این حال چگونه آن ها را -از عبادت خدا -منحرف می سازند.) وقتی خدا خالق بت ها و مدبّر آسمان و زمین و تأمین کننده ارتزاق بشر باشد؛ پس تنها او مستحق پرستش است.[65] قرآن در آیات متعددی، اعتقاد به خالق یکتا در اعراب پیش از اسلام را ذکر می کند؛ از جمله: عنکبوت، 63[66]، مؤمنون، 89-84، یونس، 31، زخرف، 87-19، لقمان، 25. ماه های حرام: اعراب در زمان جاهلیت که بیشتر اوقات را به جنگ و ستیز می گذرانیدند و حس خشونت گرایی بر آن ها حاکم بود، با وجود این احترام خاصی برای ماه های حرام قائل بودند و با رسیدن ماه های حرام، از جنگ دست می کشیدند و در آرامش زندگی می کردند. قرآن رفتار مثبت اعراب را به خاطر ریشه داشتن در ادیان الهی و ابراهیمی تأیید کرد. قرآن تعداد ماه های حرام را ذکر کرده است: (اِنّ عِدّةَ الشُهُور عِندَالله اِثناعَشَر شَهراً فی کِتابِ الله یَوم خَلَق السَمَوات و الاَرض مِنها اَربَعَة حُرم ذلِک دین القَیّم فَلاتَظلمُوا فیهنّ اَنفُسَکُم...)[67]؛ (تعداد ماه ها نزد خداوند در کتاب الهی، از آن روز آسمان و زمین را آفریده، دوازده ماه است که چهار ماه از آن حرام است -و جنگ در آن ممنوع می باشد -این آیین ثابت و پا برجاست؛ بنابر این، در این ماه ها، به خود ستم نکنید.) ماه های حرام ذی القعده، ذی الحجه، محرم، رجب است. ختنه کردن:[68] یکی دیگر از آداب مثبت اعراب، ختنه کردن است که در ادیان گذشته ریشه داشت و خودشان مبتکر این عمل نبودند و اسلام نیز آن را مطرح ساخت. ج. قرآن و برخورد اصلاحی با فرهنگ اعراب تمام پیامبران الهی، یک پیام داشتند و آن وحدانیت خداوند و شرک نورزیدن به او است.[69] هر پیامبری احکام و قوانینی مطرح کرد که به نوعی پایه فرهنگ و تمدن مردم را تشکیل داد. نگاهی گذرا به فرهنگ اعراب نیز گویای این واقعیت است که فرهنگ دینی و الهی، کم رنگ و دست خورده در بین آن ها وجود داشت؛ برای مثال عبادت آن ها یک عبادت واقعی بود، ولی بر اثر نادانی و سوء استفاده مغرضان، این سجده خدا به سجده بت ها تبدیل گردید. برای این که بهتر با برخورد اصلاحی قرآن با فرهنگ اعراب آشنا شویم، نمونه های از آن را ذکر می کنیم: نماز خواندن: خواندن نماز، عبادتی است که از زمان پیامبران گذشته، معمول بوده، تمام پیامبران الهی، مردم را به عبادت تشویق می کردند. نماز و عبادت، اختراع شریعت مقدس اسلام نبود[70]، بلکه اسلام، تکمیل کننده و نظم و ترتیب دهنده نماز ماقبل می باشد. حضرت ابراهیم(علیه السلام) در دعاهایش می فرماید: (رَبّ اجعَلنی مُقیم الصَلوة وَ مَن ذُرّیَتی رَبّنا وَ تَقَبّل دُعاء.)[71]؛ پروردگارا! مرا برپاکننده نماز قرار ده و از فرزندانم -نیز چنین فرما-؛ پروردگارا! دعای مرا بپذیر. (رَبِّنا اِنّی اَسکَنتُ مِن ذُریتی بِواد غَیرِ ذی زَرع عِندَ بِیتِکَ المُحرّم رَبّنا لِیُقیمُوا الصَلوة...)[72]؛ (پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علف، در کنار خانه ای که حرم تو است، ساکن ساختم تا نماز را به پا دارند... .) قرآن از زبان حضرت عیسی(علیه السلام) می فرماید: (قالَ اِنّی عَبدُالله آتانی الکِتابَ وَ جَعَلنی نَبیاً وَ جَعَلَنی مُبارِکاً أَین ما کُنتُ وَ اَوصانی بِالصَلاة وَ الزِکاة مادُمتُ حَیاً.)[73]؛ -ناگهان عیسی زبان به سخن گشود -گفت: من بنده ی خدایم، او کتاب به من داده و مرا پیامبر قرار داده است و مرا هر جا که باشم وجودی پر برکت قرار داده و مرا به نماز و زکات توصیه کرده است. همچنین درباره حضرت اسماعیل(علیه السلام)می فرماید: (وَ کانَ یَأمُر اَهله بِالصَلوة وَ الزّکاة وَ کانَ عِندَ رَبّه مَرضیاً.)[74]؛ اهل خانواده و اقوامش را به نماز و زکات، امر می کرد و در نزد خداوند مرضی بوده است. انسان ها در فطرت خویش نیز به سوی عبودیت درحرکتند[75] و پیامبران با تعلیم نماز و عبادت، این مسیر فطرت را جهت می دهند تا عبودیت و بندگی دستخوش انحرافات نگردد. در جزیرة العرب که بیشتر مردم به دین حنیف ابراهیمی اعتقاد داشتند، و به قوانین دین ابراهیم (البته تحریف شده) عمل می کردند؛ نماز می خواندند. قرآن نماز آن ها را در خانه کعبه به سوت و کف زدن، تشبیه می کند و می فرماید: (ما کانت صَلاتُهِم عِندَ البِیت اِلاّ مُکاءً وَ تَصدیةً فَذوقُوا العَذاب بِما کُنتُم تَکفُرُون.)[76]؛ (-آن ها که مدعی هستند ما هم نماز داریم -نمازشان نزد خانه خدا، چیزی جز سوت کشیدن و کف زدن نبود؛ پس بچشید عذاب الهی را به خاطر کفرتان.) اسلام این نماز و عبادت را اصلاح کرده، آن را جهت داد و شرایط و اجزایی بر آن افزود. طهارت (لاصلوة الا بطهور)، واجبات یازده گانه، خواندن سوره حمد (لاصلوة الا بفاتحة الکتاب) و اوقات پنج گانه، رکعت و... از اصلاح نماز ما قبل از اسلام، خبر می دهد. عدّه زنان: یکی از عادت های مثبت جاهلیت، نگه داشتن عدّه برای زنان، پس از مرگ همسر یا پس از طلاق بوده است. اصل عدّه، مثبت ارزیابی می شود که با انجام این کار یکی از احکام الهی را در حق زنان رعایت می کردند، ولی مدّت عدّه را به گونه ای مشخص می کردند که ظلم زیادی به زنان می شد. عدّه زنان در دوران جاهلیت، یک سال بود. قبایلی دیگر معتقد بودند زن باید همراه شوهرش سوزانده یا دفن شود، و گروه زیادی، مانند نصرانی ها، اعتقاد داشتند که زن پس از مردن شوهر حق ازدواج ندارد و اعراب هم یک سال زن را از ازدواج محروم می کردند.[77] اسلام برای رعایت حقوق زن و برای سلامت حسب و نسب از اختلاط، چهار ماه و ده روز عدّه تعین نمود: (وَ الّذینَ یوفُونَ مِنکُم وَ یَذَرُونَ اَزواجاً یَتَرَبّصنَ بِأَنفُسِهِنّ اَربعة اَشهُر وَ عَشراً...)[78]؛ (و کسانی از شما می میرند و همسرانی باقی می گذارند، باید چهار ماه و ده روز، انتظار بکشند -عدّه نگه دارند-.) حجّ،[79] طلاق،[80] ظهار،[81] ایلاء،[82] و...در بین اعراب پیش از اسلام وجود داشت؛ اما اسلام با پرورش و اصلاح آن ها، مورد تأیید قرار داد. چکیده ی سخن این که: مطالب یاد شده در این فصل به دست می دهد که قرآن، با فرهنگ هایی که نه ریشه در ادیان الهی گذشتگان داشت و نه با فطرت انسان ها مطابق بود و نه با عقل سلیم سازگاری داشت، به شدت مبارزه کرد و آن ها را موجب سقوط انسانیت و گمراهی بشر معرفی نمود. و بعضی از فرهنگ های مثبت و یا نیمه مثبت را اصلاح کرده، پذیرفت: (یعمل فی الاسلام بفضائل الجاهلیة)[83]؛ در اسلام به فضایل عصر جاهلیت عمل می شود.) فضایلی که در روایت مطرح است به طور طبیعی در هر ملّتی وجود دارد. پی نوشتها: [1]. استاد مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ص56. [2]. همان، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص 349. (با اختصار و توضیح) [3]. فصلت، 42. [4]. علامه طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 637. [5]. احزاب، 33. [6]. محمدعلی سادات، اخلاق اسلامی، ص 10، [7]. نحل، 59-58. [8]. طبرسی، مجمع البیان، ذیل همین آیه. [9]. تکویر: 9-8. [10]. (ان اکرمکم عندالله اتقیکم) حجرات، 13. [11]. سوره ی کوثر. [12]. اعراف، 28. [13]. حضرت آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 1، ص 575. [14]. تکاثر، 1. [15]. بقره، 200. [16]. حجرات، 2. [17]. نور، 27. [18]. انعام، 151؛ اسراء، 31. [19]. توبه، 19. [20]. احزاب، 4. [21]. بقره، 170. آیه های دیگر هم اشاره دارد: مائده، 104. اعراف، 28. [22]. (انی بعثت لأتمم المکارم الخلاق) نهج الفصاحه: ح 944. [23]. (فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ * لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر)؛ پس تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده ای، تو بر آنان سلطه گر نیستی که بر ایمان مجبورشان کنی....؛ غاشیه، 22-21. [24]. یونس، 18. [25]. آل عمران، 80. [26]. انعام، 100. [27]. یس، 60. [28]. نمل، 23. [29]. جاثیه، 24. [30]. انفال، 35. [31]. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه ی گیلانی، ص 102. [32]. یحیی نوری، اسلام و جاهلیت، ص 249. [33]. قبیله (خزاعه) از تیره های (ازد) و از مهاجران یمن بودند. [34]. اسلام و جاهلیت، ص 250. [35]. بقره، 165. [36]. علامه طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 579. [37]. سباء، 22. در آیه های دیگر نیز به معبودهای بت پرستان اشاره دارد: نساء، 117؛ اعراف، 194-191. [38]. علامه طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 83. [39]. بهاء الدین خرمشاهی، قرآن پژوهی، ص 558. [40]. نجم، 20. [41]. نجم، 19. [42]. صافات، 125. [43]. بقره، 158. [44]. نوح، 23. [45]. نهج البلاغه، خطبه 147. [46]. اسلام و جاهلیت، ص 603. (با اختصار و توضیح) [47]. اسلام و جاهلیت، ص 603. (با اختصار و توضیح) [48]. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 2، ص 227، مسئله 25. [49]. اسلام و جاهلیت، ص 604. [50]. نساء، 4. [51]. نساء، 4. [52]. المیزان، ج 4، ص 282. [53]. نساء، 10. [54]. اسلام و جاهلیت، ص 611. [55]. المیزان، ج4، ص 285. [56]. نساء، 3. [57]. بقره، 222. [58]. بقره، 228. [59]. اسلام وجاهلیت، ص 606. (با اختصار وتوضیح) [60]. همان. [61]. نساء، 22. [62]. این ازدواج به این صورت است که کسی دخترش را به عقد دیگری در آورد و مهریه این دختر را در مقابل گرفتن دختر آن شخص قرار می داد.(شرح لمعه، ج 2، باب نکاح، ص 86.) [63]. (حنیف): از حنف، به معنای (بحق گرائیدن) یا از گمراهی به رستگاری روی آوردن است. (مفردات راغب، واژه (حاء)) [64]. عنکبوت، 61. [65]. المیزان، ج 16، ص 235. [66]. (وَ لَئن سَأَلتَهُم مَن نَزَل مِن السَماء ماءً...لِیَقُولنّ الله...؛ اگر از آنان بپرسی: چه کسی از آسمان آبی فرستاد...می گویند: خدا... .) [67]. توبه، 36. [68]. مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 2، ص 881؛ تمدن اسلام و عرب، ص 464؛ اسلام و جاهلیت، ص 375. [69]. (قولوا لااله الااله تفلحوا). [70]. استاد سبحانی، المحصول، ج 1، ص 142. [71]. ابراهیم، 40. [72]. ابراهیم، 37. [73]. مریم، 31-30. [74]. حج، 27. [75]. المحصول، ج 1، ص 143. [76]. انفال، 35. [77]. ر.ک: المیزان، ج 2، ص 342. [78]. بقره، 234. [79]. بقره، 158. [80]. بقره: (296-229) [81]. مجادله، 3-2. ظهار یک عمل قبیح و زشت جاهلیت بوده که مرد، زمانی که از همسر خود خشمگین می شد و می خواست نسبت به او اظهار تنفر کند؛ به همسرش می گفت: (انت منّی کظهر امّی؛ تو نسبت به من مانند پشت مادر منی.) با این سخن، او را به منزله مادر خود می پنداشت و این سخن بمنزله طلاق بوده و با او دیگر نمی توانست ازدواج کند. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 17، ص 195. ج 23، ص 409. [82]. بقره، 226. (ایلاء) به این معناست که آن ها به محض ناراحتی از دست همسرانشان بر ترک زناشویی قسم می خوردند، تا با همسران خود همبستر نشوند و زنان را مورد اذیت و آزار قرار بدهند. ر.ک: المیزان، ج 2، ص 318. [83]. بهاء الدین خرمشاهی، قرآن پژوهی، ص 555. به نقل از مفتاح الکنوز السنة، ذیل (الجاهلیة). منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).
آیا قرآن به طور کامل از فرهنگ اعتقادی، اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و...اعراب تأثیر پذیرفته است؟
پیش از آن که به این پرسش، پاسخی داده شود، لازم است فرهنگ اعراب و برخورد قرآن با آن مورد بررسی قرار گیرد.
انسان ها، بر اساس پیوندهای اجتماعی، به یک الگوی تأثیرگذار نیازمندند؛ نیازی از درون و برون که آنان را به قبول فرهنگ های حاکم وادار می نماید؛ خواه این فرهنگ ها درست باشد یا نادرست.
با نگاهی گذرا به کشورها و ملیّت های گوناگون، در می یابیم که بیشتر آن ها از فرهنگی خاص پیروی کرده و آن را الگو قرار داده اند که از طریق مذهب، یا حاکمان سیاسی، یا نظامی، یا نیاز اجتماعی، و یا... تحمیل می گردد.
برخی از فرهنگ ها و آداب با فطرت انسان و عقل سلیم و با ارزش های انسانی، مطابقت ندارند، ولی بر اثر تکرار آن ها، خودبه خود به صورت یک عادت برای مردم تلقّی شده، با گذر زمان در قالب یک فرهنگ تمام عیار و ارزشی جلوه می کند.
استاد شهید مطهری(قدس سره) می فرماید:
(بسیاری از مردم این گونه اند که چیزهای مورد باور اجتماع، باورشان می شود؛ یعنی چیزهای که در اجتماع مورد قبول گرفته است، یا نسل های گذشته آن را پذیرفته اند، قبول می کنند.)[1]
تأثیر گذاشتن و متأثر شدن جامعه از فرهنگ حاکم، در تمام جوامع متداول است؛ اما قرآن با یک مجموعه علمی بزرگ و با پشتوانه ی وحی الهی و با احکام و قوانین انسان ساز، تأثیر بسزایی در فرهنگ جاهلیت و فرهنگ های دیگر داشت و انقلاب فرهنگی بزرگی را در جزیرة العرب و مناطقی که پیام قرآن به آن ها رسیده، به راه انداخت. رسالت اسلام، آزادسازی انسان ها از فرهنگ های باطل و متصف کردن آن ها به فرهنگ بایسته می باشد. مذهبی که کاری به فرهنگ های گوناگون ملت ها نداشته باشد و با همه فرهنگ ها سازگار باشد؛ مذهبی است که تنها به درد هفته ای یک نوبت می خورد و بس.[2]
قرآن کریم با فرهنگ های موجود عصر خویش برخورد سه گانه ای داشته است:
1. برخورد انکاری؛ یعنی زدودن فرهنگ های خرافاتی اعراب جاهلی و عقاید شرک آلود و تأسیس فرهنگ مثبت.
2. اثباتی؛ یعنی امضای فرهنگ های مثبت اعراب جاهلی که هیچ گونه مخالفتی با ارزش های انسانی و اصول قرآنی نداشته باشد.
3. اصلاحی؛ قرآن بعضی از آداب و فرهنگ ها را نپذیرفته، ولی به طور کامل نیز رد نکرده است؛ البته اصل فرهنگ را تأیید کرده (بدین جهت که یا در ادیان الهی گذشته، یا فطرت انسانی و یا در طبیعت انسان ها ریشه داشته اند) و بدان جهت داده است.
در این جا گوشه های از فرهنگ اعراب و برخورد قرآن با آن ها را، بیان می کنیم:
الف قرآن و برخورد انکاری با فرهنگ های عصر خویش
قرآن، کتاب هدایت و تربیت، نمی تواند در برابر فرهنگ هایی که موجب انحراف آدمی است، بی تفاوت باشد؛ از این رو در پی تأسیس فرهنگ و آدابی است که انسان با تأسی از آن، از کاروان سعادت و انسانیت عقب نماند. از سوی دیگر، قرآن، وحی الهی است و نمی تواند فرهنگ های منحرف زمانه را در خود جای دهد و جامه ی مشروعیت به آن ببخشد: (لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیم حَمِید)[3]؛ (که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است.)
علاّمه طباطبائی(قدس سره) در تفسیر این آیه می فرماید:
(مراد از جمله (مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ)؛ زمان نزول قرآن و عصرهای پس از آن تا روز قیامت است.[4]
قرآن، مجموعه ای فرهنگ ساز است که پیام الهی را به دست پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)و اصحاب او و با بیانی شیوا و با صبر و حوصله و با منطق و استدلال و در بعضی مواقع با جنگ و ستیز، بر کرسی زعامت نشانید و بر فرهنگ های خرافاتی مردم جزیرة العرب حاکم کرد.
قرآن، دوران پیش از نزول قرآن را به (الجاهِلیة الاَولی)تعبیر می کند و می فرماید:(وَ قَرن فی بُیُوتکنّ وَ لاتَبرّجن تبرّج الجاهِلِیة الاولی...)[5]؛ (-خطاب به همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)- در خانه های خود بمانید و همچون دوران جاهلیت نخستین -در میان مردم- ظاهر نشوید... .)
برای آشنایی با فرهنگ دوران عصر نزول قرآن، نمونه های از آن را ذکر می کنیم.
1. فرهنگ اخلاقی عصر جاهلیت: اخلاق، مجموعه ملکات نفسانی و صفات و خصایص روحی است که یکی از ثمراتش، تربیت است،[6] و اصولی ترین روابط اجتماعی به حساب می آید. اگر اخلاق جامعه و روابط خانوادگی واجتماعی و فرهنگی بر اساس اخلاق صحیح پایه ریزی شود، جامعه به رشد و تکامل دست خواهد یافت، اما در عصر جاهلیت، اخلاقی مشاهده می شود که انحطاط انسانیت را به ارمغان می آورد؛ از جمله:
کشتن نوزادان دختر: در دوران جاهلیت، مردم عربستان، داشتن دختر را ننگ و ذلّت و داشتن پسر را افتخار و عزّت می دانستند؛ از این رو دختر را در بدو تولد، زنده به گور می کردند.
قرآن، داستان کشتن دختران را، این چنین روایت می کند: (وَ اِذا بشّر اَحَدُهُم بِالاُنثی ظلّ وَجهَه مُسوَدّا وَ هُو کَظیم * یَتَواری مِن القُوم من سُوء ما بُشّر به اَیُمسِکه عَلی هون ام یَدُسّه فی التُرابِ أَلا ساء ما یَحکَمُون )[7]؛
(در حالی که به یکی از آن ها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش -از فرط ناراحتی- سیاه می شود، و به شدّت خشمگین می گردد * به خاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متواری می گردد -و نمی داند- آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک، پنهانش کند؟! آگاه باشید که بد حکم می کنند!)
مرحوم طَبرسی(ره) در تفسیر همین آیه، از قول ابن عباس آورده است:
(در عصر جاهلیت، چون زنی می خواست زایمان کند، او را کنار گودالی می نشاندند، اگر دختر می زایید نوزاد را در گودال دفن می کردند، و اگر پسر بود او را نگه می داشتند.)[8]
قرآن در سوره تکویر، این مسأله را با لحنی تند مطرح کرده است: (...وَ اِذا المَؤُودَة سُئِلَت * بِأیّ ذَنب قُتِلَت )[9]؛ (و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود * به کدامین گناه کشته شدند؟!)
با ظهور اسلام، نگاه ویژه ای به زن و کرامت بخشیدن به او مطرح و معیار و ملاک انسانیت تقوا بیان شده است.[10] اسلام با اخلاق رذیله و تبعیض اعراب درباره ی زنان، به شدت مقابله کرده، با تولد فاطمه زهرا(علیها السلام)و بر خورد پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله) با او و نیز با نزول سوره ای در شأن او؛[11] و آمدن نام زنان نمونه در قرآن و کرامت زن و شخصیت دختر و احترام مادر و جایگاه زنان، شیوه ی برخورد با زنان را آموزش داد و گوشزد کرد که ملاک خداوند برای پذیرش بندگان، انسانیت است نه مرد یا زن بودن.
طواف بدون لباس: یکی دیگر از عادات منفی اعراب جاهلی این بود که در موسم حج، در هنگام طواف خانه خدا، لباس ها را از بدن درآورده و با بدن عریان به طواف مشغول می شدند. اعراب، رفتارشان را این گونه توجیه می کردند که ابا و اجدادمان، طواف را بدون لباس انجام می دادند، ما نیز تابع آن ها هستیم. قرآن کریم نیز عمل آن ها را (فاحشه) می نامیده، و می فرماید: (وَ الله اَمَرَنا بِها قُل اِنّ الله لایَأمر بِالفَحشاء أَتَقُولُون عَلی الله ما لاتَعلَمُون.)[12]؛ (و هنگامی که کار زشتی را انجام می دهند، می گویند: -پدران خود را بر این عمل یافتیم- و خداوند ما را به آن دستور داده است بگو! خداوند -هرگز- به کار زشت فرمان نمی دهد. آیا چیزی به خدا نسبت می دهید که نمی دانید؟!)
در جوامع ابتدایی و قبیله ای، تعصب در پیروی از گذشتگان، حاکم بوده است. مسأله قومیت و تعصب های قومی، به ویژه آن جا که به نیاکان مربوط می شود، از روز نخست در میان عموم مشرکان و در میان غیر آن ها غالباً وجود داشته است و تا امروز همچنان ادامه دارد.[13] نمونه های از اخلاق جاهلی اعراب مانند: تکبّر و تفاخر،[14] فخر فروشی بعد از زیارت حج،[15] با صدای بلند وتند حرف زدن،[16] بدون اجازه وارد خانه شدن،[17] کشتن نوزادان به جهت فقر،[18] فخر فروشی به خاطر آب دادن به حاجیان،[19] پسر خوانده،[20]مقلّد آبا و اجداد بودن،[21] و...در عصر نزول قرآن وجود داشت؛ قرآن نیز با تمام این عادت ها به مقابله برخواست و آن ها را طرد و با اخلاق مثبت، جایگزین کرد و راهکارهای نظری و تئوری را بیان فرمود. این راهکارها در وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله)جلوه نمود[22] و فرهنگ اخلاقی مسلمانان را مثبت و ارزشی قرار داد.
2. فرهنگ اعتقادی اعراب
بشر در هر عصری، به جهت گرایش درونی به مبدأ، نوعی اعتقاد را، چه درست و نادرست برای خود تصور می کرد. اعتقاد به خدا و گرایش به معنویت، فطری و درونی است و دین، یک حالت تمکینی و درونی دارد، نه تحمیلی و بیرونی؛ لذا پیامبران نیامدند تا دینی را بر مردم تحمیل کنند، بلکه آمدند تا فطرت انسان ها را پرورش دهند و[23] اعتقادات اصیل و صحیح را در درون آن ها شعلهور سازند.
اعراب جاهلی، از یک سو آثاری از شرایع پیشین را به همراه داشتند و از سوی دیگر، گذشت زمان و به فراموشی سپردن احکام شرایع گذشته و تحریف آن ها و سوء استفاده ی قدرت طلبان، اعتقادهایی خرافی را در بین آن ها رواج داد؛ اعتقاداتی مانند: شفاعت بت ها،[24] فرشته[25]، جن[26] و شیطان پرستی،[27] پرستش اجرام آسمانی،[28] مادّیگری[29]، کف و سوت به جای عبادت در خانه خدا[30] و...[31]
قران در مرحله اول، برای این که اعتقاد به وحدانیت خداوند را اعلان کند، لازم بود بااعتقادهای شرک آلود جاهلیت به مبارزه برخیزد، تا اعتقاد به وحدانیت را، جایگزین آن ها نماید؛
برای نمونه بت پرستی اعراب را از نظر می گذرانیم:
بت پرستی: پیش از اسلام، بت پرستی در میان اعراب دیگر مناطق رایج بود و یکی از اعتقادات اصیل مردم به شمار می رفت. درباره ی پیدایش بت پرستی و روی آوردن مردم به مجسّمه ها، نظریات گوناگونی وجود دارد. ما برای اختصار، دو نظریه را در این باره، بیان می کنیم:
الف. پس از آن که نسل حضرت اسماعیل فرزند ابراهیم خلیل الله(علیهما السلام)و اقوامی که مجاورت اسماعیل و بیت الله را برگزیدند، در مکه رو به فزونی گذاشت، بر سر تصاحب چراگاه ها و وسایل زندگی، نزاع رخ داد؛ از این رو گروهی به اطراف کعبه مهاجرت کردند، ولی بر اثر علاقه زیادی که به بیت الله داشته اند؛ هر گروه سنگی از اطراف کعبه را برای یادگاری همراه خودشان می بردند و به خاطر سنگ کعبه بودن، تقدیس می نمودند. حتی عمل طواف کعبه را بر گرد همین سنگ، انجام می دادند و آن ها را (دوار) می نامیدند.
این عنوان یاد بود کعبه در نسل های بعدی به فراموشی سپرده شد و تقدیس سنگ ها، به پرستش و عبادت تبدیل گردید و در نهایت بت پرستی رواج یافت.[32]
ب (ربیعه)، جدّ بزرگ قبیله (خزاعه)[33]، که به (لحی) ملقب بود، فرزندی به نام (عمرو) داشت. عمرو وقتی به سن رشد رسید، نخست تولیت کعبه را که سال ها در دست جد مادریش حارث جرهمی بود، با کمک فرزندان اسماعیل، از دست (جرهمی ها) گرفت و آن ها را به مهاجرت از مکه وادار کرد.
عمرو، پس از این ماجرا، به بیماری مبتلا و راهی شامات شد، تا از آب های معدنی آن جا شفا یابد. در آن جا بت های گوناگون و زیبایی، پرستش می شد و او تحت تأثیر قرار گرفت و چند بت بزرگ و کوچک را تهیه کرد و در اطراف کعبه نصب و پرستش آن ها را ترویج نمود.[34]
ما کار به درستی یا نادرستی نظریات درباره ی چگونگی پیدایش بت پرستی نداریم؛ برای ما مهم آن است که این فرهنگ اعتقادی، در میان اعراب جاهلی پابرجا بوده است. قرآن با بت پرستی به مقابله برخاست و عبادت را مخصوص خدا و هر نوع شریک دانستن برای خدا را به شدّت رد کرد و فرمود: (وَ مِن النّاس مَن یَتَّخِذ مِن دَون الله اَنداداً یُحِبّونَهُم کَحُبّ الله...)[35]؛ (بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می کنند، و آن ها را همچون خدا دوست می دارند... .) از کلمه (یحبّونهم) این گونه استفاده می شود که منظور از (انداداً) تنها بتها نیستند، بلکه فرشتگان و افرادی از انسان را، که می پرستیدند، نیز شامل می شود.[36] مشرکان چیزی را می پرستیدند که نه نفعی و نه ضرری برای آن ها داشت و نه مالک چیزی بودند و نه می توانستند، خواسته های آن ها را پاسخ گویند: (قُل ادعُوا الَذّینَ زَعَمتُم مِن دَونِ الله لایَملِکُون مِثقالَ ذَرّة فی السَمَوات وَ لا فی الاَرضِ وَ ما لَهُم فیهِما مِن شِرک وَ ما لَه مِنهُم مِن ظَهیر.)[37] (بگو کسانی را که غیر از خدا -معبود -می پندارید، بخوانید! -آن ها هرگز گرهی از کار شما نمی گشایند؛ چرا که- آن ها به اندازه ی ذره ای در آسمان ها و زمین مالک نیستند، و نه در خلقت و مالکیت آن ها شریکند، ونه یاور او در آفرینش بودند.)
مشرکان باور داشته اند که خدا موجود و آفریدگار جهان و جهانیان است و با وجود این، بت ها را مانند خدا می دانسته اند و به گمان خود، پاره ای از تدابیر عالم، به آن ها واگذار شده است؛ بنابراین، از باب طمع به خیرات و ترس از شر، آن ها را می پرستیدند.[38]
در کعبه و اطراف آن، بت های متفاوتی وجود داشت و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)با کمک حضرت علی(علیه السلام) در فتح مکه، حدود 360 بت و بتواره را از صحن و حریم کعبه، سرنگون نابود ساخت.[39] بت هایی مانند: منات[40]، لات[41]، عزّی، بعل،[42] هُبل، اساف و نائله،[43] ودّ، سواع، یغوث، یعوق، نسر[44] و... که مورد احترام اعراب بوده، پرستش می شدند.
مولای متّقیان، علی(علیه السلام) می فرماید:
(فبعث محمداً بالحق لیخرج عباده من عبادة الاوثان الی عبادته و من طاعة الشیطان الی طاعته..)[45]؛ خداوند، محمد را بحق و طاعتی بر انگیخت، تا بندگانش را از بت پرستی به خدا پرستی سوق دهد و از اطاعت شیطان به اطاعت خداوند برگرداند.)
3. فرهنگ خانواده در عصر جاهلیت
کوچک ترین جامعه با افرادی کم در یک اجتماع را خانواده تشکیل می دهد. هر اجتماعی با فرهنگ های گوناگون، تشکیل خانواده را یک اصل می دانند و لازمه ی خانواده ی سالم، جامعه سالم است. برای تشکیل خانواده، مقدماتی لازم است؛ از جمله: عقد ازدواج و لوازم آن که باید سالم و مداوم و پایدار باشد، تا از گسستگی خانواده بکاهد و افراد خانواده را به آینده ی روشن، خوشبین و زندگی را هدفمند نماید. در زمان جاهلیت، فرهنگ و آداب خرافه درباره ی خانواده و ازدواج وجود داشت و مردم جزیرة العرب با این خرافات، خو گرفته بودند، ولی اسلام حساسیت زیادی در مسئله حسب و نسب داشت؛ از این رو مسئله ازدواج و خانواده را جدی گرفته و احکام زیادی را وضع نموده و این احکام، زمینه ساز فرهنگ ازدواج اسلامی و جایگزین فرهنگی منفی اعراب گردید.
برای نمونه، آداب منفی جاهلیان را در زمینه ازدواج ، ذکر می نمائیم:
خواستگاری در اعراب جاهلی: در بین قبائل اعراب، خواستگاری امر مرسومی بوده است، ولی انتخاب همسر به دست بزرگان قبائل و ریش سفیدان قوم بوده، هیچ گونه حق انتخابی را به دختر نمی دادند. رسم دیگری که داشتند، این بود که دختر را از قبیله خود بیرون نمی کردند و ازدواج ها درون قبیله ای انجام می شد.[46]
ولی شریعت مقدس اسلام، هیچ گاه انتخاب همسر را از دختر سلب نکرده، رضایت دختر را اساس کار دانسته است.[47] امام خمینی (قدس سره) در (تحریر الوسیله) می نویسد:
یشترط فی صحة العقد الاختیار أعنی اختیار الزوجین، فلو أکرها او اکره احدهما علی الزواج لم یصح..[48]؛ یکی از شروط صحت عقد، اختیار زوجین می باشد؛ پس اگر کسی به هر دو، یا یکی از زوجین اجبار کند، عقد آن ها باطل است.
مَهریه در فرهنگ اعراب جاهلی: قرار دادن مهریه برای زن و آن را شرط صحة عقد دانستن، یکی از قوانین مثبت عرب بوده است؛ ولی اعراب با سوء استفاده از جنس زن و تفکّر منفی نسبت به او، اعتقاد داشتند که مهریه به زن تعلق ندارد، بلکه متعلق به پدر یا بزرگان قبیله است.[49] قرآن کریم با این رفتار اعراب با شدت به مقابله برخاست و مهریه را کابین زن و حق مسلم او قرار داد: (وَ آتُوا النِساء صَدقاتِهنّ نَحلِة)[50]؛ (مهر زنانتان را با رضایت خاطر بدهید.) قرآن مَهر را متعلق به زن و زن را مالک مهر می داند؛ بنابراین، هرگونه تصرف در مال زن باید با اجازه او انجام گیرد: (فَاِن طِبن لَکُم عَن شِیء مِنهُ نَفساً فَکُلُوهُ هَنیئاً مَریّأ)[51]؛ (اگر آن ها -زنان -چیزی از آن -مهر- با رضایت خاطر ببخشند، حلال و گوارا مصرف کنید.)
تعدّد زوجات: یکی دیگر از قوانین منفی دوران جاهلیت، به اختیار درآوردن همسران نامحدود بود که به جهت محیط و فرهنگ حاکم بر جزیرة العرب رواج یافت و برای آن علت های گوناگونی بر شمردند؛ از جمله:
الف. اعراب، بیشتر مواقع با یکدیگر در جنگ بودند؛ لذا مردان زیادی کشته می شدند و بچه های یتیم و زنان بی شوهر را بر جای می ماندند، و بقیه ی مردانی که جان سالم بدر می بردند، با زنان بیوه ازدواج می کردند.
ب. بعضی از ازدواج ها به جهت اموال یتیمان بوده که پس از ازدواج، اموال یتیمان را می خوردند و سپس آن ها را رها می کردند:[52](اِنّ الَذین یَأکُلُون اَموالَ الیَتمی ظُلماً اِنّما یَأکُلُون فی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیصلون سَعیراً.)[53]؛ (کسانی که اموال یتیم را به ظلم و ستم می خورند، -در حقیقت -آن ها آتش می خورند و به زودی در شعله های آتش می سوزند.)
ج. علت های دیگر ازدواج مجدد این بود که اعراب نسبت به داشتن پسر فخر فروشی می کردند و از این رو همسران زیادی می گرفتند.
د. بیشتر اعراب بیابانگرد، دامدار و غله دار بودند و رسیدگی به آن ها، افراد زیادتری را می طلبید؛ لذا با ازدواج های متعدد، این کاستی ها را برطرف می کردند.[54]
پس از طلوع اسلام، خدای متعال با این فرهنگ جاهلی به مبارزه برخاست و آن را محدود کرده، تمکّن مالی و قدرت اجرای عدالت و مساوات در بین همسران را شرط نمود.
علامه طباطبائی (قدس سره) عدالت و مساوات در عاطفه را نیز در ازدواج های متعدد، شرط می داند.[55](وَ اِن خِفتُم الاّ تَقسطُوا فی الیَتمی فَانکِحُوا ما طابَ لَکُم مِن النِساءِ مَثنی و ثُلاث وَ رباع فَاِن خِفتُم الاتَعدِلُوا فَواحِدة...)[56]؛ (اگر می ترسید که -به هنگام ازدواج با دختران یتیم- عدالت را رعایت نکنید، -از ازدواج با آن ها چشم پوشی کنید -و با زنان پاک دیگر ازدواج کنید، دو یا سه یا چهار همسر؛ اگر می ترسید عدالت را رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید.)
نمونه های دیگر فرهنگ خانواده در اعراب، مانند دوری جستن از زنان در مدت قاعدگی،[57] ازدواج دسته جمعی (رهط)،[58] زناشویی نامشروع جهت باردار شدن (استبضاع)،[59] زناشویی تعویضی [60](بدل)، ازدواج با نامادری،[61]ازدواج شغار،[62]و... که قرآن با نگاه انکاری، همه ی آن ها را طرد کرد.
از بررسی فرهنگ ها و آداب و عقاید خرافی اعراب، به دست می دهد که قرآن با برخورد انکاری، تمام این عادت ها را طرد نموده؛ جزء خرافات جاهلیت قلمداد کرده است. خرافات یاد شده بیش از آن است که به رشته تحریر در آید، ولی استقراء کوتاه ما این مطلب را نشان داد که در اعراب فرهنگ های منفی فراوان می باشد و قرآن هیچ یک از آن ها را نپذیرفته و احکام و فرهنگ انسان ساز اسلام را، جایگزین آن ها کرده است.
ب. قرآن و برخورد اثباتی با فرهنگ اعراب
اگر از فرهنگ جاهلیت سخن می گوییم و آن ها را به دیده مذمّت می نگریم، این گونه نیست که هیچ عادت مثبتی نداشته باشند. در میان اعراب، دین حنیف ابراهیمی[63]، و مسیح و یهود و... حضوری کم رنگ داشت و بعضی از قوانین الهی در جامعه ی آن ها حاکم بود. ادیان موجود، بر اثر گذر طولانی زمان و دخالت زرمداران و زورمداران و سوء استفاده قدرت طلبان، دست خوش تحریف شده، موجب انحراف فرهنگ مثبت گردید. با ظهور اسلام، فرهنگ مثبت اعراب که هیچ گونه تعارضی با ارزش مداری انسان و وحی الهی نداشت، به صورت اثباتی برخورد نمود و آن را تأیید کرد و این تأیید از این جهت نیست که ریشه در فرهنگ اعراب داشته باشد، بلکه ریشه در ادیان پیشین دارد.
برای بررسی بیشتر، نمونه های از فرهنگ و عقاید و آداب جاهلی را که قرآن با دیده مثبت با آن برخورد کرده، یادآور می شویم:
اعتقاد به خالق یکتا: اعراب با این که خرافات زیادی بر آن ها حاکم بود، ولی با وجود این، به خالق یکتا اعتقاد داشتند، ولی در اعتقادشان به انحراف کشیده شدند. قرآن در آیات متعددی، مسئله اعتقاد اعراب را بازگو کرده، و می فرماید: با این که شما خدا را هم در خالقیت و هم در تدبیر، قبول دارید؛ چرا به پرستش غیر خدا مشغول هستید؟(وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَق السَمَوات وَ الاَرض وَ سَخَّر الشَمس وَ القَمرَ لِیَقُولُنّ الله فَأنی یُؤفَکُون.)[64]؛ (هر گاه از آنان بپرسی: چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخّر کرده است؟ می گویند: خدا؛ پس با این حال چگونه آن ها را -از عبادت خدا -منحرف می سازند.)
وقتی خدا خالق بت ها و مدبّر آسمان و زمین و تأمین کننده ارتزاق بشر باشد؛ پس تنها او مستحق پرستش است.[65]
قرآن در آیات متعددی، اعتقاد به خالق یکتا در اعراب پیش از اسلام را ذکر می کند؛ از جمله: عنکبوت، 63[66]، مؤمنون، 89-84، یونس، 31، زخرف، 87-19، لقمان، 25.
ماه های حرام: اعراب در زمان جاهلیت که بیشتر اوقات را به جنگ و ستیز می گذرانیدند و حس خشونت گرایی بر آن ها حاکم بود، با وجود این احترام خاصی برای ماه های حرام قائل بودند و با رسیدن ماه های حرام، از جنگ دست می کشیدند و در آرامش زندگی می کردند. قرآن رفتار مثبت اعراب را به خاطر ریشه داشتن در ادیان الهی و ابراهیمی تأیید کرد.
