یک. کفر در قرآن منشأ کفر از دیدگاه قرآن، یا علل روان شناختی دارد یا دلایل معرفت شناختی. در روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده است: (هر چیزی که به انکار و نفی منجر شود، کفر است).1 آیات قرآن، نیز دلالت بر این حقیقت دارد که: (کافران یقین ندارند)2 و (از عقل، برهان و تعقّل پیروی نمی کنند).3 بعضی از آیات، عامل اصلی کفر کافران را (جهل و نادانی آنان) تلقی می کند 4 و دسته ای از آیات، منشأ انکار آنها را (شک)5 می داند. برخی از آیات نیز کافران را گروهی می داند که (از ظن و گمان) پیروی می کنند؛6 اما مهم ترین علل روان شناختی انکار کافران تکبّر، خودبزرگ بینی و غرور برشمرده شده است.7 از دیدگاه قرآن، کافران علاوه بر آنکه از برهان و دلیل پیروی نمی کنند؛ برای اثبات مدعای خود نیز دلیل و برهانی نمی آورند.8 گفتنی است در قرآن واژه (کفر) به معنای (فسق) نیز آمده است؛9 چنان که انکار در مقام عمل هم گاهی کفر خوانده شده است.10 به اعتقاد علامه طباطبایی: از دیدگاه قرآن، منشأ اصلی کفر کافران، انکار معاد است که لازمه آن، انکار نبوت، وحی و دین است.11 براساس آیات قرآن، کفر از جمله اوصافی است که شدت و ضعف می پذیرد و برای هر مرتبه آن، اثر خاصی وجود دارد.12 امام صادق علیه السلام در روایتی جالب و خواندنی (کفر) را از دیدگاه قرآن بر پنج وجه می داند: 1. کفر و نفی؛ این کفر عبارت است از نفی و انکار ربوبیت. این گروه که معتقدند نه پروردگاری است و نه بهشت و جهنمی از گمان پیروی می کنند و خداوند متعال، انذار این دسته را بی فایده دانسته است.13 2. انکار با معرفت؛ این کفر عبارت است از انکار منکر، در حالی که به حق و حقیقت، معرفت و علم دارد. آیات ذیل به این کفر اشاره دارد: (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا...)14؛ (و با آنکه دل هایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند) و ( ... وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الْکافِرِینَ)15؛ (و از دیرباز [در انتظارش ]بر کسانی که کافر شده بودند پیروزی می جستند، ولی همین که آنچه [که اوصافش] را می شناختند برایشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت خدا برکافران باد). 3. کفر و انکار نعمت های خداوند: (هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ)16؛ ([سلیمان گفت: ]این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی می کنم و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس می گزارد و هر کس ناسپاسی [و کفران نعمت ]کند، بی گمان پروردگارم بی نیاز و کریم است). 4. ترک اوامر خداوند متعال: (وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ. ثُمَّ أَنْتُمْ هؤلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُساری تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ...)17؛ (و چون از شما پیمان محکم گرفتیم که خون همدیگر را نریزید و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید، سپس [به این پیمان ]اقرار کردید و خود گواهید؛ [ولی] باز همین شما هستید که یکدیگر را می کشید و گروهی از خودتان را از دیارشان بیرون می رانید و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به یکدیگر کمک می کنید و اگر به اسارت پیش شما آیند، به [دادن ]فدیه، آنان را آزاد می کنید با آنکه [نه تنها کشتن؛ بلکه ]بیرون کردن آنان بر شما حرام شده است. آیا شما به پاره ای از کتاب (تورات) ایمان می آورید و به پاره ای کفر می ورزید؟) کفر اینها بدین جهت بود که اوامر خداوند متعال را ترک کردند. 5. برائت جستن: (کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتّی تُؤمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ)18؛ (به شما کفر می ورزیم [و از شما برائت می جوییم ]و میان ما و شما دشمنی و کینه همیشگی پدیدار شده تا وقتی که فقط به خدا ایمان آورید). گفتنی است که کفر در قرآن، به یک معنا نیامده است. برای افزایش اطلاعات شما در این باره، توجّه به نکات ذیل سودمند است: یکم. در قرآن کریم از هدایت ناپذیری کافران از تعابیری چون: (ختم)،19 (طبع)،20 (صرف)،21 (غلاف)،22 (رین)،23 (قفل)،24 (تقلیب)،25 (قساوت)26 و (مرض)27 استفاده شده است. دوم. به اعتقاد علامه طباطبایی، بعید نیست مقصود از (الذین کفروا) در استعمال قرآنی، سران کفار قریش در آغاز بعثت باشد؛ مگر آنکه قرینه ای برخلاف اقامه شود؛ زیرا در برخی از موارد که از عدم فایده انذار کردن و انذار نکردن کافران سخن به میان آمده است اگر بر همه کافران صادق باشد، باب هدایت غیرمسلمانان بسته می شود و این برخلاف حکمت نزول قرآن و ظواهر آیات شریفه است.28 سوم. از دیدگاه قرآن، کافران با نابود ساختن سرمایه فطرت، توفیق ایمان را از دست داده اند.29 چهارم. کافران بر اثر جهل مرکب، خود را اهل حق می پنداشتند؛ اما قرآن کریم آنان را غرق شده در گرداب های خطا دانسته است.30 کارهایشان چون سرابی در زمینی هموار است که تشنه، آن را آبی می پندارد تا چون بدان رسد، آن را چیزی نیابد.31 پنجم. در روایات معصومان علیهم السلام، غفلت، شک، شبهه و گناه از ارکان کفر شمارش شده است.32 همچنین به این حقیقت اشاره شده که کافران، اگر هنگام جهل توقف و تأمل می کردند، انکار نکرده، کافر و گمراه نمی گشتند.33 نتیجه آنکه کفر در قرآن، به معانی متعدد آمده که یک معنای آن انکار خداوند متعال و آموزه های الهی است. ریشه این انکار هم در ناحیه (معرفت شناختی) است که به جهل، شک و ظن اشاره شد و هم در ساحت روان شناختی است که مهم ترین آن تکبّر و غرور تلقی گشته است. دو. شرک در قرآن به فرموده امام صادق علیه السلام، کفر مقدم بر شرک است؛ زیرا (کفر) به غیر خدا نمی خواند؛ ولی (شرک) به غیر خداوند می خواند.34 در یک برآیند کلی از دیدگاه قرآن، شرک به دو قسم اعتقادی و اخلاقی تقسیم می شود. امّا به یک نظر دقیق و ظریف، شرک اخلاقی نیز به شرک اعتقادی بر می گردد. از مجموع آیات قرآن، می توان نکات برجسته ذیل را در این باره برشمرد: 1. شرک ورزی، نشانه بی خردی است.35 2. پندار وجودِ همانند برای خدا، برخاسته از جهل و نادانی است؛ چه اینکه برای خدا شریک و همانند پنداشتن، با علم و اندیشه صحیح ناسازگار است.36 از این رو، از نظر قرآن ریشه شرک، (ندانستن) است و مشرکان مردمی جاهل و نادان اند.37 3. شرک علم پذیر نیست؛ یعنی، شرک معلوم واقع نمی شود، چون معدوم بالذات است و چیزی که معدوم بالذات است، متعلّق علم قرار نمی گیرد؛ زیرا علم یک امر وجودی است و هرگز به امر عدمی تعلق نمی گیرد. خداوند متعال در سوره لقمان آیه 15 می فرماید: (اگر پدر و مادر اصرار ورزیدند که شما به چیزی که علم ندارید شرک بورزید، از آنان اطاعت نکنید).38 4. در بعضی از آیات، (شک) نیز منشأ شرک دانسته شده است.39 5. پاره ای از آیات، نشانگر این حقیقت است که مشرکان، در جهل مرکب فرو رفته اند؛ یعنی، در عین اینکه جاهل اند، خود را عالم به حقیقت می پندارند.40 6. بر اساس بعضی از تفاسیر، سه نوع جهل دست به دست یکدیگر داده و سرچشمه شرک و بت پرستی می گردد: الف . جهل نسبت به خداوند و اینکه نمی تواند هیچ گونه همتا، شبیه و مانند داشته باشد. ب . جهل انسان به مقام خویش که برتر از همه مخلوقات الهی است. ج . جهل به جهان طبیعت و بی ارزش بودن جمادات در برابر موجودی همچون انسان.41 7. قرآن مجید، دو انگیزه برای گرایش به شرک را مهم تلقی می کند: الف . تصور دور بودن خالق از مخلوق؛ خداوند متعال برای ردّ این انگیزه، آیات متعددی نازل فرموده است 42. ب . تفویض تدبیر جهان به خدایان کوچک تر که برای ردّ آن، آیاتی نازل شده است.43 8. مشرکان علاوه بر آنکه در شرک خود از برهان، تعقّل و دلیل سود نمی جویند، برهانی بر مدعای خود نیز اقامه نمی کنند.44 9. از دیدگاه قرآن، شرک ظلمی عظیم است 45؛ زیرا با شرک مهم ترین حق و عدل (عدل توحیدی) از میان می رود. 10. گاهی آیات قرآن، مشرکان را همسو و همسان با کافران تلقی کرده است.46 11. علاوه بر انگیزه و دلایل معرفت شناختی، عوامل روان شناختی نیز در شرک مشرکان مطرح است؛ عواملی چون حسادت 47، گناه 48 ، دشمنی با خداوند، پیامبر و دین 49 و ... . 12. بر اساس آیات قرآن، (توحید) شجره طوبایی است که برگ ها و شاخه های آن، اخلاق، عبادات و طاعت است؛ ولی (شرک) شجره خبیثه ای است که ریشه در جهنم دارد 50 و همواره آتش به بار می آورد و تمام شاخه های آن، معصیت و تمام برگ های آن گناه است. این شجره خبیثه، از جهنم سر بر می آورد و میوه آن اخلاق رذیله و کارهای ناپسند است. از همین رو گفته اند: ممکن نیست کسی گناه کند؛ در حالی که توحیدش، توحید ناب و خالص است؛ چنان که ممکن نیست کسی مطیع خدا باشد، در حالی که مشرک است. در روایات آمده است: (زناکار زنا نمی کند، در حالی که مؤمن است و سارق دزدی نمی کند، در حالی که مؤمن است).51 13. از دیدگاه آیات، روی آوردن به مظاهر شرک، زمینه ساز غفلت از یاد خدا و ترک نماز است 52 و شرک به خداوند، آدمی را به دلهره و هراس گرفتار می سازد.53 14. از یک دیدگاه، شرک در آیات قرآن، دو نوع است: شرک در طاعت و شرک در عبادت. شرک در عبادت آن است که انسان، غیر خداوند را عبادت کند و شرک در طاعت، شرکی است که آدمی از غیر خداوند مثلاً شیطان اطاعت و فرمان های او را اجرا کند. آیه (وَ ما یُؤمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ)54 ناظر به شرک در طاعت است؛ یعنی، برخی از مؤمنان هر چند خداوند را عبادت می کنند، ولی اوامر شیطان را به کار می بندند.55 مراتب شرک شرک دارای مراتب است: قول به تعدد خدایان (شرک ظاهری) است؛ ولی مخفی تر از آن شرک اهل کتاب است که به قرآن و نبوت خاصه ایمان نیاورده اند. مخفی تر از این، شرک کسی است که به رغم ایمان به خدا و قبول توحید، به اسباب و وسایط آن، نگاهی استقلالی دارد. از این رو به جای آنکه به مسبّب الاسباب توجّه کند و به غیر خداوند، دیدی واسطه ای و غیر مستقل داشته باشد؛ برای آنها نوعی استقلال قائل است و در امور خود به آنها تکیه می کند.56 به هر روی باید توجّه کرد که شرک خفی با ایمان قابل جمع است.57 سه. نفاق در قرآن در این خصوص، نکات فراوانی در قرآن آمده است که طرح تفصیلی آن ممکن نیست و در اینجا تنها به ذکر چند نکته اساسی، بسنده می شود: 1. از دیدگاه قرآن (نفاق) اظهار ایمان و پوشاندن کفر است؛ یعنی، منافقان شهادت ظاهری می دهند، ولی در باطن منکرند.58 2. از دیدگاه قرآن جهل عامل اصلی نفاق است.59 3. در بعضی از آیات، به تردید و دودلی منافقان نیز اشاره شده است.60 4. شک نیز یکی از عوامل روی آوردن به نفاق است.61 5. از دیدگاه قرآن، سرّ امتناع منافقان از ایمان به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آلهآن است که معیار شناخت آنان در جهان بینی، حس و ماده است. از این رو، ایمان به غیب و امور نامحسوس را باوری سفیهانه می دانند و همانند کافران، وحی را افسانه می پندارند.62 منافقان بر اساس شناخت حسی و جهان بینی مادی خویش، مهاجران و انصار را که به مبدأ و معاد و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله مؤمن بودند بی خرد می دانستند و کارهای آنان را سفیهانه و در مقابل آنان، خود را روشنفکر تلقی می کردند.63 6. خاستگاه شک و ریب منافقان نیز قلب و دل بیمار آنان، دانسته شده است.64 7. بر اساس دیدگاه برخی از مفسران، نفاق مصداقی از شرک است؛ زیرا تا اصل شرک در نهان کسی پدید نیاید، فتنه نفاق از او سر نمی زند؛ چنان که عمل منافقانه، زمینه شدت شرک را نیز فراهم می آورد. از همین رو، گفته می شود: (ریا که اصل آن نفاق است . درختی است که جز شرک میوه دیگری ندارد).65 8. قرآن کریم، همان طور که درباره کافران سخن از غرق شدن در گرداب خطاها دارد،66 درباره منافقان نیز سخن از غوطه ور شدن در گرداب طغیان و کوردلی دارد؛67 زیرا در جنگ (عقل و وهم)، اگر عقل به اسارت وهم درآمد، (وهم) میدان دار صحنه ادراکی نفس می شود و مجاری ادراک صحیح را می بندد. چنین انسانی هرگز به اندیشه صحیح راه نیافته، اندیشه های باطل، صحنه نفس او را آکنده می سازد و او در طغیان این اندیشه های واهی، با کوردلی حرکت می کند.68 9. از دیدگاه بعضی از آیات قرآن، منافقان در برخی از احکام با کافران شریک اند؛ مثلاً سقوط در آتش قهر خدا، هم به منافقان نسبت داده شده و هم به کافران.69 10. پاره ای از آیات، بیانگر این حقیقت است که منافقان در بعضی احکام با مشرکان شریک اند؛ مانند حرمان از غفران الهی. قرآن درباره مشرکان می فرماید: (خداوند آنان را مشمول غفران خود نمی سازد).70 این عدم شمول (غفران الهی) را نسبت به منافقان نیز مطرح کرده، می فرماید: (برای آنان یکسان است: چه بر ایشان آمرزش بخواهی یا برایشان آمرزش نخواهی؛ خدا هرگز بر ایشان نخواهد بخشود).71 آن منافق، مشک بر تن می نهد روح را در قعر گلخن می نهد بر زبان، نام حق و در جان او گندها از فکر بی ایمان او ذکر با او همچو سبزه گلخنست بر سر مبرز گلست و سوسنست آن نبات آنجا یقین عاریست جای آن گل مجلس ست و عشرتست72 در برخی از آیات قرآن، منافقان از کافران بدتر تلقی شده اند.73 سرّ این حقیقت از دیدگاه آیت للّه جوادی آملی آن است که: (اولاً، منافقان از کافران و مشرکان زیان بارتراند. ثانیا، منافقان هر چند مانند کافران در درون منکر دینند؛ ولی اهل کتمان، دروغ، خدعه و استهزا نیز هستند. کسی که کفرش، کفر محض است، دیگر به این پلیدی های نفسانی مبتلا نیست؛ ولی کفر منافق آمیخته با این بدی ها است).74 پی نوشت: 1. میزان الحکمه، ج 8، ص 399، ح 17391. 2. طور 52، آیه 36. 3. المیزان، ج 15، ص 222. 4. توبه 9، آیه 97؛ اعراف (7)، آیه 138؛ احقاف (46)، آیه 23. 5. ابراهیم 14، آیه 10. 6. بقره 2، آیه 78. 7. نگا: اعراف 7، آیه 77 المیزان، ج 17، ص 402. 8. مؤمنون 23، آیه 117. 9. آل عمران 3، آیه 97؛ المیزان، ج 2، ص 202. 10. نحل 16 آیه 13؛ المیزان، ج 12، ص 315 و 316. 11. المیزان، ج 15، ص 187. 12. نساء 4، آیه 138؛ مائده (5)، آیه 64 و 68؛ تفسیر تسنیم، ج 2، ص 222. 13. بقره 2، آیه 78. 14. نمل 27، آیه 14. 15. بقره 2، آیه 89. 16. نمل 27، آیه 40 و نیز نگا: ابراهیم (14)، آیه 7؛ بقره (2)، آیه 152. 17. بقره 2، آیه 84 و 85. 18. ممتحنه 60، آیه 4؛ همچنین نگا: ابراهیم (14)، آیه 22؛ عنکبوت (29)، آیه 25. 19. بقره 2، آیه 7. 20. نحل 16، آیه 108. 21. توبه 9، آیه 127. 22. بقره 2، آیه 88. 23. متففین 83، آیه 14. 24. محمد 47، آیه 24. 25. انعام6، آیه 110. 26. بقره 2، آیه 74. 27. بقره 2، آیه 10. 28. المیزان، ج 1، ص 52. 29. انعام 6، آیه 12. 30. بقره 2، آیه 81. 31. نور 24، آیه 39. 32. میزان الحکمه، ج 8، ص 400، ح 17399 و 17400 و ص 404. 33. همان، ج 2، ص 153، ح 2813 2814. 34. همان، ج 8، ص 399، ح 17394. 35. بقره 2، آیه 170. 36. بقره 2، آیه 22. 37. روم 20، آیات 30 32؛ یوسف (12)، آیه 39 و 40؛ بقره (2)، آیه 118 و 113. 38. نگا: عبداللّه جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، ج 4، ص 138و139. 39. نمل 27، آیه 66؛ هود (11)، آیه 62 و 110. 40. یس 36، آیات 6 و 9 و 10؛ روم (30)، آیه 59. 41. نگا: پیام قرآن، ج اوّل، صص 86 87. 42. نگا: ق 50، آیه 16؛ زمر (39)، آیه 36؛ غافر (40)، آیه 60؛ آل عمران (3)، آیه 29. 43. نگا: اعراف 7، آیه 54؛ یونس (10)، آیه 31 و 32. 44. مؤمنون 23، آیه 117. 45. لقمان 31، آیه 13. 46. توبه 9، آیه 30 و المیزان، ج 4، ص 371. 47. نساء 4، آیه 54. 48. آل عمران 3، آیه 112. 49. مدثر 73، آیات 11 25. 50. صافات 37، آیه 64 و 65. 51. بحارالانوار، ج 66، ص 63، ح 7 و 8 و ص 67، ح 17، کافی، ج 2، ص 32، ح 1؛ نگا: جوادی آملی، عبداللّه ، تفسیر موضوعی قرآن، ج 7، ص 384. 52. مائده 5، آیه 91. 53. بقره 2، آیه 113. 54. یوسف 12، آیه 106. 