چرا اهل سنت با ایجاد شبهه در ایمان به امام زمان، این عقیده مسلم شیعه را ردّ می‌کنند؟
گروهی از مردم تمایل دارند که دایماً حقایق روشن و عینی را منکر شوند، و کوشش می‌نمایند تا این انکار را بر اساس مسائل عقلانی و بااستدلال توجیه کنند، در حالی که حقیقتاً بدون هیچ گونه منطق است. تحلیل این حالت آن است که این گروه دارای عقده‌ی حقارت روان هستند و می‌کوشند برای انتقام از این حالت روانی، حقایق روشن و واضح را انکار و کتمان نمایند، و توجیهی که به آن متوسّل می شوند، چیزی نیست جز برای پوشش دادن به عقده‌ی حقارت خود. در اینجا گروه دیگری از مردم هستند که منافع آنان با باطل که به آن عقیده‌مندند، ارتباط تنگاتنگ دارد. و برای این که به منافع آنان لطمه وارد نیاید، حقایق را کتمان می‌نمایند. اما گروه سوّم از مردم که شاید انگیزه‌ای برای دفاع از مصالح شخصی خود ندارند، بلکه انگیزه‌ی آنان در انکار و نپذیرفتن حقایق متابعت و دنباله روی از پدران و اجداد خود است. اینان می‌کوشند با انکار این حقایق، کرامت و بزرگواری کاذب و پنداری پدران خود را، پاسداری نمایند! اکنون باید دید که جایگاه منکرین حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف در سه گروه مذکور در کجاست؟ تحقیقاً هر سه گروه مذکور، منکر ایمان به آن حضرت هستند و ایمان به او را نمی پذیرند. در این جا هر کس به آن حضرت کفر ورزد، چون دوستدار انکار و ردّ حقایق می‌باشد، به ویژه اگر این نوع از حقایق، مذهبی و دینی باشد، پس در کفر خود و کتمان حقایق از تمام مردم پابرجاتر است، با این که هیچ گونه عذر و دلیل قانع کننده‌ای برای این کتمان ندارد؛ لذا بی گمان این کتمان حقایق، برخاسته از بیماری روانی می‌باشد. در چنین شرایطی طبعاً، اقناع به هیچ حقیقتی ممکن نیست، حتّی وجود روز! چرا که آنان معرفت به آن دارند، لکن از روی لجاجت و عمد، انکار می نمایند! (و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند در حالی که در دل به آن یقین داشتند).(1) ( آن‌ها به آن ایمان نمی‌آورند تا عذاب دردناک را ببینند).(2) اما دلیل این که گروه دیگری ایمان به حضرت مهدی (عج) را نمی‌پذیرند، این است که منافع آنان به ایشان اجازه نمی‌دهد تا ایمان بیاورند و عادتاً آن‌ها به مجموعه‌ی شبهه‌ها معتقد و پایبند هستند و می‌کوشند با این پایبندی، نفی حقایق روشن را توجیه نمایند. گروه سوّم چندان تفاوتی با گروه دوّم در پایبندی به شبهات در توجیه انکار حقایق ندارند، لکن با آنان از این نظر متفاوت هستند که برای حفظ منافع خود، کار نمی کنند، بلکه انگیزه‌ی انکار حقایق تقلید کورکورانه از پدران خود و حفظ آبروی تخیّلی آنان می‌باشد. می‌توان اذعان نمود که بیشتر کسانی که ایمان به آن حضرت را نمی پذیرند، از گروه آخر هستند. آنان در منزلی چشم به جهان می‌گشایند که میراث صاحبان آن منزل، عدم پذیرش و ایمان به حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف می‌باشد. پس انگیزه و محرّک چنین افرادی، تحقیقاً همان تقلید است. بی گمان مَثَل این مردم مَثَل مشرکینی است که کفر خود را چنین توجیه می‌کردند: (اِنّا وَجَدنا آبائَنا عَلی آُمَّةٍ وَ اِنّا عَلی آثارِهِم مُقتَدُون(3)؛ ما پدران خود را بر آیین و عقایدی یافتیم و از آن‌ها پیروی خواهیم کرد). بنابراین ایمان به آن حضرت به سه چیز نیاز دارد: 1- آزادی از تعصّب و لجاحت ضدّ حقّ. 2- آزادی و رهایی از عصبیّت برای منافع شخصی. 3- آزادی اندیشه و اعتقاد از تعصّب و تقلید کورکورانه از پدران خویش. مجموعه‌ای از شبهات که این گروه برای نفی اعتقاد به حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف مطرح می‌کنند، عبارت است از: الف) می‌گویند: شما شیعه‌ها می‌گویید که حضرت مهدی در سال 255 ه.ق تولّد یافت و این بدین معنی است که تاکنون بیش از هزار و صد سال زندگی نموده است و این از نظر عقل به دور است، چرا که چگونه ممکن است شخصی به مدّت طولانی زیست کند؟ در جواب این شبهه می‌گوییم: 1- زندگی و عمر طولانی حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف بر اساس مشیّت و اراده خداوند است. آیا می‌گویید: خداوند سبحان قادر به که شخصی را بدین سان عمر طولانی دهد، نیست؟! 2- آیا اجماع مسلمین بر این نیست که (خضر) پیامبر تا به امروز زنده و در سلامت می‌باشد؟ و آیا اجماع مسلمین این گونه نیست که (دجّال) تا به امروز زنده است؟ بنابراین چرا به وجود و بقاء خضر پیامبر و دجّال ایمان دارید، امّا در مورد زنده بودن حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف شکّ و تردید به خود راه می‌دهید؟ آیا این، گونه‌ای از تضادّ و عصبیّت بر ضدّ حقّ نمی‌باشد؟ 3- قرآن کریم با صراحت اظهار می‌دارد که (نوح) علیه السلام در میان قوم خود به مدّت 950 سال زندگی نموده و هم چنین زنده بودن اصحاب کهف به مدّت 309 سال؛ با توجّه به این که آنان شبیه‌ترین چیز به مردگان بودند. پس چگونه در مورد حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف که زنده است شکّ و تردید به خود راه می‌دهید؟ 4- چنان که به تاریخ رجوع کنیم مشاهده می‌نماییم که مردانی در خود داشته که سال‌های سال و هزاران سال زندگی کردند. مثلاً تاریخ، پیرامون (نعمان) خاطر نشان می‌سازد که او هزار سال زندگی کرد، در حالی که موهای او سفید نشده و دندان‌هایش سالم بود و حتّی کمر او نیز خمیده نشده بود! هم چنین، نمونه‌های بسیاری از انسان‌ها وجود دارند که هزارها سال عمر کردند. (4) ب) می‌گویند: اسناد دینی و نص‌های تاریخی به صورت یقینی ثابت نشده است، بنابراین ما به وجود امام زمان ایمان نمی‌آوریم! در جواب این شبهه می‌گوییم: شما به یک حدیثی که از رسول الله صلّی الله علیه و آله وارد شده ایمان دارید، امّا به صد و هفت حدیثی که از طریق رجال مذاهب اربعه وارد شده، به اضافه‌ی صدها حدیث که علما در این باب نقل نموده اند، ایمان نمی آوردید؟! آیا این نوعی تناقض در عقیده نیست؟! شاید بگویید: ما روایات و اخبار وارده پیرامون آن حضرت را نقل ننموده‌ایم، بلکه تنها شیعه است که این احادیث را روایت می‌کنند! در جواب می‌گوییم: آیا یهود و براهمه و مسیحیان که نبوّت حضرت محمد صلّی الله علیه و آله را انکار می‌نمایند و معجزات آن حضرت را ردّ می‌کنند به بهانه‌ی این که معجزات آن حضرت را مشاهده ننموده اند، قابل قبول و درست است؟! واقعیّت آن است که احادیث وارده از طریق شیعه می‌باشد. به کتاب‌های خود مراجعه نمایید، آن چه را که ما می‌گوییم خواهید یافت. ج) می‌گویند: همانا شیعه است که به این احادیث ایمان دارند. بنابراین ما به اینها ایمان نخواهیم آورد! در جواب می‌گوییم: حقّاً که این یک بهانه‌ی عجیبی است. و ما نمی‌خواهیم این بهانه بر زبان آن‌ها جاری شود و یادآوری گردد. بلکه منشأ آن از خود آن‌ها می‌باشد. (غزالی) شافعی می‌گوید: (سنّت وارده در مورد قبور، مسطّح بودن قبر است... امّا چون شیعه به آن عمل می‌کنند، ما به دنبال آن رفتیم که قبرها منحنی باشد.)! چرا؟ و نیز می‌گوید: (حجّ تمتّع برتر از حجّ قران و افراد است، ولی چون شیعه‌ها آن را انجام می‌دهند، ما انجام نمی‌دهیم.)! چرا؟ (زمخشری) حنفی پیرامون گفتار خداوند سبحان که می فرماید:(هُوَالَّذی یُصَلّی عَلَیکُم وَ مَلائِکَتِه(5)؛ اوست خدایی که هم او و هم فرشتگان بر شما درود و رحمت می فرستند.) می‌گوید: (به مقتضای این آیه صلوات و درود بر برگزیدگان مسلمین می‌توان فرستاد، امّا چون شیعه برای خود، ائمّه و برگزیدگانی برگزیدند و بر آن‌ها درود فرستادند، ما این امر را منع کردیم.)! چرا؟ این چه منطق کژ و منحرفی است؟ این سخنان چه معنی دارند؟ آیا این از خیانت به حقّ نیست که انسان حقایق روشن و بدیهی را به بهانه‌ی این که مذاهب دیگر بدان ایمان دارند و عمل می‌کنند، انکار و ردّ نماید؟ آیا این جهل است، یا تجاهل؟ یا تعصّب بر ضدّ تشیّع؟ و یا نوعی از بلاهت و حماقت است. د) می‌گویند: در مواردی به نام حضرت مهدی، انقلاب‌ها و حرکت‌هایی آتشین صورت گرفته است، از این رو این عقیده باطل است. در جواب می‌گوییم: گناه عقیده‌ی مهدویّت چیست، اگر برخی در راه مصالح شخصی خود از آن سوء استفاده می‌نمایند؟ و آیا منطقی است که گناه این انقلاب‌هایی که این عقیده‌ی صائب و پاک را دست‌آویزی برای خود قرار داده اند به گردن عقیده بیندازیم؟! چنان که اشخاصی یافت شوند، دروغین و مزوّرانه ادّعا نمایند که ( امام مهدی) هستند، آیا این مسأله موجب می‌گردد که درباره‌ی عقیده‌ی مهدویّت دچار تردید شویم؟ چنان که این منطق کژ را بپذیریم، معنی آن این خواهد شد که العیاذ بالله حتّی در وجود خدا نیز تردید پیدا کنیم، چرا که در موارد متعدّدی برخی از مردم به دروغ ادّعای خدایی نمودند، از این رو باید بگوییم که خدا موجود نیست؟! هم چنین نبوّت را نیز باید انکار نمود، چرا که در موارد متعدّد، اشخاصی دعوی نبوّت نمودند، در حالی که دروغ و ناصواب می‌گفتند. بنابراین آیا نبوّت باطل است؟! آیا این منطق مقرون به سداد و صواب است؟ در حقیقت، کسانی که وجود آن حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف را انکار می‌کنند، و یا کسانی که اصل مهدویّت را ردّ می‌نمایند، از سه موضع گیری و جایگاه حرکت می‌کنند: 1- جهل نسبت به عقیده‌ی حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف. 2- تعصّب بر ضدّ حق. 3- پیروری و تقلید کورکورانه از آباء و اجداد خود. از این رو، برای این که آنان به این عقیده اسلامی ایمان آورند، ناچار باید از جهل و تعصّب و تقیلد کورکورانه، رها شوند. پی‌نوشت‌ها: 1- سوره نمل، آیه 14. 2- سوره شعراء، آیه 201. 3- سوره زخرف، آیه 23. 4- به کتاب تصنیف شده (ابوحاتم سجستانی) در احوال کسانی که عمر طولانی داشتند، مراجعه نمایید. 5- سوره احزاب، آیه 43. منبع: کتاب تمدن در عصر ظهور مهدی (عج)، عباس المدّرسی، ترجمه و نگارش: لطیف راشدی، صص 51 - 60.
عنوان سوال:

چرا اهل سنت با ایجاد شبهه در ایمان به امام زمان، این عقیده مسلم شیعه را ردّ می‌کنند؟


پاسخ:

گروهی از مردم تمایل دارند که دایماً حقایق روشن و عینی را منکر شوند، و کوشش می‌نمایند تا این انکار را بر اساس مسائل عقلانی و بااستدلال توجیه کنند، در حالی که حقیقتاً بدون هیچ گونه منطق است. تحلیل این حالت آن است که این گروه دارای عقده‌ی حقارت روان هستند و می‌کوشند برای انتقام از این حالت روانی، حقایق روشن و واضح را انکار و کتمان نمایند، و توجیهی که به آن متوسّل می شوند، چیزی نیست جز برای پوشش دادن به عقده‌ی حقارت خود. در اینجا گروه دیگری از مردم هستند که منافع آنان با باطل که به آن عقیده‌مندند، ارتباط تنگاتنگ دارد. و برای این که به منافع آنان لطمه وارد نیاید، حقایق را کتمان می‌نمایند. اما گروه سوّم از مردم که شاید انگیزه‌ای برای دفاع از مصالح شخصی خود ندارند، بلکه انگیزه‌ی آنان در انکار و نپذیرفتن حقایق متابعت و دنباله روی از پدران و اجداد خود است. اینان می‌کوشند با انکار این حقایق، کرامت و بزرگواری کاذب و پنداری پدران خود را، پاسداری نمایند! اکنون باید دید که جایگاه منکرین حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف در سه گروه مذکور در کجاست؟ تحقیقاً هر سه گروه مذکور، منکر ایمان به آن حضرت هستند و ایمان به او را نمی پذیرند. در این جا هر کس به آن حضرت کفر ورزد، چون دوستدار انکار و ردّ حقایق می‌باشد، به ویژه اگر این نوع از حقایق، مذهبی و دینی باشد، پس در کفر خود و کتمان حقایق از تمام مردم پابرجاتر است، با این که هیچ گونه عذر و دلیل قانع کننده‌ای برای این کتمان ندارد؛ لذا بی گمان این کتمان حقایق، برخاسته از بیماری روانی می‌باشد. در چنین شرایطی طبعاً، اقناع به هیچ حقیقتی ممکن نیست، حتّی وجود روز! چرا که آنان معرفت به آن دارند، لکن از روی لجاجت و عمد، انکار می نمایند!
(و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند در حالی که در دل به آن یقین داشتند).(1)
( آن‌ها به آن ایمان نمی‌آورند تا عذاب دردناک را ببینند).(2)
اما دلیل این که گروه دیگری ایمان به حضرت مهدی (عج) را نمی‌پذیرند، این است که منافع آنان به ایشان اجازه نمی‌دهد تا ایمان بیاورند و عادتاً آن‌ها به مجموعه‌ی شبهه‌ها معتقد و پایبند هستند و می‌کوشند با این پایبندی، نفی حقایق روشن را توجیه نمایند. گروه سوّم چندان تفاوتی با گروه دوّم در پایبندی به شبهات در توجیه انکار حقایق ندارند، لکن با آنان از این نظر متفاوت هستند که برای حفظ منافع خود، کار نمی کنند، بلکه انگیزه‌ی انکار حقایق تقلید کورکورانه از پدران خود و حفظ آبروی تخیّلی آنان می‌باشد. می‌توان اذعان نمود که بیشتر کسانی که ایمان به آن حضرت را نمی پذیرند، از گروه آخر هستند. آنان در منزلی چشم به جهان می‌گشایند که میراث صاحبان آن منزل، عدم پذیرش و ایمان به حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف می‌باشد. پس انگیزه و محرّک چنین افرادی، تحقیقاً همان تقلید است. بی گمان مَثَل این مردم مَثَل مشرکینی است که کفر خود را چنین توجیه می‌کردند: (اِنّا وَجَدنا آبائَنا عَلی آُمَّةٍ وَ اِنّا عَلی آثارِهِم مُقتَدُون(3)؛ ما پدران خود را بر آیین و عقایدی یافتیم و از آن‌ها پیروی خواهیم کرد).
بنابراین ایمان به آن حضرت به سه چیز نیاز دارد:
1- آزادی از تعصّب و لجاحت ضدّ حقّ.
2- آزادی و رهایی از عصبیّت برای منافع شخصی.
3- آزادی اندیشه و اعتقاد از تعصّب و تقلید کورکورانه از پدران خویش.

مجموعه‌ای از شبهات که این گروه برای نفی اعتقاد به حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف مطرح می‌کنند، عبارت است از:

الف) می‌گویند: شما شیعه‌ها می‌گویید که حضرت مهدی در سال 255 ه.ق تولّد یافت و این بدین معنی است که تاکنون بیش از هزار و صد سال زندگی نموده است و این از نظر عقل به دور است، چرا که چگونه ممکن است شخصی به مدّت طولانی زیست کند؟

در جواب این شبهه می‌گوییم:
1- زندگی و عمر طولانی حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف بر اساس مشیّت و اراده خداوند است. آیا می‌گویید: خداوند سبحان قادر به که شخصی را بدین سان عمر طولانی دهد، نیست؟!
2- آیا اجماع مسلمین بر این نیست که (خضر) پیامبر تا به امروز زنده و در سلامت می‌باشد؟ و آیا اجماع مسلمین این گونه نیست که (دجّال) تا به امروز زنده است؟ بنابراین چرا به وجود و بقاء خضر پیامبر و دجّال ایمان دارید، امّا در مورد زنده بودن حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف شکّ و تردید به خود راه می‌دهید؟ آیا این، گونه‌ای از تضادّ و عصبیّت بر ضدّ حقّ نمی‌باشد؟
3- قرآن کریم با صراحت اظهار می‌دارد که (نوح) علیه السلام در میان قوم خود به مدّت 950 سال زندگی نموده و هم چنین زنده بودن اصحاب کهف به مدّت 309 سال؛ با توجّه به این که آنان شبیه‌ترین چیز به مردگان بودند. پس چگونه در مورد حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف که زنده است شکّ و تردید به خود راه می‌دهید؟
4- چنان که به تاریخ رجوع کنیم مشاهده می‌نماییم که مردانی در خود داشته که سال‌های سال و هزاران سال زندگی کردند. مثلاً تاریخ، پیرامون (نعمان) خاطر نشان می‌سازد که او هزار سال زندگی کرد، در حالی که موهای او سفید نشده و دندان‌هایش سالم بود و حتّی کمر او نیز خمیده نشده بود! هم چنین، نمونه‌های بسیاری از انسان‌ها وجود دارند که هزارها سال عمر کردند. (4)

ب) می‌گویند: اسناد دینی و نص‌های تاریخی به صورت یقینی ثابت نشده است، بنابراین ما به وجود امام زمان ایمان نمی‌آوریم!

در جواب این شبهه می‌گوییم:
شما به یک حدیثی که از رسول الله صلّی الله علیه و آله وارد شده ایمان دارید، امّا به صد و هفت حدیثی که از طریق رجال مذاهب اربعه وارد شده، به اضافه‌ی صدها حدیث که علما در این باب نقل نموده اند، ایمان نمی آوردید؟! آیا این نوعی تناقض در عقیده نیست؟!

شاید بگویید: ما روایات و اخبار وارده پیرامون آن حضرت را نقل ننموده‌ایم، بلکه تنها شیعه است که این احادیث را روایت می‌کنند!

در جواب می‌گوییم:
آیا یهود و براهمه و مسیحیان که نبوّت حضرت محمد صلّی الله علیه و آله را انکار می‌نمایند و معجزات آن حضرت را ردّ می‌کنند به بهانه‌ی این که معجزات آن حضرت را مشاهده ننموده اند، قابل قبول و درست است؟!
واقعیّت آن است که احادیث وارده از طریق شیعه می‌باشد. به کتاب‌های خود مراجعه نمایید، آن چه را که ما می‌گوییم خواهید یافت.

ج) می‌گویند: همانا شیعه است که به این احادیث ایمان دارند. بنابراین ما به اینها ایمان نخواهیم آورد!

در جواب می‌گوییم:
حقّاً که این یک بهانه‌ی عجیبی است. و ما نمی‌خواهیم این بهانه بر زبان آن‌ها جاری شود و یادآوری گردد. بلکه منشأ آن از خود آن‌ها می‌باشد.
(غزالی) شافعی می‌گوید: (سنّت وارده در مورد قبور، مسطّح بودن قبر است... امّا چون شیعه به آن عمل می‌کنند، ما به دنبال آن رفتیم که قبرها منحنی باشد.)! چرا؟ و نیز می‌گوید: (حجّ تمتّع برتر از حجّ قران و افراد است، ولی چون شیعه‌ها آن را انجام می‌دهند، ما انجام نمی‌دهیم.)! چرا؟
(زمخشری) حنفی پیرامون گفتار خداوند سبحان که می فرماید:(هُوَالَّذی یُصَلّی عَلَیکُم وَ مَلائِکَتِه(5)؛ اوست خدایی که هم او و هم فرشتگان بر شما درود و رحمت می فرستند.) می‌گوید: (به مقتضای این آیه صلوات و درود بر برگزیدگان مسلمین می‌توان فرستاد، امّا چون شیعه برای خود، ائمّه و برگزیدگانی برگزیدند و بر آن‌ها درود فرستادند، ما این امر را منع کردیم.)! چرا؟
این چه منطق کژ و منحرفی است؟ این سخنان چه معنی دارند؟ آیا این از خیانت به حقّ نیست که انسان حقایق روشن و بدیهی را به بهانه‌ی این که مذاهب دیگر بدان ایمان دارند و عمل می‌کنند، انکار و ردّ نماید؟ آیا این جهل است، یا تجاهل؟ یا تعصّب بر ضدّ تشیّع؟ و یا نوعی از بلاهت و حماقت است.

د) می‌گویند: در مواردی به نام حضرت مهدی، انقلاب‌ها و حرکت‌هایی آتشین صورت گرفته است، از این رو این عقیده باطل است.

در جواب می‌گوییم:
گناه عقیده‌ی مهدویّت چیست، اگر برخی در راه مصالح شخصی خود از آن سوء استفاده می‌نمایند؟ و آیا منطقی است که گناه این انقلاب‌هایی که این عقیده‌ی صائب و پاک را دست‌آویزی برای خود قرار داده اند به گردن عقیده بیندازیم؟! چنان که اشخاصی یافت شوند، دروغین و مزوّرانه ادّعا نمایند که ( امام مهدی) هستند، آیا این مسأله موجب می‌گردد که درباره‌ی عقیده‌ی مهدویّت دچار تردید شویم؟ چنان که این منطق کژ را بپذیریم، معنی آن این خواهد شد که العیاذ بالله حتّی در وجود خدا نیز تردید پیدا کنیم، چرا که در موارد متعدّدی برخی از مردم به دروغ ادّعای خدایی نمودند، از این رو باید بگوییم که خدا موجود نیست؟! هم چنین نبوّت را نیز باید انکار نمود، چرا که در موارد متعدّد، اشخاصی دعوی نبوّت نمودند، در حالی که دروغ و ناصواب می‌گفتند. بنابراین آیا نبوّت باطل است؟! آیا این منطق مقرون به سداد و صواب است؟

در حقیقت، کسانی که وجود آن حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف را انکار می‌کنند، و یا کسانی که اصل مهدویّت را ردّ می‌نمایند، از سه موضع گیری و جایگاه حرکت می‌کنند:
1- جهل نسبت به عقیده‌ی حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف.
2- تعصّب بر ضدّ حق.
3- پیروری و تقلید کورکورانه از آباء و اجداد خود.
از این رو، برای این که آنان به این عقیده اسلامی ایمان آورند، ناچار باید از جهل و تعصّب و تقیلد کورکورانه، رها شوند.

پی‌نوشت‌ها:
1- سوره نمل، آیه 14.
2- سوره شعراء، آیه 201.
3- سوره زخرف، آیه 23.
4- به کتاب تصنیف شده (ابوحاتم سجستانی) در احوال کسانی که عمر طولانی داشتند، مراجعه نمایید.
5- سوره احزاب، آیه 43.

منبع: کتاب تمدن در عصر ظهور مهدی (عج)، عباس المدّرسی، ترجمه و نگارش: لطیف راشدی، صص 51 - 60.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین