آیا قرآن به طور کامل از فرهنگ اعتقادی، اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و...اعراب تأثیر پذیرفته است؟
پیش از آن که به این پرسش، پاسخی داده شود، لازم است فرهنگ اعراب و برخورد قرآن با آن مورد بررسی قرار گیرد. انسان ها، بر اساس پیوندهای اجتماعی، به یک الگوی تأثیرگذار نیازمندند؛ نیازی از درون و برون که آنان را به قبول فرهنگ های حاکم وادار می نماید؛ خواه این فرهنگ ها درست باشد یا نادرست. با نگاهی گذرا به کشورها و ملیّت های گوناگون، در می یابیم که بیشتر آن ها از فرهنگی خاص پیروی کرده و آن را الگو قرار داده اند که از طریق مذهب، یا حاکمان سیاسی، یا نظامی، یا نیاز اجتماعی، و یا... تحمیل می گردد. برخی از فرهنگ ها و آداب با فطرت انسان و عقل سلیم و با ارزش های انسانی، مطابقت ندارند، ولی بر اثر تکرار آن ها، خودبه خود به صورت یک عادت برای مردم تلقّی شده، با گذر زمان در قالب یک فرهنگ تمام عیار و ارزشی جلوه می کند. استاد شهید مطهری(قدس سره) می فرماید: (بسیاری از مردم این گونه اند که چیزهای مورد باور اجتماع، باورشان می شود؛ یعنی چیزهای که در اجتماع مورد قبول گرفته است، یا نسل های گذشته آن را پذیرفته اند، قبول می کنند.)[1] تأثیر گذاشتن و متأثر شدن جامعه از فرهنگ حاکم، در تمام جوامع متداول است؛ اما قرآن با یک مجموعه علمی بزرگ و با پشتوانه ی وحی الهی و با احکام و قوانین انسان ساز، تأثیر بسزایی در فرهنگ جاهلیت و فرهنگ های دیگر داشت و انقلاب فرهنگی بزرگی را در جزیرة العرب و مناطقی که پیام قرآن به آن ها رسیده، به راه انداخت. رسالت اسلام، آزادسازی انسان ها از فرهنگ های باطل و متصف کردن آن ها به فرهنگ بایسته می باشد. مذهبی که کاری به فرهنگ های گوناگون ملت ها نداشته باشد و با همه فرهنگ ها سازگار باشد؛ مذهبی است که تنها به درد هفته ای یک نوبت می خورد و بس.[2] قرآن کریم با فرهنگ های موجود عصر خویش برخورد سه گانه ای داشته است: 1. برخورد انکاری؛ یعنی زدودن فرهنگ های خرافاتی اعراب جاهلی و عقاید شرک آلود و تأسیس فرهنگ مثبت. 2. اثباتی؛ یعنی امضای فرهنگ های مثبت اعراب جاهلی که هیچ گونه مخالفتی با ارزش های انسانی و اصول قرآنی نداشته باشد. 3. اصلاحی؛ قرآن بعضی از آداب و فرهنگ ها را نپذیرفته، ولی به طور کامل نیز رد نکرده است؛ البته اصل فرهنگ را تأیید کرده (بدین جهت که یا در ادیان الهی گذشته، یا فطرت انسانی و یا در طبیعت انسان ها ریشه داشته اند) و بدان جهت داده است. در این جا گوشه های از فرهنگ اعراب و برخورد قرآن با آن ها را، بیان می کنیم: الف قرآن و برخورد انکاری با فرهنگ های عصر خویش قرآن، کتاب هدایت و تربیت، نمی تواند در برابر فرهنگ هایی که موجب انحراف آدمی است، بی تفاوت باشد؛ از این رو در پی تأسیس فرهنگ و آدابی است که انسان با تأسی از آن، از کاروان سعادت و انسانیت عقب نماند. از سوی دیگر، قرآن، وحی الهی است و نمی تواند فرهنگ های منحرف زمانه را در خود جای دهد و جامه ی مشروعیت به آن ببخشد: (لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیم حَمِید)[3]؛ (که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است.) علاّمه طباطبائی(قدس سره) در تفسیر این آیه می فرماید: (مراد از جمله (مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ)؛ زمان نزول قرآن و عصرهای پس از آن تا روز قیامت است.[4] قرآن، مجموعه ای فرهنگ ساز است که پیام الهی را به دست پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)و اصحاب او و با بیانی شیوا و با صبر و حوصله و با منطق و استدلال و در بعضی مواقع با جنگ و ستیز، بر کرسی زعامت نشانید و بر فرهنگ های خرافاتی مردم جزیرة العرب حاکم کرد. قرآن، دوران پیش از نزول قرآن را به (الجاهِلیة الاَولی)تعبیر می کند و می فرماید:(وَ قَرن فی بُیُوتکنّ وَ لاتَبرّجن تبرّج الجاهِلِیة الاولی...)[5]؛ (-خطاب به همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)- در خانه های خود بمانید و همچون دوران جاهلیت نخستین -در میان مردم- ظاهر نشوید... .) برای آشنایی با فرهنگ دوران عصر نزول قرآن، نمونه های از آن را ذکر می کنیم. 1. فرهنگ اخلاقی عصر جاهلیت: اخلاق، مجموعه ملکات نفسانی و صفات و خصایص روحی است که یکی از ثمراتش، تربیت است،[6] و اصولی ترین روابط اجتماعی به حساب می آید. اگر اخلاق جامعه و روابط خانوادگی واجتماعی و فرهنگی بر اساس اخلاق صحیح پایه ریزی شود، جامعه به رشد و تکامل دست خواهد یافت، اما در عصر جاهلیت، اخلاقی مشاهده می شود که انحطاط انسانیت را به ارمغان می آورد؛ از جمله: کشتن نوزادان دختر: در دوران جاهلیت، مردم عربستان، داشتن دختر را ننگ و ذلّت و داشتن پسر را افتخار و عزّت می دانستند؛ از این رو دختر را در بدو تولد، زنده به گور می کردند. قرآن، داستان کشتن دختران را، این چنین روایت می کند: (وَ اِذا بشّر اَحَدُهُم بِالاُنثی ظلّ وَجهَه مُسوَدّا وَ هُو کَظیم * یَتَواری مِن القُوم من سُوء ما بُشّر به اَیُمسِکه عَلی هون ام یَدُسّه فی التُرابِ أَلا ساء ما یَحکَمُون )[7]؛ (در حالی که به یکی از آن ها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش -از فرط ناراحتی- سیاه می شود، و به شدّت خشمگین می گردد * به خاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متواری می گردد -و نمی داند- آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک، پنهانش کند؟! آگاه باشید که بد حکم می کنند!) مرحوم طَبرسی(ره) در تفسیر همین آیه، از قول ابن عباس آورده است: (در عصر جاهلیت، چون زنی می خواست زایمان کند، او را کنار گودالی می نشاندند، اگر دختر می زایید نوزاد را در گودال دفن می کردند، و اگر پسر بود او را نگه می داشتند.)[8] قرآن در سوره تکویر، این مسأله را با لحنی تند مطرح کرده است: (...وَ اِذا المَؤُودَة سُئِلَت * بِأیّ ذَنب قُتِلَت )[9]؛ (و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود * به کدامین گناه کشته شدند؟!) با ظهور اسلام، نگاه ویژه ای به زن و کرامت بخشیدن به او مطرح و معیار و ملاک انسانیت تقوا بیان شده است.[10] اسلام با اخلاق رذیله و تبعیض اعراب درباره ی زنان، به شدت مقابله کرده، با تولد فاطمه زهرا(علیها السلام)و بر خورد پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله) با او و نیز با نزول سوره ای در شأن او؛[11] و آمدن نام زنان نمونه در قرآن و کرامت زن و شخصیت دختر و احترام مادر و جایگاه زنان، شیوه ی برخورد با زنان را آموزش داد و گوشزد کرد که ملاک خداوند برای پذیرش بندگان، انسانیت است نه مرد یا زن بودن. طواف بدون لباس: یکی دیگر از عادات منفی اعراب جاهلی این بود که در موسم حج، در هنگام طواف خانه خدا، لباس ها را از بدن درآورده و با بدن عریان به طواف مشغول می شدند. اعراب، رفتارشان را این گونه توجیه می کردند که ابا و اجدادمان، طواف را بدون لباس انجام می دادند، ما نیز تابع آن ها هستیم. قرآن کریم نیز عمل آن ها را (فاحشه) می نامیده، و می فرماید: (وَ الله اَمَرَنا بِها قُل اِنّ الله لایَأمر بِالفَحشاء أَتَقُولُون عَلی الله ما لاتَعلَمُون.)[12]؛ (و هنگامی که کار زشتی را انجام می دهند، می گویند: -پدران خود را بر این عمل یافتیم- و خداوند ما را به آن دستور داده است بگو! خداوند -هرگز- به کار زشت فرمان نمی دهد. آیا چیزی به خدا نسبت می دهید که نمی دانید؟!) در جوامع ابتدایی و قبیله ای، تعصب در پیروی از گذشتگان، حاکم بوده است. مسأله قومیت و تعصب های قومی، به ویژه آن جا که به نیاکان مربوط می شود، از روز نخست در میان عموم مشرکان و در میان غیر آن ها غالباً وجود داشته است و تا امروز همچنان ادامه دارد.[13] نمونه های از اخلاق جاهلی اعراب مانند: تکبّر و تفاخر،[14] فخر فروشی بعد از زیارت حج،[15] با صدای بلند وتند حرف زدن،[16] بدون اجازه وارد خانه شدن،[17] کشتن نوزادان به جهت فقر،[18] فخر فروشی به خاطر آب دادن به حاجیان،[19] پسر خوانده،[20]مقلّد آبا و اجداد بودن،[21] و...در عصر نزول قرآن وجود داشت؛ قرآن نیز با تمام این عادت ها به مقابله برخواست و آن ها را طرد و با اخلاق مثبت، جایگزین کرد و راهکارهای نظری و تئوری را بیان فرمود. این راهکارها در وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله)جلوه نمود[22] و فرهنگ اخلاقی مسلمانان را مثبت و ارزشی قرار داد. 2. فرهنگ اعتقادی اعراب بشر در هر عصری، به جهت گرایش درونی به مبدأ، نوعی اعتقاد را، چه درست و نادرست برای خود تصور می کرد. اعتقاد به خدا و گرایش به معنویت، فطری و درونی است و دین، یک حالت تمکینی و درونی دارد، نه تحمیلی و بیرونی؛ لذا پیامبران نیامدند تا دینی را بر مردم تحمیل کنند، بلکه آمدند تا فطرت انسان ها را پرورش دهند و[23] اعتقادات اصیل و صحیح را در درون آن ها شعلهور سازند. اعراب جاهلی، از یک سو آثاری از شرایع پیشین را به همراه داشتند و از سوی دیگر، گذشت زمان و به فراموشی سپردن احکام شرایع گذشته و تحریف آن ها و سوء استفاده ی قدرت طلبان، اعتقادهایی خرافی را در بین آن ها رواج داد؛ اعتقاداتی مانند: شفاعت بت ها،[24] فرشته[25]، جن[26] و شیطان پرستی،[27] پرستش اجرام آسمانی،[28] مادّیگری[29]، کف و سوت به جای عبادت در خانه خدا[30] و...[31] قران در مرحله اول، برای این که اعتقاد به وحدانیت خداوند را اعلان کند، لازم بود بااعتقادهای شرک آلود جاهلیت به مبارزه برخیزد، تا اعتقاد به وحدانیت را، جایگزین آن ها نماید؛ برای نمونه بت پرستی اعراب را از نظر می گذرانیم: بت پرستی: پیش از اسلام، بت پرستی در میان اعراب دیگر مناطق رایج بود و یکی از اعتقادات اصیل مردم به شمار می رفت. درباره ی پیدایش بت پرستی و روی آوردن مردم به مجسّمه ها، نظریات گوناگونی وجود دارد. ما برای اختصار، دو نظریه را در این باره، بیان می کنیم: الف. پس از آن که نسل حضرت اسماعیل فرزند ابراهیم خلیل الله(علیهما السلام)و اقوامی که مجاورت اسماعیل و بیت الله را برگزیدند، در مکه رو به فزونی گذاشت، بر سر تصاحب چراگاه ها و وسایل زندگی، نزاع رخ داد؛ از این رو گروهی به اطراف کعبه مهاجرت کردند، ولی بر اثر علاقه زیادی که به بیت الله داشته اند؛ هر گروه سنگی از اطراف کعبه را برای یادگاری همراه خودشان می بردند و به خاطر سنگ کعبه بودن، تقدیس می نمودند. حتی عمل طواف کعبه را بر گرد همین سنگ، انجام می دادند و آن ها را (دوار) می نامیدند. این عنوان یاد بود کعبه در نسل های بعدی به فراموشی سپرده شد و تقدیس سنگ ها، به پرستش و عبادت تبدیل گردید و در نهایت بت پرستی رواج یافت.[32] ب (ربیعه)، جدّ بزرگ قبیله (خزاعه)[33]، که به (لحی) ملقب بود، فرزندی به نام (عمرو) داشت. عمرو وقتی به سن رشد رسید، نخست تولیت کعبه را که سال ها در دست جد مادریش حارث جرهمی بود، با کمک فرزندان اسماعیل، از دست (جرهمی ها) گرفت و آن ها را به مهاجرت از مکه وادار کرد. عمرو، پس از این ماجرا، به بیماری مبتلا و راهی شامات شد، تا از آب های معدنی آن جا شفا یابد. در آن جا بت های گوناگون و زیبایی، پرستش می شد و او تحت تأثیر قرار گرفت و چند بت بزرگ و کوچک را تهیه کرد و در اطراف کعبه نصب و پرستش آن ها را ترویج نمود.[34] ما کار به درستی یا نادرستی نظریات درباره ی چگونگی پیدایش بت پرستی نداریم؛ برای ما مهم آن است که این فرهنگ اعتقادی، در میان اعراب جاهلی پابرجا بوده است. قرآن با بت پرستی به مقابله برخاست و عبادت را مخصوص خدا و هر نوع شریک دانستن برای خدا را به شدّت رد کرد و فرمود: (وَ مِن النّاس مَن یَتَّخِذ مِن دَون الله اَنداداً یُحِبّونَهُم کَحُبّ الله...)[35]؛ (بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می کنند، و آن ها را همچون خدا دوست می دارند... .) از کلمه (یحبّونهم) این گونه استفاده می شود که منظور از (انداداً) تنها بتها نیستند، بلکه فرشتگان و افرادی از انسان را، که می پرستیدند، نیز شامل می شود.[36] مشرکان چیزی را می پرستیدند که نه نفعی و نه ضرری برای آن ها داشت و نه مالک چیزی بودند و نه می توانستند، خواسته های آن ها را پاسخ گویند: (قُل ادعُوا الَذّینَ زَعَمتُم مِن دَونِ الله لایَملِکُون مِثقالَ ذَرّة فی السَمَوات وَ لا فی الاَرضِ وَ ما لَهُم فیهِما مِن شِرک وَ ما لَه مِنهُم مِن ظَهیر.)[37] (بگو کسانی را که غیر از خدا -معبود -می پندارید، بخوانید! -آن ها هرگز گرهی از کار شما نمی گشایند؛ چرا که- آن ها به اندازه ی ذره ای در آسمان ها و زمین مالک نیستند، و نه در خلقت و مالکیت آن ها شریکند، ونه یاور او در آفرینش بودند.) مشرکان باور داشته اند که خدا موجود و آفریدگار جهان و جهانیان است و با وجود این، بت ها را مانند خدا می دانسته اند و به گمان خود، پاره ای از تدابیر عالم، به آن ها واگذار شده است؛ بنابراین، از باب طمع به خیرات و ترس از شر، آن ها را می پرستیدند.[38] در کعبه و اطراف آن، بت های متفاوتی وجود داشت و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)با کمک حضرت علی(علیه السلام) در فتح مکه، حدود 360 بت و بتواره را از صحن و حریم کعبه، سرنگون نابود ساخت.[39] بت هایی مانند: منات[40]، لات[41]، عزّی، بعل،[42] هُبل، اساف و نائله،[43] ودّ، سواع، یغوث، یعوق، نسر[44] و... که مورد احترام اعراب بوده، پرستش می شدند. مولای متّقیان، علی(علیه السلام) می فرماید: (فبعث محمداً بالحق لیخرج عباده من عبادة الاوثان الی عبادته و من طاعة الشیطان الی طاعته..)[45]؛ خداوند، محمد را بحق و طاعتی بر انگیخت، تا بندگانش را از بت پرستی به خدا پرستی سوق دهد و از اطاعت شیطان به اطاعت خداوند برگرداند.) 3. فرهنگ خانواده در عصر جاهلیت کوچک ترین جامعه با افرادی کم در یک اجتماع را خانواده تشکیل می دهد. هر اجتماعی با فرهنگ های گوناگون، تشکیل خانواده را یک اصل می دانند و لازمه ی خانواده ی سالم، جامعه سالم است. برای تشکیل خانواده، مقدماتی لازم است؛ از جمله: عقد ازدواج و لوازم آن که باید سالم و مداوم و پایدار باشد، تا از گسستگی خانواده بکاهد و افراد خانواده را به آینده ی روشن، خوشبین و زندگی را هدفمند نماید. در زمان جاهلیت، فرهنگ و آداب خرافه درباره ی خانواده و ازدواج وجود داشت و مردم جزیرة العرب با این خرافات، خو گرفته بودند، ولی اسلام حساسیت زیادی در مسئله حسب و نسب داشت؛ از این رو مسئله ازدواج و خانواده را جدی گرفته و احکام زیادی را وضع نموده و این احکام، زمینه ساز فرهنگ ازدواج اسلامی و جایگزین فرهنگی منفی اعراب گردید. برای نمونه، آداب منفی جاهلیان را در زمینه ازدواج ، ذکر می نمائیم: خواستگاری در اعراب جاهلی: در بین قبائل اعراب، خواستگاری امر مرسومی بوده است، ولی انتخاب همسر به دست بزرگان قبائل و ریش سفیدان قوم بوده، هیچ گونه حق انتخابی را به دختر نمی دادند. رسم دیگری که داشتند، این بود که دختر را از قبیله خود بیرون نمی کردند و ازدواج ها درون قبیله ای انجام می شد.[46] ولی شریعت مقدس اسلام، هیچ گاه انتخاب همسر را از دختر سلب نکرده، رضایت دختر را اساس کار دانسته است.[47] امام خمینی (قدس سره) در (تحریر الوسیله) می نویسد: یشترط فی صحة العقد الاختیار أعنی اختیار الزوجین، فلو أکرها او اکره احدهما علی الزواج لم یصح..[48]؛ یکی از شروط صحت عقد، اختیار زوجین می باشد؛ پس اگر کسی به هر دو، یا یکی از زوجین اجبار کند، عقد آن ها باطل است. مَهریه در فرهنگ اعراب جاهلی: قرار دادن مهریه برای زن و آن را شرط صحة عقد دانستن، یکی از قوانین مثبت عرب بوده است؛ ولی اعراب با سوء استفاده از جنس زن و تفکّر منفی نسبت به او، اعتقاد داشتند که مهریه به زن تعلق ندارد، بلکه متعلق به پدر یا بزرگان قبیله است.[49] قرآن کریم با این رفتار اعراب با شدت به مقابله برخاست و مهریه را کابین زن و حق مسلم او قرار داد: (وَ آتُوا النِساء صَدقاتِهنّ نَحلِة)[50]؛ (مهر زنانتان را با رضایت خاطر بدهید.) قرآن مَهر را متعلق به زن و زن را مالک مهر می داند؛ بنابراین، هرگونه تصرف در مال زن باید با اجازه او انجام گیرد: (فَاِن طِبن لَکُم عَن شِیء مِنهُ نَفساً فَکُلُوهُ هَنیئاً مَریّأ)[51]؛ (اگر آن ها -زنان -چیزی از آن -مهر- با رضایت خاطر ببخشند، حلال و گوارا مصرف کنید.) تعدّد زوجات: یکی دیگر از قوانین منفی دوران جاهلیت، به اختیار درآوردن همسران نامحدود بود که به جهت محیط و فرهنگ حاکم بر جزیرة العرب رواج یافت و برای آن علت های گوناگونی بر شمردند؛ از جمله: الف. اعراب، بیشتر مواقع با یکدیگر در جنگ بودند؛ لذا مردان زیادی کشته می شدند و بچه های یتیم و زنان بی شوهر را بر جای می ماندند، و بقیه ی مردانی که جان سالم بدر می بردند، با زنان بیوه ازدواج می کردند. ب. بعضی از ازدواج ها به جهت اموال یتیمان بوده که پس از ازدواج، اموال یتیمان را می خوردند و سپس آن ها را رها می کردند:[52](اِنّ الَذین یَأکُلُون اَموالَ الیَتمی ظُلماً اِنّما یَأکُلُون فی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیصلون سَعیراً.)[53]؛ (کسانی که اموال یتیم را به ظلم و ستم می خورند، -در حقیقت -آن ها آتش می خورند و به زودی در شعله های آتش می سوزند.) ج. علت های دیگر ازدواج مجدد این بود که اعراب نسبت به داشتن پسر فخر فروشی می کردند و از این رو همسران زیادی می گرفتند. د. بیشتر اعراب بیابانگرد، دامدار و غله دار بودند و رسیدگی به آن ها، افراد زیادتری را می طلبید؛ لذا با ازدواج های متعدد، این کاستی ها را برطرف می کردند.[54] پس از طلوع اسلام، خدای متعال با این فرهنگ جاهلی به مبارزه برخاست و آن را محدود کرده، تمکّن مالی و قدرت اجرای عدالت و مساوات در بین همسران را شرط نمود. علامه طباطبائی (قدس سره) عدالت و مساوات در عاطفه را نیز در ازدواج های متعدد، شرط می داند.[55](وَ اِن خِفتُم الاّ تَقسطُوا فی الیَتمی فَانکِحُوا ما طابَ لَکُم مِن النِساءِ مَثنی و ثُلاث وَ رباع فَاِن خِفتُم الاتَعدِلُوا فَواحِدة...)[56]؛ (اگر می ترسید که -به هنگام ازدواج با دختران یتیم- عدالت را رعایت نکنید، -از ازدواج با آن ها چشم پوشی کنید -و با زنان پاک دیگر ازدواج کنید، دو یا سه یا چهار همسر؛ اگر می ترسید عدالت را رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید.) نمونه های دیگر فرهنگ خانواده در اعراب، مانند دوری جستن از زنان در مدت قاعدگی،[57] ازدواج دسته جمعی (رهط)،[58] زناشویی نامشروع جهت باردار شدن (استبضاع)،[59] زناشویی تعویضی [60](بدل)، ازدواج با نامادری،[61]ازدواج شغار،[62]و... که قرآن با نگاه انکاری، همه ی آن ها را طرد کرد. از بررسی فرهنگ ها و آداب و عقاید خرافی اعراب، به دست می دهد که قرآن با برخورد انکاری، تمام این عادت ها را طرد نموده؛ جزء خرافات جاهلیت قلمداد کرده است. خرافات یاد شده بیش از آن است که به رشته تحریر در آید، ولی استقراء کوتاه ما این مطلب را نشان داد که در اعراب فرهنگ های منفی فراوان می باشد و قرآن هیچ یک از آن ها را نپذیرفته و احکام و فرهنگ انسان ساز اسلام را، جایگزین آن ها کرده است. ب. قرآن و برخورد اثباتی با فرهنگ اعراب اگر از فرهنگ جاهلیت سخن می گوییم و آن ها را به دیده مذمّت می نگریم، این گونه نیست که هیچ عادت مثبتی نداشته باشند. در میان اعراب، دین حنیف ابراهیمی[63]، و مسیح و یهود و... حضوری کم رنگ داشت و بعضی از قوانین الهی در جامعه ی آن ها حاکم بود. ادیان موجود، بر اثر گذر طولانی زمان و دخالت زرمداران و زورمداران و سوء استفاده قدرت طلبان، دست خوش تحریف شده، موجب انحراف فرهنگ مثبت گردید. با ظهور اسلام، فرهنگ مثبت اعراب که هیچ گونه تعارضی با ارزش مداری انسان و وحی الهی نداشت، به صورت اثباتی برخورد نمود و آن را تأیید کرد و این تأیید از این جهت نیست که ریشه در فرهنگ اعراب داشته باشد، بلکه ریشه در ادیان پیشین دارد. برای بررسی بیشتر، نمونه های از فرهنگ و عقاید و آداب جاهلی را که قرآن با دیده مثبت با آن برخورد کرده، یادآور می شویم: اعتقاد به خالق یکتا: اعراب با این که خرافات زیادی بر آن ها حاکم بود، ولی با وجود این، به خالق یکتا اعتقاد داشتند، ولی در اعتقادشان به انحراف کشیده شدند. قرآن در آیات متعددی، مسئله اعتقاد اعراب را بازگو کرده، و می فرماید: با این که شما خدا را هم در خالقیت و هم در تدبیر، قبول دارید؛ چرا به پرستش غیر خدا مشغول هستید؟(وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَق السَمَوات وَ الاَرض وَ سَخَّر الشَمس وَ القَمرَ لِیَقُولُنّ الله فَأنی یُؤفَکُون.)[64]؛ (هر گاه از آنان بپرسی: چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخّر کرده است؟ می گویند: خدا؛ پس با این حال چگونه آن ها را -از عبادت خدا -منحرف می سازند.) وقتی خدا خالق بت ها و مدبّر آسمان و زمین و تأمین کننده ارتزاق بشر باشد؛ پس تنها او مستحق پرستش است.[65] قرآن در آیات متعددی، اعتقاد به خالق یکتا در اعراب پیش از اسلام را ذکر می کند؛ از جمله: عنکبوت، 63[66]، مؤمنون، 89-84، یونس، 31، زخرف، 87-19، لقمان، 25. ماه های حرام: اعراب در زمان جاهلیت که بیشتر اوقات را به جنگ و ستیز می گذرانیدند و حس خشونت گرایی بر آن ها حاکم بود، با وجود این احترام خاصی برای ماه های حرام قائل بودند و با رسیدن ماه های حرام، از جنگ دست می کشیدند و در آرامش زندگی می کردند. قرآن رفتار مثبت اعراب را به خاطر ریشه داشتن در ادیان الهی و ابراهیمی تأیید کرد. قرآن تعداد ماه های حرام را ذکر کرده است: (اِنّ عِدّةَ الشُهُور عِندَالله اِثناعَشَر شَهراً فی کِتابِ الله یَوم خَلَق السَمَوات و الاَرض مِنها اَربَعَة حُرم ذلِک دین القَیّم فَلاتَظلمُوا فیهنّ اَنفُسَکُم...)[67]؛ (تعداد ماه ها نزد خداوند در کتاب الهی، از آن روز آسمان و زمین را آفریده، دوازده ماه است که چهار ماه از آن حرام است -و جنگ در آن ممنوع می باشد -این آیین ثابت و پا برجاست؛ بنابر این، در این ماه ها، به خود ستم نکنید.) ماه های حرام ذی القعده، ذی الحجه، محرم، رجب است. ختنه کردن:[68] یکی دیگر از آداب مثبت اعراب، ختنه کردن است که در ادیان گذشته ریشه داشت و خودشان مبتکر این عمل نبودند و اسلام نیز آن را مطرح ساخت. ج. قرآن و برخورد اصلاحی با فرهنگ اعراب تمام پیامبران الهی، یک پیام داشتند و آن وحدانیت خداوند و شرک نورزیدن به او است.[69] هر پیامبری احکام و قوانینی مطرح کرد که به نوعی پایه فرهنگ و تمدن مردم را تشکیل داد. نگاهی گذرا به فرهنگ اعراب نیز گویای این واقعیت است که فرهنگ دینی و الهی، کم رنگ و دست خورده در بین آن ها وجود داشت؛ برای مثال عبادت آن ها یک عبادت واقعی بود، ولی بر اثر نادانی و سوء استفاده مغرضان، این سجده خدا به سجده بت ها تبدیل گردید. برای این که بهتر با برخورد اصلاحی قرآن با فرهنگ اعراب آشنا شویم، نمونه های از آن را ذکر می کنیم: نماز خواندن: خواندن نماز، عبادتی است که از زمان پیامبران گذشته، معمول بوده، تمام پیامبران الهی، مردم را به عبادت تشویق می کردند. نماز و عبادت، اختراع شریعت مقدس اسلام نبود[70]، بلکه اسلام، تکمیل کننده و نظم و ترتیب دهنده نماز ماقبل می باشد. حضرت ابراهیم(علیه السلام) در دعاهایش می فرماید: (رَبّ اجعَلنی مُقیم الصَلوة وَ مَن ذُرّیَتی رَبّنا وَ تَقَبّل دُعاء.)[71]؛ پروردگارا! مرا برپاکننده نماز قرار ده و از فرزندانم -نیز چنین فرما-؛ پروردگارا! دعای مرا بپذیر. (رَبِّنا اِنّی اَسکَنتُ مِن ذُریتی بِواد غَیرِ ذی زَرع عِندَ بِیتِکَ المُحرّم رَبّنا لِیُقیمُوا الصَلوة...)[72]؛ (پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علف، در کنار خانه ای که حرم تو است، ساکن ساختم تا نماز را به پا دارند... .) قرآن از زبان حضرت عیسی(علیه السلام) می فرماید: (قالَ اِنّی عَبدُالله آتانی الکِتابَ وَ جَعَلنی نَبیاً وَ جَعَلَنی مُبارِکاً أَین ما کُنتُ وَ اَوصانی بِالصَلاة وَ الزِکاة مادُمتُ حَیاً.)[73]؛ -ناگهان عیسی زبان به سخن گشود -گفت: من بنده ی خدایم، او کتاب به من داده و مرا پیامبر قرار داده است و مرا هر جا که باشم وجودی پر برکت قرار داده و مرا به نماز و زکات توصیه کرده است. همچنین درباره حضرت اسماعیل(علیه السلام)می فرماید: (وَ کانَ یَأمُر اَهله بِالصَلوة وَ الزّکاة وَ کانَ عِندَ رَبّه مَرضیاً.)[74]؛ اهل خانواده و اقوامش را به نماز و زکات، امر می کرد و در نزد خداوند مرضی بوده است. انسان ها در فطرت خویش نیز به سوی عبودیت درحرکتند[75] و پیامبران با تعلیم نماز و عبادت، این مسیر فطرت را جهت می دهند تا عبودیت و بندگی دستخوش انحرافات نگردد. در جزیرة العرب که بیشتر مردم به دین حنیف ابراهیمی اعتقاد داشتند، و به قوانین دین ابراهیم (البته تحریف شده) عمل می کردند؛ نماز می خواندند. قرآن نماز آن ها را در خانه کعبه به سوت و کف زدن، تشبیه می کند و می فرماید: (ما کانت صَلاتُهِم عِندَ البِیت اِلاّ مُکاءً وَ تَصدیةً فَذوقُوا العَذاب بِما کُنتُم تَکفُرُون.)[76]؛ (-آن ها که مدعی هستند ما هم نماز داریم -نمازشان نزد خانه خدا، چیزی جز سوت کشیدن و کف زدن نبود؛ پس بچشید عذاب الهی را به خاطر کفرتان.) اسلام این نماز و عبادت را اصلاح کرده، آن را جهت داد و شرایط و اجزایی بر آن افزود. طهارت (لاصلوة الا بطهور)، واجبات یازده گانه، خواندن سوره حمد (لاصلوة الا بفاتحة الکتاب) و اوقات پنج گانه، رکعت و... از اصلاح نماز ما قبل از اسلام، خبر می دهد. عدّه زنان: یکی از عادت های مثبت جاهلیت، نگه داشتن عدّه برای زنان، پس از مرگ همسر یا پس از طلاق بوده است. اصل عدّه، مثبت ارزیابی می شود که با انجام این کار یکی از احکام الهی را در حق زنان رعایت می کردند، ولی مدّت عدّه را به گونه ای مشخص می کردند که ظلم زیادی به زنان می شد. عدّه زنان در دوران جاهلیت، یک سال بود. قبایلی دیگر معتقد بودند زن باید همراه شوهرش سوزانده یا دفن شود، و گروه زیادی، مانند نصرانی ها، اعتقاد داشتند که زن پس از مردن شوهر حق ازدواج ندارد و اعراب هم یک سال زن را از ازدواج محروم می کردند.[77] اسلام برای رعایت حقوق زن و برای سلامت حسب و نسب از اختلاط، چهار ماه و ده روز عدّه تعین نمود: (وَ الّذینَ یوفُونَ مِنکُم وَ یَذَرُونَ اَزواجاً یَتَرَبّصنَ بِأَنفُسِهِنّ اَربعة اَشهُر وَ عَشراً...)[78]؛ (و کسانی از شما می میرند و همسرانی باقی می گذارند، باید چهار ماه و ده روز، انتظار بکشند -عدّه نگه دارند-.) حجّ،[79] طلاق،[80] ظهار،[81] ایلاء،[82] و...در بین اعراب پیش از اسلام وجود داشت؛ اما اسلام با پرورش و اصلاح آن ها، مورد تأیید قرار داد. چکیده ی سخن این که: مطالب یاد شده در این فصل به دست می دهد که قرآن، با فرهنگ هایی که نه ریشه در ادیان الهی گذشتگان داشت و نه با فطرت انسان ها مطابق بود و نه با عقل سلیم سازگاری داشت، به شدت مبارزه کرد و آن ها را موجب سقوط انسانیت و گمراهی بشر معرفی نمود. و بعضی از فرهنگ های مثبت و یا نیمه مثبت را اصلاح کرده، پذیرفت: (یعمل فی الاسلام بفضائل الجاهلیة)[83]؛ در اسلام به فضایل عصر جاهلیت عمل می شود.) فضایلی که در روایت مطرح است به طور طبیعی در هر ملّتی وجود دارد. پی نوشتها: [1]. استاد مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ص56. [2]. همان، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص 349. (با اختصار و توضیح) [3]. فصلت، 42. [4]. علامه طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 637. [5]. احزاب، 33. [6]. محمدعلی سادات، اخلاق اسلامی، ص 10، [7]. نحل، 59-58. [8]. طبرسی، مجمع البیان، ذیل همین آیه. [9]. تکویر: 9-8. [10]. (ان اکرمکم عندالله اتقیکم) حجرات، 13. [11]. سوره ی کوثر. [12]. اعراف، 28. [13]. حضرت آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 1، ص 575. [14]. تکاثر، 1. [15]. بقره، 200. [16]. حجرات، 2. [17]. نور، 27. [18]. انعام، 151؛ اسراء، 31. [19]. توبه، 19. [20]. احزاب، 4. [21]. بقره، 170. آیه های دیگر هم اشاره دارد: مائده، 104. اعراف، 28. [22]. (انی بعثت لأتمم المکارم الخلاق) نهج الفصاحه: ح 944. [23]. (فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ * لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر)؛ پس تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده ای، تو بر آنان سلطه گر نیستی که بر ایمان مجبورشان کنی....؛ غاشیه، 22-21. [24]. یونس، 18. [25]. آل عمران، 80. [26]. انعام، 100. [27]. یس، 60. [28]. نمل، 23. [29]. جاثیه، 24. [30]. انفال، 35. [31]. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه ی گیلانی، ص 102. [32]. یحیی نوری، اسلام و جاهلیت، ص 249. [33]. قبیله (خزاعه) از تیره های (ازد) و از مهاجران یمن بودند. [34]. اسلام و جاهلیت، ص 250. [35]. بقره، 165. [36]. علامه طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 579. [37]. سباء، 22. در آیه های دیگر نیز به معبودهای بت پرستان اشاره دارد: نساء، 117؛ اعراف، 194-191. [38]. علامه طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 83. [39]. بهاء الدین خرمشاهی، قرآن پژوهی، ص 558. [40]. نجم، 20. [41]. نجم، 19. [42]. صافات، 125. [43]. بقره، 158. [44]. نوح، 23. [45]. نهج البلاغه، خطبه 147. [46]. اسلام و جاهلیت، ص 603. (با اختصار و توضیح) [47]. اسلام و جاهلیت، ص 603. (با اختصار و توضیح) [48]. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 2، ص 227، مسئله 25. [49]. اسلام و جاهلیت، ص 604. [50]. نساء، 4. [51]. نساء، 4. [52]. المیزان، ج 4، ص 282. [53]. نساء، 10. [54]. اسلام و جاهلیت، ص 611. [55]. المیزان، ج4، ص 285. [56]. نساء، 3. [57]. بقره، 222. [58]. بقره، 228. [59]. اسلام وجاهلیت، ص 606. (با اختصار وتوضیح) [60]. همان. [61]. نساء، 22. [62]. این ازدواج به این صورت است که کسی دخترش را به عقد دیگری در آورد و مهریه این دختر را در مقابل گرفتن دختر آن شخص قرار می داد.(شرح لمعه، ج 2، باب نکاح، ص 86.) [63]. (حنیف): از حنف، به معنای (بحق گرائیدن) یا از گمراهی به رستگاری روی آوردن است. (مفردات راغب، واژه (حاء)) [64]. عنکبوت، 61. [65]. المیزان، ج 16، ص 235. [66]. (وَ لَئن سَأَلتَهُم مَن نَزَل مِن السَماء ماءً...لِیَقُولنّ الله...؛ اگر از آنان بپرسی: چه کسی از آسمان آبی فرستاد...می گویند: خدا... .) [67]. توبه، 36. [68]. مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 2، ص 881؛ تمدن اسلام و عرب، ص 464؛ اسلام و جاهلیت، ص 375. [69]. (قولوا لااله الااله تفلحوا). [70]. استاد سبحانی، المحصول، ج 1، ص 142. [71]. ابراهیم، 40. [72]. ابراهیم، 37. [73]. مریم، 31-30. [74]. حج، 27. [75]. المحصول، ج 1، ص 143. [76]. انفال، 35. [77]. ر.ک: المیزان، ج 2، ص 342. [78]. بقره، 234. [79]. بقره، 158. [80]. بقره: (296-229) [81]. مجادله، 3-2. ظهار یک عمل قبیح و زشت جاهلیت بوده که مرد، زمانی که از همسر خود خشمگین می شد و می خواست نسبت به او اظهار تنفر کند؛ به همسرش می گفت: (انت منّی کظهر امّی؛ تو نسبت به من مانند پشت مادر منی.) با این سخن، او را به منزله مادر خود می پنداشت و این سخن بمنزله طلاق بوده و با او دیگر نمی توانست ازدواج کند. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 17، ص 195. ج 23، ص 409. [82]. بقره، 226. (ایلاء) به این معناست که آن ها به محض ناراحتی از دست همسرانشان بر ترک زناشویی قسم می خوردند، تا با همسران خود همبستر نشوند و زنان را مورد اذیت و آزار قرار بدهند. ر.ک: المیزان، ج 2، ص 318. [83]. بهاء الدین خرمشاهی، قرآن پژوهی، ص 555. به نقل از مفتاح الکنوز السنة، ذیل (الجاهلیة). منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).
عنوان سوال:

آیا قرآن به طور کامل از فرهنگ اعتقادی، اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و...اعراب تأثیر پذیرفته است؟


پاسخ:

پیش از آن که به این پرسش، پاسخی داده شود، لازم است فرهنگ اعراب و برخورد قرآن با آن مورد بررسی قرار گیرد.
انسان ها، بر اساس پیوندهای اجتماعی، به یک الگوی تأثیرگذار نیازمندند؛ نیازی از درون و برون که آنان را به قبول فرهنگ های حاکم وادار می نماید؛ خواه این فرهنگ ها درست باشد یا نادرست.
با نگاهی گذرا به کشورها و ملیّت های گوناگون، در می یابیم که بیشتر آن ها از فرهنگی خاص پیروی کرده و آن را الگو قرار داده اند که از طریق مذهب، یا حاکمان سیاسی، یا نظامی، یا نیاز اجتماعی، و یا... تحمیل می گردد.
برخی از فرهنگ ها و آداب با فطرت انسان و عقل سلیم و با ارزش های انسانی، مطابقت ندارند، ولی بر اثر تکرار آن ها، خودبه خود به صورت یک عادت برای مردم تلقّی شده، با گذر زمان در قالب یک فرهنگ تمام عیار و ارزشی جلوه می کند.
استاد شهید مطهری(قدس سره) می فرماید:
(بسیاری از مردم این گونه اند که چیزهای مورد باور اجتماع، باورشان می شود؛ یعنی چیزهای که در اجتماع مورد قبول گرفته است، یا نسل های گذشته آن را پذیرفته اند، قبول می کنند.)[1]
تأثیر گذاشتن و متأثر شدن جامعه از فرهنگ حاکم، در تمام جوامع متداول است؛ اما قرآن با یک مجموعه علمی بزرگ و با پشتوانه ی وحی الهی و با احکام و قوانین انسان ساز، تأثیر بسزایی در فرهنگ جاهلیت و فرهنگ های دیگر داشت و انقلاب فرهنگی بزرگی را در جزیرة العرب و مناطقی که پیام قرآن به آن ها رسیده، به راه انداخت. رسالت اسلام، آزادسازی انسان ها از فرهنگ های باطل و متصف کردن آن ها به فرهنگ بایسته می باشد. مذهبی که کاری به فرهنگ های گوناگون ملت ها نداشته باشد و با همه فرهنگ ها سازگار باشد؛ مذهبی است که تنها به درد هفته ای یک نوبت می خورد و بس.[2]
قرآن کریم با فرهنگ های موجود عصر خویش برخورد سه گانه ای داشته است:
1. برخورد انکاری؛ یعنی زدودن فرهنگ های خرافاتی اعراب جاهلی و عقاید شرک آلود و تأسیس فرهنگ مثبت.
2. اثباتی؛ یعنی امضای فرهنگ های مثبت اعراب جاهلی که هیچ گونه مخالفتی با ارزش های انسانی و اصول قرآنی نداشته باشد.
3. اصلاحی؛ قرآن بعضی از آداب و فرهنگ ها را نپذیرفته، ولی به طور کامل نیز رد نکرده است؛ البته اصل فرهنگ را تأیید کرده (بدین جهت که یا در ادیان الهی گذشته، یا فطرت انسانی و یا در طبیعت انسان ها ریشه داشته اند) و بدان جهت داده است.
در این جا گوشه های از فرهنگ اعراب و برخورد قرآن با آن ها را، بیان می کنیم:
الف قرآن و برخورد انکاری با فرهنگ های عصر خویش
قرآن، کتاب هدایت و تربیت، نمی تواند در برابر فرهنگ هایی که موجب انحراف آدمی است، بی تفاوت باشد؛ از این رو در پی تأسیس فرهنگ و آدابی است که انسان با تأسی از آن، از کاروان سعادت و انسانیت عقب نماند. از سوی دیگر، قرآن، وحی الهی است و نمی تواند فرهنگ های منحرف زمانه را در خود جای دهد و جامه ی مشروعیت به آن ببخشد: (لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیم حَمِید)[3]؛ (که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است.)
علاّمه طباطبائی(قدس سره) در تفسیر این آیه می فرماید:
(مراد از جمله (مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ)؛ زمان نزول قرآن و عصرهای پس از آن تا روز قیامت است.[4]
قرآن، مجموعه ای فرهنگ ساز است که پیام الهی را به دست پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)و اصحاب او و با بیانی شیوا و با صبر و حوصله و با منطق و استدلال و در بعضی مواقع با جنگ و ستیز، بر کرسی زعامت نشانید و بر فرهنگ های خرافاتی مردم جزیرة العرب حاکم کرد.
قرآن، دوران پیش از نزول قرآن را به (الجاهِلیة الاَولی)تعبیر می کند و می فرماید:(وَ قَرن فی بُیُوتکنّ وَ لاتَبرّجن تبرّج الجاهِلِیة الاولی...)[5]؛ (-خطاب به همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)- در خانه های خود بمانید و همچون دوران جاهلیت نخستین -در میان مردم- ظاهر نشوید... .)
برای آشنایی با فرهنگ دوران عصر نزول قرآن، نمونه های از آن را ذکر می کنیم.
1. فرهنگ اخلاقی عصر جاهلیت: اخلاق، مجموعه ملکات نفسانی و صفات و خصایص روحی است که یکی از ثمراتش، تربیت است،[6] و اصولی ترین روابط اجتماعی به حساب می آید. اگر اخلاق جامعه و روابط خانوادگی واجتماعی و فرهنگی بر اساس اخلاق صحیح پایه ریزی شود، جامعه به رشد و تکامل دست خواهد یافت، اما در عصر جاهلیت، اخلاقی مشاهده می شود که انحطاط انسانیت را به ارمغان می آورد؛ از جمله:
کشتن نوزادان دختر: در دوران جاهلیت، مردم عربستان، داشتن دختر را ننگ و ذلّت و داشتن پسر را افتخار و عزّت می دانستند؛ از این رو دختر را در بدو تولد، زنده به گور می کردند.
قرآن، داستان کشتن دختران را، این چنین روایت می کند: (وَ اِذا بشّر اَحَدُهُم بِالاُنثی ظلّ وَجهَه مُسوَدّا وَ هُو کَظیم * یَتَواری مِن القُوم من سُوء ما بُشّر به اَیُمسِکه عَلی هون ام یَدُسّه فی التُرابِ أَلا ساء ما یَحکَمُون )[7]؛
(در حالی که به یکی از آن ها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش -از فرط ناراحتی- سیاه می شود، و به شدّت خشمگین می گردد * به خاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متواری می گردد -و نمی داند- آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک، پنهانش کند؟! آگاه باشید که بد حکم می کنند!)
مرحوم طَبرسی(ره) در تفسیر همین آیه، از قول ابن عباس آورده است:
(در عصر جاهلیت، چون زنی می خواست زایمان کند، او را کنار گودالی می نشاندند، اگر دختر می زایید نوزاد را در گودال دفن می کردند، و اگر پسر بود او را نگه می داشتند.)[8]
قرآن در سوره تکویر، این مسأله را با لحنی تند مطرح کرده است: (...وَ اِذا المَؤُودَة سُئِلَت * بِأیّ ذَنب قُتِلَت )[9]؛ (و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود * به کدامین گناه کشته شدند؟!)
با ظهور اسلام، نگاه ویژه ای به زن و کرامت بخشیدن به او مطرح و معیار و ملاک انسانیت تقوا بیان شده است.[10] اسلام با اخلاق رذیله و تبعیض اعراب درباره ی زنان، به شدت مقابله کرده، با تولد فاطمه زهرا(علیها السلام)و بر خورد پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله) با او و نیز با نزول سوره ای در شأن او؛[11] و آمدن نام زنان نمونه در قرآن و کرامت زن و شخصیت دختر و احترام مادر و جایگاه زنان، شیوه ی برخورد با زنان را آموزش داد و گوشزد کرد که ملاک خداوند برای پذیرش بندگان، انسانیت است نه مرد یا زن بودن.
طواف بدون لباس: یکی دیگر از عادات منفی اعراب جاهلی این بود که در موسم حج، در هنگام طواف خانه خدا، لباس ها را از بدن درآورده و با بدن عریان به طواف مشغول می شدند. اعراب، رفتارشان را این گونه توجیه می کردند که ابا و اجدادمان، طواف را بدون لباس انجام می دادند، ما نیز تابع آن ها هستیم. قرآن کریم نیز عمل آن ها را (فاحشه) می نامیده، و می فرماید: (وَ الله اَمَرَنا بِها قُل اِنّ الله لایَأمر بِالفَحشاء أَتَقُولُون عَلی الله ما لاتَعلَمُون.)[12]؛ (و هنگامی که کار زشتی را انجام می دهند، می گویند: -پدران خود را بر این عمل یافتیم- و خداوند ما را به آن دستور داده است بگو! خداوند -هرگز- به کار زشت فرمان نمی دهد. آیا چیزی به خدا نسبت می دهید که نمی دانید؟!)
در جوامع ابتدایی و قبیله ای، تعصب در پیروی از گذشتگان، حاکم بوده است. مسأله قومیت و تعصب های قومی، به ویژه آن جا که به نیاکان مربوط می شود، از روز نخست در میان عموم مشرکان و در میان غیر آن ها غالباً وجود داشته است و تا امروز همچنان ادامه دارد.[13] نمونه های از اخلاق جاهلی اعراب مانند: تکبّر و تفاخر،[14] فخر فروشی بعد از زیارت حج،[15] با صدای بلند وتند حرف زدن،[16] بدون اجازه وارد خانه شدن،[17] کشتن نوزادان به جهت فقر،[18] فخر فروشی به خاطر آب دادن به حاجیان،[19] پسر خوانده،[20]مقلّد آبا و اجداد بودن،[21] و...در عصر نزول قرآن وجود داشت؛ قرآن نیز با تمام این عادت ها به مقابله برخواست و آن ها را طرد و با اخلاق مثبت، جایگزین کرد و راهکارهای نظری و تئوری را بیان فرمود. این راهکارها در وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله)جلوه نمود[22] و فرهنگ اخلاقی مسلمانان را مثبت و ارزشی قرار داد.
2. فرهنگ اعتقادی اعراب
بشر در هر عصری، به جهت گرایش درونی به مبدأ، نوعی اعتقاد را، چه درست و نادرست برای خود تصور می کرد. اعتقاد به خدا و گرایش به معنویت، فطری و درونی است و دین، یک حالت تمکینی و درونی دارد، نه تحمیلی و بیرونی؛ لذا پیامبران نیامدند تا دینی را بر مردم تحمیل کنند، بلکه آمدند تا فطرت انسان ها را پرورش دهند و[23] اعتقادات اصیل و صحیح را در درون آن ها شعلهور سازند.
اعراب جاهلی، از یک سو آثاری از شرایع پیشین را به همراه داشتند و از سوی دیگر، گذشت زمان و به فراموشی سپردن احکام شرایع گذشته و تحریف آن ها و سوء استفاده ی قدرت طلبان، اعتقادهایی خرافی را در بین آن ها رواج داد؛ اعتقاداتی مانند: شفاعت بت ها،[24] فرشته[25]، جن[26] و شیطان پرستی،[27] پرستش اجرام آسمانی،[28] مادّیگری[29]، کف و سوت به جای عبادت در خانه خدا[30] و...[31]
قران در مرحله اول، برای این که اعتقاد به وحدانیت خداوند را اعلان کند، لازم بود بااعتقادهای شرک آلود جاهلیت به مبارزه برخیزد، تا اعتقاد به وحدانیت را، جایگزین آن ها نماید؛
برای نمونه بت پرستی اعراب را از نظر می گذرانیم:
بت پرستی: پیش از اسلام، بت پرستی در میان اعراب دیگر مناطق رایج بود و یکی از اعتقادات اصیل مردم به شمار می رفت. درباره ی پیدایش بت پرستی و روی آوردن مردم به مجسّمه ها، نظریات گوناگونی وجود دارد. ما برای اختصار، دو نظریه را در این باره، بیان می کنیم:
الف. پس از آن که نسل حضرت اسماعیل فرزند ابراهیم خلیل الله(علیهما السلام)و اقوامی که مجاورت اسماعیل و بیت الله را برگزیدند، در مکه رو به فزونی گذاشت، بر سر تصاحب چراگاه ها و وسایل زندگی، نزاع رخ داد؛ از این رو گروهی به اطراف کعبه مهاجرت کردند، ولی بر اثر علاقه زیادی که به بیت الله داشته اند؛ هر گروه سنگی از اطراف کعبه را برای یادگاری همراه خودشان می بردند و به خاطر سنگ کعبه بودن، تقدیس می نمودند. حتی عمل طواف کعبه را بر گرد همین سنگ، انجام می دادند و آن ها را (دوار) می نامیدند.
این عنوان یاد بود کعبه در نسل های بعدی به فراموشی سپرده شد و تقدیس سنگ ها، به پرستش و عبادت تبدیل گردید و در نهایت بت پرستی رواج یافت.[32]
ب (ربیعه)، جدّ بزرگ قبیله (خزاعه)[33]، که به (لحی) ملقب بود، فرزندی به نام (عمرو) داشت. عمرو وقتی به سن رشد رسید، نخست تولیت کعبه را که سال ها در دست جد مادریش حارث جرهمی بود، با کمک فرزندان اسماعیل، از دست (جرهمی ها) گرفت و آن ها را به مهاجرت از مکه وادار کرد.
عمرو، پس از این ماجرا، به بیماری مبتلا و راهی شامات شد، تا از آب های معدنی آن جا شفا یابد. در آن جا بت های گوناگون و زیبایی، پرستش می شد و او تحت تأثیر قرار گرفت و چند بت بزرگ و کوچک را تهیه کرد و در اطراف کعبه نصب و پرستش آن ها را ترویج نمود.[34]
ما کار به درستی یا نادرستی نظریات درباره ی چگونگی پیدایش بت پرستی نداریم؛ برای ما مهم آن است که این فرهنگ اعتقادی، در میان اعراب جاهلی پابرجا بوده است. قرآن با بت پرستی به مقابله برخاست و عبادت را مخصوص خدا و هر نوع شریک دانستن برای خدا را به شدّت رد کرد و فرمود: (وَ مِن النّاس مَن یَتَّخِذ مِن دَون الله اَنداداً یُحِبّونَهُم کَحُبّ الله...)[35]؛ (بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می کنند، و آن ها را همچون خدا دوست می دارند... .) از کلمه (یحبّونهم) این گونه استفاده می شود که منظور از (انداداً) تنها بتها نیستند، بلکه فرشتگان و افرادی از انسان را، که می پرستیدند، نیز شامل می شود.[36] مشرکان چیزی را می پرستیدند که نه نفعی و نه ضرری برای آن ها داشت و نه مالک چیزی بودند و نه می توانستند، خواسته های آن ها را پاسخ گویند: (قُل ادعُوا الَذّینَ زَعَمتُم مِن دَونِ الله لایَملِکُون مِثقالَ ذَرّة فی السَمَوات وَ لا فی الاَرضِ وَ ما لَهُم فیهِما مِن شِرک وَ ما لَه مِنهُم مِن ظَهیر.)[37] (بگو کسانی را که غیر از خدا -معبود -می پندارید، بخوانید! -آن ها هرگز گرهی از کار شما نمی گشایند؛ چرا که- آن ها به اندازه ی ذره ای در آسمان ها و زمین مالک نیستند، و نه در خلقت و مالکیت آن ها شریکند، ونه یاور او در آفرینش بودند.)
مشرکان باور داشته اند که خدا موجود و آفریدگار جهان و جهانیان است و با وجود این، بت ها را مانند خدا می دانسته اند و به گمان خود، پاره ای از تدابیر عالم، به آن ها واگذار شده است؛ بنابراین، از باب طمع به خیرات و ترس از شر، آن ها را می پرستیدند.[38]
در کعبه و اطراف آن، بت های متفاوتی وجود داشت و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)با کمک حضرت علی(علیه السلام) در فتح مکه، حدود 360 بت و بتواره را از صحن و حریم کعبه، سرنگون نابود ساخت.[39] بت هایی مانند: منات[40]، لات[41]، عزّی، بعل،[42] هُبل، اساف و نائله،[43] ودّ، سواع، یغوث، یعوق، نسر[44] و... که مورد احترام اعراب بوده، پرستش می شدند.
مولای متّقیان، علی(علیه السلام) می فرماید:
(فبعث محمداً بالحق لیخرج عباده من عبادة الاوثان الی عبادته و من طاعة الشیطان الی طاعته..)[45]؛ خداوند، محمد را بحق و طاعتی بر انگیخت، تا بندگانش را از بت پرستی به خدا پرستی سوق دهد و از اطاعت شیطان به اطاعت خداوند برگرداند.)
3. فرهنگ خانواده در عصر جاهلیت
کوچک ترین جامعه با افرادی کم در یک اجتماع را خانواده تشکیل می دهد. هر اجتماعی با فرهنگ های گوناگون، تشکیل خانواده را یک اصل می دانند و لازمه ی خانواده ی سالم، جامعه سالم است. برای تشکیل خانواده، مقدماتی لازم است؛ از جمله: عقد ازدواج و لوازم آن که باید سالم و مداوم و پایدار باشد، تا از گسستگی خانواده بکاهد و افراد خانواده را به آینده ی روشن، خوشبین و زندگی را هدفمند نماید. در زمان جاهلیت، فرهنگ و آداب خرافه درباره ی خانواده و ازدواج وجود داشت و مردم جزیرة العرب با این خرافات، خو گرفته بودند، ولی اسلام حساسیت زیادی در مسئله حسب و نسب داشت؛ از این رو مسئله ازدواج و خانواده را جدی گرفته و احکام زیادی را وضع نموده و این احکام، زمینه ساز فرهنگ ازدواج اسلامی و جایگزین فرهنگی منفی اعراب گردید.
برای نمونه، آداب منفی جاهلیان را در زمینه ازدواج ، ذکر می نمائیم:
خواستگاری در اعراب جاهلی: در بین قبائل اعراب، خواستگاری امر مرسومی بوده است، ولی انتخاب همسر به دست بزرگان قبائل و ریش سفیدان قوم بوده، هیچ گونه حق انتخابی را به دختر نمی دادند. رسم دیگری که داشتند، این بود که دختر را از قبیله خود بیرون نمی کردند و ازدواج ها درون قبیله ای انجام می شد.[46]
ولی شریعت مقدس اسلام، هیچ گاه انتخاب همسر را از دختر سلب نکرده، رضایت دختر را اساس کار دانسته است.[47] امام خمینی (قدس سره) در (تحریر الوسیله) می نویسد:
یشترط فی صحة العقد الاختیار أعنی اختیار الزوجین، فلو أکرها او اکره احدهما علی الزواج لم یصح..[48]؛ یکی از شروط صحت عقد، اختیار زوجین می باشد؛ پس اگر کسی به هر دو، یا یکی از زوجین اجبار کند، عقد آن ها باطل است.
مَهریه در فرهنگ اعراب جاهلی: قرار دادن مهریه برای زن و آن را شرط صحة عقد دانستن، یکی از قوانین مثبت عرب بوده است؛ ولی اعراب با سوء استفاده از جنس زن و تفکّر منفی نسبت به او، اعتقاد داشتند که مهریه به زن تعلق ندارد، بلکه متعلق به پدر یا بزرگان قبیله است.[49] قرآن کریم با این رفتار اعراب با شدت به مقابله برخاست و مهریه را کابین زن و حق مسلم او قرار داد: (وَ آتُوا النِساء صَدقاتِهنّ نَحلِة)[50]؛ (مهر زنانتان را با رضایت خاطر بدهید.) قرآن مَهر را متعلق به زن و زن را مالک مهر می داند؛ بنابراین، هرگونه تصرف در مال زن باید با اجازه او انجام گیرد: (فَاِن طِبن لَکُم عَن شِیء مِنهُ نَفساً فَکُلُوهُ هَنیئاً مَریّأ)[51]؛ (اگر آن ها -زنان -چیزی از آن -مهر- با رضایت خاطر ببخشند، حلال و گوارا مصرف کنید.)
تعدّد زوجات: یکی دیگر از قوانین منفی دوران جاهلیت، به اختیار درآوردن همسران نامحدود بود که به جهت محیط و فرهنگ حاکم بر جزیرة العرب رواج یافت و برای آن علت های گوناگونی بر شمردند؛ از جمله:
الف. اعراب، بیشتر مواقع با یکدیگر در جنگ بودند؛ لذا مردان زیادی کشته می شدند و بچه های یتیم و زنان بی شوهر را بر جای می ماندند، و بقیه ی مردانی که جان سالم بدر می بردند، با زنان بیوه ازدواج می کردند.
ب. بعضی از ازدواج ها به جهت اموال یتیمان بوده که پس از ازدواج، اموال یتیمان را می خوردند و سپس آن ها را رها می کردند:[52](اِنّ الَذین یَأکُلُون اَموالَ الیَتمی ظُلماً اِنّما یَأکُلُون فی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیصلون سَعیراً.)[53]؛ (کسانی که اموال یتیم را به ظلم و ستم می خورند، -در حقیقت -آن ها آتش می خورند و به زودی در شعله های آتش می سوزند.)
ج. علت های دیگر ازدواج مجدد این بود که اعراب نسبت به داشتن پسر فخر فروشی می کردند و از این رو همسران زیادی می گرفتند.
د. بیشتر اعراب بیابانگرد، دامدار و غله دار بودند و رسیدگی به آن ها، افراد زیادتری را می طلبید؛ لذا با ازدواج های متعدد، این کاستی ها را برطرف می کردند.[54]
پس از طلوع اسلام، خدای متعال با این فرهنگ جاهلی به مبارزه برخاست و آن را محدود کرده، تمکّن مالی و قدرت اجرای عدالت و مساوات در بین همسران را شرط نمود.
علامه طباطبائی (قدس سره) عدالت و مساوات در عاطفه را نیز در ازدواج های متعدد، شرط می داند.[55](وَ اِن خِفتُم الاّ تَقسطُوا فی الیَتمی فَانکِحُوا ما طابَ لَکُم مِن النِساءِ مَثنی و ثُلاث وَ رباع فَاِن خِفتُم الاتَعدِلُوا فَواحِدة...)[56]؛ (اگر می ترسید که -به هنگام ازدواج با دختران یتیم- عدالت را رعایت نکنید، -از ازدواج با آن ها چشم پوشی کنید -و با زنان پاک دیگر ازدواج کنید، دو یا سه یا چهار همسر؛ اگر می ترسید عدالت را رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید.)
نمونه های دیگر فرهنگ خانواده در اعراب، مانند دوری جستن از زنان در مدت قاعدگی،[57] ازدواج دسته جمعی (رهط)،[58] زناشویی نامشروع جهت باردار شدن (استبضاع)،[59] زناشویی تعویضی [60](بدل)، ازدواج با نامادری،[61]ازدواج شغار،[62]و... که قرآن با نگاه انکاری، همه ی آن ها را طرد کرد.
از بررسی فرهنگ ها و آداب و عقاید خرافی اعراب، به دست می دهد که قرآن با برخورد انکاری، تمام این عادت ها را طرد نموده؛ جزء خرافات جاهلیت قلمداد کرده است. خرافات یاد شده بیش از آن است که به رشته تحریر در آید، ولی استقراء کوتاه ما این مطلب را نشان داد که در اعراب فرهنگ های منفی فراوان می باشد و قرآن هیچ یک از آن ها را نپذیرفته و احکام و فرهنگ انسان ساز اسلام را، جایگزین آن ها کرده است.
ب. قرآن و برخورد اثباتی با فرهنگ اعراب
اگر از فرهنگ جاهلیت سخن می گوییم و آن ها را به دیده مذمّت می نگریم، این گونه نیست که هیچ عادت مثبتی نداشته باشند. در میان اعراب، دین حنیف ابراهیمی[63]، و مسیح و یهود و... حضوری کم رنگ داشت و بعضی از قوانین الهی در جامعه ی آن ها حاکم بود. ادیان موجود، بر اثر گذر طولانی زمان و دخالت زرمداران و زورمداران و سوء استفاده قدرت طلبان، دست خوش تحریف شده، موجب انحراف فرهنگ مثبت گردید. با ظهور اسلام، فرهنگ مثبت اعراب که هیچ گونه تعارضی با ارزش مداری انسان و وحی الهی نداشت، به صورت اثباتی برخورد نمود و آن را تأیید کرد و این تأیید از این جهت نیست که ریشه در فرهنگ اعراب داشته باشد، بلکه ریشه در ادیان پیشین دارد.
برای بررسی بیشتر، نمونه های از فرهنگ و عقاید و آداب جاهلی را که قرآن با دیده مثبت با آن برخورد کرده، یادآور می شویم:
اعتقاد به خالق یکتا: اعراب با این که خرافات زیادی بر آن ها حاکم بود، ولی با وجود این، به خالق یکتا اعتقاد داشتند، ولی در اعتقادشان به انحراف کشیده شدند. قرآن در آیات متعددی، مسئله اعتقاد اعراب را بازگو کرده، و می فرماید: با این که شما خدا را هم در خالقیت و هم در تدبیر، قبول دارید؛ چرا به پرستش غیر خدا مشغول هستید؟(وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَق السَمَوات وَ الاَرض وَ سَخَّر الشَمس وَ القَمرَ لِیَقُولُنّ الله فَأنی یُؤفَکُون.)[64]؛ (هر گاه از آنان بپرسی: چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخّر کرده است؟ می گویند: خدا؛ پس با این حال چگونه آن ها را -از عبادت خدا -منحرف می سازند.)
وقتی خدا خالق بت ها و مدبّر آسمان و زمین و تأمین کننده ارتزاق بشر باشد؛ پس تنها او مستحق پرستش است.[65]
قرآن در آیات متعددی، اعتقاد به خالق یکتا در اعراب پیش از اسلام را ذکر می کند؛ از جمله: عنکبوت، 63[66]، مؤمنون، 89-84، یونس، 31، زخرف، 87-19، لقمان، 25.
ماه های حرام: اعراب در زمان جاهلیت که بیشتر اوقات را به جنگ و ستیز می گذرانیدند و حس خشونت گرایی بر آن ها حاکم بود، با وجود این احترام خاصی برای ماه های حرام قائل بودند و با رسیدن ماه های حرام، از جنگ دست می کشیدند و در آرامش زندگی می کردند. قرآن رفتار مثبت اعراب را به خاطر ریشه داشتن در ادیان الهی و ابراهیمی تأیید کرد.
قرآن تعداد ماه های حرام را ذکر کرده است: (اِنّ عِدّةَ الشُهُور عِندَالله اِثناعَشَر شَهراً فی کِتابِ الله یَوم خَلَق السَمَوات و الاَرض مِنها اَربَعَة حُرم ذلِک دین القَیّم فَلاتَظلمُوا فیهنّ اَنفُسَکُم...)[67]؛ (تعداد ماه ها نزد خداوند در کتاب الهی، از آن روز آسمان و زمین را آفریده، دوازده ماه است که چهار ماه از آن حرام است -و جنگ در آن ممنوع می باشد -این آیین ثابت و پا برجاست؛ بنابر این، در این ماه ها، به خود ستم نکنید.) ماه های حرام ذی القعده، ذی الحجه، محرم، رجب است.
ختنه کردن:[68] یکی دیگر از آداب مثبت اعراب، ختنه کردن است که در ادیان گذشته ریشه داشت و خودشان مبتکر این عمل نبودند و اسلام نیز آن را مطرح ساخت.
ج. قرآن و برخورد اصلاحی با فرهنگ اعراب
تمام پیامبران الهی، یک پیام داشتند و آن وحدانیت خداوند و شرک نورزیدن به او است.[69] هر پیامبری احکام و قوانینی مطرح کرد که به نوعی پایه فرهنگ و تمدن مردم را تشکیل داد.
نگاهی گذرا به فرهنگ اعراب نیز گویای این واقعیت است که فرهنگ دینی و الهی، کم رنگ و دست خورده در بین آن ها وجود داشت؛ برای مثال عبادت آن ها یک عبادت واقعی بود، ولی بر اثر نادانی و سوء استفاده مغرضان، این سجده خدا به سجده بت ها تبدیل گردید. برای این که بهتر با برخورد اصلاحی قرآن با فرهنگ اعراب آشنا شویم، نمونه های از آن را ذکر می کنیم:
نماز خواندن: خواندن نماز، عبادتی است که از زمان پیامبران گذشته، معمول بوده، تمام پیامبران الهی، مردم را به عبادت تشویق می کردند. نماز و عبادت، اختراع شریعت مقدس اسلام نبود[70]، بلکه اسلام، تکمیل کننده و نظم و ترتیب دهنده نماز ماقبل می باشد.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) در دعاهایش می فرماید:
(رَبّ اجعَلنی مُقیم الصَلوة وَ مَن ذُرّیَتی رَبّنا وَ تَقَبّل دُعاء.)[71]؛ پروردگارا! مرا برپاکننده نماز قرار ده و از فرزندانم -نیز چنین فرما-؛ پروردگارا! دعای مرا بپذیر.
(رَبِّنا اِنّی اَسکَنتُ مِن ذُریتی بِواد غَیرِ ذی زَرع عِندَ بِیتِکَ المُحرّم رَبّنا لِیُقیمُوا الصَلوة...)[72]؛ (پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علف، در کنار خانه ای که حرم تو است، ساکن ساختم تا نماز را به پا دارند... .)
قرآن از زبان حضرت عیسی(علیه السلام) می فرماید:
(قالَ اِنّی عَبدُالله آتانی الکِتابَ وَ جَعَلنی نَبیاً وَ جَعَلَنی مُبارِکاً أَین ما کُنتُ وَ اَوصانی بِالصَلاة وَ الزِکاة مادُمتُ حَیاً.)[73]؛ -ناگهان عیسی زبان به سخن گشود -گفت: من بنده ی خدایم، او کتاب به من داده و مرا پیامبر قرار داده است و مرا هر جا که باشم وجودی پر برکت قرار داده و مرا به نماز و زکات توصیه کرده است.
همچنین درباره حضرت اسماعیل(علیه السلام)می فرماید:
(وَ کانَ یَأمُر اَهله بِالصَلوة وَ الزّکاة وَ کانَ عِندَ رَبّه مَرضیاً.)[74]؛ اهل خانواده و اقوامش را به نماز و زکات، امر می کرد و در نزد خداوند مرضی بوده است.
انسان ها در فطرت خویش نیز به سوی عبودیت درحرکتند[75] و پیامبران با تعلیم نماز و عبادت، این مسیر فطرت را جهت می دهند تا عبودیت و بندگی دستخوش انحرافات نگردد.
در جزیرة العرب که بیشتر مردم به دین حنیف ابراهیمی اعتقاد داشتند، و به قوانین دین ابراهیم (البته تحریف شده) عمل می کردند؛ نماز می خواندند. قرآن نماز آن ها را در خانه کعبه به سوت و کف زدن، تشبیه می کند و می فرماید: (ما کانت صَلاتُهِم عِندَ البِیت اِلاّ مُکاءً وَ تَصدیةً فَذوقُوا العَذاب بِما کُنتُم تَکفُرُون.)[76]؛ (-آن ها که مدعی هستند ما هم نماز داریم -نمازشان نزد خانه خدا، چیزی جز سوت کشیدن و کف زدن نبود؛ پس بچشید عذاب الهی را به خاطر کفرتان.)
اسلام این نماز و عبادت را اصلاح کرده، آن را جهت داد و شرایط و اجزایی بر آن افزود. طهارت (لاصلوة الا بطهور)، واجبات یازده گانه، خواندن سوره حمد (لاصلوة الا بفاتحة الکتاب) و اوقات پنج گانه، رکعت و... از اصلاح نماز ما قبل از اسلام، خبر می دهد.
عدّه زنان: یکی از عادت های مثبت جاهلیت، نگه داشتن عدّه برای زنان، پس از مرگ همسر یا پس از طلاق بوده است. اصل عدّه، مثبت ارزیابی می شود که با انجام این کار یکی از احکام الهی را در حق زنان رعایت می کردند، ولی مدّت عدّه را به گونه ای مشخص می کردند که ظلم زیادی به زنان می شد. عدّه زنان در دوران جاهلیت، یک سال بود. قبایلی دیگر معتقد بودند زن باید همراه شوهرش سوزانده یا دفن شود، و گروه زیادی، مانند نصرانی ها، اعتقاد داشتند که زن پس از مردن شوهر حق ازدواج ندارد و اعراب هم یک سال زن را از ازدواج محروم می کردند.[77]
اسلام برای رعایت حقوق زن و برای سلامت حسب و نسب از اختلاط، چهار ماه و ده روز عدّه تعین نمود: (وَ الّذینَ یوفُونَ مِنکُم وَ یَذَرُونَ اَزواجاً یَتَرَبّصنَ بِأَنفُسِهِنّ اَربعة اَشهُر وَ عَشراً...)[78]؛ (و کسانی از شما می میرند و همسرانی باقی می گذارند، باید چهار ماه و ده روز، انتظار بکشند -عدّه نگه دارند-.)
حجّ،[79] طلاق،[80] ظهار،[81] ایلاء،[82] و...در بین اعراب پیش از اسلام وجود داشت؛ اما اسلام با پرورش و اصلاح آن ها، مورد تأیید قرار داد.
چکیده ی سخن این که: مطالب یاد شده در این فصل به دست می دهد که قرآن، با فرهنگ هایی که نه ریشه در ادیان الهی گذشتگان داشت و نه با فطرت انسان ها مطابق بود و نه با عقل سلیم سازگاری داشت، به شدت مبارزه کرد و آن ها را موجب سقوط انسانیت و گمراهی بشر معرفی نمود. و بعضی از فرهنگ های مثبت و یا نیمه مثبت را اصلاح کرده، پذیرفت: (یعمل فی الاسلام بفضائل الجاهلیة)[83]؛ در اسلام به فضایل عصر جاهلیت عمل می شود.) فضایلی که در روایت مطرح است به طور طبیعی در هر ملّتی وجود دارد.
پی نوشتها:
[1]. استاد مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ص56.
[2]. همان، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص 349. (با اختصار و توضیح)
[3]. فصلت، 42.
[4]. علامه طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 637.
[5]. احزاب، 33.
[6]. محمدعلی سادات، اخلاق اسلامی، ص 10،
[7]. نحل، 59-58.
[8]. طبرسی، مجمع البیان، ذیل همین آیه.
[9]. تکویر: 9-8.
[10]. (ان اکرمکم عندالله اتقیکم) حجرات، 13.
[11]. سوره ی کوثر.
[12]. اعراف، 28.
[13]. حضرت آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 1، ص 575.
[14]. تکاثر، 1.
[15]. بقره، 200.
[16]. حجرات، 2.
[17]. نور، 27.
[18]. انعام، 151؛ اسراء، 31.
[19]. توبه، 19.
[20]. احزاب، 4.
[21]. بقره، 170. آیه های دیگر هم اشاره دارد: مائده، 104. اعراف، 28.
[22]. (انی بعثت لأتمم المکارم الخلاق) نهج الفصاحه: ح 944.
[23]. (فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ * لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر)؛ پس تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده ای، تو بر آنان سلطه گر نیستی که بر ایمان مجبورشان کنی....؛ غاشیه، 22-21.
[24]. یونس، 18.
[25]. آل عمران، 80.
[26]. انعام، 100.
[27]. یس، 60.
[28]. نمل، 23.
[29]. جاثیه، 24.
[30]. انفال، 35.
[31]. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه ی گیلانی، ص 102.
[32]. یحیی نوری، اسلام و جاهلیت، ص 249.
[33]. قبیله (خزاعه) از تیره های (ازد) و از مهاجران یمن بودند.
[34]. اسلام و جاهلیت، ص 250.
[35]. بقره، 165.
[36]. علامه طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 579.
[37]. سباء، 22. در آیه های دیگر نیز به معبودهای بت پرستان اشاره دارد: نساء، 117؛ اعراف، 194-191.
[38]. علامه طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 83.
[39]. بهاء الدین خرمشاهی، قرآن پژوهی، ص 558.
[40]. نجم، 20.
[41]. نجم، 19.
[42]. صافات، 125.
[43]. بقره، 158.
[44]. نوح، 23.
[45]. نهج البلاغه، خطبه 147.
[46]. اسلام و جاهلیت، ص 603. (با اختصار و توضیح)
[47]. اسلام و جاهلیت، ص 603. (با اختصار و توضیح)
[48]. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 2، ص 227، مسئله 25.
[49]. اسلام و جاهلیت، ص 604.
[50]. نساء، 4.
[51]. نساء، 4.
[52]. المیزان، ج 4، ص 282.
[53]. نساء، 10.
[54]. اسلام و جاهلیت، ص 611.
[55]. المیزان، ج4، ص 285.
[56]. نساء، 3.
[57]. بقره، 222.
[58]. بقره، 228.
[59]. اسلام وجاهلیت، ص 606. (با اختصار وتوضیح)
[60]. همان.
[61]. نساء، 22.
[62]. این ازدواج به این صورت است که کسی دخترش را به عقد دیگری در آورد و مهریه این دختر را در مقابل گرفتن دختر آن شخص قرار می داد.(شرح لمعه، ج 2، باب نکاح، ص 86.)
[63]. (حنیف): از حنف، به معنای (بحق گرائیدن) یا از گمراهی به رستگاری روی آوردن است. (مفردات راغب، واژه (حاء))
[64]. عنکبوت، 61.
[65]. المیزان، ج 16، ص 235.
[66]. (وَ لَئن سَأَلتَهُم مَن نَزَل مِن السَماء ماءً...لِیَقُولنّ الله...؛ اگر از آنان بپرسی: چه کسی از آسمان آبی فرستاد...می گویند: خدا... .)
[67]. توبه، 36.
[68]. مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 2، ص 881؛ تمدن اسلام و عرب، ص 464؛ اسلام و جاهلیت، ص 375.
[69]. (قولوا لااله الااله تفلحوا).
[70]. استاد سبحانی، المحصول، ج 1، ص 142.
[71]. ابراهیم، 40.
[72]. ابراهیم، 37.
[73]. مریم، 31-30.
[74]. حج، 27.
[75]. المحصول، ج 1، ص 143.
[76]. انفال، 35.
[77]. ر.ک: المیزان، ج 2، ص 342.
[78]. بقره، 234.
[79]. بقره، 158.
[80]. بقره: (296-229)
[81]. مجادله، 3-2. ظهار یک عمل قبیح و زشت جاهلیت بوده که مرد، زمانی که از همسر خود خشمگین می شد و می خواست نسبت به او اظهار تنفر کند؛ به همسرش می گفت: (انت منّی کظهر امّی؛ تو نسبت به من مانند پشت مادر منی.) با این سخن، او را به منزله مادر خود می پنداشت و این سخن بمنزله طلاق بوده و با او دیگر نمی توانست ازدواج کند. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 17، ص 195. ج 23، ص 409.
[82]. بقره، 226. (ایلاء) به این معناست که آن ها به محض ناراحتی از دست همسرانشان بر ترک زناشویی قسم می خوردند، تا با همسران خود همبستر نشوند و زنان را مورد اذیت و آزار قرار بدهند. ر.ک: المیزان، ج 2، ص 318.
[83]. بهاء الدین خرمشاهی، قرآن پژوهی، ص 555. به نقل از مفتاح الکنوز السنة، ذیل (الجاهلیة).
منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین