آیا ذات پروردگار جهان را می توان درک کرد؟ یکی از مبانی خداشناسی اسلامی، بازشناسی و تفکیک شناخت ذات خدا از شناخت اوصاف و افعال اوست. شناخت ذات الهی برای هیچ موجود دیگری، از جمله انسان، ممکن نیست. یک دلیل کوتاه و روشن این مدّعا آن است که ذات خداوند، نامحدود و غیرمتناهی است و دیگر موجودات، همگی محدود و متناهیاند و ناگفته پیداست که موجود محدود را راهی به سوی شناخت نامحدود نیست و مبنای فلسفی این استدلال آن است که علم و شناخت همواره مستلزم نوعی احاطة عالم بر معلوم است و از آن جا که احاطة موجود محدود بر ذات نامحدود ممکن نیست، آگاهی موجود بر ذات نامحدود امکان ندارد؛ به کنه ذاتش خرد برد پی / اگر رسد خس به قعر دریا این حقیقت را از برخی آیات قرآن نیز میتوان دریافت: ( یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً)؛[ طه، 110] آنچه را که آنان در پیش دارند و آنچه را که پشت سر گذاشته میداند، و حال آن که ایشان به او دانشی ندارند. (البته این برداشت بر این فرض استوار است که ضمیر (ه) در ترکیب (به) به خداوند باز گردد). در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السّلام آمده است که در تفسیر آیة بالا فرمود: (لایُحیطُ الغَلائقُ بالله عزّوجلّ عِلماً)؛ آفریدگان خداوند بر (ذات) او احاطة علمی نمییابند.[ تفسیر نور الثقلین، الحویزی، ج 3، ص 394، حدیث 117[ شناختناپذیری ذات الهی هرگز به معنای آن نیست که آدمی از هرگونه معرفتی، نسبت به خدای خویش محروم باشد، بلکه گونة دیگری از خداشناسی در دسترس آدمیان قرار دارد که از رهگذر شناخت اوصاف و افعال الهی فراهم میآید. بنابراین، چنین نیست که خواست انسان برای آشنایی با پروردگار خویش، طلب روزی ننهاده باشد و چیزی را که ممکن نیست درخواست کرده باشد، بلکه خداشناسی، به معنای یاد شده، امری میسور و مطلوب است. پیامبران الهی نیز در همین راه گام زده و کوشیدهاند انسان را با اوصاف خداوند، آشنا کنند و رهزنان طریق خداشناسی را به او بنمایانند و خطاهای او را گوشزد کنند. قرآن کریم در آیات فراوانی به بیان اوصاف خداوند پرداخته است، چنان که اکثر آیات قرآن به صفات خداوند ختم میشوند و برخی آیات مثل 23 و 24 سوره حشر نیز فقط صفات او را بیان میکنند. اجمالاً عرض میکنیم راههای متعددی برای شناخت اوصاف و افعال الهی فراروی آدمیان گشوده است، که مهمترین آنها عبارتند از: 1. عقل؛ 2. فطرت؛ 3. مطالعة جهان طبیعت؛ 4. کشف و شهود باطنی؛ 5. رجوع به قرآن و حدیث.[ معارف اسلامی، محمد سعیدی مهر، امیر دیوانی، ص 60[ ما به حقیقت و کنه صفات آن ذات بیپایان هرگز نخواهیم رسید و نباید هم چنین انتظاری را داشته باشیم، زیرا این انتظار از موجود محدودی مانند ما اساساً بیجاست و به این میماند که دریای بیکرانی را در ظرف کوچکی جای دهیم. در کلمات بزرگان اسلام این مطلب زیاد دیده میشود که مردم را از تفکّر در کنه ذات و صفات پروردگار نهی فرمودهاند و علّت آن این است که عقول ناقص و محدود ما به کنه ذات و صفات او نمیرسد و نتیجهای غیر از تحیّر و یا گمراهی ندارد! در اینجا به چند نمونه ازگفتار ائمه اطهار علیهم السّلام اشاره میکنیم: امیر مؤمنان علیه السّلام در ضمن خطبة مفصّلی در پاسخ ایراد شخصی میفرماید: (ولا تقدر عظمة الله علی قدر عقلک؛ عظمت خدا را محدود به حد عقل خود مکن.)[ بحار الانوار، کتاب التوحید، جزء سوم، چ جدید، ص 257[ امام صادق علیه السّلام فرمود: (ایاکم و التفکر فی الله فان التفکر فی الله لایزید الّا ؟؛ برحذر باشید از تفکر در کنه ذات و صفات خدا چون نتیجهای غیر از سرگردانی و گمراهی ندارد). و باز فرمود: (اذ انتهی الکلام الی إله فامسکوا، و تکلموا فیها دون العرش و لاتکلموا فیها فوق العرش؛ وقتی که کلام به ذات خدا منتهی شد توقف کنید و همیشه از آنچه که پایین عرش است سخن بگوئید و تکلم در مافوق عرش نکنید!) توضیح این روایت را از کلام دیگر حضرت میتوان فهمید: (تکلموا فی خلق الله و لا تکلموا فی الله؛ درباره خلق خدا گفتگو کنید و درباره کنه ذات و صفات او تکلم ننمائید.) علامه مجلسی مینویسد: تکلم در مافوق عرش کنایه است از تفکر در کنه ذات و صفات باریتعالی.[ بحار الانوار، کتاب التوحید، جزء سوم، چ جدید، ص 259 260[ هشام بن حکم از امام صادق علیه السّلام روایت میکند که در پاسخ شخصی که سؤال کرد: حقیقت خدا چیست؟ فرمود: (هو شیء بخلاف الاشیاء... انه شیء بحقیقة الشیئیة غیر انّه لاجسم و لاصورة و لایحس و لایجس و لایدرک بالحواس الخمس لاتدرکه الأوهام و لاتنقصه الدهور و لاتغیره الأزمان)؛ او چیزی است مغایر همة اشیاء، و چیز با حقیقت تنها اوست، جز اینکه جسم نیست، صورت ندارد، بحس در نیاید، جستجو نشود، در حواس خمس نگنجد، اوهام درکش نکند، و روزگار از او نکاهد و زمانهها او را دگرگون نسازند. توضیح اینکه: خداوند صرف و عین حقیقت وجود است به خلاف سایر موجودات که دارای ماهیتی هستند زاید بر وجود و به کنه ذات و صفات او کسی پی نمیبرد. [اصول کافی، جزء اول، کتاب توحید، ص 150؛ و بحارالانوار، جزء سوم، ص 258[ بنابراین تنها با اشارات اجمالی و مفاهیم عقلی خاصی که آنها را از هرگونه محدودیت و نقص پیراسته و پاک ساختهایم، به آن ذات مقدس اشاره میکنیم و همین اشارات است که ما را در راه (شناسائی اجمالی صفات او) موفق میسازد. امّا استفاده از همین اشارات اجمالی دقت و روشن بینی کاملی لازم دارد. شاید تعجب کنید، اگر بگوئیم: موجودات جهان طبیعت که بهترین راهنمای راه (خدایابی) (پی بردن به اصل وجود او) هستند در راه خداشناسی یعنی پی بردن به صفات او احیاناً ما را فریب داده و اغفال میکنند، و تا صفات آنها را از محیط فکر خود جاروب نکنیم خداشناس واقعی نخواهیم شد! در بعضی کلمات پیشوایان بزرگ اسلام این جمله دیده میشود که: (مورچه گمان میکند خداوند مانند او دو شاخک دارد)! (ان النملة لتظن ان لربها ذؤا بتین کذؤ ابتیها)؛ این تعبیر جالب اشاره به این حقیقت است که افکار ناقص و کوتاه صفات خدا را از راه (قیاس) و مقایسه با صفات خود جستجو میکنند و میل دارند صفات خداوند هم صفاتی مانند آنها باشد. مقایسة صفات خداوند ازلی و ابدی به صفات مخلوقات محدود و متناهی خطرناکترین پرتگاهی استکه در جادّه خداشناسی تصوّر میشود و بلندی فکر و نبوغ و استعداد رهروان راه توحید در همین جا روشن میگردد و اختلاف طبقات مختلف خداپرستان با اتفاق کلمهای که در اصل خداپرستی دارند در همینجاست. اینجاست که یک لغزش کوچک ممکن است انسان را فرسنگها از جادة اصلی خداشناسی به دور اندازد ودر سنگلاخ بتپرستی و مخلوقپرستی سرگردان سازد. به واسطة همین لغزشها، فرقههایی از مسلمین به طور ناخودآگاه در سنگلاخ بتپرستی سرگردان شدند تا آنجا که اشاعره و جماعتی از معتزله صفات خدا را زائد بر ذات او پنداشته و مالکیه برای او جسم قائل شده و بعضی از آنها رؤیت خدا را ممکن دانستهاند؟! طی این مرحله بیهمرهی خضر مکن / ظلمات است بترس از خطر گمراهی[خدا را چگونه بشناسیم، ناصر مکارم شیرازی، ص 20 25[ از معصوم و ائمه هدی علیهم السّلام به ما رسیده است که: (کلّما میّز تُموهُ بأوهامکم من أدقّ المعانی فَهُو مخلُوقٌ مِثلُکُم مردودٌ إلیکُمْ)؛[ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 69، ص 293، چ ایران] یعنی هر آنچه از معانی دقیق که با قوة خیالتان تشخیص میدهید، مخلوقی مثل شماست که به خلاقیت ذهن شما بر میگردد. و باز در جای دیگر میفرمایند: (تفکّروا فی الاء الله و لا تفکّروا فی الله فإنّکم لن تقدروا قدرَهُ و إذا بلغَ الکلام إلی الله فَامسَکُوا)؛[ بحار الانوار، ج 71، ص 231] یعنی دربارة نعمتهای خدا بیندیشید و در ذات خدا نیندیشند، زیرا شما هرگز ذاتش را درک نمیکنید، و چون سخن به ذات خدا رسد شما باز ایستید. =
آیا ذات پروردگار جهان را می توان درک کرد؟
یکی از مبانی خداشناسی اسلامی، بازشناسی و تفکیک شناخت ذات خدا از شناخت اوصاف و افعال اوست. شناخت ذات الهی برای هیچ موجود دیگری، از جمله انسان، ممکن نیست. یک دلیل کوتاه و روشن این مدّعا آن است که ذات خداوند، نامحدود و غیرمتناهی است و دیگر موجودات، همگی محدود و متناهیاند و ناگفته پیداست که موجود محدود را راهی به سوی شناخت نامحدود نیست و مبنای فلسفی این استدلال آن است که علم و شناخت همواره مستلزم نوعی احاطة عالم بر معلوم است و از آن جا که احاطة موجود محدود بر ذات نامحدود ممکن نیست، آگاهی موجود بر ذات نامحدود امکان ندارد؛
به کنه ذاتش خرد برد پی / اگر رسد خس به قعر دریا
این حقیقت را از برخی آیات قرآن نیز میتوان دریافت:
( یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً)؛[ طه، 110] آنچه را که آنان در پیش دارند و آنچه را که پشت سر گذاشته میداند، و حال آن که ایشان به او دانشی ندارند. (البته این برداشت بر این فرض استوار است که ضمیر (ه) در ترکیب (به) به خداوند باز گردد).
در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السّلام آمده است که در تفسیر آیة بالا فرمود:
(لایُحیطُ الغَلائقُ بالله عزّوجلّ عِلماً)؛ آفریدگان خداوند بر (ذات) او احاطة علمی نمییابند.[ تفسیر نور الثقلین، الحویزی، ج 3، ص 394، حدیث 117[
شناختناپذیری ذات الهی هرگز به معنای آن نیست که آدمی از هرگونه معرفتی، نسبت به خدای خویش محروم باشد، بلکه گونة دیگری از خداشناسی در دسترس آدمیان قرار دارد که از رهگذر شناخت اوصاف و افعال الهی فراهم میآید. بنابراین، چنین نیست که خواست انسان برای آشنایی با پروردگار خویش، طلب روزی ننهاده باشد و چیزی را که ممکن نیست درخواست کرده باشد، بلکه خداشناسی، به معنای یاد شده، امری میسور و مطلوب است. پیامبران الهی نیز در همین راه گام زده و کوشیدهاند انسان را با اوصاف خداوند، آشنا کنند و رهزنان طریق خداشناسی را به او بنمایانند و خطاهای او را گوشزد کنند. قرآن کریم در آیات فراوانی به بیان اوصاف خداوند پرداخته است، چنان که اکثر آیات قرآن به صفات خداوند ختم میشوند و برخی آیات مثل 23 و 24 سوره حشر نیز فقط صفات او را بیان میکنند.
اجمالاً عرض میکنیم راههای متعددی برای شناخت اوصاف و افعال الهی فراروی آدمیان گشوده است، که مهمترین آنها عبارتند از: 1. عقل؛ 2. فطرت؛ 3. مطالعة جهان طبیعت؛ 4. کشف و شهود باطنی؛ 5. رجوع به قرآن و حدیث.[ معارف اسلامی، محمد سعیدی مهر، امیر دیوانی، ص 60[
ما به حقیقت و کنه صفات آن ذات بیپایان هرگز نخواهیم رسید و نباید هم چنین انتظاری را داشته باشیم، زیرا این انتظار از موجود محدودی مانند ما اساساً بیجاست و به این میماند که دریای بیکرانی را در ظرف کوچکی جای دهیم.
در کلمات بزرگان اسلام این مطلب زیاد دیده میشود که مردم را از تفکّر در کنه ذات و صفات پروردگار نهی فرمودهاند و علّت آن این است که عقول ناقص و محدود ما به کنه ذات و صفات او نمیرسد و نتیجهای غیر از تحیّر و یا گمراهی ندارد!
در اینجا به چند نمونه ازگفتار ائمه اطهار علیهم السّلام اشاره میکنیم:
امیر مؤمنان علیه السّلام در ضمن خطبة مفصّلی در پاسخ ایراد شخصی میفرماید:
(ولا تقدر عظمة الله علی قدر عقلک؛ عظمت خدا را محدود به حد عقل خود مکن.)[ بحار الانوار، کتاب التوحید، جزء سوم، چ جدید، ص 257[
امام صادق علیه السّلام فرمود: (ایاکم و التفکر فی الله فان التفکر فی الله لایزید الّا ؟؛ برحذر باشید از تفکر در کنه ذات و صفات خدا چون نتیجهای غیر از سرگردانی و گمراهی ندارد). و باز فرمود: (اذ انتهی الکلام الی إله فامسکوا، و تکلموا فیها دون العرش و لاتکلموا فیها فوق العرش؛ وقتی که کلام به ذات خدا منتهی شد توقف کنید و همیشه از آنچه که پایین عرش است سخن بگوئید و تکلم در مافوق عرش نکنید!)
توضیح این روایت را از کلام دیگر حضرت میتوان فهمید: (تکلموا فی خلق الله و لا تکلموا فی الله؛ درباره خلق خدا گفتگو کنید و درباره کنه ذات و صفات او تکلم ننمائید.)
علامه مجلسی مینویسد: تکلم در مافوق عرش کنایه است از تفکر در کنه ذات و صفات باریتعالی.[ بحار الانوار، کتاب التوحید، جزء سوم، چ جدید، ص 259 260[
هشام بن حکم از امام صادق علیه السّلام روایت میکند که در پاسخ شخصی که سؤال کرد: حقیقت خدا چیست؟ فرمود:
(هو شیء بخلاف الاشیاء... انه شیء بحقیقة الشیئیة غیر انّه لاجسم و لاصورة و لایحس و لایجس و لایدرک بالحواس الخمس لاتدرکه الأوهام و لاتنقصه الدهور و لاتغیره الأزمان)؛ او چیزی است مغایر همة اشیاء، و چیز با حقیقت تنها اوست، جز اینکه جسم نیست، صورت ندارد، بحس در نیاید، جستجو نشود، در حواس خمس نگنجد، اوهام درکش نکند، و روزگار از او نکاهد و زمانهها او را دگرگون نسازند.
توضیح اینکه: خداوند صرف و عین حقیقت وجود است به خلاف سایر موجودات که دارای ماهیتی هستند زاید بر وجود و به کنه ذات و صفات او کسی پی نمیبرد. [اصول کافی، جزء اول، کتاب توحید، ص 150؛ و بحارالانوار، جزء سوم، ص 258[
بنابراین تنها با اشارات اجمالی و مفاهیم عقلی خاصی که آنها را از هرگونه محدودیت و نقص پیراسته و پاک ساختهایم، به آن ذات مقدس اشاره میکنیم و همین اشارات است که ما را در راه (شناسائی اجمالی صفات او) موفق میسازد. امّا استفاده از همین اشارات اجمالی دقت و روشن بینی کاملی لازم دارد.
شاید تعجب کنید، اگر بگوئیم: موجودات جهان طبیعت که بهترین راهنمای راه (خدایابی) (پی بردن به اصل وجود او) هستند در راه خداشناسی یعنی پی بردن به صفات او احیاناً ما را فریب داده و اغفال میکنند، و تا صفات آنها را از محیط فکر خود جاروب نکنیم خداشناس واقعی نخواهیم شد!
در بعضی کلمات پیشوایان بزرگ اسلام این جمله دیده میشود که: (مورچه گمان میکند خداوند مانند او دو شاخک دارد)!
(ان النملة لتظن ان لربها ذؤا بتین کذؤ ابتیها)؛ این تعبیر جالب اشاره به این حقیقت است که افکار ناقص و کوتاه صفات خدا را از راه (قیاس) و مقایسه با صفات خود جستجو میکنند و میل دارند صفات خداوند هم صفاتی مانند آنها باشد.
مقایسة صفات خداوند ازلی و ابدی به صفات مخلوقات محدود و متناهی خطرناکترین پرتگاهی استکه در جادّه خداشناسی تصوّر میشود و بلندی فکر و نبوغ و استعداد رهروان راه توحید در همین جا روشن میگردد و اختلاف طبقات مختلف خداپرستان با اتفاق کلمهای که در اصل خداپرستی دارند در همینجاست.
اینجاست که یک لغزش کوچک ممکن است انسان را فرسنگها از جادة اصلی خداشناسی به دور اندازد ودر سنگلاخ بتپرستی و مخلوقپرستی سرگردان سازد. به واسطة همین لغزشها، فرقههایی از مسلمین به طور ناخودآگاه در سنگلاخ بتپرستی سرگردان شدند تا آنجا که اشاعره و جماعتی از معتزله صفات خدا را زائد بر ذات او پنداشته و مالکیه برای او جسم قائل شده و بعضی از آنها رؤیت خدا را ممکن دانستهاند؟!
طی این مرحله بیهمرهی خضر مکن / ظلمات است بترس از خطر گمراهی[خدا را چگونه بشناسیم، ناصر مکارم شیرازی، ص 20 25[
از معصوم و ائمه هدی علیهم السّلام به ما رسیده است که:
(کلّما میّز تُموهُ بأوهامکم من أدقّ المعانی فَهُو مخلُوقٌ مِثلُکُم مردودٌ إلیکُمْ)؛[ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 69، ص 293، چ ایران] یعنی هر آنچه از معانی دقیق که با قوة خیالتان تشخیص میدهید، مخلوقی مثل شماست که به خلاقیت ذهن شما بر میگردد.
و باز در جای دیگر میفرمایند:
(تفکّروا فی الاء الله و لا تفکّروا فی الله فإنّکم لن تقدروا قدرَهُ و إذا بلغَ الکلام إلی الله فَامسَکُوا)؛[ بحار الانوار، ج 71، ص 231] یعنی دربارة نعمتهای خدا بیندیشید و در ذات خدا نیندیشند، زیرا شما هرگز ذاتش را درک نمیکنید، و چون سخن به ذات خدا رسد شما باز ایستید.
=
- [سایر] اگر انسان بعد از مرگ به عوالم بالا راه یابد باز هم قابلیت درک چگونگی ذات پروردگار را ندارد؟ آیا می توان از چگونگی ذات پروردگار آگاهی داشت اما از آن جهت که پروردگار انسان را ضعیف خلق کرده و نمی خواسته، انسان قادر به شناخت ذات پروردگار نیست؟
- [سایر] آیا ذات پروردگار جهان محدود است یا نه؟ و آیا یک وجود محدود می تواند از چگونگی وجود نامحدودی آگاه شود؟
- [سایر] چرا نباید به ذات پروردگار فکر کرد؟
- [سایر] جهان هستی، تجلی ذات حق تعالی است؛ حال چگونه می توان بدی ها و شرور عالم آفرینش را توجیه کرد؟
- [سایر] ذات خدا بسیط است، پس یا همه خدا را می توان شناخت یا هیچ چیز از ذات خدا را نمی توان شناخت و چون محدودیم و او نامحدود پس نمی توان ذات خدا را به هیچ مقدار شناخت. پس چرا در اول کار ذات خدا را به بساطت شناختیم؟
- [سایر] آیا حقیقت بهشت و جهنم را با ابزار درک دنیوی می توان درک نمود؟
- [سایر] آیا می توان گفت هر که در این جهان کوردل است در آن جهان نیز کوردل گمراه خواهد بود؟
- [سایر] با توجه به بسیط بودن ذات اقدس الاهی خواهشمند است در ارتباط با آیات 29 و 72 سوره حجر و ص، در باره دمیده شدن روح پروردگار در انسان، توضیح دهید. آیا این امر مانع بسیط بودن است.
- [سایر] برای شناخت و درک قسمت های مختلف جهان چرا بیشتر گفتار خدا را برر سی کنیم تا اعمالش را؟ آیا کردار کمتر از گفتار مقدس و محترم است؟
- [سایر] آیا برای جهان هدف و علت غائی می توان قائل شد؟
- [آیت الله وحید خراسانی] ترجمه قنوت لا اله الا الله الحلیم الکریم یعنی نیست خدایی مگر الله که صاحب حلم و کرم است لا اله الا الله العلی العظیم یعنی نیست خدایی مگر الله که بلند مرتبه و بزرگ است سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضین السبع یعنی پاک و منزه است الله که پروردگار هفت اسمان و پروردگار هفت زمین است و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم یعنی پروردگار هر چیزی است که در اسمانها و زمینها و ما بین انهاست و پروردگار عرش بزرگ است و الحمد لله رب العالمین یعنی حمد و ثنا مخصوص الله است که پرورش دهنده تمام جهانیان است
- [آیت الله مکارم شیرازی] سبْحان ربی الْعظیم و بحمده: پاک و منزه است پروردگار بزرگ من و او را سپاس می گویم.
- [امام خمینی] - ترجمه قنوت (لا اله الا الله الحلیم الکریم )، یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای یکتای بی همتایی که صاحب حلم و کرم است. (لا اله الا الله العلی العظیم ) یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای یکتای بی همتایی که بلند مرتبه و بزرگ است. (سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضین السبع )، یعنی پاک و منزه است خداوندی که پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است. (و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم )، یعنی پروردگار هر چیزی است که در آسمانها و زمینها و مابین آنهاست و پروردگار عرش بزرگ است. (و الحمد لله رب العالمین )،یعنی حمد و ثنا مخصوص خداوندی است که پرورش دهنده تمام موجودات است.
- [آیت الله اردبیلی] اگر در هر گوشه از جهان، مسلمانی مظلوم واقع شود و حقوق اوّلیّه او مورد تجاوز و تعدّی قرار بگیرد، بر هر فردی که ندای مظلومیّت او را میشنود، واجب است در حدّ توان کمک نماید، هر چند با اظهار همدردی باشد.
- [آیت الله مظاهری] اگر در وقت درک مشعر الحرام نابالغ بالغ شد یا مجنون عاقل گردید حجّ او کفایت از حجّ واجب میکند.
- [آیت الله جوادی آملی] .نمازگزار باید در هر رکعت بعد از رکوع, دو سجده بهجا آورد و سجده, آن است که به قصد تعظیم پروردگار, پیشانی، کف دو دست، دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد.
- [آیت الله اردبیلی] (سُبْحانَ رَبّیَِ الْعَظیمِ وَبِحَمْدِهِ) یعنی: (پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصی پاک و منزه است و من مشغول ستایش او هستم.) (سُبْحانَ رَبّیَِ الاْءعْلی وَبِحَمْدِهِ) یعنی: (پروردگار برتر من که از همه کس بالاتر میباشد از هر عیب و نقصی پاک و منزه است و من مشغول ستایش او هستم.) (سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ) یعنی: (خدا ثنای کسی که او را ستایش میکند میشنود و میپذیرد.) (أسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبّی وَأتُوبُ إلَیْهِ) یعنی: (طلب آمرزش و مغفرت میکنم از خداوندی که پرورش دهنده من است و من به سوی او بازگشت مینمایم.) (بِحَوْلِ اللّهِ وَقُوَّتِهِ أقُومُ وَأقْعُدُ) یعنی: (به یاری خدای متعال وقوّت او برمیخیزم و مینشینم.)
- [آیت الله سیستانی] اگر موقعی که مشغول نماز مستحبی است جماعت بر پا شود ، چنانچه اطمینان ندارد که اگر نماز را تمام کند به جماعت میرسد ، مستحب است نماز را رها کند ومشغول نماز جماعت شود هر چند برای درک رکعت اول باشد .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] خمس را می توان از عین مال متعلق خمس بدهد یا از قیمت آن ولی نمی توان از جنس دیگری داد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] ج: هرگاه کسی به خطبه ها نرسد و در نماز شرکت کند، یا فقط یک رکعت از نماز جمعه را درک نماید نماز او صحیح است، ولی احتیاط واجب آن است که عمداً تأخیر نیندازد.