در این جا ابتدا باید توجه کنیم که )ارزش داشتن( بر دو قسم است: گاهی با لذات و گاهی بالغیر؛ یعنی گاهی یک چیزی به خودی خود و فی نفسه ارزش و فایده دارد، صرف‌نظر از هر چیز دیگری؛ و گاهی ارزش و فایده‌ی یک چیز در گرو و به خاطر چیز دیگری است؛ یعنی این امر اول چون راه و وسیله‌ی رسیدن به آن امر دوم می‌باشد، ارزش پیدا کرده است. باید گفت که بیش‌تر امور، چه مادی و چه معنوی، ارزش و فایده‌شان بالغیر است و در چنین اموری، این سؤال، سؤال معقولی است که )این امر چه فایده و ارزشی دارد؟( مثلا می‌توان پرسید: غذا خوردن چه فایده‌ای دارد؟، راست گفتن چه ارزشی دارد؟ و یا... معنی این گونه سؤالات این است که ما با انجام دادن این کارها، به چه هدف برتری می‌خواهیم برسیم. اما نکته‌ی مهم آن است که همه‌ی ارزش‌ها، از این سنخ نیستند و ارزش‌های ذاتی نیز وجود دارند؛ یعنی اموری که خودشان فی نفسه مطلوب انسان هستند، نه این که انسان آن‌ها را به خاطر هدف دیگری‌ طلب کند. اساسا اگر همه‌ی ارزش‌ها بالغیر بود، آن گاه هیچ چیزی ارزش نداشت؛ زیرا مشکل تسلسل پیش می‌آمد. مثلا اگر در پاسخ الف )مثلا: غذا خوردن( چه فایده‌ای دارد؟ بگوییم: فایده‌اش ب )مثلا: قوت گرفتن( است. و هنگام سؤال از فایده‌ی ب، بگوییم: فایده‌ی ب، ج )مثلا: انجام دادن کارهای روزانه( است. و همین طور، فایده‌ی ج هم د است و فایده‌ی د هم ه است و...؛ و این سلسله در هیچ جا متوقف نشود، آن گاه ارزش و فایده‌ی هیچ امری تثبیت نخواهد شد و هیچ امری ارزشی نخواهد داشت؛ زیرا معلوم نیست که ما این کارها را در نهایت برای چه هدفی انجام می‌دهیم. با این مقدمه، معلوم می‌شود که یک سلسله از امور ارزش بالذات دارند؛ یعنی به خودی خود موضوعیت دارند و هدف نهایی ما هستند، نه این که وسیله‌ای برای رسیدن به هدفی دیگر باشند. مثلا )رسیدن به کمال مطلق( یکی از این ارزش‌های ذاتی است؛ یعنی ما هر چیزی را که طلب می‌کنیم، برای این است که فکر می‌کنیم منفعتی برای ما دارد و وضع ما را بهتر می‌کند. اما این که )وضع ما باید بهتر شود(، یک ارزش ذاتی است و هدف جداگانه‌ای ندارد. با این توضیحات، معلوم می‌شود که در مورد ارزش‌های ذاتی، سؤال از این که )این امر چه فایده‌ای دارد؟( جایی ندارد؛ زیرا ما در ذات خود دنبال آن رفتن و طلب کردن آن را بالضروره وجدان می‌کنیم. لذا در عین حال که همیشه درصددیم که وضعمان بهتر شود، اما هیچ گاه از خود نمی‌پرسیم که )بهترشدن وضعیت ما چه فایده‌ای دارد؟( و ارزش داشتن این را امری مسلم و واضح می‌دانیم. تا این جا، کبرای قضیه آشکار شد؛ یعنی این که )هر چیزی که ارزش بالذات باشد، سؤال از فایده و هدف آن، سؤال نا به جایی است؛ زیرا خود آن امر، هدف نهایی می‌باشد و هدفی ماورای خود ندارد.( اکنون به سراغ صغرای قضیه می‌رویم؛ یعنی اثبات کنیم که )حیات جاویدان همراه با تنعم ابدی داشتن، یک ارزش بالذات است.( برای اثبات این مطلب، بهترین کار این است که شخص را به درون خودش ارجاع دهیم. او و هر انسانی همواره از مرگ می‌گریزد و در واقع، بیش‌تر، اگر نگوییم همه، تلاش‌های آدمی صرف این می‌شود که به زندگی خود ادامه دهد. (البته تلاش‌های برخی فقط برای دوام بخشیدن به زندگی مادی است و برخی دیگر تداوم زندگی معنوی را نیز طلب می‌کنند، اما به هر حال هر دو برای تداوم حیات خود در تکاپو هستند. ) شاید اشکال شود که پس کسانی که خودکشی می‌کنند، چه طور؟ در این جا باید به این نکته‌ی مهم اشاره کرد که حیات همراه با تنعم ابدی ارزش بالذات دارد و آن کسی که خودکشی می‌کند، در حقیقت از این زندگی خسته شده است و این زندگی برایش قابل تحمل نیست. او در واقع با کشتن خود می‌خواهد این وضع را عوض کند و می‌پندارد که عدم این وضع بهتر از وجود این وضع است، نه این که مرگ و نیستی به طور مطلق بهتر از حیات و هستی است. (توجه شود که در این بحث ما )وجود زندگی جاوید( را اثبات عقلی نکردیم، بلکه طلب کردن زندگی جاویدان از سوی هر انسان را اثبات نمودیم و نشان دادیم که چنین زندگی همراه با تنعمی، مطلوب بالذات هر انسانی هست. البته این بحث اگر با )حکمت خدا( یا با برخی از مباحث )علیت غایی( ضمیمه شود، می‌تواند وجود زندگی جاوید را نیز اثبات کند که در حال حاضر هدف ما چنین نیست) این پاسخ که بر اساس یک تحلیل عقلی انجام شد، احتمالا بالاتر از سطح درک عموم دانش‌آموزان می‌باشد، لذا بهتر است دبیران محترم این استدلال‌را با چند مثال توضیح دهند و وارد اصطلاحات تخصصی‌ای متن نشوند. مثلا این مطلب را که )حیات جاویدان، ارزش بالذات دارد(، چنین نشان دهند که انسان‌ها همگی در تلاشند تا حیات خود را حفظ کنند و سایر کارهایشان وقتی فایده دارد که حیاتی در کار باشد، پس ارزش حیات مادر همه‌ی ارزش‌هاست. به عنوان مثال، آدمی به طور مرتب خوبی‌های برتر را طلب می‌کند و هر کسی که از وضع موجود ناراضی است، وضع بهتری را می‌خواهد که البته این ناشی از عظمت وجود آدمی است. پس این نامتناهی و بی‌پایان بودن طلب آدمی در جهت خیر و کمال، یک ارزش والاست و لازمه‌ی این امر، جاودانگی طلبی انسان است؛ یعنی چون انسان برای رسیدن به خیر و کمال، به هیچ حدی راضی نمی‌شود، پس دلش می‌خواهد جاودانه زندگی کند تا به تمامی خیرات و کمالات دست یابد. به عبارت دیگر، لازمه‌ی دنبال نامتناهی رفتن، زندگی جاویدان خواستن است)
در این جا ابتدا باید توجه کنیم که )ارزش داشتن( بر دو قسم است: گاهی با لذات و گاهی بالغیر؛ یعنی گاهی یک چیزی به خودی خود و فی نفسه ارزش و فایده دارد، صرفنظر از هر چیز دیگری؛ و گاهی ارزش و فایدهی یک چیز در گرو و به خاطر چیز دیگری است؛ یعنی این امر اول چون راه و وسیلهی رسیدن به آن امر دوم میباشد، ارزش پیدا کرده است. باید گفت که بیشتر امور، چه مادی و چه معنوی، ارزش و فایدهشان بالغیر است و در چنین اموری، این سؤال، سؤال معقولی است که )این امر چه فایده و ارزشی دارد؟( مثلا میتوان پرسید: غذا خوردن چه فایدهای دارد؟، راست گفتن چه ارزشی دارد؟ و یا... معنی این گونه سؤالات این است که ما با انجام دادن این کارها، به چه هدف برتری میخواهیم برسیم. اما نکتهی مهم آن است که همهی ارزشها، از این سنخ نیستند و ارزشهای ذاتی نیز وجود دارند؛ یعنی اموری که خودشان فی نفسه مطلوب انسان هستند، نه این که انسان آنها را به خاطر هدف دیگری طلب کند.
اساسا اگر همهی ارزشها بالغیر بود، آن گاه هیچ چیزی ارزش نداشت؛
زیرا مشکل تسلسل پیش میآمد. مثلا اگر در پاسخ
الف )مثلا: غذا خوردن( چه فایدهای دارد؟
بگوییم:
فایدهاش ب )مثلا: قوت گرفتن( است.
و هنگام سؤال از فایدهی ب، بگوییم:
فایدهی ب، ج )مثلا: انجام دادن کارهای روزانه( است.
و همین طور، فایدهی ج هم د است و فایدهی د هم ه است و...؛ و این سلسله در هیچ جا متوقف نشود، آن گاه ارزش و فایدهی هیچ امری تثبیت نخواهد شد و هیچ امری ارزشی نخواهد داشت؛ زیرا معلوم نیست که ما این کارها را در نهایت برای چه هدفی انجام میدهیم.
با این مقدمه، معلوم میشود که یک سلسله از امور ارزش بالذات دارند؛ یعنی به خودی خود موضوعیت دارند و هدف نهایی ما هستند، نه این که وسیلهای برای رسیدن به هدفی دیگر باشند. مثلا )رسیدن به کمال مطلق( یکی از این ارزشهای ذاتی است؛ یعنی ما هر چیزی را که طلب میکنیم، برای این است که فکر میکنیم منفعتی برای ما دارد و وضع ما را بهتر میکند. اما این که )وضع ما باید بهتر شود(، یک ارزش ذاتی است و هدف جداگانهای ندارد.
با این توضیحات، معلوم میشود که در مورد ارزشهای ذاتی، سؤال از این که )این امر چه فایدهای دارد؟( جایی ندارد؛ زیرا ما در ذات خود دنبال آن رفتن و طلب کردن آن را بالضروره وجدان میکنیم. لذا در عین حال که همیشه درصددیم که وضعمان بهتر شود، اما هیچ گاه از خود نمیپرسیم که )بهترشدن وضعیت ما چه فایدهای دارد؟( و ارزش داشتن این را امری مسلم و واضح میدانیم.
تا این جا، کبرای قضیه آشکار شد؛ یعنی این که )هر چیزی که ارزش بالذات باشد، سؤال از فایده و هدف آن، سؤال نا به جایی است؛ زیرا خود آن امر، هدف نهایی میباشد و هدفی ماورای خود ندارد.(
اکنون به سراغ صغرای قضیه میرویم؛ یعنی اثبات کنیم که )حیات جاویدان همراه با تنعم ابدی داشتن، یک ارزش بالذات است.( برای اثبات این مطلب، بهترین کار این است که شخص را به درون خودش ارجاع دهیم. او و هر انسانی همواره از مرگ میگریزد و در واقع، بیشتر، اگر نگوییم همه، تلاشهای آدمی صرف این میشود که به زندگی خود ادامه دهد. (البته تلاشهای برخی فقط برای دوام بخشیدن به زندگی مادی است و برخی دیگر تداوم زندگی معنوی را نیز طلب میکنند، اما به هر حال هر دو برای تداوم حیات خود در تکاپو هستند. )
شاید اشکال شود که پس کسانی که خودکشی میکنند، چه طور؟ در این جا باید به این نکتهی مهم اشاره کرد که حیات همراه با تنعم ابدی ارزش بالذات دارد و آن کسی که خودکشی میکند، در حقیقت از این زندگی خسته شده است و این زندگی برایش قابل تحمل نیست. او در واقع با کشتن خود میخواهد این وضع را عوض کند و میپندارد که عدم این وضع بهتر از وجود این وضع است، نه این که مرگ و نیستی به طور مطلق بهتر از حیات و هستی است. (توجه شود که در این بحث ما )وجود زندگی جاوید( را اثبات عقلی نکردیم، بلکه طلب کردن زندگی جاویدان از سوی هر انسان را اثبات نمودیم و نشان دادیم که چنین زندگی همراه با تنعمی، مطلوب بالذات هر انسانی هست. البته این بحث اگر با )حکمت خدا( یا با برخی از مباحث )علیت غایی( ضمیمه شود، میتواند وجود زندگی جاوید را نیز اثبات کند که در حال حاضر هدف ما چنین نیست)
این پاسخ که بر اساس یک تحلیل عقلی انجام شد، احتمالا بالاتر از سطح درک عموم دانشآموزان میباشد، لذا بهتر است دبیران محترم این استدلالرا با چند مثال توضیح دهند و وارد اصطلاحات تخصصیای متن نشوند.
مثلا این مطلب را که )حیات جاویدان، ارزش بالذات دارد(، چنین نشان دهند که انسانها همگی در تلاشند تا حیات خود را حفظ کنند و سایر کارهایشان وقتی فایده دارد که حیاتی در کار باشد، پس ارزش حیات مادر همهی ارزشهاست.
به عنوان مثال، آدمی به طور مرتب خوبیهای برتر را طلب میکند و هر کسی که از وضع موجود ناراضی است، وضع بهتری را میخواهد که البته این ناشی از عظمت وجود آدمی است. پس این نامتناهی و بیپایان بودن طلب آدمی در جهت خیر و کمال، یک ارزش والاست و لازمهی این امر، جاودانگی طلبی انسان است؛ یعنی چون انسان برای رسیدن به خیر و کمال، به هیچ حدی راضی نمیشود، پس دلش میخواهد جاودانه زندگی کند تا به تمامی خیرات و کمالات دست یابد. به عبارت دیگر، لازمهی دنبال نامتناهی رفتن، زندگی جاویدان خواستن است)
- [سایر] «خلود»و مجازات ابدی و جاودان از آنِ چه کسانی است؟
- [سایر] درباره عمر جاودان خضر و الیاس توضیح دهید؟
- [سایر] در قرآن کریم آمده "کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ" که بر اساس آن انسان ها فانی هستند، ولی در جای دیگر داریم که یک بعد از وجود انسان روح است که بعد از مرگ به حیات ادامه می دهد. حال آیا انسان فانی است و روزی نابود می شود یا جاودان است و همیشه حیات دارد؟
- [سایر] آیا مؤمنی که مرتکب گناه کبیره شده است آنها هم در دوزخ جاودان هستند؟
- [سایر] آیا کسانی که غرق در گناهند هم در آتش دوزخ جاودان می مانند؟
- [سایر] وجود امام غائب چه فایدهای دارد؟
- [سایر] ابعاد تغییر نظام ارزشی جامعه چیست؟
- [سایر] آراستگی در ملاقات ها چه ارزشی دارد؟
- [سایر] نگهداری کبوتر در حیاط منزل چه فایدهای دارد؟
- [سایر] امام زمانی که غایب است، برای ما چه فایدهای دارد؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر با زنی که در عدّه طلاق است زنا کند باعث حرمت ابدی نمی شود لذا می تواند بعد از گذشت عده با او ازدواج کند هرچند احتیاط در ترک این ازدواج است و اگر با زنی که در عده است عقد کند (چه موقت چه دائم) هر چند این عقد باطل است ولی باعث حرمت ابدی می شود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کسی که از کسب و تجارت فایدهای برده، اگر مال دیگری هم دارد که خمس آن واجب نیست، میتواند مخارج سال خود را فقط از فایده کسب حساب کند.
- [آیت الله خوئی] کسی که از کسب و تجارت فایدهای برده، اگر مال دیگری هم دارد که خمس آن واجب نیست، میتواند مخارج سال خود را فقط از فاید کسبش حساب کند.
- [آیت الله سیستانی] کسی که از کسب و تجارت یا غیر آنها فائدهای برده ، اگر مال دیگری هم دارد که خمس آن واجب نیست ، میتواند مخارج سال خود را فقط از فائدهاش حساب کند .
- [آیت الله شبیری زنجانی] کسی که از کسب و تجارت فایدهای برده، اگر مال دیگری هم دارد که خمس آن واجب نیست، میتواند مخارج سال خود را فقط از فایده کسب حساب کند، اگر چه از مال دیگر برای مخارج خود صرف کرده باشد.
- [آیت الله اردبیلی] کسی که از کسب و تجارت فایدهای برده، اگر مال دیگری نیز داشته باشد که خُمس آن واجب نباشد، میتواند مخارج سال خود را فقط از فایده کسب حساب کند.
- [آیت الله بروجردی] کسی که از کسب و تجارت فایدهای برده، اگر مال دیگری هم دارد که خمس آن واجب نیست، میتواند مخارج سال خود را فقط از فایده کسب حساب کند.
- [آیت الله سیستانی] اگر شوهرِ زنی دختر شیر خواری را برای خود عقد کرده باشد ، چنانچه زن ، آن دختر شیر خوار را شیر دهد ، بنابر احتیاط واجب آن زن بر او حرام ابدی میشود ، و احتیاطاً باید او را طلاق دهد ، و هرگز با او ازدواج نکند ، و اگر شیر مربوط به خود او باشد ، دختر شیر خوار نیز بر او حرام ابدی میشود ، و اگر شیر از شوهر سابق باشد ، بنابر احتیاط عقد او باطل میشود .
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر زنی که در حال احرام است با مردی ازدواج کند، عقد او باطل است؛ هر چند آن مرد در حال احرام نباشد و چنانچه زن میدانسته که در حال احرام است و ازدواج بر او حرام است، این مرد بر او حرام ابدی میشود؛ هر چند هنوز دخول نکرده باشند والّا حرام ابدی نمیشود؛ هر چند دخول کرده باشند ولی احتیاط مستحبّ آن است که در صورت دخول دیگر با او ازدواج نکند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] زنای با زن شوهردار موجب حرمت ابدی نمیشود و همچنین اگر با زنی که در عدّه است زنا کند، آن زن بر او حرام ابدی نمیشود - خواه عدّه طلاق رجعی باشد یا طلاق بائن یا عدّه وفات یا عدّه متعه یا غیر آن - لذا بعد از عدّه میتواند با او ازدواج کند، البتّه اگر این کار در عدّه طلاق رجعی رخ داده احتیاط مستحبّ مؤکّد آن است که دیگر با این زن ازدواج ننماید.