خشم و خشنودی در انسان حالاتی انفعالی اند. همانگونه که خشنودی حالتی روانی و عارضی است خشم و غضب هم حالتی روانی است که بر انسان عارض میشود و آثاری از قبیل: سرخی صورت، ضربان شدید قلب و... به دنبال آن میآید. خشم و رضایت با این ویژگیها در مورد خدا معنا ندارد، بلکه همانگونه که بیان شد، بعد از تجرید و تلطیف و حذف جهات مادی و نواقص، میتوان آنها را به خدا نسبت داد. یکی از اعتقادات اساسی شیعه، آنگونه که ائمه اطهار، سلام الله علیهم اجمعین، به ما تعلیم دادهاند این است که: صفات خدا عین ذات اوست (و کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه).( نهج البلاغه، شرح ابی الحدید جلد یک باب یک صفحه 72) این گونه نیست که علم، محبت و قدرت خدا از ذات او جدا باشند. خدای متعال موجودی بسیط، در عین حال مشتمل بر تمامی کمالات است. اگر رضایت، محبت، علم، قدرت و سایر صفات او را تلطیف کنیم، ریشه آنها را در ذات او مییابیم. منشأ پیدایش حالت (غضب) در انسان، احساس نقص، ضرر و کمبود است. وقتی که آدمی احساس میکند که نفعی را از دست داده، متضرر شده، به او توهین شده، یا عزتش از بین رفته است، غضب میکند، ولی این وضعیت اصلا در مورد خدا صادق نیست، زیرا او چیزی را از دست نمیدهد و متضرر نمیشود که غضب کند. برگشت جهت عدمی و فقدان به مخلوقات است. وقتی که موجودی کمال خودش را از دست میدهد مورد غضب خدا قرار میگیرد. (غضب) از صفات ذاتی خدا محسوب نمیشود؛ اعتقاد به ذاتی بودن صفت (غضب) به این معناست که خدای سبحان، نعوذبالله، به دلیل فقدانی که در ذاتش ایجاد شده، همیشه ناراحت است. غضب خدا فقط به این دلیل است که مخلوقی کمالی را از دست میدهد. منشأ غضب خدا فقدان کمال در مخلوقات است. نداشتن (کمال) به اصطلاح فلاسفه، عدمِ مَلَکه است؛ یعنی فاقد آن ویژگی است که باید داشته باشد. وقتی که میگوییم فلانی کور است، درست است که ظاهر این لفظ گویای حالتی وجودی در انسان است، اما کوری به معنای نداشتن چشم است، تعبیر ما به صورت تعبیری وجودی است، ولی معنای آن عدمی یعنی (بینانبودن) است. وقتی که میگوییم: منشأ غضب فقدان کمال است، منشأ غضب را امری عدمی دانسته ایم، در مورد غضب خدا هم نتیجه همین میشود منشأ غضب خدا، نبود کمال در مخلوقات و در نهایت عدم تعلق محبت خدا به آنان است، ولی در جایی که باید (کمال) باشد، اما نیست، یک سلسله آثار وجودی بر آن مترتب میشود، لذا بر این دسته افراد عذاب نازل میکند و آنها را تنبیه مینماید. پس (غضب) به لحاظ آثار وجودی که بر آن مترتب میشود، امری وجودی است، اما حقیقت آن (عدم رضایت و حب) است و چون حب و رضایت از صفات ذات الهی است و تمامی وجود او کمال و محبت است، پس خشم و غضب جزو ذات او نیست. متعلق آنها نقص و عدم کمال است که خود منشأ آثار خاصی است. پس اگر گفته میشود که (غضب) به معنای عدم محبت است، به این لحاظ است که مربوط به عدم کمالی است که در مخلوقات پیدا میشود. همانگونه که معنای صفات سلبی این نیست که صفتی خارج از ذات برای او اثبات میکنیم، معنای غضب کردن الهی هم این است که نسبت به شیئی که کمال خود را از دست داده، رضایت و محبت ندارد و تمامی اینها حاکی از وحدت و کمال ذات اوست. منبع:پیش نیازهای مدیریت اسلامی ، آیت الله محمدتقی مصباح ، قم : موسسه آموزشی امام خمینی 1367
خشم و خشنودی در انسان حالاتی انفعالی اند. همانگونه که خشنودی حالتی روانی و عارضی است خشم و غضب هم حالتی روانی است که بر انسان عارض میشود و آثاری از قبیل: سرخی صورت، ضربان شدید قلب و... به دنبال آن میآید.
خشم و رضایت با این ویژگیها در مورد خدا معنا ندارد، بلکه همانگونه که بیان شد، بعد از تجرید و تلطیف و حذف جهات مادی و نواقص، میتوان آنها را به خدا نسبت داد. یکی از اعتقادات اساسی شیعه، آنگونه که ائمه اطهار، سلام الله علیهم اجمعین، به ما تعلیم دادهاند این است که: صفات خدا عین ذات اوست (و کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه).( نهج البلاغه، شرح ابی الحدید جلد یک باب یک صفحه 72)
این گونه نیست که علم، محبت و قدرت خدا از ذات او جدا باشند. خدای متعال موجودی بسیط، در عین حال مشتمل بر تمامی کمالات است. اگر رضایت، محبت، علم، قدرت و سایر صفات او را تلطیف کنیم، ریشه آنها را در ذات او مییابیم.
منشأ پیدایش حالت (غضب) در انسان، احساس نقص، ضرر و کمبود است. وقتی که آدمی احساس میکند که نفعی را از دست داده، متضرر شده، به او توهین شده، یا عزتش از بین رفته است، غضب میکند، ولی این وضعیت اصلا در مورد خدا صادق نیست، زیرا او چیزی را از دست نمیدهد و متضرر نمیشود که غضب کند. برگشت جهت عدمی و فقدان به مخلوقات است. وقتی که موجودی کمال خودش را از دست میدهد مورد غضب خدا قرار میگیرد. (غضب) از صفات ذاتی خدا محسوب نمیشود؛ اعتقاد به ذاتی بودن صفت (غضب) به این معناست که خدای سبحان، نعوذبالله، به دلیل فقدانی که در ذاتش ایجاد شده، همیشه ناراحت است. غضب خدا فقط به این دلیل است که مخلوقی کمالی را از دست میدهد. منشأ غضب خدا فقدان کمال در مخلوقات است. نداشتن (کمال) به اصطلاح فلاسفه، عدمِ مَلَکه است؛ یعنی فاقد آن ویژگی است که باید داشته باشد. وقتی که میگوییم فلانی کور است، درست است که ظاهر این لفظ گویای حالتی وجودی در انسان است، اما کوری به معنای نداشتن چشم است، تعبیر ما به صورت تعبیری وجودی است، ولی معنای آن عدمی یعنی (بینانبودن) است. وقتی که میگوییم: منشأ غضب فقدان کمال است، منشأ غضب را امری عدمی دانسته ایم، در مورد غضب خدا هم نتیجه همین میشود منشأ غضب خدا، نبود کمال در مخلوقات و در نهایت عدم تعلق محبت خدا به آنان است، ولی در جایی که باید (کمال) باشد، اما نیست، یک سلسله آثار وجودی بر آن مترتب میشود، لذا بر این دسته افراد عذاب نازل میکند و آنها را تنبیه مینماید. پس (غضب) به لحاظ آثار وجودی که بر آن مترتب میشود، امری وجودی است، اما حقیقت آن (عدم رضایت و حب) است و چون حب و رضایت از صفات ذات الهی است و تمامی وجود او کمال و محبت است، پس خشم و غضب جزو ذات او نیست. متعلق آنها نقص و عدم کمال است که خود منشأ آثار خاصی است. پس اگر گفته میشود که (غضب) به معنای عدم محبت است، به این لحاظ است که مربوط به عدم کمالی است که در مخلوقات پیدا میشود. همانگونه که معنای صفات سلبی این نیست که صفتی خارج از ذات برای او اثبات میکنیم، معنای غضب کردن الهی هم این است که نسبت به شیئی که کمال خود را از دست داده، رضایت و محبت ندارد و تمامی اینها حاکی از وحدت و کمال ذات اوست.
منبع:پیش نیازهای مدیریت اسلامی ، آیت الله محمدتقی مصباح ، قم : موسسه آموزشی امام خمینی 1367
- [سایر] «تقدیس الهی» چیست؟ با چه الفاظی گفته میشود؟ و چه فرقی با «تسبیح الهی» دارد؟
- [سایر] مقصود از «مقام محمود» و دوستیِ «ذوی القربی» چیست؟
- [سایر] مقصود از «مقام محمود» و دوستیِ «ذوی القربی» چیست؟
- [سایر] آیا ریشه ی قرآن «وحی الهی» یا «مکتوب بشری» است؟
- [سایر] مقصود از «روش الگویی» در تربیت دینی چیست؟
- [سایر] مقصود از «خناس» در سوره ناس چیست؟
- [سایر] مقصود از »روش الگویی« در تربیت دینی چیست؟
- [سایر] ولایت از امور «اعتباری و قراردادی» است و لذا سخن از «کشفِ نصب و ولایت الهی» درست نیست.
- [سایر] آیا روایاتی از اهل سنت داریم که پیامبر اسلام(ص) و یا ائمه(ع) «مبیّن قرآن» یا «حامل علم الهی» معرّفی کرده باشند؟
- [سایر] مقصود از «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام» (آل عمران، 19) در قرآن چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] در کفالت رضایت کسی که حق بر عهده اوست لازم نیست، بنابراین رضایت بدهکار شرط نمی باشد.
- [آیت الله جوادی آملی] .معیار صحت و بطلان نماز در ملک دیگری , رضایت و عدم رضایت قلبی اوست، اگر رضایت قلبی دارد که در ملک او نماز اقامه شود , نماز صحیح است , هرچند به زبان اذن نداده باشد و اگر رضایت قلبی ندارد، نماز در آن صحیح نیست, هرچند به زبان اذن داده باشد.
- [آیت الله بهجت] جهیزیهای که پدر به دخترش میدهد و دختر آن را به منزل خود میبرد، آنچه از جهیزیه که تا آخر سال استفاده نکرده، خمس دارد، مگر آنکه استفاده نکردن او اتفاقی بوده و آن چیز نیاز منزل اوست و یا چیزی است که نداشتن آن خلاف شأن اوست که در این صورت خمس ندارد.
- [آیت الله مظاهری] معامله با بچّه غیر رشید باطل است گرچه پدر یا جدّ آن بچّه به او اجازه داده باشند که معامله کند، ولی اگر بدانیم چیزی را که میگیرد یا میدهد مورد رضایت ولیّ اوست تصرّف در آن چیز مانعی ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] زن در مالکیّت اموال خویش استقلال دارد، یعنی آنچه شرعا به دست میآورد، مال خود اوست و شوهر بدون رضایت وی حقّ تصرّف در اموال او را ندارد، اگرچه در بسیاری از مصارف احتیاج به اجازه شوهر دارد، بلکه خوب است زن در مقام تصرّف در اموال خویش رضایت شوهر خود را تحصیل نموده و از او اجازه بگیرد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] باید از دادن قرآن به کافر خودداری کنند، و اگر قرآن در دست اوست در صورت امکان از او بگیرند ولی چنانچه مقصود از دادن قرآن و یا داشتن قرآن تحقیق و مطالعه در دین باشد و نیز انسان بداند که کافری که محکوم به نجاست است با دست تر قرآن را لمس نمی کند اشکالی ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند ولی صاحب آن را بشناسد، باید یکدیگر را راضی نمایند و چنانچه صاحب مال راضی نشود، در صورتی که انسان بداند مقدار معیّنی مال اوست وشک کند که بیشتر از آن نیز مال او هست یا نه، باید مقداری را که یقین دارد مال اوست به او بدهد و احتیاط مستحب آن است که مقدار بیشتری را که احتمال میدهد مال اوست، به او بدهد؛ ولی چنانچه بداند یکی از دو مال، متعلّق به شخص دیگری است و نتواند رضایت او را جلب نماید، باید نصف هر یک از آن دو مال را به آن شخص بدهد.
- [آیت الله مظاهری] توبه از این گناه بزرگ، اگر به کسی که درباره او تفحّص و شنود شده نرسیده باشد، پشیمانی از گذشته و تصمیم بر ترک و استغفار و دعا برای اوست، ولی اگر به او رسیده باشد، در صورت امکان باید تحصیل رضایت او را نیز بنماید.
- [آیت الله سیستانی] معامله چیزی که وقف شده باطل است ، ولی اگر به طوری خراب شود که نتوانند استفادهای را که مال برای آن وقف شده از آن ببرند ، یا در معرض این جهت باشد مثلاً حصیر مسجد به طوری پاره شود که نشود روی آن نماز خواند ، فروش آن برای متولّی ، و کسی که در حکم اوست اشکال ندارد ، و در صورتی که ممکن باشد ، باید بنابر احتیاط استحبابی پول آن را در همان مسجد به مصرفی برسانند که به مقصود وقف کننده نزدیکتر باشد .
- [آیت الله اردبیلی] اگر انسان بخواهد ضامن شود که بدهی کسی را بدهد، ضامن شدن او در صورتی صحیح است که به هر لفظی اگرچه عربی نباشد به طلبکار بگوید که: (من ضامن شدهام طلب تو را بدهم) و طلبکار هم رضایت خود را بفهماند، ولی راضی بودن بدهکار شرط نیست، بلکه همین قدر که ضامن مقصود را بفهماند و طلبکار پذیرش خود را اعلام نماید کفایت میکند.