اگر انسان بعد از مرگ به عوالم بالا راه یابد باز هم قابلیت درک چگونگی ذات پروردگار را ندارد؟ آیا می توان از چگونگی ذات پروردگار آگاهی داشت اما از آن جهت که پروردگار انسان را ضعیف خلق کرده و نمی خواسته، انسان قادر به شناخت ذات پروردگار نیست؟
اگر انسان بعد از مرگ به عوالم بالا راه یابد باز هم قابلیت درک چگونگی ذات پروردگار را ندارد؟ آیا می توان از چگونگی ذات پروردگار آگاهی داشت اما از آن جهت که پروردگار انسان را ضعیف خلق کرده و نمی خواسته، انسان قادر به شناخت ذات پروردگار نیست؟ نخست باید دانست (ادراک بشر) به آنچه محدود و قابل تصور است، راه دارد؛ نه به ذاتی که از همه بالاتر است و همه متأخر از آن، بعد از آن و مخلوق آن هستند. ( فکر و اندیشه بشر، به (ذات غیبی) او راه ندارد و به جز تحیّر و سرگردانی یا انحراف و گمراهی، بهره دیگری نخواهد داشت. در این مقام عروج و سیر به عوالم دیگر تاثیری ندارد. چراکه هیچ گاه امر محدود قادر به درک واقعیت امر نامحدود نیست. و او تنها می تواند خالقش را از روی صفات و افعالش بشناسد. در آلا فکر کردن شرط راه است‌ / ولی در ذات حق محض گناه است بود در ذات حق اندیشه باطل‌ / محال محض دان تحصیل حاصل‌(گلشن راز، شبستری) به همین جهت از فکر در (ذات حق) نهی شده است؛ چنان‌که امام علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام) می‌فرماید: ( ... فلیس اللَّه عرف من عرف بالتشبیه ذاته، و لا ایاه وحّد من اکتنهه، و لا حقیقته اصاب من مثله، و لابه صدّق من نهّاه، و لا صمد صمده من اشار الیه)؛ (پس، خدای را نشناخته، آن کس که ذات او را به چیزی تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته، آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد، و به حقیقت او نرسیده، آن کس که ذات او را تصویر ذهنی نموده است و به او تصدیق نکرده است، آن کس که ذات او را حدّی قائل شده و به جانب او روی نیاورده است؛ آن کس که به ذات او اشاره کرده است ...). تأمل و اندیشه در رابطه با خداوند متعال به سه نحوه متصوراست: الف) تأمل و اندیشه در ذات خداوند در اصطلاح شناخت ذات و ماهیت خداوند که چیست؟ ب ) اندیشه در وجود خداوند متعال این که خدایی هست و وجود دارد؟ ج ) شناخت اوصاف و افعال خداوند که چه اوصافی دارد یا ندارد چه کارهایی انجام می دهد یا انجام نمی دهد؟ فلاسفه و متکلمان اسلامی با تمسک به ادله عقلیه و آیات و روایات می فرمایند قسم اول ناممکن است. لکن قسم دوم و سوم ممکن. این که چرا قسم اول ممکن نیست از طرف اندیشمندان ادله متعددی ذکر شده لکن تنها به یک دلیل عقلی که ساده تر و در کلام اکثر متکلمان ذکر شده اشاره می کنم. برای روشن شدن استدلال این مثال ساده را در نظر داشته باشید که به حکم قطعی عقل هر ظرفی گنجایش معینی دارد یعنی یک ظرف یک لیتری گنجایش یک لیتر آب دارد و جا دادن 2 لیتر در آن ناممکن است. حال با توجه به این که خداوند نامتناهی است و نامحدود است (چون اگر محدود و متناهی باشد به این معنا است که در وراء حد چیزی است که خداوند واجد آن نیست و این نقص است حال آن که خداوند کامل مطلق و واجب الوجود است و نقص در او راه ندارد) و سایر موجودات از جمله انسان همگی محدود و متناهی هستند و از سوی دیگر علم و شناخت مستلزم نوعی احاطه علمی فاعل شناسا (مدرک یا عالم) بر متعلق شناسایی (آنچه که شناخته می شود - معلوم) است و از آنجا که موجود محدود نمی تواند بر موجود نامحدود احاطه یابد ممکن نیست مخلوقات خداوند بر ذات او آگاهی یابند بنابراین نه تنها کنه ذات الهی برای ما ناشناخته است بلکه اساسا این چنین شناختی ممتنع است. قرآن کریم و روایات هم این مدعا را تأیید می کنند چنانچه قرآن کریم می فرماید: (ولا یحیطون به علما؛ بر ذات خداوند آگاهی نمی یابند) (طه، آیه 110). و در حدیثی از امام صادق(ع) چنین نقل شده: (اذ انتهی الکلام الی الله فامسکوا؛ هنگامی که سخن به ذات خدا می رسد سکوت کنید) (تفسیر علی ابن ابراهیم، طبق نقل نورالثقلین، ج 5، ص 170). و در حدیثی از علی(ع) در تفسیر آیه 110 سوره طه وارد شده (لایحیط الخلائق بالله عزوجل علما؛ مخلوقات احاطه علمی به خداوند پیدا نمی کنند؛ و دلیلش همان است که اندیشه در ذات نامحدود برای عقول محدود غیر ممکن است. اما مرتبه دیگر خداشناسی که عبارت بود از این که بدانیم خدا هست که براساس این شناخت انسان از صف ملحدان و شکاکان جدا می گردد و در جرگه خداباوران وارد می شود. این شناخت نه تنها برای بشر امکان دارد بلکه پایه و اساس سطوح دیگر خداشناسی است یعنی این که انسان وجود یک مبدأ متعالی و یک موجود مقدس و برتر را تصدیق می کنند و تصدیق به وجود چیزی ملازم با شناخت ذات آن چیز نیست که اگر ذاتش قابل شناخت نبود تصدیق به وجودش هم ممکن نباشد چنانچه امروزه هم تصدیق به وجود چیزی ملازم با شناخت ذات آن چیز نیست که اگر ذاتش قابل شناخت نبود تصدیق به وجودش هم ممکن نباشد چنانچه امروزه همه تصدیق به وجود نیروی جاذبه و وجوداتم داریم گرچه ذات اینها ناشناخته است جایی که درباره نیروی جاذبه که یکی از مخلوقات است علم و آگاهی ما نسبت به آن تنها جنبه اجمالی دارد (از آثارش تصدیق به وجودش می کنیم) ولکن از علم تفصیلی (که چه هست) عاجزیم چگونه می توان درباره خالق جهان ماده و ماورای ماده که بی نهایت است از کنه ذاتش با خبر شد لکن آثار او باعث تصدیق به وجودش می شود. با صد هزاران جلوه برون آمدی که منبا صد هزار دیده تماشا کنم تو را اما درباره شناخت اوصاف خداوند متعال که آیا اصولا انسان می تواند صفات خداوند را بشناسدیا آن که صفات نیز همچون ذات خدا برای انسان همواره ناشناخته است بین متکلمان و فلاسفه مسلمان اختلاف است. گروهی مدعی شده اند که عقل آدمی راهی به سوی شناخت صفات ندارد چنانچه به ذات راه ندارد که به این گروه معطله و مسلک آنان را تعطیل می گویند لکن غالب متکلمان و فلاسفه مسلمان بر این باورند که عقل انسان می تواند اوصاف خداوند را بشناسد که اینان خودبه دو گروه تقسیم شده اند: الف) گروهی که قائلند بین اوصاف خدا و اوصاف مخلوقات تفاوت جدی و اساسی نیست و اوصاف در خداوند و مخلوقات معنای مشترکی دارند که در حقیقت خداوند را تشبیه به مخلوقات می کنند لهذا معروف به مشبهه هستند. ب ) گروه دوم از کسانی که قائلند اوصاف خداوند قابل شناخت است می گویند هم مسلک تعطیل و هم مسلک تشبیه هر دو باطل است و اوصاف خداوند گرچه قابل شناخت می باشند لکن معنای این اوصاف در خداوند با مخلوقات متفاوت است. این نظریه، نظریه متکلمان و فلاسفه بزرگ شیعه مانند علامه طباطبایی و استاد مطهری و دیگران است این گروه با ادله متعدد نظریات - تعطیل و تشبیه را باطل می کنند و به نحوی اوصاف حق را بیان می کنند که نه مستلزم تشبیه باشد و نه تعطیل. خلاصه این نظریه این است که ما در آغاز صفاتی مانند علم و قدرت و حیات و... را در خود یا موجودات پیرامون خویش می یابیم و علاوه بر این درک می کنیم که این اوصاف کمال محسوب می شوند در این حالت ما می بایست ابتدا در معنایی که از این اوصاف کمالی می یابیم تأمل ورزیم و تمام قیود و لوازمی را که موجب محدودیت آنها می گردد شناسایی کنیم. مثلا صفت علم در ما - حادث است (زمانی نبوده بعد پیدا شده) امکان دارد زائل شود - خطاپذیر است و محدودیت های دیگر بعد از شناخت این محدودیت ها در مرحله بعد لازم است که همه این محدودیت ها را سلب کنیم که در نتیجه به معنایی خواهیم رسید که از یک سو حاکی از کمالات وجودی است و از سوی دیگر هیچ شائبه نقصان و کاستی ندارد و بدین ترتیب می توان اوصاف کمالی را به معنایی که هم معقول است و هم شایسته مقام الوهی و نه مستلزم تشبیه در مورد خداوند متعال به کار برد. خلاصه مطلب این شد که تأمل در ذات خداوند اساسا به حکم عقل ممتنع است و آیات و روایات هم ارشاد به همین حکم عقل دارند. اما تصدیق به وجود خداوند و شناخت اوصاف به بیانی که گفته شد ممکن است. برای مطالعه بیشتر در این زمینه علاوه بر منابعی که قبلا بیان شد ر.ک: - توحید خدا در مکتب قرآن، دکتر محسن شفائی، ص 219 به بعد - یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، آیت الله مکارم شیرازی حتی اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازی‌های خود، بخواهند به سوی مقام ذات اوج بگیرند، راه به جایی نبرده، به حیرت خواهند افتاد و بر ناتوانی و قصور خود در این میدان، با کمال شرمساری اعتراف خواهند کرد. سحرگاهان که مخمور شبانه‌ گرفتم باده با چنگ و چغانه‌ نهادم عقل را ره توشه از می‌ به شهر هستیش، کردم روانه‌ نگار می‌فروشم، عشوه‌ای داد که ایمن گشتم از مکر زمانه‌ ز ساقیّ کمان ابرو شنیدم‌ که‌ای تیر ملامت را نشانه! نبندی ز آن میان، طرفی کمر وار اگر خود را ببینی در میانه‌ برو این دام بر مرغ دگر نه! که عنقارا بلند است آشیانه البته اهل دعا در مقام (دعا)، اهل عبادت در مقام (عبادت)، اهل ذکر در مقام (ذکر)، ارباب سلوک در مقام (سلوک) و ... به ذات عینی حق، در مظاهر اسمای او روی می‌آورند و از طریق اسما و صفات او، به ذات او متوجه می‌شوند. به عبارتی، ذات حق را با اسما می‌خوانند؛ زیرا به مقام ذات راه نیست. عنقا شکار کس نشود دام بازچین‌ کاینجا همیشه باد به دست است دام را خداوند از دیدگاه قرآن‌ قرآن کریم - که جامع‌ترین، دقیق‌ترین و رساترین تعریف‌ها را نسبت به خداوند متعال مطرح می‌کند - او را تنها از طریق اسما و صفاتش، برای ما باز می‌شناساند. قرآن کریم در پی آن است که در حد توان، خداوند را به کامل‌ترین وجه از طریق اسما و صفاتش، به انسان بشناساند. از دیدگاه قرآن، خداوند گشایش‌بخش و دانا، سریع‌ترین حساب‌گر، زنده و پاینده، والا، بزرگ و دارای حقیقت، صاحب شکوه و ارجمندی و بی‌نیاز است. آنکه دولت آفرید و دو سرا ملک دولت‌ها چه کار آید ورا از نظر قرآن، خداوند (متعال) است ؛ یعنی، او از هر چه در وهم ما آید، بالاتر است و هرگز ما نمی‌توانیم حقیقت او و جمال و جلال او را - آن‌گونه که هست - در یابیم. ای برون از وهم و قال و قیل من‌ خاک بر فرق من و تمثیل من خداوند، یکی است و جز او خدایی نیست؛ او یکتا و یگانه است و هیچ چیز مثل و مانند او نیست. او پادشاه راستین جهان هستی، پاک از هر عیب، سلامت بخش، مراقب بر همه چیز، عزیز، اصلاح‌گر، ترمیم کننده و شایسته بزرگی است و او بر همه چیز قادر و توانا است. گفت صوفی قادر است آن مستعان‌ که کند سودای ما را بی‌زیان‌ آن که آتش را کند ورد و شجر هم تواند کرد این را بی‌ضرر آن که گل آرد برون از عین خار هم تواند کرد این دی را بهار آن که زو هر سرو آزادی کند قادر است ار غصه را شادی کند او خدایی است (بخشنده و مهربان) و این دو صفت، چنان در او متجلّی است که تمامی سوره‌های قرآن را با آن آغاز کرده است: (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) و آن چنان خدایی است که مهربانی و بخشایش را بر خود فرض کرده است. خداوند، در غایت بزرگی و عظمت است؛ اما به انسان از رگ گردن نزدیک‌تر می‌باشد و حتی وسوسه‌های نفس او را نیز می‌داند. آنچه حق است اقرب از حبل الورید تو فکنده تیر فکرت را بعید ای کمان و تیرها برساخته! صید نزدیک و تو دور انداخته او خدایی است آمرزنده و نیرومند، توبه‌پذیر، دوستدار، دارای نعمت، دارای رحمت، بسیار توبه‌پذیر و دارای فضل بزرگ. وِزْر او و صد وزیر و صد هزار نیست گرداند خدا از یک شرار پرورد در آتش ابراهیم را ایمنی روح سازد بیم را از سبب سوزیش من سودایی‌ام‌ در خیالاتش چو سوفسطایی‌ام خداوند، آفریننده جهان هستی و آسمان‌ها و زمین، صاحب اختیار، مالک و مدبّر همه شئون و پروردگار همه عالمیان است. او هیچ شریکی ندارد، نه در آفرینش و سلطنت و نه در ربوبیّت، حکم کردن، شفاعت و هیچ کمالی دیگر. غیر از خداوند، هرکس نصیب و بهره‌ای از (کمال) دارد، از او وام گرفته است. ای همایی که همایان فرخی! از تو دارند و سخاوت هر سخی‌ ای کریمی که کرم‌های جهان! محو گردد پیش ایثارت نهان‌ ای لطیفی که گل سرخت بدید! از خجالت پیرهن را بر درید دست رحمت و قدرت الهی، گشوده ‌است و هرگونه که بخواهد می‌بخشد و روزی می‌دهد. هر جا که باشیم، او با ما است و به آنچه می‌کنیم، دانا است. در واقع به هر جا روی کنیم، خدا آنجا است. گر به جهل آییم، آن زندان اوست‌ ور به علم آییم، آن ایوان اوست‌ ور به خواب آییم، مستان وییم‌ ور به بیداری به دستان وییم‌ ور بگرییم، ابر پر زرق وییم‌ ور بخندیم، آن زمان برق وییم‌ ور به خشم و جنگ عکس قهر اوست‌ ور به صلح و عذر، عکس مهر اوست او خدایی است که دعاها را می‌شنود و اجابت می‌کند. ای دهنده عقل‌ها! فریادرس‌ تا نخواهی تو نخواهد هیچ کس‌ هم طلب از توست وهم آن نیکویی‌ ما که ایم؟ اوّل تویی، آخر تویی‌ هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باش‌ ما همه لاشیم با چندین تراش
عنوان سوال:

اگر انسان بعد از مرگ به عوالم بالا راه یابد باز هم قابلیت درک چگونگی ذات پروردگار را ندارد؟ آیا می توان از چگونگی ذات پروردگار آگاهی داشت اما از آن جهت که پروردگار انسان را ضعیف خلق کرده و نمی خواسته، انسان قادر به شناخت ذات پروردگار نیست؟


پاسخ:

اگر انسان بعد از مرگ به عوالم بالا راه یابد باز هم قابلیت درک چگونگی ذات پروردگار را ندارد؟ آیا می توان از چگونگی ذات پروردگار آگاهی داشت اما از آن جهت که پروردگار انسان را ضعیف خلق کرده و نمی خواسته، انسان قادر به شناخت ذات پروردگار نیست؟

نخست باید دانست (ادراک بشر) به آنچه محدود و قابل تصور است، راه دارد؛ نه به ذاتی که از همه بالاتر است و همه متأخر از آن، بعد از آن و مخلوق آن هستند. ( فکر و اندیشه بشر، به (ذات غیبی) او راه ندارد و به جز تحیّر و سرگردانی یا انحراف و گمراهی، بهره دیگری نخواهد داشت. در این مقام عروج و سیر به عوالم دیگر تاثیری ندارد. چراکه هیچ گاه امر محدود قادر به درک واقعیت امر نامحدود نیست. و او تنها می تواند خالقش را از روی صفات و افعالش بشناسد.
در آلا فکر کردن شرط راه است‌ / ولی در ذات حق محض گناه است
بود در ذات حق اندیشه باطل‌ / محال محض دان تحصیل حاصل‌(گلشن راز، شبستری)
به همین جهت از فکر در (ذات حق) نهی شده است؛ چنان‌که امام علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام) می‌فرماید: ( ... فلیس اللَّه عرف من عرف بالتشبیه ذاته، و لا ایاه وحّد من اکتنهه، و لا حقیقته اصاب من مثله، و لابه صدّق من نهّاه، و لا صمد صمده من اشار الیه)؛ (پس، خدای را نشناخته، آن کس که ذات او را به چیزی تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته، آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد، و به حقیقت او نرسیده، آن کس که ذات او را تصویر ذهنی نموده است و به او تصدیق نکرده است، آن کس که ذات او را حدّی قائل شده و به جانب او روی نیاورده است؛ آن کس که به ذات او اشاره کرده است ...).
تأمل و اندیشه در رابطه با خداوند متعال به سه نحوه متصوراست: الف) تأمل و اندیشه در ذات خداوند در اصطلاح شناخت ذات و ماهیت خداوند که چیست؟ ب ) اندیشه در وجود خداوند متعال این که خدایی هست و وجود دارد؟ ج ) شناخت اوصاف و افعال خداوند که چه اوصافی دارد یا ندارد چه کارهایی انجام می دهد یا انجام نمی دهد؟ فلاسفه و متکلمان اسلامی با تمسک به ادله عقلیه و آیات و روایات می فرمایند قسم اول ناممکن است. لکن قسم دوم و سوم ممکن. این که چرا قسم اول ممکن نیست از طرف اندیشمندان ادله متعددی ذکر شده لکن تنها به یک دلیل عقلی که ساده تر و در کلام اکثر متکلمان ذکر شده اشاره می کنم. برای روشن شدن استدلال این مثال ساده را در نظر داشته باشید که به حکم قطعی عقل هر ظرفی گنجایش معینی دارد یعنی یک ظرف یک لیتری گنجایش یک لیتر آب دارد و جا دادن 2 لیتر در آن ناممکن است. حال با توجه به این که خداوند نامتناهی است و نامحدود است (چون اگر محدود و متناهی باشد به این معنا است که در وراء حد چیزی است که خداوند واجد آن نیست و این نقص است حال آن که خداوند کامل مطلق و واجب الوجود است و نقص در او راه ندارد) و سایر موجودات از جمله انسان همگی محدود و متناهی هستند و از سوی دیگر علم و شناخت مستلزم نوعی احاطه علمی فاعل شناسا (مدرک یا عالم) بر متعلق شناسایی (آنچه که شناخته می شود - معلوم) است و از آنجا که موجود محدود نمی تواند بر موجود نامحدود احاطه یابد ممکن نیست مخلوقات خداوند بر ذات او آگاهی یابند بنابراین نه تنها کنه ذات الهی برای ما ناشناخته است بلکه اساسا این چنین شناختی ممتنع است. قرآن کریم و روایات هم این مدعا را تأیید می کنند چنانچه قرآن کریم می فرماید: (ولا یحیطون به علما؛ بر ذات خداوند آگاهی نمی یابند) (طه، آیه 110). و در حدیثی از امام صادق(ع) چنین نقل شده: (اذ انتهی الکلام الی الله فامسکوا؛ هنگامی که سخن به ذات خدا می رسد سکوت کنید) (تفسیر علی ابن ابراهیم، طبق نقل نورالثقلین، ج 5، ص 170). و در حدیثی از علی(ع) در تفسیر آیه 110 سوره طه وارد شده (لایحیط الخلائق بالله عزوجل علما؛ مخلوقات احاطه علمی به خداوند پیدا نمی کنند؛ و دلیلش همان است که اندیشه در ذات نامحدود برای عقول محدود غیر ممکن است. اما مرتبه دیگر خداشناسی که عبارت بود از این که بدانیم خدا هست که براساس این شناخت انسان از صف ملحدان و شکاکان جدا می گردد و در جرگه خداباوران وارد می شود. این شناخت نه تنها برای بشر امکان دارد بلکه پایه و اساس سطوح دیگر خداشناسی است یعنی این که انسان وجود یک مبدأ متعالی و یک موجود مقدس و برتر را تصدیق می کنند و تصدیق به وجود چیزی ملازم با شناخت ذات آن چیز نیست که اگر ذاتش قابل شناخت نبود تصدیق به وجودش هم ممکن نباشد چنانچه امروزه هم تصدیق به وجود چیزی ملازم با شناخت ذات آن چیز نیست که اگر ذاتش قابل شناخت نبود تصدیق به وجودش هم ممکن نباشد چنانچه امروزه همه تصدیق به وجود نیروی جاذبه و وجوداتم داریم گرچه ذات اینها ناشناخته است جایی که درباره نیروی جاذبه که یکی از مخلوقات است علم و آگاهی ما نسبت به آن تنها جنبه اجمالی دارد (از آثارش تصدیق به وجودش می کنیم) ولکن از علم تفصیلی (که چه هست) عاجزیم چگونه می توان درباره خالق جهان ماده و ماورای ماده که بی نهایت است از کنه ذاتش با خبر شد لکن آثار او باعث تصدیق به وجودش می شود. با صد هزاران جلوه برون آمدی که منبا صد هزار دیده تماشا کنم تو را اما درباره شناخت اوصاف خداوند متعال که آیا اصولا انسان می تواند صفات خداوند را بشناسدیا آن که صفات نیز همچون ذات خدا برای انسان همواره ناشناخته است بین متکلمان و فلاسفه مسلمان اختلاف است. گروهی مدعی شده اند که عقل آدمی راهی به سوی شناخت صفات ندارد چنانچه به ذات راه ندارد که به این گروه معطله و مسلک آنان را تعطیل می گویند لکن غالب متکلمان و فلاسفه مسلمان بر این باورند که عقل انسان می تواند اوصاف خداوند را بشناسد که اینان خودبه دو گروه تقسیم شده اند: الف) گروهی که قائلند بین اوصاف خدا و اوصاف مخلوقات تفاوت جدی و اساسی نیست و اوصاف در خداوند و مخلوقات معنای مشترکی دارند که در حقیقت خداوند را تشبیه به مخلوقات می کنند لهذا معروف به مشبهه هستند.
ب ) گروه دوم از کسانی که قائلند اوصاف خداوند قابل شناخت است می گویند هم مسلک تعطیل و هم مسلک تشبیه هر دو باطل است و اوصاف خداوند گرچه قابل شناخت می باشند لکن معنای این اوصاف در خداوند با مخلوقات متفاوت است. این نظریه، نظریه متکلمان و فلاسفه بزرگ شیعه مانند علامه طباطبایی و استاد مطهری و دیگران است این گروه با ادله متعدد نظریات - تعطیل و تشبیه را باطل می کنند و به نحوی اوصاف حق را بیان می کنند که نه مستلزم تشبیه باشد و نه تعطیل. خلاصه این نظریه این است که ما در آغاز صفاتی مانند علم و قدرت و حیات و... را در خود یا موجودات پیرامون خویش می یابیم و علاوه بر این درک می کنیم که این اوصاف کمال محسوب می شوند در این حالت ما می بایست ابتدا در معنایی که از این اوصاف کمالی می یابیم تأمل ورزیم و تمام قیود و لوازمی را که موجب محدودیت آنها می گردد شناسایی کنیم. مثلا صفت علم در ما - حادث است (زمانی نبوده بعد پیدا شده) امکان دارد زائل شود - خطاپذیر است و محدودیت های دیگر بعد از شناخت این محدودیت ها در مرحله بعد لازم است که همه این محدودیت ها را سلب کنیم که در نتیجه به معنایی خواهیم رسید که از یک سو حاکی از کمالات وجودی است و از سوی دیگر هیچ شائبه نقصان و کاستی ندارد و بدین ترتیب می توان اوصاف کمالی را به معنایی که هم معقول است و هم شایسته مقام الوهی و نه مستلزم تشبیه در مورد خداوند متعال به کار برد. خلاصه مطلب این شد که تأمل در ذات خداوند اساسا به حکم عقل ممتنع است و آیات و روایات هم ارشاد به همین حکم عقل دارند. اما تصدیق به وجود خداوند و شناخت اوصاف به بیانی که گفته شد ممکن است. برای مطالعه بیشتر در این زمینه علاوه بر منابعی که قبلا بیان شد ر.ک: - توحید خدا در مکتب قرآن، دکتر محسن شفائی، ص 219 به بعد - یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، آیت الله مکارم شیرازی
حتی اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازی‌های خود، بخواهند به سوی مقام ذات اوج بگیرند، راه به جایی نبرده، به حیرت خواهند افتاد و بر ناتوانی و قصور خود در این میدان، با کمال شرمساری اعتراف خواهند کرد.
سحرگاهان که مخمور شبانه‌
گرفتم باده با چنگ و چغانه‌
نهادم عقل را ره توشه از می‌
به شهر هستیش، کردم روانه‌
نگار می‌فروشم، عشوه‌ای داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه‌
ز ساقیّ کمان ابرو شنیدم‌
که‌ای تیر ملامت را نشانه!
نبندی ز آن میان، طرفی کمر وار
اگر خود را ببینی در میانه‌
برو این دام بر مرغ دگر نه!
که عنقارا بلند است آشیانه
البته اهل دعا در مقام (دعا)، اهل عبادت در مقام (عبادت)، اهل ذکر در مقام (ذکر)، ارباب سلوک در مقام (سلوک) و ... به ذات عینی حق، در مظاهر اسمای او روی می‌آورند و از طریق اسما و صفات او، به ذات او متوجه می‌شوند. به عبارتی، ذات حق را با اسما می‌خوانند؛ زیرا به مقام ذات راه نیست.
عنقا شکار کس نشود دام بازچین‌
کاینجا همیشه باد به دست است دام را
خداوند از دیدگاه قرآن‌
قرآن کریم - که جامع‌ترین، دقیق‌ترین و رساترین تعریف‌ها را نسبت به خداوند متعال مطرح می‌کند - او را تنها از طریق اسما و صفاتش، برای ما باز می‌شناساند.
قرآن کریم در پی آن است که در حد توان، خداوند را به کامل‌ترین وجه از طریق اسما و صفاتش، به انسان بشناساند. از دیدگاه قرآن، خداوند گشایش‌بخش و دانا، سریع‌ترین حساب‌گر، زنده و پاینده، والا، بزرگ و دارای حقیقت، صاحب شکوه و ارجمندی و بی‌نیاز است.
آنکه دولت آفرید و دو سرا
ملک دولت‌ها چه کار آید ورا
از نظر قرآن، خداوند (متعال) است ؛ یعنی، او از هر چه در وهم ما آید، بالاتر است و هرگز ما نمی‌توانیم حقیقت او و جمال و جلال او را - آن‌گونه که هست - در یابیم.
ای برون از وهم و قال و قیل من‌
خاک بر فرق من و تمثیل من
خداوند، یکی است و جز او خدایی نیست؛ او یکتا و یگانه است و هیچ چیز مثل و مانند او نیست.
او پادشاه راستین جهان هستی، پاک از هر عیب، سلامت بخش، مراقب بر همه چیز، عزیز، اصلاح‌گر، ترمیم کننده و شایسته بزرگی است و او بر همه چیز قادر و توانا است.
گفت صوفی قادر است آن مستعان‌
که کند سودای ما را بی‌زیان‌
آن که آتش را کند ورد و شجر
هم تواند کرد این را بی‌ضرر
آن که گل آرد برون از عین خار
هم تواند کرد این دی را بهار
آن که زو هر سرو آزادی کند
قادر است ار غصه را شادی کند
او خدایی است (بخشنده و مهربان) و این دو صفت، چنان در او متجلّی است که تمامی سوره‌های قرآن را با آن آغاز کرده است: (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) و آن چنان خدایی است که مهربانی و بخشایش را بر خود فرض کرده است.
خداوند، در غایت بزرگی و عظمت است؛ اما به انسان از رگ گردن نزدیک‌تر می‌باشد و حتی وسوسه‌های نفس او را نیز می‌داند.
آنچه حق است اقرب از حبل الورید
تو فکنده تیر فکرت را بعید
ای کمان و تیرها برساخته!
صید نزدیک و تو دور انداخته
او خدایی است آمرزنده و نیرومند، توبه‌پذیر، دوستدار، دارای نعمت، دارای رحمت، بسیار توبه‌پذیر و دارای فضل بزرگ.
وِزْر او و صد وزیر و صد هزار
نیست گرداند خدا از یک شرار
پرورد در آتش ابراهیم را
ایمنی روح سازد بیم را
از سبب سوزیش من سودایی‌ام‌
در خیالاتش چو سوفسطایی‌ام
خداوند، آفریننده جهان هستی و آسمان‌ها و زمین، صاحب اختیار، مالک و مدبّر همه شئون و پروردگار همه عالمیان است. او هیچ شریکی ندارد، نه در آفرینش و سلطنت و نه در ربوبیّت، حکم کردن، شفاعت و هیچ کمالی دیگر.
غیر از خداوند، هرکس نصیب و بهره‌ای از (کمال) دارد، از او وام گرفته است.
ای همایی که همایان فرخی!
از تو دارند و سخاوت هر سخی‌
ای کریمی که کرم‌های جهان!
محو گردد پیش ایثارت نهان‌
ای لطیفی که گل سرخت بدید!
از خجالت پیرهن را بر درید
دست رحمت و قدرت الهی، گشوده ‌است و هرگونه که بخواهد می‌بخشد و روزی می‌دهد. هر جا که باشیم، او با ما است و به آنچه می‌کنیم، دانا است. در واقع به هر جا روی کنیم، خدا آنجا است.
گر به جهل آییم، آن زندان اوست‌
ور به علم آییم، آن ایوان اوست‌
ور به خواب آییم، مستان وییم‌
ور به بیداری به دستان وییم‌
ور بگرییم، ابر پر زرق وییم‌
ور بخندیم، آن زمان برق وییم‌
ور به خشم و جنگ عکس قهر اوست‌
ور به صلح و عذر، عکس مهر اوست
او خدایی است که دعاها را می‌شنود و اجابت می‌کند.
ای دهنده عقل‌ها! فریادرس‌
تا نخواهی تو نخواهد هیچ کس‌
هم طلب از توست وهم آن نیکویی‌
ما که ایم؟ اوّل تویی، آخر تویی‌
هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باش‌
ما همه لاشیم با چندین تراش





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین