توحید افعالی، در اصطلاح کلام و فلسفهی الهی، به این معنا است که خداوند در انجام افعال خود، نیازی به یاور و کمک خارج از ذات ندارد و اگر هم کار به گونهای است که باید از راه سبب انجام گیرد، آن سبب را خود او میآفریند و سبب قرار میدهد. از طرف دیگر، در باب توحید ذاتی و وحدت حقیقی خداوند، بیان شده است که: تنها هستی مستقل، وجود بینهایت خداست و غیر خداوند، همه، موجوداتی در طول هستی او، فقر محض و عین ربط به او هستند و هیچ موجودی در عرض وجود خداوند و مستقل از او نیست؛ لذا هر چه در هستی موجود شود، اعمّ از ذوات و شؤون آنها و حتی افعال اختیاری انسان، همه در حقیقت از خداوند و عین احتیاج به او هستند. بر این اساس، در فلسفه گفته میشود: (لا مؤثّر فی الوجود الاّ الله) و خداوند، فاعل حقیقی تمام افعال شمرده میشود. مسئلهی اختیار و قدرت انتخاب انسان، امری بدیهی است و هر شخصی در خود مییابد که کارها را با انتخاب خود انجام میدهد و یا ترک میکند. اصل وجود شریعت و تکلیف، و عقاب و ثواب نیز با انتخابگر بودن انسان معنا پیدا میکند. با این حال، برای برخی گروهها، شبهاتی مطرح بوده که از حل آنها عاجز بودهاند و یا درک صحیحی از مسائل اساسی نداشته و در این باب نظرهای باطلی را ابراز کردهاند. اگر هستی انسان، هستی مستقل و در عرض هستی خدا فرض شود، از آنجا که یک فعل را نمیتوان حقیقتاً به دو فاعل در عرض هم نسبت داد، به ناچار، فعلی که از انسان صادر میگردد، یا باید فعل خدا باشد و یا فعل انسان؛ آنچه که اشاعره را به جبر و معتزله را به تفویض کشاند همین تصور غلط و باور شرکآلود بود. اشاعره در پی تبیین آیات و روایاتی که بیانگر فاعلیّت خداوند در تمام مراتب هستی است، نظام علّی و معلولی را انکار نموده و افعال ممکنات را بیواسطه به خداوند نسبت دادهاند. اینان خدا را تا حد ممکنات پایین آورده و متّصف به صفاتی که منزّه از آن است نمودهاند و منکر فاعلیّت انسان و قایل به جبر شدهاند. در مقابل، معتزله که میخواستند منزّه بودن خداوند از افعال و صفات ناقص انسانها و حکیمانه بودن شریعت و ثواب و عقاب را ثابت کنند، دست خداوند را در تأثیر و فاعلیّت مطلق، بسته و انسان را تا حدّ مقام خدایی بالا برده و قایل به تفویض شدهاند. در حقیقت، منشأ همهی این نظرات باطل، مستقل پنداشتن هستی انسان بود. اما بر اساس توحید که هیچ موجودی در برابر و همعرض هستی خداوند متصوّر نیست، نظریهی مهمّ (الامر بین الامرین) در مکتب اهل بیت(ع) مطرح شد که بر خلاف معتزله و اشاعره، در عین این که خداوند را فاعل حقیقی تمام افعال میشمرد، او را از نقایص و صفات ممکنات منزّه میداند و انسان را فاعل و مسؤول اعمال خویش میشناسد. توضیح این که: در فاعلهای طولی، اسناد حقیقی یک فعل به دو فاعل صحیح است و اگر همهی موجودات را در طول هستی خداوند دانستیم، هر فعلی که از هر فاعلی سر بزند فعل خدا نیز هست؛ زیرا وقتی وجود خود فاعل، فقر محض و تعلق به خداست، همهی آثار و شؤون او نیز عین ربط به خدا خواهد بود. فاعلهایی که در طول هستی خداوند قرار دارند، به یک تقسیم، دو گونهاند: دستهای از آنها دارای امیال و انگیزههای متفاوتاند و فعل خود را از میان آنها انتخاب میکنند و گروه دیگر، به خاطر عدم علم یا عدم انگیزههای مختلف، قدرت انتخاب ندارند؛ و انسان از فاعلهای دستهی اول است که فعل خود را با توجه به انگیزههایی که دارد، انتخاب میکند و هر فعلی را که انتخاب کند، در عین این که فعل خود اوست، فعل خدا نیز محسوب میگردد. بنابراین، با توجه به معنای صحیح توحید و مؤثّر بودن خداوند در تمام مراتب هستی و منزّه بودن از نقایص، نظریههای تفویض و جبر، محال و باطل میباشند و تنها فرض صحیح، فاعلیّت حقیقی انسان در طول فاعلیّت حقیقی خداوند است و اگر این معنا درست تصوّر شود، شبهات دیگری هم که در زمینهی اختیار انسان مطرح است پاسخ خود را مییابد. البتّه، تصوّر درست این مسائل، متوقّف بر آشنایی با مطالب فلسفی است؛ (نظیر: وحدت حقیقی خداوند، مراتب تشکیکی وجود، انواع فاعلها، صفات واجب و ممکن و ...) لذا برای تسهیل بحث، توضیح دیگری را با دو مثال دربارهی نحوهی انتساب یک فعل به دو فاعل طولی، ذکر میکنیم: اول این که، وقتی شخصی مشغول نوشتن است این کار هم به دست او نسبت داده میشود و هم به خود او، و اگر به هر دلیلی دست از نوشتن بایستد، باز، ننوشتن به خود آن شخص هم نسبت داده میشود. مثال دیگر این که، در عرف جامعه، هرگاه شخصی ریاست گروهی را به عهده داشت، وقتی گروه، فرمان او را اجرا میکند، مردم کار انجام شده را هم به گروه و هم به شخص رییس نسبت میدهند. حال اگر رئیس فرمان دهد که گروه از میان دو کار، هر کدام را که خواستند انجام دهند، مردم هر چه را که گروه انتخاب کند و انجام دهد، به رئیس نیز نسبت میدهند. با توجه به این دو مثال، چون خداوند انسان را دارای اختیار و انتخابگر آفرید و انسان به طور تکوینی میتواند از میان افعالی که توانایی و علم و قدرت انجام آن را دارد، هر کدام را که خواست برگزیند، پس هر فعلی را که برگزید و انجام داد، فعل خداوند نیز محسوب میگردد و در عین حال، چون فعل انسان و نتیجهی گزینش او نیز هست، در مقابل آن مسؤول خواهد بود و واژهی مسؤولیّت و تکلیف انسان، تنها در محدودهی توانایی انتخاب او معنی مییابد. منبع: دین و آزادی، آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، نشر مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1381).
توحید افعالی، در اصطلاح کلام و فلسفهی الهی، به این معنا است که خداوند در انجام افعال خود، نیازی به یاور و کمک خارج از ذات ندارد و اگر هم کار به گونهای است که باید از راه سبب انجام گیرد، آن سبب را خود او میآفریند و سبب قرار میدهد.
از طرف دیگر، در باب توحید ذاتی و وحدت حقیقی خداوند، بیان شده است که: تنها هستی مستقل، وجود بینهایت خداست و غیر خداوند، همه، موجوداتی در طول هستی او، فقر محض و عین ربط به او هستند و هیچ موجودی در عرض وجود خداوند و مستقل از او نیست؛ لذا هر چه در هستی موجود شود، اعمّ از ذوات و شؤون آنها و حتی افعال اختیاری انسان، همه در حقیقت از خداوند و عین احتیاج به او هستند. بر این اساس، در فلسفه گفته میشود: (لا مؤثّر فی الوجود الاّ الله) و خداوند، فاعل حقیقی تمام افعال شمرده میشود.
مسئلهی اختیار و قدرت انتخاب انسان، امری بدیهی است و هر شخصی در خود مییابد که کارها را با انتخاب خود انجام میدهد و یا ترک میکند. اصل وجود شریعت و تکلیف، و عقاب و ثواب نیز با انتخابگر بودن انسان معنا پیدا میکند. با این حال، برای برخی گروهها، شبهاتی مطرح بوده که از حل آنها عاجز بودهاند و یا درک صحیحی از مسائل اساسی نداشته و در این باب نظرهای باطلی را ابراز کردهاند.
اگر هستی انسان، هستی مستقل و در عرض هستی خدا فرض شود، از آنجا که یک فعل را نمیتوان حقیقتاً به دو فاعل در عرض هم نسبت داد، به ناچار، فعلی که از انسان صادر میگردد، یا باید فعل خدا باشد و یا فعل انسان؛ آنچه که اشاعره را به جبر و معتزله را به تفویض کشاند همین تصور غلط و باور شرکآلود بود.
اشاعره در پی تبیین آیات و روایاتی که بیانگر فاعلیّت خداوند در تمام مراتب هستی است، نظام علّی و معلولی را انکار نموده و افعال ممکنات را بیواسطه به خداوند نسبت دادهاند. اینان خدا را تا حد ممکنات پایین آورده و متّصف به صفاتی که منزّه از آن است نمودهاند و منکر فاعلیّت انسان و قایل به جبر شدهاند.
در مقابل، معتزله که میخواستند منزّه بودن خداوند از افعال و صفات ناقص انسانها و حکیمانه بودن شریعت و ثواب و عقاب را ثابت کنند، دست خداوند را در تأثیر و فاعلیّت مطلق، بسته و انسان را تا حدّ مقام خدایی بالا برده و قایل به تفویض شدهاند. در حقیقت، منشأ همهی این نظرات باطل، مستقل پنداشتن هستی انسان بود.
اما بر اساس توحید که هیچ موجودی در برابر و همعرض هستی خداوند متصوّر نیست، نظریهی مهمّ (الامر بین الامرین) در مکتب اهل بیت(ع) مطرح شد که بر خلاف معتزله و اشاعره، در عین این که خداوند را فاعل حقیقی تمام افعال میشمرد، او را از نقایص و صفات ممکنات منزّه میداند و انسان را فاعل و مسؤول اعمال خویش میشناسد.
توضیح این که: در فاعلهای طولی، اسناد حقیقی یک فعل به دو فاعل صحیح است و اگر همهی موجودات را در طول هستی خداوند دانستیم، هر فعلی که از هر فاعلی سر بزند فعل خدا نیز هست؛ زیرا وقتی وجود خود فاعل، فقر محض و تعلق به خداست، همهی آثار و شؤون او نیز عین ربط به خدا خواهد بود.
فاعلهایی که در طول هستی خداوند قرار دارند، به یک تقسیم، دو گونهاند: دستهای از آنها دارای امیال و انگیزههای متفاوتاند و فعل خود را از میان آنها انتخاب میکنند و گروه دیگر، به خاطر عدم علم یا عدم انگیزههای مختلف، قدرت انتخاب ندارند؛ و انسان از فاعلهای دستهی اول است که فعل خود را با توجه به انگیزههایی که دارد، انتخاب میکند و هر فعلی را که انتخاب کند، در عین این که فعل خود اوست، فعل خدا نیز محسوب میگردد.
بنابراین، با توجه به معنای صحیح توحید و مؤثّر بودن خداوند در تمام مراتب هستی و منزّه بودن از نقایص، نظریههای تفویض و جبر، محال و باطل میباشند و تنها فرض صحیح، فاعلیّت حقیقی انسان در طول فاعلیّت حقیقی خداوند است و اگر این معنا درست تصوّر شود، شبهات دیگری هم که در زمینهی اختیار انسان مطرح است پاسخ خود را مییابد.
البتّه، تصوّر درست این مسائل، متوقّف بر آشنایی با مطالب فلسفی است؛ (نظیر: وحدت حقیقی خداوند، مراتب تشکیکی وجود، انواع فاعلها، صفات واجب و ممکن و ...) لذا برای تسهیل بحث، توضیح دیگری را با دو مثال دربارهی نحوهی انتساب یک فعل به دو فاعل طولی، ذکر میکنیم:
اول این که، وقتی شخصی مشغول نوشتن است این کار هم به دست او نسبت داده میشود و هم به خود او، و اگر به هر دلیلی دست از نوشتن بایستد، باز، ننوشتن به خود آن شخص هم نسبت داده میشود. مثال دیگر این که، در عرف جامعه، هرگاه شخصی ریاست گروهی را به عهده داشت، وقتی گروه، فرمان او را اجرا میکند، مردم کار انجام شده را هم به گروه و هم به شخص رییس نسبت میدهند. حال اگر رئیس فرمان دهد که گروه از میان دو کار، هر کدام را که خواستند انجام دهند، مردم هر چه را که گروه انتخاب کند و انجام دهد، به رئیس نیز نسبت میدهند.
با توجه به این دو مثال، چون خداوند انسان را دارای اختیار و انتخابگر آفرید و انسان به طور تکوینی میتواند از میان افعالی که توانایی و علم و قدرت انجام آن را دارد، هر کدام را که خواست برگزیند، پس هر فعلی را که برگزید و انجام داد، فعل خداوند نیز محسوب میگردد و در عین حال، چون فعل انسان و نتیجهی گزینش او نیز هست، در مقابل آن مسؤول خواهد بود و واژهی مسؤولیّت و تکلیف انسان، تنها در محدودهی توانایی انتخاب او معنی مییابد.
منبع: دین و آزادی، آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، نشر مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1381).
- [سایر] توحید افعالی چگونه با اختیار آدمی سازگار است؟
- [سایر] انسان چگونه می تواند همه چیز را خدایی ببیند و به توحید افعالی برسد؟ آیا گناهان گذشته در رسیدن به این مقام تاثیر دارد؟
- [سایر] آیا انگره مینو در گاتاها را با توحید می توانیم سازگار بدانیم؟
- [سایر] آیا این حرف درست است که اسلام با آزادگی سازگار است نه آزادی؟
- [سایر] آیا شیوه انتخاب رهبر توسط خبرگان رهبری با اصول مردم سالاری و دموکراسی سازگار است؟
- [سایر] آیا شیوه انتخاب رهبر توسط خبرگان رهبری با اصول مردم سالاری و دموکراسی سازگار است؟
- [سایر] عده ای توحید را قبول کرده اند و دین مسیحیت را انتخاب کرده اند . نقطه قوت و ضعف آنها چیست ؟
- [سایر] آیا آزادی با دین در تعارض است یا خیر؟ آیا قانون گذاری بشری برای امور اجتماعی کافی است یا خیر؟ آیا انسان در انتخاب دین آزاد است یا خیر؟
- [سایر] چگونه آفرینش انسان دلالت به توحید می کند؟
- [سایر] عواملی که انسان را از توحید باز می دارند کدامند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] چند چیز است که سفر را قطع می کند و باید نماز را تمام خواند: اول رسیدن به (وطن) منظور از وطن چیست منظور از وطن محلی است که انسان آن را برای اقامت و زندگی خود انتخاب کرده، خواه در آنجا متولد شده باشد یا نه و خواه وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را انتخاب کرده است.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر غیر روزه رمضان روزه معین دیگری بر انسان واجب باشد مثلاً نذر کرده باشد روز معینی را روزه بگیرد بنابر احتیاط واجب تا ناچار نشود نمی تواند در آن روز مسافرت کند . وا گر در سفر باشد چنانچه ممکن است باید بنابر احتیاط لازم قصد کند که ده روز در جائی بماند و آن روز را روزه بگیرد .
- [آیت الله نوری همدانی] ا گر وقت نماز تنگ باشد ، یا انسان ناچار شود که سوره را نخواند ، مثلاً بترسد که اگر سوره ها را بخواند ، دزد یا درنده ، یا چیزدیگری به او صدمه بزند ، نباید سوره را بخواند و اگر در کاری عجله داشته باشد ، می تواند سوره را نخواند .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] وطن بر دو قسم است: 1 وطن اصلی، یعنی جایی که وطن پدر و مادر یا یکی از آنها باشد و انسان همراه آنها در آنجا مدتی زندگی کرده باشد و چه در آنجا متولد شده باشد یا در جای دیگر. 2 وطن غیر اصلی، یعنی جایی که انسان با اختیار خود به عنوان وطن انتخاب کند که در دو صورت محقق می شود: الف: جایی را برای زندگی خود انتخاب کند و قصد داشته باشد تا آخر عمر در آنجا بماند. ب: جایی را برای زندگی خود انتخاب کند و قصد رفتن از آنجا را نداشته باشد و آن قدر آنجا بماند که عرفاً او را اهل آنجا بدانند. بنابراین کسی که قصد داشته باشد مدتی هر چند طولانی در محلی بماند و بعد به جای دیگر برود آنجا وطن او نمی شود.
- [آیت الله سیستانی] انسان باید زکات را به قصد قربت یعنی برای تذلل در پیشگاه خداوند عالم بدهد و اگر بدون قصد قربت بدهد کافی است گر چه گناه کرده است ، و در نیّت معیّن کند که آنچه را میدهد زکات مال است یا زکات فطره ، بلکه اگر مثلاً زکات گندم و جو بر او واجب باشد ، و بخواهد پولی را بعنوان قیمت زکات بدهد باید معیّن کند که زکات گندم است یا زکات جو .
- [آیت الله اردبیلی] اگر انسان کسی را برای انجام تمام کارهای خود وکیل کند، صحیح است و همچنین اگر وکیل کند که یکی از چند کار را انجام دهد و او یکی را انتخاب کند صحیح است، ولی اگر کسی را برای یکی از کارهای خود وکیل کند و آن کار را معیّن نکند، وکالت صحیح نیست.
- [آیت الله سیستانی] اگر انسان کسی را برای انجام تمام کارهای خودش وکیل کند ، صحیح است ، ولی اگر برای یکی از کارهای خود وکیل نماید و آن کار را معیّن نکند ، وکالت صحیح نیست ، بلی اگر او را برای انجام یکی از چند کار به انتخاب خودش وکیل کند مثلاً او را وکیل کند که یا خانهاش را بفروشد ، و یا اجاره دهد ، وکالت صحیح است .
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه انسان جایی را برای (محلّ اقامت) خود انتخاب کند بطوری که وقتی در آنجاست او را مسافر نمی گویند، خواه قصد اقامت دائم داشته باشد یا موقّت، مثلاً می خواهد یک یا دو سال یا بیشتر بطور مستمر در آنجا بماند، این محل در حکم وطن او می باشد. همین گونه است حال مأموران ادارات که ممکن است هر دو سال در محلّی باشند و آنجا حکم وطنشان را دارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] بیمه قراردادی است بین بیمه کننده و شرکت یا شخص بیمه گر و بر این اساس است که در برابر پولی که به آن شرکت یا آن شخص می دهد خسارتهای وارده بر انسان یا چیزی را جبران کند و این معامله و قرارداد مستقلی است که باشرایطی که در مسائل آینده می آید صحیح است، چه بیمه کالاهای تجارتی باشد، یا ساختمانها و اتومبیلها و کشتیها و هواپیماها، یا بیمه کارمندان و کارگران، یا بیمه عمر و مانند آن که در عرف عقلاء معمول است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] انسان نمیتواند در یک زمان با دو خواهر اگر چه رضاعی باشند - یعنی بواسطه شیر خوردن خواهر یکدیگر شده باشند - ازدواج کند و چنانچه دو زن را عقد کند و بعد بفهمد خواهر بودهاند، در صورتی که زوجیت هر دو با یک صیغه نکاح خوانده شده است، هر دو عقد باطل است و اگر با دو صیغه باشد چنانچه در دو زمان بوده، عقد اول صحیح و عقد دوم باطل است و اگر در یک زمان هر دو عقد خوانده شده باشد، شوهر مخیر است هر کدام را بخواهد انتخاب نماید.