توحید افعالی چگونه با اختیار آدمی سازگار است؟
این سؤال درپی استفسار این مسأله است که: اگر همه کارهای عالم بدست خداست، روزی و شفا و مرض و کار و هدایت و... را او انجام می‌دهد، پس انسان در این میان چه کاره است؟ انسان موجودی بی اختیار و مجبور است، اگر تمامی کارهای خوب از خداست، پس کارهای بد نیز از خداست. اگر انسان در عالم کاره‌ای نیست، پس در برابر هیچ یک از افعال خود هم مسئولیتی ندارد. جواب این است که توحید افعالی به معنای نفی تأثیر اسباب و مسببات نیست. افعال را از خدا دانستن به معنای نفی انتساب آنها به فاعل قریب نیست. در درمان درد، دکتر و دارو هم مؤثرند، نه اینکه تأثیر آنها نفی شود، اما انسان موحّد دکتر و دارو را هم از خدا می‌داند. پس انسان در رفتار خود، مختار است، اما اختیار او از خداست. چنین نیست که انسان، بی اختیار باشد؛ یعنی خدا به جای فاعل طبیعی یا فاعل انسانی قرار گیرد؛ به تعبیر دیگر، فاعلیت خدا در طول فواعل طبیعی قرار دارد، نه در عرض آنها. در انجام یک عمل عوامل متعددی در کارند که همه آنها در ایجاد آن سهمی دارند، اما یکی از آنها نقش مهم و اصلی را بر عهده دارد. در انجام امور طبیعی اصالت با خداست، اما فواعل فرعی هم به سهم خود نقشی دارند. در امور اعتباری هم وقتی کسی می‌گوید: رئیس، فلان بنا را ساخت معنایش نفی علیت کارگر و بنّا و کارمند و... نیست، ممکن است هزاران نفر انسان و صدها دستگاه و تجهیزات در این میان نقش بازی کنند، اما نقش اصلی را تنها همان رئیس بر عهده دارد، تمام رؤسا و مدیران و مهندسان تحت امر یک رئیس اصلی مشغول کارند. رابطه امور طبیعی با خدای متعال تقریباً چنین رابطه‌ای است. دارویی که اثر می‌کند، تحت اراده مَلَکی است و آن مَلَک هم تحت امر مَلَکی دیگر تا اینکه انتهای این سلسله به خدای متعال برسد، چون او فرمان اصلی را صادر کرده است، پس همه آنها به او نسبت دارد. تسلط تکوینی هر موجودی بر موجود دیگر و ختم این سلسله به خدای متعال، مجوِّز انتساب تمامی افعال به اوست. تمامی فاعلهایی که در طول یکدیگر قرار دارند هر یکی فرع دیگری است، ولی اگر بخواهیم آن فعل خوبی را که انجام گرفته به کسی نسبت دهیم، به کسی نسبت می‌دهیم که نقش اصلی، عمده و حیاتی را بر عهده دارد، اما اگر خطا و اشتباه و بدی از عاملی سر بزند، مربوط به خود فاعل و عامل است که در مقام عمل مرتکب اشتباه شده است. درست است که عمل بدی که از یکی از عوامل سر می‌زند، از آن جهت که خدا او را آفریده و قدرت انجام کار را به او داده، به خدا هم نسبتی دارد، اما مسئول مستقیم آن عمل خود آدمی است. تمامی محاسن و کمالات را باید به اصل نسبت داد، اما تمامی خطاها و اشتباهات، مربوط به نقایص و کمبودها و نبودهاست. اشتباه، امری وجودی نیست، بلکه عدم تطبیق بر مورد صحیح است. خطاها از جهات نقصی پیدا می‌شود، نه از کمال محض. این نقائص به بالا سرایت نمی‌کند، پس انسان باید نقصهای خود را به خود و کمالها را به صاحب اصلی نسبت دهد. درست است که کمال با انسان هم نسبتی دارد، اما نسبت آن به انسان خیلی ضعیف است. پس توحید افعالی، به این معنا که آدمی دست خدا را در همه امور ببیند، به معنای انکار سایر عوامل و فاعلها نیست فاعلهای دیگر هم نقش دارند اما فرعی‌اند و بدون اصالت! در حدیث قدسی آمده است که: (اَنا اَولی بِحَسَناتِکَ مِنک وَ اَنتَ اَولی بِسَیِّئاتِکَ منّی)) بحارالانوار، ج 5، باب یک، ص 4، روایت 3.)((ای بنده! با نیروی من است که کارهای خوب انجام می‌دهی، پس به کارهای خوب تو من اَوْلایم، اما تو به کارهای بد خود اَوْلایی؛ یعنی هم خوبی و هم بدی در مرتبه عالی به من نسبت دارد، اولی این است که کارهای خوب را که اموری وجودی‌اند و از قدرت و نیروی من ناشی شده‌اند به من نسبت دهی، اما جهات نقص و عیب را که مربوط به جهات عدمی و نقائص است به خودت! منبع:پیش نیازهای مدیریت اسلامی ، آیت الله محمدتقی مصباح ، قم : موسسه آموزشی امام خمینی 1367
عنوان سوال:

توحید افعالی چگونه با اختیار آدمی سازگار است؟


پاسخ:

این سؤال درپی استفسار این مسأله است که: اگر همه کارهای عالم بدست خداست، روزی و شفا و مرض و کار و هدایت و... را او انجام می‌دهد، پس انسان در این میان چه کاره است؟ انسان موجودی بی اختیار و مجبور است، اگر تمامی کارهای خوب از خداست، پس کارهای بد نیز از خداست. اگر انسان در عالم کاره‌ای نیست، پس در برابر هیچ یک از افعال خود هم مسئولیتی ندارد.
جواب این است که توحید افعالی به معنای نفی تأثیر اسباب و مسببات نیست. افعال را از خدا دانستن به معنای نفی انتساب آنها به فاعل قریب نیست. در درمان درد، دکتر و دارو هم مؤثرند، نه اینکه تأثیر آنها نفی شود، اما انسان موحّد دکتر و دارو را هم از خدا می‌داند. پس انسان در رفتار خود، مختار است، اما اختیار او از خداست. چنین نیست که انسان، بی اختیار باشد؛ یعنی خدا به جای فاعل طبیعی یا فاعل انسانی قرار گیرد؛ به تعبیر دیگر، فاعلیت خدا در طول فواعل طبیعی قرار دارد، نه در عرض آنها. در انجام یک عمل عوامل متعددی در کارند که همه آنها در ایجاد آن سهمی دارند، اما یکی از آنها نقش مهم و اصلی را بر عهده دارد. در انجام امور طبیعی اصالت با خداست، اما فواعل فرعی هم به سهم خود نقشی دارند. در امور اعتباری هم وقتی کسی می‌گوید: رئیس، فلان بنا را ساخت معنایش نفی علیت کارگر و بنّا و کارمند و... نیست، ممکن است هزاران نفر انسان و صدها دستگاه و تجهیزات در این میان نقش بازی کنند، اما نقش اصلی را تنها همان رئیس بر عهده دارد، تمام رؤسا و مدیران و مهندسان تحت امر یک رئیس اصلی مشغول کارند. رابطه امور طبیعی با خدای متعال تقریباً چنین رابطه‌ای است. دارویی که اثر می‌کند، تحت اراده مَلَکی است و آن مَلَک هم تحت امر مَلَکی دیگر تا اینکه انتهای این سلسله به خدای متعال برسد، چون او فرمان اصلی را صادر کرده است، پس همه آنها به او نسبت دارد. تسلط تکوینی هر موجودی بر موجود دیگر و ختم این سلسله به خدای متعال، مجوِّز انتساب تمامی افعال به اوست. تمامی فاعلهایی که در طول یکدیگر قرار دارند هر یکی فرع دیگری است، ولی اگر بخواهیم آن فعل خوبی را که انجام گرفته به کسی نسبت دهیم، به کسی نسبت می‌دهیم که نقش اصلی، عمده و حیاتی را بر عهده دارد، اما اگر خطا و اشتباه و بدی از عاملی سر بزند، مربوط به خود فاعل و عامل است که در مقام عمل مرتکب اشتباه شده است. درست است که عمل بدی که از یکی از عوامل سر می‌زند، از آن جهت که خدا او را آفریده و قدرت انجام کار را به او داده، به خدا هم نسبتی دارد، اما مسئول مستقیم آن عمل خود آدمی است. تمامی محاسن و کمالات را باید به اصل نسبت داد، اما تمامی خطاها و اشتباهات، مربوط به نقایص و کمبودها و نبودهاست. اشتباه، امری وجودی نیست، بلکه عدم تطبیق بر مورد صحیح است. خطاها از جهات نقصی پیدا می‌شود، نه از کمال محض. این نقائص به بالا سرایت نمی‌کند، پس انسان باید نقصهای خود را به خود و کمالها را به صاحب اصلی نسبت دهد. درست است که کمال با انسان هم نسبتی دارد، اما نسبت آن به انسان خیلی ضعیف است. پس توحید افعالی، به این معنا که آدمی دست خدا را در همه امور ببیند، به معنای انکار سایر عوامل و فاعلها نیست فاعلهای دیگر هم نقش دارند اما فرعی‌اند و بدون اصالت!
در حدیث قدسی آمده است که: (اَنا اَولی بِحَسَناتِکَ مِنک وَ اَنتَ اَولی بِسَیِّئاتِکَ منّی)) بحارالانوار، ج 5، باب یک، ص 4، روایت 3.)((ای بنده! با نیروی من است که کارهای خوب انجام می‌دهی، پس به کارهای خوب تو من اَوْلایم، اما تو به کارهای بد خود اَوْلایی؛ یعنی هم خوبی و هم بدی در مرتبه عالی به من نسبت دارد، اولی این است که کارهای خوب را که اموری وجودی‌اند و از قدرت و نیروی من ناشی شده‌اند به من نسبت دهی، اما جهات نقص و عیب را که مربوط به جهات عدمی و نقائص است به خودت!
منبع:پیش نیازهای مدیریت اسلامی ، آیت الله محمدتقی مصباح ، قم : موسسه آموزشی امام خمینی 1367





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین