با توجه به آیات 2 سوره فتح و 19 سوره محمد،چرا اهل سنت عصمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را فقط در دریافت وحی می پذیرند؟
انا فتحنا لک فتحا مبینا * لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر}ما تو را پیروزی بخشیدیم پیروزی درخشانی * تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو درگذرد}. در آیات فوق فتح، به عنوان علت و سبب مغفرت گناه پیامبر بیان شده است. خداوند می‌فرماید: ما این فتح را نصیب تو کردیم تا گناهت بخشیده شود، لذا این سؤال مطرح می‌شود که چه ربطی است بین فتح و پیروزی بر مشرکین مکه و مغفرت گناه پیامبر؟ آیا این که خداوند فتح و پیروزی را نصیب پیامبر اکرم کند می‌تواند علت و سبب آمرزش گناه او باشد؟ این چه گناهی است که فتح و پیروزی موجب مغفرت آن است؟ پاسخ این است که نه (ذنب) در این آیه به معنای ارتکاب حرام و مخالفت با امر خداوند است و نه (مغفرت) به معنای بخشیدن عقاب از مستحق آن، می‌باشد. زیرا غفران ذنب متقدم و متأخر پیامبر، به دلیل فتح مکه دانسته شده است و حال آن که، هیچ ربطی بین اعطای پیروزی و بخشش گناهان شرعی نیست. بلکه این دو کلمه در معنای لغوی خود به کار رفته است. معنای لغوی ذنب،عبارت است از (هر کاری که دارای پیامدها و دنباله‌های ناگوار دارد) و مغفرت هم به معنای (هر چیزی پوشش نهادن) است. دعوت پیامبر به اسلام و مبارزه با کفر و بت‌پرستی و اعتقادات و آداب و رسوم مشرکین، پیش از هجرت و ادامه آن پس از هجرت در جنگ‌ها وغزوه‌ها از دیدگاه مشرکین مکه، گناه محسوب می‌شد و تا وقتی مشرکین دارای قدرت بودند، رسول اکرم از عواقب و پیامدهای ناگوار این گناهی که مشرکین برای او برمی‌شمردند در امان نبود. اما با فتح مکه و شکسته شدن قدرت و شوکت مشرکین و تسلط پیامبر بر آنان، این گناه پوشانده شد و آثار و عواقب آن از پیامبر اکرم مرتفع گردید. بنابراین، فتح و پیروزی سبب و علت برای مغفرت ذنب پیامبر بود. (یعنی سبب پوشیده شدن و مرتفع شدن آثار و عواقب سوئی که از ناحیه مشرکین بر عمل پیامبر اکرم قبل و بعد از هجرت، مترتب می‌شد). بنابراین، آیه فوق هیچ دلالتی بر ارتکاب گناه و مخالفت با امر مولوی خداوند، ندارد و اما آیه 19 سوره محمد: {واستغفر لذنبک و للمؤمنین والمؤمنان...؛ برای گناه خویش آمرزش‌جوی و برای مؤمنین و مؤمنات}. به عنوان مقدمه باید گفت: گناه و نافرمانی دارای مراتبی است که پیش‌تر باید روشن شود عصمت از کدام یک از آنها مورد ادعای ما می‌باشد. به همین منظور لازم است مراحل و مراتب گناه را بازشناسیم: الف) گناه قانونی و شرعی: این همان معنای مشهور گناه است و منظور از آن تخلف از قانون مطاع اعم از قانون دینی یا غیر آن) است. این مرحله در امور شرعی مطابق است با تخلف از اوامر و نواهی مولوی - که در نکته اول به آن اشاره شد - و ما معتقدیم که تمامی انبیا از ارتکاب این قسم از گناه معصومند. ب ) گناه اخلاقی: یعنی کاری از شخص سرزند که مخالف مکارم اخلاق باشد، هر چند که از حیث قانون و شرع ممنوع و حرام نباشد. گناه اخلاقی نسبت به موقعیت اجتماعی افراد متفاوت است. مثلاً نسبت به برخی از افراد هیچ اشکال اخلاقی ندارد که فی‌المثل یک نوشیدنی را به دست گرفته، در معابر عمومی مشغول نوشیدن آن باشند. اما ممکن است چنین عملی برای افرادی که از نظر موقعیت اجتماعی و دینی در مرتبه بالایی قرار دارند، خلاف اخلاق محسوب شود و مرتکب آن، مورد سرزنش قرار گیرد. طبیعی است افرادی که از نظر اجتماعی و دینی الگوی دیگرانند باید از این نوع گناهان نیز مبرا باشند. آشکار است کسی که خداوند اخلاق او را تأیید کرده، خطاب به او می‌فرماید: {انک لعلی خلق عظیم} و او را الگو و اسوه تمامی آدمیان معرفی می‌نماید: {لقد کان لکم فی رسول‌الله اسوة حسنة}. از این نوع تخلفات هم معصوم و مصون خواهد بود. کسی که هدف از بعثتش تکمیل مکارم اخلاقی و یا به تعبیر دیگر، رسیدن به اوج و نهایت مکارم اخلاق است، نمی‌تواند خود نقصی در این زمینه داشته باشد هر چند که مخالفت با چنین عصمتی منافاتی با عصمت آنان از گناهان شرعی ندارد، مگر این که گفته شود برخی از اموری که نسبت به عموم مردم گناه اخلاقی شمرده می‌شود، در مورد انبیا گناه شرعی محسوب می‌گردد در این صورت، عصمت از این قسم از گناه نیز داخل در قسم اول خواهد شد. ج ) گناه در مقام محبت: مقام محبت لوازم و اقتضائاتی دارد که اگر محب به یکی از آن اقتضائات و آداب عمل نکند و از آن غفلت نماید، این کار را بزرگترین گناه برای خویش دانسته و پیوسته از آن استغفار و اظهار پشیمانی می‌کند. اقتضای محبت کامل این است که محب تمام توجهش به محبوب باشد و نهایت انقیاد و فرمانبرداری را از او داشته باشد و هیچ‌گاه از او غافل نشود. تنها و تنها به محبوب و خواسته‌های او بنگرد و همّ و غمش جلب رضایت او باشد. روشن است که در این حالات، مسأله وجوب و حرمت شرعی و امور اخلاقی و نفسانی مطرح نیست، حساب دیگری در کار است و سر و رمزی ویژه دارد که جز آنان که در آن وادی‌اند، خبری از آن ندارند. محبت الهی نیز مستثنای از این حکم کلی نیست. البته موقعیت همه عاشقان و محبان نسبت به خداوند، یکسان نیست، بلکه مقام محبت، خود نیز دارای مراتب مختلفی است که هر مرتبه‌ای، آداب خاص خود رادارد. در ضمن همه پیامبران هم در یک سطح نیستند (تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض). به هر حال، هر چه مرتبه تقرب آدمی به خداوند نزدیک‌تر شود، مراتب گناه هم لطیفتر و عظیم‌تر خواهد شد و با عظمت و بزرگی گناه در مقام محبت برای محبان و عاشقان، به مراتب بزرگتر از محرماتی باشد که دیگران مرتکب می‌شوند. (حسنات الابرار سیئات المقربین). حال ممکن است این سؤال مطرح شود که چه چیز باعث می‌شود انبیا و اولیای الهی به لوازم مقام محبت عمل نکرده، به این قسم از گناه گرفتار آیند؟ پاسخ این است که هیچ موجود مادی با حفظ تمرکز کامل نسبت به خداوند در تمامی مراحل حیات، نمی‌تواند زندگی کند. لازمه زندگی دنیوی، توجه - هر چند اندک - به مخلوقات است. حتی ممکن است که این توجهات از نظر شرعی واجب باشند. مثلاً خداوند حکیم خود دستور به انجام ازدواج، خوردن غذا، تأمین معاش و معاشرت با مردم داده است، ولی لازمه عمل به این واجبات شرعی این است که مقداری از توجهات محب به غیر محبوب معطوف شود. کسی که در مقام محبت سیر می‌کند، این گونه امور را برای خویش گناه و کوتاهی (نسبت به آن مقام) تلقی می‌نماید و در صدد استغفار و طلب رحمت از خدا برمی‌آید. روشن است که حتی مقرب‌ترین انسان‌ها و افضل و اشرف انبیا نیز نمی‌تواند بدون چنین اموری که به حسب مقام محبت، گناه تلقی می‌شوند، زندگی کند و معصوم از آنها باشد، بنابراین عصمت، شامل این نوع از گناه نمی‌شود. با توجه به مقدمه فوق، گناه منافی با عصمت، نوع اول و دوم یعنی مخالفت با اوامر مولوی و گناه اخلاقی است اما نوع سوم منافاتی با عصمت ندارد و اساسا لازمه وجود انسان با محدودیت‌هایی که دارد، این گناه است (وجودنا ذنب). علاوه بر این که، ادله متعدد عقلی و نقلی، بر عصمت انبیاء دلالت دارد که در اینجا به عنوان نمونه تنها یک دلیل عقلی را ذکر می‌کنیم: دلیل نقض غرض: کردار پیامبران همانند گفتارشان حجت است و اساسا حصول اطمینان از سخنان هر گوینده‌ای در صورتی است که رفتار او برگفتارش صحه گذارد؛ یعنی تناقضی بین رفتار و گفتار که موجب سلب اعتماد و اطمینان می‌گردد به چشم نخورد. بنابراین اگر پیامبر الهی مردم را از عملی نهی نماید و در عین حال، خود مرتکب آن شود، مردم در تشخیص راه صحیح دچار مشکل شده، قهرا غرض از بعثت - که شناساندن راه صحیح به مردم بود - حاصل نخواهد شد. چون از یک طرف، مردم عمل پیامبر را دلیل بر جواز فعل می‌پندارند، ولی از طرف دیگر، نهی پیامبر به معنای حرمت فعل و عدم جواز آن می‌باشد. در این صورت، اگر خود پیامبر نیز به خطای خود اعتراف کرده، بگوید من نیز گاه، همانند شما، مرتکب خلاف می‌شوم، اثری نخواهد داشت. زیرا مردم به چه دلیل باید سخن پیامبر را بر عمل او مقدم بدارند و عکس آن را انجام ندهند؟ تأثیر تناقض بین گفتار و کردار در سلب اعتماد از مخاطب، در امور بسیار مهم، بیشتر روشن می‌شود. مثلاً اگر شخصی که تا به حال از او دروغی نشنیده‌ایم، بگوید: (منزل من و شما در حال آتش گرفتن است و اهل خانه در آن گرفتار آمده‌اند)، در عین حال، خود با خونسردی تمام دست به هیچ اقدامی نزند، آیا رفتار او موجب بی‌اعتمادی به گفتار او نخواهد شد؟ حال، اگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) خبر از حرمت اموری بدهد و استحقاق عقاب را بر انجام آنها گوشزد نماید - آن هم عقابی که قابل قیاس با عقاب‌های دنیوی نیست - ولی خود برخلاف سخن خویش رفتار نماید، چگونه می‌توان به سخنان او اعتماد نمود. در مورد دلایل عقلی و نقلی عصمت انبیا و پاسخ به اشکالاتی که با توجه به آیات قرآن، در این زمینه می‌شود مانند گناه آدم - یونس و... به کتب ذیل مراجعه کنید: 1- پژوهشی در عصمت معصومان، حسن یوسفیان، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه 2- راه و راهنماشناسی، آیت‌الله محمد تقی مصباح یزدی 3- تنزیه انبیاء از آدم تا خاتم، آیت‌الله معرفت، انتشارات نبوغ 4- سیره پیامبران در قرآن، آیت‌الله جوادی آملی، تفسیر موضوعی ج 6 و 7، نشر اسراء. eporsesh.com
عنوان سوال:

با توجه به آیات 2 سوره فتح و 19 سوره محمد،چرا اهل سنت عصمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را فقط در دریافت وحی می پذیرند؟


پاسخ:

انا فتحنا لک فتحا مبینا * لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر}ما تو را پیروزی بخشیدیم پیروزی درخشانی * تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو درگذرد}.
در آیات فوق فتح، به عنوان علت و سبب مغفرت گناه پیامبر بیان شده است. خداوند می‌فرماید: ما این فتح را نصیب تو کردیم تا گناهت بخشیده شود، لذا این سؤال مطرح می‌شود که چه ربطی است بین فتح و پیروزی بر مشرکین مکه و مغفرت گناه پیامبر؟ آیا این که خداوند فتح و پیروزی را نصیب پیامبر اکرم کند می‌تواند علت و سبب آمرزش گناه او باشد؟ این چه گناهی است که فتح و پیروزی موجب مغفرت آن است؟ پاسخ این است که نه (ذنب) در این آیه به معنای ارتکاب حرام و مخالفت با امر خداوند است و نه (مغفرت) به معنای بخشیدن عقاب از مستحق آن، می‌باشد. زیرا غفران ذنب متقدم و متأخر پیامبر، به دلیل فتح مکه دانسته شده است و حال آن که، هیچ ربطی بین اعطای پیروزی و بخشش گناهان شرعی نیست. بلکه این دو کلمه در معنای لغوی خود به کار رفته است. معنای لغوی ذنب،عبارت است از (هر کاری که دارای پیامدها و دنباله‌های ناگوار دارد) و مغفرت هم به معنای (هر چیزی پوشش نهادن) است.
دعوت پیامبر به اسلام و مبارزه با کفر و بت‌پرستی و اعتقادات و آداب و رسوم مشرکین، پیش از هجرت و ادامه آن پس از هجرت در جنگ‌ها وغزوه‌ها از دیدگاه مشرکین مکه، گناه محسوب می‌شد و تا وقتی مشرکین دارای قدرت بودند، رسول اکرم از عواقب و پیامدهای ناگوار این گناهی که مشرکین برای او برمی‌شمردند در امان نبود. اما با فتح مکه و شکسته شدن قدرت و شوکت مشرکین و تسلط پیامبر بر آنان، این گناه پوشانده شد و آثار و عواقب آن از پیامبر اکرم مرتفع گردید. بنابراین، فتح و پیروزی سبب و علت برای مغفرت ذنب پیامبر بود. (یعنی سبب پوشیده شدن و مرتفع شدن آثار و عواقب سوئی که از ناحیه مشرکین بر عمل پیامبر اکرم قبل و بعد از هجرت، مترتب می‌شد). بنابراین، آیه فوق هیچ دلالتی بر ارتکاب گناه و مخالفت با امر مولوی خداوند، ندارد و اما آیه 19 سوره محمد: {واستغفر لذنبک و للمؤمنین والمؤمنان...؛ برای گناه خویش آمرزش‌جوی و برای مؤمنین و مؤمنات}.
به عنوان مقدمه باید گفت: گناه و نافرمانی دارای مراتبی است که پیش‌تر باید روشن شود عصمت از کدام یک از آنها مورد ادعای ما می‌باشد. به همین منظور لازم است مراحل و مراتب گناه را بازشناسیم:
الف) گناه قانونی و شرعی: این همان معنای مشهور گناه است و منظور از آن تخلف از قانون مطاع اعم از قانون دینی یا غیر آن) است. این مرحله در امور شرعی مطابق است با تخلف از اوامر و نواهی مولوی - که در نکته اول به آن اشاره شد - و ما معتقدیم که تمامی انبیا از ارتکاب این قسم از گناه معصومند.
ب ) گناه اخلاقی: یعنی کاری از شخص سرزند که مخالف مکارم اخلاق باشد، هر چند که از حیث قانون و شرع ممنوع و حرام نباشد. گناه اخلاقی نسبت به موقعیت اجتماعی افراد متفاوت است. مثلاً نسبت به برخی از افراد هیچ اشکال اخلاقی ندارد که فی‌المثل یک نوشیدنی را به دست گرفته، در معابر عمومی مشغول نوشیدن آن باشند. اما ممکن است چنین عملی برای افرادی که از نظر موقعیت اجتماعی و دینی در مرتبه بالایی قرار دارند، خلاف اخلاق محسوب شود و مرتکب آن، مورد سرزنش قرار گیرد.
طبیعی است افرادی که از نظر اجتماعی و دینی الگوی دیگرانند باید از این نوع گناهان نیز مبرا باشند. آشکار است کسی که خداوند اخلاق او را تأیید کرده، خطاب به او می‌فرماید: {انک لعلی خلق عظیم} و او را الگو و اسوه تمامی آدمیان معرفی می‌نماید: {لقد کان لکم فی رسول‌الله اسوة حسنة}. از این نوع تخلفات هم معصوم و مصون خواهد بود. کسی که هدف از بعثتش تکمیل مکارم اخلاقی و یا به تعبیر دیگر، رسیدن به اوج و نهایت مکارم اخلاق است، نمی‌تواند خود نقصی در این زمینه داشته باشد هر چند که مخالفت با چنین عصمتی منافاتی با عصمت آنان از گناهان شرعی ندارد، مگر این که گفته شود برخی از اموری که نسبت به عموم مردم گناه اخلاقی شمرده می‌شود، در مورد انبیا گناه شرعی محسوب می‌گردد در این صورت، عصمت از این قسم از گناه نیز داخل در قسم اول خواهد شد.
ج ) گناه در مقام محبت: مقام محبت لوازم و اقتضائاتی دارد که اگر محب به یکی از آن اقتضائات و آداب عمل نکند و از آن غفلت نماید، این کار را بزرگترین گناه برای خویش دانسته و پیوسته از آن استغفار و اظهار پشیمانی می‌کند. اقتضای محبت کامل این است که محب تمام توجهش به محبوب باشد و نهایت انقیاد و فرمانبرداری را از او داشته باشد و هیچ‌گاه از او غافل نشود. تنها و تنها به محبوب و خواسته‌های او بنگرد و همّ و غمش جلب رضایت او باشد. روشن است که در این حالات، مسأله وجوب و حرمت شرعی و امور اخلاقی و نفسانی مطرح نیست، حساب دیگری در کار است و سر و رمزی ویژه دارد
که جز آنان که در آن وادی‌اند، خبری از آن ندارند. محبت الهی نیز مستثنای از این حکم کلی نیست. البته موقعیت همه عاشقان و محبان نسبت به خداوند، یکسان نیست، بلکه مقام محبت، خود نیز دارای مراتب مختلفی است که هر مرتبه‌ای، آداب خاص خود رادارد. در ضمن همه پیامبران هم در یک سطح
نیستند (تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض). به هر حال، هر چه مرتبه تقرب آدمی به خداوند نزدیک‌تر شود، مراتب گناه هم لطیفتر و عظیم‌تر خواهد شد و با عظمت و بزرگی گناه در مقام محبت برای محبان و عاشقان، به مراتب بزرگتر از محرماتی باشد که دیگران مرتکب می‌شوند. (حسنات الابرار سیئات المقربین). حال ممکن است این سؤال مطرح شود که چه چیز باعث می‌شود انبیا و اولیای الهی به لوازم مقام محبت عمل نکرده، به این قسم از گناه گرفتار آیند؟ پاسخ این است که هیچ موجود مادی با حفظ تمرکز کامل نسبت به خداوند در تمامی مراحل حیات، نمی‌تواند زندگی کند. لازمه زندگی دنیوی، توجه - هر چند اندک - به مخلوقات است. حتی ممکن است که این توجهات از نظر شرعی واجب باشند. مثلاً
خداوند حکیم خود دستور به انجام ازدواج، خوردن غذا، تأمین معاش و معاشرت با مردم داده است، ولی لازمه عمل به این واجبات شرعی این است که مقداری از توجهات محب به غیر محبوب معطوف شود. کسی که در مقام محبت سیر می‌کند، این گونه امور را برای خویش گناه و کوتاهی (نسبت به آن مقام) تلقی می‌نماید و در صدد استغفار و طلب رحمت از خدا برمی‌آید. روشن است که حتی مقرب‌ترین انسان‌ها و افضل و اشرف انبیا نیز نمی‌تواند بدون چنین اموری که به حسب مقام محبت، گناه تلقی
می‌شوند، زندگی کند و معصوم از آنها باشد، بنابراین عصمت، شامل این نوع از گناه نمی‌شود.
با توجه به مقدمه فوق، گناه منافی با عصمت، نوع اول و دوم یعنی مخالفت با اوامر مولوی و گناه اخلاقی است اما نوع سوم منافاتی با عصمت ندارد و اساسا لازمه وجود انسان با محدودیت‌هایی که دارد، این گناه است (وجودنا ذنب). علاوه بر این که، ادله متعدد عقلی و نقلی، بر عصمت انبیاء دلالت دارد که در اینجا به عنوان نمونه تنها یک دلیل عقلی را ذکر می‌کنیم: دلیل نقض غرض: کردار پیامبران همانند گفتارشان حجت است و اساسا حصول اطمینان از سخنان هر گوینده‌ای در صورتی است که رفتار او برگفتارش صحه گذارد؛ یعنی تناقضی بین رفتار و گفتار که موجب سلب اعتماد و اطمینان می‌گردد به چشم نخورد. بنابراین اگر پیامبر الهی مردم را از عملی نهی نماید و در عین حال، خود مرتکب آن شود، مردم در تشخیص راه صحیح دچار مشکل شده، قهرا غرض از بعثت - که شناساندن راه صحیح به مردم بود - حاصل نخواهد شد. چون از یک طرف، مردم عمل پیامبر را دلیل بر جواز فعل می‌پندارند، ولی از طرف دیگر، نهی پیامبر به معنای حرمت فعل و عدم جواز آن می‌باشد. در این صورت، اگر خود پیامبر نیز به خطای خود اعتراف کرده، بگوید من نیز گاه، همانند شما، مرتکب خلاف می‌شوم، اثری نخواهد داشت. زیرا مردم به چه دلیل باید سخن پیامبر را بر عمل او مقدم بدارند و عکس آن را انجام ندهند؟
تأثیر تناقض بین گفتار و کردار در سلب اعتماد از مخاطب، در امور بسیار مهم، بیشتر روشن می‌شود. مثلاً اگر شخصی که تا به حال از او دروغی نشنیده‌ایم، بگوید: (منزل من و شما در حال آتش گرفتن است و اهل خانه در آن گرفتار آمده‌اند)، در عین حال، خود با خونسردی تمام دست به هیچ اقدامی نزند، آیا رفتار او موجب بی‌اعتمادی به گفتار او نخواهد شد؟ حال، اگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) خبر از حرمت اموری بدهد و استحقاق عقاب را بر انجام آنها گوشزد نماید - آن هم عقابی که قابل قیاس با عقاب‌های دنیوی نیست - ولی خود برخلاف سخن خویش رفتار نماید، چگونه می‌توان به سخنان او اعتماد نمود.
در مورد دلایل عقلی و نقلی عصمت انبیا و پاسخ به اشکالاتی که با توجه به آیات قرآن، در این زمینه می‌شود مانند گناه آدم - یونس و... به کتب ذیل مراجعه کنید:
1- پژوهشی در عصمت معصومان، حسن یوسفیان، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه
2- راه و راهنماشناسی، آیت‌الله محمد تقی مصباح یزدی
3- تنزیه انبیاء از آدم تا خاتم، آیت‌الله معرفت، انتشارات نبوغ
4- سیره پیامبران در قرآن، آیت‌الله جوادی آملی، تفسیر موضوعی ج 6 و 7، نشر اسراء.
eporsesh.com





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین