قرآن به عنوان کتاب پیامبر خاتم(ص) دارای معجزات متعددی است، آنچه در ابتدای نزول قرآن بیشتر از همه چشم و دل انسانها را تسخیر میکرد؛ فصاحت و بلاغت عجیب آن بود که معانی شگرف را در قالب الفاظی زیبا و مختصر و گویا ارائه میکرد.[1] مشرکان برای جلوگیری از تأثیر این ندای الهی در جان و دل مردم، هر از چند گاهی، بافتهای را دست آویز میکردند تا بدین سبب به خیال خود بتوانند حجابی بر نور افشانی آیات قرآن قرار دهند. گاهی میگفتند: چرا این قرآن را خداوند توسط فرشتهای نفرستاده است که خدا در پاسخ بیان میدارد: (و اگر او را فرشتهای قرار میدادیم، حتماً وی را به صورت انسانی درمیآوردیم [باز به پندار آنان،] کار را بر آنها مشتبه میساختیم همانطور که آنها کار را بر دیگران مشتبه میسازند).[2] گاهی آن قدر بهانهگیری میکردند که گویا میخواستند صفحات کاغذی قرآن از آسمان نازل شود و آنان بتوانند آنرا لمس کنند؛ البته این بهانهای بیش نبود، لذا قرآن میفرماید: ([حتّی] اگر ما نامهای روی صفحهای بر تو نازل کنیم، و [علاوه بر دیدن و خواندن،] آنرا با دستهای خود لمس کنند، باز کافران می‌گویند: این، چیزی جز یک سحر آشکار نیست).[3] و گاهی برای آنکه ارزش قرآن را کم کنند، آنرا افسانههای تاریخی میدانستند؛ گویا قرآن کتاب قصهای است که، داستان اقوام گذشته را فقط نقل میکند، لذا میگفتند: (و هنگامی که آیات ما بر آنها خوانده میشود، میگویند: شنیدیم [چیز مهمّی نیست] ما هم اگر بخواهیم مثل آنرا میگوییم اینها همان افسانههای پیشینیان است! [ولی دروغ میگویند، و هرگز مثل آنرا نمیآورند]).[4] در همین حین که از همه این شبهات طَرفی نبستند و نتیجهای نگرفتند، و زمانی که مردم به فصاحت و بلاغت این کتاب و به محتوای عالی و بلندش پی برده بودند داستان دیگری بافتند؛ اینکه قرآن ندای الهی نیست و یافتههای معلمان محمد(ص) است!! آنان به فرموده قرآن چنین گفتند: (ما میدانیم که آنها میگویند: این آیات را انسانی به او تعلیم میدهد! در حالی که زبان کسی که اینها را به او نسبت میدهند عجمی (غیر عربی و غیر فصیح) است ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است).[5] واقع این است که مشرکان عرب، کسی را در میان خود نمییافتند که بتوانند قرآن را به او نسبت دهند، لذا دست و پا کردند بلکه بتوانند شخص ناشناسی را که زندگانیش برای مردم آن سامان گنگ و مبهم است پیدا کنند، و این مطالب را به او نسبت دهند شاید بتوانند چند روزی سادهدلان را اغفال کنند. در اینکه منظور از این شبهه چیست؟ دو احتمال را میتوان از این آیه استفاده کرد:[6] 1. منظورشان از این تهمت و افترا این است که معلم پیامبر(ص) در تعلیم الفاظ قرآن یک انسان بوده است و آن هم بیگانه از زبان عرب! البته این نهایت رسوایی است، و شبهه چندان محکمی به نظر نمیآید. از طرفی چگونه ممکن است چنین انسانی عباراتی این چنین فصیح و بلیغ بیاورد که صاحبان اصلی لغت همگی در برابر آن عاجز بمانند و حتی توانایی مقابله با یک سوره آنرا نداشته باشند؟! 2. منظورشان این است که محتوای قرآن را از یک معلم عجمی (غیر عرب) گرفته است، باز این سؤال پیش میآید که ریختن آن محتوا در قالب چنین الفاظ و عبارات اعجاز آمیزی که همه فصحای جهان عرب در برابر آن زانو زدند، بهوسیله چه کسی انجام شده است؟ آیا بهوسیله یک فرد بیگانه از زبان عرب و یا بهوسیله کسی که قدرتش ما فوق قدرت همه انسانها است؟ در هر حال این شبهه، موضوع جدیدی بود برای دور کردن مردم از قرآن؛ و خداوند با استناد به زبان عربی و روشن قرآن، به آنان پاسخ داده است که: معلمانی که قرآن را به آنان نسبت میدهید انسانهای غیر عرب هستند، که اگر چه میتوانند به قلههای ادبیات عرب برسند ولی در آن زمان؛ فصحاء و بلغاء عرب زبان زیادی بودند که نمیتوانستند حتی یک آیه مانند قرآن بیاورند، پس چگونه است که انسانی غیر عرب، بتواند چنین کلامی را بیاورد؟! منظور از معلم پیامبر(ص) چه کسی است؟ آنگونه که گفته شد، منظور کفار از معلم پیامبر(ص) غلامِ ابن حضرمی ‌بوده که نامش مقیس بوده، و به قولی: دو غلام دیگر ابن حضرمی به نام: یسار و جبر، و یا: منظورشان بندهای به نام بلعام که در مکه بود، و در نهایت برخی از سلمان فارسی نام بردهاند.[7] در این بین از شخصی به نام (روزبه) نام برده نشده است مگر آنکه طبق برخی از نوشتارها[8] که نام ایرانی سلمان فارسی را روزبه نامیدهاند، منظور از روزبه را همان سلمان فارسی بدانیم. پی نوشتها: [1]. ر.ک: islamquest.net/fa/archive/question/fa310. [2]. انعام، 9. [3]. انعام، 7. [4]. انفال، 31. [5]. نحل، 103. [6]. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 11، ص 408، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374ش. [7]. سیوطی، جلال الدین، الإتقان فی علوم القرآن‌، ج 2، ص 322، بیروت، دار الکتاب العربی‌، 1421ق. [8]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج2، ص 70، تهران، کتابفروشی مرتضوی، 1375ش.
قرآن به عنوان کتاب پیامبر خاتم(ص) دارای معجزات متعددی است، آنچه در ابتدای نزول قرآن بیشتر از همه چشم و دل انسانها را تسخیر میکرد؛ فصاحت و بلاغت عجیب آن بود که معانی شگرف را در قالب الفاظی زیبا و مختصر و گویا ارائه میکرد.[1] مشرکان برای جلوگیری از تأثیر این ندای الهی در جان و دل مردم، هر از چند گاهی، بافتهای را دست آویز میکردند تا بدین سبب به خیال خود بتوانند حجابی بر نور افشانی آیات قرآن قرار دهند.
گاهی میگفتند: چرا این قرآن را خداوند توسط فرشتهای نفرستاده است که خدا در پاسخ بیان میدارد: (و اگر او را فرشتهای قرار میدادیم، حتماً وی را به صورت انسانی درمیآوردیم [باز به پندار آنان،] کار را بر آنها مشتبه میساختیم همانطور که آنها کار را بر دیگران مشتبه میسازند).[2]
گاهی آن قدر بهانهگیری میکردند که گویا میخواستند صفحات کاغذی قرآن از آسمان نازل شود و آنان بتوانند آنرا لمس کنند؛ البته این بهانهای بیش نبود، لذا قرآن میفرماید: ([حتّی] اگر ما نامهای روی صفحهای بر تو نازل کنیم، و [علاوه بر دیدن و خواندن،] آنرا با دستهای خود لمس کنند، باز کافران میگویند: این، چیزی جز یک سحر آشکار نیست).[3]
و گاهی برای آنکه ارزش قرآن را کم کنند، آنرا افسانههای تاریخی میدانستند؛ گویا قرآن کتاب قصهای است که، داستان اقوام گذشته را فقط نقل میکند، لذا میگفتند: (و هنگامی که آیات ما بر آنها خوانده میشود، میگویند: شنیدیم [چیز مهمّی نیست] ما هم اگر بخواهیم مثل آنرا میگوییم اینها همان افسانههای پیشینیان است! [ولی دروغ میگویند، و هرگز مثل آنرا نمیآورند]).[4]
در همین حین که از همه این شبهات طَرفی نبستند و نتیجهای نگرفتند، و زمانی که مردم به فصاحت و بلاغت این کتاب و به محتوای عالی و بلندش پی برده بودند داستان دیگری بافتند؛ اینکه قرآن ندای الهی نیست و یافتههای معلمان محمد(ص) است!!
آنان به فرموده قرآن چنین گفتند: (ما میدانیم که آنها میگویند: این آیات را انسانی به او تعلیم میدهد! در حالی که زبان کسی که اینها را به او نسبت میدهند عجمی (غیر عربی و غیر فصیح) است ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است).[5]
واقع این است که مشرکان عرب، کسی را در میان خود نمییافتند که بتوانند قرآن را به او نسبت دهند، لذا دست و پا کردند بلکه بتوانند شخص ناشناسی را که زندگانیش برای مردم آن سامان گنگ و مبهم است پیدا کنند، و این مطالب را به او نسبت دهند شاید بتوانند چند روزی سادهدلان را اغفال کنند.
در اینکه منظور از این شبهه چیست؟ دو احتمال را میتوان از این آیه استفاده کرد:[6]
1. منظورشان از این تهمت و افترا این است که معلم پیامبر(ص) در تعلیم الفاظ قرآن یک انسان بوده است و آن هم بیگانه از زبان عرب! البته این نهایت رسوایی است، و شبهه چندان محکمی به نظر نمیآید. از طرفی چگونه ممکن است چنین انسانی عباراتی این چنین فصیح و بلیغ بیاورد که صاحبان اصلی لغت همگی در برابر آن عاجز بمانند و حتی توانایی مقابله با یک سوره آنرا نداشته باشند؟!
2. منظورشان این است که محتوای قرآن را از یک معلم عجمی (غیر عرب) گرفته است، باز این سؤال پیش میآید که ریختن آن محتوا در قالب چنین الفاظ و عبارات اعجاز آمیزی که همه فصحای جهان عرب در برابر آن زانو زدند، بهوسیله چه کسی انجام شده است؟ آیا بهوسیله یک فرد بیگانه از زبان عرب و یا بهوسیله کسی که قدرتش ما فوق قدرت همه انسانها است؟
در هر حال این شبهه، موضوع جدیدی بود برای دور کردن مردم از قرآن؛ و خداوند با استناد به زبان عربی و روشن قرآن، به آنان پاسخ داده است که: معلمانی که قرآن را به آنان نسبت میدهید انسانهای غیر عرب هستند، که اگر چه میتوانند به قلههای ادبیات عرب برسند ولی در آن زمان؛ فصحاء و بلغاء عرب زبان زیادی بودند که نمیتوانستند حتی یک آیه مانند قرآن بیاورند، پس چگونه است که انسانی غیر عرب، بتواند چنین کلامی را بیاورد؟!
منظور از معلم پیامبر(ص) چه کسی است؟
آنگونه که گفته شد، منظور کفار از معلم پیامبر(ص) غلامِ ابن حضرمی بوده که نامش مقیس بوده، و به قولی: دو غلام دیگر ابن حضرمی به نام: یسار و جبر، و یا: منظورشان بندهای به نام بلعام که در مکه بود، و در نهایت برخی از سلمان فارسی نام بردهاند.[7] در این بین از شخصی به نام (روزبه) نام برده نشده است مگر آنکه طبق برخی از نوشتارها[8] که نام ایرانی سلمان فارسی را روزبه نامیدهاند، منظور از روزبه را همان سلمان فارسی بدانیم.
پی نوشتها:
[1]. ر.ک: islamquest.net/fa/archive/question/fa310.
[2]. انعام، 9.
[3]. انعام، 7.
[4]. انفال، 31.
[5]. نحل، 103.
[6]. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 11، ص 408، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374ش.
[7]. سیوطی، جلال الدین، الإتقان فی علوم القرآن، ج 2، ص 322، بیروت، دار الکتاب العربی، 1421ق.
[8]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج2، ص 70، تهران، کتابفروشی مرتضوی، 1375ش.
- [سایر] چرا خداوند پیامبر خود را در عرب ها قرار داد و یا شاید انتخاب کرد؟
- [سایر] خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از عرب شدن چه قومیتی داشته اند؟
- [سایر] آیا قرآن به تفسیر نیاز دارد، با اینکه مخاطب اولیه اش، عده ای عرب جاهل بودند؟
- [سایر] آیا در قرآن واژه یا واژههایی وجود دارد که: اولاً: عرب هیچگاه تا قبل از نزول قرآن آنرا استعمال نکرده باشد؛ یعنی واضع آن خداوند متعال باشد؟ ثانیاً: یا اینکه عرب آنرا استعمال کرده باشد ولی استعمال این واژه در فلان جای قرآن خلاف عرف عرب باشد، و توجیه چنین خلافی چیست؟
- [سایر] در قرآن آمده است که حضرت موسی علیه السلام در جوانی فردی را کشت. آیا این با عصمت نبی سازگار است؟
- [سایر] آیا اعجاز قرآن تنها برای عرب زبانان است و یا برای دیگران هم میباشد؟
- [سایر] قرآن می فرماید: "ما هیچ پیامبری جز به زبان قومش نفرستادیم" (تا پیام او را قبول کنند)، حال با توجه به این که دین اسلام دین جهانی است و پیامبر اسلام پیامبر جهانی است، این قاعده در مورد غیر عرب ها که مکلف به پیروی از دین اسلام هستند چگونه جاری است؟
- [آیت الله سبحانی] فردی در میان جمعی، شخصی را مورد تهمت قرار می دهد ولی فردی که می توانست از وی دفاع کند سکوت کرده و مُهر تأیید بر اتهام او زد آیا وی مرتکب گناهی شده است؟
- [سایر] آیا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از سلاله حضرت ابراهیم(علیه السلام) می باشد؟ آیا حضرت ابراهیم(علیه السلام) عرب بوده است؟
- [سایر] آیا لازم است قواعد ادبیات عرب در فهم قرآن مد نظر قرار گیرد یا قرآن بر اساس قواعد دیگری مقصود را بیان می کند؟
- [آیت الله مظاهری] تهمت اقسام و مراتبی دارد: الف) افترا بر خدا و پیامبران و اوصیای گرامی صلوات اللَّه علیهم اجمعین و قرآن شریف این قسم افترا و تهمت را بالاترین ظلمها میداند: (وَ مَنْ اظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ الْکَذِب)[2] (و چه کسی ستمگرتر از آن کس که به خدا دروغ میبندد؟) ب) افترای زنا به زنها و مردان پاکدامن که این افترا و تهمت علاوه بر گناه بزرگی که دارد، اگر منجر به دادگاه شود، حاکم اسلامی باید او را حدّ قذف که هشتاد تازیانه است بزند. ج) افترا و تهمت به افرادی که تهمت به آنان موجب تضعیف دین میشود، نظیر تهمت به علما و افرادی که وابسته به دین میباشند که گناه این قسم تهمت، مضاعف و نظیر افترا بر خدا و پیامبر و ائمّه طاهرین است. د) افترا و تهمت به افراد معمولی، که این قسم تهمت گرچه گناه مضاعف ندارد، ولی در روایات آمده است که در روز قیامت آن تهمتزننده را بر روی چرکها و خونها نگاه میدارند تا مردم از حساب فارغ شوند سپس او را به جهنّم میبرند.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان کبیره در اسلام تهمت است، و معنای آن این است که عیبی را به کسی نسبت دهد که آن عیب را نداشته باشد، بلکه اگر عیب هم نباشد ولی او راضی به آن نسبت نباشد، باز تهمت و حرام است، و اگر راضی باشد، گرچه تهمت نیست، ولی دروغ و حرام است، نظیر تملّقها و تعریفهای بیجا، و قرآن شریف تهمت را در حدّ کفر میداند: (انَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُون بایاتِ اللَّه)[1] (تنها کسانی دروغپردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند.)
- [امام خمینی] اگر زن بگوید عده ام تمام شده، با دو شرط از او قبول می شود: اول:آنکه مورد تهمت نباشد. دوم: از طلاق یا مردن شوهرش به قدری گذشته باشد که در آن مدت، تمام شدن عده ممکن باشد.
- [آیت الله بهجت] اگر زن بگوید، عدّهام تمام شده، با دو شرط از او قبول میشود: اول، آنکه مورد تهمت نباشد؛ و دوم، آنکه از طلاق یا مردن شوهرش بهقدری گذشته باشد که در آن مدت تمام شدن عدّه ممکن باشد.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر بر جایی از بدن ایه قران یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد چنانچه بخواهد غسل ترتیبی به جا اورد باید اب را طوری به بدن برساند که مس ان نوشته نشود و همچنین است اگر بخواهد وضوی ترتیبی بگیرد و بر بعض اعضای وضو ایه قران باشد و همچنین بنابر احتیاط واجب اگر اسم خداوند متعال باشد و در غسل و وضو مراعات احتیاط نسبت به اسماء انبیا و ایمه و حضرت زهرا علیهم السلام مستحب است
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر بر جایی از بدن ایه قران یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد چنانچه بخواهد غسل ترتیبی به جا اورد باید اب را طوری به بدن برساند که مس ان نوشته نشود و همچنین است اگر بخواهد وضوی ترتیبی بگیرد و بر بعض اعضای وضو ایه قران باشد و همچنین بنابر احتیاط واجب اگر اسم خداوند متعال باشد و در غسل و وضو مراعات احتیاط نسبت به اسماء انبیا و ایمه و حضرت زهرا علیهم السلام مستحب است
- [آیت الله سبحانی] فردی که به حد تکلیف رسیده ولی معترف به وجود خدا و یا وحدانیّت و یا نبوت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) یا معاد(روز قیامت) نباشد بنابر احتیاط واجب نجس است. و همچنین اگر کسی یکی از احکام ضروری اسلام (مانند وجوب نماز و روزه و حج) را انکار کند و در نظر او ملازم با انکار یکی از امور یادشده باشد، نیز نجس می باشد.
- [آیت الله مظاهری] قسم خوردن باید به یکی از اسمهای خداوند تبارک و تعالی باشد و قسم خوردن به کلمة (اللَّه) بهتر است، و اگر قسم به یکی از مقدسات دین نظیر قرآن و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و ائمّه طاهرین علیهم السلام باشد فایدهای ندارد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر زن بگوید عدّه ام تمام شده، با دو شرط از او قبول می شود: اوّل: آن که بنابر احتیاط مورد تهمت نباشد. دوّم: از طلاق یا مردن شوهرش بقدری گذشته باشد که در آن مدت تمام شدن عدّه ممکن باشد. طلاق بائن و طلاق رِجْعِی
- [آیت الله سبحانی] اگر زن بگوید عده ام تمام شده، با دو شرط از او قبول می شود: اول: آن که مورد تهمت نباشد. دوم: از طلاق یا مردن شوهرش به قدری گذشته باشد که در آن مدت تمام شدن عده ممکن باشد. طلاق بائن و طلاق رجعی