قبل از پاسخ به سؤال باید اطلاعات مختصری از مهاجرت پیامبر و اوضاع شهر مدینه داشته باشیم تا با مسأله به خوبی آشنا شویم. شهر مدینه: که قبل از هجرت پیامبر یثرب نام داشت اقوام اوس و خزرج بت پرست در آن ساکن بودند در اطراف این شهر قبایل یهودی زیادی به نام های بنی قینقاع، بنی النضیر و بنی قریظه زندگی می کردند و به طور کلی در آن زمان که مسیحیت همه جا را فرا گرفته بود تقریبا شهر یثرب مرکز یهودیانی بود که از ثروت زیادی بهره مند بودند. پیامبر در موسم حج با شش نفر از قبیله خزرج ملاقات کرد که این ملاقات باعث شد تا آنان در اولین دیدار به ایشان ایمان بیاورند و دین اسلام را در شهر یثرب تبلیغ کنند، بعد از این واقعه به خاطر ایمان آوردن عده ی زیادی از اقوام اوس و خزرج به آئین اسلام، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز به این شهر مهاجرت کردند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در بدو ورود به شهر یثرب به خاطر چند دستگی مردم این شهر با مشکلات فراوانی مواجه بود. چرا که. 1. پایه های اساسی جمعیت این شهر را دو قبیله ی اوس و خزرج تشکیل می دادند و خصومت و رقابت میان این دو قبیله ریشه دیرینه داشت و باعث خونریزی های زیادی شده بود. 2. در کنار این دو قبیله سه طائفه یهودی نیز در اطراف شهر زندگی می کردند که اقتصاد و تجارت شهر در دست اینان بود و هنر و صنعت و سواد و پول و نخلستان های آباد و بازار یثرب را قبضه کرده بودند و همچنین نسبت به اعراب از تمدن و فرهنگ و مذهب پیشرفته ای برخوردار بودند چون ایمان و اطلاعات فراوانی که از مذهب یهود داشتند موقعیت خوبی را برای آن ها فراهم کرده بود. 3. چون قوی ترین نسبت اجتماعی اعراب، پیمان قبیله ای بود که قبایل گوناگون را به هم پیوند می داد و وحدت می بخشید. و لذا به خاطر نو بنیاد بودن اسلام هیچ گونه پیمانی بین مسلمانان و قبایل دیگر نبود به همین خاطر پیامبر برای سروسامان دادن به این اوضاع و ایجاد اتحاد سیاسی و ساختن مقر حکومتی تصمیم به ایجاد قرار داد و پیمان دفاعی میان این اقوام با مسلمانان می گیرد و علت موفقیت این پیمان هم بخاطر تفاهمی که میان مسلمانان و یهودیان از لحاظ خداپرستی که در آن زمان بت پرستی همه جای شبه جزیره را فرا گرفته بود می باشد. به این خاطر پیامبر قراردادی دائر بر وحدت مهاجر و انصار نوشت و یهودیان نیز آن را امضا کردند و پیامبر آئین و ثروت آن ها را طی شرایطی محترم شمرد و بعد از مدتی نیز قبایل حاشیه نشین یهود (بنی قینقاع بنی نضیر بنی قریظه) چون اسلام را قدرت مند دیدند از پیامبر اسلام هراسناک شدند و از طرفی هم که خطر حمله مسیحیان روم را نیز داشتند برای مصالحه با پیامبر قرار داد و پیمان دفاعی بستند و مفاد آن پیمان چنین بود: به موجب قرارداد پیامبر با هر یک از سه گروه پیمان می بندد که هرگز به ضرر پیامبر و یاران وی قدمی بر ندارند و به وسیله زبان و دست ضرری به او نرسانند. اسلحه و مرکب در اختیار دشمنان نگذارند، هر گاه بر خلاف متن این قرار داد. رفتار کنند پیامبر در ریختن خون آن ها و ضبط اموال و اسیر کردن زنان و فرزندان آن ها دستش باز خواهد بود.(1) با توجه به مفاد پیمان نباید هیچ یک از این طائفه ها بر ضد پیامبر عملی را انجام دهد در حالی که هر سه طائفه بر علیه پیامبر شوریدند و این پیمان را زیر پا گذاشتند چنان که طوائف سه گانه یهود به عناوین مختلفی پیمان را نقض کرده و آن را نادیده گرفتند به طوری که قبیله قینقاع با کشتن مرد مسلمانی که به دلیل مزاحمت یک مرد یهودی به زن مسلمان، او را کشته بود پیمان را زیر پا گذاشتند و بنی نضیر نیز نقشه کشتن پیامبر را طرح ریزی کرده و به این طریق عهد شکنی خود را ابراز کردند. به همین خاطر مجبور به جلاء وطن شدند و طائفه بنی قریظه نیز در جنگ خندق با لشکر اعراب برای از بین بردن اسلام همکاری کردند. بدین صورت که در این جنگ چون سپاه اعراب نتوانستند به داخل شهر به خاطر خندق هائی که در اطراف شهر کنده بودند نفوذ کنند لذا از یهودیان بنی قریظه کمک خواستند تا از داخل با مسلمانان درگیر شوند و جنگ داخلی در شهر به وجود بیاورند تا بدین وسیله مسلمانان مشغول جنگ داخلی شوند و سپاه اعراب از خندق ها عبور کرده و لشکر اسلام را از بین ببرند، ولی چون به خاطر علت های متفاوت، هم یهودیان نتوانستند کاری کنند و هم سپاه اعراب. در نتیجه سپاه اعراب با شکست مواجه شده و به مکه بازگشت و یهودیان تنها ماندند حال که اینان پیمان شکنی کرده بودند باید مجازات می شدند به همین خاطر پیامبر سر تا سر دژ بنی قریظه را پس از جنگ خندق محاصره کرد و پس از مدتی اینان نیز همانند یهودیان دیگر تسلیم شدند و خواستار این شدند که همانند اقوام دیگر وسائل و اموال خود را برداشته و از آن جا بروند، ولی پیامبر در خواست آنان را قبول نکرده و فرمودند که باید تسلیم شوند و بالاخره تصمیم نهائی این شد که بدون قید و شرط تسلیم مسلمانان شوند و در این راستا قبیله اوس به پاس پیمانی که با یهودیان بنی قریظه داشتند خواستار بخشش آن ها از طرف پیامبر شدند که پیامبر در برابر درخواست های آنها مقاومت کرد و فرمود: داوری در این موضوع را به عهده بزرگ شما سعد معاذ می گذارم او در این باره هر چه گوید من خواهم پذیرفت و جالب آن که یهودیان نیز داوری سعد معاذ را قبول کردند و چنین گفتند که ما تسلیم می شویم که سعد معاذ درباره ما داوری کند.(2) سعد معاذ نیز حکم اعدام مردان جنگی و تقسیم اموال و اسیر شدن زنان و فرزندان آن ها را داد که طبق قرار داد و پیمانی بود که قبلاً میان مسلمانان و یهودیان بسته شده بود. طائفه دیگری از یهود که به خاطر تشویق کردن تمام قبایل اعراب برای سرکوبی حکومت اسلامی مستحق اعدام بودند یهودیان خیبر بود چرا که ملت یهودی که در اطراف مدینه زندگی می کردند به خاطر پیمان شکنی از آن جا رانده شده بودند و تعدادی از آنان در خیبر سکونت گزیده بودند و به همین خاطر ملت یهودی که در خیبر زندگی می کردند بیش از قریش عداوت پیامبر و مسلمانان را به دل گرفته بودند و با تمام قوای خود به کوبیدن آن کمر بسته بودند به همین خاطر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با آن ها وارد جنگ شد. ولی پس از فتح خیبر با دشمن ناتوان با کمال لطف و محبت برخورد کرد با این که آن ها قبلا دسیسه های زیادی بر علیه اسلام انجام داده بودند،ولی پیامبر تقاضای برخی از آنان مبنی بر این که آنان در سرزمین خیبر سکنی گزینند و اراضی و نخلها را در اختیار داشته باشند و نیمی از درآمد آن را به مسلمانان بدهند. پذیرفت پس در نتیجه در جواب سوال چنین می توان گفت که: اولا: پیامبر ابتداءً و بدون هیچ دلیل دستور کشتار یهودیان را نداده بلکه آن ها گرفتار نتیجه خیانت ها و عهد شکنی هائی خودشدند که نسبت به پیمان انجام داده بودند. ثانیا: همانطور که دیدید پیامبر با طوائف بنی قینقاع و بنی نضیر با گذشت رفتار نمود و از خون آن ها گذشت و تنها طائفه بنی قریظه که آن هم با حکم قرار دادن سعد معاذ و قبول کردن او از طرف یهودیان به عنوان حکم محکوم به اعدام شدند و پیامبر دستور کشتار آن ها را نداد. ثالثاً: با این که پیامبر از در لطف و گذشت با قبیله قین قاع و بنی نضیر رفتار کرد ولی آن ها باز از کار خود دست برنداشته و در خیبر بر علیه اسلام و مسلمین دسیسه درست کردند و اعراب مکه را بر علیه اسلام می شوراندند ولی پیامبر باز پس از فتح خیبر با آن ها از سر لطف و گذشت برخورد کرد و آن ها را طبق قرار دادی وا گذاشت. پی نوشتها: 1. استاد جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، انتشارات دفتر تبلیغات، چاپ دهم، 1374، صفحه 466، جلد 1. 2. فروغ ابدیت، جلد 2، ص 154. منبع:سایت انوار طاها
قبل از پاسخ به سؤال باید اطلاعات مختصری از مهاجرت پیامبر و اوضاع شهر مدینه داشته باشیم تا با مسأله به خوبی آشنا شویم.
شهر مدینه: که قبل از هجرت پیامبر یثرب نام داشت اقوام اوس و خزرج بت پرست در آن ساکن بودند در اطراف این شهر قبایل یهودی زیادی به نام های بنی قینقاع، بنی النضیر و بنی قریظه زندگی می کردند و به طور کلی در آن زمان که مسیحیت همه جا را فرا گرفته بود تقریبا شهر یثرب مرکز یهودیانی بود که از ثروت زیادی بهره مند بودند.
پیامبر در موسم حج با شش نفر از قبیله خزرج ملاقات کرد که این ملاقات باعث شد تا آنان در اولین دیدار به ایشان ایمان بیاورند و دین اسلام را در شهر یثرب تبلیغ کنند، بعد از این واقعه به خاطر ایمان آوردن عده ی زیادی از اقوام اوس و خزرج به آئین اسلام، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز به این شهر مهاجرت کردند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در بدو ورود به شهر یثرب به خاطر چند دستگی مردم این شهر با مشکلات فراوانی مواجه بود. چرا که.
1. پایه های اساسی جمعیت این شهر را دو قبیله ی اوس و خزرج تشکیل می دادند و خصومت و رقابت میان این دو قبیله ریشه دیرینه داشت و باعث خونریزی های زیادی شده بود.
2. در کنار این دو قبیله سه طائفه یهودی نیز در اطراف شهر زندگی می کردند که اقتصاد و تجارت شهر در دست اینان بود و هنر و صنعت و سواد و پول و نخلستان های آباد و بازار یثرب را قبضه کرده بودند و همچنین نسبت به اعراب از تمدن و فرهنگ و مذهب پیشرفته ای برخوردار بودند چون ایمان و اطلاعات فراوانی که از مذهب یهود داشتند موقعیت خوبی را برای آن ها فراهم کرده بود.
3. چون قوی ترین نسبت اجتماعی اعراب، پیمان قبیله ای بود که قبایل گوناگون را به هم پیوند می داد و وحدت می بخشید. و لذا به خاطر نو بنیاد بودن اسلام هیچ گونه پیمانی بین مسلمانان و قبایل دیگر نبود به همین خاطر پیامبر برای سروسامان دادن به این اوضاع و ایجاد اتحاد سیاسی و ساختن مقر حکومتی تصمیم به ایجاد قرار داد و پیمان دفاعی میان این اقوام با مسلمانان می گیرد و علت موفقیت این پیمان هم بخاطر تفاهمی که میان مسلمانان و یهودیان از لحاظ خداپرستی که در آن زمان بت پرستی همه جای شبه جزیره را فرا گرفته بود می باشد. به این خاطر پیامبر قراردادی دائر بر وحدت مهاجر و انصار نوشت و یهودیان نیز آن را امضا کردند و پیامبر آئین و ثروت آن ها را طی شرایطی محترم شمرد و بعد از مدتی نیز قبایل حاشیه نشین یهود (بنی قینقاع بنی نضیر بنی قریظه) چون اسلام را قدرت مند دیدند از پیامبر اسلام هراسناک شدند و از طرفی هم که خطر حمله مسیحیان روم را نیز داشتند برای مصالحه با پیامبر قرار داد و پیمان دفاعی بستند و مفاد آن پیمان چنین بود: به موجب قرارداد پیامبر با هر یک از سه گروه پیمان می بندد که هرگز به ضرر پیامبر و یاران وی قدمی بر ندارند و به وسیله زبان و دست ضرری به او نرسانند. اسلحه و مرکب در اختیار دشمنان نگذارند، هر گاه بر خلاف متن این قرار داد. رفتار کنند پیامبر در ریختن خون آن ها و ضبط اموال و اسیر کردن زنان و فرزندان آن ها دستش باز خواهد بود.(1)
با توجه به مفاد پیمان نباید هیچ یک از این طائفه ها بر ضد پیامبر عملی را انجام دهد در حالی که هر سه طائفه بر علیه پیامبر شوریدند و این پیمان را زیر پا گذاشتند چنان که طوائف سه گانه یهود به عناوین مختلفی پیمان را نقض کرده و آن را نادیده گرفتند به طوری که قبیله قینقاع با کشتن مرد مسلمانی که به دلیل مزاحمت یک مرد یهودی به زن مسلمان، او را کشته بود پیمان را زیر پا گذاشتند و بنی نضیر نیز نقشه کشتن پیامبر را طرح ریزی کرده و به این طریق عهد شکنی خود را ابراز کردند. به همین خاطر مجبور به جلاء وطن شدند و طائفه بنی قریظه نیز در جنگ خندق با لشکر اعراب برای از بین بردن اسلام همکاری کردند. بدین صورت که در این جنگ چون سپاه اعراب نتوانستند به داخل شهر به خاطر خندق هائی که در اطراف شهر کنده بودند نفوذ کنند لذا از یهودیان بنی قریظه کمک خواستند تا از داخل با مسلمانان درگیر شوند و جنگ داخلی در شهر به وجود بیاورند تا بدین وسیله مسلمانان مشغول جنگ داخلی شوند و سپاه اعراب از خندق ها عبور کرده و لشکر اسلام را از بین ببرند، ولی چون به خاطر علت های متفاوت، هم یهودیان نتوانستند کاری کنند و هم سپاه اعراب. در نتیجه سپاه اعراب با شکست مواجه شده و به مکه بازگشت و یهودیان تنها ماندند حال که اینان پیمان شکنی کرده بودند باید مجازات می شدند به همین خاطر پیامبر سر تا سر دژ بنی قریظه را پس از جنگ خندق محاصره کرد و پس از مدتی اینان نیز همانند یهودیان دیگر تسلیم شدند و خواستار این شدند که همانند اقوام دیگر وسائل و اموال خود را برداشته و از آن جا بروند، ولی پیامبر در خواست آنان را قبول نکرده و فرمودند که باید تسلیم شوند و بالاخره تصمیم نهائی این شد که بدون قید و شرط تسلیم مسلمانان شوند و در این راستا قبیله اوس به پاس پیمانی که با یهودیان بنی قریظه داشتند خواستار بخشش آن ها از طرف پیامبر شدند که پیامبر در برابر درخواست های آنها مقاومت کرد و فرمود: داوری در این موضوع را به عهده بزرگ شما سعد معاذ می گذارم او در این باره هر چه گوید من خواهم پذیرفت و جالب آن که یهودیان نیز داوری سعد معاذ را قبول کردند و چنین گفتند که ما تسلیم می شویم که سعد معاذ درباره ما داوری کند.(2) سعد معاذ نیز حکم اعدام مردان جنگی و تقسیم اموال و اسیر شدن زنان و فرزندان آن ها را داد که طبق قرار داد و پیمانی بود که قبلاً میان مسلمانان و یهودیان بسته شده بود.
طائفه دیگری از یهود که به خاطر تشویق کردن تمام قبایل اعراب برای سرکوبی حکومت اسلامی مستحق اعدام بودند یهودیان خیبر بود چرا که ملت یهودی که در اطراف مدینه زندگی می کردند به خاطر پیمان شکنی از آن جا رانده شده بودند و تعدادی از آنان در خیبر سکونت گزیده بودند و به همین خاطر ملت یهودی که در خیبر زندگی می کردند بیش از قریش عداوت پیامبر و مسلمانان را به دل گرفته بودند و با تمام قوای خود به کوبیدن آن کمر بسته بودند به همین خاطر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با آن ها وارد جنگ شد. ولی پس از فتح خیبر با دشمن ناتوان با کمال لطف و محبت برخورد کرد با این که آن ها قبلا دسیسه های زیادی بر علیه اسلام انجام داده بودند،ولی پیامبر تقاضای برخی از آنان مبنی بر این که آنان در سرزمین خیبر سکنی گزینند و اراضی و نخلها را در اختیار داشته باشند و نیمی از درآمد آن را به مسلمانان بدهند. پذیرفت پس در نتیجه در جواب سوال چنین می توان گفت که:
اولا: پیامبر ابتداءً و بدون هیچ دلیل دستور کشتار یهودیان را نداده بلکه آن ها گرفتار نتیجه خیانت ها و عهد شکنی هائی خودشدند که نسبت به پیمان انجام داده بودند. ثانیا: همانطور که دیدید پیامبر با طوائف بنی قینقاع و بنی نضیر با گذشت رفتار نمود و از خون آن ها گذشت و تنها طائفه بنی قریظه که آن هم با حکم قرار دادن سعد معاذ و قبول کردن او از طرف یهودیان به عنوان حکم محکوم به اعدام شدند و پیامبر دستور کشتار آن ها را نداد. ثالثاً: با این که پیامبر از در لطف و گذشت با قبیله قین قاع و بنی نضیر رفتار کرد ولی آن ها باز از کار خود دست برنداشته و در خیبر بر علیه اسلام و مسلمین دسیسه درست کردند و اعراب مکه را بر علیه اسلام می شوراندند ولی پیامبر باز پس از فتح خیبر با آن ها از سر لطف و گذشت برخورد کرد و آن ها را طبق قرار دادی وا گذاشت.
پی نوشتها:
1. استاد جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، انتشارات دفتر تبلیغات، چاپ دهم، 1374، صفحه 466، جلد 1.
2. فروغ ابدیت، جلد 2، ص 154.
منبع:سایت انوار طاها
- [سایر] آیا پیامبر اکرم-صلی الله علیه وآله- دستور کشتار عده ای از اقلیت های مذهبی به خصوص یهودیان را داده است؟ چرا؟
- [سایر] آیا ماجرای یهودیان قبیله بنی قریظه و کشتار صدها نفر از آنها صحت دارد؟
- [سایر] آیا حدیثی از پیامبر(ص) به این مضمون نقل شده است که هر جا کشتار جمعی بود آنجا را ترک کنید؟
- [سایر] آیا حدیث پیامبر(ص) در خصوص ایمان آوردن بادمجان منطقی است؟
- [سایر] در بعضی تواریخ در مورد جنگها و صلحهای پیامبر اسلام(ص) چنین آمده: (پیامبر با زرتشتیان بحرین صلح کرد مشروط به آنکه آتشکدههای آنان از آنِ خدا و رسولش باشند). آیا اموال یک قوم و اقلیت مذهبی متعلق به حاکم اسلامی است؟
- [سایر] پیامبر ص در چه سالی دستور رسمی حجاب به بانوان دادند؟
- [سایر] در جایی خواندم که یهودیان در کتابشان نوشتهاند (پیامبری با دو قبله خواهد آمد) و آنها پیامبر اکرم(ص) را با این ویژگی میشناسند. لطفاً بفرمایید اینکه پیامبری با دو قبله میآید در کدام آیه از کتابشان آمده است؟
- [سایر] آیا اسلام نسبت به اقلیّت های مذهبی برخورد خشونت آمیز دارد؟
- [سایر] یهودیان آخرین پیامبر را که میدانند؟
- [سایر] طبق کدام دستور قرآنی، اقلیت های مقیم ایران ملزم به رعایت حجاب هستند؟
- [آیت الله جوادی آملی] .اقامه نماز در مکان خاص که مستلزم معصیت باشد , حرام است؛ ولی نماز باطل نیست; مثلاً اگر اقامه نماز جلوتر از قبر پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) به فاصله کم , موجب هتک حرمت آن ذوات قدسی شود, حرام است؛ ولی نماز باطل نیست و اقامه نماز در مکان محاذی و همسطح با قبر معصوم(ع) حرام نیست.
- [آیت الله اردبیلی] اگر شوهر در جبهه جنگ یا به علّت دیگری مفقودالاثر شود، سه صورت دارد: اوّل:زن یقین کند شوهر او از دنیا رفته است که در این حالت باید عدّه وفات نگهدارد و پس از عدّه میتواند ازدواج نماید. دوم: یقین کند شوهر او زنده است که در این صورت باید به هر حال صبر کند و مخارج زندگی او از مال شوهر است و اگر مال نداشته باشد، از صدقات و بیت المال تأمین میشود و اگر صبر کردن برای او موجب عسر و حرج شود، باید برای تعیین تکلیف به حاکم شرع مراجعه نماید. سوم:نداند شوهرش زنده است یا نه، که در این صورت اگر پدر یا جدّ پدری یا وکیل شوهر، مخارج زندگی او را از مال شوهر یا محلّ دیگری تأمین کنند، باید صبر کند و اگر تأمین نکنند، حاکم شرع آنان را وادار به تأمین میکند و اگر به هیچ شکل مخارج او تأمین نشود، زن میتواند به حاکم شرع مراجعه کند و حاکم شرع دستور دهد زن تا مدّت چهار سال پس از مراجعه صبر کند و در این مدّت با هر وسیله ممکن تحقیق میکنند، اگر ثابت شد که شوهر زنده است باید صبر کند و اگر ثابت نشد، حاکم شرع به پدر یا جدّ پدری شوهر دستور میدهد که زن را طلاق دهد و اگر ممکن نشد، خود حاکم شرع او را طلاق میدهد و بنابر احتیاط واجب زن باید بعد از طلاق به مقدار عدّه وفات یعنی چهار ماه و ده روز عدّه نگهدارد و بعد میتواند شوهر کند و چنانچه پس از عدّه، شوهر اوّل او پیدا شود، حقّی بر زن ندارد و اگر در بین مدّت عدّه طلاق پیدا شود، حق دارد رجوع کند و اگر بعد از عدّه طلاق و قبل از پایان عدّه وفات پیدا شود، احوط آن است که رجوع نکند و در صورت تمایل دوباره عقد نکاح بخوانند.
- [آیت الله علوی گرگانی] زنی که یقین دارد شوهرش در سفر مرده، اگر بعد از عدّه وفات که مقدار آن در احکام طلاق گفته خواهد شد، شوهر کند و شوهر اوّل از سفر برگردد باید از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اوّل حلال است ولی اگر شوهر دوم با او نزدیکی کرده باشد، زن باید عدّه نگهدارد و شوهر دوم باید مهر او را مطابق زنهایی که مثل او هستند بدهد ولی خرج عدّه ندارد و اگر زن پس از گذشت چهار سال فحص از شوهرش به دستور حاکم شرع وندادن ولیّ نفقه او وطلب نمودن طلاق، حاکم شرع او را طلاق بدهد و شوهر اوّل اگر پیدا شود، زن بر شوهر اوّل حرام خواهد بود در صورتی که از عدّه طلاق خارج شده باشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در فرض مسئله گذشته چنانچه زن نمی داند شوهرش زنده است یا مرده، اگر شوهر مالی دارد یا پدر یا جد پدری او از مال خودشان مخارج زن را مطابق شأن او تأمین می کنند زن باید صبر کند و حق شوهر کردن ندارد. و اگر به هیچ وجه مخارج او را تأمین نمی کنند می تواند به مجتهد جامع الشرائط مراجعه کند و پس از مراجعه مجتهد جامع الشرائط دستور می دهد زن تا چهار سال صبر کند، و در طول این مدّت بوسیله نامه نوشتن به مناطقی که احتمال می دهند شوهر زن در آنجاها باشد یا به وسایل دیگر تحقیق می کنند، اگر زنده بودن او ثابت شد زن باید صبر کند و اگر ثابت نشد مجتهد جامع الشرائط به پدر یا جدّ پدری مرد دستور می دهد زن را طلاق دهد و اگر ممکن نشد خود مجتهد جامع الشرائط او را طلاق می دهد و زن بعد از طلاق به مقدار عده وفات یعنی چهار ماه و ده روز عدّه نگه می دارد و بعد از عدّه آزاد می شود و می تواند شوهر کند ولی چنانچه شوهرش در بین عدّه پیدا شد حق دارد رجوع کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] اعتقاد انسان به اصول دین اسلام باید بر پایه علم باشد و تقلید یعنی پیروی از غیر بدون حصول علم در اصول دین باطل است ولی در غیر اصول دین از احکامی که قطعی و ضروری نیست و همچنین موضوعاتی که محتاج به استنباط است باید یا مجتهد باشد که بتواند وظایف خود را از روی مدارک انها به دست اورد و یا به دستور مجتهدی که شرایط ان خواهد امد رفتار نماید و یا احتیاط کند یعنی به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف را انجام داده مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست ان عمل را ترک کند و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی جایز می دانند به جا اورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند باید تقلید نمایند
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد پیدا کند و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید؛ یعنی بدون سؤال از دلیل گفته کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریات باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد؛ یا از مجتهد تقلید کند؛ یعنی به دستور او رفتار نماید؛ یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است؛ مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست؛ آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند؛ آن را به جا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند؛ لازم است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی اگر از گفته غیر به عقاید دینی یقین پیدا کند در حکم به مسلمان بودن او کافی است، و در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند، و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] انسان در احکام غیر ضروری دین یا باید مجتهد باشد و بر طبق اجتهاد خودش عمل نماید و یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید. و یا در صورتی که آشنا به کیفیت احتیاط است عمل به احتیاط کند به طوری که یقین کند تکلیف خویش را انجام داده است مثلاً; اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند انجام دهد و همچنین واجب است در کیفیت احتیاط نیز احتیاط کند. یعنی چنانچه احتیاط از چند طریق ممکن باشد باید طریقی را اختیار نماید که مطابق با احتیاط باشد.
- [آیت الله نوری همدانی] مسلمانان باید به اصول دین ایمان و یقین داشته باشد و این ایمان باید برای هر مسلمانی به اندازه فکر و درک او بر پایة دلیل و برهان استوار باشد ، و در احکام غیر ضروری دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل بدست آورد ،یا از مجتهد تقلید کند ، یعنی به دستور او رفتار نماید یا از راه احتیاط طوری به وظیفة خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است ، مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عده دیگر می گویند حرام نیست ، آن عمل را انجام ندهد . و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند آن را بجا آورد،پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند ، واجب است از مجتهد تقلید نمایند . به این مطلب نیز باید توجه کرد که در بسیاری از موارد در خود عمل به احتیاط نیز باید یا مجتهد بود و یا تقلید کرد .
- [امام خمینی] عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، ولی در احکام غیر ضروری دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلًا اگرعدهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عده دیگر میگویند حرام نیست آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند آن را به جا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند واجب است از مجتهد تقلید نمایند.