یکی از راه های اثبات معاد، برهان فطرت است که از براهین عقلی اثبات حیات پس از مرگ نیز می باشد. فطرت به معنای نوع خاصی از آفرینش است. اموری را می توان فطری دانست که آفرینش موجود اقتضای آن را دارد . انسان به گونه ای آفریده شده است که میل به زندگی جاویدان دارد و از نیستی و فنا بیزار است. دنیا شایستگی ابدیت ندارد بنابر این حیات جاویدان ضروری خواهد بود. مرحوم صدرالمتالهین در اسفار این برهان را اینگونه تقریر کرده است: سرشت نفوس بر طلب بقا و محبت دوام، دلیل بر این است که آنها (نفوس) وجود اخروی دارند که جاودان می ماند زیرا بقای نفوس در این نشئه طبیعی کاری محال است. بنابر این اگر نشئه باقی دیگری نداشتند که به آنها انتقال یابند باید آنچه در نفس برقرار است و در سرشتش از بقای جاودانی و حیات ابدی به امانت گزارده شده است بیهوده باشد.در صورتی که در طبیعت امر بیهوده ای نیست.(1) فیض کاشانی نیز می نویسد: چگونه ممکن است نفوس انسانی نابود گردند در حالی که خداوند در طبیعت انسان به مقتضای حکمتش عشق به هستی و بقا قرار داده و در فطرت حیاتش کراهت از عدم و فنا نهاده است(2) امام خمینی(ره) برهان فطرت را بر اثبات معاد این چنین تقریر فرموده اند: یکی از فطرت های الهیه که مفطور شده اند جمیع عیله بشر و سلسله انسان بر آن، فطرت عشق به راحت است. چون راحتی مطلق در این عالم یافت نمی شود... پس ناچار در دار تحقق و عالم وجود باید عالمی باشد که راحتی او منسوب به رنج و تعب نباشد و آن دار نعیم حق و عالم کرامت ذات مقدسی است.(3) برهان امام دلالت دارد که آدمی بایدپس از مرگ باقی باشد تا بتواند راحتی مطلق را در عالمی دیگر به دست آورد.(4) به هر حال در یک نتیجه گیری برخی از بزرگان معاصر اینگونه تقریر نموده اند: از سه راه، فطری بودن اعتقاد به معاد و زندگی پس از مرگ را می توان اثبات کرد: از طریق عشق به بقا از طریق وجود این ایمان در طول تاریخ بشر و از طریق وجود نمونه کوچک آن در درون جان انسان،یعنی محکمه وجدان(5) پی نوشتها: 1. اسفار، صدرالمتالهین، ص 241 2. علم الیقین فی اصول الدین، فیض کاشانی، ج 2، ص 837 3. شرح چهل حدیث، امام خمینی(ره)، ص 186 4. کلام جدید با رویکرد تطبیقی، محمد محمد رضایی، ص 411-413 5. 50 درس اصول عقائد برای جوانان ، مکارم شیرازی، ص339 منبع:سایت انوار طاها
چگونه میتوان فطری بودن اعتقاد به معاد را اثبات کرد؟ با توجه به برهان فطرت آن را توضیح دهید.
یکی از راه های اثبات معاد، برهان فطرت است که از براهین عقلی اثبات حیات پس از مرگ نیز می باشد.
فطرت به معنای نوع خاصی از آفرینش است. اموری را می توان فطری دانست که آفرینش موجود اقتضای آن را دارد . انسان به گونه ای آفریده شده است که میل به زندگی جاویدان دارد و از نیستی و فنا بیزار است. دنیا شایستگی ابدیت ندارد بنابر این حیات جاویدان ضروری خواهد بود.
مرحوم صدرالمتالهین در اسفار این برهان را اینگونه تقریر کرده است:
سرشت نفوس بر طلب بقا و محبت دوام، دلیل بر این است که آنها (نفوس) وجود اخروی دارند که جاودان می ماند زیرا بقای نفوس در این نشئه طبیعی کاری محال است. بنابر این اگر نشئه باقی دیگری نداشتند که به آنها انتقال یابند باید آنچه در نفس برقرار است و در سرشتش از بقای جاودانی و حیات ابدی به امانت گزارده شده است بیهوده باشد.در صورتی که در طبیعت امر بیهوده ای نیست.(1)
فیض کاشانی نیز می نویسد:
چگونه ممکن است نفوس انسانی نابود گردند در حالی که خداوند در طبیعت انسان به مقتضای حکمتش عشق به هستی و بقا قرار داده و در فطرت حیاتش کراهت از عدم و فنا نهاده است(2)
امام خمینی(ره) برهان فطرت را بر اثبات معاد این چنین تقریر فرموده اند:
یکی از فطرت های الهیه که مفطور شده اند جمیع عیله بشر و سلسله انسان بر آن، فطرت عشق به راحت است. چون راحتی مطلق در این عالم یافت نمی شود... پس ناچار در دار تحقق و عالم وجود باید عالمی باشد که راحتی او منسوب به رنج و تعب نباشد و آن دار نعیم حق و عالم کرامت ذات مقدسی است.(3)
برهان امام دلالت دارد که آدمی بایدپس از مرگ باقی باشد تا بتواند راحتی مطلق را در عالمی دیگر به دست آورد.(4)
به هر حال در یک نتیجه گیری برخی از بزرگان معاصر اینگونه تقریر نموده اند:
از سه راه، فطری بودن اعتقاد به معاد و زندگی پس از مرگ را می توان اثبات کرد:
از طریق عشق به بقا
از طریق وجود این ایمان در طول تاریخ بشر
و از طریق وجود نمونه کوچک آن در درون جان انسان،یعنی محکمه وجدان(5)
پی نوشتها:
1. اسفار، صدرالمتالهین، ص 241
2. علم الیقین فی اصول الدین، فیض کاشانی، ج 2، ص 837
3. شرح چهل حدیث، امام خمینی(ره)، ص 186
4. کلام جدید با رویکرد تطبیقی، محمد محمد رضایی، ص 411-413
5. 50 درس اصول عقائد برای جوانان ، مکارم شیرازی، ص339
منبع:سایت انوار طاها
- [سایر] از برهان حکمت چه نکته دیگری غیر از اثبات اصل معاد , استفاده می شود ؟
- [سایر] آیا ممکن است کسی تمام گرایش های فطری اش را از دست بدهد؟ منظور از مسخ فطرت چیست؟ آیا مستلزم انکار فطرت نیست؟
- [سایر] آیا ممکن است کسی تمام گرایش های فطری اش را از دست بدهد؟ منظور از مسخ فطرت چیست؟ آیا مستلزم انکار فطرت نیست؟
- [سایر] برهان فطرت بر وجود امام زمان علیه السلام را چگونه تقریر میکنید؟
- [سایر] براهین اثبات معاد کدامند؟
- [سایر] واسطهی بین امور فطری و اثبات خداوند در خارج چیست؟
- [سایر] اعتقاد به معاد و قیامت در زندگی ثمره ای ندارد و افرادی که اعتقاد به معاد ندارند راحت تر زندگی می کنند و بیشتر لذت می برند ؟
- [سایر] شبهه: اعتقاد به معاد و قیامت در زندگی ثمره ای ندارد و افرادی که اعتقاد به معاد ندارند راحت تر زندگی می کنند و بیشتر لذت می برند.
- [سایر] شبهه: اعتقاد به معاد و قیامت در زندگی ثمره ای ندارد و افرادی که اعتقاد به معاد ندارند راحت تر زندگی می کنند و بیشتر لذت می برند ؟
- [سایر] قرآن چگونه معاد را اثبات می کند؟
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام مراء و جلال است و در روایتی از رسول گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آمده است که کراراً جبرئیل از طرف حقّ تعالی نهی از مراء و جدال مینمود و آن اقسامی دارد: الف) پافشاری در اثبات باطل و یا در نابودی حق، و گناه این قسم در حدّ کفر است و در قرآن اطلاق جبّار بر آن شده است: (وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنید)[1] (و هر زورگوی لجوجی، نا امید شد.) ب) لجاجت و مشاجره در اینکه غلبه بر دیگری پیدا کند و به عبارت دیگر فخرفروشی و کشتیگرفتن در گفتگوها، و این صورت نیز از گناهان بزرگ است و مفسده فراوانی در بر دارد، بلکه منشأ گناهان دیگری است و غالب جدالها در بین مردم از این قبیل است. ج) جدال و مشاجره در اثبات نمودن حقّ یا از بین بردن باطل و یا ارشاد جاهل، نظیر مباحثهها و گفتارها و برخوردهای علمی که اهل علم با یکدیگر دارند، و این قسم گرچه حرام نیست، ولی باید توجّه داشت که در این گفتگوها شیطان و نفس امّاره و هوی در کمین است و چه بسیار (بهطور آگاهانه یا ناآگاهانه) منجر به جدالهای حرام میشود، البته باید توجّه داشت که در همین نوع هم از الفاظ غیر مؤدّب پرهیز نمود و این قسم از جدال و مشاجره به اندازه احتیاج بلکه به اندازه ضرورت باشد. [1]. ابراهیم، 15.
- [آیت الله نوری همدانی] مسلمانان باید به اصول دین ایمان و یقین داشته باشد و این ایمان باید برای هر مسلمانی به اندازه فکر و درک او بر پایة دلیل و برهان استوار باشد ، و در احکام غیر ضروری دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل بدست آورد ،یا از مجتهد تقلید کند ، یعنی به دستور او رفتار نماید یا از راه احتیاط طوری به وظیفة خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است ، مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عده دیگر می گویند حرام نیست ، آن عمل را انجام ندهد . و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند آن را بجا آورد،پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند ، واجب است از مجتهد تقلید نمایند . به این مطلب نیز باید توجه کرد که در بسیاری از موارد در خود عمل به احتیاط نیز باید یا مجتهد بود و یا تقلید کرد .
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر مردی پیش از آن که زنی را برای خود عقد کند، بگوید آن زن محرم اوست یا به امری که موجب محرمیت میشود اعتراف نماید؛ مثلاً بگوید شیر مادر او را خورده است، وظیفه شخصی او تغییر نمیکند؛ پس چنانچه به محرم بودن او واقعاً معتقد است نباید با او ازدواج کند و اگر شک دارد به وظیفه شاک عمل مینماید و اما اشخاص دیگر - حاکم شرع و غیر او - چنانچه خلاف گفته او برای آنها ثابت نشود، باید مطابق اقرارش عمل نمایند. اگر بعد از عقد چنین اعترافی بنماید باز وظیفه شخصی او تغییر نمیکند امّا وظیفه دیگران، چنانچه به حسب ضوابط قضائی حرف او اثبات شود؛ (مثلاً برای حرفش بیّنه داشته باشد، یا زن نیز حرف او را قبول داشته باشد و نظایر این دو راه) کسانی که احتمال صحت این کلام را میدهند، باید حرف او را بپذیرند و ازدواجش با این زن را باطل بدانند و در غیر این صورت باید ازدواجش را صحیح بدانند. امّا در مورد مهریه اگر با زن نزدیکی نشده یا زن وقت نزدیکی معتقد به جواز شرعی آن نبوده - خواه خود را محرم میدانسته یا در آن تردید داشته است - استحقاق مهریه ندارد و اگر زن با اعتقاد به این که مباشرت آنها شرعاً جایز است به نزدیکی رضایت داده، مستحق مهریه است و از نظر مقدار اگر مهر قرار داده شده با مهر المثل او تفاوت دارد، بنا بر احتیاط در مقدار تفاوت با یکدیگر مصالحه کنند.
- [آیت الله اردبیلی] (سوگند) بر دو نوع است: اوّل: آن که انسان برای اثبات یا نفی چیزی سوگند یاد کند، مثلاً بگوید: (وَاللّه، چنین بوده) یا (وَاللّه، چنین نبوده). این گونه سوگندها اگر راست باشد کراهت دارد و اگر دروغ باشد گناه کبیره است، ولی کفّاره ندارد و اگر برای این که خودش یا مسلمان دیگری را از شرّ فرد ظالمی نجات دهد به دروغ سوگند یاد کند، اشکال ندارد، بلکه گاهی واجب میشود، ولی اگر میتواند (تَوْریه) کند و توجّه به آن دارد، احوط آن است که (تَوْریه) نماید(1). دوم:آن است که انسان برای انجام یا ترک کاری در آینده سوگند یاد کند و به این وسیله انجام یا ترک آن کار را بر خود واجب گرداند، به عنوان مثال بگوید: (وَاللّه اگر به پدرم احترام نکنم، به فقیر صدقه میدهم) یا بگوید: (واللّه اگر سیگار بکشم، یک روز روزه میگیرم) در این صورت آن عمل بر او واجب میشود و اگر از روی عمد مخالفت کند، باید کفّاره بدهد و آنچه در مسائل آینده میآید، مربوط به نوع دوم است.
- [امام خمینی] سفته دوستانه را که شخص میدهد به دیگری که نزد ثالثی تنزیل کند و شخص ثالث، در موعد مقرر حق رجوع داشته باشد به صاحب سفته که شخص اول است به چند وجه میتوان تصحیح نمود: اول، آن که این امر برگشت کند به این که شخص اول، وکیل نموده شخص دوم را که در ذمه او معامله کند با شخص سوم، و بفروشد به عهده او مقداری اسکناس را که همان مقدار سفته است به معادل همان مقدار و وکیل باشد شخص دوم پولی را که گرفته است به قرض بردارد، و شخص اول که قرض دهنده است در موعدی که قرار میدهند، برای مطالبه قرض به شخص دوم رجوع کند، بنا بر این پس از معامله صاحب اول سفته که بدهکار نبود واقعاً، بدهکار میشود به شخص سوم، و پس از قرض نمودن شخص دوم، مقداری را که گرفته است از شخص سوم به صاحب اول سفته بدهکار میشود، بنا بر این پس از معامله شخص ثالث در موعد مقرر میتواند به شخص اول، رجوع کند و طلب خود را بگیرد و شخص اول پس از قرض میتواند رجوع کند به شخص دوم در موعد مقرر و طلب خود را بگیرد و اگر متعارف در این سفتهها آن است که اگر شخص اول، طلب را نداد شخص ثالث به شخص ثانی میتواند رجوع کند، با توجه به این امر شرط ضمنی است و میتواند رجوع کند. وجه دوم، آن که دادن سفته دوستانه را به شخص دوم که با شخص ثالث معامله کند و شخص سوم هم حق داشته باشد رجوع کند به دومی موجب دو امر است. یکی آن که به واسطه دادن سفته، گیرنده صاحب اعتبار میشود نزد سومی، از این جهت با خود او معامله میکند، و شخص دوم بدهکار میشود به شخص سوم دوم: آن که به واسطه معهود بودن در نزد این اشخاص شخص اول ملتزم میباشد که مقدار معلوم را اگر شخص دوم ندهد، او بدهد، بنا بر این پس از معامله، شخص ثالث در موعد میتواند رجوع کند به شخص دوم و اگر او نداد رجوع کند به شخص اول، و شخص اول اگر پرداخت، رجوع کند به شخص دوم، و چون این امور معهود است، قراردادهای ضمنی است و مانع ندارد، و بعض وجوه دیگر نیز برای صحت هست.
- [آیت الله سیستانی] در وجوب أمر به معروف و نهی از منکر باید شرائط زیر وجود داشته باشد : 1 شناخت معروف و منکر ولو به طور اجمال . بنابراین کسی که معروف و منکر را نمیشناسد ، و آنها را از همدیگر تشخیص نمیدهد ، امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست ، بلی گاهی برای امر به معروف و نهی از منکر کردن یاد گرفتن و شناختن معروف و منکر ، واجب میشود . 2 احتمال تأثیر در شخص خلافکار . بنابراین اگر کسی میداند که سخن و گفته او أثر ندارد ، مشهور بین فقهاء آن است که در این صورت وظیفه ندارد ، و امر به معروف و نهی از منکر بر او واجب نیست ، ولی احتیاط واجب آن است که کراهت و ناراحتی خود را از کارهای ناشایسته خلافکار بهر طوری که ممکن است اظهار نماید ، هر چند بداند که در او اثر نخواهد داشت . 3 قصد ادامه کارهای ناشایسته و خلاف از شخص خلافکار . بنابراین شخص خلافکار چنانچه نخواهد کارهای خلاف خود را تکرار کند و دوباره مرتکب شود ، امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست . 4 معذور نبودن شخص خلافکار در کارهای زشت و خلاف خود ، با اعتقاد اینکه کار زشتی که انجام داده حرام نبوده ، بلکه مباح بوده ، و یا کار خوبی که ترک کرده واجب نبوده است . بلی اگر منکر از کارهائی باشد که شارع مقدّس هرگز بوقوع آن راضی نیست مثل قتل نفس محرّم جلوگیری از آن واجب است ، هر چند انجام دهنده معذور باشد ، و حتّی مکلّف هم نباشد . 5 ضرر جانی یا آبروئی و یا مالی بمقدار قابل توجّه شخص امر کننده به معروف و نهی کننده از منکر را تحدید نکند ، و مشقّت و دشواری غیر قابل تحمل وجود نداشته باشد ، مگر اینکه کار معروف خوب و منکر بد بقدری نزد شارع مقدّس مهم باشد که باید در راه آن ضررها و دشواریها را تحمّل نمود . اگر بخود امر به معروف و نهی از منکر کننده ضرر متوجّه نشود ، ولی بر کسان دیگر از مسلمین ضرر جانی ، یا آبروئی ، و یا مالی معتنا به متوجّه گردد ، امر به معروف و نهی از منکر واجب نمیشود ، که در اینصورت أهمّیّت ضرر و آن کار مقایسه میگردد که گاهی در صورت ضرر هم امر به معروف ، و نهی از منکر ساقط نمیشود .