زمان مرگ انسان ها نامعلوم است و هیچ کس از زمان مرگ خود اطلاع ندارد. چه بسیار انسان هایی که تا مرز جان سپردن پیش می روند و احتمال مرگ را در حد یقین می بینند، ولی نمی میرند و در مقابل، انسان هایی هستند که هیچ احتمال فرارسیدن مرگ خود را نمی دهند و ناگهان گرفتار چنگال مرگ می شوند. آیا نامعلوم بودن زمان مرگ برای انسان فایده ای هم دارد و به تعبیر دیگر، آیا به صلاح انسان است که زمان مرگ خود را بداند؟ و آیا اطلاع از زمان مرگ آثار سوئی برای او دارد؟ در پاسخ باید گفت: بنا به حکمت الهی باید زمان مرگ انسان ها نامعلوم باشد؛ و مجهول بودن زمان مرگ، برای انسان دو نتیجه ی مهم به دنبال دارد:[1] 1. خداوند انسان را به گونه ای خلق کرده که همواره به دنبال بقا و جاودانگی است و به سبب همین عنایت الهی، آدمی همیشه به زندگی و آینده امیدوار است. حال اگر این حالت از او گرفته شود، زندگی اش به خاموشی می گراید. در روایات آمده است: آرزو بر امت من رحمت است. اگر آرزو از انسان گرفته شود، مادری به شیرخوار خود شیر نمی دهد و باغبانی نهالی نمی کارد.[2] اگر انسان از زمان مرگ خود آگاه باشد، سال ها قبل از فرارسیدن مرگش غمواندوه تمام وجودش را می گیرد و فکر و خاطر او پریشان می شود و به کلّی از تلاش و تکاپو و تحرک بازمی ایستد. پس امید به زندگی دنیوی و تکاپو و تحرّک در این فرصتِ بس کوتاه عمر، در گرو همین نامعلوم بودن زمان مرگ است.[3] 2. فایده ی دیگر ندانستن زمان مرگ، آن است که انسان در انتخاب راه صلاح آزاد می ماند. انسانی که دارای قدرت است و توانایی کسب ایمان و ترک آن را دارد، اگر ایمان را با اراده و اختیار خود انتخاب کند، به نشاط روحی و ایمانی می رسد؛ یعنی اگر انسان با اختیار تام، راهش را انتخاب کند همین برایش کمال محسوب می شود، به خلاف جایی که از باب اضطرار یا جبر راهی را برمی گزیند. اگر انسان زمان مرگ خود را بداند، با روح نافرمانی و عصیان پرورش می یابد؛ چرا که به امید توبه در آینده و آن هم نزدیک به زمان مرگش، تمام عمر خود را در گناه و نافرمانی می گذراند، حال آن که این توبه از آزادگی روح و انتخاب راه درست نیست، بلکه چون در شُرف مرگ و انتقال به برزخ است، توبه می کند. هدف زندگی انسان ها در عالم دنیا همین جنبه ی آزادی آنها در انتخاب راهشان است تا از این طریق به کمالات نهایی برسند. قدم نهادن در مسیر رضایت پروردگار آن هم با اراده و اختیار، تحرک درونی و رشد و تعالی در درون انسان ایجاد می کند به گونه ای که آدمی به تکاپو می افتد تا گام های بیشتری را در این طریق بردارد.[4] پی نوشتها: [1]. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، معاد در قرآن، ج 4، ص 242. [2]. ر.ک: شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ماده ی اصل، ج 1، ص 121. [3]. ر.ک: جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 9، ص 228 و الالهیات، ج 4، ص 231. [4]. ر.ک: جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 9، ص 229 و الالهیات، ج 4، ص 231، و محمد تقی مصباح یزدی، پند جاوید، ج 1، ص 289 290. منبع: مرگ، واقعیت ناشناخته، محسن میرزاپور، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383).
زمان مرگ انسان ها نامعلوم است و هیچ کس از زمان مرگ خود اطلاع ندارد. چه بسیار انسان هایی که تا مرز جان سپردن پیش می روند و احتمال مرگ را در حد یقین می بینند، ولی نمی میرند و در مقابل، انسان هایی هستند که هیچ احتمال فرارسیدن مرگ خود را نمی دهند و ناگهان گرفتار چنگال مرگ می شوند.
آیا نامعلوم بودن زمان مرگ برای انسان فایده ای هم دارد و به تعبیر دیگر، آیا به صلاح انسان است که زمان مرگ خود را بداند؟ و آیا اطلاع از زمان مرگ آثار سوئی برای او دارد؟
در پاسخ باید گفت: بنا به حکمت الهی باید زمان مرگ انسان ها نامعلوم باشد؛ و مجهول بودن زمان مرگ، برای انسان دو نتیجه ی مهم به دنبال دارد:[1]
1. خداوند انسان را به گونه ای خلق کرده که همواره به دنبال بقا و جاودانگی است و به سبب همین عنایت الهی، آدمی همیشه به زندگی و آینده امیدوار است. حال اگر این حالت از او گرفته شود، زندگی اش به خاموشی می گراید.
در روایات آمده است:
آرزو بر امت من رحمت است. اگر آرزو از انسان گرفته شود، مادری به شیرخوار خود شیر نمی دهد و باغبانی نهالی نمی کارد.[2]
اگر انسان از زمان مرگ خود آگاه باشد، سال ها قبل از فرارسیدن مرگش غمواندوه تمام وجودش را می گیرد و فکر و خاطر او پریشان می شود و به کلّی از تلاش و تکاپو و تحرک بازمی ایستد. پس امید به زندگی دنیوی و تکاپو و تحرّک در این فرصتِ بس کوتاه عمر، در گرو همین نامعلوم بودن زمان مرگ است.[3]
2. فایده ی دیگر ندانستن زمان مرگ، آن است که انسان در انتخاب راه صلاح آزاد می ماند. انسانی که دارای قدرت است و توانایی کسب ایمان و ترک آن را دارد، اگر ایمان را با اراده و اختیار خود انتخاب کند، به نشاط روحی و ایمانی می رسد؛ یعنی اگر انسان با اختیار تام، راهش را انتخاب کند همین برایش کمال محسوب می شود، به خلاف جایی که از باب اضطرار یا جبر راهی را برمی گزیند.
اگر انسان زمان مرگ خود را بداند، با روح نافرمانی و عصیان پرورش می یابد؛ چرا که به امید توبه در آینده و آن هم نزدیک به زمان مرگش، تمام عمر خود را در گناه و نافرمانی می گذراند، حال آن که این توبه از آزادگی روح و انتخاب راه درست نیست، بلکه چون در شُرف مرگ و انتقال به برزخ است، توبه می کند.
هدف زندگی انسان ها در عالم دنیا همین جنبه ی آزادی آنها در انتخاب راهشان است تا از این طریق به کمالات نهایی برسند. قدم نهادن در مسیر رضایت پروردگار آن هم با اراده و اختیار، تحرک درونی و رشد و تعالی در درون انسان ایجاد می کند به گونه ای که آدمی به تکاپو می افتد تا گام های بیشتری را در این طریق بردارد.[4]
پی نوشتها:
[1]. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، معاد در قرآن، ج 4، ص 242.
[2]. ر.ک: شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ماده ی اصل، ج 1، ص 121.
[3]. ر.ک: جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 9، ص 228 و الالهیات، ج 4، ص 231.
[4]. ر.ک: جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 9، ص 229 و الالهیات، ج 4، ص 231، و محمد تقی مصباح یزدی، پند جاوید، ج 1، ص 289 290.
منبع: مرگ، واقعیت ناشناخته، محسن میرزاپور، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383).
- [سایر] انسان بعد از مرگ کجا میرود آیا روح انسان بعد مرگ با ما ارتباط دارد؟
- [سایر] با وجود یقین به مرگ، چرا انسان ها از مرگ غافل می شوند؟
- [آیت الله مظاهری] چرا انسان از مرگ می ترسد؟
- [سایر] آیا مرگ پایان زندگی است، یا انسان بعد از مرگ به حیات خود ادامه می دهد؟
- [سایر] چرا انسان بعد از مرگ نجس است؟
- [سایر] آیا وقتی که مرگ در خواب به سراغ انسان بیاید با وقتی که مرگ در هوشیاری به سراغ انسان بیاید تفاوت دارد ؟
- [سایر] اگر انسان با مرگ معدوم و نابود می شود و فلاسفه هم برگشت معدوم را محال می دانند، پس چگونه ممکن است انسان بعد از مرگ زنده شود؟
- [سایر] چرا بعضی از انسان ها از مرگ می ترسند؟
- [آیت الله بهجت] آیا جایز است انسان آرزوی مرگ یا شهادت بنماید؟
- [سایر] آیا انسان می تواند از زمان مرگ خود آگاه شود؟ چه کسانی از زمان مرگ خود آگاه اند؟
- [آیت الله علوی گرگانی] جائز نیست انسان در مرگ کسی صورت وبدن را بخراشد وبخود لطمه بزند.
- [آیت الله مظاهری] جایز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
- [آیت الله سبحانی] جایز نیست، انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] خوردن چیزی که موجب مرگ می شود یا برای انسان ضرر کلّی دارد حرام است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] جائز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
- [آیت الله بروجردی] جائز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . جایز نیست، انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] خوردن چیزی که موجب مرگ می شود یا برای انسان ضرر کلی دارد حرام است.
- [آیت الله سیستانی] خوردن چیزی که موجب مرگ میشود ، یا برای انسان ضرر مهمی دارد حرام است .
- [امام خمینی] جایز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.