(روح) از نظر لغت در اصل به معنی (نفس) است بعضی تصریح کردهاند که روح و ریح (باد) هر دو از یک معنا مشتق شده است. از نظر تحرک و حیاتآفرینی و ناپیدا بودن همچون نفس و باد است. قبل از هر چیز لازم است به این نکته توجّه داشته باشیم که طبق نص صریح قرآن، انسان دارای دو بُعد جسمانی و روحانی میباشد و در میان دو جهان مادّه و مجرّدات قرار دارد. از جانب روح، متعالی است و دست بر آسمان دارد و ساختمانی مغایر با مادّه دارد و از سوی جسم، متسافل است بر زمین دست نهاده است آیه: (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَه مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَه فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَه عَلَقَه فَخَلَقْنَا الْعَلَقَه مُضْغَه فَخَلَقْنَا الْمُضْغَه عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ).[1] (و به یقین انسان را عصارهای از گل آفریدیم، سپس او را نطفهای در جایگاه استواری (رحم) قرار دادیم؛ سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را بصورت مُضغه (گوشت نرم) و مُضغه را به صورت استخوانهای در آوریم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینش تازهای دادیم، پس گرامی باد خدایی که بهترین آفرینندگان است). این آیه به صراحت مراحل خلقت جسم انسان در دوران جنینی را مطرح ساخته و در پی آن از جهان مادّه فراتر رفته و از دمیده شدن روح متعالی در کالبد وی سخن گفته است. نکته جالب در این آیه آن است که روح دمیده شده در انسان، از سنخ عالم ملکوت معرفی میشود و به خود پروردگار نسبت داده میشود و این نشان میدهد که روح فراتر از سنخ مادیات است.[2] امام صادق علیه السلام در این زمینه میفرماید: (اِنَّ الله خَلَقَ خلقاً و خَلَقَ روحاً ثمَّ أَمَرَ ملکاً فنفخ فیه...)[3] (خداوند آفریدهای، آفرید و روحی آفرید سپس فرشتهای را دستور داد تا روح را در آفریده بدمد) از آیات و روایات این نتیجه بدست میآید که انسان دارای روح است و آن چیزی که با عالم مجردات ارتباط برقرار میکند روح انسان (که روح ملکوتی است) است، نه جسم انسان که بُعد مادّی دارد. لذا خداوند، روح انسانها را از آنِ خود میداند و آن را باقی و جسم را فانی یاد میکند. امّا اینکه آیا میتوان از راه عقل هم برای (روح) ادله آورد؟ در جواب باید گفته شود که دانشمندان چند ادلهای را بیان کردهاند که در ماوراء جسم انسان، شخصیت دیگری به نام روح وجود دارد، از جمله؛ 1. انطباق بزرگ به کوچک محال است. یک از خواص مادّه این است که؛ باید میان ظرف و مظروف، نسبت خاصی حکمفرما باشد و روی این اصل چیز بزرگتر در ظرف کوچکتر جای نمیگیرد. انسان در چشمانداز خود از هزاران تصویرهای بزرگتر از عدسی چشم و مغز خود، عکس برمیدارد. و همه آن تصویر را در نزد خود حاضر و آماده مییابد؛ سؤال این است این همه تصویر در کجای مغز جای گرفته است؟ مگر نه این است که ظرف باید بزرگتر از مظروف باشد؟ در صورتی که مجموعه مغز و سلسله اعصابها، هزاران برابر از تصویرها کوچکترند. آنها جنبه مقدمی دارند. آنچه میتواند تمام این تصاویر را در خود جای دهد و اشراف به مغز و اعصاب دارد؛ روح است. 2. واقعیت انسان، خواص مادی ندارد. موجود مادی دارای آثاری مانند: انقسام و تجزیه، زمان، مکان... است ولی روح دارای چنین آثاری نیست و افتِ امثال (که به عنوان (من) نام گرفته) که حبّ، بغض، اراده، کراهت، لذت... را در خود جای داده و دارای خواص مادّه نیست آن واقعیت انسان، روح است. 3. یادآوری گذشته: اگر محل ادراکات ما همان، اعصاب و سلولهای مغز باشد باید موضوع یادآوری، به صورت یک امر ممتنع در آید به خاطر اینکه، بدن انسان و مغز محتویات او پیوسته دستخوش تحول و تبدّل است به طوری که در هر هفت یا هشت سال تمام سلولهای گذشته عوض میشود در این صورت توجه به معلومات گذشته باید ممتنع باشد.[4] 1. روش مغناطیسی حیوانی: بیش از یک قرن است که روش مغناطیسی برای اثبات وجود روح به طور محسوسی پیدا شده است. با اِعمال این روش روح از بدن جدا میشود و به کارهای دهشتناکی دست میزند که این حادثه بر وجود ذاتی روح، دلالت دارد.[5] 2. تبدیل و تعویض جسم انسان: انسان برای حرکت در مسیر زندگی خویش و مصرف انرژی برای کارهای فکری و عملی، جسم خویش را در هر لحظه، قابل تغییر و تبدیل میبیند، حتی بعضیها قائل هستند: که در ظرف هفت سال کل بدن تغییر پیدا میکند.[6] با این وجود چیزی که احاطه بر جسم دارد و موجب تعویض و تبدیل جسم میشود و ماندگار و ثابت میماند، روح است. 3. احضار روح: موضوع احضار روح برای اولین بار (1846 م) در آمریکا به وقوع پیوست و با دلائل علمی و تجربی، وجود روح را برای این بدن ثابت کردند.[7] پس در عالم امکان، آن چیزی که با مجردات ارتباط برقرار میکند؛ روح ملکوتی انسان است امّا در عالم وقوع، آیا تمام ارواح انسانی با مجردات ارتباط دارند؟ مسلماً پاسخ آن منفی است چون روح دارای مراتب و درجاتی است آن مرتبهای از روح که در پیامبران و امامان است مرتبه فوقالعاده و بالائی است که آثارش معصوم بودن از خطا و گناه و نیز آگاهی و علم فوقالعاده و... است و این رتبه از روح از فرشتگان نیز برتر است. با مجردات ارتباط دارند[8] امّا روحی که آغشته با مادّیات و گناه باشد و خود را در محضر عبودیت خالص نکرده باشد قطعاً در این دنیا نمیتواند با عام مجردات ارتباط داشته باشد. رسیدن به آن جایگاه، طهارت نفس و پاکی روح (که از عبادت به دست میآید) دوری از گناه، نزدیکی به معصومین علیهم السّلام و... را میطلبد تا روح خود را آراسته از هر اوهام و شوائب، به سوی مجردات به پرواز درآوریم. همچون حضرت علی علیه السلام که با گوش سر، صدای ارواح گذشتگان را میشنید[9]. [1] . سوره مؤمنون، آیه 14-12، سوره سجده، آیه 97. [2] . علوم قرآنی، محمدهادی معرفت، (انتشارات التمهید، چ 1، قم 1378) ص 27-31. [3] . محمّد باقر مجلسی، بحارالانوار، (دارالکتب الاسلامی، چ 2، بیروت) ج 61، ص 32، ح 5). [4] . ر.ک: اصالت روح از نظر قرآن، استاد جعفر سبحانی، (مؤسسه تحقیقاتی امام صادق علیه السّلام قم، چ 2، 1377) ص 4336، معاد در نگاه وحی و فلسفه، محمدباقر شریعتی، (دانشگاه تهران، چ 1، 1363 ه) ص 5550، معارف قرآن، مصباح یزدی، مؤسسه در راه حق، 1373، قم، ج 31. ص 447. [5] . آموزش علوم قرآن، محمّد هادی معرفت، (سازمان تبلیغات اسلامی، چ 1، 1371)،ج 1، ص 5857. [6] . همان، ص 56، به نقل از دکتر فلورانس. [7] . همان، ص 60. [8] . تفسیر نمونه، آیتالله مکارم شیرازی، (دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1380) ج 12، ص 259252. [9] . نهجالبلاغه، حکمات قصار، شماره 130. www.andisheqom.com
(روح) از نظر لغت در اصل به معنی (نفس) است بعضی تصریح کردهاند که روح و ریح (باد) هر دو از یک معنا مشتق شده است. از نظر تحرک و حیاتآفرینی و ناپیدا بودن همچون نفس و باد است.
قبل از هر چیز لازم است به این نکته توجّه داشته باشیم که طبق نص صریح قرآن، انسان دارای دو بُعد جسمانی و روحانی میباشد و در میان دو جهان مادّه و مجرّدات قرار دارد. از جانب روح، متعالی است و دست بر آسمان دارد و ساختمانی مغایر با مادّه دارد و از سوی جسم، متسافل است بر زمین دست نهاده است آیه: (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَه مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَه فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَه عَلَقَه فَخَلَقْنَا الْعَلَقَه مُضْغَه فَخَلَقْنَا الْمُضْغَه عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ).[1]
(و به یقین انسان را عصارهای از گل آفریدیم، سپس او را نطفهای در جایگاه استواری (رحم) قرار دادیم؛ سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را بصورت مُضغه (گوشت نرم) و مُضغه را به صورت استخوانهای در آوریم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینش تازهای دادیم، پس گرامی باد خدایی که بهترین آفرینندگان است).
این آیه به صراحت مراحل خلقت جسم انسان در دوران جنینی را مطرح ساخته و در پی آن از جهان مادّه فراتر رفته و از دمیده شدن روح متعالی در کالبد وی سخن گفته است.
نکته جالب در این آیه آن است که روح دمیده شده در انسان، از سنخ عالم ملکوت معرفی میشود و به خود پروردگار نسبت داده میشود و این نشان میدهد که روح فراتر از سنخ مادیات است.[2]
امام صادق علیه السلام در این زمینه میفرماید: (اِنَّ الله خَلَقَ خلقاً و خَلَقَ روحاً ثمَّ أَمَرَ ملکاً فنفخ فیه...)[3] (خداوند آفریدهای، آفرید و روحی آفرید سپس فرشتهای را دستور داد تا روح را در آفریده بدمد)
از آیات و روایات این نتیجه بدست میآید که انسان دارای روح است و آن چیزی که با عالم مجردات ارتباط برقرار میکند روح انسان (که روح ملکوتی است) است، نه جسم انسان که بُعد مادّی دارد. لذا خداوند، روح انسانها را از آنِ خود میداند و آن را باقی و جسم را فانی یاد میکند.
امّا اینکه آیا میتوان از راه عقل هم برای (روح) ادله آورد؟ در جواب باید گفته شود که دانشمندان چند ادلهای را بیان کردهاند که در ماوراء جسم انسان، شخصیت دیگری به نام روح وجود دارد، از جمله؛
1. انطباق بزرگ به کوچک محال است. یک از خواص مادّه این است که؛ باید میان ظرف و مظروف، نسبت خاصی حکمفرما باشد و روی این اصل چیز بزرگتر در ظرف کوچکتر جای نمیگیرد. انسان در چشمانداز خود از هزاران تصویرهای بزرگتر از عدسی چشم و مغز خود، عکس برمیدارد. و همه آن تصویر را در نزد خود حاضر و آماده مییابد؛ سؤال این است این همه تصویر در کجای مغز جای گرفته است؟ مگر نه این است که ظرف باید بزرگتر از مظروف باشد؟ در صورتی که مجموعه مغز و سلسله اعصابها، هزاران برابر از تصویرها کوچکترند. آنها جنبه مقدمی دارند. آنچه میتواند تمام این تصاویر را در خود جای دهد و اشراف به مغز و اعصاب دارد؛ روح است.
2. واقعیت انسان، خواص مادی ندارد. موجود مادی دارای آثاری مانند: انقسام و تجزیه، زمان، مکان... است ولی روح دارای چنین آثاری نیست و افتِ امثال (که به عنوان (من) نام گرفته) که حبّ، بغض، اراده، کراهت، لذت... را در خود جای داده و دارای خواص مادّه نیست آن واقعیت انسان، روح است.
3. یادآوری گذشته: اگر محل ادراکات ما همان، اعصاب و سلولهای مغز باشد باید موضوع یادآوری، به صورت یک امر ممتنع در آید به خاطر اینکه، بدن انسان و مغز محتویات او پیوسته دستخوش تحول و تبدّل است به طوری که در هر هفت یا هشت سال تمام سلولهای گذشته عوض میشود در این صورت توجه به معلومات گذشته باید ممتنع باشد.[4]
1. روش مغناطیسی حیوانی: بیش از یک قرن است که روش مغناطیسی برای اثبات وجود روح به طور محسوسی پیدا شده است. با اِعمال این روش روح از بدن جدا میشود و به کارهای دهشتناکی دست میزند که این حادثه بر وجود ذاتی روح، دلالت دارد.[5]
2. تبدیل و تعویض جسم انسان: انسان برای حرکت در مسیر زندگی خویش و مصرف انرژی برای کارهای فکری و عملی، جسم خویش را در هر لحظه، قابل تغییر و تبدیل میبیند، حتی بعضیها قائل هستند: که در ظرف هفت سال کل بدن تغییر پیدا میکند.[6] با این وجود چیزی که احاطه بر جسم دارد و موجب تعویض و تبدیل جسم میشود و ماندگار و ثابت میماند، روح است.
3. احضار روح: موضوع احضار روح برای اولین بار (1846 م) در آمریکا به وقوع پیوست و با دلائل علمی و تجربی، وجود روح را برای این بدن ثابت کردند.[7]
پس در عالم امکان، آن چیزی که با مجردات ارتباط برقرار میکند؛ روح ملکوتی انسان است امّا در عالم وقوع، آیا تمام ارواح انسانی با مجردات ارتباط دارند؟ مسلماً پاسخ آن منفی است چون روح دارای مراتب و درجاتی است آن مرتبهای از روح که در پیامبران و امامان است مرتبه فوقالعاده و بالائی است که آثارش معصوم بودن از خطا و گناه و نیز آگاهی و علم فوقالعاده و... است و این رتبه از روح از فرشتگان نیز برتر است. با مجردات ارتباط دارند[8] امّا روحی که آغشته با مادّیات و گناه باشد و خود را در محضر عبودیت خالص نکرده باشد قطعاً در این دنیا نمیتواند با عام مجردات ارتباط داشته باشد. رسیدن به آن جایگاه، طهارت نفس و پاکی روح (که از عبادت به دست میآید) دوری از گناه، نزدیکی به معصومین علیهم السّلام و... را میطلبد تا روح خود را آراسته از هر اوهام و شوائب، به سوی مجردات به پرواز درآوریم. همچون حضرت علی علیه السلام که با گوش سر، صدای ارواح گذشتگان را میشنید[9].
[1] . سوره مؤمنون، آیه 14-12، سوره سجده، آیه 97.
[2] . علوم قرآنی، محمدهادی معرفت، (انتشارات التمهید، چ 1، قم 1378) ص 27-31.
[3] . محمّد باقر مجلسی، بحارالانوار، (دارالکتب الاسلامی، چ 2، بیروت) ج 61، ص 32، ح 5).
[4] . ر.ک: اصالت روح از نظر قرآن، استاد جعفر سبحانی، (مؤسسه تحقیقاتی امام صادق علیه السّلام قم، چ 2، 1377) ص 4336، معاد در نگاه وحی و فلسفه، محمدباقر شریعتی، (دانشگاه تهران، چ 1، 1363 ه) ص 5550، معارف قرآن، مصباح یزدی، مؤسسه در راه حق، 1373، قم، ج 31. ص 447.
[5] . آموزش علوم قرآن، محمّد هادی معرفت، (سازمان تبلیغات اسلامی، چ 1، 1371)،ج 1، ص 5857.
[6] . همان، ص 56، به نقل از دکتر فلورانس.
[7] . همان، ص 60.
[8] . تفسیر نمونه، آیتالله مکارم شیرازی، (دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1380) ج 12، ص 259252.
[9] . نهجالبلاغه، حکمات قصار، شماره 130.
www.andisheqom.com
- [سایر] شبهه: پیامبران، از فرهنگ زمانه استفاده می کردند به این جهت که: محال است یک انسان مادی بتواند با وحی الهی ارتباط داشته باشند؟
- [سایر] انسان که معلومات خود را از دنیای مادی می گیرد، چگونه ادعاهایی درباره مجردات مطرح می کند؟
- [سایر] لزوم وجود نور را در زندگی مادی و معنوی انسان و ارتباط نور را با پیشوایان معصوم بیان کنید؟
- [سایر] لزوم وجود نور در زندگی مادی و معنوی انسان و ارتباط آن با پیشوایان معصوم را بیان کنید؟
- [سایر] اگر روح انسان، از امر الهی است، پس چگونه کافران و افراد بیصلاحیت، میتوانند با ارواح ارتباط برقرار کنند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] در رابطه با موضوع متافیزیک و جدا کردن آگاهانه روح از بدن، آیا این کار به منظور شناخت بیشتر عالم غیر مادی جایز است؟
- [سایر] آیا انسان با همین بدن و جسم مادی وارد عالم برزخ می شود؟
- [سایر] ارتباط غرایز مادی و قرب به خدا چیست؟
- [سایر] درباره عوالم وجود مانند عالم ملکوت و جبروت توضیح دهید. چگونه انسان می تواند با این عوالم ارتباط پیدا کند؟
- [سایر] چه زمانی می توانیم با خدا ارتباط برقرار کنیم؟
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] انسان باید زکاه فطره را به قصد قربت (یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم) بدهد و موقعی که آن را می دهد؛ نیت دادن فطره نماید.
- [آیت الله بروجردی] انسان باید زکات فطره را به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد و موقعی که آن را میدهد، نیت دادن فطره نماید.
- [آیت الله بروجردی] انسان باید زکات فطره را به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد و موقعی که آن را میدهد، نیت دادن فطره نماید.
- [آیت الله خوئی] انسان باید زکات فطره را به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد و موقعی که آن را میدهد نیت دادن فطره نماید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] انسان باید زکات فطره را به قصد قربت؛ یعنی برای خداوند عالم، بدهد و موقعی که آن را میدهد نیّت دادن فطره نماید.
- [آیت الله علوی گرگانی] انسان باید زکاْ فطره را به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد وموقعی که آن را میدهد، نیّت دادن فطره نماید.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . انسان باید زکات فطره را به قصد قربت یعنی: برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد و موقعی که آن را می دهد، نیت دادن فطره نماید.
- [آیت الله سبحانی] انسان باید زکات فطره را به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد و موقعی که آن را می دهد، نیت دادن فطره نماید.
- [آیت الله سیستانی] انسان باید زکات فطره را به قصد قربت یعنی برای تذلل در پیشگاه خداوند عالم بدهد و موقعی که آن را میدهد نیّت دادن فطره نماید .
- [امام خمینی] انسان باید زکات فطره را به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد و موقعی که آن را می دهد نیت دادن فطره نماید.