گفتم که نفس ناطقه را مستقر کجاست گفتا ورا جهان لطیف است مستقر نفس مراتب مختلف دارد و در هر مرتبه برای نفس اسمی است در ابتداء که اداره وجود انسان در اختیار او است و بر بدن استیلاء دارد نفس اماره گویند و در مرحله دوّم که ادارة شئون بدن به دل تفویض شود و نفس هم تابع دل گردد ولی باز از تمرد نفس مقداری مانده باشد و کاملاً تسلیم دل نشده و نفس همواره خود را ملامت نماید در این صورت نفس لوّامة نامیده میشود. و در مرحلة سوم که نفس کاملاً رام گشته و در تمام جهات تسلیم باشد نفس را مطمئنه خوانند. نفس ناطقه سه مرحله و مرتبه دارد و در حد کمال نفس ناطقه نامیده میشود.[1] مبحث نفس ناطقه انسانی اساس تمام مباحث فلسفه میباشد و محور تمام مسائل علوم عقلیه و نقلیه و اساس همه خیرات است و اشرف علوم میباشد برای روشن شدن مسئلة معرفت نفس چند امر باید تبیین شود: 1. نفس و بدن غیر هم هستند با فساد بدن هرگز نفس از بین نمیرود بلکه نفس حافظ بدن میباشد. 2. مجرد بودن نفس ناطقه به تجرد برزخی است. 3. نفس از ماده و احکام حاکم بر ماده عاری است گوهری است بسیط از عالم ماورای طبیعت و از فساد و از بین رفتن که از اوصاف و خصوصیات ماده است مبرّا میباشد و چون فساد نمیپذیرد هیچ گاه فانی نمیشود و برای همیشه باقی است. 4. ملکات نفس مواد صورت برزخی میباشد یعنی هر عملی صورتی دارد که در عالم برزخ آن عمل به آن صورت بر عامل و کسی که انجام داده ظاهر میشود که صورت انسان در عالم دیگر نتیجه عمل و فعل او است در دنیا و همنشینیهای او از زشت و زیبا همگی نتیجه افعال او در دنیا میباشد. 5. نفس بعد از جدا شدن از بدن به تکامل خود ادامه میدهد نفس ناطقه بعد از جدایی از بدن فانی نمیشود بلکه زندهتر میشود.[2] روح و بدن از نظر اسلام دو واقعیت مخالف همدیگر میباشند. بدن به واسطه مرگ خواص حیات را از دست میدهد و تدریجاًمتلاشی میشود ولی روح این گونه نیست بلکه حیات بالاصالة از آن روح است و تا روح به بدن متعلق است بدن نیز از وی کسب حیات میکند و هنگامی که روح از بدن مفارقت نمود و علقة خود را برید (مرگ) بدن از کار میافتد و روح همچنان به حیات خود ادامه میدهد. در آیة میفرماید: (بگو فرشته مرگ شما را از ابدانتان میگیرد پس از آن به سوی خدای خودتان برمیگردید، یعنی انچه پس از مرگ متلاشی گشته و در میان اجزای زمین گم میشود بدنهای شما است ولی خودتان (ارواج) به دست فرشته مرگ از بدنهایتان گرفته شده و پیش ما محفوظید.[3] به نظر اسلام انسان زندگی جاویدانی دارد که پایانی برای آن نیست و مرگ که جدایی روح از بدن میباشد، وی را وارد مرحله دیگری از حیات مینماید که کامروائی و ناکامی در آن بر پایة نیکوکاری و بدکاری در مرحلة زندگی پیش از مرگ استوار میباشد پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله میفرمایند: گمان مبرید که با مردن نابود میشوید بلکه از خانهای به خانه دیگر منتقل میگردید.[4] امّا قسمت دوّم جواب در مطالبی که ذکر شد استفاده میشود وقتی که انسان مُرد و بدنش متلاشی و تبدیل به خاک و یا موجودات دیگر شد دیگر روح و نفس ناطقه با آن ارتباطی ندارد و از هم بیگانه میشوند تا روز رستاخیز کبری و حضور در صحنه مجازات از اعمال نیک و بد که از بعضی آیات و روایات استفاده میشود که مجازات به آن بدنی است که گناه و معصیت و نافرمانی را انجام داده لذا باید روح به بدن عود نماید تا به کیفر گناهان برسد و یا پاداش کارهای نیک را مشاهده نماید. مجرد با ماده سنخیت ندارد. بدن تا زنده است در تکامل نیازمند به روح و نفس و اداره کننده امور بدن دارد. امّا وقتی مرد از هم بیگانه میشوند. امّا ادلة معاد جسمانی دلالت دارد که روز جزا هر دو (روح و جسم) با هم پای حساب میآیند کیفر گناهان و یا پاداش کارهای نیک را میبینند. آیات زیادی هست مانند آیة 11 سورة روم: (خداوند آفرینش را آغاز میکند سپس آن را تجدید مینماید و به سوی او باز میگردید). (آیا هنگامی که ذوات تنها در زمین گم شدند بار دیگر به این زندگی بازمیگردیم.) [5] و آیات زیاد دیگر.) برای مطالعة بیشتر به کتابهای زیر مراجعه نمایید: 1. شیعه در اسلام، علامه طباطبایی، چاپ مدرسین حوزه علمیه قم. 2. کتاب هزار و یک نکته، استاد حسنزاده آملی، نکته 658، مقالهای در معرفت نفس ناطقه. 3. دروس اتحاد عاقل به معقول، استاد حسنزاده آملی، انتشارات حکمت. 4. معارف قرآن انسانشناسی، استاد مصباح، مؤسسة آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) 1380. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . مصباح الهدایة، ص 59، نقل از فرهنگ معارف اسلامی، دکترسید جعفر سجادی، ج چهارم، ص 473 تحت عنوان نفس ناطقه. [2] . مباحث نفس ناطقه در کتاب هزار و یک نکته، استاد حسنزاده آملی، مرکز نشر، رجا، ج 1، نکتة 658، ص 441. [3] . سورة سجده، آیة 11. [4] . شیعه در اسلام، علامه طباطبایی، (قم: انتشارات جامعة مدرسین، سال 1376)، ص 158 159. [5] . سورة سجده، آیة 10.
گفتم که نفس ناطقه را مستقر کجاست گفتا ورا جهان لطیف است مستقر
نفس مراتب مختلف دارد و در هر مرتبه برای نفس اسمی است در ابتداء که اداره وجود انسان در اختیار او است و بر بدن استیلاء دارد نفس اماره گویند و در مرحله دوّم که ادارة شئون بدن به دل تفویض شود و نفس هم تابع دل گردد ولی باز از تمرد نفس مقداری مانده باشد و کاملاً تسلیم دل نشده و نفس همواره خود را ملامت نماید در این صورت نفس لوّامة نامیده میشود. و در مرحلة سوم که نفس کاملاً رام گشته و در تمام جهات تسلیم باشد نفس را مطمئنه خوانند. نفس ناطقه سه مرحله و مرتبه دارد و در حد کمال نفس ناطقه نامیده میشود.[1]
مبحث نفس ناطقه انسانی اساس تمام مباحث فلسفه میباشد و محور تمام مسائل علوم عقلیه و نقلیه و اساس همه خیرات است و اشرف علوم میباشد برای روشن شدن مسئلة معرفت نفس چند امر باید تبیین شود:
1. نفس و بدن غیر هم هستند با فساد بدن هرگز نفس از بین نمیرود بلکه نفس حافظ بدن میباشد.
2. مجرد بودن نفس ناطقه به تجرد برزخی است.
3. نفس از ماده و احکام حاکم بر ماده عاری است گوهری است بسیط از عالم ماورای طبیعت و از فساد و از بین رفتن که از اوصاف و خصوصیات ماده است مبرّا میباشد و چون فساد نمیپذیرد هیچ گاه فانی نمیشود و برای همیشه باقی است.
4. ملکات نفس مواد صورت برزخی میباشد یعنی هر عملی صورتی دارد که در عالم برزخ آن عمل به آن صورت بر عامل و کسی که انجام داده ظاهر میشود که صورت انسان در عالم دیگر نتیجه عمل و فعل او است در دنیا و همنشینیهای او از زشت و زیبا همگی نتیجه افعال او در دنیا میباشد.
5. نفس بعد از جدا شدن از بدن به تکامل خود ادامه میدهد نفس ناطقه بعد از جدایی از بدن فانی نمیشود بلکه زندهتر میشود.[2]
روح و بدن از نظر اسلام دو واقعیت مخالف همدیگر میباشند. بدن به واسطه مرگ خواص حیات را از دست میدهد و تدریجاًمتلاشی میشود ولی روح این گونه نیست بلکه حیات بالاصالة از آن روح است و تا روح به بدن متعلق است بدن نیز از وی کسب حیات میکند و هنگامی که روح از بدن مفارقت نمود و علقة خود را برید (مرگ) بدن از کار میافتد و روح همچنان به حیات خود ادامه میدهد.
در آیة میفرماید: (بگو فرشته مرگ شما را از ابدانتان میگیرد پس از آن به سوی خدای خودتان برمیگردید، یعنی انچه پس از مرگ متلاشی گشته و در میان اجزای زمین گم میشود بدنهای شما است ولی خودتان (ارواج) به دست فرشته مرگ از بدنهایتان گرفته شده و پیش ما محفوظید.[3]
به نظر اسلام انسان زندگی جاویدانی دارد که پایانی برای آن نیست و مرگ که جدایی روح از بدن میباشد، وی را وارد مرحله دیگری از حیات مینماید که کامروائی و ناکامی در آن بر پایة نیکوکاری و بدکاری در مرحلة زندگی پیش از مرگ استوار میباشد پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله میفرمایند: گمان مبرید که با مردن نابود میشوید بلکه از خانهای به خانه دیگر منتقل میگردید.[4]
امّا قسمت دوّم جواب
در مطالبی که ذکر شد استفاده میشود وقتی که انسان مُرد و بدنش متلاشی و تبدیل به خاک و یا موجودات دیگر شد دیگر روح و نفس ناطقه با آن ارتباطی ندارد و از هم بیگانه میشوند تا روز رستاخیز کبری و حضور در صحنه مجازات از اعمال نیک و بد که از بعضی آیات و روایات استفاده میشود که مجازات به آن بدنی است که گناه و معصیت و نافرمانی را انجام داده لذا باید روح به بدن عود نماید تا به کیفر گناهان برسد و یا پاداش کارهای نیک را مشاهده نماید. مجرد با ماده سنخیت ندارد. بدن تا زنده است در تکامل نیازمند به روح و نفس و اداره کننده امور بدن دارد. امّا وقتی مرد از هم بیگانه میشوند. امّا ادلة معاد جسمانی دلالت دارد که روز جزا هر دو (روح و جسم) با هم پای حساب میآیند کیفر گناهان و یا پاداش کارهای نیک را میبینند. آیات زیادی هست مانند آیة 11 سورة روم: (خداوند آفرینش را آغاز میکند سپس آن را تجدید مینماید و به سوی او باز میگردید). (آیا هنگامی که ذوات تنها در زمین گم شدند بار دیگر به این زندگی بازمیگردیم.) [5] و آیات زیاد دیگر.)
برای مطالعة بیشتر به کتابهای زیر مراجعه نمایید:
1. شیعه در اسلام، علامه طباطبایی، چاپ مدرسین حوزه علمیه قم.
2. کتاب هزار و یک نکته، استاد حسنزاده آملی، نکته 658، مقالهای در معرفت نفس ناطقه.
3. دروس اتحاد عاقل به معقول، استاد حسنزاده آملی، انتشارات حکمت.
4. معارف قرآن انسانشناسی، استاد مصباح، مؤسسة آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) 1380.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مصباح الهدایة، ص 59، نقل از فرهنگ معارف اسلامی، دکترسید جعفر سجادی، ج چهارم، ص 473 تحت عنوان نفس ناطقه.
[2] . مباحث نفس ناطقه در کتاب هزار و یک نکته، استاد حسنزاده آملی، مرکز نشر، رجا، ج 1، نکتة 658، ص 441.
[3] . سورة سجده، آیة 11.
[4] . شیعه در اسلام، علامه طباطبایی، (قم: انتشارات جامعة مدرسین، سال 1376)، ص 158 159.
[5] . سورة سجده، آیة 10.
- [سایر] خلقا آخر در قرآن چه خلقی است؟ و می توان گفت که منظور نفس ناطقه است؟
- [سایر] خلقا آخر در قرآن چه خلقی است؟ و می توان گفت که منظور نفس ناطقه است؟
- [سایر] آیا نفس و روح مبتلا به خواب یا مرگ میشود؟
- [سایر] آیا نفس و روح مبتلا به خواب یا مرگ میشود؟
- [آیت الله سبحانی] آیا به دیه ی قتل نفس یا جراحت، خمس تعلق می گیرد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] زمانی که عضوی از اعضای بدن ما قطع میشود و آن را دفن میکنند روح ما دیگر تعلق خاطری به آن عضو ندارد و هیچ متوجه پوسیدن و یا متلاشی شدن آن نمیشود و از متلاشی شدن آن عضو رنجش خاطری برای صاحب آن عضو نیست آیا بعد از مرگ و دفن کل بدن روح نسبت به بدن همینگونه بی تفاوت است یا تا مدتی تعلق خاطری وجود دارد و بعد از گذشت زمان از بین میرود؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در ضرب و جرح عمدی، اگر مجنی علیه قبل از مرگ، جانی را از قصاص نفس عفو کند، سپس همان جنایت سرایت کند و موجب مرگ مجنی علیه شود; آیا حق قصاص نفس ساقط می شود، یا اینکه ولیّ دم می تواند قصاص را مطالبه کند؟ و آیا اصولا مجنی علیه حق چنین عملی را دارد؟
- [آیت الله خامنه ای] آیا وصیت به اهدا یا فروش اعضای بدن، بعد از مرگ مغزی یا مرگ قطعی جایز است؟
- [آیت الله سبحانی] آیا شخصی که به قصاص نفس محکوم شده، می تواند اعضای بدن خود را بفروشد؟
- [سایر] منظور قرآن از هر نفسی چشنده مرگ است، چیست؟ نفس به چه گفته می شود؟ آیا منظور روح میباشد یا جسم انسان است؟
- [آیت الله سبحانی] جایز نیست، انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] جائز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
- [آیت الله بروجردی] جائز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . جایز نیست، انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
- [امام خمینی] جایز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] جایز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن خود را بخراشد و سیلی بزند و به خود آسیب برساند.
- [آیت الله خوئی] جایز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن خود را بخراشد و سیلی بزند و به خود آسیب برساند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] جایز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن خود را بخراشد، و به خود لطمه بزند، و پاره کردن یقه در مرگ غیر پدر و برادر نیز، جایز نیست.
- [آیت الله سیستانی] بنابر احتیاط جایز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن خود را بخراشد ، و موی خود را قطع کند ، ولی به سر و صورت زدن جایز است .
- [آیت الله بهجت] جایز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند و بنابر احتیاط فرقی بین مرد و زن نیست.