براهین اثبات وجود خداوند را بیان کنید؟
بشر در تاریخ زندگی خود برای درک جهان، راه های گوناگونی داشته و هر فردی به مقتضای استعداد و توانائی فکر خود، راهی را انتخاب نموده و به مقصود رسیده است مهم ترین راه های خداشناسی عبارتند از: الف: راه فطری ب: راه عقلی الف: مقصود از راه فطرت این است که یک شعور باطنی و کشش درونی بشر را به سوی خدا رهبری می نماید و حس خداخواهی در نهاد او به صورت یک امر فطری به ودیعت گذارده شده است، این حس بسان غرائز دیگر، انسان را به مقصدی که هدف اوست، می کشاند.[1] بشر در ادراک خدا از طریق دل به هیچ نوع برهانی نیاز ندارد، بلکه در پرتو فطرت خداخواهی و حس خداجویی که در اصطلاح دانشمندان اسلامی نام آن را فطرت می نامند، به سوی خدا متوجه می گردد. قرآن کریم: "فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینَ حَنیفاً فَطرَتَ اللَّهِ الّتی فَطَرَالنّاسَ عَلیها؛[2] پس روی خود به سوی دین حنیف کن که مطابق فطرت خدا است، فطرتی که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده). ظاهراً قرآن کریم اولین کتابی است که این مسأله را طرح کرده است و اکنون پس از چهارده قرن می بینیم دانش بشری آن را تأیید می کند.[3] از هر انسانی در هر زمانی و در هر مکانی و در هر رژیمی سؤال کنیم که شما در این جهان چه احساسی دارید؟ آیا احساس می کنید که مستقل هستید و یا در خود احساس وابستگی دارید؟ کسی نیست که بگوید من در این جهان احساس می کنم که مستقل هستم، همه و همه در خود این احساس وابستگی را دارند لکن این احساس صادقانه دو گونه اشباع می شود: 1. احساس صادق با اشباع صادق. 2. احساس صادق با اشباع کاذب. نظیر طفلی که احساس گرسنگی می کند این احساس صادق است که گاهی با مکیدن پستان پر شیر مادر، صادقانه اشباع می شود و گاهی این احساس صادقانه با مکیدن پستانک خشک، کاذبانه اشباع می شود. در انسان هم اصل وابستگی یک واقعیت و حقیقتی است، لکن وابسته به چه 1. به قدرت خدا 2. به قدرت طبیعت؟ خود طبیعت هم وابسته به صدها شرط است. پس باید وابسته به قدرتی باشیم که دیگر همچو ما وابسته نباشد.[4] ب: چنان که مقصود از راه استدلال این است که بشر از روی دلائل علمی به وجود خدایی پی می برد و بر وجود او مانند بسیاری از موجودات و مسائل عقلی دیگر استدلال می کند و راهنمای او در این طریق، برهان و استدلال و تفکر عقلی است از این نظر، هر نوع خداجویی که نتیجه مستقیم کنجکاوی و بحث و استدلال باشد، توحید استدلالی نامیده می شود. خواه ریشه آن علوم حسی و تجربی باشد و یا اساس آن را دلائل عقلی و فلسفی تشکیل دهد.[5] مزیت این نوع خداشناسی از توحید فطری، در این است که توحید فطری در عین شرافت و لطافت نمی تواند راهنمای دیگران باشد، بلکه هر فردی باید شخصاً کشش و جاذبه فطرت خود را به سوی خدا احساس نماید، زیرا احساس درونی را نمی توان از طریق گفت و شنود به دیگران انتقال داد، ولی توحید استدلالی علاوه بر اینکه می تواند راهنمای خود استدلال کننده به سوی خدای جهان باشد، می تواند از نقطه تحولی در فکر دیگران هم به وجود آورد، زیرا توحید استدلالی نتیجه یک سلسله دلائل علمی و فلسفی است که می توان آنها را به جهانیان عرضه داشت. دلیل بر وجود خداوند جهان یکی دو تا نیست، علم و فلسفه با دلائل زیاد، ضرورت وجود صانع را ثابت نموده و در طول تاریخ زندگی بشر، هر کسی به فراخور فهم و استعداد و پایه معلومات خود، از طریقی خدای خود را شناخته و به یکی از براهین علمی و فلسفی استناد نموده و عقاید مذهبی خود را بر آن استوار ساخته است. نقل و توضیح این دلائل انبوه و گوناگون از حوصله این پاسخنامه بیرون است، حتی تشریح برخی از دلائل فلسفی درخور یک رساله می باشد ولی این مانع از آن نیست که تا آنجا که صفحات محدود این پاسخنامه اجازه می دهد برخی از دلائل روشن و استوار و همگانی توحید را مورد بررسی قرار دهیم. برهان نظم: نظامات جهان آفرینش، روشن ترین و همگانی ترین برهان خداشناسی است، قرآن مجید و پیشوایان بزرگ اسلام با بیانات مؤکّدی مردم را به مطالعات کتاب آفرینش که سراسر صفحات و سطور مختلف آن، بر نظم و ترتیب، محاسبه و اندازه گیری، دخالت عقل و اندیشه بزرگ در آفرینش آن گواهی می دهند، دعوت نموده است. حتی به این دعوت کلی اکتفاء نورزیده و با بیان نمونه هائی از نظامات حیرت انگیز این جهان، راه مطالعه و بررسی را به روی عموم بشر گشوده است. علت عنایت کتاب آسمانی و پاسداران وحی به پیمودن این راه، این است که هر فردی به فراخور دانش و بینش و استعداد خود، می تواند نمونه های بارزی از نظم جهان را درک کند، و از وجود نظم شگرف که در هر ذره ای از ذرات بی شمار آن نهفته است، به وجود ناظمی که از روی فکر و اندیشه و محاسبه به آن نظم بخشیده است، پی ببرد. قرآن کریم: "اَلَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَمَواتٍ طباقاً ما تَری فی خَلْقِ الرَّحمنِ مِنْ تَفاوتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ مِنْ فُطُورٍ؛[6] آن خدایی که هفت طبقه آسمان را آفرید تو در خلق رحمان هیچ تفاوتی نمی بینی به دقت نظر کن آیا هیچ فطور و اختلافی در نظام عالم به چشمت می خورد". منظور از نبودن تفاوت در خلق، این است که تدبیر الهی در سراسر جهان زنجیروار متصل به هم است و خدای عزّوجل اجزای عالم خلقت را طوری آفریده که هر موجودی بتواند به آن هدف و غرضی که برای آن خلق شده برسد.[7] پایه های برهان نظم: ارکان این برهان را سه مطلب تشکیل می دهد: 1. هر پدیده ای علتی دارد: شاید از ضروری ترین اندیشه های بشر این باشد که هر پدیده ای به دنبال علتی است که وجود آن را ایجاب می نماید و هیچ پدیده ای بدون علتی که سرچشمه وجود آن است، به وجود نمی آید. بشر این قانون کلی را از کاوش کاملی که در طول زندگی انجام داده به دست آورده و هرگز تا کنون دیده نشده که پدیده ای خود به خود و بدون علتی گام به پهنه هستی بگذارد. 2. نظم در آفرینش موجود، دلیل بر وجود عقل در پدیدآورنده است: این دومین پایه برهان نظم است و از نظر بداهت و روشنی اگرچه به پایه اصل نخست نمی رسد، ولی در عین حال پس از یک بررسی کوتاه، به صورت یک امر مسلم و بدیهی جلوه می کند. اگر وجود اثر حاکی از وجود مؤثر است، همچنین خصوصیات اثر، ما را به خصوصیات وجود مؤثر راهنمایی می کند، خلاصه وجود اتومبیل گواهی می دهد که سازنده ای دارد، چنان که خصوصیات آن شهادت می دهد که سازنده وی از دانشهای مربوط به صنعت اتومبیل سازی، کاملاً آگاه بوده است. 3. نظامات شگفت انگیز جهان آفرینش: رموز و نظامات دقیق و پیچیده جهان آفرینش، بسان اقیانوس ژرف و ناپیدا کرانه ای است که در تاریکی جهل بشر، فرورفته و بشر فقط توانسته است با دانشهای کنونی خود چند متر کوتاهی از این اقیانوس پهناور را روشن سازد.[8] اصولاً متفکران بزرگ این خصیصه را دارند که هیچ موضوعی را بیهوده نمی انگارند و به هیچ چیزی سرسری نمی نگرند و از مسائل ساده و عادی درسهای بزرگ می گیرند. مثلاً نیوتن در سقوط سیبی از درخت قانون جاذبه عمومی را کشف نمود و ارشمیدس حس کرد که بدنش در آب سبک می شود و در پرتو این فکر اصول تعادل مایعات را به دست آورد. لذا قرآن آن گروهی را بنده حقیقی خدا می داند که در جهان آفرینش به تفکر پردازند و آیات خلقت را سطحی و سرسری نگیرند.[9] 2 برهان امکان و وجوب قرآن کریم: "یا اَیُّها النّاس اَنْتُمُ الْفُقَراءِ اِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنی الْحَمیدُ؛[10] ای مردم، شما محتاج به خدائید و خدا تنها بی نیاز و ستوده است". تمام موجوداتی که در این جهان می بینیم همه روزی معدوم بوده اند. سپس لباس وجود بر تن کرده اند، و یا به تعبیر دقیق تر روزی هیچ نبوده اند و سپس وجود شده اند، این دلیل بر آن است که آنها (معلول) وجود دیگری هستند و از خود هستی ندارند. و می دانیم هر وجودِ معلولی وابسته و قائم به علت خویش و سراپا نیاز و احتیاج است و اگر آن علت نیز معلول علّت دیگری باشد او هم به نوبه خود محتاج و نیازمند خواهد بود، و اگر این امر تا بی نهایت تسلسل پیدا کند، مجموعه ای از موجودات نیازمند و فقیر خواهیم داشت. مسلم است که چنین مجموعه ای هرگز وجود نخواهند یافت، چرا که بی نهایت نیاز، نیاز است، و بی نهایت فقر، فقر. هرگز از بی نهایت صفر عددی به وجود نمی آید و از بی نهایت وابسته، استقلالی حاصل نمی شود.[11] استاد سبحانی در کتاب (راه خداشناسی) می فرماید: گروهی از فلاسفه اعتقاد دارند که برهان های حسی مثل نظم و... مخصوص گروهی است که نمی توانند بدون واسطه قراردادن مخلوقات به وجود خدا پی ببرند و همواره ناچارند از مطالعه و آثار او، وجود او را ثابت کنند و به اصطلاح از ظاهر بر وجود باطن استدلال می نمایند، ولی گروهی که با اصول فلسفی آشنائی دارند و دیده باطنی آنها کاملاً باز است، می توانند با یک محاسبه عقلی به وجود او پی ببرند، بدون آن که پای مخلوقی را به میان بکشند و آن همان راه برهان امکان و وجوب است.[12] شیخ الرئیس در اشارات پایه های برهان امکان و وجوب را چنین تقریر کرده: 1. بر خلاف اندیشه گروهی از سوفسطائیها اصل هستی به طور اجمالی قابل انکار نیست و در جهان خارج از اندیشه، وجود و واقعیتی غیرقابل انکار هست. 2. هر نوع تحقق و هستی از دو نوع خالی نیست، یا واجب است و یا ممکن و به عبارت دیگر یا هستی از خود دارد و وجود او از خود او می جوشد و یا هستی را از جای دیگر گرفته است و از این دو قسم خالی نیست و قسم سومی ندارد. 3. هر موجودی که وجود ندارد، قطعاً در تحقق خود نیاز به علتی دارد که به آن، تحقق بخشد و این مطلب به قدری روشن است که جزء امور بدیهی شمرده می شود. 4. رشته ممکنات نمی تواند از یک سلسله علل و معلولات بی نهایت که همگی ممکن است تشکیل پیدا کند، زیرا لازمه آن تسلسل است و همچنین نمی تواند دو ممکن در یکدیگر بدون واسطه یا با واسطه در یکدیگر تأثیر کنند و به همدیگر هستی بخشند، زیرا نتیجه آن دور است و دور محال عقلی است.[13] ابن سینا به وجود این برهان افتخار می کند و آن را عالی ترین و استوارترین برهان خوانده و می گوید: "تأمل کیف لم یحتج بیاننا لثبوت الاوّل و وحدانیة و برائته عن الصمات الی تأمل لغیر نفس الوجود...؛[14] در این برهان هرگز جز به بررسی خود وجود به چیزی دیگر نیاز نداریم و مطالعه خود وجود، ما را به موجودی واجب رهبری می نماید". برهان وجوب: اساس این برهان همان قاعده معروف فلسفی است که "الشی ء ما لم یجب لم یوجد"(16) یعنی تا پدیده ای وجود آن از ناحیه علت، حضوری و واجب نگردد، لباس وجود بر خود نمی پوشد. برای توضیح برهان فوق اولاً به توضیح مفاد قاعده می پردازیم سپس به نحوه استدلال با آن، بر وجود خدا اشاره می نمائیم. 1. هر پدیده ممکن مانند روئیدن گیاه، وزش باد در حد ذات خود نه تقاضای هستی را دارد و نه تقاضای عدم، بلکه هستی و نیستی آن معلولِ بود و نبود علت آن است، در صورت وجود علت، جامه هستی به خود می پوشد و در صورت نبودن آن، تحقق نمی پذیرد و این مطلب آنچنان روشن و واضح است که نیازی به توضیح ندارد. 