عصمت پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام از نوع رفع است یا دفع؟
در ابتدا گفتنی است؛ (رفع) به معنی این است که وسوسه شیطان در جان آدمی وارد می شود و او با جهاد اکبر به مقابله با آن برمی خیزد و آن را برطرف می کند، اما (دفع) یعنی این که انسان مرزهای جان و دل خود را به خوبی پاسداری می کند و اجازه ورود وسوسه های شیطان به صحنه جانش را نمی دهد و پیش از ورود آن را دور می سازد. عصمت ائمه اطهار علیهم السلام از نوع دفع است نه رفع. بهتر است با استناد به آیات قرآن کمی بیشتر موضوع را تشریح کنیم: قرآن در داستان یوسف علیه السلام، درباره شیفتگی و دلبستگی همسر عزیز مصر می فرماید: (قَدْ شَغَفَها حُبًّا)1؛ (عشق این جوان (یوسف) در اعماق قلب او (زلیخا) نفوذ کرده است). شغف حالت شیفتگی و جنون را می گویند. معنای آیه این است که عشق و محبّت همانند پرده و پوسته ای قلب او را در برگرفت و بر قلب او محیط گشت؛ به گونه ای که عنان از دست داده و واله او شده بود. زلیخا با چنین وضعی تمام امکانات گناه را برای یوسف مهیّا می کند و به او پیشنهاد گناه می دهد اما یوسف او را پس می زند. چرا؟ زیرا برهان پروردگار را دید. قرآن می فرماید: (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمخلصینَ)2؛ (آن زن، قصد او کرد و او نیز اگر برهان پروردگار را نمی دید - قصد او می کرد. این چنین بدی و فحشا را از او دور ساختیم؛ زیرا او از بندگان مخلص (کاملاً خالص شده) ما بود). پس دلیل این که یوسف قصد گناه نکرد، دیدار برهان رب بوده است. اما برهان رب چیست؟ برهان یعنی سلطان، حجّت و دلیل روشن. منظور آن دلیل یقین آوری است که بر قلب تسلّط پیدا می کند، نه دانش معمولی به مصالح و مفاسد و خوبی و بدی کارها. بسیاری از افراد بدی گناه را می دانند، اما به دلیل شدّت شهوت و غلبه امیال نفسانی، نفع زودگذر خود را در ارتکاب به گناهان دیده و در عین آگاهی گناه می کنند. منظور از برهان پروردگار علم شهودی و یقینی است که نَفس را مطیع خود می کند و هیچ گرایشی به گناه در نَفس باقی نمی گذارد، زیرا حقیقت گناه و باطن پلیدی را می بیند و تمایلی به آن پیدا نمی کند.3 اما چرا حضرت حق به این وسیله گناه و پلیدی را از یوسف دور کرد؟ خداوند در پاسخ این سؤال فرموده: (او از بندگان مخلص ما بود). شیطان که کار اصلیش اغوا و گمراهی مردمان از راه مستقیم است، به ناکامی خود در برابر مخلصین اعتراف کرده است: (قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین. إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمخلصینَ)4؛ (شیطان گفت: پروردگارا سوگند که چون مرا گمراه کردی، آنچه در زمین است را برای آنها زینت می کنم و همگی آنها به جز مخلصین را فریب می دهم). اعتراف شیطان به جهت ادب یا لطف او نسبت به پیامبران و بندگان مخلص خداوند نبود، بلکه به دلیل عجز و ناتوانی اوست. شیطان با ابزارهای خود انسان ها را می فریبد. ابزارهای او یکی مربوط به مجاری ادراکی (بینش های) انسان ها است و دیگری مربوط به مجاری تحریکی (گرایش های) آدمیان. اما شخص مخلص، با جهاد اکبر و کوشش فراوان و خستگی ناپذیر، تمام قوای ادراکی خود را تحت رهبری خدا و عقل ناب در آورده و گرایش ها و قوای غضب و شهوت خود را خادم عقل و شرع نموده است. او در جهاد اکبر بر نفس خود پیروز شده و آن را اسیر خود کرده است. لاجرم در چنین کسی شیطان راه ندارد. پی نوشت: 1. یوسف 12، آیه 30. 2. یوسف 12، آیه 24. 3. تفسیر المیزان، ج 11، ص 128-129، ذیل آیه مذکور. 4. حجر 15، آیات 39 و 40. منبع: www.porseman.org
عنوان سوال:

عصمت پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام از نوع رفع است یا دفع؟


پاسخ:

در ابتدا گفتنی است؛ (رفع) به معنی این است که وسوسه شیطان در جان آدمی وارد می شود و او با جهاد اکبر به مقابله با آن برمی خیزد و آن را برطرف می کند، اما (دفع) یعنی این که انسان مرزهای جان و دل خود را به خوبی پاسداری می کند و اجازه ورود وسوسه های شیطان به صحنه جانش را نمی دهد و پیش از ورود آن را دور می سازد.
عصمت ائمه اطهار علیهم السلام از نوع دفع است نه رفع. بهتر است با استناد به آیات قرآن کمی بیشتر موضوع را تشریح کنیم:
قرآن در داستان یوسف علیه السلام، درباره شیفتگی و دلبستگی همسر عزیز مصر می فرماید:
(قَدْ شَغَفَها حُبًّا)1؛
(عشق این جوان (یوسف) در اعماق قلب او (زلیخا) نفوذ کرده است).
شغف حالت شیفتگی و جنون را می گویند. معنای آیه این است که عشق و محبّت همانند پرده و پوسته ای قلب او را در برگرفت و بر قلب او محیط گشت؛ به گونه ای که عنان از دست داده و واله او شده بود.
زلیخا با چنین وضعی تمام امکانات گناه را برای یوسف مهیّا می کند و به او پیشنهاد گناه می دهد اما یوسف او را پس می زند. چرا؟ زیرا برهان پروردگار را دید. قرآن می فرماید:
(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمخلصینَ)2؛
(آن زن، قصد او کرد و او نیز اگر برهان پروردگار را نمی دید - قصد او می کرد. این چنین بدی و فحشا را از او دور ساختیم؛ زیرا او از بندگان مخلص (کاملاً خالص شده) ما بود).
پس دلیل این که یوسف قصد گناه نکرد، دیدار برهان رب بوده است. اما برهان رب چیست؟ برهان یعنی سلطان، حجّت و دلیل روشن. منظور آن دلیل یقین آوری است که بر قلب تسلّط پیدا می کند، نه دانش معمولی به مصالح و مفاسد و خوبی و بدی کارها. بسیاری از افراد بدی گناه را می دانند، اما به دلیل شدّت شهوت و غلبه امیال نفسانی، نفع زودگذر خود را در ارتکاب به گناهان دیده و در عین آگاهی گناه می کنند.
منظور از برهان پروردگار علم شهودی و یقینی است که نَفس را مطیع خود می کند و هیچ گرایشی به گناه در نَفس باقی نمی گذارد، زیرا حقیقت گناه و باطن پلیدی را می بیند و تمایلی به آن پیدا نمی کند.3
اما چرا حضرت حق به این وسیله گناه و پلیدی را از یوسف دور کرد؟ خداوند در پاسخ این سؤال فرموده: (او از بندگان مخلص ما بود).
شیطان که کار اصلیش اغوا و گمراهی مردمان از راه مستقیم است، به ناکامی خود در برابر مخلصین اعتراف کرده است:
(قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین. إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمخلصینَ)4؛
(شیطان گفت: پروردگارا سوگند که چون مرا گمراه کردی، آنچه در زمین است را برای آنها زینت می کنم و همگی آنها به جز مخلصین را فریب می دهم).
اعتراف شیطان به جهت ادب یا لطف او نسبت به پیامبران و بندگان مخلص خداوند نبود، بلکه به دلیل عجز و ناتوانی اوست. شیطان با ابزارهای خود انسان ها را می فریبد. ابزارهای او یکی مربوط به مجاری ادراکی (بینش های) انسان ها است و دیگری مربوط به مجاری تحریکی (گرایش های) آدمیان. اما شخص مخلص، با جهاد اکبر و کوشش فراوان و خستگی ناپذیر، تمام قوای ادراکی خود را تحت رهبری خدا و عقل ناب در آورده و گرایش ها و قوای غضب و شهوت خود را خادم عقل و شرع نموده است. او در جهاد اکبر بر نفس خود پیروز شده و آن را اسیر خود کرده است. لاجرم در چنین کسی شیطان راه ندارد.
پی نوشت:
1. یوسف 12، آیه 30.
2. یوسف 12، آیه 24.
3. تفسیر المیزان، ج 11، ص 128-129، ذیل آیه مذکور.
4. حجر 15، آیات 39 و 40.
منبع: www.porseman.org





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین