خداوند متعال در آیه ای از قرآن می فرماید: (... وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلیلاً؛ ... از دانش، جز اندکی به شما داده نشده است.) (اسرا: 85) این آیه به این معناست که علم انسان محدود است و نباید با این علم محدود، درباره همه چیز و همه مخلوقات قضاوت کند و حوادث تلخ عالم را بی عدالتی خداوند بداند؛ زیرا بی شک، دانش ما در برابر مجهولات، بسیار ناچیز است و دانسته های ما درباره اسرار آفرینش و جهان هستی، در برابر آنچه نمی دانیم، همچون قطره ای در برابر اقیانوسی بزرگ است. خداوند در آیه ای دیگر می فرماید: (... عَسی أنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً؛ چه بسا از چیزی کراهت دارید و خداوند در آن نیکی فراوانی قرار داده است.) (نساء: 19) این آیه به این معناست که محدودیت دانش شما در بسیاری از موارد، مانع تشخیص خیر و شر است. بنابراین، نمی توان با توجه به ظاهر حوادث قضاوت کرد. بی شک، حوادث تلخ زندگی بشر نیز حکمت و فلسفه ای دارد. بنابراین، اگر ما به اسرار وقوع فلان توفان یا زلزله که در ظاهر شر هستند، پی نبریم، نمی توانیم آنها را شر بدانیم؛ زیرا ممکن است فلان توفان یا زلزله، افزون بر ویرانی، آثار مثبتی نیز در پی داشته باشد که ما از آن آگاه نباشیم، چنان که خداوند می فرماید: ... وَ عَسی أنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. (بقره: 216) ... و چه بسا از چیزی اکراه داشته باشید، درحالی که خیر شما در آن است یا چیزی را دوست دارید، درحالی که بدی شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید. امیرمؤمنان، علی علیه السلام نیز در این باره می فرماید: إِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ یَجرِی الأُمُورَ عَلی مَا یَقْتَضِیه لَا عَلی مَا تَرتَضیه.1 خداوند کارها را بنا بر مقتضای مصالح جاری می کند، نه بر اساس میل و رضایت شما. این سخن ارزشمند حضرت علی علیه السلام به این معناست که اگر چیزی بر خلاف میل و رضایت شما بود، نگران نباشید. بی شک، اسرار و حکمتی در کار است که شما از آن بی خبرید. این حقیقتی است که همه دانشمندان الهی و مادی به آن اعتراف دارند. بنابراین، قضاوت های ما درباره حوادث این جهان، در حد دانش ماست و (مطلق) نیست. برای روشن شدن پاسخ و آگاهی هرچه بیشتر، توجه به مطالب زیر ضروری است: 1 . به هم پیوستگی رویدادهای جهان مجموعه جهان، با اضداد تشکیل شده است و بررسی هر رویدادی، بدون توجه به رویدادهای دیگر منطقی نیست؛ زیرا هر رویدادی با آنچه در عرض آن، در نقاط دیگر جهان رخ می دهد، مربوط و پیوسته است. این رویدادها نه تنها با حوادث عرضی، بلکه با آنچه در گذشته رخ داده است یا در آینده جهان رخ خواهد داد، مربوط و پیوسته است. ازاین رو، قضاوت درباره خیر و شر و خوشایند یا ناخوشایند بودن هر رویدادی، بدون توجه به دیگر جنبه های حوادث و ارزیابی مجموع آنها صحیح و منطقی نیست. جهان طبیعت، مجموعه علت ها و معلول هاست که زنجیروار به هم پیوسته اند. حتی نسیمی که می وزد، شاخه ای از حوادث به هم پیوسته، دامنه دار و پیچیده رویدادهای جهان است که به صورت زنجیره ای یکدیگر را دنبال می کنند. نقل است وقتی می خواستند سقراط حکیم را اعدام کنند، وی در لحظه های آخر زندگی برای اثبات اینکه پس از مرگ نیز زندگی دیگری وجود دارد، چنین گفت: ما می نگریم که در جهان همواره ضدها از یکدیگر متولد می شوند؛ زیبایی از زشتی، عدالت از ستمگری، بیداری از خواب، خواب از بیداری، نیرومندی از ناتوانی و به عکس. هر چیزی از ضد خودش پدید می آید. مرگ و زندگی و نیستی و هستی نیز مشمول همین قاعده کلی خواهد بود و به این دلیل باید پس از مرگ، زندگی دیگری باشد که در غیر این صورت، قاعده عمومی طبیعت نقض می گردد.2 از سویی دیگر، جهانی که ما در آن زندگی می کنیم، عالم ماده، عالم تغییر، تبدّل، تضاد و تزاحم است؛ یعنی این ویژگی ها لازمه ذات جهان هستی است. لازمه طبیعت مادی، وجود سلسله نقصان ها، فقدان ها، تضادها و تزاحم هاست. باید بپذیریم در نظام کل و در توازن عمومی، وجود پستی ها و بلندی ها، فراز و نشیب ها، همواری ها و ناهمواری ها، رنج ها و لذت ها، تاریکی ها و روشنایی ها، همه و همه لازم و ضروری است. در حقیقت، اگر اختلاف و تفاوت ها وجود نداشته باشد، از کثرت و تنوع خبری نیست و موجودات گوناگون وجود نخواهند داشت و مجموعه و نظام نیز مفهومی ندارد (نه مجموعه زیبا و نه مجموعه زشت). در آیات قرآن کریم، از اختلاف رنگ ها، اختلاف زبان ها، اختلاف شب و روز و اختلاف انسان ها، به عنوان آیات و نشانه های قدرت و حکمت حاکم لایزال یاد شده است، چنان که در آیه ای آمده است: وَ مِنْ آیاتِهِ... إِخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لآیاتٍ لِلْعالِمینَ. (روم: 21) از نشانه های الهی... ، اختلاف زبان ها و رنگ های شماست که به راستی در این امر، آیاتی برای اهل دانش است. و در آیه ای دیگر می خوانیم: إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ... لایاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقوُنَ. (یونس: 6) به راستی که در اختلاف شب و روز...، آیاتی برای اهل تقواست. اگر در جهان، زشتی نبود، زیبایی نیز وجود نداشت. اگر همه مردم زیبا بودند، هیچ کس زشت نبود. همچنین اگر همه مردم زشت بودند، هیچ کس زیبا نبود. ابن سینا در این باره می نویسد: اگر این عالم، مرکّب از خیرات و شرور (اضداد) نبود، از اهل آن صلاح و فساد پدید نمی آمد [و] نظام عالم تکمیل نمی شد؛ زیرا اگر تمام وقایع و حوادث عالم، خیر محض بود، در این صورت، دیگر این عالم، این عالم نبود، بلکه جهان دیگری می شد. بنابراین، باید جهان آفرینش مرکب از اضداد باشد.3 صدرالمتألهین، ملاصدرای شیرازی نیز در این باره می نویسد: تضاد، مقتضای عنایت الهی است. اگر تضاد نبود، کون و فساد تحقق نمی یافت و اگر کون و فساد نبود، اشخاص و نفوس غیرمتناهی حیوانی و انسانی موجود نمی گشت. اگر تضاد نبود، فیض وجود از مبدأ هستی بخش تداوم نمی یافت و متوقف می شد.4 امیرمؤمنان، علی علیه السلام با توجه به اصل تضاد حاکم بر عالم طبیعت می فرماید: ضَادَّ النُّورَ بِالْظُّلْمَةِ، وَ الْوُضُوحَ بِالبُهْمَهِ، وَ الْجُمُودَ بِالْبَلَلِ، وَ الْحَرُورِ بِالصَّرَدِ. مُؤَلِّفُ بَیْنَ مُتَعَادِیَانِهَا. مُقَارِنٌ بَیْنَ مُتَبَایِنَاتِهَا، مُقَرِّبٌ بَیْنَ مُتَبَاعِدَاتِهَا، مُفَرِّقٌ بَیْنَ مُتَدَانِیَاتِهَا.5 آفریدگاری که روشنی را با تاریکی،آشکار را با نهان، خشکی را با تری و گرمی را با سردی ضد هم قرار داد. عناصر متضاد را در هم آمیخت و امور متباین و متضاد را مقارن ساخت. دورها را به هم نزدیک و نزدیک ها را از هم دور ساخت. پس کون و فساد و تضاد لازمه جدایی ناپذیر موجودات عالم طبیعت است و این تضاد نیز شرط لازم و ضروری تکامل و مقتضای عدل و حکمت و عنایت الهی است. جهان هستی، واحدی تجزیه ناپذیر است که پدیده های آن با یکدیگر رابطه تکوینی و حقیقی دارند. در نتیجه، قضاوت صحیح درباره احسن بودن آن در گرو مطالعه دقیق مجموعه موجودات کل نظام هستی است. 2. نسبی بودن شر6 شر، مفهومی ذهنی است که هنگام مقایسه، وارد محیط ذهن می شود. مقصود از (نسبی بودن شر)، نسبیت در مقابل حقیقی بودن است؛ یعنی توفان، سیل و مانند اینها که به دلیل خسارت هایی که برای مردم به بار می آورد، شر نامیده می شود، بی شک، خیر محض است. برای مثال، زهرمار برای مار بد نیست، ولی برای انسان زیان بار است. همچنین سم عقرب برای او حیات بخش و برای انسان، کشنده است. پس این نوع امور در حقیقت و ذات خود شر نیستند. 3. فایده های شرور7 مصیبت ها و سختی ها از نمونه های شرور هستند. با وجود این، فایده های بسیاری در آنها نهفته است. سختی ها، رنج و مشکلات، انسان را آبدیده تر می کند. خداوند در قرآن شریف می فرماید: (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ؛ همانا انسان را در رنج و سختی آفریده ایم). (بلد: 4) بر همین اساس، انسان باید سختی ها را تحمل کند تا به حقیقت هستی خود برسد. تضاد و کشمکش، زمینه ساز رسیدن به تکامل است و موجودات زنده با تضاد و کشمکش، راه خود به سوی کمال را می پیمایند. این قانون در جهان نباتات و حیوانات به ویژه انسان صادق است. خداوند در آیه ای از قرآن در بیان همراه بودن سختی ها و آسایش ها می فرماید: (فَإِنّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً؛ پس بی شک، با سختی، آسانی است.) (انشراح: 5) و در آیه ای دیگر می فرماید: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بشَی ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجوع و نَقْصٍ مَنْ الْأَمْوالِ وَالْأَنْفُس وَالثَّمَراتِ وَ بَشَّرِ الصّابِرینَ. (بقره: 155) بی شک، شما را با اندکی ترس، گرسنگی و آفت در مال ها و جان ها و میوه ها می آزماییم و مردان صبور و بااستقامت را مژده ده. بر همین اساس، بلاها و گرفتاری ها برای کسانی که صبر می کنند و ایستادگی نشان می دهند، سودمند است و آنان را به تعالی می کشاند. سختی ها و گرفتاری ها، هم تربیت کننده فرد و هم بیدارکننده ملت هاست. سختی، بیداری آفرین و هشیارکننده انسان های خفته و تحریک کننده عزم ها و اراده هاست. سختی، چون صیقلی است که به آهن و فولاد می دهند و هرچه بیشتر روان آدمی با سختی روبه رو باشد، مصمم تر، فعال تر و باتجربه تر می شود. گر نکوبند بر فلزی کی توان شمشیر برّان شد خداوند برای پرورش جان انسان ها از دو برنامه تشریعی و تکوینی بهره می برد که در هر برنامه، سختی هایی را گنجانیده است. نماز، روزه، جهاد، حج و انفاق، تکالیفی است که سختی هایی را دربردارد و صبر و استقامت در ادای آنها موجب تکمیل نفوس و تعالی انسان می شود. گرسنگی، ترس، زلزله، آسیب های مالی و جانی، مصیبت هایی است که با تکوین به وجود آمده است و به طور قهری، انسان را دربرمی گیرد. اگرچه زلزله موجب تخریب اماکن و از بین رفتن مال و جان انسان ها می شود، ولی به جوشش چشمه ها و جاری شدن نهرها و در نتیجه، احیای اراضی و مزارع می انجامد و شور و نشاطی دوباره به زمین و زمینیان می بخشد. همچنین بلایای دیگر هر یک در جایگاه خود موجب رشد و پرورش نفوس و خلاقیت می شوند. نتیجه 1. در نتیجه گیری، نخست می توان سه نکته را یادآور شد: الف) با توجه به آنچه گفته شد، فرمول اصلی آفرینش جهان، فرمول تضاد است و دنیا جز مجموعه ای از اضداد نیست. هستی و نیستی، زندگی و مرگ، تن درستی و بیماری، پیری و جوانی و خوش بختی و بدبختی در این جهان در کنار یکدیگرند و پدیده های آن با یکدیگر رابطه تکوینی و حقیقی دارند. پس قضاوت درست درباره احسن بودن آن، در گرو مطالعه دقیق مجموعه موجودات جهان هستی است. ب) تغییرپذیری پدیده های جهان و رسیدن به تکامل، ناشی از تضاد است. اگر تضاد نبود، هرگز تنوع، رشد و تکامل رخ نمی داد و جهان هر لحظه جلوه ای تازه به خود نمی گرفت. ج) قابلیت ماده برای پذیرش صورت های گوناگون و تضاد صور با یکدیگر، هم عامل تخریب است و هم عامل ساختن. هم عامل از بین بردن است و هم عامل ایجاد کردن. هم ویرانی، معلول تضاد است و هم تنوع و تکامل؛ زیرا اگر چیزی ویران نمی شد، تشکیل تازه اجزا با یکدیگر و ترکیب و تکامل معنا نداشت. تا اجزا و عناصر با یکدیگر نجنگند و بر یکدیگر اثر نکنند، ترکیب جدید به وجود نمی آید. پس در حقیقت، تضاد، منشأ خیرها و قائمه جهان بوده و نظام جهان بر آن استوار است. به گفته صدرالمتألهین رحمه الله، (لولا التّضاد ما صحّ دوام الفیض عن المبدأ الجواد؛ اگر تضاد نبود، ادامه فیض از خدای متعال صورت نمی گرفت). 2. بدی ها و تضاد، لازمه جدایی ناپذیر موجودات عالم طبیعی و نظام احسن است که شرط لازم و ضروری تکامل و مقتضای عدل و حکمت و عنایت الهی است. 3. شر، امر نسبی و اعتباری است که هنگام مقایسه اعتبار می شود، ولی در حقیقت و در نفس خود، خیر است. 4. در حوادثی چون سیل، زلزله و غیر اینها، مصالح بزرگی نهفته است که انسان به دلیل محدودیت دانش خویش نمی تواند آن را درک کند. ازاین رو، قضاوت هایی که درباره این نوع حوادث می شود، هرگز (مطلق) نیست. این قضاوت ها هرچند ویرانگر است، فایده های فراوانی چون شکوفایی استعدادها، پایداری و استقامت در برابر سختی های زندگی و آگاهی و بیداری دارد و عامل بازگشت به حق و عدالت است. پی نوشتها: 1. عبدالواحد بن تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات، 1366، ح 1787. 2. طنطاوی جواهری، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، مصر، مطبعة مصطفی البابی، 1350 ه . ق، چ 2، ج 12، ص 5. 3. نک: حسین بن عبداللّه بن سینا، الاشارات و التنبیهات، با شرح خواجه نصیر طوسی، ج 3، ص 319. 4. صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الأسفار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج 7، ص 77. 5. نهج البلاغه، خطبه 186. 6. نک: محمدحسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران، انتشارات صدرا، ج 5، صص 198 و 199؛ محمدحسین طباطبایی، نهایة الحکمة، قم، مؤسسة النشرالاسلامی، 1414 ه . ق، چ 10، صص 310 و 311. 7. نک: مجموعه آثار، ج 1، صص 163 196؛ جعفر سبحانی، راه خداشناسی و شناخت صفات او، قم، انتشارات مکتب اسلام، 1375، صص 506 514. www.irc.ir
جهان هستی، تجلی ذات حق تعالی است؛ حال چگونه می توان بدی ها و شرور عالم آفرینش را توجیه کرد؟
خداوند متعال در آیه ای از قرآن می فرماید: (... وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلیلاً؛ ... از دانش، جز اندکی به شما داده نشده است.) (اسرا: 85) این آیه به این معناست که علم انسان محدود است و نباید با این علم محدود، درباره همه چیز و همه مخلوقات قضاوت کند و حوادث تلخ عالم را بی عدالتی خداوند بداند؛ زیرا بی شک، دانش ما در برابر مجهولات، بسیار ناچیز است و دانسته های ما درباره اسرار آفرینش و جهان هستی، در برابر آنچه نمی دانیم، همچون قطره ای در برابر اقیانوسی بزرگ است.
خداوند در آیه ای دیگر می فرماید: (... عَسی أنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً؛ چه بسا از چیزی کراهت دارید و خداوند در آن نیکی فراوانی قرار داده است.) (نساء: 19) این آیه به این معناست که محدودیت دانش شما در بسیاری از موارد، مانع تشخیص خیر و شر است. بنابراین، نمی توان با توجه به ظاهر حوادث قضاوت کرد. بی شک، حوادث تلخ زندگی بشر نیز حکمت و فلسفه ای دارد.
بنابراین، اگر ما به اسرار وقوع فلان توفان یا زلزله که در ظاهر شر هستند، پی نبریم، نمی توانیم آنها را شر بدانیم؛ زیرا ممکن است فلان توفان یا زلزله، افزون بر ویرانی، آثار مثبتی نیز در پی داشته باشد که ما از آن آگاه نباشیم، چنان که خداوند می فرماید:
... وَ عَسی أنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. (بقره: 216)
... و چه بسا از چیزی اکراه داشته باشید، درحالی که خیر شما در آن است یا چیزی را دوست دارید، درحالی که بدی شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید.
امیرمؤمنان، علی علیه السلام نیز در این باره می فرماید:
إِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ یَجرِی الأُمُورَ عَلی مَا یَقْتَضِیه لَا عَلی مَا تَرتَضیه.1
خداوند کارها را بنا بر مقتضای مصالح جاری می کند، نه بر اساس میل و رضایت شما.
این سخن ارزشمند حضرت علی علیه السلام به این معناست که اگر چیزی بر خلاف میل و رضایت شما بود، نگران نباشید. بی شک، اسرار و حکمتی در کار است که شما از آن بی خبرید. این حقیقتی است که همه دانشمندان الهی و مادی به آن اعتراف دارند. بنابراین، قضاوت های ما درباره حوادث این جهان، در حد دانش ماست و (مطلق) نیست.
برای روشن شدن پاسخ و آگاهی هرچه بیشتر، توجه به مطالب زیر ضروری است:
1 . به هم پیوستگی رویدادهای جهان
مجموعه جهان، با اضداد تشکیل شده است و بررسی هر رویدادی، بدون توجه به رویدادهای دیگر منطقی نیست؛ زیرا هر رویدادی با آنچه در عرض آن، در نقاط دیگر جهان رخ می دهد، مربوط و پیوسته است. این رویدادها نه تنها با حوادث عرضی، بلکه با آنچه در گذشته رخ داده است یا در آینده جهان رخ خواهد داد، مربوط و پیوسته است. ازاین رو، قضاوت درباره خیر و شر و خوشایند یا ناخوشایند بودن هر رویدادی، بدون توجه به دیگر جنبه های حوادث و ارزیابی مجموع آنها صحیح و منطقی نیست. جهان طبیعت، مجموعه علت ها و معلول هاست که زنجیروار به هم پیوسته اند. حتی نسیمی که می وزد، شاخه ای از حوادث به هم پیوسته، دامنه دار و پیچیده رویدادهای جهان است که به صورت زنجیره ای یکدیگر را دنبال می کنند. نقل است وقتی می خواستند سقراط حکیم را اعدام کنند، وی در لحظه های آخر زندگی برای اثبات اینکه پس از مرگ نیز زندگی دیگری وجود دارد، چنین گفت:
ما می نگریم که در جهان همواره ضدها از یکدیگر متولد می شوند؛ زیبایی از زشتی، عدالت از ستمگری، بیداری از خواب، خواب از بیداری، نیرومندی از ناتوانی و به عکس. هر چیزی از ضد خودش پدید می آید. مرگ و زندگی و نیستی و هستی نیز مشمول همین قاعده کلی خواهد بود و به این دلیل باید پس از مرگ، زندگی دیگری باشد که در غیر این صورت، قاعده عمومی طبیعت نقض می گردد.2
از سویی دیگر، جهانی که ما در آن زندگی می کنیم، عالم ماده، عالم تغییر، تبدّل، تضاد و تزاحم است؛ یعنی این ویژگی ها لازمه ذات جهان هستی است. لازمه طبیعت مادی، وجود سلسله نقصان ها، فقدان ها، تضادها و تزاحم هاست. باید بپذیریم در نظام کل و در توازن عمومی، وجود پستی ها و بلندی ها، فراز و نشیب ها، همواری ها و ناهمواری ها، رنج ها و لذت ها، تاریکی ها و روشنایی ها، همه و همه لازم و ضروری است. در حقیقت، اگر اختلاف و تفاوت ها وجود نداشته باشد، از کثرت و تنوع خبری نیست و موجودات گوناگون وجود نخواهند داشت و مجموعه و نظام نیز مفهومی ندارد (نه مجموعه زیبا و نه مجموعه زشت).
در آیات قرآن کریم، از اختلاف رنگ ها، اختلاف زبان ها، اختلاف شب و روز و اختلاف انسان ها، به عنوان آیات و نشانه های قدرت و حکمت حاکم لایزال یاد شده است، چنان که در آیه ای آمده است:
وَ مِنْ آیاتِهِ... إِخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لآیاتٍ لِلْعالِمینَ. (روم: 21)
از نشانه های الهی... ، اختلاف زبان ها و رنگ های شماست که به راستی در این امر، آیاتی برای اهل دانش است.
و در آیه ای دیگر می خوانیم:
إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ... لایاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقوُنَ. (یونس: 6)
به راستی که در اختلاف شب و روز...، آیاتی برای اهل تقواست.
اگر در جهان، زشتی نبود، زیبایی نیز وجود نداشت. اگر همه مردم زیبا بودند، هیچ کس زشت نبود. همچنین اگر همه مردم زشت بودند، هیچ کس زیبا نبود.
ابن سینا در این باره می نویسد:
اگر این عالم، مرکّب از خیرات و شرور (اضداد) نبود، از اهل آن صلاح و فساد پدید نمی آمد [و] نظام عالم تکمیل نمی شد؛ زیرا اگر تمام وقایع و حوادث عالم، خیر محض بود، در این صورت، دیگر این عالم، این عالم نبود، بلکه جهان دیگری می شد. بنابراین، باید جهان آفرینش مرکب از اضداد باشد.3
صدرالمتألهین، ملاصدرای شیرازی نیز در این باره می نویسد:
تضاد، مقتضای عنایت الهی است. اگر تضاد نبود، کون و فساد تحقق نمی یافت و اگر کون و فساد نبود، اشخاص و نفوس غیرمتناهی حیوانی و انسانی موجود نمی گشت. اگر تضاد نبود، فیض وجود از مبدأ هستی بخش تداوم نمی یافت و متوقف می شد.4
امیرمؤمنان، علی علیه السلام با توجه به اصل تضاد حاکم بر عالم طبیعت می فرماید:
ضَادَّ النُّورَ بِالْظُّلْمَةِ، وَ الْوُضُوحَ بِالبُهْمَهِ، وَ الْجُمُودَ بِالْبَلَلِ، وَ الْحَرُورِ بِالصَّرَدِ. مُؤَلِّفُ بَیْنَ مُتَعَادِیَانِهَا. مُقَارِنٌ بَیْنَ مُتَبَایِنَاتِهَا، مُقَرِّبٌ بَیْنَ مُتَبَاعِدَاتِهَا، مُفَرِّقٌ بَیْنَ مُتَدَانِیَاتِهَا.5
آفریدگاری که روشنی را با تاریکی،آشکار را با نهان، خشکی را با تری و گرمی را با سردی ضد هم قرار داد. عناصر متضاد را در هم آمیخت و امور متباین و متضاد را مقارن ساخت. دورها را به هم نزدیک و نزدیک ها را از هم دور ساخت.
پس کون و فساد و تضاد لازمه جدایی ناپذیر موجودات عالم طبیعت است و این تضاد نیز شرط لازم و ضروری تکامل و مقتضای عدل و حکمت و عنایت الهی است. جهان هستی، واحدی تجزیه ناپذیر است که پدیده های آن با یکدیگر رابطه تکوینی و حقیقی دارند. در نتیجه، قضاوت صحیح درباره احسن بودن آن در گرو مطالعه دقیق مجموعه موجودات کل نظام هستی است.
2. نسبی بودن شر6
شر، مفهومی ذهنی است که هنگام مقایسه، وارد محیط ذهن می شود. مقصود از (نسبی بودن شر)، نسبیت در مقابل حقیقی بودن است؛ یعنی توفان، سیل و مانند اینها که به دلیل خسارت هایی که برای مردم به بار می آورد، شر نامیده می شود، بی شک، خیر محض است. برای مثال، زهرمار برای مار بد نیست، ولی برای انسان زیان بار است. همچنین سم عقرب برای او حیات بخش و برای انسان، کشنده است. پس این نوع امور در حقیقت و ذات خود شر نیستند.
3. فایده های شرور7
مصیبت ها و سختی ها از نمونه های شرور هستند. با وجود این، فایده های بسیاری در آنها نهفته است. سختی ها، رنج و مشکلات، انسان را آبدیده تر می کند. خداوند در قرآن شریف می فرماید: (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ؛ همانا انسان را در رنج و سختی آفریده ایم). (بلد: 4)
بر همین اساس، انسان باید سختی ها را تحمل کند تا به حقیقت هستی خود برسد. تضاد و کشمکش، زمینه ساز رسیدن به تکامل است و موجودات زنده با تضاد و کشمکش، راه خود به سوی کمال را می پیمایند. این قانون در جهان نباتات و حیوانات به ویژه انسان صادق است.
خداوند در آیه ای از قرآن در بیان همراه بودن سختی ها و آسایش ها می فرماید: (فَإِنّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً؛ پس بی شک، با سختی، آسانی است.) (انشراح: 5) و در آیه ای دیگر می فرماید:
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بشَی ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجوع و نَقْصٍ مَنْ الْأَمْوالِ وَالْأَنْفُس وَالثَّمَراتِ وَ بَشَّرِ الصّابِرینَ. (بقره: 155)
بی شک، شما را با اندکی ترس، گرسنگی و آفت در مال ها و جان ها و میوه ها می آزماییم و مردان صبور و بااستقامت را مژده ده.
بر همین اساس، بلاها و گرفتاری ها برای کسانی که صبر می کنند و ایستادگی نشان می دهند، سودمند است و آنان را به تعالی می کشاند. سختی ها و گرفتاری ها، هم تربیت کننده فرد و هم بیدارکننده ملت هاست. سختی، بیداری آفرین و هشیارکننده انسان های خفته و تحریک کننده عزم ها و اراده هاست. سختی، چون صیقلی است که به آهن و فولاد می دهند و هرچه بیشتر روان آدمی با سختی روبه رو باشد، مصمم تر، فعال تر و باتجربه تر می شود.
گر نکوبند بر فلزی
کی توان شمشیر برّان شد
خداوند برای پرورش جان انسان ها از دو برنامه تشریعی و تکوینی بهره می برد که در هر برنامه، سختی هایی را گنجانیده است. نماز، روزه، جهاد، حج و انفاق، تکالیفی است که سختی هایی را دربردارد و صبر و استقامت در ادای آنها موجب تکمیل نفوس و تعالی انسان می شود. گرسنگی، ترس، زلزله، آسیب های مالی و جانی، مصیبت هایی است که با تکوین به وجود آمده است و به طور قهری، انسان را دربرمی گیرد. اگرچه زلزله موجب تخریب اماکن و از بین رفتن مال و جان انسان ها می شود، ولی به جوشش چشمه ها و جاری شدن نهرها و در نتیجه، احیای اراضی و مزارع می انجامد و شور و نشاطی دوباره به زمین و زمینیان می بخشد. همچنین بلایای دیگر هر یک در جایگاه خود موجب رشد و پرورش نفوس و خلاقیت می شوند.
نتیجه
1. در نتیجه گیری، نخست می توان سه نکته را یادآور شد:
الف) با توجه به آنچه گفته شد، فرمول اصلی آفرینش جهان، فرمول تضاد است و دنیا جز مجموعه ای از اضداد نیست. هستی و نیستی، زندگی و مرگ، تن درستی و بیماری، پیری و جوانی و خوش بختی و بدبختی در این جهان در کنار یکدیگرند و پدیده های آن با یکدیگر رابطه تکوینی و حقیقی دارند. پس قضاوت درست درباره احسن بودن آن، در گرو مطالعه دقیق مجموعه موجودات جهان هستی است.
ب) تغییرپذیری پدیده های جهان و رسیدن به تکامل، ناشی از تضاد است. اگر تضاد نبود، هرگز تنوع، رشد و تکامل رخ نمی داد و جهان هر لحظه جلوه ای تازه به خود نمی گرفت.
ج) قابلیت ماده برای پذیرش صورت های گوناگون و تضاد صور با یکدیگر، هم عامل تخریب است و هم عامل ساختن. هم عامل از بین بردن است و هم عامل ایجاد کردن. هم ویرانی، معلول تضاد است و هم تنوع و تکامل؛ زیرا اگر چیزی ویران نمی شد، تشکیل تازه اجزا با یکدیگر و ترکیب و تکامل معنا نداشت. تا اجزا و عناصر با یکدیگر نجنگند و بر یکدیگر اثر نکنند، ترکیب جدید به وجود نمی آید. پس در حقیقت، تضاد، منشأ خیرها و قائمه جهان بوده و نظام جهان بر آن استوار است. به گفته صدرالمتألهین رحمه الله، (لولا التّضاد ما صحّ دوام الفیض عن المبدأ الجواد؛ اگر تضاد نبود، ادامه فیض از خدای متعال صورت نمی گرفت).
2. بدی ها و تضاد، لازمه جدایی ناپذیر موجودات عالم طبیعی و نظام احسن است که شرط لازم و ضروری تکامل و مقتضای عدل و حکمت و عنایت الهی است.
3. شر، امر نسبی و اعتباری است که هنگام مقایسه اعتبار می شود، ولی در حقیقت و در نفس خود، خیر است.
4. در حوادثی چون سیل، زلزله و غیر اینها، مصالح بزرگی نهفته است که انسان به دلیل محدودیت دانش خویش نمی تواند آن را درک کند. ازاین رو، قضاوت هایی که درباره این نوع حوادث می شود، هرگز (مطلق) نیست. این قضاوت ها هرچند ویرانگر است، فایده های فراوانی چون شکوفایی استعدادها، پایداری و استقامت در برابر سختی های زندگی و آگاهی و بیداری دارد و عامل بازگشت به حق و عدالت است.
پی نوشتها:
1. عبدالواحد بن تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات، 1366، ح 1787.
2. طنطاوی جواهری، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، مصر، مطبعة مصطفی البابی، 1350 ه . ق، چ 2، ج 12، ص 5.
3. نک: حسین بن عبداللّه بن سینا، الاشارات و التنبیهات، با شرح خواجه نصیر طوسی، ج 3، ص 319.
4. صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الأسفار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج 7، ص 77.
5. نهج البلاغه، خطبه 186.
6. نک: محمدحسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران، انتشارات صدرا، ج 5، صص 198 و 199؛ محمدحسین طباطبایی، نهایة الحکمة، قم، مؤسسة النشرالاسلامی، 1414 ه . ق، چ 10، صص 310 و 311.
7. نک: مجموعه آثار، ج 1، صص 163 196؛ جعفر سبحانی، راه خداشناسی و شناخت صفات او، قم، انتشارات مکتب اسلام، 1375، صص 506 514.
www.irc.ir
- [سایر] آیا ذات پروردگار جهان را می توان درک کرد؟
- [سایر] ذات اقدس حق تعالی حد و مرز ندارد، بی نهایت است، لذا جهان هستی که مخلوق و فیض لطف حق است، به تبع، بی نهایت است، آیا امکان دارد تصویر روشن و قابل درکی از جهان بی نهایت! جهانی که به هیچ حدی، محدود او به هیج قیدی، مقید نیست! برای بنده و امثال بنده، ارائه بفرمائید.
- [سایر] سلام اگر امام زمان ظهور کند چه میشود ایا قیامت برپا میشود و ما همه زنده میشویم یا خیر و 313 یار امام چه کسانی خواهند بود یا ایا امام زمان بر جهان حکومت خواهند کرد من خیلی دوست داشتم آن زمان بودم و امام زمان را میدیدم و یارشان میشدم تا با بدی ها مبارزه کنیم با تشکر از شما
- [سایر] می گویند امام مهدی(عج) زمانی ظهور می کند که شرایط آن فراهم شود ؛ با توجه به وضعیت فعلی جهان آیا می توان گفت ظهور نزدیک است و نیز شرایط فراهم است؟
- [سایر] می گویند امام مهدی(عج) زمانی ظهور می کند که شرایط آن فراهم شود ؛ با توجه به وضعیت فعلی جهان آیا می توان گفت ظهور نزدیک است و نیز شرایط فراهم است؟
- [سایر] لطفا روایت زیر را توضیح فرمایید: از امام باقر(ع) سوال شد، از معنای آیه (واذ اخذ ربک من بنی آدم) سوره اعراف آیه 172؛ امام فرمودند: ( خداوند از پشت آدم ذریه اش را تا روز قیامت بیرون آورد و ایشان مانند ذره ها بیرون آمدند. خداوند خود را به ایشان شناسانید و نشان داد اگر این نبود احدی پروردگار خود را نمی شناخت.) تفسیر عیاشی جلد دوم. بفرمایید اگر گفته شود کنه خداوند را می توان وجدان نمود و نیز در قیامت و در عالم ذر همه ما چیستی خداوند را و ذات خداوند را به نفس دیده ایم، آیا این سخن صحیح است یا خیر؟ لطفا توضیح فرمایید.
- [سایر] با سلام و وقت بخیر سوال من در مورد مهدویت و قیامت است. به عقیده ی ما شیعیان ظهور امام عصر(عج) در آینده اتفاق می افتد. یعنی ما انتظار داریم تا زمانی که ظهور واقع نشود قیامت نخواهد آمد. در همین راستا هم امام صادق می فرماید اگر یک روز به پایان دنیا مانده باشد فرزندی از فرزندان ما ظهور خواهد کرد. (نقل به مضمون) در صورتی که عقل حکم می کند بعد از حکومت عدل جهانی مدتی جهان در عدل باشد یعنی اینکه ما باید انتظار قیامت را مدتی بعد از ظهور امام عصر (عج) داشته باشیم. به نظر می رسد که این با ذات قیامت که پنهان است و زمان آن را کسی نباید بداند و ما باید منتظر باشیم همین لحظه اتفاق بیفتد در تضاد باشد. پیشاپیش از راهنمائی شما ممنونم.
- [سایر] با سلام از اتفاقانی که اخیرا در برخی کشورهای عربی مثل بحرین و لیبی افتاده قدری ناراحتم به دلیل ستمی که به مردم مسلمان می شود و قدری امیدوار،چرا که احساس می کنم از دنیای سرد و غم زده عرب ،بالاخره ندایی برخاست که جهان را متعجب ساخته. اما یادم آمد که شما در ایام عزاداری سرور شهیدان در بحرین میهمان عاشقان آن حضرت بودید و انس و الفتی میان شما و شیعان آن دیار برقرار بوده،نمی دانم اکنون با شنیدن و دیدن اخبار مربوط به قیام مردم بحرین چه احساسی دارید ولی این حقیر برای شما وهمه شیعان دلسوخته صبر مسئلت می کنم و تسریع در ظهور منجی عالم بشریت مهدی موعود(عج)را خاضعانه از در گاه پروردگار خواهانم.
- [سایر] روزگاری تصور می شد زمین در مرکز عالم قرار دارد و تخت است بعضی ها آنرا بر شاخ گاوی تصور می کردند و برای طول و عرض آن چه اوهامی که از خود نبافته بودند. روزگاری تصور می شد هنگامی که قطره بارانی در دهان یک صدف فرو افتد مروارید تشکیل می گردد. زمانی مردم عقیده داشتند سنگهای عالم در اثر سختیهائی که متحمل می شوند تبدیل به طلا می گردنند و در زمانی دیگر.... و عده ای اینها را به عنوان علوم حفظ می کردنند و کتابها درباره آن می نوشتند و اباطیل دیگری به آنها می افزودند. اما وقتی حقیقت روشن شد تمامی علم آنها تبدیل به جهل شد و معلوم گردید آنها در ظلماتی سخت به سر می بردند. پس حفظ اباطیل و انباشتن آنها در مغز علم نیست. اینکه عالم با قوانینی تغییر ناپذیر اداره می شود و برای وجود هر شئ بدنبال طرف مقابلی پیش از آن شئ می گردیم اثبات گر حاکمیت اصلی واحد بر جهان است . اصلی که همه اشیاء در دایره آن قرار دارند و خروج از آن ناممکن می باشد و آن اصل چیزی جز عدل نیست. پس عالم عدل محور است و در واقع عدل (اصل ما سوی الله) است و به خاطر وجود همین اصل بزرگ است که ما می توانیم صاحب علم باشیم چرا که هر اتفاقی در جهان بر اساس قانونی ثابت به وقوع می پیوندد که بر اشیاء مختلف در موقعیت های یکسان بصورت یکسان اعمال می شود. و وقتی ما از قوانین مطلع شدیم می فهمیم در گذشته برای اشیا چه پیش آمده و چه شیئی چه مسیری را چگونه طی کرده در کجا هست و به کجا و چگونه خواهد رفت و از برخورد اشیاع مختلف در آینده چه پیش خواهد آمد . و با استفاده از این دانش می توانیم دست به ساخت وسائل مختلف بزنیم و اشیا را در اختیار خود گرفته و آینده آنها را آنگونه که می خواهیم رقم بزنیم ودر نهایت می توانیم راه درست را برای رسیدن به موقعیت بهتر پیدا کنیم. و اگر اصول ثابت عالم نبودند و هر اتفاقی بر اثر یک قانون منحصر به فرد و یا بدون قانون به وقوع می پیوست ما هرگز قادر به جمع آوری علم نبودیم و هیچگاه نمی توانستیم وسیله ای بسازیم و هرگز برای آینده خود نمی توانستیم تصمیمی بگیریم. چرا که در آن صورت هیچ واقعه ای با واقعهٌ دیگر تشابهی نداشت و هرگز این همه موجودات همگون وجود نداشتند و ما هم اگر وجود داشتیم هرگز قادر به درک چیزی نبودیم و نمی توانستیم علوم را گردآوری کنیم چون دانسته های ما به درد دیگران نمی خورد چون برای آنها اتفاقات به گونه ای دیگر به وقوع می پیوست پس به واسطه اصل عدل است که عالم استوار گردیده و علوم شکل می گیرند. اما قوانین عالم به دو بخش عمده تقسیم می شوند که عبارتند از قوانین حاکم بین اشیاء عالم که بشر قدرت دخل و تصرف و تغیر آن را ندارد مانند ریاضیات و معادلات آن و قوانین فیزیک شیمی و....که می توان به آن قوانین تکوینی اطلاق کرد. و دیگر قوانین تشریعی که تنظیم کننده رفتار بشر در مورد خود و سایر اشیاء عالم وروابط بین آنهاست.و مجموعه ای است از دستوراتی مبنی بر بایدها و نبایدها که برسر راه حرکت بشر مانند تابلوهای راهنمائی نصب شده اند و پرتگاهها ومسیرهای انحرافی و پرخطر را نشان می دهند و مانع از گم شدن و سقوط و هلاکت او می شوند و آزادی او را تداوم می بخشند. که اتفاقا این قوانین نیز به طور ثابت در جهان وجود دارد وخالق هستی با اشراف کاملی که بر بشر داشته آن را برای سعادت آدمی وضع نموده و به بشر ارئه داشته. اما انسان از روی بی اطلاعی و عدم علم کافی برای ارتباط دهی خود با دیگران دست به وضع قوانینی ناقص زده که موجبات رنج ودر نهایت شقاوت خود را فراهم کرده. قوانین تشریعی قابل نقض شدن ورعایت نکردن می باشند و برای اینکه اصل کلی عالم یعنی عدل به هم نریزد، قوانین دیگری در ادامه قوانین تشریعی به وجود آمده که می توان به آنها قوانین کیفری اطلاق کرد. به عبارت دیگر می توان قوانین تشریعی را به صورت دوتائی در نظر گرفت که یکی به انسان می گوید چه کاری باید بکند ویا انجام ندهد ودیگری می گوید در صورتی که آن قانون اولی شکسته شود برای انسان چه اتفاقی خواهد افتاد. پس علم انسان در مورد قوانین عالم همانگونه که حضرت امام صادق می فرمایند به دو بخش تقسیم می گردد. العلم علمان علم الادیان و علم الابدان و می توان شرافت علم الادیان را بر دیگری بدون ورود خدشه به اهمیت علم الابدان به راحتی فهمید چرا که این متضمن سلامت و سعادت انسان است و انسان را به سوی رستگاری هدایت می کند و از سقوط و هلاکت او جلو گیری می کند. اما دانستن آن یکی هم به انسان توانائی و قدرت می بخشد و یقین او را می افزاید و عطش اورا برای دانستن سیراب می سازد و کمک می کند تا آسان تر به مقصد برسد.
- [سایر] خداوند متعال چرا این جهان را خلق نموده است؟ معمولاً جواب این است که مخلوقات عالم مخصوصاً انسانها خدا را بشناسند و او را پرستش نمایند. من فکر میکنم که خداوند متعال جهان هستی را خلق نمود تا ما حضرت محمد(ص) و اهل بیت(ع) را بشناسیم. اگر نظر دوم درست است چرا خدا کارهای زجردهنده را نسبت به آنان انجام داد و اگر اولی درست است چرا آنان را مورد اذیت و آزار قرار داد؟ از یک طرف ما میگوییم که حضرت و خاندان ایشان محبوبترین بندگان نزد خدا هستند و از طرفی سختترین کارها را نسبت به آنان انجام داده است. چرا؟ چرا ما مجرمین خاکی را ساخت و برای هدایت ما به راه راست انوار خود یعنی حضرت و خاندان وی را در بدترین وضعیت قرار داد؟ این مطلب شبیه تمییز کردن گل رز با زغال است. چرا خدا راه درد و رنج در این دنیا را انتخاب نموده است؟ معلوم میشود خدا درد و رنج و زشتی را دوست میدارد و سنت وی بر این استوار است آیا این نحوه تعامل خدا است با کسانی که آنان را دوست میدارد؟ خدا واقعاً چه میخواهد؟ زندگی من در حال حاضر خیلی بحرانی است شاید برای اینکه میخواهم در نظر خدا خوب باشم از اینرو این همه نوع مشکل در زندگی دارم. علما میگویند اگر در زندگی خود بدیها را رها نمایید و با تقوا زندگی کنید با آزمایشها از طرف خدا روبهرو خواهید شد و سختی خواهید دید. اگر زندگانی راحت و همراه با گناه باشد، علما میگویند که در این دنیا معاقب خواهید شد و سختی را خواهید دید. پس چه فرق میکند در هر دو صورت سختی وجود دارد. آیا راهی وجود دارد که با خدا معامله نماییم و به من مجالی دهد که زندگیای را که خودم میخواهم (خوب یا بد) داشته باشم. من طاقت ندارم و نمیتوانم تصوّر کنم که طاقت و توان و کردار و رفتار معصومین(ع) را داشته باشم و حتی در حد خاک پای آنها باشم... .