2. هر گاه علتِ پدیده ای از اجزاء و شرائطی مرکب باشد که جملگی به معلول تحقق می بخشد، در این صورت معلول موقعی تحقق می پذیرد که تمام آن اجزاء و شرائط وجود داشته باشد و اگر در میان هزار و یک شرط، یکی موجود نباشد، در این صورت معلول جامه وجود به خود نمی گیرد. 3. از بیان پیش استفاده شد که مادامی که پدیده حالت تساوی دو طرف (وجود و عدم) دارد، هرگز لباس هستی به خود نخواهد گرفت، بنابراین شرط اساسی برای پیدایش پدیده این است که حالت تساوی و امکانِ نفوذِ عدم، از بین برود و وجوب وجود و ضرورت تحققِ معلول، قطعیت و ضرورت یابد. از این بیان روشن می شود که هر پدیده ای تا ضرورت وجود پیدا نکند، لباس هستی به خود نمی پوشد. و از نظر عقلی، قبلاً پدیده ضرورت و وجوب وجود پیدا می کند، بعداً موجود می شود. این است مقصود فلاسفه که می گویند "الشی ء ما لم یجب لم یوجد". توضیح: هرگاه فرض کردیم که یک رشته از ممکنات به صورت امور متناهی و یا نامتناهی در کنار یکدیگر قرار بگیرند، در این صورت هرگاه از وجوب وجودِ معلول اخیر، سؤال کنیم جواب خواهیم شنید که علت آن، به آن صفت وجوب داده و رنگ امکان را از چهره او پاک کرده است، هرگاه سراغ علت آن برویم، همان جواب را خواهیم شنید. بالاخره انگشت روی هر کدام بگذاریم، وجوب و ضرورت خود را از موجود بالاتر کسب کرده و همه این پاسخها صحیح است. ولی هرگاه همه رشته را خواه متناهی و خواه نامتناهی مورد سؤال قرار دهیم و بگوئیم که مجموع این رشته همگی ممکن است و هیچ نوع ضرورت وجود در آن مشاهده نمی شود و امکان نفوذ عدم برای همه آن مسدود نیست، چگونه این رشته ممکن است رنگ امکان را از خود زدوده و لباس وجوب پوشیده است. این جاست که عقل داوری می کند که در کنار این رشته باید موجود واجب الوجودی باشد که به همه این سلسله، وجوب وجود بخشد و غبار امکان را از چهره آنها بیفشاند و باب نفوذ عدم را به روی آن ببندد.[15] مرحوم صدرالمتألهین با این قاعده بر وجود واجب الوجود، استدلال کرده است.[16] براهین عقلی برای اثبات صانع، بیش از آن است که ما بیان کردیم. مثل برهان صدیقین،[17] برهان ترتب،[18] برهان اسدّ و اخصر،[19] برهان وجودی یا ذاتی[20] و برهان های دیگر. معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر: 1 براهین اثبات خداوند، آیت الله جوادی آملی. پی نوشتها: [1] . سبحانی، جعفر، راه خداشناسی و شناخت صفات او، ص36. [2] . روم / 30. [3] . مطهری، مرتضی، معارف اسلامی در آثار شهید مطهری، ص60. [4] . قرائتی، محسن، اصول عقاید، ص19. [5] . راه خداشناسی و شناخت صفات او، همان، ص36. [6] . ملک / 3. [7] . طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، فارسی، ج19، ص587. [8] . راه خداشناسی و شناخت صفات او، همان، ص105. [9] . آل عمران / 191؛ فرقان / 73. [10] . فاطر / 15. [11] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج18، ص221. [12] . راه خداشناسی و شناخت صفات او، همان، ص212. [13] . ابن سینا، اشارات، (چاپ جدید)، ج3، ص18. [14] . همان، ص66. [15] . راه خداشناسی و شناخت صفات او، همان، ص217. [16] . صدرالمتألهین، اسفار، ج6، ص36. [17] . همان، ص15. [18] . همان، ص165. [19] . همان، ص166. [20] . فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، ج1، ص91. منبع: اندیشه قم
عنوان سوال:

براهین اثبات وجود خداوند را بیان کنید؟


پاسخ:

بشر در تاریخ زندگی خود برای درک جهان، راه های گوناگونی داشته و هر فردی به مقتضای استعداد و توانائی فکر خود، راهی را انتخاب نموده و به مقصود رسیده است مهم ترین راه های خداشناسی عبارتند از:
الف: راه فطری
ب: راه عقلی
الف: مقصود از راه فطرت این است که یک شعور باطنی و کشش درونی بشر را به سوی خدا رهبری می نماید و حس خداخواهی در نهاد او به صورت یک امر فطری به ودیعت گذارده شده است، این حس بسان غرائز دیگر، انسان را به مقصدی که هدف اوست، می کشاند.[1]
بشر در ادراک خدا از طریق دل به هیچ نوع برهانی نیاز ندارد، بلکه در پرتو فطرت خداخواهی و حس خداجویی که در اصطلاح دانشمندان اسلامی نام آن را فطرت می نامند، به سوی خدا متوجه می گردد.
قرآن کریم: "فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینَ حَنیفاً فَطرَتَ اللَّهِ الّتی فَطَرَالنّاسَ عَلیها؛[2] پس روی خود به سوی دین حنیف کن که مطابق فطرت خدا است، فطرتی که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده).
ظاهراً قرآن کریم اولین کتابی است که این مسأله را طرح کرده است و اکنون پس از چهارده قرن می بینیم دانش بشری آن را تأیید می کند.[3]
از هر انسانی در هر زمانی و در هر مکانی و در هر رژیمی سؤال کنیم که شما در این جهان چه احساسی دارید؟ آیا احساس می کنید که مستقل هستید و یا در خود احساس وابستگی دارید؟ کسی نیست که بگوید من در این جهان احساس می کنم که مستقل هستم، همه و همه در خود این احساس وابستگی را دارند لکن این احساس صادقانه دو گونه اشباع می شود:
1. احساس صادق با اشباع صادق.
2. احساس صادق با اشباع کاذب.
نظیر طفلی که احساس گرسنگی می کند این احساس صادق است که گاهی با مکیدن پستان پر شیر مادر، صادقانه اشباع می شود و گاهی این احساس صادقانه با مکیدن پستانک خشک، کاذبانه اشباع می شود. در انسان هم اصل وابستگی یک واقعیت و حقیقتی است، لکن وابسته به چه 1. به قدرت خدا 2. به قدرت طبیعت؟ خود طبیعت هم وابسته به صدها شرط است. پس باید وابسته به قدرتی باشیم که دیگر همچو ما وابسته نباشد.[4]
ب: چنان که مقصود از راه استدلال این است که بشر از روی دلائل علمی به وجود خدایی پی می برد و بر وجود او مانند بسیاری از موجودات و مسائل عقلی دیگر استدلال می کند و راهنمای او در این طریق، برهان و استدلال و تفکر عقلی است از این نظر، هر نوع خداجویی که نتیجه مستقیم کنجکاوی و بحث و استدلال باشد، توحید استدلالی نامیده می شود. خواه ریشه آن علوم حسی و تجربی باشد و یا اساس آن را دلائل عقلی و فلسفی تشکیل دهد.[5]
مزیت این نوع خداشناسی از توحید فطری، در این است که توحید فطری در عین شرافت و لطافت نمی تواند راهنمای دیگران باشد، بلکه هر فردی باید شخصاً کشش و جاذبه فطرت خود را به سوی خدا احساس نماید، زیرا احساس درونی را نمی توان از طریق گفت و شنود به دیگران انتقال داد، ولی توحید استدلالی علاوه بر اینکه می تواند راهنمای خود استدلال کننده به سوی خدای جهان باشد، می تواند از نقطه تحولی در فکر دیگران هم به وجود آورد، زیرا توحید استدلالی نتیجه یک سلسله دلائل علمی و فلسفی است که می توان آنها را به جهانیان عرضه داشت.
دلیل بر وجود خداوند جهان یکی دو تا نیست، علم و فلسفه با دلائل زیاد، ضرورت وجود صانع را ثابت نموده و در طول تاریخ زندگی بشر، هر کسی به فراخور فهم و استعداد و پایه معلومات خود، از طریقی خدای خود را شناخته و به یکی از براهین علمی و فلسفی استناد نموده و عقاید مذهبی خود را بر آن استوار ساخته است. نقل و توضیح این دلائل انبوه و گوناگون از حوصله این پاسخنامه بیرون است، حتی تشریح برخی از دلائل فلسفی درخور یک رساله می باشد ولی این مانع از آن نیست که تا آنجا که صفحات محدود این پاسخنامه اجازه می دهد برخی از دلائل روشن و استوار و همگانی توحید را مورد بررسی قرار دهیم.
برهان نظم:
نظامات جهان آفرینش، روشن ترین و همگانی ترین برهان خداشناسی است، قرآن مجید و پیشوایان بزرگ اسلام با بیانات مؤکّدی مردم را به مطالعات کتاب آفرینش که سراسر صفحات و سطور مختلف آن، بر نظم و ترتیب، محاسبه و اندازه گیری، دخالت عقل و اندیشه بزرگ در آفرینش آن گواهی می دهند، دعوت نموده است. حتی به این دعوت کلی اکتفاء نورزیده و با بیان نمونه هائی از نظامات حیرت انگیز این جهان، راه مطالعه و بررسی را به روی عموم بشر گشوده است.
علت عنایت کتاب آسمانی و پاسداران وحی به پیمودن این راه، این است که هر فردی به فراخور دانش و بینش و استعداد خود، می تواند نمونه های بارزی از نظم جهان را درک کند، و از وجود نظم شگرف که در هر ذره ای از ذرات بی شمار آن نهفته است، به وجود ناظمی که از روی فکر و اندیشه و محاسبه به آن نظم بخشیده است، پی ببرد.
قرآن کریم: "اَلَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَمَواتٍ طباقاً ما تَری فی خَلْقِ الرَّحمنِ مِنْ تَفاوتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ مِنْ فُطُورٍ؛[6] آن خدایی که هفت طبقه آسمان را آفرید تو در خلق رحمان هیچ تفاوتی نمی بینی به دقت نظر کن آیا هیچ فطور و اختلافی در نظام عالم به چشمت می خورد".
منظور از نبودن تفاوت در خلق، این است که تدبیر الهی در سراسر جهان زنجیروار متصل به هم است و خدای عزّوجل اجزای عالم خلقت را طوری آفریده که هر موجودی بتواند به آن هدف و غرضی که برای آن خلق شده برسد.[7]
پایه های برهان نظم:
ارکان این برهان را سه مطلب تشکیل می دهد:
1. هر پدیده ای علتی دارد: شاید از ضروری ترین اندیشه های بشر این باشد که هر پدیده ای به دنبال علتی است که وجود آن را ایجاب می نماید و هیچ پدیده ای بدون علتی که سرچشمه وجود آن است، به وجود نمی آید. بشر این قانون کلی را از کاوش کاملی که در طول زندگی انجام داده به دست آورده و هرگز تا کنون دیده نشده که پدیده ای خود به خود و بدون علتی گام به پهنه هستی بگذارد.
2. نظم در آفرینش موجود، دلیل بر وجود عقل در پدیدآورنده است: این دومین پایه برهان نظم است و از نظر بداهت و روشنی اگرچه به پایه اصل نخست نمی رسد، ولی در عین حال پس از یک بررسی کوتاه، به صورت یک امر مسلم و بدیهی جلوه می کند.
اگر وجود اثر حاکی از وجود مؤثر است، همچنین خصوصیات اثر، ما را به خصوصیات وجود مؤثر راهنمایی می کند، خلاصه وجود اتومبیل گواهی می دهد که سازنده ای دارد، چنان که خصوصیات آن شهادت می دهد که سازنده وی از دانشهای مربوط به صنعت اتومبیل سازی، کاملاً آگاه بوده است.
3. نظامات شگفت انگیز جهان آفرینش: رموز و نظامات دقیق و پیچیده جهان آفرینش، بسان اقیانوس ژرف و ناپیدا کرانه ای است که در تاریکی جهل بشر، فرورفته و بشر فقط توانسته است با دانشهای کنونی خود چند متر کوتاهی از این اقیانوس پهناور را روشن سازد.[8]
اصولاً متفکران بزرگ این خصیصه را دارند که هیچ موضوعی را بیهوده نمی انگارند و به هیچ چیزی سرسری نمی نگرند و از مسائل ساده و عادی درسهای بزرگ می گیرند. مثلاً نیوتن در سقوط سیبی از درخت قانون جاذبه عمومی را کشف نمود و ارشمیدس حس کرد که بدنش در آب سبک می شود و در پرتو این فکر اصول تعادل مایعات را به دست آورد.
لذا قرآن آن گروهی را بنده حقیقی خدا می داند که در جهان آفرینش به تفکر پردازند و آیات خلقت را سطحی و سرسری نگیرند.[9]
2 برهان امکان و وجوب
قرآن کریم: "یا اَیُّها النّاس اَنْتُمُ الْفُقَراءِ اِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنی الْحَمیدُ؛[10] ای مردم، شما محتاج به خدائید و خدا تنها بی نیاز و ستوده است".
تمام موجوداتی که در این جهان می بینیم همه روزی معدوم بوده اند. سپس لباس وجود بر تن کرده اند، و یا به تعبیر دقیق تر روزی هیچ نبوده اند و سپس وجود شده اند، این دلیل بر آن است که آنها (معلول) وجود دیگری هستند و از خود هستی ندارند.
و می دانیم هر وجودِ معلولی وابسته و قائم به علت خویش و سراپا نیاز و احتیاج است و اگر آن علت نیز معلول علّت دیگری باشد او هم به نوبه خود محتاج و نیازمند خواهد بود، و اگر این امر تا بی نهایت تسلسل پیدا کند، مجموعه ای از موجودات نیازمند و فقیر خواهیم داشت. مسلم است که چنین مجموعه ای هرگز وجود نخواهند یافت، چرا که بی نهایت نیاز، نیاز است، و بی نهایت فقر، فقر. هرگز از بی نهایت صفر عددی به وجود نمی آید و از بی نهایت وابسته، استقلالی حاصل نمی شود.[11]
استاد سبحانی در کتاب (راه خداشناسی) می فرماید: گروهی از فلاسفه اعتقاد دارند که برهان های حسی مثل نظم و... مخصوص گروهی است که نمی توانند بدون واسطه قراردادن مخلوقات به وجود خدا پی ببرند و همواره ناچارند از مطالعه و آثار او، وجود او را ثابت کنند و به اصطلاح از ظاهر بر وجود باطن استدلال می نمایند، ولی گروهی که با اصول فلسفی آشنائی دارند و دیده باطنی آنها کاملاً باز است، می توانند با یک محاسبه عقلی به وجود او پی ببرند، بدون آن که پای مخلوقی را به میان بکشند و آن همان راه برهان امکان و وجوب است.[12]
شیخ الرئیس در اشارات پایه های برهان امکان و وجوب را چنین تقریر کرده:
1. بر خلاف اندیشه گروهی از سوفسطائیها اصل هستی به طور اجمالی قابل انکار نیست و در جهان خارج از اندیشه، وجود و واقعیتی غیرقابل انکار هست.
2. هر نوع تحقق و هستی از دو نوع خالی نیست، یا واجب است و یا ممکن و به عبارت دیگر یا هستی از خود دارد و وجود او از خود او می جوشد و یا هستی را از جای دیگر گرفته است و از این دو قسم خالی نیست و قسم سومی ندارد.
3. هر موجودی که وجود ندارد، قطعاً در تحقق خود نیاز به علتی دارد که به آن، تحقق بخشد و این مطلب به قدری روشن است که جزء امور بدیهی شمرده می شود.
4. رشته ممکنات نمی تواند از یک سلسله علل و معلولات بی نهایت که همگی ممکن است تشکیل پیدا کند، زیرا لازمه آن تسلسل است و همچنین نمی تواند دو ممکن در یکدیگر بدون واسطه یا با واسطه در یکدیگر تأثیر کنند و به همدیگر هستی بخشند، زیرا نتیجه آن دور است و دور محال عقلی است.[13]
ابن سینا به وجود این برهان افتخار می کند و آن را عالی ترین و استوارترین برهان خوانده و می گوید:
"تأمل کیف لم یحتج بیاننا لثبوت الاوّل و وحدانیة و برائته عن الصمات الی تأمل لغیر نفس الوجود...؛[14] در این برهان هرگز جز به بررسی خود وجود به چیزی دیگر نیاز نداریم و مطالعه خود وجود، ما را به موجودی واجب رهبری می نماید".
برهان وجوب:
اساس این برهان همان قاعده معروف فلسفی است که "الشی ء ما لم یجب لم یوجد"(16) یعنی تا پدیده ای وجود آن از ناحیه علت، حضوری و واجب نگردد، لباس وجود بر خود نمی پوشد. برای توضیح برهان فوق اولاً به توضیح مفاد قاعده می پردازیم سپس به نحوه استدلال با آن، بر وجود خدا اشاره می نمائیم.
1. هر پدیده ممکن مانند روئیدن گیاه، وزش باد در حد ذات خود نه تقاضای هستی را دارد و نه تقاضای عدم، بلکه هستی و نیستی آن معلولِ بود و نبود علت آن است، در صورت وجود علت، جامه هستی به خود می پوشد و در صورت نبودن آن، تحقق نمی پذیرد و این مطلب آنچنان روشن و واضح است که نیازی به توضیح ندارد.
2. هر گاه علتِ پدیده ای از اجزاء و شرائطی مرکب باشد که جملگی به معلول تحقق می بخشد، در این صورت معلول موقعی تحقق می پذیرد که تمام آن اجزاء و شرائط وجود داشته باشد و اگر در میان هزار و یک شرط، یکی موجود نباشد، در این صورت معلول جامه وجود به خود نمی گیرد.
3. از بیان پیش استفاده شد که مادامی که پدیده حالت تساوی دو طرف (وجود و عدم) دارد، هرگز لباس هستی به خود نخواهد گرفت، بنابراین شرط اساسی برای پیدایش پدیده این است که حالت تساوی و امکانِ نفوذِ عدم، از بین برود و وجوب وجود و ضرورت تحققِ معلول، قطعیت و ضرورت یابد.
از این بیان روشن می شود که هر پدیده ای تا ضرورت وجود پیدا نکند، لباس هستی به خود نمی پوشد. و از نظر عقلی، قبلاً پدیده ضرورت و وجوب وجود پیدا می کند، بعداً موجود می شود. این است مقصود فلاسفه که می گویند "الشی ء ما لم یجب لم یوجد".
توضیح: هرگاه فرض کردیم که یک رشته از ممکنات به صورت امور متناهی و یا نامتناهی در کنار یکدیگر قرار بگیرند، در این صورت هرگاه از وجوب وجودِ معلول اخیر، سؤال کنیم جواب خواهیم شنید که علت آن، به آن صفت وجوب داده و رنگ امکان را از چهره او پاک کرده است، هرگاه سراغ علت آن برویم، همان جواب را خواهیم شنید. بالاخره انگشت روی هر کدام بگذاریم، وجوب و ضرورت خود را از موجود بالاتر کسب کرده و همه این پاسخها صحیح است.
ولی هرگاه همه رشته را خواه متناهی و خواه نامتناهی مورد سؤال قرار دهیم و بگوئیم که مجموع این رشته همگی ممکن است و هیچ نوع ضرورت وجود در آن مشاهده نمی شود و امکان نفوذ عدم برای همه آن مسدود نیست، چگونه این رشته ممکن است رنگ امکان را از خود زدوده و لباس وجوب پوشیده است.
این جاست که عقل داوری می کند که در کنار این رشته باید موجود واجب الوجودی باشد که به همه این سلسله، وجوب وجود بخشد و غبار امکان را از چهره آنها بیفشاند و باب نفوذ عدم را به روی آن ببندد.[15]
مرحوم صدرالمتألهین با این قاعده بر وجود واجب الوجود، استدلال کرده است.[16]
براهین عقلی برای اثبات صانع، بیش از آن است که ما بیان کردیم. مثل برهان صدیقین،[17] برهان ترتب،[18] برهان اسدّ و اخصر،[19] برهان وجودی یا ذاتی[20] و برهان های دیگر.
معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1 براهین اثبات خداوند، آیت الله جوادی آملی.

پی نوشتها:
[1] . سبحانی، جعفر، راه خداشناسی و شناخت صفات او، ص36.
[2] . روم / 30.
[3] . مطهری، مرتضی، معارف اسلامی در آثار شهید مطهری، ص60.
[4] . قرائتی، محسن، اصول عقاید، ص19.
[5] . راه خداشناسی و شناخت صفات او، همان، ص36.
[6] . ملک / 3.
[7] . طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، فارسی، ج19، ص587.
[8] . راه خداشناسی و شناخت صفات او، همان، ص105.
[9] . آل عمران / 191؛ فرقان / 73.
[10] . فاطر / 15.
[11] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج18، ص221.
[12] . راه خداشناسی و شناخت صفات او، همان، ص212.
[13] . ابن سینا، اشارات، (چاپ جدید)، ج3، ص18.
[14] . همان، ص66.
[15] . راه خداشناسی و شناخت صفات او، همان، ص217.
[16] . صدرالمتألهین، اسفار، ج6، ص36.
[17] . همان، ص15.
[18] . همان، ص165.
[19] . همان، ص166.
[20] . فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، ج1، ص91.
منبع: اندیشه قم





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین