لطفا با دلیل محکم اثبات کنید که معاد هم جسمانی هست و هم روحانی؟
برای روشن شدن پاسخ صحیح و معقول لازم است، به دو نکته مهم توجه کنیم: نکته اول. سنخیت روح و بدن؛ ذرات بدنی انسان، دارای یک ارتباط تکوینی با روح است که این ارتباط، معلول اتحادی است که در زندگی دنیایی با تعلق روح به بدن پیش می‌آید؛ یعنی، با تعلق روح به بدن در دنیا، اتحاد خاصی میان آن دو به وجود می‌آید و با ادامه این تعلق تا پایان عمر دنیایی هر انسان، وابستگی روح و بدن به یکدیگر شدیدتر و کامل‌تر شده و تثبیت می‌شود و در نتیجه، ارتباط مخصوصی میان روح و بدن تحقق می‌یابد. این نحوه اتحاد به صورتی است که آثار روح در بدن و خصوصیات بدن در روح اثر می‌گذارد. این نوع ارتباط و سنخیت و وجود یک سلسله خصوصیات مشترک میان روح و بدن - که آن دو را به یکدیگر مرتبط کرده و پیوند می‌دهد - یک امر تکوینی و واقعی است. نکته دوم. بقای این سنخیت؛ این نحو ارتباط تکوینی، نه تنها با جدا شدن روح از بدن از بین نمی‌رود؛ بلکه حتی با عارض شدن تحوّلات و تبدّلات در بدن و روح هم معدوم نمی‌گردد؛ یعنی، پس از جدا شدن روح از بدن و پس از تبدّلِ بدن به خاک، این سنخیت در ذرّات و اجزای خاکی باقی می‌ماند و ذرات خاکی حامل آن است. همچنین روح هم با تحوّلاتی که در برزخ به تناسب خود برایش رخ می‌دهد، حامل این سنخیت است. بنابراین، ارتباط تکوینی موجود میان روح و جسم هر انسانی، با تغییرات و تبدّلاتی که برای هر دو پیش می‌آید و بر اساس لزوم و ضرورت تحوّل - که باید هم پیش بیاید - از بین نرفته و باقی است. حال این تبدّل، مثلاً تبدّل جسم به خاک باشد، یا تبدیل دیگر و چه این تحوّل یک بار باشد، یا چند بار و به صورت تغییرات متوالی و چه تحوّل در ناحیه روح به تناسب آن باشد، یا در جانب بدن؛ در هر صورتی، روح و جسم با یکدیگر ارتباط و سنخیت داشته و خواهند داشت. بر اساس این دو نکته؛ در یک مرحله باید دوباره روح به بدن تعلق بگیرد و مجدداً بدن برای روح باشد؛ یعنی، در اول حشر و پس از (نفخه احیا)، هر روحی به سوی ذرات بدن خود و ذرات هم به سوی روح خود کشیده می‌شود و با وجود تحوّلاتی در هر دو جانب، باز روح، جسم خود را و جسم، روح خود را پیدا می‌کند و در یک شرایط خاص، بر پایه همین سنخیت موجود میان روح و ذرات بدنی، دوباره ذرات بدنی به صورت بدن در می‌آید و به طرف روح کشیده می‌شود. روح نیز به سوی این ذرات کشیده می‌شود و دوباره با هم اتحاد پیدا می‌کنند. امّا برای ورود به عالم قیامت باید روح و جسم، با تحولاتی قابلیت ورود را کسب کنند؛ زیرا بدن مادی و روح برزخی و در مجموع موجودات و عوالم وجود، احکام و آثار و خواص خود را داشته؛ با این خصوصیت‌ها با عالم حشر و عوالم بالاتر از آن و احکام و آثار آنها نمی‌سازد و با آنها متناسب نیست بنابراین، باید تمام هستی و از جمله بدن خاکی و روح برزخی، این نقایص و خصایص را از دست داده و خصوصیات جدیدی را کسب کند. دوام بهشت‌ها و جهنم‌ها، نعمت‌ها و عذاب‌ها و زوال‌ناپذیری آنها و نیز آثار متعدد و خاص آن عوالم - که از آیات و روایات استفاده می‌شود - مانند نفی آثار سوءِ خوردن و آشامیدن، نفی بعضی از عوارض نامطلوب از انسان‌های بهشتی، نفی پیری و شکستگی و مریضی و نظایر آنها، سوختن بدن و در عین حال باقی بودن بدن، همه گویای این حقیقت است که عالم حشر، قوانین و احکام خاص خود را دارد و به کلی با نظام‌های دیگر - از جمله نظام دنیوی و برزخی - متفاوت است. از این رو باید مجموعه هستی و موجودات، سنخیت جریان آن نظام را پیدا کنند. در حقیقت (نفخه اول) برای محو چنین نقایصی است که ریشه در وجه‌الخلقی موجودات دارد. حتی با این نفخه، - چنان که توضیح داده شد - نظام برزخی و نظام‌های بالاتر و موجودات در آن - از جمله مجرداتی چون ملائکه - باطل و فانی می‌گردنداین توضیح لازم است که ما یک باطن نداریم، بلکه باطن‌ها داریم. برزخ ظهور یک باطن و مرتبه‌ای از مراتب باطن‌های دنیاست و بالاتر از این باطن، باطن‌های دیگری نیز وجود دارد. حتی خود قیامت هم دارای مراتب و باطن‌ها است و یک باطن ندارد. با توجه به این حقیقت این که گفته می‌شود، با نفخ اول نظام برزخی و نظام‌های بالاتر که آنها نیز باطن نظام برزخی و محیط بر آن بوده، محو و باطل می‌گردند، منافاتی با باطن بودن آنها برای نظام‌های پایین‌تر ندارد، بلکه در سیر تکاملی هر نظام و وجودی باید این مراحل طی شود و با از میان رفتن باطن مرتبه پایین‌تر، باطن برتر و بالاتری به ظهور رسد. و با نفخه دوم و ظهور جنبه (وجه‌اللهی) قابلیت حضور در محشر را می‌یابند. بنابراین، با نفخ اول، بدنی که در عالم خاکی و نظام دنیوی است، نقایص خود را از دست داده، سر فصل خاصی را در تداوم حرکت خود پشت سر می‌گذارد. روح نیز با نفخ اول، در عالم برزخ با بطلان و محو شدن جنبه (خلقی)، در آن عالم تحوّل اساسی پیدا کرده، مرتبه‌ای چشمگیر و ممتاز را در ادامه حرکت خود، شاهد است و با (نفخه احیا)، جسم و بدن مادی - مانند همه مادیات و اجسام دیگر - با جنبه (وجه‌اللهی) ظاهر می‌گردند. روح نیز همچون موجودات برزخی و مجرد، با تحوّل جدّی بارز شده و بدن و روح با قوانین جدید و خاص نظام حشر و از دست دادن نقایص خود، پیوند دوباره می‌یابند. قرآن و احادیث، با تعابیر گوناگون به این حقیقت اشاره دارند که: (جسم و روح) به تبع همه موجودات دیگر، تحوّل اساسی پیدا می‌کنند و با محو و بطلان نقایص و وجهه خلقی خود، با ویژگی جدید و مخصوص به عالم قیامت با نفخه دوم، با جنبه (الهی) خود ظاهر و بارز می‌گردند. هر روحی به سوی جسم خود و هر جسمی به سوی روح خود کشیده شده، به هم دیگر می‌رسند. آیات قرآن، حکایت‌گر این واقعیت‌اند که ذرات بدن و جسم، قبل از پیوند دوباره روح و بدن، با تحوّل کلی عالم متحوّل می‌گردد. به بیان دیگر، بر اساس بیان قرآن کریم، ذرات بدن خاکی و زمینی هر انسانی، همگام با همه زمین و اجزا و قطعات آن و همگام با همه نظام مادی و موجودات آن، مبدّل گشته و به صورت دیگری - که صورت بالاتر، کامل‌تر و لطیف‌تر است - درمی‌آید. در این تحوّل کلی نظام مادی - که دارای مراحل، مراتب و به صورت تدریجی است - موجودات سرابی که حق و حقیقت می‌نمایند، زایل و هلاک می‌گردند و باطن و حقیقت آنها که در پشت حجاب وجودات فعلی و سرابی قرار گرفته - به ظهور می‌رسد؛ باطن‌هایی که در واقع، آن سوی زمین و آسمان‌ها و موجودات آنها است؛ آن سویی که به حق مرتبط و به حق قائم بوده و از او است و نشان دهنده اوست. ذرات بدن خاکی انسان نیز در پرتو این تحوّل اساسی، متحوّل گشته، چهره واقعی‌اش - که به طرف حضرت حق و از او است - تجلّی می‌کند. باید توجه داشت که این تحوّل، به عینیّت ذرات بدن ما لطمه نمی‌زند؛ بلکه این ذرات همان است؛ امّا تکامل یافته. بدن مادی تبدیل به خاک شده و در تحوّل کلی عالم، صورت خاک را از دست می‌دهد و صورت - مثلاً موجی - به خود گرفته، به ذرات لطیف‌تری درمی‌آید. این تبدّل، تغییر ماهوی نیست؛ بلکه بدن در سیرتکاملی خود، تبدیل به خاک می‌شود و پس از آن، از مرحله خاکی گذشته و به صورت ذرات لطیف‌تری می‌آید و نواقص خود را جا می‌گذارد. باید توجه داشت که تحوّل یک دور یا چند دور، تفاوتی ندارد و به هویت و عینیت بدن و این همانی انسان، خللی وارد نمی‌سازد. سپس از این چنین ذرات بدنی‌ای - که با وجود بالاتر و با وجود حقیقی جلوه‌گر شده است - بدن ساخته می‌شود؛ یعنی، این ذرات پس از یافتن این وجود حقیقی و جنبه (وجه‌اللهی) به صورت بدن در می‌آید و بر اساس سنخیت موجود میان بدن و روح، آن دو با یکدیگر متحد می‌شوند و در محشر حاضر می‌گردند. امّا نکته حائز اهمیت و دقت آن که بدن اخروی در عین این که همین جسم و بدن است از همان ذرات بدنی هر انسانی، بدن اخروی او تشکیل شده است و همان ذرات است که پس از تبدّلاتی به صورت بدن جدید درآمده است؛ در عین حال در اثر همین تبدّلات، دارای احکام و آثار جدید و دیگری می‌شود که قبلاً نداشت و یکی از عمده‌ترین آنها این است که به اقتضای روح آدمی، بدن درست می‌شود. اگر روح، روحی باشد که انسانیت خود را از دست نداده باشد، آن بدن به شکل انسان می‌شود و با روح متحد می‌گردد. امّا اگر روح، روحی باشد که مسخ شده و در حقیقت اوصاف حیوانی یافته است، بدن هم به صورت همان حیوانی که خصلتش بر روح غلبه کرده، درمی‌آید و با روح متحد می‌شود. حضرت رسول(ص) به همین حقیقت اشاره کرده، فرموده‌اند: (در اول حشر، ذرات بدن به اقتضای روح، بدن می‌شود و از این رو، برخی از انسان‌ها به صورت میمون و خوک و حتی با چهره‌های بدتر از آن دو محشور می‌گردند). سرّ این مسأله همان است که رسول اکرم(ص) به آن اشاره کردند که ذرات به اقتضای روح، بدن می‌گردد. به عنوان مثال در همین عالم دنیوی نیز چنین است؛ یعنی، مواد اولیه نظام مادی - از آب، خاک، هوا و نور - به اقتضای روح در این بدن‌ها شکل پیدا می‌کند. آب که وارد بدن می‌شود و تحلیل می‌گردد، به اقتضای روح ما - که انسانی است - شکل بدن انسانی می‌گیرد؛ ولی در بدن حیوان به شکل حیوان می‌شود. روح عقرب اقتضا می‌کند که آب، بدن عقربی درست کند. هوایی هم که استنشاق می‌کنیم، چنین است. هر روحی این هوا را به شکل و اقتضای خود در می‌آورد. از این رو، در نظام قیامت که دارای احکام و آثار خاص خود است، اگر روح انسانیت باقی نبود، این ذرات لطیف بدنی، جسمی به اقتضای همان روح خواهد ساخت و سپس با آن، بر اساس ارتباط تکوینی که میان روح و جسم وجود دارد متحد خواهد شد. در پایان، روایتی را که بیانگر چگونگی ظهور روح و بدن در عالم حشر بوده و حکایتگر گوشه‌ای از حقیقت پیوند دوباره روح و بدن است، نقل می‌کنیم: در کتاب احتجاج از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: (حقیقت آن است که روح در جایگاه خویش قرار گرفته است: روح نیکوکار در روشنایی (نور) و گشایش است و روح بدکار در تنگنا و تاریکی. بدن به خاک تبدیل می‌شود، چنان‌که از آن، آفریده شده بود و بدن‌هایی که درندگان و کرم‌ها خورده و پاره پاره کرده همه در خاک، نزد کسی که از علم او ذره‌ای در تاریکی‌های زمین پوشیده نیست و عدد و وزن اشیا را می‌داند (یعنی خداوند سبحان) محفوظ می‌ماند. خاک روحانیان همچون طلا در میان خاک است؛ پس هنگامی که زمان برانگیختن فرا رسد، بر زمین باران زندگی می‌بارد و زمین می‌روید و سپس به شدت هم چون تکان خوردن مَشک حرکت می‌کند. خاک آدمی مانند طلای به دست آمده از خاک شسته شده با آب و کره برآمده از شیر زده شده می‌گردد. پس خاک هر بدنی جمع شده، به اذن خداوند توانا، به مکان روح منتقل می‌گردد و سپس صورت‌ها به اذن خداوند صورتگر و صورت دهنده، مانند هیأت‌های خود، باز می‌گردند و روح در آنها وارد می‌شود؛ چنان به کمال ساخته می‌گردد که کسی از خود، چیزی را انکار نمی‌کند).... قال : (انّ الروح مقیمة فی مکانها روح المحسنین فی ضیاء و فسحة و روح المسی‌ء فی ضیق و ظلمة و البدن یصیر ترابا منه خلق و ما تقذف به السباع و الهوام من اجوافها فما اکلته و مزقته کل ذلک فی التراب محفوظ عند من لایعزب عنه مثقال ذرة فی ظلمات الارض و یعلم عدد الاشیاء و وزنها و ان تراب الروحانیین بمنزلة الذهب فی التراب، فاذا کان حین البعث مطرت الارض فتربوا الارض ثم تمخض مخض السقاء فیصیر تراب البشر کمصیر الذهب من التراب اذا غسل بالماء و الزبد من اللبن اذا مخض فیجتمع تراب کل قالب فینقل باذن الله تعالی الی حیث الروح فتعود الصور باذن المصور کهیئتها و تلج الروح فیها فاذاً قد استوی لاینکر من نفس شیئاً) (بحارالانوار، ج 7، ص 38، روایت 5؛ ر.ک: قیام قیامت، صص 74 - 84). porseman.org
عنوان سوال:

لطفا با دلیل محکم اثبات کنید که معاد هم جسمانی هست و هم روحانی؟


پاسخ:

برای روشن شدن پاسخ صحیح و معقول لازم است، به دو نکته مهم توجه کنیم: نکته اول. سنخیت روح و بدن؛ ذرات بدنی انسان، دارای یک ارتباط تکوینی با روح است که این ارتباط، معلول اتحادی است که در زندگی دنیایی با تعلق روح به بدن پیش می‌آید؛ یعنی، با تعلق روح به بدن در دنیا، اتحاد خاصی میان آن دو به وجود می‌آید و با ادامه این تعلق تا پایان عمر دنیایی هر انسان، وابستگی روح و بدن به یکدیگر شدیدتر و کامل‌تر شده و تثبیت می‌شود و در نتیجه، ارتباط مخصوصی میان روح و بدن تحقق می‌یابد. این نحوه اتحاد به صورتی است که آثار روح در بدن و خصوصیات بدن در روح اثر می‌گذارد. این نوع ارتباط و سنخیت و وجود یک سلسله خصوصیات مشترک میان روح و بدن - که آن دو را به یکدیگر مرتبط کرده و پیوند می‌دهد - یک امر تکوینی و واقعی است. نکته دوم. بقای این سنخیت؛ این نحو ارتباط تکوینی، نه تنها با جدا شدن روح از بدن از بین نمی‌رود؛ بلکه حتی با عارض شدن تحوّلات و تبدّلات در بدن و روح هم معدوم نمی‌گردد؛ یعنی، پس از جدا شدن روح از بدن و پس از تبدّلِ بدن به خاک، این سنخیت در ذرّات و اجزای خاکی باقی می‌ماند و ذرات خاکی حامل آن است. همچنین روح هم با تحوّلاتی که در برزخ به تناسب خود برایش رخ می‌دهد، حامل این سنخیت است. بنابراین، ارتباط تکوینی موجود میان روح و جسم هر انسانی، با تغییرات و تبدّلاتی که برای هر دو پیش می‌آید و بر اساس لزوم و ضرورت تحوّل - که باید هم پیش بیاید - از بین نرفته و باقی است. حال این تبدّل، مثلاً تبدّل جسم به خاک باشد، یا تبدیل دیگر و چه این تحوّل یک بار باشد، یا چند بار و به صورت تغییرات متوالی و چه تحوّل در ناحیه روح به تناسب آن باشد، یا در جانب بدن؛ در هر صورتی، روح و جسم با یکدیگر ارتباط و سنخیت داشته و خواهند داشت. بر اساس این دو نکته؛ در یک مرحله باید دوباره روح به بدن تعلق بگیرد و مجدداً بدن برای روح باشد؛ یعنی، در اول حشر و پس از (نفخه احیا)، هر روحی به سوی ذرات بدن خود و ذرات هم به سوی روح خود کشیده می‌شود و با وجود تحوّلاتی در هر دو جانب، باز روح، جسم خود را و جسم، روح خود را پیدا می‌کند و در یک شرایط خاص، بر پایه همین سنخیت موجود میان روح و ذرات بدنی، دوباره ذرات بدنی به صورت بدن در می‌آید و به طرف روح کشیده می‌شود. روح نیز به سوی این ذرات کشیده می‌شود و دوباره با هم اتحاد پیدا می‌کنند. امّا برای ورود به عالم قیامت باید روح و جسم، با تحولاتی قابلیت ورود را کسب کنند؛ زیرا بدن مادی و روح برزخی و در مجموع موجودات و عوالم وجود، احکام و آثار و خواص خود را داشته؛ با این خصوصیت‌ها با عالم حشر و عوالم بالاتر از آن و احکام و آثار آنها نمی‌سازد و با آنها متناسب نیست بنابراین، باید تمام هستی و از جمله بدن خاکی و روح برزخی، این نقایص و خصایص را از دست داده و خصوصیات جدیدی را کسب کند. دوام بهشت‌ها و جهنم‌ها، نعمت‌ها و عذاب‌ها و زوال‌ناپذیری آنها و نیز آثار متعدد و خاص آن عوالم - که از آیات و روایات استفاده می‌شود - مانند نفی آثار سوءِ خوردن و آشامیدن، نفی بعضی از عوارض نامطلوب از انسان‌های بهشتی، نفی پیری و شکستگی و مریضی و نظایر آنها، سوختن بدن و در عین حال باقی بودن بدن، همه گویای این حقیقت است که عالم حشر، قوانین و احکام خاص خود را دارد و به کلی با نظام‌های دیگر - از جمله نظام دنیوی و برزخی - متفاوت است. از این رو باید مجموعه هستی و موجودات، سنخیت جریان آن نظام را پیدا کنند. در حقیقت (نفخه اول) برای محو چنین نقایصی است که ریشه در وجه‌الخلقی موجودات دارد. حتی با این نفخه، - چنان که توضیح داده شد - نظام برزخی و نظام‌های بالاتر و موجودات در آن - از جمله مجرداتی چون ملائکه - باطل و فانی می‌گردنداین توضیح لازم است که ما یک باطن نداریم، بلکه باطن‌ها داریم. برزخ ظهور یک باطن و مرتبه‌ای از مراتب باطن‌های دنیاست و بالاتر از این باطن، باطن‌های دیگری نیز وجود دارد. حتی خود قیامت هم دارای مراتب و باطن‌ها است و یک باطن ندارد. با توجه به این حقیقت این که گفته می‌شود، با نفخ اول نظام برزخی و نظام‌های بالاتر که آنها نیز باطن نظام برزخی و محیط بر آن بوده، محو و باطل می‌گردند، منافاتی با باطن بودن آنها برای نظام‌های پایین‌تر ندارد، بلکه در سیر تکاملی هر نظام و وجودی باید این مراحل طی شود و با از میان رفتن باطن مرتبه پایین‌تر، باطن برتر و بالاتری به ظهور رسد. و با نفخه دوم و ظهور جنبه (وجه‌اللهی) قابلیت حضور در محشر را می‌یابند. بنابراین، با نفخ اول، بدنی که در عالم خاکی و نظام دنیوی است، نقایص خود را از دست داده، سر فصل خاصی را در تداوم حرکت خود پشت سر می‌گذارد. روح نیز با نفخ اول، در عالم برزخ با بطلان و محو شدن جنبه (خلقی)، در آن عالم تحوّل اساسی پیدا کرده، مرتبه‌ای چشمگیر و ممتاز را در ادامه حرکت خود، شاهد است و با (نفخه احیا)، جسم و بدن مادی - مانند همه مادیات و اجسام دیگر - با جنبه (وجه‌اللهی) ظاهر می‌گردند. روح نیز همچون موجودات برزخی و مجرد، با تحوّل جدّی بارز شده و بدن و روح با قوانین جدید و خاص نظام حشر و از دست دادن نقایص خود، پیوند دوباره می‌یابند. قرآن و احادیث، با تعابیر گوناگون به این حقیقت اشاره دارند که: (جسم و روح) به تبع همه موجودات دیگر، تحوّل اساسی پیدا می‌کنند و با محو و بطلان نقایص و وجهه خلقی خود، با ویژگی جدید و مخصوص به عالم قیامت با نفخه دوم، با جنبه (الهی) خود ظاهر و بارز می‌گردند. هر روحی به سوی جسم خود و هر جسمی به سوی روح خود کشیده شده، به هم دیگر می‌رسند. آیات قرآن، حکایت‌گر این واقعیت‌اند که ذرات بدن و جسم، قبل از پیوند دوباره روح و بدن، با تحوّل کلی عالم متحوّل می‌گردد. به بیان دیگر، بر اساس بیان قرآن کریم، ذرات بدن خاکی و زمینی هر انسانی، همگام با همه زمین و اجزا و قطعات آن و همگام با همه نظام مادی و موجودات آن، مبدّل گشته و به صورت دیگری - که صورت بالاتر، کامل‌تر و لطیف‌تر است - درمی‌آید. در این تحوّل کلی نظام مادی - که دارای مراحل، مراتب و به صورت تدریجی است - موجودات سرابی که حق و حقیقت می‌نمایند، زایل و هلاک می‌گردند و باطن و حقیقت آنها که در پشت حجاب وجودات فعلی و سرابی قرار گرفته - به ظهور می‌رسد؛ باطن‌هایی که در واقع، آن سوی زمین و آسمان‌ها و موجودات آنها است؛ آن سویی که به حق مرتبط و به حق قائم بوده و از او است و نشان دهنده اوست. ذرات بدن خاکی انسان نیز در پرتو این تحوّل اساسی، متحوّل گشته، چهره واقعی‌اش - که به طرف حضرت حق و از او است - تجلّی می‌کند. باید توجه داشت که این تحوّل، به عینیّت ذرات بدن ما لطمه نمی‌زند؛ بلکه این ذرات همان است؛ امّا تکامل یافته. بدن مادی تبدیل به خاک شده و در تحوّل کلی عالم، صورت خاک را از دست می‌دهد و صورت - مثلاً موجی - به خود گرفته، به ذرات لطیف‌تری درمی‌آید. این تبدّل، تغییر ماهوی نیست؛ بلکه بدن در سیرتکاملی خود، تبدیل به خاک می‌شود و پس از آن، از مرحله خاکی گذشته و به صورت ذرات لطیف‌تری می‌آید و نواقص خود را جا می‌گذارد. باید توجه داشت که تحوّل یک دور یا چند دور، تفاوتی ندارد و به هویت و عینیت بدن و این همانی انسان، خللی وارد نمی‌سازد. سپس از این چنین ذرات بدنی‌ای - که با وجود بالاتر و با وجود حقیقی جلوه‌گر شده است - بدن ساخته می‌شود؛ یعنی، این ذرات پس از یافتن این وجود حقیقی و جنبه (وجه‌اللهی) به صورت بدن در می‌آید و بر اساس سنخیت موجود میان بدن و روح، آن دو با یکدیگر متحد می‌شوند و در محشر حاضر می‌گردند. امّا نکته حائز اهمیت و دقت آن که بدن اخروی در عین این که همین جسم و بدن است از همان ذرات بدنی هر انسانی، بدن اخروی او تشکیل شده است و همان ذرات است که پس از تبدّلاتی به صورت بدن جدید درآمده است؛ در عین حال در اثر همین تبدّلات، دارای احکام و آثار جدید و دیگری می‌شود که قبلاً نداشت و یکی از عمده‌ترین آنها این است که به اقتضای روح آدمی، بدن درست می‌شود. اگر روح، روحی باشد که انسانیت خود را از دست نداده باشد، آن بدن به شکل انسان می‌شود و با روح متحد می‌گردد. امّا اگر روح، روحی باشد که مسخ شده و در حقیقت اوصاف حیوانی یافته است، بدن هم به صورت همان حیوانی که خصلتش بر روح غلبه کرده، درمی‌آید و با روح متحد می‌شود. حضرت رسول(ص) به همین حقیقت اشاره کرده، فرموده‌اند: (در اول حشر، ذرات بدن به اقتضای روح، بدن می‌شود و از این رو، برخی از انسان‌ها به صورت میمون و خوک و حتی با چهره‌های بدتر از آن دو محشور می‌گردند). سرّ این مسأله همان است که رسول اکرم(ص) به آن اشاره کردند که ذرات به اقتضای روح، بدن می‌گردد. به عنوان مثال در همین عالم دنیوی نیز چنین است؛ یعنی، مواد اولیه نظام مادی - از آب، خاک، هوا و نور - به اقتضای روح در این بدن‌ها شکل پیدا می‌کند. آب که وارد بدن می‌شود و تحلیل می‌گردد، به اقتضای روح ما - که انسانی است - شکل بدن انسانی می‌گیرد؛ ولی در بدن حیوان به شکل حیوان می‌شود. روح عقرب اقتضا می‌کند که آب، بدن عقربی درست کند. هوایی هم که استنشاق می‌کنیم، چنین است. هر روحی این هوا را به شکل و اقتضای خود در می‌آورد. از این رو، در نظام قیامت که دارای احکام و آثار خاص خود است، اگر روح انسانیت باقی نبود، این ذرات لطیف بدنی، جسمی به اقتضای همان روح خواهد ساخت و سپس با آن، بر اساس ارتباط تکوینی که میان روح و جسم وجود دارد متحد خواهد شد. در پایان، روایتی را که بیانگر چگونگی ظهور روح و بدن در عالم حشر بوده و حکایتگر گوشه‌ای از حقیقت پیوند دوباره روح و بدن است، نقل می‌کنیم: در کتاب احتجاج از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: (حقیقت آن است که روح در جایگاه خویش قرار گرفته است: روح نیکوکار در روشنایی (نور) و گشایش است و روح بدکار در تنگنا و تاریکی. بدن به خاک تبدیل می‌شود، چنان‌که از آن، آفریده شده بود و بدن‌هایی که درندگان و کرم‌ها خورده و پاره پاره کرده همه در خاک، نزد کسی که از علم او ذره‌ای در تاریکی‌های زمین پوشیده نیست و عدد و وزن اشیا را می‌داند (یعنی خداوند سبحان) محفوظ می‌ماند. خاک روحانیان همچون طلا در میان خاک است؛ پس هنگامی که زمان برانگیختن فرا رسد، بر زمین باران زندگی می‌بارد و زمین می‌روید و سپس به شدت هم چون تکان خوردن مَشک حرکت می‌کند. خاک آدمی مانند طلای به دست آمده از خاک شسته شده با آب و کره برآمده از شیر زده شده می‌گردد. پس خاک هر بدنی جمع شده، به اذن خداوند توانا، به مکان روح منتقل می‌گردد و سپس صورت‌ها به اذن خداوند صورتگر و صورت دهنده، مانند هیأت‌های خود، باز می‌گردند و روح در آنها وارد می‌شود؛ چنان به کمال ساخته می‌گردد که کسی از خود، چیزی را انکار نمی‌کند).... قال : (انّ الروح مقیمة فی مکانها روح المحسنین فی ضیاء و فسحة و روح المسی‌ء فی ضیق و ظلمة و البدن یصیر ترابا منه خلق و ما تقذف به السباع و الهوام من اجوافها فما اکلته و مزقته کل ذلک فی التراب محفوظ عند من لایعزب عنه مثقال ذرة فی ظلمات الارض و یعلم عدد الاشیاء و وزنها و ان تراب الروحانیین بمنزلة الذهب فی التراب، فاذا کان حین البعث مطرت الارض فتربوا الارض ثم تمخض مخض السقاء فیصیر تراب البشر کمصیر الذهب من التراب اذا غسل بالماء و الزبد من اللبن اذا مخض فیجتمع تراب کل قالب فینقل باذن الله تعالی الی حیث الروح فتعود الصور باذن المصور کهیئتها و تلج الروح فیها فاذاً قد استوی لاینکر من نفس شیئاً) (بحارالانوار، ج 7، ص 38، روایت 5؛ ر.ک: قیام قیامت، صص 74 - 84).
porseman.org





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین