ابتدا یادآور می شویم که تنها ایشان از نژاد عرب نبودند، بلکه پیامبران دیگری نیز پیش از ایشان از همین نژاد بوده اند؛ مانند: هود، صالح، شعیب و اسماعیل(علیهم السلام). همان گونه که تعدادی از پیامبران سریانی بوده اند؛ مانند: آدم، شیث، ادریس، نوح و ابراهیم(علیهم السلام). و تعدادی نیز عبرانی بوده اند; مانند: اسحاق، یعقوب، موسی، داود و عیسی(علیهم السلام)1. پیامبران، هر یک در زمان و منطقه ی خاصی به دنیا آمده و در میان نژاد خاصی زندگی می کردند و از میان همان نژاد به پیامبری برانگیخته می شدند; پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نیز در میان عرب ها به دنیا آمد و در خانواده های عرب زندگی کرد; از این رو طبیعی است که از میان نژاد خود (عرب) به پیامبری بر انگیخته شود. به بیان دیگر، سرزمین مکه و به ویژه کعبه مورد توجه همه ی پیامبران از آدم(علیه السلام) تا خاتم(صلی الله علیه وآله) بوده است. همه ی آن ها به طواف خانه ی خدا و انجام مناسک حج مأمور بوده اند2. این سرزمین مقدس پیامبران بسیاری را به خود دیده است; البته در هر زمانی در این منطقه زبانی خاص رواج داشته; زمانی زبان سریانی و عبری و زمانی هم زبان عربی. در عصر ظهور پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله)، عرب ها در این منطقه زندگی می کردند، در چنین شرایطی برانگیخته شدن پیامبر از خاستگاه نبوت، یعنی سرزمین مکه، ملازم با انتخاب وی از نژاد عرب ساکن در این منطقه است; چرا که خداوند حکیم هر پیامبری را به زبان قومش فرستاده است: (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ)؛3 و ما هیچ پیامبری را از جز به زبان قومش نفرستادیم تا ]حقایق را[ برای آنان بیان کند. در نتیجه می توان یکی از علت های انتخاب ایشان از نژاد عرب را اهمیت برانگیخته شدن ایشان از سرزمین وحی و نبوت، یعنی مکه، دانست; سرزمینی سوق الجیشی و مناسب برای پیدایش و گسترش اسلام در سراسر جهان. پاسخی دیگر زبان عربی کامل ترین زبانی است که می تواند فرهنگ ناب اسلام و معارف آسمانی را با شیوه ای معجزه آسا در هر عصر و مکان در اختیار همگان قرار دهد; از این رو باید زبان رسمی پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله) که برترین پیامبران است باید برترین زبان ها، یعنی عربی، باشد و تحقق این هدف جز با مبعوث شدن ایشان از میان نژاد عرب معقول نیست; چرا که خداوند حکیم هر پیامبری را به زبان قومش برانگیخته است; از این رو خداوند سبحان دایره ی انتخاب خود را مرحله بر مرحله تنگ تر کرد تا عصاره ی جهان هستی و نقطه ی پرگار فیوضات الهی، یعنی حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه وآله)، به منصه ی ظهور برسد، آن گونه که از جمیع مخلوقات، آدم را و از فرزندان آدم، عرب را و از عرب قبیله ی قریش و از آنان، بنی هاشم و سرانجام از میان بنی هاشم پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را برگزید. یک نکته ی مهم با دقت و تأمل در آیات و روایات، استفاده می شود که "عرب" نژاد خاصی نبوده و به افرادی خاص از منطقه ی معینی اختصاص ندارد. توصیف "قرآن" در آیات متعدد به "عربی بودن" این کتاب آسمانی، به عربی بودن زبان آن اشاره ندارد; زیرا این موضوع آشکار و محسوس بوده و نیازی به تذکر و فرو فرستادن چندین آیه ندارد4; بنابراین، مراد از این وصف، استواری و آشکار بودن معانی و گویایی و رسا بودن کلمات و آیات قرآن است. در کتاب های لغت نیز به سخنانی که گویا و روشن باشد، عربی گفته می شود و در مقابل، به کسی که مبهم و نامفهوم سخن بگوید، عجم می گویند، گرچه به زبان عربی سخن بگوید5. در روایات معصومین(علیهم السلام) نیز دایره ی عرب بودن گسترده تر از نژاد و قبیله ی خاصی است. در برخی از روایات تصریح شده که هر که به زبان عربی سخن بگوید، عرب است. امام صادق(علیه السلام) در بیان اهمیت عمل صالح در قیامت و ملاک نبودن عربیت برای نجات انسان، از جد بزرگوارش پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) روایت می کند: "ای مردم! به درستی که عربیت، پدری که شما را به وجود آورده باشد، نیست، بلکه آن زبان گویا است، پس هر کس که به آن سخن بگوید، عرب است."6 و یا در روایات دیگر آمده است: "هر مؤمنی عرب است; چرا که پیامبر او عرب است7" و نیز آمده است: "هر کس که مسلمان و در میان مسلمانان به دنیا بیاید، عرب است8." با توجه به این نکته، برتری نژاد عرب که در احادیث اسلامی آمده: "خلق الله الخلق و اختار العرب"9 و یا "فلم یرجنس اشهر من جنس العرب";10 برتری قوم و قبیله ی خاصی نیست، بلکه برتری کسانی است که به این لغت سخن می گویند (گرچه به مقدار نماز خواندن و تلاوت قرآن)، و دین آنان برترین و کامل ترین ادیان و پیامبر آنان اشرف مخلوقات است، و روشن است که برتری از آن پیروان فرهنگ های راستین و رهبران بزرگ الهی است، نه کسانی که پیرو فرهنگ ها و آیین های فاسد و یا ناقص و ابتدایی هستند. بنابراین، امتیاز و برتری از آن، نورانیت و شفافیت است، حال چه در ذات انسان و چه در مقام فعل و بیان حقایق و معارف الهی. "عربیت" نیز عنوان و نمایه ی فرهنگ برتر و استواری معانی و فصیح بودن سخن هر انسانی است. هر کس که به زبان عربی سخن بگوید (حداقل نماز بخواند و قرآن تلاوت کند) و پیامبر او حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله باشد عرب است، گرچه در هندوچین زندگی کند11; لذا این عنوان، بر خلاف برداشت و تصور ابتدایی، به قوم و قبیله ی خاصی اختصاص ندارد، و اساساً تاریخ پیدایش عرب ها بر روی زمین با استفاده از تاریخ و روایات به زمان حضرت اسماعیل و یا فرزندش حضرت قیدار بازمی گردد. علامه ی مجلسی از حضرت قیدار به "جد عرب ها" نام می برد12، و این در صورتی است که حضرت ابراهیم(علیه السلام) که جد حضرت قیدار می باشد، سریانی است نه عرب، و یا حضرت اسحاق که برادر حضرت اسماعیل می باشد، عبرانی است. می بینیم که دو برادر، یکی عرب و دیگری عبرانی می باشد، و این شاهدی است بر این که عرب بودن، نژاد خاصی نمی خواهد و نیاز به قبیله و قوم خاصی ندارد، بلکه هر کس که به زبان عربی سخن بگوید، عرب است; از این رو بسیاری از اقوام، در مناطق مختلف جهان، مانند مصر (شمال آفریقا) و عراق و شامات و... به دلیل پذیرفتن زبان عربی و سخن گفتن به آن، به مرور زمان جزو عرب ها محسوب شده اند، گرچه در ابتدا به زبان دیگری سخن می گفتند و از عرب ها به شمار نمی رفتند و این ویژگی را می توان از امتیازهای "عربیت اصیل" دانست که بدون هیچ گونه تعصب و تنگ نظری، دامان خود را به سوی هر انسان حقیقت جویی گشوده، قابلیت گسترش و نفوذ در اعماق جان تمام انسان ها را، از هر قوم و ملتی، دارد; البته بر اساس تقسیم اقوام و نژادها در طول تاریخ، نژادی هم به نام نژاد عرب مطرح بوده و تنها به افراد و اقوام خاصی، عرب گفته اند; اما باید دانست که به هر حال نژاد عرب به صرف عرب بودن هیچ گونه برتری بر دیگران ندارند (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ);13 برترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، گرچه آنان از بهترین زبان (عربی) برخوردارند; زیرا: باران که در لطافت طبعش خلاف نیست *** در باغ، لاله روید و در شوره زار خس عرب ها از وسیله ی خوبی (زبان) برای ارتباط با دیگران برخوردارند; اما اگر این وسیله در راستای کمال به کار گرفته نشود، هیچ سودی برای آنان نخواهد داشت; البته بعید نیست که بگوییم نژاد عرب نیز، به ویژه در عصر ظهور اسلام، به طور کلی دارای امتیازهایی بوده اند که دیگر نژادها از آن برخوردار نبودند، و این موضوع، کاملا طبیعی است که در هر عصری، برخی از نژادها و اقوام نسبت به دیگران از امیتازاهایی برخوردار باشند; چرا که عامل های گوناگونی می تواند این تفاوت را میان نژادها به وجود آورد; از جمله: بروز و ظهور پیامبران، دانشمندان و تمدن ها در منطقه ی خاصی از جهان و عامل هایی دیگر; برای مثال در مقایسه میان عرب های زمان جاهلیت و مجوسی ها که از نژادهای مختلفی بودند امام صادق(علیه السلام)در روایتی می فرماید: "عرب ها نسبت به مجوسی ها به دین حنیف ]و صحیح[ نزدیک تر بودند; زیرا مجوسی ها تمام پیامبران و کتاب ها و دستورهای آنان را انکار کردند و یکی از پادشاهان مجوس سیصد پیامبر را کشت; عرب ها برخلاف مجوسی ها غسل جنابت انجام می دادند; مجوسی ها مرده های خود را بدون غسل و کفن در بیابان و صحرا رها می کردند;14 اما عرب ها، افزون بر غسل و کفن، مرده ها را در خاک پنهان کرده و لحد نیز بر روی آن ها می گذاشتند; مجوسی ها با مادر و دختر و خواهر خود ازدواج می کردند، در حالی که عرب ها چنین عملی را حرام می دانستند; مجوس، خانه خدا ]کعبه[ را خانه ی شیطان می نامیدند، اما عرب ها، افزون بر بزرگداشت آن، اعمال حج را نیز به جا می آوردند و آن را "خانه خدا" می نامیدند و تورات و انجیل را نیز قبول داشتند... و خلاصه این که: عرب ها در تمام مسائل از مجوسی ها به دین و آیین پیامبران نزدیک تر بودند15." ناگفته نماند که بسیاری از عرب های پیش از اسلام، یهودی و بسیاری دیگر، مسیحی بودند و قبایل دیگر نیز، همان گونه که در روایت آمده; به پیامبران الهی اعتراف داشتند. بنابراین، چنین نژادی به حتم از مجوسی ها که در آن زمان بخش عمده ای از کره ی زمین را فراگرفته بودند، بهترند; دیگر نژادها از چین و هندو و روم و غیره هم از مجوس بهتر نبودند; از این رو فرمودند: "لم نجد فی الخلق اشهر جنس من العرب;16 ما در میان بندگان، مشهورتر از جنس عرب نیافتیم" و بر همین اساس، خداوند آخرین پیامبر خود را از بهترین جامعه و نژاد آن دوران برگزید. حضرت فرمود: "جنس محمد هو جنس العرب";17 جنس محمد(صلی الله علیه وآله) جنس عرب است." اما همان گونه که گفتیم، عرب بودن نمی تواند به تنهایی عامل برتری و نجات انسان باشد، جز آن که از این وسیله بتوان برای رسیدن به کمال های انسانی که همانا پذیرفتن دین و آیین اسلام و عمل به آن است، بهره جست، در غیر این صورت عرب ها هیچ گونه امتیازی بر دیگران نخواهند داشت. منبعی برای آگاهی بیشتر: 1. درسنامه ی علوم قرآنی، حسین جوان آراسته. پی نوشت ها: 1. بحار الانوار، ج11، ص42، و ج12، ص385. 2. ر.ک: الحج و العمرة فی الکتاب و السنة، ص277 (الانبیاء و حج البیت). 3. ابراهیم، 4. 4. تعبیر به "قرآن عربی" هفت مورد، تعبیر به "لسان عربی" سه مورد و تعبیر به "حکم عربی" یک مورد آمده است: "وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا" رعد، 37. و بقیه ی آیات سوره های: یوسف، 2، زخرف، 3، نحل، 103، شعراء، 195، احقاف، 12، طه، 113، زمر، 28، فصلت، 3. 5. ر.ک: مفردات راغب، واژه "عجم". 6. بحار الانوار، ج7، ص239 و ج67، ص278 (... یا ایها الناس! ان العربیة لیست بأب والد، و إنما هو لسان ناطق، فمن تکلم به فهو عربی...). 7. همان، ج67، ص172. 8. همان، ص179. و نیز فرمودند: "نحن قریش و شیعتنا العرب" همان، ص176 و 61. 9. همان، ج25، ص248. و نیز "اختار من ولد آدم العرب"، و همان، ج37، ص52. 10. همان، ج48، ص200. 11. علامه مجلسی نیز به این نکته تصریح می کند: "ان العربیة أیِ العربیة الممدوحة إنما هی باللسان، بأن یقر بالحق و یلحق بالرسول و اهل بیته و ان کان من العجم لا یکون آباؤه من العرب" بحارالانوار، ج64، ص175176. 12. ر.ک: همان، ج15، ص208. گفتنی است که قبر حضرت قیدار (جد عرب ها) در یکی از شهرهای ایران (زنجان) می باشد. 13. این حقیقت در بسیاری از روایات نیز آمده است; مانند "لیس لعربی علی عجمی فضل الا بالتقوی"، بحار الانوار، ج767 ص350. 14. ر.ک: موسوعة الادیان فی العالم، ج17 ص266. 15. بحار الانوار، ج14، ص462. 16. بحار الانوار، ج72، ص150. 17. همان، ج25، ص143. www.morsalat.com
ابتدا یادآور می شویم که تنها ایشان از نژاد عرب نبودند، بلکه پیامبران دیگری نیز پیش از ایشان از همین نژاد بوده اند؛ مانند: هود، صالح، شعیب و اسماعیل(علیهم السلام). همان گونه که تعدادی از پیامبران سریانی بوده اند؛ مانند: آدم، شیث، ادریس، نوح و ابراهیم(علیهم السلام). و تعدادی نیز عبرانی بوده اند; مانند: اسحاق، یعقوب، موسی، داود و عیسی(علیهم السلام)1.
پیامبران، هر یک در زمان و منطقه ی خاصی به دنیا آمده و در میان نژاد خاصی زندگی می کردند و از میان همان نژاد به پیامبری برانگیخته می شدند; پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نیز در میان عرب ها به دنیا آمد و در خانواده های عرب زندگی کرد; از این رو طبیعی است که از میان نژاد خود (عرب) به پیامبری بر انگیخته شود.
به بیان دیگر، سرزمین مکه و به ویژه کعبه مورد توجه همه ی پیامبران از آدم(علیه السلام) تا خاتم(صلی الله علیه وآله) بوده است. همه ی آن ها به طواف خانه ی خدا و انجام مناسک حج مأمور بوده اند2. این سرزمین مقدس پیامبران بسیاری را به خود دیده است; البته در هر زمانی در این منطقه زبانی خاص رواج داشته; زمانی زبان سریانی و عبری و زمانی هم زبان عربی. در عصر ظهور پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله)، عرب ها در این منطقه زندگی می کردند، در چنین شرایطی برانگیخته شدن پیامبر از خاستگاه نبوت، یعنی سرزمین مکه، ملازم با انتخاب وی از نژاد عرب ساکن در این منطقه است; چرا که خداوند حکیم هر پیامبری را به زبان قومش فرستاده است: (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ)؛3 و ما هیچ پیامبری را از جز به زبان قومش نفرستادیم تا ]حقایق را[ برای آنان بیان کند.
در نتیجه می توان یکی از علت های انتخاب ایشان از نژاد عرب را اهمیت برانگیخته شدن ایشان از سرزمین وحی و نبوت، یعنی مکه، دانست; سرزمینی سوق الجیشی و مناسب برای پیدایش و گسترش اسلام در سراسر جهان.
پاسخی دیگر
زبان عربی کامل ترین زبانی است که می تواند فرهنگ ناب اسلام و معارف آسمانی را با شیوه ای معجزه آسا در هر عصر و مکان در اختیار همگان قرار دهد; از این رو باید زبان رسمی پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله) که برترین پیامبران است باید برترین زبان ها، یعنی عربی، باشد و تحقق این هدف جز با مبعوث شدن ایشان از میان نژاد عرب معقول نیست; چرا که خداوند حکیم هر پیامبری را به زبان قومش برانگیخته است; از این رو خداوند سبحان دایره ی انتخاب خود را مرحله بر مرحله تنگ تر کرد تا عصاره ی جهان هستی و نقطه ی پرگار فیوضات الهی، یعنی حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه وآله)، به منصه ی ظهور برسد، آن گونه که از جمیع مخلوقات، آدم را و از فرزندان آدم، عرب را و از عرب قبیله ی قریش و از آنان، بنی هاشم و سرانجام از میان بنی هاشم پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را برگزید.
یک نکته ی مهم
با دقت و تأمل در آیات و روایات، استفاده می شود که "عرب" نژاد خاصی نبوده و به افرادی خاص از منطقه ی معینی اختصاص ندارد. توصیف "قرآن" در آیات متعدد به "عربی بودن" این کتاب آسمانی، به عربی بودن زبان آن اشاره ندارد; زیرا این موضوع آشکار و محسوس بوده و نیازی به تذکر و فرو فرستادن چندین آیه ندارد4; بنابراین، مراد از این وصف، استواری و آشکار بودن معانی و گویایی و رسا بودن کلمات و آیات قرآن است.
در کتاب های لغت نیز به سخنانی که گویا و روشن باشد، عربی گفته می شود و در مقابل، به کسی که مبهم و نامفهوم سخن بگوید، عجم می گویند، گرچه به زبان عربی سخن بگوید5.
در روایات معصومین(علیهم السلام) نیز دایره ی عرب بودن گسترده تر از نژاد و قبیله ی خاصی است. در برخی از روایات تصریح شده که هر که به زبان عربی سخن بگوید، عرب است. امام صادق(علیه السلام) در بیان اهمیت عمل صالح در قیامت و ملاک نبودن عربیت برای نجات انسان، از جد بزرگوارش پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) روایت می کند: "ای مردم! به درستی که عربیت، پدری که شما را به وجود آورده باشد، نیست، بلکه آن زبان گویا است، پس هر کس که به آن سخن بگوید، عرب است."6
و یا در روایات دیگر آمده است: "هر مؤمنی عرب است; چرا که پیامبر او عرب است7" و نیز آمده است: "هر کس که مسلمان و در میان مسلمانان به دنیا بیاید، عرب است8."
با توجه به این نکته، برتری نژاد عرب که در احادیث اسلامی آمده: "خلق الله الخلق و اختار العرب"9 و یا "فلم یرجنس اشهر من جنس العرب";10 برتری قوم و قبیله ی خاصی نیست، بلکه برتری کسانی است که به این لغت سخن می گویند (گرچه به مقدار نماز خواندن و تلاوت قرآن)، و دین آنان برترین و کامل ترین ادیان و پیامبر آنان اشرف مخلوقات است، و روشن است که برتری از آن پیروان فرهنگ های راستین و رهبران بزرگ الهی است، نه کسانی که پیرو فرهنگ ها و آیین های فاسد و یا ناقص و ابتدایی هستند.
بنابراین، امتیاز و برتری از آن، نورانیت و شفافیت است، حال چه در ذات انسان و چه در مقام فعل و بیان حقایق و معارف الهی. "عربیت" نیز عنوان و نمایه ی فرهنگ برتر و استواری معانی و فصیح بودن سخن هر انسانی است. هر کس که به زبان عربی سخن بگوید (حداقل نماز بخواند و قرآن تلاوت کند) و پیامبر او حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله باشد عرب است، گرچه در هندوچین زندگی کند11; لذا این عنوان، بر خلاف برداشت و تصور ابتدایی، به قوم و قبیله ی خاصی اختصاص ندارد، و اساساً تاریخ پیدایش عرب ها بر روی زمین با استفاده از تاریخ و روایات به زمان حضرت اسماعیل و یا فرزندش حضرت قیدار بازمی گردد. علامه ی مجلسی از حضرت قیدار به "جد عرب ها" نام می برد12، و این در صورتی است که حضرت ابراهیم(علیه السلام) که جد حضرت قیدار می باشد، سریانی است نه عرب، و یا حضرت اسحاق که برادر حضرت اسماعیل می باشد، عبرانی است.
می بینیم که دو برادر، یکی عرب و دیگری عبرانی می باشد، و این شاهدی است بر این که عرب بودن، نژاد خاصی نمی خواهد و نیاز به قبیله و قوم خاصی ندارد، بلکه هر کس که به زبان عربی سخن بگوید، عرب است; از این رو بسیاری از اقوام، در مناطق مختلف جهان، مانند مصر (شمال آفریقا) و عراق و شامات و... به دلیل پذیرفتن زبان عربی و سخن گفتن به آن، به مرور زمان جزو عرب ها محسوب شده اند، گرچه در ابتدا به زبان دیگری سخن می گفتند و از عرب ها به شمار نمی رفتند و این ویژگی را می توان از امتیازهای "عربیت اصیل" دانست که بدون هیچ گونه تعصب و تنگ نظری، دامان خود را به سوی هر انسان حقیقت جویی گشوده، قابلیت گسترش و نفوذ در اعماق جان تمام انسان ها را، از هر قوم و ملتی، دارد; البته بر اساس تقسیم اقوام و نژادها در طول تاریخ، نژادی هم به نام نژاد عرب مطرح بوده و تنها به افراد و اقوام خاصی، عرب گفته اند; اما باید دانست که به هر حال نژاد عرب به صرف عرب بودن هیچ گونه برتری بر دیگران ندارند (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ);13 برترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، گرچه آنان از بهترین زبان (عربی) برخوردارند; زیرا:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست *** در باغ، لاله روید و در شوره زار خس
عرب ها از وسیله ی خوبی (زبان) برای ارتباط با دیگران برخوردارند; اما اگر این وسیله در راستای کمال به کار گرفته نشود، هیچ سودی برای آنان نخواهد داشت; البته بعید نیست که بگوییم نژاد عرب نیز، به ویژه در عصر ظهور اسلام، به طور کلی دارای امتیازهایی بوده اند که دیگر نژادها از آن برخوردار نبودند، و این موضوع، کاملا طبیعی است که در هر عصری، برخی از نژادها و اقوام نسبت به دیگران از امیتازاهایی برخوردار باشند; چرا که عامل های گوناگونی می تواند این تفاوت را میان نژادها به وجود آورد; از جمله: بروز و ظهور پیامبران، دانشمندان و تمدن ها در منطقه ی خاصی از جهان و عامل هایی دیگر; برای مثال در مقایسه میان عرب های زمان جاهلیت و مجوسی ها که از نژادهای مختلفی بودند امام صادق(علیه السلام)در روایتی می فرماید: "عرب ها نسبت به مجوسی ها به دین حنیف ]و صحیح[ نزدیک تر بودند; زیرا مجوسی ها تمام پیامبران و کتاب ها و دستورهای آنان را انکار کردند و یکی از پادشاهان مجوس سیصد پیامبر را کشت; عرب ها برخلاف مجوسی ها غسل جنابت انجام می دادند; مجوسی ها مرده های خود را بدون غسل و کفن در بیابان و صحرا رها می کردند;14 اما عرب ها، افزون بر غسل و کفن، مرده ها را در خاک پنهان کرده و لحد نیز بر روی آن ها می گذاشتند; مجوسی ها با مادر و دختر و خواهر خود ازدواج می کردند، در حالی که عرب ها چنین عملی را حرام می دانستند; مجوس، خانه خدا ]کعبه[ را خانه ی شیطان می نامیدند، اما عرب ها، افزون بر بزرگداشت آن، اعمال حج را نیز به جا می آوردند و آن را "خانه خدا" می نامیدند و تورات و انجیل را نیز قبول داشتند... و خلاصه این که: عرب ها در تمام مسائل از مجوسی ها به دین و آیین پیامبران نزدیک تر بودند15."
ناگفته نماند که بسیاری از عرب های پیش از اسلام، یهودی و بسیاری دیگر، مسیحی بودند و قبایل دیگر نیز، همان گونه که در روایت آمده; به پیامبران الهی اعتراف داشتند.
بنابراین، چنین نژادی به حتم از مجوسی ها که در آن زمان بخش عمده ای از کره ی زمین را فراگرفته بودند، بهترند; دیگر نژادها از چین و هندو و روم و غیره هم از مجوس بهتر نبودند; از این رو فرمودند: "لم نجد فی الخلق اشهر جنس من العرب;16 ما در میان بندگان، مشهورتر از جنس عرب نیافتیم" و بر همین اساس، خداوند آخرین پیامبر خود را از بهترین جامعه و نژاد آن دوران برگزید. حضرت فرمود: "جنس محمد هو جنس العرب";17 جنس محمد(صلی الله علیه وآله) جنس عرب است."
اما همان گونه که گفتیم، عرب بودن نمی تواند به تنهایی عامل برتری و نجات انسان باشد، جز آن که از این وسیله بتوان برای رسیدن به کمال های انسانی که همانا پذیرفتن دین و آیین اسلام و عمل به آن است، بهره جست، در غیر این صورت عرب ها هیچ گونه امتیازی بر دیگران نخواهند داشت.
منبعی برای آگاهی بیشتر:
1. درسنامه ی علوم قرآنی، حسین جوان آراسته.
پی نوشت ها:
1. بحار الانوار، ج11، ص42، و ج12، ص385.
2. ر.ک: الحج و العمرة فی الکتاب و السنة، ص277 (الانبیاء و حج البیت).
3. ابراهیم، 4.
4. تعبیر به "قرآن عربی" هفت مورد، تعبیر به "لسان عربی" سه مورد و تعبیر به "حکم عربی" یک مورد آمده است: "وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا" رعد، 37. و بقیه ی آیات سوره های:
یوسف، 2، زخرف، 3، نحل، 103، شعراء، 195، احقاف، 12، طه، 113، زمر، 28، فصلت، 3.
5. ر.ک: مفردات راغب، واژه "عجم".
6. بحار الانوار، ج7، ص239 و ج67، ص278 (... یا ایها الناس! ان العربیة لیست بأب والد، و إنما هو لسان ناطق، فمن تکلم به فهو عربی...).
7. همان، ج67، ص172.
8. همان، ص179. و نیز فرمودند: "نحن قریش و شیعتنا العرب" همان، ص176 و 61.
9. همان، ج25، ص248. و نیز "اختار من ولد آدم العرب"، و همان، ج37، ص52.
10. همان، ج48، ص200.
11. علامه مجلسی نیز به این نکته تصریح می کند: "ان العربیة أیِ العربیة الممدوحة إنما هی باللسان، بأن یقر بالحق و یلحق بالرسول و اهل بیته و ان کان من العجم لا یکون آباؤه من العرب" بحارالانوار، ج64، ص175176.
12. ر.ک: همان، ج15، ص208. گفتنی است که قبر حضرت قیدار (جد عرب ها) در یکی از شهرهای ایران (زنجان) می باشد.
13. این حقیقت در بسیاری از روایات نیز آمده است; مانند "لیس لعربی علی عجمی فضل الا بالتقوی"، بحار الانوار، ج767 ص350.
14. ر.ک: موسوعة الادیان فی العالم، ج17 ص266.
15. بحار الانوار، ج14، ص462.
16. بحار الانوار، ج72، ص150.
17. همان، ج25، ص143.
www.morsalat.com
- [سایر] چرا همه ی پیامبران ما عرب هستند و خداوند حتی یک پیامبر و یا امام ایرانی نفرستاده ولی باز با این حال ما به پیامبران ارزش قائل ایم؟
- [سایر] چرا پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) از نژاد عرب انتخاب شد؟
- [سایر] چرا خداوند شخصی به نام حضرت محمد صلّی الله علیه و آله را پیامبر انتخاب کرده و دیگر انسان ها را انتخاب ننموده است؟
- [سایر] آیا خداوند برای هر نبی شیطانی قرار داده که از طرف خدا مأمور به وسوسه باشد؟
- [سایر] این تهمت که پیامبر، قرآن را از فردی غیر عرب میآموخته، ماجرایش چیست؟
- [سایر] خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از عرب شدن چه قومیتی داشته اند؟
- [سایر] آیا نام سورهها را خدا انتخاب کرده یا پیامبر؟ و علت نامگذاری این سورهها به اسامی مخصوص –مانند نام حیوانات- چیست؟
- [سایر] چرا از میان 124هزار پیامبر مرسل تنها چهار پیامبر در رکاب حضرت قائم(عج) قرار میگیرند؟ آیا تفاوتی بوده که باعث شد این پیامبران انتخاب شوند؟ لطفاً به اختصار زندگی ایشان را بفرمائید.
- [سایر] آیا خداوند برای هر نبی شیطانی قرار داده که از طرف خدا مأمور به وسوسه باشد؟ در این صورت، آیا آن شیطان مأمور است و معذور؟
- [سایر] آیا خداوند برای هر نبی شیطانی قرار داده که از طرف خدا مأمور به وسوسه باشد؟ در این صورت، آیا آن شیطان مأمور است و معذور؟
- [آیت الله اردبیلی] کافر (یعنی کسی که منکر خدا است و یا برای خدا شریک قرار میدهد یا پیامبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبداللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم را قبول ندارد و همچنین کسی که در یکی از اینها شک داشته باشد) نجس است ولی بنابر اقوی اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) پاک هستند؛ و کسی که ضروری دین (یعنی چیزی مثل نماز و روزه که مسلمانان جزء دین اسلام میدانند) را منکر شود، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است و انکار آن چیز به انکار خدا، توحید یا نبوت بازگشت داشته باشد، کافر ونجس میباشد و در غیر این صورت نجس نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] کافر ، یعنی کسی که منکر خدا است یا برای خدا شریک قرار می دهد یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء ، محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله ) را قبول ندارد مگر اهل کتاب که درآخر مساله ذکر میشود و هخمچنین است اگر در یکی از اینها شک داشته باشد و نیز کسی که ضروری دین ، یعنی چیزی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند منکر شود ، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است و انکار آن چیزبرگردد به انکار خدا ، یا توحید ، یا نبوت ، نجس می باشد و اگر ضروری دین بودن آن را نداند ، به طوری که انکار آن به انکار خدا یا توحید یا نبوت برنگردد ، بهتر آن است که از او اجتناب کنند . کفاری که مانند یهود و نصاری اهل کتاب می باشند و تا هنگامی که علم به ملاقات بدن آنها با یکی از نجاسات که ذکر شد و می شود حاصل نشده است ، اجتناب لازم نیست .
- [آیت الله اردبیلی] اگر مسلمانی منکر خدا یا پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم شود یا حکم ضروری دین یعنی حکمی که مسلمانان جزء دین اسلام میدانند، مثل واجب بودن نماز و روزه را انکار کند، در صورتی که انکار آن حکم به انکار خدا یا پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم برگردد و با توجه به این موضع آن را انکار کند، (مرتدّ) است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کافر یعنی کسی که منکر خدا است یا برای خدا شریک قرار می دهد، یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله را قبول ندارد، نجس است. و نیز کسی که یکی از ضروریات دین مبین اسلام را منکر شود، چنان چه بداند آن چیز ضروری دین است، نجس می باشد، و اگر نداند احتیاطاً باید از او اجتناب کرد. و نیز کافر کتابی بنابر قول مشهور نجس است و احتیاط واجب رعایت این قول است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه کسی پناه بر خدا به خدا، یا پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا یکی از ائمه معصومین(علیهم السلام) یا فاطمه زهرا(علیهم السلام) دشنام و ناسزا گوید یا عداوت داشته باشد، کافراست.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مسلمانی که منکر خدا یا یگانگی خداوند یا رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله شود مرتدّ میشود و انکار حکم ضروری دین (یعنی حکمی که مسلمانان جزء دین اسلام میدانند مثل واجب بودن نماز و روزه) با اعتراف به توحید و رسالت سبب ارتداد نیست، هر چند ضروری بودن آن را بداند، ولی در مسأله 1107 اشاره شد که کسی که یکی از ضروریات دین را انکار میکند و شبههای در حق وی نباشد و شک داریم که به دو اصل توحید و رسالت ایمان قلبی دارد، شرعاً کافر بشمار میآید، هر چند ضروری بودن آن حکم را نداند.
- [امام خمینی] کافر یعنی کسی که منکر خدا است، یا برای خدا شریک قرار می دهد، یا پیغمبری حضرت خاتم الانبیا محمد ابن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم را قبول ندارد، نجس است، و همچنین است اگر در یکی از اینها شک داشته باشد. و نیز کسی که ضروری دین یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه، مسلمانان جزو دین اسلام می دانند منکر شود، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است و انکار آن چیز برگردد به انکار خدا یا توحید یا نبوت، نجس می باشد. و اگر نداند، احتیاطا بایداز او اجتناب کرد، گرچه لازم نیست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کافر یعنی کسی که خدا، یا پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را قبول ندارد، یا برای خدا شریکی قرار می دهد بنابر احتیاط نجس است، هرچند به یکی از ادیان آسمانی، مانند آیین یهود و نصاری ایمان داشته باشد.
- [آیت الله اردبیلی] بنابر احتیاط حمد و ثنای پروردگار و صلوات بر پیامبر اکرم و آل پیامبر علیهمالسلام باید به عربی گفته شود و در حمد و ثنای خداوند و صلوات بر پیامبر اکرم و آل پیامبر علیهمالسلام و دعوت مردم به تقوا و خواندن یک سوره کامل در دو خطبه، باید ترتیب مراعات شود.
- [آیت الله سیستانی] کسی که معترف به خدا یا به یگانگی او نباشد و همچنین غُلاة یعنی آنهایی که یکی از ائمه علیهمالسلام را خدا خوانده ، یا بگویند خدا در او حلول کرده است و خوارج و نواصب یعین آنهایی که به ائمه علیهمالسلام اظهار دشمنی مینمایند نجسند ، و همچنین است کسی که نبوّت یا یکی از ضروریات دین ، مانند نماز و روزه را منکر شود ، اگر به نحوی باشد که مستلزم تکذیب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بشود هر چند فی الجمله . و امّا اهل کتاب یعنی یهود و نصاری و مجوس محکوم به طهارتاند .