قرآن تعداد ماه های حرام را ذکر کرده است: (اِنّ عِدّةَ الشُهُور عِندَالله اِثناعَشَر شَهراً فی کِتابِ الله یَوم خَلَق السَمَوات و الاَرض مِنها اَربَعَة حُرم ذلِک دین القَیّم فَلاتَظلمُوا فیهنّ اَنفُسَکُم...)[67]؛ (تعداد ماه ها نزد خداوند در کتاب الهی، از آن روز آسمان و زمین را آفریده، دوازده ماه است که چهار ماه از آن حرام است -و جنگ در آن ممنوع می باشد -این آیین ثابت و پا برجاست؛ بنابر این، در این ماه ها، به خود ستم نکنید.) ماه های حرام ذی القعده، ذی الحجه، محرم، رجب است.
ختنه کردن:[68] یکی دیگر از آداب مثبت اعراب، ختنه کردن است که در ادیان گذشته ریشه داشت و خودشان مبتکر این عمل نبودند و اسلام نیز آن را مطرح ساخت.
ج. قرآن و برخورد اصلاحی با فرهنگ اعراب
تمام پیامبران الهی، یک پیام داشتند و آن وحدانیت خداوند و شرک نورزیدن به او است.[69] هر پیامبری احکام و قوانینی مطرح کرد که به نوعی پایه فرهنگ و تمدن مردم را تشکیل داد.
نگاهی گذرا به فرهنگ اعراب نیز گویای این واقعیت است که فرهنگ دینی و الهی، کم رنگ و دست خورده در بین آن ها وجود داشت؛ برای مثال عبادت آن ها یک عبادت واقعی بود، ولی بر اثر نادانی و سوء استفاده مغرضان، این سجده خدا به سجده بت ها تبدیل گردید. برای این که بهتر با برخورد اصلاحی قرآن با فرهنگ اعراب آشنا شویم، نمونه های از آن را ذکر می کنیم:
نماز خواندن: خواندن نماز، عبادتی است که از زمان پیامبران گذشته، معمول بوده، تمام پیامبران الهی، مردم را به عبادت تشویق می کردند. نماز و عبادت، اختراع شریعت مقدس اسلام نبود[70]، بلکه اسلام، تکمیل کننده و نظم و ترتیب دهنده نماز ماقبل می باشد.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) در دعاهایش می فرماید:
(رَبّ اجعَلنی مُقیم الصَلوة وَ مَن ذُرّیَتی رَبّنا وَ تَقَبّل دُعاء.)[71]؛ پروردگارا! مرا برپاکننده نماز قرار ده و از فرزندانم -نیز چنین فرما-؛ پروردگارا! دعای مرا بپذیر.
(رَبِّنا اِنّی اَسکَنتُ مِن ذُریتی بِواد غَیرِ ذی زَرع عِندَ بِیتِکَ المُحرّم رَبّنا لِیُقیمُوا الصَلوة...)[72]؛ (پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علف، در کنار خانه ای که حرم تو است، ساکن ساختم تا نماز را به پا دارند... .)
قرآن از زبان حضرت عیسی(علیه السلام) می فرماید:
(قالَ اِنّی عَبدُالله آتانی الکِتابَ وَ جَعَلنی نَبیاً وَ جَعَلَنی مُبارِکاً أَین ما کُنتُ وَ اَوصانی بِالصَلاة وَ الزِکاة مادُمتُ حَیاً.)[73]؛ -ناگهان عیسی زبان به سخن گشود -گفت: من بنده ی خدایم، او کتاب به من داده و مرا پیامبر قرار داده است و مرا هر جا که باشم وجودی پر برکت قرار داده و مرا به نماز و زکات توصیه کرده است.
همچنین درباره حضرت اسماعیل(علیه السلام)می فرماید:
(وَ کانَ یَأمُر اَهله بِالصَلوة وَ الزّکاة وَ کانَ عِندَ رَبّه مَرضیاً.)[74]؛ اهل خانواده و اقوامش را به نماز و زکات، امر می کرد و در نزد خداوند مرضی بوده است.
انسان ها در فطرت خویش نیز به سوی عبودیت درحرکتند[75] و پیامبران با تعلیم نماز و عبادت، این مسیر فطرت را جهت می دهند تا عبودیت و بندگی دستخوش انحرافات نگردد.
در جزیرة العرب که بیشتر مردم به دین حنیف ابراهیمی اعتقاد داشتند، و به قوانین دین ابراهیم (البته تحریف شده) عمل می کردند؛ نماز می خواندند. قرآن نماز آن ها را در خانه کعبه به سوت و کف زدن، تشبیه می کند و می فرماید: (ما کانت صَلاتُهِم عِندَ البِیت اِلاّ مُکاءً وَ تَصدیةً فَذوقُوا العَذاب بِما کُنتُم تَکفُرُون.)[76]؛ (-آن ها که مدعی هستند ما هم نماز داریم -نمازشان نزد خانه خدا، چیزی جز سوت کشیدن و کف زدن نبود؛ پس بچشید عذاب الهی را به خاطر کفرتان.)
اسلام این نماز و عبادت را اصلاح کرده، آن را جهت داد و شرایط و اجزایی بر آن افزود. طهارت (لاصلوة الا بطهور)، واجبات یازده گانه، خواندن سوره حمد (لاصلوة الا بفاتحة الکتاب) و اوقات پنج گانه، رکعت و... از اصلاح نماز ما قبل از اسلام، خبر می دهد.
عدّه زنان: یکی از عادت های مثبت جاهلیت، نگه داشتن عدّه برای زنان، پس از مرگ همسر یا پس از طلاق بوده است. اصل عدّه، مثبت ارزیابی می شود که با انجام این کار یکی از احکام الهی را در حق زنان رعایت می کردند، ولی مدّت عدّه را به گونه ای مشخص می کردند که ظلم زیادی به زنان می شد. عدّه زنان در دوران جاهلیت، یک سال بود. قبایلی دیگر معتقد بودند زن باید همراه شوهرش سوزانده یا دفن شود، و گروه زیادی، مانند نصرانی ها، اعتقاد داشتند که زن پس از مردن شوهر حق ازدواج ندارد و اعراب هم یک سال زن را از ازدواج محروم می کردند.[77]
اسلام برای رعایت حقوق زن و برای سلامت حسب و نسب از اختلاط، چهار ماه و ده روز عدّه تعین نمود: (وَ الّذینَ یوفُونَ مِنکُم وَ یَذَرُونَ اَزواجاً یَتَرَبّصنَ بِأَنفُسِهِنّ اَربعة اَشهُر وَ عَشراً...)[78]؛ (و کسانی از شما می میرند و همسرانی باقی می گذارند، باید چهار ماه و ده روز، انتظار بکشند -عدّه نگه دارند-.)
حجّ،[79] طلاق،[80] ظهار،[81] ایلاء،[82] و...در بین اعراب پیش از اسلام وجود داشت؛ اما اسلام با پرورش و اصلاح آن ها، مورد تأیید قرار داد.
چکیده ی سخن این که: مطالب یاد شده در این فصل به دست می دهد که قرآن، با فرهنگ هایی که نه ریشه در ادیان الهی گذشتگان داشت و نه با فطرت انسان ها مطابق بود و نه با عقل سلیم سازگاری داشت، به شدت مبارزه کرد و آن ها را موجب سقوط انسانیت و گمراهی بشر معرفی نمود. و بعضی از فرهنگ های مثبت و یا نیمه مثبت را اصلاح کرده، پذیرفت: (یعمل فی الاسلام بفضائل الجاهلیة)[83]؛ در اسلام به فضایل عصر جاهلیت عمل می شود.) فضایلی که در روایت مطرح است به طور طبیعی در هر ملّتی وجود دارد.
پی نوشتها:
[1]. استاد مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ص56.
[2]. همان، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص 349. (با اختصار و توضیح)
[3]. فصلت، 42.
[4]. علامه طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 637.
[5]. احزاب، 33.
[6]. محمدعلی سادات، اخلاق اسلامی، ص 10،
[7]. نحل، 59-58.
[8]. طبرسی، مجمع البیان، ذیل همین آیه.
[9]. تکویر: 9-8.
[10]. (ان اکرمکم عندالله اتقیکم) حجرات، 13.
[11]. سوره ی کوثر.
[12]. اعراف، 28.
[13]. حضرت آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 1، ص 575.
[14]. تکاثر، 1.
[15]. بقره، 200.
[16]. حجرات، 2.
[17]. نور، 27.
[18]. انعام، 151؛ اسراء، 31.
[19]. توبه، 19.
[20]. احزاب، 4.
[21]. بقره، 170. آیه های دیگر هم اشاره دارد: مائده، 104. اعراف، 28.
[22]. (انی بعثت لأتمم المکارم الخلاق) نهج الفصاحه: ح 944.
[23]. (فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ * لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر)؛ پس تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده ای، تو بر آنان سلطه گر نیستی که بر ایمان مجبورشان کنی....؛ غاشیه، 22-21.
[24]. یونس، 18.
[25]. آل عمران، 80.
[26]. انعام، 100.
[27]. یس، 60.
[28]. نمل، 23.
[29]. جاثیه، 24.
[30]. انفال، 35.
[31]. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه ی گیلانی، ص 102.
[32]. یحیی نوری، اسلام و جاهلیت، ص 249.
[33]. قبیله (خزاعه) از تیره های (ازد) و از مهاجران یمن بودند.
[34]. اسلام و جاهلیت، ص 250.
[35]. بقره، 165.
[36]. علامه طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 579.
[37]. سباء، 22. در آیه های دیگر نیز به معبودهای بت پرستان اشاره دارد: نساء، 117؛ اعراف، 194-191.
[38]. علامه طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 83.
[39]. بهاء الدین خرمشاهی، قرآن پژوهی، ص 558.
[40]. نجم، 20.
[41]. نجم، 19.
[42]. صافات، 125.
[43]. بقره، 158.
[44]. نوح، 23.
[45]. نهج البلاغه، خطبه 147.
[46]. اسلام و جاهلیت، ص 603. (با اختصار و توضیح)
[47]. اسلام و جاهلیت، ص 603. (با اختصار و توضیح)
[48]. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 2، ص 227، مسئله 25.
[49]. اسلام و جاهلیت، ص 604.
[50]. نساء، 4.
[51]. نساء، 4.
[52]. المیزان، ج 4، ص 282.
[53]. نساء، 10.
[54]. اسلام و جاهلیت، ص 611.
[55]. المیزان، ج4، ص 285.
[56]. نساء، 3.
[57]. بقره، 222.
[58]. بقره، 228.
[59]. اسلام وجاهلیت، ص 606. (با اختصار وتوضیح)
[60]. همان.
[61]. نساء، 22.
[62]. این ازدواج به این صورت است که کسی دخترش را به عقد دیگری در آورد و مهریه این دختر را در مقابل گرفتن دختر آن شخص قرار می داد.(شرح لمعه، ج 2، باب نکاح، ص 86.)
[63]. (حنیف): از حنف، به معنای (بحق گرائیدن) یا از گمراهی به رستگاری روی آوردن است. (مفردات راغب، واژه (حاء))
[64]. عنکبوت، 61.
[65]. المیزان، ج 16، ص 235.
[66]. (وَ لَئن سَأَلتَهُم مَن نَزَل مِن السَماء ماءً...لِیَقُولنّ الله...؛ اگر از آنان بپرسی: چه کسی از آسمان آبی فرستاد...می گویند: خدا... .)
[67]. توبه، 36.
[68]. مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 2، ص 881؛ تمدن اسلام و عرب، ص 464؛ اسلام و جاهلیت، ص 375.
[69]. (قولوا لااله الااله تفلحوا).
[70]. استاد سبحانی، المحصول، ج 1، ص 142.
[71]. ابراهیم، 40.
[72]. ابراهیم، 37.
[73]. مریم، 31-30.
[74]. حج، 27.
[75]. المحصول، ج 1، ص 143.
[76]. انفال، 35.
[77]. ر.ک: المیزان، ج 2، ص 342.
[78]. بقره، 234.
[79]. بقره، 158.
[80]. بقره: (296-229)
[81]. مجادله، 3-2. ظهار یک عمل قبیح و زشت جاهلیت بوده که مرد، زمانی که از همسر خود خشمگین می شد و می خواست نسبت به او اظهار تنفر کند؛ به همسرش می گفت: (انت منّی کظهر امّی؛ تو نسبت به من مانند پشت مادر منی.) با این سخن، او را به منزله مادر خود می پنداشت و این سخن بمنزله طلاق بوده و با او دیگر نمی توانست ازدواج کند. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 17، ص 195. ج 23، ص 409.
[82]. بقره، 226. (ایلاء) به این معناست که آن ها به محض ناراحتی از دست همسرانشان بر ترک زناشویی قسم می خوردند، تا با همسران خود همبستر نشوند و زنان را مورد اذیت و آزار قرار بدهند. ر.ک: المیزان، ج 2، ص 318.
[83]. بهاء الدین خرمشاهی، قرآن پژوهی، ص 555. به نقل از مفتاح الکنوز السنة، ذیل (الجاهلیة).
منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).
- [سایر] شبهه: قرآن که فرهنگ اعتقادی و اجتماعی و حقوقی و...اعراب را امضا یا اصلاح کرد، نشانه متأثر شدن از فرهنگ زمانه نیست؟
- [سایر] آیا از این که قرآن از ادبیات عرب و زبان قوم استفاده کرده، نمی توان استفاده کرد که از فرهنگ قوم نیز تأثیر پذیرفته است؟
- [سایر] آیا بهره گیری قرآن از تشبیهات نشانه تأثیرپذیری از فرهنگ اعراب نیست؟
- [سایر] آیا مرد سالاری که در قرآن مطرح شده، از فرهنگ اعراب اقتباس شده است؟
- [سایر] آیا اعتقاد به جنّ نشانه متأثر شدن قرآن از فرهنگ اعراب نیست؟
- [سایر] آیا مسّ شیطان و دیوانگی که قرآن بیان کرده، نشانه متأثر شدن قرآن از فرهنگ اعراب نیست؟
- [سایر] شبهه: قرآن با فرهنگ اعراب، سازگاری دارد و کاربرد علمی و عملی با فرهنگ های دیگر و نسل های آینده ندارد.
- [سایر] آیا استفاده ی قرآن از الفاظی که درباره ی بازرگانی و تجارت اعراب آمده، نشانه تأثیرپذیری از فرهنگ آن هاست؟
- [سایر] آیا استفاده قرآن از قالب های زبانی و شیوه های بیانی اعراب، نشانه ی تأثیر پذیری آن است؟
- [سایر] فرهنگ به چه معناست، فرهنگ اجتماعی چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] نافله شب از مهمترین نمازهای نافله است که در روایات اسلامی و قرآن مجید روی آن تاکید شده و تأثیر عمیقی در صفای روح و پاکی قلب و تربیت نفوس انسانی وحل مشکلات دارد و در کتب معروف دعا، آدابی برای آن ذکر کرده اند، مخصوصاً برای قنوت نافله وتر، رعایت این آداب خوب است ولی می توان نماز شب را بدون این آداب مانند نمازهای معمولی نیز انجام داد و کسی که به علتی نتواند آخر شب بیدار شود و نماز شب را بخواند می تواند قبل از خواب آنها را به جا آورد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] شایسته است امامِ خطیب در خطبه نماز جمعه مصالح دین و دنیای مسلمین را تذکر دهد و مردم را در جریان مسائل زیان بار و سودمند کشورهای اسلامی و غیر اسلامی قرار دهد و نیازهای مسلمین را در امر معاد و معاش تذکر دهد و از امور سیاسی واقتصادی آنچه را که در استقلال و کیان مسلمین نقش مهمی دارد گوشزد کند و کیفیت صحیح روابط آنان را با سایر ملل بیان نماید و مردم را از دخالتهای دول ستمگر و استعمارگر در امور سیاسی و اقتصادی مسلمین که منجر به استعمار و استثمار آنها می شود بر حذر دارد. خلاصه، نماز جمعه و دو خطبه آن نظیر حج و مراکز تجمع آن و نمازهای عید فطر و قربان و غیره از سنگرهای بزرگی است که متأسفانه کثیری از مسلمانان از وظائف مهم سیاسی خود در آن غافل مانده اند، چنانچه از سایر پایگاه های عظیم سیاست اسلامی هم غافلند. اسلام دین سیاست آنهم در همه شئون آن است وکسی که در احکام قضائی، سیاسی، اجتماعی واقتصادی اسلام اندکی تأمل کند متوجه این معنی می شود. هر کس گمان کنددین ازسیاست جدااست جاهلی است که نه اسلام رامی شناسد و نه سیاست را می داند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] ک: شایسته است خطیب ملبس به عمامه و عبا باشد و بر عصا یا مانند آن تکیه کند و قبل از شروع به خطبه، به مأمومین سلام کند و سزاوار است مسائل مهم سیاسی و اجتماعی و اخلاقی مسلمین و جهان اسلام و آن منطقه را برای مردم شرح دهد و آنها را به وظایفشان در برابر این مسائل آشنا سازد و در برابر توطئه های دشمنان به آنها هشدار دهد. پس خطیب باید حداکثر استفاده را از خطبه ها برای تهذیب نفوس مردم و آگاه ساختن آنها از مسائل مهم روز بنماید که یکی از اهداف اصلی خطبه ها همین است. خطبه ها را با عبارات فصیح و گویا و بلیغ و مؤثر و نافذ ایراد نماید تا خطبه ها تأثیر لازم را در نفوس مسلمین بگذارد و از این فریضه عبادی سیاسی بهره گیری کامل شود; هرگز به سراغ مسائل تفرقه انداز نرود و مسلمین را به وحدت در مقابل دشمنان دعوت نماید و احتیاط واجب آن است که نمازگزاران هنگام ایراد خطبه با طهارت باشند و رو به امام نشینند و سکوت را رعایت کنند و به خطبه ها گوش فرا دهند، ولی اگر عمداً سخن بگویند، نماز جمعه آنها باطل نمی شود، هر چند کار خلافی کرده اند.
- [آیت الله اردبیلی] زکات از واجبات بزرگ الهی است که در قرآن و روایات در کنار نماز و اعتقاد به آخرت قرار گرفته است و هدف از آن تأمین اجتماعی، تعدیل ثروت، تأمین زندگی فقرا، ایجاد تسهیلات و منافع عمومی و دینی و جذب غیر مسلمانان به اسلام است و یقینا اگر ثروتمندان زکات اموال خویش را بپردازند، فقر از جامعه اسلامی رخت برمیبندد. امام صادق علیهالسلام میفرماید: (همانا خداوند عزّوجلّ در اموال ثروتمندان برای فقرا به اندازه کفایت آنان واجب فرموده است و اگر میدانست آن مقدار کفایت نمیکند، هر آینه بر آن میافزود. آنچه بر سر فقرا آمده است به سبب کاستی الهی نیست، بلکه به علّت منع حقوق آنان از سوی کسانی است که حقوق فقرا را ادا نمیکنند و به درستی اگر مردم حقوق مستمندان را ادا میکردند، آنان در رفاه زندگی میکردند.)(1) با برچیده شدن فقر از جامعه، امنیت اجتماعی نیز حاکم میگردد؛ علی علیهالسلام میفرماید: (اموال خویش را با زکات پاسداری کنید.)(2) پرداختن زکات موجب رهایی از عذاب الهی(3) و حافظ جان و مال است و خداوند عزّوجلّ میفرماید: (هر آنچه را در راه خداوند انفاق میکنید خداوند به شما باز میگرداند و او بهترین روزی دهندگان است.)(4) نماز با پرداختن زکات است که به ثمر مینشیند چنانکه در روایت آمده است: (آن کسی که نماز به پایدارد و زکات نپردازد =============================================================================== 1 وسائل الشیعة، چاپ آل البیت، باب 1 از (أبواب ما تجب فیه الزکاة)،ح2،ج9،ص10. 2 نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 146. 3 (آنان را که طلا و نقره گنجینه میکنند و آن را در راه خداوند انفاق نمیکنند، به عذاب دردناک بشارت ده.)، توبه(9):34. 4 سبأ(34):39. گویا نماز نخوانده است.)(1)
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ، متابعت از شیطان درون (هوای نفس) و از شیطان برون (وسوسههای ابلیس و افراد ناباب) است، و این متابعت دارای اقسامی است که برخی از آن، گناه نیست: الف) متابعت از آنها به طور عادت و ملکه شده باشد؛ نظیر کسی که گناه عادت او شده است و قرآن شریف این قسم را شرک میداند (شرک عملی نه اعتقادی) چنانکه میفرماید: (أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هَواه)[1] (آیا دیدی کسی را که هوای نفس خویش را به عنوان خدای خود گرفته است؟) یا میفرماید: (أَلَمْ أَعْهَدْ الَیْکُمْ یا بَنی ادَمَ انْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطان)[2] (ای فرزندان آدم آیا از شما پیمان نگرفتم که شیطان را نپرستید؟) ب) متابعت از آنها نه به طور عادت و ملکه؛ نظیر کسی که گاهی مثلاً دروغ میگوید و یا آلودگی چشم دارد و یا غیبت میکند و مانند اینها، و این قسم همان گناهانی است که بعضی از آنها در مسائل گذشته و آینده آمده است. ج) متابعت از آنها به طور عادت و ملکه نه در گناه بلکه در خواستههای آنها که گناه نیست، و علمای علم اخلاق به آن (مشتهیات نفس) میگویند و پرهیز از آن را به طور جدی خواستارند، نظیر سرگرم شدن به لذّات نفس از خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج و تجمّلات و بازیها و مانند اینها، و این قسم گرچه گناه نیست، ولی خطر آن خیلی بالا است، علاوه بر اینکه سد و مانع محکمی در برابر تکامل است، و محال است که انسان با توغّل در مشتهیات بتواند استکمال پیدا کند. د) متابعت از آنها نه به طور عادت و نه در گناه؛ نظیر ارضای غرایز به طور متوسّط و از راه حلال، و این قسم نه تنها گناه نیست، بلکه قرآن شریف سفارش مؤکّدی برای آن نموده است. صفحه 428 (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ)[3] (ای پیامبر بگو چه کسی زیورهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و نیز روزیهای پاکیزه را، حرام کرده است؟) ولی باید مواظب باشد دل بستگی و عادت به آن پیدا نشود.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام خیانت است که به مرتکب آن خائن گفته میشود و در روایات سلب اسلام و سلب ولایت از او شده است، و آن اقسامی دارد: الف) خیانت به خدای متعال و رسول گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمّه اطهار(سلاماللهعلیهم)، و آن مراتب و مصادیقی دارد و از موارد آن، که از گناهان بزرگ شمرده شده است، کشف اسرار نظامی و سیاسی و اقتصادی و اداری حکومت اسلامی است. و بعضی از مصادیق دیگر آن، نظیر مصرف بیجا یا به هدر دادن نِعم الهی مانند عقل و اعضا و جوارح و مال و عمر که در نزد ما امانت است، هر چند گناه نیست، ولی یک مسلمان واقعی باید به اندازه قدرتش از آن پرهیز کند. ب) خیانت در عرض و ناموس مسلمانان که گناهش در حدّ کفر است. ج) خیانت در امانت که آن هم گناهش بزرگ است، علاوه بر اینکه حقّالنّاس نیز میباشد. د) خیانت در معاملات نظیر غش در معامله و فریبدادن طرف معامله و نقض عقود لازمه و نقض عهود و بیعتها و شروط و امثال اینها و این قسم نیز گناهش بزرگ و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، حقّالنّاس و ضمانآور نیز میباشد. ه) نقض عهد و نذر و قسم با خدای متعال که این قسم از خیانت علاوه بر اینکه گناه است، کفّاره نیز دارد و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، آن مال یا حقّ بر ذمّه او خواهد بود. و) خیانت در مشورت، و همه مراتب و مصادیق این قسم گناه است، ولی بعضی از موارد آن نظیر خیانت در امر ازدواج و خیانت در مهمّ امور، گناهش در حدّ کفر است. ز) خیانت در اسرار، و این قسم از خیانت نظیر کشف اسرار نظام اسلامی، گناهش بسیار بزرگ است و اگر اشاعه فحشا باشد، از نظر قرآن عذاب دردناک در دنیا و آخرت دارد: (لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَة)[1] (برای آنان عذابی دردناک در دنیا و آخرت است.)
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.