55. نگا: المیزان، ج 11، ص 280. 56. نگا: همان، ج 2، ص 202 و ج 4، ص 371. 57. همان، ج 11، ص 276. 58. منافقون 63، آیات 1 3؛ آل عمران (3)، آیه 167 و المیزان، ج 9، ص 325 و ج 19، ص 278. 59. توبه 9، آیه 97. 60. نساء 4، آیه 143 و المیزان، ج 5، صص 116 117. 61. ص 38، آیه 8؛ ابراهیم (14)، آیه 9. 62. نحل 16، آیه 22. 63. تفسیر تسنیم، ج 2، ص 278. 64. توبه 9، آیه 45؛ تفسیر تسنیم، ج 2، ص 137؛ المیزان، ج 5، ص 118. 65. تفسیر تسنیم، ج 2، ص 262. 66. بقره 2، آیه 81. 67. بقره 2، آیه 15. 68. نگا: تفسیر تسنیم، ج 2، ص 291. 69. نساء 4، آیه 140. 70. توبه 9، آیه 113؛ نساء (4)، آیه 116. 71. منافقون 63، آیه 6. 72. مثنوی، دفتر دوم، ابیات 268 271. 73. نساء 4، آیه 145. 74. تفسیر تسنیم، ج 2، صص 246 250. منبع: www.porseman.org
مقصود از شرک، کفر و نفاق و علل آنها چیست؟ چگونه می توان انسان ها را بر این اساس شناخت تا معیاری برای شناخت خودمان باشد؟
یک. کفر در قرآن
منشأ کفر از دیدگاه قرآن، یا علل روان شناختی دارد یا دلایل معرفت شناختی. در روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده است: (هر چیزی که به انکار و نفی منجر شود، کفر است).1 آیات قرآن، نیز دلالت بر این حقیقت دارد که: (کافران یقین ندارند)2 و (از عقل، برهان و تعقّل پیروی نمی کنند).3 بعضی از آیات، عامل اصلی کفر کافران را (جهل و نادانی آنان) تلقی می کند 4 و دسته ای از آیات، منشأ انکار آنها را (شک)5 می داند. برخی از آیات نیز کافران را گروهی می داند که (از ظن و گمان) پیروی می کنند؛6 اما مهم ترین علل روان شناختی انکار کافران تکبّر، خودبزرگ بینی و غرور برشمرده شده است.7
از دیدگاه قرآن، کافران علاوه بر آنکه از برهان و دلیل پیروی نمی کنند؛ برای اثبات مدعای خود نیز دلیل و برهانی نمی آورند.8
گفتنی است در قرآن واژه (کفر) به معنای (فسق) نیز آمده است؛9 چنان که انکار در مقام عمل هم گاهی کفر خوانده شده است.10 به اعتقاد علامه طباطبایی: از دیدگاه قرآن، منشأ اصلی کفر کافران، انکار معاد است که لازمه آن، انکار نبوت، وحی و دین است.11 براساس آیات قرآن، کفر از جمله اوصافی است که شدت و ضعف می پذیرد و برای هر مرتبه آن، اثر خاصی وجود دارد.12
امام صادق علیه السلام در روایتی جالب و خواندنی (کفر) را از دیدگاه قرآن بر پنج وجه می داند:
1. کفر و نفی؛ این کفر عبارت است از نفی و انکار ربوبیت. این گروه که معتقدند نه پروردگاری است و نه بهشت و جهنمی از گمان پیروی می کنند و خداوند متعال، انذار این دسته را بی فایده دانسته است.13
2. انکار با معرفت؛ این کفر عبارت است از انکار منکر، در حالی که به حق و حقیقت، معرفت و علم دارد. آیات ذیل به این کفر اشاره دارد:
(وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا...)14؛ (و با آنکه دل هایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند) و ( ... وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الْکافِرِینَ)15؛ (و از دیرباز [در انتظارش ]بر کسانی که کافر شده بودند پیروزی می جستند، ولی همین که آنچه [که اوصافش] را می شناختند برایشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت خدا برکافران باد).
3. کفر و انکار نعمت های خداوند: (هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ)16؛ ([سلیمان گفت: ]این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی می کنم و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس می گزارد و هر کس ناسپاسی [و کفران نعمت ]کند، بی گمان پروردگارم بی نیاز و کریم است).
4. ترک اوامر خداوند متعال: (وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ. ثُمَّ أَنْتُمْ هؤلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُساری تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ...)17؛ (و چون از شما پیمان محکم گرفتیم که خون همدیگر را نریزید و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید، سپس [به این پیمان ]اقرار کردید و خود گواهید؛ [ولی] باز همین شما هستید که یکدیگر را می کشید و گروهی از خودتان را از دیارشان بیرون می رانید و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به یکدیگر کمک می کنید و اگر به اسارت پیش شما آیند، به [دادن ]فدیه، آنان را آزاد می کنید با آنکه [نه تنها کشتن؛ بلکه ]بیرون کردن آنان بر شما حرام شده است. آیا شما به پاره ای از کتاب (تورات) ایمان می آورید و به پاره ای کفر می ورزید؟) کفر اینها بدین جهت بود که اوامر خداوند متعال را ترک کردند.
5. برائت جستن: (کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتّی تُؤمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ)18؛ (به شما کفر می ورزیم [و از شما برائت می جوییم ]و میان ما و شما دشمنی و کینه همیشگی پدیدار شده تا وقتی که فقط به خدا ایمان آورید).
گفتنی است که کفر در قرآن، به یک معنا نیامده است. برای افزایش اطلاعات شما در این باره، توجّه به نکات ذیل سودمند است:
یکم. در قرآن کریم از هدایت ناپذیری کافران از تعابیری چون: (ختم)،19 (طبع)،20 (صرف)،21 (غلاف)،22 (رین)،23 (قفل)،24 (تقلیب)،25 (قساوت)26 و (مرض)27 استفاده شده است.
