با آغاز امامت حضرت ولی عصر (عج) یعنی از سال 260 ه غیبت صغرای امام آغاز میگردد.[1] در این دوره حضرت چهار نفر از علمای پارسا و بزرگان شیعه را به ترتیب به عنوان نایبان خاص خویش در میان مردم مشخص فرمودند که نوّاب اربعه نامیده شدهاند؛ این چهار نفر عبارتند از: 1. ابوعمرو عثمان بن سعید عَمری؛ 2. ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمری؛ 3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی؛ 4. ابوالحسن علی بن محمد سمری، چند روز پیش از وفات چهارمین نایب خاص امام یعنی علی بن محمد سمری توقیعی از ناحیة امام (عج) به این مضمون صادر شد: (بسم الله الرحمن الرحیم، ای علی بن محمد سمری! خداوند در سوگ فقدان تو پاداشی بزرگ به برادرانت عطا کند تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت، کارهایت را مرتّب کن و هیچ کس را به جانشینی مگمار. دوران غیبت کامل (کبری) فرا رسیده است و من جز با اجازة خداوند متعال ظهور نخواهم کرد و ظهور من پس از مدتی طولانی و قساوت دلها و پر شدن زمین از ستم خواهد بود...)[2] با فرا رسیدن دوران غیبت کبری علمای واجد شرایط نیابت عامه را دارا هستند، به این صورت که ائمه علیهم السّلام شرایط و ضوابطی کلی را بیان کردهاند تا در طول زمان فرد یا افرادی که آن ضابطهها بر آنان تطبیق میکند به عنوان نایب عام امام شناخته شوند. در ارتباط با این که علماء و فقهاء چگونه نایب عام امام زمان (عج) هستند، به روایاتی تمسک شده است که به برخی از آنها اشاره میشود: 1. مقبولة عمر بن حنظله: عمر به حنظله میگوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم: اگر بین دو نفر از شیعیان بر سر قرض یا ارث اختلافی پیش آمد، آیا جایز است که به حکومت و قضات (وقت) مراجعه کنند؟ امام فرمودند: هر کس در مورد حق یا باطل به آنان مراجعه کند در حقیقت به طاغوت[3] مراجعه کرده است و هر چه را به حکم آنان بگیرد، به طور حرام گرفته است، هر چند حق ثابت او باشد، زیرا آن را به حکم طاغوت گرفته که خداوند امر کرده به او کفر ورزند و انکار کنند. چنان که میفرماید: میخواهند طاغوت را به داوری بطلبند در حالی که به آنان دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند.[4] پرسیدم: پس چه باید بکنند؟ حضرت فرمود: بایدنگاه کنند ببینند چه کسی از شما حدیث ما را روایت نموده و در حلال و حرام ما نظر افکنده و صاحب نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است، او را به عنوان حاکم و صاحب رأی بپذیرند، زیرا من او را حاکم بر شما قرار دادم، اگر او بر اساس حکم ما، حکم نماید و کسی از او نپذیرد، حکم خدا را سبک شمرده و ما را رد کرده است و کسی که ما رد کند، خدا را رد کرده است و این به منزلة شرک ورزیدن به خدای متعال است...)[5] 2. دلیل دیگر بر اثبات نیابت برای فقهاء توقیع شریف و رفیعی است که امام عصر (عج) به دومین نایب خاص محمد بن عثمان عَمْری در پاسخ از سؤالات اسحاق بن یعقوب نوشتند. اسحاق بن یعقوب میگوید: از نایب امام خواستم نامهام را به پیشگاه امام عصر (عج) برساند. در آن نامه مسائل مشکلی را که داشتم پرسیده بودم و امام با خط خود جواب نوشته بود، از جملة سؤالاتم این بود که در پیش آمدها در عصر غیبت به چه کسی مراجعه کنم؟ در پاسخ مرقوم فرموده بودند: و امّا در حوادثی که رخ میدهد به راویان حدیث ما مراجعه کنید، آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر راویان حدیث هستم)[6]. بیشک مقصود از راویان حدیث کسانی نیستند که تنها نقل حدیث کرده و مجتهد در فهم نباشند، زیرا اگر این معنی منظور باشد مراجعه به حدیث است نه راویان حدیث، نیز روشن است که هر کسی نمیتواند از احادیث، وظایف مردم را در حوادث واقعه بشناسد، بلکه باید قوة اجتهاد و استنباط داشته باشد. بنابراین امام عصر (عج) در این حدیث مردم را در حوادث و رخدادهایی که برای آنان پیش میآید به فقها و مجتهدان ارجاع داده است. 3. شیخ صدوق در کتابهای خود با سندهای گوناگون نقل کردهاند که حضرت علی علیه السّلام از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله روایت کردهاند: بار خدایا بر جانشینان من رحمت فرست. از حضرت پرسیدند: جانشینان شما کیستند؟ فرمود: کسانی که پس از من گفتارها و روش مرا بازگو میکنند).[7] اطلاق واژة خلافت، دلالت بر حکومت و ولایت فقیه دارد، به دیگر سخن این واژه در حدیث بدون هیچ قیدی آمده، که نتیجه میگیریم فقها در همة مواردی که احتمال خلافت و جانشینی از پیامبر صلّی الله علیه و آله میرود جانشین ایشانند، پس دارای ولایت مطلقه هستند.[8] به ذکر این سه روایت اکتفا کرده و نظر برخی از بزرگان را پیرامون این روایات ذکر میکنیم: محقق نراقی پس از نقل روایات یاد شده و سایر روایات میفرمایند: هر آن چه برای پیامبر و امام از شؤون ولایت ثابت شده، برای فقهای دارای شرایط نیز ثابت است. ایشان برای توضیح بیشتر میفرمایند: اگر حاکمی در ناحیهای باشد و بخواهد به ناحیهای دیگر سفر کند و نسبت به شخصی بگوید؛ فلانی جانشین من است، به منزلة من است، امین من، عهدهدار رعیت من، حاکم از سوی من، حجت من بر شما، مرجع رسیدگی به همة حوادث نوپیدای شما و امور و احکام شما به دست اوست، آیا در این صورت برای کسی تردیدی باقی میماند که همة آن چه برای حاکم این ناحیه و سرزمین بوده، برای او نیز هست، مگر آن چه خود به روشنی استثنا کرده باشد؟! من گمان نمیکنم کسی در این مورد تردید و شک و شبههای داشته باشد.[9] شیخ انصاری میفرمایند: (اگر فقیه در روزگار غیبت درخواست زکات کند، برابر دلیلهای نیابت عامه پرداخت زکات به او واجب است. زیرا همان گونه که در روایت مقبولة ابن حنظله و توقیع شریف امام عصر (عج) آمده نپرداختن به فقیه رد خواستة اوست و کسی که خواستة او را رد کند خدا را رد کرده است.[10]) شیخ هم چنین در کتاب القضا از مقبوله و توقیع، ولایت مطلقه فقها را استفاده کردهاند: وقتی که امام وجوب رضایت به حکم قضایی او را به حاکم مطلق و حجت مطلق بودن فقیه مستند و معلّل میسازد استفاده میشود حکم او در مورد قضایی و حوادث از فروع حکومت مطلقه و حجیت عامهاش بوده و اختصاص به امور قضایی ندارد).[11] شیخ مفید (ره) میگوید: دلیل ولایت فقیهان بر امور یاد شده روایاتی است که از ائمه علیهم السّلام به ما رسیده و آشنایان به اخبار آنها را صحیح انگاشتهاند.[12] محقق کرکی نیز به مقبولة عمر بن حنظله و روایت ابی خدیجه و به چند روایت دیگر استدلال کرده است).[13] محقق اردبیلی نیز پس از استدلال به دلیل عقلی و اجماع به روایات استناد کرده است و ولایت فقهای دارای شرایط را در روز گار غیبت به اثبات میرساند و چنین نتیجه میگیرد: ظاهر این اخبار دلالت میکند بر این که هر کسی که متصف به شرایط باشد منصوب از جانب ائمه علیهم السّلام است و حکم او در مسائل حکم ائمه علیهم السّلام را دارد).[14] میرزای قمی نیز در بیان ادلة ولایت فقیه مینویسد: دلیل ولایت حاکم... عموم نیابتی است که از روایات مثل مقبوله عمر بن حنظله و غیر آن فهمیده میشود. دوم چنین عموم در العلماء ورثة الانبیاء و عموم (علماء امتی کأنبیاء بنی اسرائیل) و شکی نیست که برای انبیاء این نوع ولایت ثابت بود.)[15] امام خمینی (ره) نیز مباحث گسترده و مهمی را در رابطه با این روایات و نیابت عامه فقهاء در دو کتاب ولایت فقیه[16] و کتاب البیع بیان فرمودهاند. امام خمینی (ره) در کتاب البیع پس از اثبات ضرورت حکومت اسلامی در عصر غیبت با استناد به ادلة عقلی و نقلی موضوع ولایت فقیه را مطرح میکنند و در رابطه با ولایت عامة فقیه میفرمایند: (همانا برای فقیه است همة آن چه برای امام معصوم علیهم السّلام است مگر در مواردی که دلیل داشته باشیم آن مورد برای معصوم ثابت است و به جهت ولایت و سلطنت او نیست بلکه ثبوت آن حق به خاطر جهات شخصی است و اختصاص به معصوم دارد، یا دلیلی دلالت کند بر این که فلان چیز اگر چه از شئون حکومت و سلطنت است لکن اختصاص به امام علیه السّلام دارد و به دیگران نمیرسد).[17] لازم به ذکر است تمامی کسانی که نیابت عامه را برای فقها ثابت میکنند فقط به روایات اکتفا نکرده و به ادله دیگری مثل اجماع عقل، اولویت قطعیه در برابر امور حسبی و... نیز تمسک کردهاند. به خصوص حضرت امام خمینی (ره) برای دلیل عقلی اهمیت فوق العادهای قائل هستند و در واقع دیگر ادله را به عنوان تأییدی بر دلیل عقلی میدانند.[18] سؤال کنندة محترم در ادامة سؤال خویش چگونگی نیابت مقام معظم رهبری را خواستار شدهاند؛ برای روشن شدن پاسخ به مقدمهای اشاره میکنیم: (ذوق عقلایی) مبنای زندگی اجتماعی در تمام شئون مردم است، زیرا هیچ کس در تمام شئون زندگی خود صاحب نظر نیست. و در بخشی از شئون زندگی از دیگران تقلید و به دستور آنها عمل میکند نظیر مراجعه بیمار به پزشک، پس اساس زندگی اجتماعی و عقلایی مردم بر این اصل استوار است و اگر این اصل نباشد، نظام اجتماعی مختل میشود. در مورد شناسایی فقیه و رهبر نیز از طرف شارع مقدس (فقیه اصلح) تعیین شده است، امّا از آن رو که مردم از فقاهت و شرایط ولی فقیه چیزی نمیدانند و یا نمیتوانند آن را احراز کنند، با ذوق عقلایی خود به خبره رجوع میکنند، پس از تبیین ضرورت مراجعه به خبره باید گفت: نظام آن در کشور ما به این صورت است که شورای نگهبان صلاحیت داوطلبان واجد شرایط را تأیید و مردم آنان را انتخاب میکنند. کسانی که از آرای بیشتری برخوردار شوند به عضویت مجلس خبرگان پذیرفته میشوند و آنان با بررسیهای مسئولانه کسی را که با احزار شرایط لازم برای رهبری جامعه اسلامی از دیگران شایستهتر است شناسایی و به مردم معرفی میکنند. و این همان کاری است که پس از رحلت حضرت امام (ره) دربارة مقام معظم رهبری (مدظله) صورت گرفت. خلاصه آن که: مبنای فقهی تعیین رهبر همان سیرة عقل است که معمولا مردم برای رجوع به متخصص اصلح و اعلم، از خبرگان و کارشناسان سؤال میکنند و برای این سیره مؤیدات فراوانی از ادلة شرعی و سیرة متشرعین وجود دارد.[19] در پایان جهت توضیح بیشتر به اجمال وظایف مجلس خبرگان را ذکر میکنیم: همان گونه که بیان شد وظیفه اصلی خبرگان تعیین رهبر یا عزل وی است، یعنی اگر رهبری به دلیل کهولت سن یا حوادث دیگر، نتواند وظایف خود را به خوبی انجام دهد یا به فراموشی مبتلا شود یا این که صلاحیت اخلاقی خود را از دست بدهد، در این صورت باید خبرگان او را عزل کنند. البته اگر رهبر عدالت و تقوا یا سایر شرایط خود را از دست بدهد خود به خود عزل میشود. امّا تشخیص این مورد و اعلام آن به وسیلة خبرگان است که مقام رسمی میباشد. دیگر وظیفة خبرگان، نظارت بر کارهای رهبر است تا کار به عزل وی کشیده نشود. مجلس خبرگان با تعیین (هیأت تحقیق) کار کنترل و نظارت را انجام میدهد. از دیگر وظایف خبرگان آن است که با تشکیل کمیسیونی به مطالعه دقیق و جدی افرادی که میتوانند ولایت مسلمین را به عهده بگیرد میپردازد تا همیشه افرادی را که شرایط تصدی ولایت را دارند شناسایی شده باشند و در صورتی که رهبر از دنیا رفت و یا به خاطر فقدان شرایط از مقام خود برکنار شد سریعاً از بین افراد شناسایی شده اصلح را برای رهبری معرفی کنند.[20] برای مطالعه بیشتر میتوانید به منابع ذیل مراجعه فرمائید: 1. ولایت و فقاهت، آیت الله جوادی آملی؛ 2. ولایت فقیه، آیت الله معرفت؛ 3. کشف الاسرار، حضرت امام خمینی؛ 4. ولایت فقیه، آیت الله مصباح یزدی. 5. پرسشها و پاسخها، آیت الله مصباح یزدی؛ 6. حکومت دینی، احمد واعظی؛ 7. خاطرات و حکایتها، از موسسه قدر ولایت؛ 8. خورشید رهبری، موسسه قدر ولایت؛ 9. زندگینامه مقام معظم رهبری؛ 10 . فرزند کوثر، انتشارات سروش و مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما. 11. ویژه نامه نمایشگاه آب،آیینه و آفتاب. امیرالمؤمنین علی علیه السّلام : اندیشیدن همانند دیدن نیست، زیرا گاهی چشمها دروغ مینمایاند، اما آن کس که از عقل نصیحت خواهد به او خیانت نمیکند. (نهجالبلاغه حکمت 281) ---------------------------------------------- [1] . برخی دیگر از بزرگان نظیر شیخ مفید آغاز غیبت صغری را از سال تولد آن حضرت حساب کردهاند، طبعاً نظریة ایشان از این لحاظ بوده که حضرت در زمان حیات پدر نیز حضورو معاشرت چندانی نداشته و از نظر کلی غایب محسوب میشده است. رک: الارشاد، ج 2 ص 340، ناشر المؤتمر للشیخ المفید، 1413 ه .ق. [2] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 51، ص 361، موسسه الوفا بیروت، 1404 هجری قمری. [3] . طاغوت کسی است که برخلاف حق حکومت کند، یعنی حکومت کسانی که بر اساس موازین اسلامی سزاوار آن مقام نباشند. [4] . نساء، 60؛ یریدون أن یتحاکحوا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به. [5] . شیخ کلینی، کافی، ج 1، ص 67 68، باب الرّد الی الکتاب و السنه، ح 10، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365، و نیز وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 1، ص 34، ح 51، آل البیت، قم، 1409 ق و ج 27. ص 136 137. [6] . شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 27، ص 140، ش 33424؛ بحار الانوار، ج 2، ص 90، باب 14، ح 13 و ج 53؛ بحار الانوار، صص 180 181، ح 10، از باب 31. [7] . مزینانی، محمد صادق، اندیشههای سیاسی محقق نراقی، صص 241 242، نشر دبیرخانه مجلس خبرگان. 1381، نقل از : المکاسب، شیخ انصاری، ص 154. [8] . شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 420، مؤسسه النشر الاسلامی، قم 1413، و... [9] . مزینانی، محمد صادق، پیشین، ص 232. از کتاب،الزکاة، شیخ انصاری، ص 356. [10] . همان، ص 233، نقل از کتاب القضا و الشهادات، شیخ انصاری، ص 49. [11] . همان، ص 234، نقل از المقنعه، ص 811. [12] . همان نقل از: رسائل، ج 1، ص 142 و 168؛ حاشیه بر شرایع، ص 167، نسخه خطی کتابخانه آیت الله مرعشی، به شماره 6584. [13] . همان، نقل از مجمع الفائدة و البرهان، ج 12، صص 7 تا 16، و ص 28؛ و ج 8، ص 160. [14] . [15] . همان، ص 235، نقل از جامع الشتاف، ج 2، ص 465. [16] . کتاب ولایت فقیه امام خمینی توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، به چاپ رسیده است، 1373 ش. [17] . مجموعه مقالات کنگره فاضلین نراقی، ج 2، بررسی مقایسهای ولایت فقیه از دیدگاه فاضل نراقی و امام خمینی (ره)، محمد باوی،ص 422، نقل از کتاب البیع، امام خمینی، ج 2، ص 664. [18] . همان. [19] . مصباح، محمد تقی، پرسشها و پاسخها، ج 2، ص 51 و 52. [20] . همان، ص 54 55. ( اندیشه قم )
تحقیقی در رابطه با نائبان عام امام زمان (عج) از اولین نائب تا حضرت آیت الله خامنهای (مد ظله) که چگونه به نیابت رسیدهاند؟
با آغاز امامت حضرت ولی عصر (عج) یعنی از سال 260 ه غیبت صغرای امام آغاز میگردد.[1] در این دوره حضرت چهار نفر از علمای پارسا و بزرگان شیعه را به ترتیب به عنوان نایبان خاص خویش در میان مردم مشخص فرمودند که نوّاب اربعه نامیده شدهاند؛ این چهار نفر عبارتند از:
1. ابوعمرو عثمان بن سعید عَمری؛ 2. ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمری؛ 3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی؛ 4. ابوالحسن علی بن محمد سمری، چند روز پیش از وفات چهارمین نایب خاص امام یعنی علی بن محمد سمری توقیعی از ناحیة امام (عج) به این مضمون صادر شد:
(بسم الله الرحمن الرحیم، ای علی بن محمد سمری! خداوند در سوگ فقدان تو پاداشی بزرگ به برادرانت عطا کند تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت، کارهایت را مرتّب کن و هیچ کس را به جانشینی مگمار. دوران غیبت کامل (کبری) فرا رسیده است و من جز با اجازة خداوند متعال ظهور نخواهم کرد و ظهور من پس از مدتی طولانی و قساوت دلها و پر شدن زمین از ستم خواهد بود...)[2]
با فرا رسیدن دوران غیبت کبری علمای واجد شرایط نیابت عامه را دارا هستند، به این صورت که ائمه علیهم السّلام شرایط و ضوابطی کلی را بیان کردهاند تا در طول زمان فرد یا افرادی که آن ضابطهها بر آنان تطبیق میکند به عنوان نایب عام امام شناخته شوند. در ارتباط با این که علماء و فقهاء چگونه نایب عام امام زمان (عج) هستند، به روایاتی تمسک شده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. مقبولة عمر بن حنظله: عمر به حنظله میگوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم: اگر بین دو نفر از شیعیان بر سر قرض یا ارث اختلافی پیش آمد، آیا جایز است که به حکومت و قضات (وقت) مراجعه کنند؟ امام فرمودند: هر کس در مورد حق یا باطل به آنان مراجعه کند در حقیقت به طاغوت[3] مراجعه کرده است و هر چه را به حکم آنان بگیرد، به طور حرام گرفته است، هر چند حق ثابت او باشد، زیرا آن را به حکم طاغوت گرفته که خداوند امر کرده به او کفر ورزند و انکار کنند. چنان که میفرماید: میخواهند طاغوت را به داوری بطلبند در حالی که به آنان دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند.[4] پرسیدم: پس چه باید بکنند؟ حضرت فرمود: بایدنگاه کنند ببینند چه کسی از شما حدیث ما را روایت نموده و در حلال و حرام ما نظر افکنده و صاحب نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است، او را به عنوان حاکم و صاحب رأی بپذیرند، زیرا من او را حاکم بر شما قرار دادم، اگر او بر اساس حکم ما، حکم نماید و کسی از او نپذیرد، حکم خدا را سبک شمرده و ما را رد کرده است و کسی که ما رد کند، خدا را رد کرده است و این به منزلة شرک ورزیدن به خدای متعال است...)[5]
2. دلیل دیگر بر اثبات نیابت برای فقهاء توقیع شریف و رفیعی است که امام عصر (عج) به دومین نایب خاص محمد بن عثمان عَمْری در پاسخ از سؤالات اسحاق بن یعقوب نوشتند. اسحاق بن یعقوب میگوید: از نایب امام خواستم نامهام را به پیشگاه امام عصر (عج) برساند. در آن نامه مسائل مشکلی را که داشتم پرسیده بودم و امام با خط خود جواب نوشته بود، از جملة سؤالاتم این بود که در پیش آمدها در عصر غیبت به چه کسی مراجعه کنم؟
در پاسخ مرقوم فرموده بودند: و امّا در حوادثی که رخ میدهد به راویان حدیث ما مراجعه کنید، آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر راویان حدیث هستم)[6]. بیشک مقصود از راویان حدیث کسانی نیستند که تنها نقل حدیث کرده و مجتهد در فهم نباشند، زیرا اگر این معنی منظور باشد مراجعه به حدیث است نه راویان حدیث، نیز روشن است که هر کسی نمیتواند از احادیث، وظایف مردم را در حوادث واقعه بشناسد، بلکه باید قوة اجتهاد و استنباط داشته باشد. بنابراین امام عصر (عج) در این حدیث مردم را در حوادث و رخدادهایی که برای آنان پیش میآید به فقها و مجتهدان ارجاع داده است.
3. شیخ صدوق در کتابهای خود با سندهای گوناگون نقل کردهاند که حضرت علی علیه السّلام از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله روایت کردهاند:
بار خدایا بر جانشینان من رحمت فرست. از حضرت پرسیدند: جانشینان شما کیستند؟ فرمود: کسانی که پس از من گفتارها و روش مرا بازگو میکنند).[7] اطلاق واژة خلافت، دلالت بر حکومت و ولایت فقیه دارد، به دیگر سخن این واژه در حدیث بدون هیچ قیدی آمده، که نتیجه میگیریم فقها در همة مواردی که احتمال خلافت و جانشینی از پیامبر صلّی الله علیه و آله میرود جانشین ایشانند، پس دارای ولایت مطلقه هستند.[8]
به ذکر این سه روایت اکتفا کرده و نظر برخی از بزرگان را پیرامون این روایات ذکر میکنیم:
محقق نراقی پس از نقل روایات یاد شده و سایر روایات میفرمایند: هر آن چه برای پیامبر و امام از شؤون ولایت ثابت شده، برای فقهای دارای شرایط نیز ثابت است. ایشان برای توضیح بیشتر میفرمایند: اگر حاکمی در ناحیهای باشد و بخواهد به ناحیهای دیگر سفر کند و نسبت به شخصی بگوید؛ فلانی جانشین من است، به منزلة من است، امین من، عهدهدار رعیت من، حاکم از سوی من، حجت من بر شما، مرجع رسیدگی به همة حوادث نوپیدای شما و امور و احکام شما به دست اوست، آیا در این صورت برای کسی تردیدی باقی میماند که همة آن چه برای حاکم این ناحیه و سرزمین بوده، برای او نیز هست، مگر آن چه خود به روشنی استثنا کرده باشد؟! من گمان نمیکنم کسی در این مورد تردید و شک و شبههای داشته باشد.[9]
شیخ انصاری میفرمایند: (اگر فقیه در روزگار غیبت درخواست زکات کند، برابر دلیلهای نیابت عامه پرداخت زکات به او واجب است. زیرا همان گونه که در روایت مقبولة ابن حنظله و توقیع شریف امام عصر (عج) آمده نپرداختن به فقیه رد خواستة اوست و کسی که خواستة او را رد کند خدا را رد کرده است.[10]) شیخ هم چنین در کتاب القضا از مقبوله و توقیع، ولایت مطلقه فقها را استفاده کردهاند: وقتی که امام وجوب رضایت به حکم قضایی او را به حاکم مطلق و حجت مطلق بودن فقیه مستند و معلّل میسازد استفاده میشود حکم او در مورد قضایی و حوادث از فروع حکومت مطلقه و حجیت عامهاش بوده و اختصاص به امور قضایی ندارد).[11]
شیخ مفید (ره) میگوید: دلیل ولایت فقیهان بر امور یاد شده روایاتی است که از ائمه علیهم السّلام به ما رسیده و آشنایان به اخبار آنها را صحیح انگاشتهاند.[12] محقق کرکی نیز به مقبولة عمر بن حنظله و روایت ابی خدیجه و به چند روایت دیگر استدلال کرده است).[13]
محقق اردبیلی نیز پس از استدلال به دلیل عقلی و اجماع به روایات استناد کرده است و ولایت فقهای دارای شرایط را در روز گار غیبت به اثبات میرساند و چنین نتیجه میگیرد: ظاهر این اخبار دلالت میکند بر این که هر کسی که متصف به شرایط باشد منصوب از جانب ائمه علیهم السّلام است و حکم او در مسائل حکم ائمه علیهم السّلام را دارد).[14]
میرزای قمی نیز در بیان ادلة ولایت فقیه مینویسد: دلیل ولایت حاکم... عموم نیابتی است که از روایات مثل مقبوله عمر بن حنظله و غیر آن فهمیده میشود. دوم چنین عموم در العلماء ورثة الانبیاء و عموم (علماء امتی کأنبیاء بنی اسرائیل) و شکی نیست که برای انبیاء این نوع ولایت ثابت بود.)[15]
امام خمینی (ره) نیز مباحث گسترده و مهمی را در رابطه با این روایات و نیابت عامه فقهاء در دو کتاب ولایت فقیه[16] و کتاب البیع بیان فرمودهاند. امام خمینی (ره) در کتاب البیع پس از اثبات ضرورت حکومت اسلامی در عصر غیبت با استناد به ادلة عقلی و نقلی موضوع ولایت فقیه را مطرح میکنند و در رابطه با ولایت عامة فقیه میفرمایند:
(همانا برای فقیه است همة آن چه برای امام معصوم علیهم السّلام است مگر در مواردی که دلیل داشته باشیم آن مورد برای معصوم ثابت است و به جهت ولایت و سلطنت او نیست بلکه ثبوت آن حق به خاطر جهات شخصی است و اختصاص به معصوم دارد، یا دلیلی دلالت کند بر این که فلان چیز اگر چه از شئون حکومت و سلطنت است لکن اختصاص به امام علیه السّلام دارد و به دیگران نمیرسد).[17]
لازم به ذکر است تمامی کسانی که نیابت عامه را برای فقها ثابت میکنند فقط به روایات اکتفا نکرده و به ادله دیگری مثل اجماع عقل، اولویت قطعیه در برابر امور حسبی و... نیز تمسک کردهاند. به خصوص حضرت امام خمینی (ره) برای دلیل عقلی اهمیت فوق العادهای قائل هستند و در واقع دیگر ادله را به عنوان تأییدی بر دلیل عقلی میدانند.[18]
سؤال کنندة محترم در ادامة سؤال خویش چگونگی نیابت مقام معظم رهبری را خواستار شدهاند؛ برای روشن شدن پاسخ به مقدمهای اشاره میکنیم:
(ذوق عقلایی) مبنای زندگی اجتماعی در تمام شئون مردم است، زیرا هیچ کس در تمام شئون زندگی خود صاحب نظر نیست. و در بخشی از شئون زندگی از دیگران تقلید و به دستور آنها عمل میکند نظیر مراجعه بیمار به پزشک، پس اساس زندگی اجتماعی و عقلایی مردم بر این اصل استوار است و اگر این اصل نباشد، نظام اجتماعی مختل میشود. در مورد شناسایی فقیه و رهبر نیز از طرف شارع مقدس (فقیه اصلح) تعیین شده است، امّا از آن رو که مردم از فقاهت و شرایط ولی فقیه چیزی نمیدانند و یا نمیتوانند آن را احراز کنند، با ذوق عقلایی خود به خبره رجوع میکنند، پس از تبیین ضرورت مراجعه به خبره باید گفت:
نظام آن در کشور ما به این صورت است که شورای نگهبان صلاحیت داوطلبان واجد شرایط را تأیید و مردم آنان را انتخاب میکنند. کسانی که از آرای بیشتری برخوردار شوند به عضویت مجلس خبرگان پذیرفته میشوند و آنان با بررسیهای مسئولانه کسی را که با احزار شرایط لازم برای رهبری جامعه اسلامی از دیگران شایستهتر است شناسایی و به مردم معرفی میکنند. و این همان کاری است که پس از رحلت حضرت امام (ره) دربارة مقام معظم رهبری (مدظله) صورت گرفت. خلاصه آن که:
مبنای فقهی تعیین رهبر همان سیرة عقل است که معمولا مردم برای رجوع به متخصص اصلح و اعلم، از خبرگان و کارشناسان سؤال میکنند و برای این سیره مؤیدات فراوانی از ادلة شرعی و سیرة متشرعین وجود دارد.[19]
در پایان جهت توضیح بیشتر به اجمال وظایف مجلس خبرگان را ذکر میکنیم: همان گونه که بیان شد وظیفه اصلی خبرگان تعیین رهبر یا عزل وی است، یعنی اگر رهبری به دلیل کهولت سن یا حوادث دیگر، نتواند وظایف خود را به خوبی انجام دهد یا به فراموشی مبتلا شود یا این که صلاحیت اخلاقی خود را از دست بدهد، در این صورت باید خبرگان او را عزل کنند. البته اگر رهبر عدالت و تقوا یا سایر شرایط خود را از دست بدهد خود به خود عزل میشود. امّا تشخیص این مورد و اعلام آن به وسیلة خبرگان است که مقام رسمی میباشد.
دیگر وظیفة خبرگان، نظارت بر کارهای رهبر است تا کار به عزل وی کشیده نشود. مجلس خبرگان با تعیین (هیأت تحقیق) کار کنترل و نظارت را انجام میدهد. از دیگر وظایف خبرگان آن است که با تشکیل کمیسیونی به مطالعه دقیق و جدی افرادی که میتوانند ولایت مسلمین را به عهده بگیرد میپردازد تا همیشه افرادی را که شرایط تصدی ولایت را دارند شناسایی شده باشند و در صورتی که رهبر از دنیا رفت و یا به خاطر فقدان شرایط از مقام خود برکنار شد سریعاً از بین افراد شناسایی شده اصلح را برای رهبری معرفی کنند.[20]
برای مطالعه بیشتر میتوانید به منابع ذیل مراجعه فرمائید:
1. ولایت و فقاهت، آیت الله جوادی آملی؛ 2. ولایت فقیه، آیت الله معرفت؛
3. کشف الاسرار، حضرت امام خمینی؛ 4. ولایت فقیه، آیت الله مصباح یزدی.
5. پرسشها و پاسخها، آیت الله مصباح یزدی؛ 6. حکومت دینی، احمد واعظی؛
7. خاطرات و حکایتها، از موسسه قدر ولایت؛ 8. خورشید رهبری، موسسه قدر ولایت؛
9. زندگینامه مقام معظم رهبری؛
10 . فرزند کوثر، انتشارات سروش و مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما.
11. ویژه نامه نمایشگاه آب،آیینه و آفتاب.
امیرالمؤمنین علی علیه السّلام :
اندیشیدن همانند دیدن نیست، زیرا گاهی چشمها دروغ مینمایاند، اما آن کس که از عقل نصیحت خواهد به او خیانت نمیکند.
(نهجالبلاغه حکمت 281)
----------------------------------------------
[1] . برخی دیگر از بزرگان نظیر شیخ مفید آغاز غیبت صغری را از سال تولد آن حضرت حساب کردهاند، طبعاً نظریة ایشان از این لحاظ بوده که حضرت در زمان حیات پدر نیز حضورو معاشرت چندانی نداشته و از نظر کلی غایب محسوب میشده است. رک: الارشاد، ج 2 ص 340، ناشر المؤتمر للشیخ المفید، 1413 ه .ق.
[2] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 51، ص 361، موسسه الوفا بیروت، 1404 هجری قمری.
[3] . طاغوت کسی است که برخلاف حق حکومت کند، یعنی حکومت کسانی که بر اساس موازین اسلامی سزاوار آن مقام نباشند.
[4] . نساء، 60؛ یریدون أن یتحاکحوا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به.
[5] . شیخ کلینی، کافی، ج 1، ص 67 68، باب الرّد الی الکتاب و السنه، ح 10، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365، و نیز وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 1، ص 34، ح 51، آل البیت، قم، 1409 ق و ج 27. ص 136 137.
[6] . شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 27، ص 140، ش 33424؛ بحار الانوار، ج 2، ص 90، باب 14، ح 13 و ج 53؛ بحار الانوار، صص 180 181، ح 10، از باب 31.
[7] . مزینانی، محمد صادق، اندیشههای سیاسی محقق نراقی، صص 241 242، نشر دبیرخانه مجلس خبرگان. 1381، نقل از : المکاسب، شیخ انصاری، ص 154.
[8] . شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 420، مؤسسه النشر الاسلامی، قم 1413، و...
[9] . مزینانی، محمد صادق، پیشین، ص 232. از کتاب،الزکاة، شیخ انصاری، ص 356.
[10] . همان، ص 233، نقل از کتاب القضا و الشهادات، شیخ انصاری، ص 49.
[11] . همان، ص 234، نقل از المقنعه، ص 811.
[12] . همان نقل از: رسائل، ج 1، ص 142 و 168؛ حاشیه بر شرایع، ص 167، نسخه خطی کتابخانه آیت الله مرعشی، به شماره 6584.
[13] . همان، نقل از مجمع الفائدة و البرهان، ج 12، صص 7 تا 16، و ص 28؛ و ج 8، ص 160.
[14] .
[15] . همان، ص 235، نقل از جامع الشتاف، ج 2، ص 465.
[16] . کتاب ولایت فقیه امام خمینی توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، به چاپ رسیده است، 1373 ش.
[17] . مجموعه مقالات کنگره فاضلین نراقی، ج 2، بررسی مقایسهای ولایت فقیه از دیدگاه فاضل نراقی و امام خمینی (ره)، محمد باوی،ص 422، نقل از کتاب البیع، امام خمینی، ج 2، ص 664.
[18] . همان.
[19] . مصباح، محمد تقی، پرسشها و پاسخها، ج 2، ص 51 و 52.
[20] . همان، ص 54 55.
( اندیشه قم )
- [سایر] آیا آیت الله خامنه ای نایب امام زمان (عج) هستند؟ لطفاً توضیح دهید.
- [سایر] نایبان عام امام زمان(عج) مانند سید رضی(ره)، امام خمینی(ره) چگونه انتخاب می شدند؟ و به آنها چه می گفتند؟ (مانند زمان حال که به نایب امام زمان(عج)، ولی فقیه گفته می شود.)
- [سایر] نایبان عام امام زمان (عج) در عصر غیبت چه وظیفهای دارند؟
- [سایر] طبق حدیثی از امام رضا که فرمودند : هرکس بگوید که من نائب امام زمان هستم دروغگو است . چگونه نیابت آیت الله خامنه ای امکان پذیر است؟
- [سایر] نایبان عام امام زمان علیه السلام درعصر غیبت چه وظیفه ای دارند؟
- [سایر] به چه کسانی نایبان عام امام زمان(علیه السلام) گویند؟
- [سایر] چرا مراجع تقلید نائبان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)هستند ؟
- [سایر] رابطه شب قدر با امام عصر (عج) چیست؟
- [سایر] زمان ظهور حضرت ولی عصر(عج) کی میباشد؟
- [سایر] اوّلین جملهای که امام زمان (عج) پس از ظهور میفرمایند، چیست؟
- [آیت الله نوری همدانی] در زمان غیبت ولّی عَصْر ( عج ) که نماز جمعه واجب تَعْیینی نیست ، خرید و فروش و سایر معاملات ، پس از اذان جمعه حرام نیست .
- [آیت الله نوری همدانی] در زمان غیبت ولیّ عصر (عج ) نماز جمعه واجب تَخییری است ( یعنی مُکَلَّفْ می تواند روز جمعه بجای نماز ظهر نماز جمعه بخواند ) ولی جمعه اَفْضَلْ است وظهر اَحْوَط واحتیاط بیشتر در آن است که هر دو را بجا آورند .
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مسلمانان باید در مورد اشخاص مجهول که ملبس به لباس علما و طلاب هستند تحقیق نمایند اگر به مقامی دیگر غیر از مقام علما و مجتهدین که نواب حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه می باشند ارتباط داشته باشند از آنها کناره گرفته و از ضلالت و اضلال آن ها بپرهیزند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در زمان غیبت ولی عصر (عج) نماز جمعه واجب تخییری است (یعنی مکلّف می تواند روز جمعه به جای نماز ظهر نماز جمعه بخواند) ولی جمعه افضل است و ظهر احوط و احتیاط بیشتر در آن است که هردو را بجا آورد.
- [آیت الله جوادی آملی] .دریافت کننده خمس، امام ( ع)و در غیبت آن , فقیه جامع الشرایط و حاکم شرع است و مکلف , بدون اجازه از آنان نمی تواند آن را به موارد مصرف برساند . به تعبیر دیگر , همه خمس , اعم از سهم امام ( ع) و سهم سادات, در اختیار منصب امامت (شخصیت حقوقی) است. در زمان غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) ،فقیه جامع الشرایط, جانشین شخصیت حقوقیِ امامت است، بنابراین در زمان غیبت باید تمام خمس را به فقیه جامع الشرای ط تحویل داد و هرگونه دخل و ت صرف در خمس (سهم امام( ع) و سهم سادات) باید با اجازه او باشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] غسلهای مستحب در شرع اسلام بسیار فراوان است و از جمله، غسلهای زیر است: 1 غسل جمعه که از مهمترین و مؤکّدترین غسلهای مستحب محسوب می شود و بهتر است که حتّی الامکان آن را ترک نکنند، وقت آن از اذان صبح روز جمعه است تا ظهر و اگر تا ظهر انجام نشود احتیاط آن است که بدون نیّت ادا و قضا و به قصد مافی الذّمّه تا عصر جمعه به جا آورند، و اگر در روز جمعه غسل نکنند مستحبّ است از صبح شنبه تا غروب، قضای آن را به جا آورند و کسی که می ترسد در روز جمعه آب پیدا نکند می تواند روز پنجشنبه غسل را به نیّت مقدّم داشتن انجام دهد. همچنین در صورتی که احتمال دهد روز جمعه موفّق نشود تقدم آن مانعی ندارد. 2 غسل شبهای ماه مبارک رمضان و آن عبارت است از غسل شب اول ماه و تمام شبهای فرد (مانند شب سوم، پنجم و...) و از شب بیست یکم مستحب است همه شب غسل کنند، وقت این غسلها تمام شب است، هرچند بهتر است که همراه غروب آفتاب به جا آورند، ولی از شب بیست و یکم تا آخر ماه میان نماز مغرب و عشا انجام دهند و احتیاط آن است که تمام غسلهای ماه مبارک و غسلهایی را که در مسائل آینده می آید به قصد رجاء یعنی به امید مطلوبیت پروردگار به جا آورند. 3 غسل روز عید فطر و عید قربان و وقت آن از اذان صبح عید است تا غروب و بهتر است آن را پیش از نماز عید به جا آورند. 4 غسل شب عید فطر و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اول شب به جا آورند. 5 غسل روز هشتم و نهم ذی الحجه که روز (ترویه) و روز (عرفه) نام دارد. 6 غسل روز (اول، نیمه، بیست و هفتم (روز مبعث) و آخر ماه رجب). 7 غسل روز هیجدهم ذی الحجه (عید غدیر). 8 غسل روز پانزدهم شعبان (میلاد ولی عصر عجل الله تعالی فرجه) و هفدهم ربیع الاول (میلاد پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله)) و غسل روز عید نوروز. 9 غسل بچه ای که تازه به دنیا آمده است. 10 غسل زنی که برای غیر شوهرش بوی خوش استعمال کرده و غسل کسی که در حال مستی خوابیده است. 11 غسل کسی که به تماشای کسی که به دار آویخته اند رفته و آن را دیده است، اما اگر تصادفا نگاهش بر او بیفتد، یا برای مطلب لازمی مانند شهادت دادن رفته باشد غسل ندارد. 12 غسل توبه یعنی هرگاه بعد از ارتکاب گناهی توبه کند، غسل به جا می آورد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.