قرآن دو نوع نزول دارد: دفعی و تدریجی. آن جا که مفاهیم و حقایق قرآن بر قلب رسول(ص) فرود آمده، نزول (دفعی) است و آن جا که مفاهیم در قالب الفاظ عربی در مدت بعثت رسول(ص) شکل گرفته و بر آن حضرت فرود آمده، (نزول تدریجی) است. فیض کاشانی، ابو عبداللّه زنجانی و علامه طباطبایی این نظر را تأیید کرده‌اند. دلیل فیض کاشانی، احادیث رسیده در این زمینه است. علاّمه نیز یکی از دو دلیل زیر را بیان کرده است: 1. فرق بین انزال و تنزیل؛ (انزال) نزول دفعی و یک مرتبه فرود آمدن چیزی و (تنزیل) نزول تدریجی چیزی را گویند. آیه 1 سوره (هود) و آیه 2 سوره (یوسف) این مطلب را تأیید می‌کند. 2. آیه‌های قرآن بیانگر این نکته است که گاهی رسول خدا(ص)، در قرائت قرآن عجله داشتند. از این بیان روشن می‌شود که مفاهیم و معانی در نزد آن حضرت بوده که می‌توانستند در قرائت عجله کنند. آیه 16 سوره (قیامت) و آیه 114 سوره (طه)، مؤید این مطلب است،(ر.ک: تاریخ قرآن، ابوعبدالله زنجانی، ص 10؛ تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج 1، ص 41؛ تفسیر المیزان، ج 18، ص 132). با توجه به این مطالب، روشن می‌شود که ممکن است قرآن در عین حال که مفاهیم آن هر ساله بر قلب پیامبر(ص) فرود می‌آمد؛ در شرایط معین و موقعیت‌های مناسب نیز در قالب الفاظ بر پیامبر(ص) فرود آمده باشد. ازاین‌رو حقایق بسیط، بدون آن که در قالب الفاظ بیایند، هرساله بر پیامبر(ص) نازل می‌گشت. اما در رابطه با مصونیت قرآن از تحریف لازم است به نکاتی اشاره کنیم: 1- شکی نیست در اینکه به (عهدین) کنونی نمی‌توان تکیه کرد زیرا به دلیل بشری بودن تدوین و تألیف آن دو به انواع تحریفات گرفتار آمده‌اند بخشی از آن‌ها عبارتند از: آموزه تثلیث، اتهامات ناروا به پیامبران، وجود افسانه‌ها، گناه فطری انسان‌ها، توجیه ظلم و ستم وتناقضات که آمده است، قرآن نیز این مسأله را تأیید کرده و بدان تأکید می‌کند از آن جمله: آل عمران/ 78، بقره/ 79، مائده/ 41، صف/ 8. روایتی نیز در این زمینه از علی(ع) نقل شده است. (ر.ک: بحارالانوار، ج 77، ص 276، حدیث 1 و ج92، ص 43، حدیث 3) (درباره بشری بودن کتب آسمانی پیشین (تورات و انجیل) ر.ک: جان ناس، تاریخ ادیان، ص 576 و ساروخاچیکی، کتاب مقدس را بهتربشناسیم، ص 31 و ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 695) 2- قرآن مجید در آیات متعدد و با بیانهای مختلف این نکته را متذکر می‌شود که در کتب آسمانی گذشته بشارت قرآن کریم از سوی خدا و نزول آن بر پیامبر(ص) مطرح شده است به خصوص آیاتی که تأکید دارد اهل کتاب از نزول قرآن اطلاع کافی داشته، حقانیت آن رادریافته و نسبت به پیامبری رسول گرامی اسلام(ص) از شناخت کافی برخوردار بوده‌اند از باب نمونه: آیه 197 سوره شعراء می‌فرماید: او لم یکن لهم آیة ان یعلمه علماء بنی اسرائیل : آیا برایاهل کتاب آگاهی دانشمندان بنی اسرائیل از قرآن نشانه گویا و روشنی نیست{M، و آیه 114 از سوره انعام و آیه 94 از سوره یونس. (ر.ک: مصباح یزدی، قرآن‌شناسی، ج 1،ص -190 199) 3- در این جا دو نکته حائز اهمیت است: الف) بشارت به ظهور پیامبر دیگر و تصریح به آن در تورات و انجیل: به طور یقین، معنای این بشارت این است که تداوم شریعت موسی و عیسی(ع) همیشگی نیست بلکه با ظهورپیامبر موعود، زمان عمل به آن شریعت به سر می‌آید و شخص متدین به کتاب مقدس، می‌بایست به پیروی از آیین پیامبر موعود بگرود. به طور نمونه عباراتی از عهدین که قابل انطباق بر پیامبر(ص) است چنین است در انجیل یوحنا در مواقع مختلف خبر از ظهور پیامبری به نام(Paracliteoo Periclite) داده می‌شود گرچه در انطباق آن بر پیامبر(ص) میان دانشمندان مسلمان و مسیحی اختلاف نظر وجود دارد ولی به هر حال خالی از دلالت نیست.(ر.ک: یوحنا 16: 7و 14: -25 27 و14:16 به نقل از سویه‌های پلورالیزم، نوشته محمد حسن قدروان قراملکی) در زمینه بشارت های کتب آسمانی پیشین (تورات و انجیل) کتب متعددی نوشته شده است که ما در این مجال تنها به چند نمونه بارز بسنده می کنیم: 1- در سه مورد از (انجیل یوحنا) روی واژه (فار قلیط) یا (فار قلیطا) تکیه شده است که در ترجمه های فارسی به تسلی دهنده ترجمه شده است، از جمله: در یک جا می خوانیم: و من از پدر خواهم خواست و او تسلی دهنده دیگر (فار قلیطا) به شما خواهد داد که تا به ابد با شما باشد.(انجیل یوحنا، باب 14 جمله 16). و در جای دیگر آمده است: و چون آن تسلی دهنده (فار قلیطا) بیاید که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، یعنی روح راستی که از طرف پدر می آید او درباره من شهادت خواهد داد.(همان، باب 15، جمله 26). و در باب بعد نیز آمده است: لیکن به شما راست می گویم که شما را مفید است که من بروم که اگر من نروم، آن تسلی دهنده (فار قلیطا) به نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد.(همان مدرک، باب 16، جمله 7). قابل توجه اینکه فخر رازی در جلد 29 تفسیر خود صفحه 313 از اناجیل موجود در عصر خودش از انجیل یوحنا چنین نقل می کند که در باب 14 می گوید: ( و انا اطلب لکم الی ابی حتی یمنحکم و یوتیکم الفار قلیط حتی یکون معکم الی الابد) که عینا همان است که در بالا ذکر کردیم، ولی با تصریح به واژه فار قلیط. همین معنی را از باب 15 و 16 با تصریح به واژه فار قلیط ذکر می کند. (فار قلیط) که در زبان یونانی (پریکلتوس) یا (پراقلیقوس) گفته می شود، بسیاری از مسیحیان آن را به معنای تسلی دهنده یا روح القدس تفسیر کرده اند، ولی جمعی آن را به معنی بسیار ستوده، که مطابق با نام احمد است و با آیه 6 سوره (صف) که می گوید: (من بشارت به رسولی می دهم که بعد از من می آید و نامش احمد است) کاملا تطبیق می کند، ذکر کرده اند. آنچه از مطالعه دقیق در ریشه این لغت بر می آید این است که فار قلیط در اصل کلمه یونانی است، ریشه آن (پریقلتوس) به معنی بسیار ستوده بوده که با (پراقلیتوس) به معنی تسلی دهنده اشتباه کرده اند. نویسنده کتاب (چراغ) (آقای حسینیان) در جزوه کوچک و پر محتوای خود عین متن لاتین انجیل یوحنا را از کتاب موسوم به (اناجیل) طبع پاریس تألیف (لامنه) موجود در کتابخانه مجلس شورای اسلامی در آغاز کتاب خود آورده است و به خوبی نشان می دهد که کلمه فار قلیط در آنجا به صورت (پِرِکلیت) ( که در عربی به معنی احمد و در فارسی به معنی بسیار ستوده است) آمده، نه به صورت پرکلیت (پاراکلیت) که به معنی تسلی دهنده است.(کتاب چراغ، ص 1) ولی بعدا متأسفانه در متون اناجیل تعبیر اول کنار رفت و تعبیر دوم به جای آن نشست. و نیز می افزاید: قدمای نصاری از لفظ (پِرِکلیت)اسم خاص شخص فهمیده بودند، چون در ترجمه های سریانی عین لفظ را آورده یعنی (فار قلیط) و در ترجمه عبرانی که نزد من موجود است و شخصامشاهده کردم که (فر قلیط) آورده زیرا آن را اسم انسانی (معین) می دانستند و ترجمه عبرانی و سریانی نزد مسیحیان کمال اهمیت و اعتبار را دارد.(همان مدرک، ص6). در واقع این واژه مانند واژه (محمد) و (علی) و (حسن) و امثال آنهاست که هرگز در ترجمه عبارات، ترجمه نمی شود و مثلا به جای جمله (جاء علی) هیج کس نمی گوید بلند مرتبه آمد، بلکه می گویند: علی آمد، اما متأسفانه علمای مسیحی در زمانهای بعد برای محو کردن این نشانه نبوت پیامبر اسلام (ص) اولا (پِرِکلیت) را به (پاراکلیت) تبدیل کردند و ثانیا آن رااز صورت اسم خاص بیرون آورده، به صورت معنی وصفی درآورده اند و به جای آن (تسلی دهنده) گفته اند(دقت کنید). از این سخن بر می آید که واژه اصلی اگر (پریقلیتوس) باشد به معنی بسیار ستوده است، و اشتباها آن با (پراقلیتوس) به معنی تسلی دهنده بعید نیست، البته احتمال تعمد در این تفسیر نادرست نیز زیاد است. مرحوم علامه شعرانی در کتاب خود (نثر طوبی) می گوید: (در یک کتاب لغت یونان دیده ام که (فار قلیط) را به معنی (بسیار ستوده) و کسی که به سر همه زبانها افتاده و از او به نیکی یاد می کنند ترجمه کرده اند، سپس می افزاید: کتب لغت یونانی به زبان انگلیسی و لغت فرانسه همه جا موجود است (می توانید به آن مراجعه کنید ولی) مسیحیان آن را به تصحیف می خوانند و به معنی تسلی دهنده ترجمه می کنند و ما خود در این باب رساله مستقلی نوشته ایم)(نثر طوبی، ج1، ص197). در کتاب (فرهنگ لغات قرآن) نوشته دکتر قریب می خوانیم که: (مستفاد از روایات آن است که انبیاء عظام هر کدام به نوبه خود بشارت به آن حضرت (پیامبر اسلام) در کتابشان داده اند، سپس از بسیاری از منابع اسلامی نقل می کند که نام آن حضرت در انجیل (الفار قلیطا) که معنی آن احمد است می باشد)(جلد 1، ص351). در کتاب (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم) آمده:(اصل این کلمه (فار قلیط) در یونانی (پِرِکلیت) تحریف شده که معنی آن احمد و پسندیده است، سپس به کلمه (پرکلیت) تحریف شده که معنی آن تسلی دهنده میباشد)(التحقیق، جلد2، ص305، ماده حمد). از اینها گذشته در تعبیرات خود انجیل جمله هائی وجود دارد که نشان می دهد این کلمه به هر تعبیری باشد سخن از پیامبری می گوید که ظاهر می شود و آئینش جاویدان است. جمله (من از پدر خواهم خواست، او تسلی دهنده دیگر به شما خواهد داد که تا به ابد با شما خواهد ماند) دلیل روشنی است که منظور از (تسلی دهنده دیگر) پیامبری است که آئینش ابدی و جاویدان است.(انجیل یوحنا، باب14، جمله16). و در آنجا می گوید: (لیکن آن تسلی دهنده یعنی روح القدس که پدر او را به اسم من خواهد فرستاد، همان شما را هر چیز خواهد آموخت)(همان مدرک، جمله 26). پیداست که این تسلی دهنده پیامبری است و نه روح القدس، و در تعلیمات او همه حقایق نهفته شده است و چیزی ناگفته باقی نخواهد گذاشت. به هر حال جای تردید نیست که کلمه (احمد) و یا واژه ای همانند آن در انچیلهای موجود در زمان پیامبر اسلام(ص) وجود داشته است و گرنه آیه ششم سوره (صف) شدیدا مورد اعتراض آنها قرار می گرفت و دستاویز خوبی برای مبارزه بر ضد اسلام می شد. در حالی که در تاریخ اسلام چنین چیزی را نقل نکرده اند. بنابراین چنین به نظر می رسد که وقتی بعضی از علمای مسیحی موقعیت خود را در خطر دیدند تصمیم بر تحرییف و تبدیل آن به معانی دیگر گرفتند و حتی در بعضی از کتب مسیحیان که قرنها بعد از ظهور پیامبر اسلام (ص) در گوشه و کنار وجود داشته همان نام مقدس پیامبر به چشم می خورده است. شاهد این سخن بیان جالبی است که یکی از دانشمندان مسیحی که اسلام را پذیرفته در کتاب خود (أنیس الأعلام) که یک کتاب تحقیقی جالب است، پرده از روی آن برداشته است. او که خود یکی از کشیشان معروف مسیحی بوده و تحصیلات خود را نزد علمای بزرگ مسیحی به پایان رسانده و به مقام ارجمندی از نظر آنان نائل شده، در مقدمه کتاب خود ماجرای عجیب اسلام آوردنش را چنین شرح می دهد: ( ... بعد از تجسس بسیار و زحمات فوق العاده و گردش در شهرها خدمت کشیش والامقامی رسیدم، که از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، فرقه کاتولیک از سلاطین و غیره سوالات دینی خود را به او مراجعه می کردند، من نزد او مدتی مذاهب مختلفه نصارا را فرا گرفتم، او شاگردان فراوانی داشت ولی در میان همه به من علاقه خاصی داشت کلید های منزل ... همه در دست من بود فقط کلید یکی از صندوقخانه ها را پیش خود نگاه داشته بود... در این بین روزی کشیش مزبور را عارضه ای رخ داد و به من گفت: به شاگردها بگو حال تدریس ندارم وقتی نزد شاگردان آمدم دیدم مشغول بحثند منجر شد به معنی لفظ (فار قلیطا) در سریانی و (پریکلتوس) به زبان یونانی ... جدال آنها به طول انجامید هر کسی رأئی داشت... پس از بازگشت استاد پرسید: امروز چه مباحثه کردید؟ من اختلاف آنها را در لفظ (فار قلیطا) از برای او تقریر کردم ... گفت: تو کدام یک از اقوال را انتخاب کردی؟ گفتم: مختار فلان مفسر را اختیار کرده ام. کشیش گفت: تقصیر نکرده ای و لکن حق و واقع خلاف همه این اقوال است، زیرا حقیقت این را نمی دانند مگر (راسخان فی العلم) از آنها هم تعداد کمی با آن حقیقت آشنا هستند، من اصرار کردم که معنی آن را برایم بگوئید. وی سخت گریست و گفت هیچ چیز را از تو مضایقه نمی کنم... در فرا گرفتن معنی اسم اثر بزرگی است ولی به مجرد انتشار من و تو را خواهند کشت! چنانچه عهد کنی به کسی نگوئی این معنی را اظهار می کنم.. من به تمام مقدسات قسم خورده ام که نام او را فاش نکنم. پس گفت: این اسم از اسماء (پیامبر مسلمین) است و به معنی (احمد) و (محمد) است. پس از آن کلید آن اطاق کوچک را به من داد و گفت: در فلان صندوق را باز کن و فلان و فلان کتاب را بیاور. کتابها را نزد او آوردم این دو کتاب به خط یونانی و سریانی پیش از ظهور پیامبر اسلام بر پوست نوشته شده بود. در هر دو کتاب لفظ (فار قلیطا) را به معنی (احمد) و (محمد) ترجمه نموده بودند. سپس استاد اضافه کرد: علمای نصاری قبل از ظهور پیامبر اسلام اختلافی نداشتند که (فار قلیطا) به معنی (احمد و محمد) است ولی بعد از ظهور محمد برای بقای ریاست خود و استفاده مادی آن را تأویل کردند و معنی دیگری برای آن اختراع نمودند و آن معنی قطعا منظور صاحب انجیل نبوده است. سوال کردم درباره (دین نصارا) چه می گوئی؟ گفت: با آمدن دین اسلام منسوخ است، این لفظ را سه بار تکرار نمود. پس گفتم: در این زمان طریقه نجات و صراط مستقیم ... کدام است؟ گفت: منحصر است در متابعت محمد(ص). گفتم: آیا تابعان او از اهل نجاتند؟ گفت: ای والله (سه بار تکرار کرد) ... سپس استاد گریه کرد و من هم بسیار گریستم. گفت: اگر آخرت و نجات می خواهی البته باید دین حق را قبول نمائی... و من همیشه تو را دعا می کنم به شرط اینکه در روز قیامت شاهد باشی که در باطن مسلمان و از تابعان حضرت محمد(ص) هستم... هیچ شکی نیست که امروز بر روی زمین (دین اسلام) دین خداست...)(اقتباس با کمی اختصار از هدایت دوم مقدمه کتاب (انیس الأعلام)). چنانکه ملاحظه می کنید طبق این سند علمای اهل کتاب پس از ظهور پیامبر اسلام(ص) به خاطر منافع شخصی خود، نام و نشانه های او را طور دیگری تفسیر و توجیه کردند! و حتی در کتاب ادریس افزون بر نام پیامبر(ص) اسامی اهل بیت نیز بدین صورت آمده است: پاراکلیتوس (محمد) ایلیا (علی) ططه (فاطمه) شبر(حسن) شُبر (حسین)، (ر.ک: صادقی، محمد، بشارات عهدین، ص 230). ب ) حکم عقل بر برتری کتاب آسمانی متأخر: علاوه بر آن چه گفته شده عقل برای ترجیح قرآن بر کتب آسمانی پیشین مرجح دیگری دارد و آن بنای عقل و عقلا در محاورات و وضع قوانین بر اخذ و مبنای عمل قرار دادن حکم و پیامی است که در مرحله آخر وضع شده باشد و به مکلفان ابلاغ شده است. خلاصه گر چه عبارات کنونی عهدین دلالت صریح بر این ندارند که قرآن اکمل کتب است اما چنانکه گذشت بر اساس دلایل قرآنی روائی، عقلی و عقلایی پذیرش برتری قرآن بر دیگرکتب آسمانی بدیهی است. در پاسخ به این پرسش می‌توان به چند نکته اساسی اشاره کرد: 1- با توجه بر مطالبی که در پاسخ پرسش اول بیان شد، به خوبی معلوم می‌گردد که کتاب آسمانی برتر همانا قرآن کریم است زیرا نوید آمدن آن در آینده از طرف کتب آسمانی پیشین در واقع تلویح و اذعان بر این امر است که کتاب پسین کاملتر از کتاب قبلی می‌باشد و ازطرف دیگر عقل هم به برتری و حجیت کتاب متأخر حکم می‌کند افزون بر آن که تاریخ نیز گواه است که میان نزول انجیل و قرآن کتاب آسمانی دیگری برای هدایت بشریت نازل نشده است، بنابراین قرآن تنها کتاب برتر در میان کتب است. 2- در پاسخ از این که به چه دلایلی این کتاب آسمانی گرفتار تحریف نگشته است؟ قرآن پژوهان پاسخ‌های مختلفی را برای آن ذکر کرده‌اند پاره‌ای از آن‌ها را یاد آور می‌شویم: الف) مقام تلقی و ابلاغ وحی: از مقایسه وحی با معارف بشری همین اندازه می‌توان گفت که وحی خارج از معارف بشری (حس و تجربه و عقل و حدس و حتی شهود عرفانی) بوده و از سنخ آن‌ها و هم رتبه با معارف انسانینمی‌تواند به شمار بیاید نتیجه این که معرفت وحیانی نه معرفت عقلی است چنانکه فارابی آن را پذیرفته است و نه براساس داده‌های نوین علوم اجتماعی و روانشناسی، تبلور شخصیت و روح باطنی یا نبوغ اجتماعی است و نه در قلمرو مکاشفه نفسانی و الهام عرفانی جای می‌گیرد. از این جا به تمایز دیدگاه مسلمانان با دیدگاه غالب مسیحیان در موضوع وحی پی می‌بریم، زیرا وحی در نظر مسلمانان طریق ویژه القای پیام الهی بر پیامبر(ص) است که در آن هم معنا و هم لفظ هر دو از ناحیه خداوند فرستاده می‌شود و پیامبر(ص) هیچ نقشی جز گیرندگی وحفظ و انتقال خبر به مردم ندارد لذا حقیقت و پیام واقعی خدا از طریق او به انسان‌ها می‌رسد در مقابل مسیحیان حقیقت وحی را به گونه دیگری تفسیر کردند به نظر آنها وحی از مقوله لفظ و پیام نیست بلکه از نوع انکشاف و تجلی است نتیجه چنین رویکردی به وحی این می‌شود که گفته شود متون مقدس در واقع پیام‌های الهی نیستند بلکه تجربه‌های مدونی مؤلفان‌اند که به کمک ذهن و قلم آنها تعبیر یافته‌اند. بنابراین وحی در نظر مسلمانان گفتار خدایی است که فرشته‌ای آن را حمل نموده به بشری می‌رساند که در این صورت پیامبر سخن فرشته را می‌شنود که سخن خدا را حکایت می‌نماید. مانند وحی که بر پیامبر(ص) بوده ایشان هم چون پیامبران پیشین تنها واسطه در رساندن پیام به مردم بوده‌اند و لذا حتی قوه دراکه آن حضرت هم نمی‌توانست در این امر شریف دخل و تصرفی بکند. یکی از شواهد عمومی بر تأیید و تثبیت نظر مسلمانان تکرار واژه‌هایی هم چون (قل) و (تؤمر) و (فاصدع) و امثال آن در خود قرآن کریم است که ثابت می‌کند عین سخنان خدا به مردم رسیده است. البته ریشه آن دلیل عقلی است چون لزوم وحی و ارسال انبیا این است که عقل بشر محدود است و رسول خدا(ص) اگر بدون ارتباط با خدا یعنی از ناحیه خود سخنی بگوید او نیز از این جهت مانند ما بشر است و سخن او اتمام حجت نخواهد بود. آنچه گفته شد دو مرحله از مراحل عصمت قرآن مجید است که به آن عصمت در مقام (تلقی و ابلاغ وحی) گفته می‌شود در این مرحله اولاً خدا در گفتارش صادق شناخته می‌شود ثانیا فرشته و آورنده وحی از هر گونه تصرف عمومی و سهوی در پیام الهی مصون است و پیام الهی را کاملاً دقیق به پیامبر می‌رساند. ثالثا دستگاه ادراکی پیامبر در دریافت پیام خدا گرفتار هیچ گونه خطایی نمی‌شود و آن را کاملاً به درستی دریافت می‌دارد رابعا آنچه پیامبر دریافت کرده است را بدون اندک کم و کاست یا تغییر و تبدیل به مردم ابلاغ می‌کند و ماینطق عن الهوی * ان هو الاوحی یوحی ، (نجم، آیات 3 و 4) بنابراین قرآن مجید از مبدأ صدور تا ابلاغ عمومی در جامعه از مصونیت و معصومیت کامل برخوردار است آن گاه نوبت به بررسی تحریف ناپذیری قرآن در عرصه جامعه و تاریخ می‌رسد. ب) عرصه جامعه و تاریخ: قرآن پژوهان این عرصه را از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داده‌اند: 1- مصونیت در زمان رسول الله:محققین علوم قرآنی درباره آن به دلایل ذیل تمسک نموده‌اند: الف) دلایل تاریخی: 1- عنصر نزول تدریجی قرآن یکی از تمهیدات الهی برای مصون ماندن قرآن نزول تدریجی آن، آن هم با سبک و برنامه‌ای ویژه است. به شهادت تاریخ به دستور پیامبر عده‌ای از مسلمانان بلافاصله آیات نازل شده را می‌نوشتند. 2- وضعیت فرهنگی جامعه بی شک از اهتمام پیامبر(ص) بر قرائت قرآن و تحفیظ آن بر مسلمانان جامعه آن روز فضیلت بزرگی برای حفظ قرآن قائل شده بودند. 3- تکامل خط و کتابت به نظر محققان شرایط و موقعیت برای حفظ و صیانت قرآن از طریق تکامل خط و پیشرفت امر نگارش مهیا بود. ب) دلایل قرآنی و روائی: مفاد آیاتی مانند آیه 9 سوره حجر و آیه 42 سوره فصلت این است که قرآن هم از درون به لحاظ نفوذ ناپذیری و هم از برون به دلیل نگهبانی خداوند مصونیتش تأمین شده است افزون بر آن ظهور احادیثی مثل حدیث ثقلین هم این است که قرآن به صورت سالم در زمان پیامبر به مردم تحویل داده شده است. 2- مصونیت در زمان خلفا و پس از آن: محققان در این مرحله دلایل نفی تحریف را به لحاظ نفی نقصان و نفی زیاده تقسیم کرده‌اند. دلایل کاهش ناپذیری قرآن به شرح ذیل است: 1- رویکرد تاریخی: تحلیل تاریخی را می‌توانیم از ابعاد ذیل دنبال کنیم: الف) قرآن مجید کتابی بوده است که باتمام شئون زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان مرتبط بوده و مسلمانان سیاست، اقتصاد و قوانین اخلاقی و حتی آداب و رسوم معاشرتی خود را از آن می‌گرفته‌اند کتابی که تا این اندازه با زندگی مردم در آمیخته چگونه ممکن است کاهشی درآن پیدا شود احتمال کاهش به منزله این است که احتمال دهیم در قانون اساسی یک ملت بزرگ تغییر و حذف واقع شود و کسی متوجه آن نگردد. ب) اهتمام به نگه داری و حفظ قرآن کریم در میان مسلمانان جایگاه والایی داشت. ازاین‌رو در تاریخ مشاهده می‌شود نسل بعد از نسل قرآن را سینه به سینه حفظ می‌کردند و به نسل بعدی انتقال می‌دادند. ج) مسأله دیگر بررسی ارتباط تاریخی حکومتها با آیات قرآن است. حساسیت خاص مسلمانان مانع از این کار می‌شد و از سوی دیگر آیات سیاسی صریح و نص در مصادیق مشخص و جزئی نیستند تا بهانه‌ای برای تحریف متصور باشد. 2- رویکرد قرآنی: تحدی قرآن به نظر برخی از محققان کم شدن کلمه با کلماتی از یک جمله زیبایی و دلربایی نخستین آن را از میان می‌برد و مجالی برای تحدی با آن نمی‌گذارد. 3- رویکرد عقلی: محققان قرآنی این مسأله را از ابعاد متفاوت پی گرفته‌اند: الف) برهان حکمت: خداوند حکیم برای هدایت بشر قرآن را فرستاد و با توجه بر خاتمیت دین و پیامبر(ص) اگر قرآن تحریف شود پیامبر دیگری که راه صحیح را به مردم نشان دهد نخواهد آمد و مردم گمراه خواهند شد و این امر با ساحت اقدس خداوند سازگار نیست. ب) تکلیف به مالایطاق: اگر گفته شود کتابی که بعد از رحلت پیامبر وجود دارد به جهت احتمال کاهش غیر از آن کتاب موجود در عصر خود آن حضرت می‌باشد لازم می‌آید خداوند انسان‌ها ی بعد از رحلت را به برنامه‌هایی مکلف سازد که از حیطه قدرت آنها بیرون است چون فرض این است که خداوند مسلمانان را به عمل نمودن بر قرآن زمان رسول الله(ص) مکلف ساخته است. دلایل تحریف ناپذیری قرآن از نوع زیادی: 1- دلایل تاریخی: مشروح دلایل فوق در بندهای الف و ب و ج از بخش قبلی به صورت مفصل بیان شد. 2- دلایل عقلی: الف) اعجاز قرآن اگر نظم و محتوای ویژه قرآن فوق توان بشر است هر گونه دستکاری بشر در این آیات که به آن محتوا و نظم آسیب رساند قرآن را فروتر از حد اعجاز خواهد کرد و حال آن که اعجاز برای قرآن در همه زمان‌ها ثابت بوده است. ب) جاودانگی قرآن، قرآن در موارد متعددی از جمله آیه 14 سوره طارق و آیه 105 سوره اسری خود را قول فصل و حق معرفی می‌کند واضح است که فصل و حق بودن با جاودانگی ملازمه دارد زیرا آنچه که جدا کننده حق از باطل و یا حقیقت ثابت باشد نمی‌تواند همیشگی نباشد بنابراین قرآن ابدی است و چون قرآن محرّف نمی‌تواند برای همیشه جدا کننده باشد جاودانه هم نمی‌تواند باشد ازاین‌رو جاودانه بوده قرآن نشان از مصونیت قرآن از تحریف می‌باشد. ج) خاتمیت دین اسلام قرآن در مواقع متعددی خود را کلام خدا سند نبوت و کتاب اسلام می‌نامد مانند آیه 34 سوره طور و آیه 88 سوره اسری و از سوی دیگر دین اسلام را آخرین دین معرفی می‌کند مثل آیه 85 سوره آل عمران و آیه 40 سوره احزاب. روشن است که خاتمیت به معنای مصونیت از تحریف است سخن در این است که چه چیزی از دین باید مصون از تحریف باشد؟ یقینا آن چه به نام دین و مجموعه هدایت الهی برای یک پیامبر نازل گشته است یعنی کتاب او باید مصون از تحریف باشد و این شرط لازمه مصونیت دین از تحریف است. 3- دلایل قرانی: الف) تحدی دایمی قرآن اگر کسی ادعا کند یکی از سور قرآن در قرآن نازل شده بر پیامبر(ص) نبوده و بعدا اضافه شده است این مدعا را آیات تحدی نفی می‌کند زیرا اگر چنین بود پس باید بتوان مانند آن یک سوره سوره‌ای فراهم آورد. ب) نفوذ ناپذیری قرآن، بدون تردید نوع چنین کلمات و محتوای مطالب قرآن خود دژی مستحکم محسوب می‌شود که اگر مطلبی بر آن افزوده شود در میان مطالبش پوشیده نخواهد ماند. 4- دلایل نقلی و تعبدی: الف) لزوم تواتر قرآن مقصود از آن این است که قرآن در هر حرف و هر کلمه و حتی در حرکات و سکنات نیز باید متواتر باشد یعنی همه مسلمانان آن را دست به دست وسینه به سینه به طور همگانی نقل کرده باشند ازاین‌رو چون تمام آیات قرآنی در زمانهای پس از رحلت پیامبر به این صفت تواتر دارا بوده‌اند می‌توان این نتیجه را از آن گرفت که همه آیات قرآن از خود قرآن بوده و هیچ گونه آیه‌ای بر آن افزوده نشده است. ب) روایات وارده در باره قران این گونه روایات مختلف است. یکی آن دسته از روایات برای شناسایی درستی و نادرستی خود روایات است که می‌گویند: آنها را بر قرآن عرضه کنید موافقین کتاب را اخذ و مخالفین آن را طرد کنید دیگری آن دسته از روایات است که دستور می‌دهند برای اخذ علوم و معارف و احکام به قرآن مراجعه کنید و بالاخره روایاتی که با صراحت و یا با ملازمه قطعی بر مصونیت قرآن از تحریف در زمان ائمه(ع) دلالت دارند مانند سخن امام صادق(ع): (هو کلام و کتاب الله و وحی الله و تنزیله...) معلوم است که قرآن بایستی همواره راه سلامت را در پیش داشته باشد تا بتواند معیار و محل مراجعه و... باشد ازاین‌رو طبق مفاد این گونه روایات هر گونه شبهه‌ای منتفی می‌گردد. قرآن کنونی دست نخورده و همان قرآن نازل شده بر رسول اکرم(ص) است، شواهد قطعی وجود دارد زیرا قرآن به تواتر نقل شده و تواتر قطعی است. ادله عقلی و نقلی دیگری نیز بر این مسأله دلالت دارد. برای مطالعه بیشتر ر.ک: 1 آموزش علوم قرآن محمد هادی معرفت 2 قرآن شناسی مصباح یزدی 3 قرآن هرگز تحریف نشده است حسن زاده آملی 4 التحقیق فی نفی التحریف عن القرآن محمد هادی معرفت روشن است که اگر خداوند اراده می‌فرمود که انجیل وتورات از تحریف مصون بدارد چنین می‌شد ولی اراده خداوند گزاف نیست. بلکه اراده او برطبق مصلحت و حکمت جریان می‌یابد. حال در مورد عدم تعلق اراده الهی بر جلوگیری از تحریف کتاب‌های آسمانی گذشته به این نکات می‌توان اشاره نمود. الف) چون ادیان پیشین برای مقطع و برهه‌ای از تاریخ کارآیی داشته و قهرا با پیشرفت زمان و تاریخ باید در آنها تحولاتی حاصل می‌شد. حفظ آن کتاب‌ها برای همیشه ضروری نبوده است. ب ) برای حفظ یک متن به صورت اصلی باید شرایطی فراهم باشد. در اعصار گذشته تکامل خط وکتابت به آن میزان نبوده است که بتواند متنی را دربستر خویش و به صورت کامل حفظ نماید. البته با رشد تمدن بشری زمینه‌های لازم برای چنین امری پدیدار می‌شد. ج ) چون اسلام دین ابدی و قرآن سند جاوید آن است وحالت منتظره‌ای برای آن وجود ندارد باید از دستخوش تحریف و دگرگونی مصون بماند. ولی کتاب‌های آسمانی گذشته به دلیل داشتن حالت منتظره چنین ضرورتی را ایجاب نمی‌کردند. د ) آنچه از برخی از آیات قرآن به دست می‌آید آن است که نسخه‌هایی از تورات و انجیل تا روزهای آغازین دین اسلام به صورت تحریف نشده باقی بوده است و آنچه دست علمای ادیان بوده حقایق را در برداشته که پس از ظهور پیامبر اسلام توسط علمای آنها مورد کتمان واقع شد. بر این اساس غالب تحریفها (اگر صورت گرفته باشد) پس از نزول قرآن صورت گرفته و در این صورت باید گفت: تورات و انجیل تاپایان دوران مأموریت خویش تا حدی از تحریف مصون بوده‌اند. بهترین دلیل بر عدم تحریف قرآن این است که قرآن به تواتر رسیده و در هر عصری تواتر خود را حفظ نموده است و تحقیقات تاریخی و مقایسه بین قرآنهای موجود و قرآن‌های صدر اسلام که نسخه‌هایی از آنها در موزه‌های بزرگ جهان موجود است نشان می‌دهد که حتی یک (واو) از این کتاب الهی کم و زیاد نشده است. eporsesh.com
درباره نحوه نزول وحی بر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و چگونگی مصونیت آن از خطا توضیح دهید.
قرآن دو نوع نزول دارد: دفعی و تدریجی. آن جا که مفاهیم و حقایق قرآن بر قلب رسول(ص) فرود آمده، نزول (دفعی) است و آن جا که مفاهیم در قالب الفاظ عربی در مدت بعثت رسول(ص) شکل گرفته و بر آن حضرت فرود آمده، (نزول تدریجی) است.
فیض کاشانی، ابو عبداللّه زنجانی و علامه طباطبایی این نظر را تأیید کردهاند. دلیل فیض کاشانی، احادیث رسیده در این زمینه است. علاّمه نیز یکی از دو دلیل زیر را بیان کرده است:
1. فرق بین انزال و تنزیل؛ (انزال) نزول دفعی و یک مرتبه فرود آمدن چیزی و (تنزیل) نزول تدریجی چیزی را گویند. آیه 1 سوره (هود) و آیه 2 سوره (یوسف) این مطلب را تأیید میکند.
2. آیههای قرآن بیانگر این نکته است که گاهی رسول خدا(ص)، در قرائت قرآن عجله داشتند. از این بیان روشن میشود که مفاهیم و معانی در نزد آن حضرت بوده که میتوانستند در قرائت عجله کنند. آیه 16 سوره (قیامت) و آیه 114 سوره (طه)، مؤید این مطلب است،(ر.ک: تاریخ قرآن، ابوعبدالله زنجانی، ص 10؛ تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج 1، ص 41؛ تفسیر المیزان، ج 18، ص 132).
با توجه به این مطالب، روشن میشود که ممکن است قرآن در عین حال که مفاهیم آن هر ساله بر قلب پیامبر(ص) فرود میآمد؛ در شرایط معین و موقعیتهای مناسب نیز در قالب الفاظ بر پیامبر(ص) فرود آمده باشد. ازاینرو حقایق بسیط، بدون آن که در قالب الفاظ بیایند، هرساله بر پیامبر(ص) نازل میگشت.
اما در رابطه با مصونیت قرآن از تحریف لازم است به نکاتی اشاره کنیم:
1- شکی نیست در اینکه به (عهدین) کنونی نمیتوان تکیه کرد زیرا به دلیل بشری بودن تدوین و تألیف آن دو به انواع تحریفات گرفتار آمدهاند بخشی از آنها عبارتند از: آموزه تثلیث، اتهامات ناروا به پیامبران، وجود افسانهها، گناه فطری انسانها، توجیه ظلم و ستم وتناقضات که آمده است، قرآن نیز این مسأله را تأیید کرده و بدان تأکید میکند از آن جمله: آل عمران/ 78، بقره/ 79، مائده/ 41، صف/ 8. روایتی نیز در این زمینه از علی(ع) نقل شده است. (ر.ک: بحارالانوار، ج 77، ص 276، حدیث 1 و ج92، ص 43، حدیث 3) (درباره بشری بودن کتب آسمانی پیشین (تورات و انجیل) ر.ک: جان ناس، تاریخ ادیان، ص 576 و ساروخاچیکی، کتاب مقدس را بهتربشناسیم، ص 31 و ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 695)
2- قرآن مجید در آیات متعدد و با بیانهای مختلف این نکته را متذکر میشود که در کتب آسمانی گذشته بشارت قرآن کریم از سوی خدا و نزول آن بر پیامبر(ص) مطرح شده است به خصوص آیاتی که تأکید دارد اهل کتاب از نزول قرآن اطلاع کافی داشته، حقانیت آن رادریافته و نسبت به پیامبری رسول گرامی اسلام(ص) از شناخت کافی برخوردار بودهاند از باب نمونه: آیه 197 سوره شعراء میفرماید: او لم یکن لهم آیة ان یعلمه علماء بنی اسرائیل : آیا برایاهل کتاب آگاهی دانشمندان بنی اسرائیل از قرآن نشانه گویا و روشنی نیست{M، و آیه 114 از سوره انعام و آیه 94 از سوره یونس. (ر.ک: مصباح یزدی، قرآنشناسی، ج 1،ص -190 199)
3- در این جا دو نکته حائز اهمیت است:
الف) بشارت به ظهور پیامبر دیگر و تصریح به آن در تورات و انجیل: به طور یقین، معنای این بشارت این است که تداوم شریعت موسی و عیسی(ع) همیشگی نیست بلکه با ظهورپیامبر موعود، زمان عمل به آن شریعت به سر میآید و شخص متدین به کتاب مقدس، میبایست به پیروی از آیین پیامبر موعود بگرود. به طور نمونه عباراتی از عهدین که قابل انطباق بر پیامبر(ص) است چنین است در انجیل یوحنا در مواقع مختلف خبر از ظهور پیامبری به نام(Paracliteoo Periclite) داده میشود گرچه در انطباق آن بر پیامبر(ص) میان دانشمندان مسلمان و مسیحی اختلاف نظر وجود دارد ولی به هر حال خالی از دلالت نیست.(ر.ک: یوحنا 16: 7و 14: -25 27 و14:16 به نقل از سویههای پلورالیزم، نوشته محمد حسن قدروان قراملکی)
در زمینه بشارت های کتب آسمانی پیشین (تورات و انجیل) کتب متعددی نوشته شده است که ما در این مجال تنها به چند نمونه بارز بسنده می کنیم:
1- در سه مورد از (انجیل یوحنا) روی واژه (فار قلیط) یا (فار قلیطا) تکیه شده است که در ترجمه های فارسی به تسلی دهنده ترجمه شده است، از جمله:
در یک جا می خوانیم: و من از پدر خواهم خواست و او تسلی دهنده دیگر (فار قلیطا) به شما خواهد داد که تا به ابد با شما باشد.(انجیل یوحنا، باب 14 جمله 16).
و در جای دیگر آمده است: و چون آن تسلی دهنده (فار قلیطا) بیاید که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، یعنی روح راستی که از طرف پدر می آید او درباره من شهادت خواهد داد.(همان، باب 15، جمله 26).
و در باب بعد نیز آمده است: لیکن به شما راست می گویم که شما را مفید است که من بروم که اگر من نروم، آن تسلی دهنده (فار قلیطا) به نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد.(همان مدرک، باب 16، جمله 7).
قابل توجه اینکه فخر رازی در جلد 29 تفسیر خود صفحه 313 از اناجیل موجود در عصر خودش از انجیل یوحنا چنین نقل می کند که در باب 14 می گوید: ( و انا اطلب لکم الی ابی حتی یمنحکم و یوتیکم الفار قلیط حتی یکون معکم الی الابد) که عینا همان است که در بالا ذکر کردیم، ولی با تصریح به واژه فار قلیط. همین معنی را از باب 15 و 16 با تصریح به واژه فار قلیط ذکر می کند.
(فار قلیط) که در زبان یونانی (پریکلتوس) یا (پراقلیقوس) گفته می شود، بسیاری از مسیحیان آن را به معنای تسلی دهنده یا روح القدس تفسیر کرده اند، ولی جمعی آن را به معنی بسیار ستوده، که مطابق با نام احمد است و با آیه 6 سوره (صف) که می گوید: (من بشارت به رسولی می دهم که بعد از من می آید و نامش احمد است) کاملا تطبیق می کند، ذکر کرده اند.
آنچه از مطالعه دقیق در ریشه این لغت بر می آید این است که فار قلیط در اصل کلمه یونانی است، ریشه آن (پریقلتوس) به معنی بسیار ستوده بوده که با (پراقلیتوس) به معنی تسلی دهنده اشتباه کرده اند.
نویسنده کتاب (چراغ) (آقای حسینیان) در جزوه کوچک و پر محتوای خود عین متن لاتین انجیل یوحنا را از کتاب موسوم به (اناجیل) طبع پاریس تألیف (لامنه) موجود در کتابخانه مجلس شورای اسلامی در آغاز کتاب خود آورده است و به خوبی نشان می دهد که کلمه فار قلیط در آنجا به صورت (پِرِکلیت) ( که در عربی به معنی احمد و در فارسی به معنی بسیار ستوده است) آمده، نه به صورت پرکلیت (پاراکلیت) که به معنی تسلی دهنده است.(کتاب چراغ، ص 1) ولی بعدا متأسفانه در متون اناجیل تعبیر اول کنار رفت و تعبیر دوم به جای آن نشست.
و نیز می افزاید: قدمای نصاری از لفظ (پِرِکلیت)اسم خاص شخص فهمیده بودند، چون در ترجمه های سریانی عین لفظ را آورده یعنی (فار قلیط) و در ترجمه عبرانی که نزد من موجود است و شخصامشاهده کردم که (فر قلیط) آورده زیرا آن را اسم انسانی (معین) می دانستند و ترجمه عبرانی و سریانی نزد مسیحیان کمال اهمیت و اعتبار را دارد.(همان مدرک، ص6).
در واقع این واژه مانند واژه (محمد) و (علی) و (حسن) و امثال آنهاست که هرگز در ترجمه عبارات، ترجمه نمی شود و مثلا به جای جمله (جاء علی) هیج کس نمی گوید بلند مرتبه آمد، بلکه می گویند: علی آمد، اما متأسفانه علمای مسیحی در زمانهای بعد برای محو کردن این نشانه نبوت پیامبر اسلام (ص) اولا (پِرِکلیت) را به (پاراکلیت) تبدیل کردند و ثانیا آن رااز صورت اسم خاص بیرون آورده، به صورت معنی وصفی درآورده اند و به جای آن (تسلی دهنده) گفته اند(دقت کنید).
از این سخن بر می آید که واژه اصلی اگر (پریقلیتوس) باشد به معنی بسیار ستوده است، و اشتباها آن با (پراقلیتوس) به معنی تسلی دهنده بعید نیست، البته احتمال تعمد در این تفسیر نادرست نیز زیاد است.
مرحوم علامه شعرانی در کتاب خود (نثر طوبی) می گوید: (در یک کتاب لغت یونان دیده ام که (فار قلیط) را به معنی (بسیار ستوده) و کسی که به سر همه زبانها افتاده و از او به نیکی یاد می کنند ترجمه کرده اند، سپس می افزاید: کتب لغت یونانی به زبان انگلیسی و لغت فرانسه همه جا موجود است (می توانید به آن مراجعه کنید ولی) مسیحیان آن را به تصحیف می خوانند و به معنی تسلی دهنده ترجمه می کنند و ما خود در این باب رساله مستقلی نوشته ایم)(نثر طوبی، ج1، ص197).
در کتاب (فرهنگ لغات قرآن) نوشته دکتر قریب می خوانیم که: (مستفاد از روایات آن است که انبیاء عظام هر کدام به نوبه خود بشارت به آن حضرت (پیامبر اسلام) در کتابشان داده اند، سپس از بسیاری از منابع اسلامی نقل می کند که نام آن حضرت در انجیل (الفار قلیطا) که معنی آن احمد است می باشد)(جلد 1، ص351).
در کتاب (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم) آمده:(اصل این کلمه (فار قلیط) در یونانی (پِرِکلیت) تحریف شده که معنی آن احمد و پسندیده است، سپس به کلمه (پرکلیت) تحریف شده که معنی آن تسلی دهنده میباشد)(التحقیق، جلد2، ص305، ماده حمد).
از اینها گذشته در تعبیرات خود انجیل جمله هائی وجود دارد که نشان می دهد این کلمه به هر تعبیری باشد سخن از پیامبری می گوید که ظاهر می شود و آئینش جاویدان است.
جمله (من از پدر خواهم خواست، او تسلی دهنده دیگر به شما خواهد داد که تا به ابد با شما خواهد ماند) دلیل روشنی است که منظور از (تسلی دهنده دیگر) پیامبری است که آئینش ابدی و جاویدان است.(انجیل یوحنا، باب14، جمله16).
و در آنجا می گوید: (لیکن آن تسلی دهنده یعنی روح القدس که پدر او را به اسم من خواهد فرستاد، همان شما را هر چیز خواهد آموخت)(همان مدرک، جمله 26).
پیداست که این تسلی دهنده پیامبری است و نه روح القدس، و در تعلیمات او همه حقایق نهفته شده است و چیزی ناگفته باقی نخواهد گذاشت. به هر حال جای تردید نیست که کلمه (احمد) و یا واژه ای همانند آن در انچیلهای موجود در زمان پیامبر اسلام(ص) وجود داشته است و گرنه آیه ششم سوره (صف) شدیدا مورد اعتراض آنها قرار می گرفت و دستاویز خوبی برای مبارزه بر ضد اسلام می شد. در حالی که در تاریخ اسلام چنین چیزی را نقل نکرده اند. بنابراین چنین به نظر می رسد که وقتی بعضی از علمای مسیحی موقعیت خود را در خطر دیدند تصمیم بر تحرییف و تبدیل آن به معانی دیگر گرفتند و حتی در بعضی از کتب مسیحیان که قرنها بعد از ظهور پیامبر اسلام (ص) در گوشه و کنار وجود داشته همان نام مقدس پیامبر به چشم می خورده است.
شاهد این سخن بیان جالبی است که یکی از دانشمندان مسیحی که اسلام را پذیرفته در کتاب خود (أنیس الأعلام) که یک کتاب تحقیقی جالب است، پرده از روی آن برداشته است.
او که خود یکی از کشیشان معروف مسیحی بوده و تحصیلات خود را نزد علمای بزرگ مسیحی به پایان رسانده و به مقام ارجمندی از نظر آنان نائل شده، در مقدمه کتاب خود ماجرای عجیب اسلام آوردنش را چنین شرح می دهد: ( ... بعد از تجسس بسیار و زحمات فوق العاده و گردش در شهرها خدمت کشیش والامقامی رسیدم، که از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، فرقه کاتولیک از سلاطین و غیره سوالات دینی خود را به او مراجعه می کردند، من نزد او مدتی مذاهب مختلفه نصارا را فرا گرفتم، او شاگردان فراوانی داشت ولی در میان همه به من علاقه خاصی داشت کلید های منزل ... همه در دست من بود فقط کلید یکی از صندوقخانه ها را پیش خود نگاه داشته بود...
در این بین روزی کشیش مزبور را عارضه ای رخ داد و به من گفت: به شاگردها بگو حال تدریس ندارم وقتی نزد شاگردان آمدم دیدم مشغول بحثند منجر شد به معنی لفظ (فار قلیطا) در سریانی و (پریکلتوس) به زبان یونانی ... جدال آنها به طول انجامید هر کسی رأئی داشت...
پس از بازگشت استاد پرسید: امروز چه مباحثه کردید؟ من اختلاف آنها را در لفظ (فار قلیطا) از برای او تقریر کردم ... گفت: تو کدام یک از اقوال را انتخاب کردی؟ گفتم: مختار فلان مفسر را اختیار کرده ام.
کشیش گفت: تقصیر نکرده ای و لکن حق و واقع خلاف همه این اقوال است، زیرا حقیقت این را نمی دانند مگر (راسخان فی العلم) از آنها هم تعداد کمی با آن حقیقت آشنا هستند، من اصرار کردم که معنی آن را برایم بگوئید. وی سخت گریست و گفت هیچ چیز را از تو مضایقه نمی کنم... در فرا گرفتن معنی اسم اثر بزرگی است ولی به مجرد انتشار من و تو را خواهند کشت! چنانچه عهد کنی به کسی نگوئی این معنی را اظهار می کنم.. من به تمام مقدسات قسم خورده ام که نام او را فاش نکنم. پس گفت: این اسم از اسماء (پیامبر مسلمین) است و به معنی (احمد) و (محمد) است.
پس از آن کلید آن اطاق کوچک را به من داد و گفت: در فلان صندوق را باز کن و فلان و فلان کتاب را بیاور. کتابها را نزد او آوردم این دو کتاب به خط یونانی و سریانی پیش از ظهور پیامبر اسلام بر پوست نوشته شده بود.
در هر دو کتاب لفظ (فار قلیطا) را به معنی (احمد) و (محمد) ترجمه نموده بودند. سپس استاد اضافه کرد: علمای نصاری قبل از ظهور پیامبر اسلام اختلافی نداشتند که (فار قلیطا) به معنی (احمد و محمد) است ولی بعد از ظهور محمد برای بقای ریاست خود و استفاده مادی آن را تأویل کردند و معنی دیگری برای آن اختراع نمودند و آن معنی قطعا منظور صاحب انجیل نبوده است.
سوال کردم درباره (دین نصارا) چه می گوئی؟ گفت: با آمدن دین اسلام منسوخ است، این لفظ را سه بار تکرار نمود. پس گفتم: در این زمان طریقه نجات و صراط مستقیم ... کدام است؟ گفت: منحصر است در متابعت محمد(ص). گفتم: آیا تابعان او از اهل نجاتند؟ گفت: ای والله (سه بار تکرار کرد) ... سپس استاد گریه کرد و من هم بسیار گریستم. گفت: اگر آخرت و نجات می خواهی البته باید دین حق را قبول نمائی... و من همیشه تو را دعا می کنم به شرط اینکه در روز قیامت شاهد باشی که در باطن مسلمان و از تابعان حضرت محمد(ص) هستم... هیچ شکی نیست که امروز بر روی زمین (دین اسلام) دین خداست...)(اقتباس با کمی اختصار از هدایت دوم مقدمه کتاب (انیس الأعلام)).
چنانکه ملاحظه می کنید طبق این سند علمای اهل کتاب پس از ظهور پیامبر اسلام(ص) به خاطر منافع شخصی خود، نام و نشانه های او را طور دیگری تفسیر و توجیه کردند! و حتی در کتاب ادریس افزون بر نام پیامبر(ص) اسامی اهل بیت نیز بدین صورت آمده است: پاراکلیتوس (محمد) ایلیا (علی) ططه (فاطمه) شبر(حسن) شُبر (حسین)، (ر.ک: صادقی، محمد، بشارات عهدین، ص 230).
ب ) حکم عقل بر برتری کتاب آسمانی متأخر: علاوه بر آن چه گفته شده عقل برای ترجیح قرآن بر کتب آسمانی پیشین مرجح دیگری دارد و آن بنای عقل و عقلا در محاورات و وضع قوانین بر اخذ و مبنای عمل قرار دادن حکم و پیامی است که در مرحله آخر وضع شده باشد و به مکلفان ابلاغ شده است. خلاصه گر چه عبارات کنونی عهدین دلالت صریح بر این ندارند که قرآن اکمل کتب است اما چنانکه گذشت بر اساس دلایل قرآنی روائی، عقلی و عقلایی پذیرش برتری قرآن بر دیگرکتب آسمانی بدیهی است.
در پاسخ به این پرسش میتوان به چند نکته اساسی اشاره کرد:
1- با توجه بر مطالبی که در پاسخ پرسش اول بیان شد، به خوبی معلوم میگردد که کتاب آسمانی برتر همانا قرآن کریم است زیرا نوید آمدن آن در آینده از طرف کتب آسمانی پیشین در واقع تلویح و اذعان بر این امر است که کتاب پسین کاملتر از کتاب قبلی میباشد و ازطرف دیگر عقل هم به برتری و حجیت کتاب متأخر حکم میکند افزون بر آن که تاریخ نیز گواه است که میان نزول انجیل و قرآن کتاب آسمانی دیگری برای هدایت بشریت نازل نشده است، بنابراین قرآن تنها کتاب برتر در میان کتب است.
2- در پاسخ از این که به چه دلایلی این کتاب آسمانی گرفتار تحریف نگشته است؟ قرآن پژوهان پاسخهای مختلفی را برای آن ذکر کردهاند پارهای از آنها را یاد آور میشویم:
الف) مقام تلقی و ابلاغ وحی: از مقایسه وحی با معارف بشری همین اندازه میتوان گفت که وحی خارج از معارف بشری (حس و تجربه و عقل و حدس و حتی شهود عرفانی) بوده و از سنخ آنها و هم رتبه با معارف انسانینمیتواند به شمار بیاید نتیجه این که معرفت وحیانی نه معرفت عقلی است چنانکه فارابی آن را پذیرفته است و نه براساس دادههای نوین علوم اجتماعی و روانشناسی، تبلور شخصیت و روح باطنی یا نبوغ اجتماعی است و نه در قلمرو مکاشفه نفسانی و الهام عرفانی جای میگیرد.
از این جا به تمایز دیدگاه مسلمانان با دیدگاه غالب مسیحیان در موضوع وحی پی میبریم، زیرا وحی در نظر مسلمانان طریق ویژه القای پیام الهی بر پیامبر(ص) است که در آن هم معنا و هم لفظ هر دو از ناحیه خداوند فرستاده میشود و پیامبر(ص) هیچ نقشی جز گیرندگی وحفظ و انتقال خبر به مردم ندارد لذا حقیقت و پیام واقعی خدا از طریق او به انسانها میرسد در مقابل مسیحیان حقیقت وحی را به گونه دیگری تفسیر کردند به نظر آنها وحی از مقوله لفظ و پیام نیست بلکه از نوع انکشاف و تجلی است نتیجه چنین رویکردی به وحی این میشود که گفته شود متون مقدس در واقع پیامهای الهی نیستند بلکه تجربههای مدونی مؤلفاناند که به کمک ذهن و قلم آنها تعبیر یافتهاند. بنابراین وحی در نظر مسلمانان گفتار خدایی است که فرشتهای آن را حمل نموده به بشری میرساند که در این صورت پیامبر سخن فرشته را میشنود که سخن خدا را حکایت مینماید. مانند وحی که بر پیامبر(ص) بوده ایشان هم چون پیامبران پیشین تنها واسطه در رساندن پیام به مردم بودهاند و لذا حتی قوه دراکه آن حضرت هم نمیتوانست در این امر شریف دخل و تصرفی بکند.
یکی از شواهد عمومی بر تأیید و تثبیت نظر مسلمانان تکرار واژههایی هم چون (قل) و (تؤمر) و (فاصدع) و امثال آن در خود قرآن کریم است که ثابت میکند عین سخنان خدا به مردم رسیده است. البته ریشه آن دلیل عقلی است چون لزوم وحی و ارسال انبیا این است که عقل بشر محدود است و رسول خدا(ص) اگر بدون ارتباط با خدا یعنی از ناحیه خود سخنی بگوید او نیز از این جهت مانند ما بشر است و سخن او اتمام حجت نخواهد بود.
آنچه گفته شد دو مرحله از مراحل عصمت قرآن مجید است که به آن عصمت در مقام (تلقی و ابلاغ وحی) گفته میشود در این مرحله اولاً خدا در گفتارش صادق شناخته میشود ثانیا فرشته و آورنده وحی از هر گونه تصرف عمومی و سهوی در پیام الهی مصون است و پیام الهی را کاملاً دقیق به پیامبر میرساند. ثالثا دستگاه ادراکی پیامبر در دریافت پیام خدا گرفتار هیچ گونه خطایی نمیشود و آن را کاملاً به درستی دریافت میدارد رابعا آنچه پیامبر دریافت کرده است را بدون اندک کم و کاست یا تغییر و تبدیل به مردم ابلاغ میکند و ماینطق عن الهوی * ان هو الاوحی یوحی ، (نجم، آیات 3 و 4) بنابراین قرآن مجید از مبدأ صدور تا ابلاغ عمومی در جامعه از مصونیت و معصومیت کامل برخوردار است آن گاه نوبت به بررسی تحریف ناپذیری قرآن در عرصه جامعه و تاریخ میرسد.
ب) عرصه جامعه و تاریخ: قرآن پژوهان این عرصه را از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار دادهاند:
1- مصونیت در زمان رسول الله:محققین علوم قرآنی درباره آن به دلایل ذیل تمسک نمودهاند:
الف) دلایل تاریخی:
1- عنصر نزول تدریجی قرآن یکی از تمهیدات الهی برای مصون ماندن قرآن نزول تدریجی آن، آن هم با سبک و برنامهای ویژه است. به شهادت تاریخ به دستور پیامبر عدهای از مسلمانان بلافاصله آیات نازل شده را مینوشتند.
2- وضعیت فرهنگی جامعه بی شک از اهتمام پیامبر(ص) بر قرائت قرآن و تحفیظ آن بر مسلمانان جامعه آن روز فضیلت بزرگی برای حفظ قرآن قائل شده بودند.
3- تکامل خط و کتابت به نظر محققان شرایط و موقعیت برای حفظ و صیانت قرآن از طریق تکامل خط و پیشرفت امر نگارش مهیا بود.
ب) دلایل قرآنی و روائی:
مفاد آیاتی مانند آیه 9 سوره حجر و آیه 42 سوره فصلت این است که قرآن هم از درون به لحاظ نفوذ ناپذیری و هم از برون به دلیل نگهبانی خداوند مصونیتش تأمین شده است افزون بر آن ظهور احادیثی مثل حدیث ثقلین هم این است که قرآن به صورت سالم در زمان پیامبر به مردم تحویل داده شده است.
2- مصونیت در زمان خلفا و پس از آن:
محققان در این مرحله دلایل نفی تحریف را به لحاظ نفی نقصان و نفی زیاده تقسیم کردهاند. دلایل کاهش ناپذیری قرآن به شرح ذیل است:
1- رویکرد تاریخی: تحلیل تاریخی را میتوانیم از ابعاد ذیل دنبال کنیم:
الف) قرآن مجید کتابی بوده است که باتمام شئون زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان مرتبط بوده و مسلمانان سیاست، اقتصاد و قوانین اخلاقی و حتی آداب و رسوم معاشرتی خود را از آن میگرفتهاند کتابی که تا این اندازه با زندگی مردم در آمیخته چگونه ممکن است کاهشی درآن پیدا شود احتمال کاهش به منزله این است که احتمال دهیم در قانون اساسی یک ملت بزرگ تغییر و حذف واقع شود و کسی متوجه آن نگردد.
ب) اهتمام به نگه داری و حفظ قرآن کریم در میان مسلمانان جایگاه والایی داشت. ازاینرو در تاریخ مشاهده میشود نسل بعد از نسل قرآن را سینه به سینه حفظ میکردند و به نسل بعدی انتقال میدادند.
ج) مسأله دیگر بررسی ارتباط تاریخی حکومتها با آیات قرآن است. حساسیت خاص مسلمانان مانع از این کار میشد و از سوی دیگر آیات سیاسی صریح و نص در مصادیق مشخص و جزئی نیستند تا بهانهای برای تحریف متصور باشد.
2- رویکرد قرآنی: تحدی قرآن به نظر برخی از محققان کم شدن کلمه با کلماتی از یک جمله زیبایی و دلربایی نخستین آن را از میان میبرد و مجالی برای تحدی با آن نمیگذارد.
3- رویکرد عقلی: محققان قرآنی این مسأله را از ابعاد متفاوت پی گرفتهاند:
الف) برهان حکمت: خداوند حکیم برای هدایت بشر قرآن را فرستاد و با توجه بر خاتمیت دین و پیامبر(ص) اگر قرآن تحریف شود پیامبر دیگری که راه صحیح را به مردم نشان دهد نخواهد آمد و مردم گمراه خواهند شد و این امر با ساحت اقدس خداوند سازگار نیست.
ب) تکلیف به مالایطاق: اگر گفته شود کتابی که بعد از رحلت پیامبر وجود دارد به جهت احتمال کاهش غیر از آن کتاب موجود در عصر خود آن حضرت میباشد لازم میآید خداوند انسانها ی بعد از رحلت را به برنامههایی مکلف سازد که از حیطه قدرت آنها بیرون است چون فرض این است که خداوند مسلمانان را به عمل نمودن بر قرآن زمان رسول الله(ص) مکلف ساخته است.
دلایل تحریف ناپذیری قرآن از نوع زیادی:
1- دلایل تاریخی: مشروح دلایل فوق در بندهای الف و ب و ج از بخش قبلی به صورت مفصل بیان شد.
2- دلایل عقلی: الف) اعجاز قرآن اگر نظم و محتوای ویژه قرآن فوق توان بشر است هر گونه دستکاری بشر در این آیات که به آن محتوا و نظم آسیب رساند قرآن را فروتر از حد اعجاز خواهد کرد و حال آن که اعجاز برای قرآن در همه زمانها ثابت بوده است.
ب) جاودانگی قرآن، قرآن در موارد متعددی از جمله آیه 14 سوره طارق و آیه 105 سوره اسری خود را قول فصل و حق معرفی میکند واضح است که فصل و حق بودن با جاودانگی ملازمه دارد زیرا آنچه که جدا کننده حق از باطل و یا حقیقت ثابت باشد نمیتواند همیشگی نباشد بنابراین قرآن ابدی است و چون قرآن محرّف نمیتواند برای همیشه جدا کننده باشد جاودانه هم نمیتواند باشد ازاینرو جاودانه بوده قرآن نشان از مصونیت قرآن از تحریف میباشد.
ج) خاتمیت دین اسلام قرآن در مواقع متعددی خود را کلام خدا سند نبوت و کتاب اسلام مینامد مانند آیه 34 سوره طور و آیه 88 سوره اسری و از سوی دیگر دین اسلام را آخرین دین معرفی میکند مثل آیه 85 سوره آل عمران و آیه 40 سوره احزاب. روشن است که خاتمیت به معنای مصونیت از تحریف است سخن در این است که چه چیزی از دین باید مصون از تحریف باشد؟ یقینا آن چه به نام دین و مجموعه هدایت الهی برای یک پیامبر نازل گشته است یعنی کتاب او باید مصون از تحریف باشد و این شرط لازمه مصونیت دین از تحریف است.
3- دلایل قرانی:
الف) تحدی دایمی قرآن اگر کسی ادعا کند یکی از سور قرآن در قرآن نازل شده بر پیامبر(ص) نبوده و بعدا اضافه شده است این مدعا را آیات تحدی نفی میکند زیرا اگر چنین بود پس باید بتوان مانند آن یک سوره سورهای فراهم آورد.
ب) نفوذ ناپذیری قرآن، بدون تردید نوع چنین کلمات و محتوای مطالب قرآن خود دژی مستحکم محسوب میشود که اگر مطلبی بر آن افزوده شود در میان مطالبش پوشیده نخواهد ماند.
4- دلایل نقلی و تعبدی:
الف) لزوم تواتر قرآن مقصود از آن این است که قرآن در هر حرف و هر کلمه و حتی در حرکات و سکنات نیز باید متواتر باشد یعنی همه مسلمانان آن را دست به دست وسینه به سینه به طور همگانی نقل کرده باشند ازاینرو چون تمام آیات قرآنی در زمانهای پس از رحلت پیامبر به این صفت تواتر دارا بودهاند میتوان این نتیجه را از آن گرفت که همه آیات قرآن از خود قرآن بوده و هیچ گونه آیهای بر آن افزوده نشده است.
ب) روایات وارده در باره قران این گونه روایات مختلف است.
یکی آن دسته از روایات برای شناسایی درستی و نادرستی خود روایات است که میگویند: آنها را بر قرآن عرضه کنید موافقین کتاب را اخذ و مخالفین آن را طرد کنید دیگری آن دسته از روایات است که دستور میدهند برای اخذ علوم و معارف و احکام به قرآن مراجعه کنید و بالاخره روایاتی که با صراحت و یا با ملازمه قطعی بر مصونیت قرآن از تحریف در زمان ائمه(ع) دلالت دارند مانند سخن امام صادق(ع): (هو کلام و کتاب الله و وحی الله و تنزیله...) معلوم است که قرآن بایستی همواره راه سلامت را در پیش داشته باشد تا بتواند معیار و محل مراجعه و... باشد ازاینرو طبق مفاد این گونه روایات هر گونه شبههای منتفی میگردد.
قرآن کنونی دست نخورده و همان قرآن نازل شده بر رسول اکرم(ص) است، شواهد قطعی وجود دارد زیرا قرآن به تواتر نقل شده و تواتر قطعی است. ادله عقلی و نقلی دیگری نیز بر این مسأله دلالت دارد.
برای مطالعه بیشتر ر.ک:
1 آموزش علوم قرآن محمد هادی معرفت 2 قرآن شناسی مصباح یزدی 3 قرآن هرگز تحریف نشده است حسن زاده آملی 4 التحقیق فی نفی التحریف عن القرآن محمد هادی معرفت روشن است که اگر خداوند اراده میفرمود که انجیل وتورات از تحریف مصون بدارد چنین میشد ولی اراده خداوند گزاف نیست. بلکه اراده او برطبق مصلحت و حکمت جریان مییابد. حال در مورد عدم تعلق اراده الهی بر جلوگیری از تحریف کتابهای آسمانی گذشته به این نکات میتوان اشاره نمود.
الف) چون ادیان پیشین برای مقطع و برههای از تاریخ کارآیی داشته و قهرا با پیشرفت زمان و تاریخ باید در آنها تحولاتی حاصل میشد. حفظ آن کتابها برای همیشه ضروری نبوده است.
ب ) برای حفظ یک متن به صورت اصلی باید شرایطی فراهم باشد. در اعصار گذشته تکامل خط وکتابت به آن میزان نبوده است که بتواند متنی را دربستر خویش و به صورت کامل حفظ نماید. البته با رشد تمدن بشری زمینههای لازم برای چنین امری پدیدار میشد.
ج ) چون اسلام دین ابدی و قرآن سند جاوید آن است وحالت منتظرهای برای آن وجود ندارد باید از دستخوش تحریف و دگرگونی مصون بماند. ولی کتابهای آسمانی گذشته به دلیل داشتن حالت منتظره چنین ضرورتی را ایجاب نمیکردند.
د ) آنچه از برخی از آیات قرآن به دست میآید آن است که نسخههایی از تورات و انجیل تا روزهای آغازین دین اسلام به صورت تحریف نشده باقی بوده است و آنچه دست علمای ادیان بوده حقایق را در برداشته که پس از ظهور پیامبر اسلام توسط علمای آنها مورد کتمان واقع شد. بر این اساس غالب تحریفها (اگر صورت گرفته باشد) پس از نزول قرآن صورت گرفته و در این صورت باید گفت: تورات و انجیل تاپایان دوران مأموریت خویش تا حدی از تحریف مصون بودهاند.
بهترین دلیل بر عدم تحریف قرآن این است که قرآن به تواتر رسیده و در هر عصری تواتر خود را حفظ نموده است و تحقیقات تاریخی و مقایسه بین قرآنهای موجود و قرآنهای صدر اسلام که نسخههایی از آنها در موزههای بزرگ جهان موجود است نشان میدهد که حتی یک (واو) از این کتاب الهی کم و زیاد نشده است.
eporsesh.com
- [سایر] آیا تسدیدها و تأییدهای غیبی پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی جبرئیل، باعث عدم خلوص وحی و دخالت جبرئیل در امر وحی نمی گردد؟
- [سایر] با توجه به آیات 2 سوره فتح و 19 سوره محمد،چرا اهل سنت عصمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را فقط در دریافت وحی می پذیرند؟
- [سایر] هدف از بعثت حضرت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم ) چیست ؟
- [سایر] وحی بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) چند گونه بوده است؟
- [سایر] مراحل سهگانه عصمت علمی پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن چگونه است؟
- [سایر] قرآن برای چه بر پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است؟
- [سایر] داستان معراج پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) در کدام سوره میباشد؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شهید شدند؟
- [سایر] معراج پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه بوده است؟
- [سایر] دین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از بعثت چه بوده است؟
- [امام خمینی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: "یا محسن قد اتاک المسیی ء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی ء انت المحسن و انا المسیی ء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله خوئی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:" یا محسن قد اتاک المسییء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [امام خمینی] موقع نوشتن اسم مبارک حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مستحب است صلوات را هم بنویسد. و نیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد می کند صلوات بفرستد
- [آیت الله نوری همدانی] موقع نوشتن اسم مبارک حضرت رسول – صلی الله علیه و آله و سلم – مستحب است صلوات را هم بنویسد . و نیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد می کند ، صلوات بفرستد .
- [آیت الله شبیری زنجانی] صلوات بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و آل او از مستحبات مؤکد است و هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول صلی الله علیه و آله مانند محمد و احمد یا لقب یا کنیه آن جناب؛ مثل مصطفی و ابو القاسم، را بگوید یا بشنود، اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
- [آیت الله خوئی] هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را مانند محمد و احمد یا لقب و کنیه آن جناب را مثل مصطفی و ابوالقاسم بگوید یا بشنود، اگرچه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
- [امام خمینی] هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مانند محمد و احمد یا لقب و کنیه آن جناب را مثل مصطفی و ابوالقاسم بگوید یا بشنود اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
- [آیت الله نوری همدانی] هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول – صلی الله علیه و آله و سلم – مانند محمد و احمد ، یا لقب و کنیة آن جناب را مثل مصطفی و ابوالقاسم ، بگوید یا بشنود ، اگر چه در نماز باشد ، مستحب است صلوات بفرست .
- [آیت الله مکارم شیرازی] اشْهد انْ لا اله إلا الله وحْده لا شریک له: گواهی می دهم هیچ کس شایسته پرستش جز خداوند نیست، یگانه است و شریک ندارد. و اشْهد ان محمداً عبْده و رسوله: و گواهی می دهم محمد(صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست. اللهم صل علی محمد و آل محمد: خداوندا! درود بفرست بر محمد(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او(علیهم السلام).
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِیَیءُ وَقَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَاَناَ المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد تو نیکوکاری و من گنهکار به حق محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدی هائی که می دانی از من سر زده بگذر.