دوم. به اعتقاد علامه طباطبایی، بعید نیست مقصود از (الذین کفروا) در استعمال قرآنی، سران کفار قریش در آغاز بعثت باشد؛ مگر آنکه قرینه ای برخلاف اقامه شود؛ زیرا در برخی از موارد که از عدم فایده انذار کردن و انذار نکردن کافران سخن به میان آمده است اگر بر همه کافران صادق باشد، باب هدایت غیرمسلمانان بسته می شود و این برخلاف حکمت نزول قرآن و ظواهر آیات شریفه است.28
سوم. از دیدگاه قرآن، کافران با نابود ساختن سرمایه فطرت، توفیق ایمان را از دست داده اند.29
چهارم. کافران بر اثر جهل مرکب، خود را اهل حق می پنداشتند؛ اما قرآن کریم آنان را غرق شده در گرداب های خطا دانسته است.30 کارهایشان چون سرابی در زمینی هموار است که تشنه، آن را آبی می پندارد تا چون بدان رسد، آن را چیزی نیابد.31
پنجم. در روایات معصومان علیهم السلام، غفلت، شک، شبهه و گناه از ارکان کفر شمارش شده است.32 همچنین به این حقیقت اشاره شده که کافران، اگر هنگام جهل توقف و تأمل می کردند، انکار نکرده، کافر و گمراه نمی گشتند.33
نتیجه آنکه کفر در قرآن، به معانی متعدد آمده که یک معنای آن انکار خداوند متعال و آموزه های الهی است. ریشه این انکار هم در ناحیه (معرفت شناختی) است که به جهل، شک و ظن اشاره شد و هم در ساحت روان شناختی است که مهم ترین آن تکبّر و غرور تلقی گشته است.
دو. شرک در قرآن
به فرموده امام صادق علیه السلام، کفر مقدم بر شرک است؛ زیرا (کفر) به غیر خدا نمی خواند؛ ولی (شرک) به غیر خداوند می خواند.34
در یک برآیند کلی از دیدگاه قرآن، شرک به دو قسم اعتقادی و اخلاقی تقسیم می شود. امّا به یک نظر دقیق و ظریف، شرک اخلاقی نیز به شرک اعتقادی بر می گردد. از مجموع آیات قرآن، می توان نکات برجسته ذیل را در این باره برشمرد:
1. شرک ورزی، نشانه بی خردی است.35
2. پندار وجودِ همانند برای خدا، برخاسته از جهل و نادانی است؛ چه اینکه برای خدا شریک و همانند پنداشتن، با علم و اندیشه صحیح ناسازگار است.36 از این رو، از نظر قرآن ریشه شرک، (ندانستن) است و مشرکان مردمی جاهل و نادان اند.37
3. شرک علم پذیر نیست؛ یعنی، شرک معلوم واقع نمی شود، چون معدوم بالذات است و چیزی که معدوم بالذات است، متعلّق علم قرار نمی گیرد؛ زیرا علم یک امر وجودی است و هرگز به امر عدمی تعلق نمی گیرد. خداوند متعال در سوره لقمان آیه 15 می فرماید: (اگر پدر و مادر اصرار ورزیدند که شما به چیزی که علم ندارید شرک بورزید، از آنان اطاعت نکنید).38
4. در بعضی از آیات، (شک) نیز منشأ شرک دانسته شده است.39
5. پاره ای از آیات، نشانگر این حقیقت است که مشرکان، در جهل مرکب
فرو رفته اند؛ یعنی، در عین اینکه جاهل اند، خود را عالم به حقیقت می پندارند.40
6. بر اساس بعضی از تفاسیر، سه نوع جهل دست به دست یکدیگر داده و سرچشمه شرک و بت پرستی می گردد:
الف . جهل نسبت به خداوند و اینکه نمی تواند هیچ گونه همتا، شبیه و مانند داشته باشد.
ب . جهل انسان به مقام خویش که برتر از همه مخلوقات الهی است.
ج . جهل به جهان طبیعت و بی ارزش بودن جمادات در برابر موجودی همچون انسان.41
7. قرآن مجید، دو انگیزه برای گرایش به شرک را مهم تلقی می کند:
الف . تصور دور بودن خالق از مخلوق؛ خداوند متعال برای ردّ این انگیزه، آیات متعددی نازل فرموده است 42.
ب . تفویض تدبیر جهان به خدایان کوچک تر که برای ردّ آن، آیاتی نازل شده است.43
8. مشرکان علاوه بر آنکه در شرک خود از برهان، تعقّل و دلیل سود نمی جویند، برهانی بر مدعای خود نیز اقامه نمی کنند.44
9. از دیدگاه قرآن، شرک ظلمی عظیم است 45؛ زیرا با شرک مهم ترین حق و عدل (عدل توحیدی) از میان می رود.
10. گاهی آیات قرآن، مشرکان را همسو و همسان با کافران تلقی کرده است.46
11. علاوه بر انگیزه و دلایل معرفت شناختی، عوامل روان شناختی نیز در شرک مشرکان مطرح است؛ عواملی چون حسادت 47، گناه 48 ، دشمنی با خداوند، پیامبر و دین 49 و ... .
12. بر اساس آیات قرآن، (توحید) شجره طوبایی است که برگ ها و شاخه های آن، اخلاق، عبادات و طاعت است؛ ولی (شرک) شجره خبیثه ای است که ریشه در جهنم دارد 50 و همواره آتش به بار می آورد و تمام شاخه های آن، معصیت و تمام برگ های آن گناه است. این شجره خبیثه، از جهنم سر بر می آورد و میوه آن اخلاق رذیله و کارهای ناپسند است. از همین رو گفته اند: ممکن نیست کسی گناه کند؛ در حالی که توحیدش، توحید ناب و خالص است؛ چنان که ممکن نیست کسی مطیع خدا باشد، در حالی که مشرک است. در روایات آمده است: (زناکار زنا نمی کند، در حالی که مؤمن است و سارق دزدی نمی کند، در حالی که مؤمن است).51
13. از دیدگاه آیات، روی آوردن به مظاهر شرک، زمینه ساز غفلت از یاد خدا و ترک نماز است 52 و شرک به خداوند، آدمی را به دلهره و هراس گرفتار می سازد.53
14. از یک دیدگاه، شرک در آیات قرآن، دو نوع است: شرک در طاعت و شرک در عبادت. شرک در عبادت آن است که انسان، غیر خداوند را عبادت کند و شرک در طاعت، شرکی است که آدمی از غیر خداوند مثلاً شیطان اطاعت و فرمان های او را اجرا کند. آیه (وَ ما یُؤمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ)54 ناظر به شرک در طاعت است؛ یعنی، برخی از مؤمنان هر چند خداوند را عبادت می کنند، ولی اوامر شیطان را به کار می بندند.55
مراتب شرک
شرک دارای مراتب است: قول به تعدد خدایان (شرک ظاهری) است؛ ولی مخفی تر از آن شرک اهل کتاب است که به قرآن و نبوت خاصه ایمان نیاورده اند. مخفی تر از این، شرک کسی است که به رغم ایمان به خدا و قبول توحید، به اسباب و وسایط آن، نگاهی استقلالی دارد. از این رو به جای آنکه به مسبّب الاسباب توجّه کند و به غیر خداوند، دیدی واسطه ای و غیر مستقل داشته باشد؛ برای آنها نوعی استقلال قائل است و در امور خود به آنها تکیه می کند.56 به هر روی باید توجّه کرد که شرک خفی با ایمان قابل جمع است.57
سه. نفاق در قرآن در این خصوص، نکات فراوانی در قرآن آمده است که طرح تفصیلی آن ممکن نیست و در اینجا تنها به ذکر چند نکته اساسی، بسنده می شود:
1. از دیدگاه قرآن (نفاق) اظهار ایمان و پوشاندن کفر است؛ یعنی، منافقان شهادت ظاهری می دهند، ولی در باطن منکرند.58
2. از دیدگاه قرآن جهل عامل اصلی نفاق است.59
3. در بعضی از آیات، به تردید و دودلی منافقان نیز اشاره شده است.60
4. شک نیز یکی از عوامل روی آوردن به نفاق است.61
5. از دیدگاه قرآن، سرّ امتناع منافقان از ایمان به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آلهآن است که معیار شناخت آنان در جهان بینی، حس و ماده است. از این رو، ایمان به غیب و امور نامحسوس را باوری سفیهانه می دانند و همانند کافران، وحی را افسانه می پندارند.62 منافقان بر اساس شناخت حسی و جهان بینی مادی خویش، مهاجران و انصار را که به مبدأ و معاد و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله مؤمن بودند بی خرد می دانستند و کارهای آنان را سفیهانه و در مقابل آنان، خود را روشنفکر تلقی می کردند.63
6. خاستگاه شک و ریب منافقان نیز قلب و دل بیمار آنان، دانسته شده است.64
7. بر اساس دیدگاه برخی از مفسران، نفاق مصداقی از شرک است؛ زیرا تا اصل شرک در نهان کسی پدید نیاید، فتنه نفاق از او سر نمی زند؛ چنان که عمل منافقانه، زمینه شدت شرک را نیز فراهم می آورد. از همین رو، گفته می شود: (ریا که اصل آن نفاق است . درختی است که جز شرک میوه دیگری ندارد).65
8. قرآن کریم، همان طور که درباره کافران سخن از غرق شدن در گرداب خطاها دارد،66 درباره منافقان نیز سخن از غوطه ور شدن در گرداب طغیان و کوردلی دارد؛67 زیرا در جنگ (عقل و وهم)، اگر عقل به اسارت وهم درآمد، (وهم) میدان دار صحنه ادراکی نفس می شود و مجاری ادراک صحیح را می بندد. چنین انسانی هرگز به اندیشه صحیح راه نیافته، اندیشه های باطل، صحنه نفس او را آکنده می سازد و او در طغیان این اندیشه های واهی، با کوردلی حرکت می کند.68
9. از دیدگاه بعضی از آیات قرآن، منافقان در برخی از احکام با کافران شریک اند؛ مثلاً سقوط در آتش قهر خدا، هم به منافقان نسبت داده شده و هم به کافران.69
10. پاره ای از آیات، بیانگر این حقیقت است که منافقان در بعضی احکام با مشرکان شریک اند؛ مانند حرمان از غفران الهی. قرآن درباره مشرکان می فرماید: (خداوند آنان را مشمول غفران خود نمی سازد).70 این عدم شمول (غفران الهی) را نسبت به منافقان نیز مطرح کرده، می فرماید: (برای آنان یکسان است: چه بر ایشان آمرزش بخواهی یا برایشان آمرزش نخواهی؛ خدا هرگز بر ایشان نخواهد بخشود).71
آن منافق، مشک بر تن می نهد
روح را در قعر گلخن می نهد
بر زبان، نام حق و در جان او
گندها از فکر بی ایمان او
ذکر با او همچو سبزه گلخنست
بر سر مبرز گلست و سوسنست
آن نبات آنجا یقین عاریست
جای آن گل مجلس ست و عشرتست72
در برخی از آیات قرآن، منافقان از کافران بدتر تلقی شده اند.73 سرّ این حقیقت از دیدگاه آیت للّه جوادی آملی آن است که: (اولاً، منافقان از کافران و مشرکان زیان بارتراند. ثانیا، منافقان هر چند مانند کافران در درون منکر دینند؛ ولی اهل کتمان، دروغ، خدعه و استهزا نیز هستند. کسی که کفرش، کفر محض است، دیگر به این پلیدی های نفسانی مبتلا نیست؛ ولی کفر منافق آمیخته با این بدی ها است).74
پی نوشت:
1. میزان الحکمه، ج 8، ص 399، ح 17391.
2. طور 52، آیه 36.
3. المیزان، ج 15، ص 222.
4. توبه 9، آیه 97؛ اعراف (7)، آیه 138؛ احقاف (46)، آیه 23.
5. ابراهیم 14، آیه 10.
6. بقره 2، آیه 78.
7. نگا: اعراف 7، آیه 77 المیزان، ج 17، ص 402.
8. مؤمنون 23، آیه 117.
9. آل عمران 3، آیه 97؛ المیزان، ج 2، ص 202.
10. نحل 16 آیه 13؛ المیزان، ج 12، ص 315 و 316.
11. المیزان، ج 15، ص 187.
12. نساء 4، آیه 138؛ مائده (5)، آیه 64 و 68؛ تفسیر تسنیم، ج 2، ص 222.
13. بقره 2، آیه 78.
14. نمل 27، آیه 14.
15. بقره 2، آیه 89.
16. نمل 27، آیه 40 و نیز نگا: ابراهیم (14)، آیه 7؛ بقره (2)، آیه 152.
17. بقره 2، آیه 84 و 85.
18. ممتحنه 60، آیه 4؛ همچنین نگا: ابراهیم (14)، آیه 22؛ عنکبوت (29)، آیه 25.
19. بقره 2، آیه 7.
20. نحل 16، آیه 108.
21. توبه 9، آیه 127.
22. بقره 2، آیه 88.
23. متففین 83، آیه 14.
24. محمد 47، آیه 24.
25. انعام6، آیه 110.
26. بقره 2، آیه 74.
27. بقره 2، آیه 10.
28. المیزان، ج 1، ص 52.
29. انعام 6، آیه 12.
30. بقره 2، آیه 81.
31. نور 24، آیه 39.
32. میزان الحکمه، ج 8، ص 400، ح 17399 و 17400 و ص 404.
33. همان، ج 2، ص 153، ح 2813 2814.
34. همان، ج 8، ص 399، ح 17394.
35. بقره 2، آیه 170.
36. بقره 2، آیه 22.
37. روم 20، آیات 30 32؛ یوسف (12)، آیه 39 و 40؛ بقره (2)، آیه 118 و 113.
38. نگا: عبداللّه جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، ج 4، ص 138و139.
39. نمل 27، آیه 66؛ هود (11)، آیه 62 و 110.
40. یس 36، آیات 6 و 9 و 10؛ روم (30)، آیه 59.
41. نگا: پیام قرآن، ج اوّل، صص 86 87.
42. نگا: ق 50، آیه 16؛ زمر (39)، آیه 36؛ غافر (40)، آیه 60؛ آل عمران (3)، آیه 29.
43. نگا: اعراف 7، آیه 54؛ یونس (10)، آیه 31 و 32.
44. مؤمنون 23، آیه 117.
45. لقمان 31، آیه 13.
46. توبه 9، آیه 30 و المیزان، ج 4، ص 371.
47. نساء 4، آیه 54.
48. آل عمران 3، آیه 112.
49. مدثر 73، آیات 11 25.
50. صافات 37، آیه 64 و 65.
51. بحارالانوار، ج 66، ص 63، ح 7 و 8 و ص 67، ح 17، کافی، ج 2، ص 32، ح 1؛ نگا: جوادی آملی، عبداللّه ، تفسیر موضوعی قرآن، ج 7، ص 384.
52. مائده 5، آیه 91.
53. بقره 2، آیه 113.
54. یوسف 12، آیه 106.
55. نگا: المیزان، ج 11، ص 280.
56. نگا: همان، ج 2، ص 202 و ج 4، ص 371.
57. همان، ج 11، ص 276.
58. منافقون 63، آیات 1 3؛ آل عمران (3)، آیه 167 و المیزان، ج 9، ص 325 و ج 19، ص 278.
59. توبه 9، آیه 97.
60. نساء 4، آیه 143 و المیزان، ج 5، صص 116 117.
61. ص 38، آیه 8؛ ابراهیم (14)، آیه 9.
62. نحل 16، آیه 22.
63. تفسیر تسنیم، ج 2، ص 278.
64. توبه 9، آیه 45؛ تفسیر تسنیم، ج 2، ص 137؛ المیزان، ج 5، ص 118.
65. تفسیر تسنیم، ج 2، ص 262.
66. بقره 2، آیه 81.
67. بقره 2، آیه 15.
68. نگا: تفسیر تسنیم، ج 2، ص 291.
69. نساء 4، آیه 140.
70. توبه 9، آیه 113؛ نساء (4)، آیه 116.
71. منافقون 63، آیه 6.
72. مثنوی، دفتر دوم، ابیات 268 271.
73. نساء 4، آیه 145.
74. تفسیر تسنیم، ج 2، صص 246 250.
منبع: www.porseman.org
- [سایر] مقصود از شرک، کفر و نفاق و علل آنها چیست؟ چگونه میتوان انسانها را بر این اساس شناخت تا معیاری برای شناخت خودمان باشد؟
- [سایر] آن چه مسلم است شناخت از دید شیعه پنهان است و رسیدن یک شیعه به مرحله شناخت در حد صفر است. شیعیان تحریک کننده احساس و احساس سرزمین حکومت شیطان بر انسان است.مباحث شناخت در بین شیعیان جز فساد و تباهی نیفزاید که خداوند فرمود (اضافه نمی کند بر ظالمان جز خسارت و شیعه هزار و چهار صد سال است خسارت می خورد و دست از کفر بر نمی دارد. البته منظور من از کفر هم آن برداشتی نیست که بین شیعه مرسوم است بلکه کفر به معنای واقعی کلمه یعنی پوشاندن و کافر پوشاننده و شیعیان با نقاب پیوسته در پوشاندن حقیقت ذات و خواسته های خود در کوشش و تلاشند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر انسان در کشور کفر مشغول تحصیل باشد و نتواند با زن مسلمانی ازدواج کند، آیا با زن کافره می توان ازدواج کرد؟
- [سایر] اگر انسان بعد از مرگ به عوالم بالا راه یابد باز هم قابلیت درک چگونگی ذات پروردگار را ندارد؟ آیا می توان از چگونگی ذات پروردگار آگاهی داشت اما از آن جهت که پروردگار انسان را ضعیف خلق کرده و نمی خواسته، انسان قادر به شناخت ذات پروردگار نیست؟
- [سایر] شیاطن و جنودشان از نوع اجنه خیلی وقت ها انسان با ایمان به خدا را مورد حمله قرار داده، تا آنها به خدا کفر و شرک ورزند. تا به حال چه کسی در مبارزه با آنها مقاومت کرد و نحوه مبارزه آنها چگونه بود؟ با تشکر
- [سایر] باسلام و آرزوی سلامتی و توفیق روز افزون. با عنایت به این که انسان از درک بسیاری از حقایق عاجز است و با توجه به این که خداوند حکیم در قرآن در مورد خود می فرماید: لیس کمثله شیء، خدا را باید چگونه تصور کنیم که از کفر و شرک در امان بمانیم. با تشکر
- [سایر] آیا به نظر حضرت عالی به طور مشخص با پولی که در بانکهای ترکیه دارم می توانم اوراق قرضه دولتی خریداری کنم و از سود آن استفاده نمایم ،مقصود از کشورهای کافر چیست؟ آیا مراد این است که نظام آن نظام اسلامی نباشد آیا ترکیه را که با قوانین اسلامی اداره نمی شود می توان کشور اسلامی نامید آیا از بانکهای ترکیه می توان قرضه دولتی خریداری نمود و سود گرفت؟)
- [سایر] با توجه به اینکه در عصر حاضر نیز کفر بیداد می کند، آیا باز هم می توان گفت که نیاز به معجزه نیست و انسان به تکامل عقلی رسیده است؟
- [سایر] چه دلایل عقلی و نقلی بر استمرار وجود و خلق و آفرینش نسبت به ازل وجود دارد؟ آیا همانند نظر متکلمان منقطع الاول است و یا همانند نظر حکما و عرفا دائم بوده است؟ چگونه می توان برای آن ادله نقلی اقامه کرد؟ اگر کسی اعتقاد به نظر حکما داشته باشد وجود ائمه و معصومین (ع) در آن عوالم چگونه خواهد بود؟ و بالاخره اگر کسی به نظر ایشان معتقد باشد کافر و مشرک گشته و نجس می شود؟
- [آیت الله بهجت] در ذهن بسیاری از جوان ها، شبهاتی اعتقادی راجع به توحید، معاد و نبوت و امامت وجود دارد که این شبهات در رفتار و گفتار آنان تأثیر گذاشته و گاه الفاظی که بوی شرک و کفر و بی دینی می دهد، از آنان صادر می شود و یا حتی نماز و روزه را ترک می کنند، در صورتی که اگر مشکل اعتقادی یا عاطفی آنان حل شده و شبهات آن ها از طریق درست پاسخ گفته شود، افراد معتقدی می شوند، آیا می توان چنین افرادی را کافر و مرتد دانست؟ و اگر این حالت در آنان ادامه پیدا کند چه طور؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] باید از دادن قرآن به کافر خودداری کنند، و اگر قرآن در دست اوست در صورت امکان از او بگیرند ولی چنانچه مقصود از دادن قرآن و یا داشتن قرآن تحقیق و مطالعه در دین باشد و نیز انسان بداند که کافری که محکوم به نجاست است با دست تر قرآن را لمس نمی کند اشکالی ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] (مجتهد) و (اعلم) را از سه راه می توان شناخت: اوّل: این که خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوم: این که دو نفر عادل از اهل علم به او خبر دهند، به شرط این که دو نفر عالم دیگر برخلاف گفته آنها شهادت ندهند. سوم: این که آنچنان در میان اهل علم و محافل علمی مشهور باشد که انسان یقین پیدا کند او اعلم است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مجتهد اعلم را از سه راه می توان شناخت: اوّل: خود انسان یقین و یا اطمینان پیدا کند، مانند اینکه انسان خود از اهل خبره باشد و بتواند مجتهد اعلم را بشناسد. دوّم: دو نفر عالم عادل که می توانند مجتهد اعلم را تشخیص دهند اعلم بودن کسی را تصدیق نمایند بشرط آنکه دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند. سوّم: اجتهاد و اعلم بودن شخصی به حدّی شایع باشد که از آن شیوع و شهرت برای انسان علم یا اطمینان حاصل شود.
- [آیت الله مکارم شیرازی] گوشت هایی که در بازار مسلمانان فروخته می شود، یا مسلمانی برای انسان هدیه می آورد پاک و حلال است، و تحقیق و تفحّص درباره آن لازم نیست؛ ولی اگر بدانند آن مسلمان گوشتها را از کافر گرفته و رسیدگی لازم را نکرده، لازم است از آن اجتناب شود. اما چرم¬هایی که از بلاد کفّار می آورند پاک است، هر چند نمی توان با آن نماز خواند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت: اول آن که خود انسان یقین کند، مثل آن که از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوم آن که دو نفر عالم عادل، که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند بشرط آن که دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند. سوم آن که عده ای از اهل علم که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، و از گفته آنان اطمینان پیدا می شود، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند.
- [آیت الله نوری همدانی] مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت : اول : آنکه خود انسان یقین کند ، مثل آنکه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد . دوم : آنکه دو نفر عالم عادل ، که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند ، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند ، به شرط آنکه دو نفر عالم عادل دیگر با گفتة آنان مخالفت ننمایند . سوم : آنکه عده ای از اهل علم که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند ، و از گفتة آنان اطمینان پیدا می شود مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند .
- [آیت الله بهجت] مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت : اول : خود انسان یقین کند، مثل آن که از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوم : آن که دو نفر عالم عادل که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند، به شرط آن که دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند. سوم : آن که عده ای از اهل علم که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، و از گفته آنان اطمینان پیدا می شود، مجتهد بودن یااعلم بودن کسی را تصدیق کنند؛ بلکه از هرراهی که انسان اطمینان به اعلم بودن کسی پیدا کند بنا بر اظهر می تواند به همان اکتفا نماید.
- [آیت الله سبحانی] مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت: اوّل آنکه خود انسان یقین کند، مثل آنکه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.دوم آنکه یک عالم عادل; که می تواند مجتهد و اعلم را تشخیص دهد، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کند، به شرط آنکه یک نفر عالم عادل دیگر با گفته او مخالفت ننماید. اجتهاد و اعلمیت به گفته یک نفر که مورد وثوق باشد نیز ثابت می شود. سوم آنکه در محافل علمی، مجتهد و یا اعلم بودن او معروف و مشهور باشد و از گفتار آنان برای انسان 1. ولی در بقاء بر تقلید میت، فرا گرفتن مسایل کفایت می کند. اطمینان حاصل شود.
- [آیت الله وحید خراسانی] مجتهد و اعلم را از چند راه می توان شناخت اول ان که خود انسان یقین کند مثل ان که در مرتبه ای از علم باشد که بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد دوم ان که دو نفر عالم عادل که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند مجتهد یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند به شرط ان که دو نفر عالم عادل دیگر با گفته انان مخالفت ننمایند و اقوی ثبوت اجتهاد و اعلمیت به گفته ثقه خبیر است در صورتی که ظن بر خلاف گفته او نباشد سوم ان که عده ای از اهل علم که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته انان اطمینان پیدا شود مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت: اول: آنکه خود انسان یقین کند مثل آنکه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوم: آنکه دو نفر عالم و عادل؛ که می توانند مجتهد اعلم را تشخیص دهند؛ مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند به شرط آنکه دو نفر عالم و عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند و در صورت اختلاف؛ خبره بودن هر کدام بیشتر باشد قول او مقدم است بلکه به گفته یک نفر عالم خبره مورد وثوق نیز اجتهاد یا اعلمیت ثابت می شود. سوم: آنکه عده ای از اهل علم که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا می شود؛ مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند.