امام حسین علیه‌السلام چگونه به شهادت رسید؟
امام حسین آنقدر جنگید تا آن که پیکر پاکش دهها زخم برداشت و در حالی که از نبرد، ناتوان شده بود، ایستاد تا اندکی بیاساید. در همان حال که ایستاده بود، سنگی آمد و بر پیشانی او خورد و خون‌ از پیشانی‌اش جاری گشت. گوشة جامه را برگرفت تا با آن خون از پیشانی‌اش پاک کند که تیر سه شعبه*زهراگینی آمد و در قلب حضرت جای گرفت. امام حسین فرمود: (بِسْمِ‌اللهِ وَ بِاللهِ و علی مِلَّةِ رَسُولِ‌الله). آن گاه سر به آسمان بلند کرد و گفت‌: خداوندا، تو می‌دانی که اینان کسی را می‌کشند که در روی زمین، جز او پسر پیغمبری نیست. سپس تیر را گرفت و از پشت بیرون کشید. خون، همچون ناودان جاری شد.[1] دست خود را روی زخم گذاشت. چون پر از خون شد، به طرف آسمان پاشید حتی یک قطره هم برنگشت، سپس بار دیگر دست روی زخم گذاشت. چون پر از خون شد، آن را به سر و صورت و محاسنش کشید و فرمود: به خدا سوگند، این‌گونه خون‌آلود خواهم بود تا جدّم محمّد را دیدار کنم و بگویم: ای رسول‌خدا، فلانی و فلانی مرا کشتند.[2] طبق گزارش‌ها، زمانی طولانی از روز عاشورا گذشت، اگر کوفیان می‌خواستند آن حضرت را بکشند، می‌توانستند، ولی نسبت به او وقت گذرانی می‌کردند و خوش نداشتند که به قتل حضرت اقدام کنند. برخی به برخی دیگر واگذار می‌کرد و هر گروه می‌خواست دیگران کار او را به پایان برسانند.[3] در این هنگام شمر در میان سپاهیانش ندا داد: چرا ایستاده‌اید؟ درباره او منتظر چه هستید؟ تیرها او را از پا افکنده است، به او حمله کنید، مادرتان به عزایتان بنشیند!. به دنبال این فرمان، از هر طرف به امام حمله کردند و زخم شمشیرها او را از پا درآورد. نخستین کسی که سراغ امام حسین رفت، زُرْعَة بن‌شَریک تَمیمی بود که بر دست چپ او ضربه‌ای زد.[4] عمرو بن‌طلحه جُعْفی هم از پشت سر بر شانة حضرت ضربه محکمی زد.[5] سنان بن‌انس هم تیری بر گلوی حضرت زد. صالح بن‌وَهَب یَزَنی هم با نیزه ضربتی بر تهی‌گاه امام وارد کرد،‌ بر اثر این زخمها و ضربت‌ها امام حسین از اسب بر زمین افتاد. سپس برخاست و نشست و تیر از گلویش بیرون کشید و دستانش را به هم وصل کرد و زیر گلو گرفت و هر وقت پر از خون می‌شد سر و محاسن خود را با آن آغشته می‌کرد و می‌فرمود: خدا را با این وضع ملاقات می‌کنم در حالی که حق من غصب شده است.[6] آنگاه از اطراف امام پراکنده شدند در حالی که او گاهی با صورت روی زمین می‌افتاد و گاهی برمی‌خاست. در این حال سنان بن‌اَنس به او نزدیک شد و با نیزه ضربتی بر او زد که در اثر آن، امام نقش بر زمین شد. سنان به خولی بن‌‌یزید اصبحی گفت: سر او را از بدن جدا کن!. خولی خواست این کار را بکند امّا دچار سستی شد و لرزه بر اندامش افتاد. سنان به او گفت:‌ خدا بازوانت را سست و دستانت را از بدن جدا کند. آنگاه از اسب فرود آمد و سر مبارک امام را از تن جدا کرد و آن را به خولی داد. این در حالی بود که قبلاً زخمهای متعددی با شمشیر بر آن حضرت وارد شده بود.[7] سِنان بن‌اَنس شخصی شجاع، اما در عین حال احمق و سبک مغز بود،[8] او در صدد به دست آوردن سر مبارک امام به امید جایزه ابن‌سعد بود. طبق روایت ابی‌مخنف از امام صادق، او از ترس اینکه مبادا سر امام به دستش نیفتد، هر یک از سپاه کوفه را که به امام نزدیک می‌شد، مورد حمله قرار داده، به عقب می‌راند، تا اینکه بالاخره نزد حضرت فرود آمد و گلوی [مبارک] آنحضرت را برید و سر [مبارک] را جدا کرد و آن را به خَوْلی بن‌یزید داد. [9] *. برخلاف تصوّر عمومی، گویا مقصود از تیر سه شعبه، تیری است که سه طرف آن تیز و برنده باشد، نه آنکه دارای سه شاخه باشد. پی نوشتها: [1]. خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج2، ص34؛ سید ابن‌طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص172. [2]. خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج2، ص 35 34. [3]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص452. ابوحنیفه دِیْنَوَری، در این‌باره می‌نویسد: این کار را هر قبیله‌ای به قبیلة دیگر واگذار می‌کرد و خود، اقدام به کشتن حسین را امری ‌ناخوشایند می‌دانست. (الاخبار الطوال، ص381). [4]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص453؛ ابن‌اعثم، کتاب الفتوح، ج5، ص 118؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 112. [5]. ابن‌اعثم، کتاب الفتوح، ج5، ص 118؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج2، ص35. [6]. ابن‌اعثم، کتاب الفتوح، ج5، ص 118. [7]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص453. [8]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص454. [9]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص453. منبع:سایت انوار طاها
عنوان سوال:

امام حسین علیه‌السلام چگونه به شهادت رسید؟


پاسخ:

امام حسین آنقدر جنگید تا آن که پیکر پاکش دهها زخم برداشت و در حالی که از نبرد، ناتوان شده بود، ایستاد تا اندکی بیاساید. در همان حال که ایستاده بود، سنگی آمد و بر پیشانی او خورد و خون‌ از پیشانی‌اش جاری گشت. گوشة جامه را برگرفت تا با آن خون از پیشانی‌اش پاک کند که تیر سه شعبه*زهراگینی آمد و در قلب حضرت جای گرفت. امام حسین فرمود: (بِسْمِ‌اللهِ وَ بِاللهِ و علی مِلَّةِ رَسُولِ‌الله). آن گاه سر به آسمان بلند کرد و گفت‌: خداوندا، تو می‌دانی که اینان کسی را می‌کشند که در روی زمین، جز او پسر پیغمبری نیست. سپس تیر را گرفت و از پشت بیرون کشید. خون، همچون ناودان جاری شد.[1] دست خود را روی زخم گذاشت. چون پر از خون شد، به طرف آسمان پاشید حتی یک قطره هم برنگشت، سپس بار دیگر دست روی زخم گذاشت. چون پر از خون شد، آن را به سر و صورت و محاسنش کشید و فرمود: به خدا سوگند، این‌گونه خون‌آلود خواهم بود تا جدّم محمّد را دیدار کنم و بگویم: ای رسول‌خدا، فلانی و فلانی مرا کشتند.[2]
طبق گزارش‌ها، زمانی طولانی از روز عاشورا گذشت، اگر کوفیان می‌خواستند آن حضرت را بکشند، می‌توانستند، ولی نسبت به او وقت گذرانی می‌کردند و خوش نداشتند که به قتل حضرت اقدام کنند. برخی به برخی دیگر واگذار می‌کرد و هر گروه می‌خواست دیگران کار او را به پایان برسانند.[3] در این هنگام شمر در میان سپاهیانش ندا داد: چرا ایستاده‌اید؟ درباره او منتظر چه هستید؟ تیرها او را از پا افکنده است، به او حمله کنید، مادرتان به عزایتان بنشیند!. به دنبال این فرمان، از هر طرف به امام حمله کردند و زخم شمشیرها او را از پا درآورد. نخستین کسی که سراغ امام حسین رفت، زُرْعَة بن‌شَریک تَمیمی بود که بر دست چپ او ضربه‌ای زد.[4] عمرو بن‌طلحه جُعْفی هم از پشت سر بر شانة حضرت ضربه محکمی زد.[5] سنان بن‌انس هم تیری بر گلوی حضرت زد. صالح بن‌وَهَب یَزَنی هم با نیزه ضربتی بر تهی‌گاه امام وارد کرد،‌ بر اثر این زخمها و ضربت‌ها امام حسین از اسب بر زمین افتاد. سپس برخاست و نشست و تیر از گلویش بیرون کشید و دستانش را به هم وصل کرد و زیر گلو گرفت و هر وقت پر از خون می‌شد سر و محاسن خود را با آن آغشته می‌کرد و می‌فرمود: خدا را با این وضع ملاقات می‌کنم در حالی که حق من غصب شده است.[6] آنگاه از اطراف امام پراکنده شدند در حالی که او گاهی با صورت روی زمین می‌افتاد و گاهی برمی‌خاست. در این حال سنان بن‌اَنس به او نزدیک شد و با نیزه ضربتی بر او زد که در اثر آن، امام نقش بر زمین شد. سنان به خولی بن‌‌یزید اصبحی گفت: سر او را از بدن جدا کن!. خولی خواست این کار را بکند امّا دچار سستی شد و لرزه بر اندامش افتاد. سنان به او گفت:‌ خدا بازوانت را سست و دستانت را از بدن جدا کند. آنگاه از اسب فرود آمد و سر مبارک امام را از تن جدا کرد و آن را به خولی داد. این در حالی بود که قبلاً زخمهای متعددی با شمشیر بر آن حضرت وارد شده بود.[7]
سِنان بن‌اَنس شخصی شجاع، اما در عین حال احمق و سبک مغز بود،[8] او در صدد به دست آوردن سر مبارک امام به امید جایزه ابن‌سعد بود. طبق روایت ابی‌مخنف از امام صادق، او از ترس اینکه مبادا سر امام به دستش نیفتد، هر یک از سپاه کوفه را که به امام نزدیک می‌شد، مورد حمله قرار داده، به عقب می‌راند، تا اینکه بالاخره نزد حضرت فرود آمد و گلوی [مبارک] آنحضرت را برید و سر [مبارک] را جدا کرد و آن را به خَوْلی بن‌یزید داد. [9]
*. برخلاف تصوّر عمومی، گویا مقصود از تیر سه شعبه، تیری است که سه طرف آن تیز و برنده باشد، نه آنکه دارای سه شاخه باشد.

پی نوشتها:
[1]. خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج2، ص34؛ سید ابن‌طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص172.
[2]. خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج2، ص 35 34.
[3]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص452. ابوحنیفه دِیْنَوَری، در این‌باره می‌نویسد: این کار را هر قبیله‌ای به قبیلة دیگر واگذار می‌کرد و خود، اقدام به کشتن حسین را امری ‌ناخوشایند می‌دانست. (الاخبار الطوال، ص381).
[4]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص453؛ ابن‌اعثم، کتاب الفتوح، ج5، ص 118؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 112.
[5]. ابن‌اعثم، کتاب الفتوح، ج5، ص 118؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج2، ص35.
[6]. ابن‌اعثم، کتاب الفتوح، ج5، ص 118.
[7]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص453.
[8]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص454.
[9]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص453.
منبع:سایت انوار طاها





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین