خلافت عمر چون به پایان رسید برای انتخاب خلیفه بعد از خود شش نفر را انتخاب کرد و موضوع خلافت را به صورت شورا میان آنان محدود نمود. این شش نفر عبارت بودند از حضرت علی(علیه السلام)، طلحه، زبیر، عبدالرحمان، عثمان و سعد بن ابی وقاص. آن گاه ابو طلحه انصاری را با پنجاه نفر از انصار مأمور نمود که پشت در خانه ای که در آنجا اعضای شورا بحث و گفتگو می کنند ایستاده و منتظر اقدامات آنها باشند. اگر پس از سه روز پنج نفر به یکی از توافق کردند گردن نفر مخالف را بزنید، و اگر دو نفر مخالفت کردند و چهار نفر به یکی توافق کردند گردن دو نفر مخالف را بزنید و اگر سه نفر به یکی توافق کردند و سه نفر به یکی، با کسی بیعت کنید که عبدالرحمان با وی بیعت کرده بود[1]، حتی (متقی هندی) در کنز العمال از محمد بن جبیر از پدرش روایت کرده که عمر گفت: (اگر عبدالرحمان بن عوف دست به کسی گذاشت و آن را انتخاب کرد شما نیز با وی بیعت کنید)[2]. و همین طور هشام بن سعد از زید بن اسلم از پدرش نقل کرده که عمر گفت: (اگر سه نفر یک رأی داشتند و سه نفر رأی دیگر شما با گروهی که عبدالرحمان در آن است بیعت کنید و هر چه وی گفت بشنوید و اطاعت کنید)[3]. اما اصل جریان: پس از سه روز از قتل خلیفه دوّم، حضرت علی(علیه السلام)، عثمان، عبدالرحمان، سعد و زبیر در خانه عایشه جمع شدند و به شور و بحث پرداختند. ابتدا عبدالرحمان گفت: (برای این که میان مسلمین تفرقه نیفتد لازم است ما با موافقت یکدیگر یکی را از بین خود برای خلافت انتخاب کنیم حالا هر کس دیگری را از خود شایسته تر می داند رأی خود را به آن بسپارد و به نفع آن کنار برود و من خود طمع خلافت ندارم[4]. طلحه رأی خود را به عثمان سپرد و به نفع او کنار رفت، سعد نیز حق خود را به عبدالرحمان داد و زبیر نیز حق خود را به علی(علیه السلام) داد[5]. طبری علت مخالفت نکردن سعد با عبدالرحمان و مخالفت نکردن عبدالرحمان با عثمان را رابطه خویشاوندی آنها دانسته و می گوید: (فسعد لا یخالف ابن عمه عبدالرحمن و عبدالرحمن صهر عثمان لا یختلفون فیولیها عبدالرحمن عثمان اویولیها عثمان عبدالرحمن)[6]. سعد با پسر عمویش عبدالرحمان مخالفت نمی کرد و عبدالرحمان داماد عثمان بود با هم اختلاف نمی کردند، عبدالرحمان عثمان را به خلافت بر می گزید یا عثمان عبدالرحمان را. و علی(علیه السلام) هم بر این مسأله واقف بود که عبدالرحمان جانب خویشاوندی را رعایت خواهد کرد و لذا وقتی عثمان به علی(علیه السلام)پیشنهاد نمود که خوب است ما هر دو نفر به عبدالرحمان وکالت دهیم تا هر چه او صلاح دید اقدام کند مخالفت کرد و حاضر نبود وی را وکیل کند. و فرمود: (من به شرطی که عبدالرحمان جانب خویشاوندی را با تو نادیده گیرد و رضای حق و مصلحت امت را در نظر بگیرد او را به حکمیت می پذیرم)[7]. و از طرفی خلیفه تهدید کرده بود که کسی حق مخالفت ندارد و عثمان چون تأنی و مخالفت علی(علیه السلام) را دید گفت: (یا علی مخالفت جایز نیست برابر وصیت خلیفه هر کس مخالفت کند جز کشته شدن راه دیگری ندارد تو هم عبدالرحمان را به حکمیت برگزین). علی(علیه السلام)به ناچار پذیرفت. عبدالرحمان مردم را در مسجد جمع کرد تا در حضور مهاجر و انصار رأی خود را اعلام کند و به ظاهر مشورت کند. در مسجد بعضی از صحابه بزرگ همچون عمار و یاسر و مقداد رضی الله عنهم موقعیت ممتاز حضرت علی(علیه السلام) و اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بیان کردند و از عبدالرحمان خواستند که علی(علیه السلام) را به خلافت برگزیند[8]. آن گاه عبدالرحمان برای این که تظاهر به بی طرفی و بی نظری کند، اول به طرف علی رفت و گفت: (یا علی من هم مصلحت در آن می بینم که امروز همه مسلمین با تو بیعت کنند ولی شما هم به شرط این که طبق دستور خدا و سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و روش دو خلیفه قبلی حکومت کنید)[9]. علی(علیه السلام) فرمود: (من به دستور الهی و سنّت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و روش و اجتهاد خودم که همان رضای خدا و سنّت پیامبر است رفتار می کنم نه به روش دیگران)[10]. آن گاه به طرف عثمان رفت و همان جمله را تکرار کرد و عثمان پذیرفت. عبدالرحمان دست بیعت به عثمان داد و او را به خلافت برگزید[11]. و سایر اعضای شورا به تبعیت عبدالرحمان بیعت کردند. علی(علیه السلام) با حالت غضب ایستاده بود. عبدالرحمان گفت بیعت کن و الا گردنت زده خواهد شد!. از این مطلب فهمیده می شود که علی(علیه السلام) سیره و نوع حکومت دو خلیفه قبلی را قبول نداشت و به آنان اعتراض داشت و حاضر نبود این شرط را بپذیرد. در تاریخ طبری و ابن اثیر آمده که وقتی عبدالرحمان با عثمان بیعت کرد حضرت علی(علیه السلام) فرمود: (حبوته حبوة دهر، لیس هذا اول یوم تظاهرتم فیه علینا فصبر جمیل و الله المستعان علی ما تصفون و الله ما ولّیتَ عثمانَ الاّ لیرد الامر الیک و الله کلُّ یوم فی شأن)[12]. بخشیدی مدتی از زمان حکومت را. این اولین روزی نیست که بر علیه ما کار می کنید، جز صبر راه دیگری را در پیش نمی گیرم و خدا را کمک می گیرم به آنچه شما نسبت می دهید. به خدا سوگند تو عثمان را به حکومت برنگزیدی مگر این که بعد از او حکومت به تو باز گردد و خدا هر روزی در کار جدیدی است. خلاصه، علل زیر را می توان علتهای انتخاب شدن عثمان به خلافت دانست: 1 خلیفه دوم عبدالرحمان را نسبت به بقیه برتری داده بود و انتخاب وی را ملاک می دانست. 2 طبق گفته طبری و سایرین و اظهارات خود حضرت رابطه خویشاوندی باعث شده بود سعد و عبدالرحمان و عثمان یک رأی داشته باشند. 3 طبق تصریح بخاری طلحه هم حقش را به عثمان داد و به نفع او کنار رفت. 4 تنها زبیر موافق حضرت بود و او هم قدرت مخالفت نداشت چون خلیفه دوم گفته بود که که کسی حق ندارد با رأی اکثریت و نظر عبدالرحمان مخالفت کند چون در صورت مخالفت گردنش زده خواهد شد. 5 شروطی که برای بیعت برای حضرت گذاشته بودند مورد موافقت حضرت قرار نگرفت و این نشانگر این است که حضرت علی(علیه السلام) به سیره و نوع حکومت آنان اعتراض داشت. 6 از علتهای اصلی و عمده که هیچ کس طاقت حکومت آن حضرت را نداشت شدت عدالت آن حضرت بود که همه را به یک چشم نگاه می کرد و دنیا پرستان و قدرت طلبان در حکومت وی جایگاهی برای خویش نمی یافتند. پی نوشتها: [1]. طبقات ابن سعد، ج 37، ص 247 تاریخ طبری، ج 3، ص 294 منتخب الکنز، ج 4، ص 429 انساب الاشراف، ج 5، ص 16 عقد الفرید، ج 4، ص 98 طبع بیروت. [2]. کنز العمال، ج 3، ص 160 تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 160 انساب الاشراف، ج 5، ص 15. [3]. طبقات ابن سعد، ج 3، ص 43. [4]. عقد الفرید، ج 4، ص 99 طبع بیروت. [5]. صحیح بخاری، ج 5، کتاب فضائل اصحاب النبی(صلی الله علیه وآله) باب 38، حدیث 219 ،ص 79. [6]. تاریخ طبری، ج 3، ص 294. [7]. تاریخ طبری، ج 3، ص 295 قریب به همین مضمون نیز در عقد الفرید، ج 3، ص 99 آمده. [8]. تاریخ طبری، ج 3، ص 297. [9]. عقد الفرید، ج 4، ص 100، طبع بیروت تاریخ طبری، ج 3، ص 297 تاریخ الخلفا، ص 154. [10]. عقد الفرید، ج 4، ص 100 - تاریخ طبری، ج 3، ص 297. [11]. همان. [12]. تاریخ طبری، ج 3، ص 297 تاریخ ابن اثیر، ج 3، ص 37 عقد الفرید، ج 4، ص 101، طبع بیروت. www.mazaheb.ir
چرا شورای شش نفره خلیفه دوم حضرت علی(علیه السلام) را انتخاب نکردند و عثمان را انتخاب کردند؟
خلافت عمر چون به پایان رسید برای انتخاب خلیفه بعد از خود شش نفر را انتخاب کرد و موضوع خلافت را به صورت شورا میان آنان محدود نمود.
این شش نفر عبارت بودند از حضرت علی(علیه السلام)، طلحه، زبیر، عبدالرحمان، عثمان و سعد بن ابی وقاص. آن گاه ابو طلحه انصاری را با پنجاه نفر از انصار مأمور نمود که پشت در خانه ای که در آنجا اعضای شورا بحث و گفتگو می کنند ایستاده و منتظر اقدامات آنها باشند. اگر پس از سه روز پنج نفر به یکی از توافق کردند گردن نفر مخالف را بزنید، و اگر دو نفر مخالفت کردند و چهار نفر به یکی توافق کردند گردن دو نفر مخالف را بزنید و اگر سه نفر به یکی توافق کردند و سه نفر به یکی، با کسی بیعت کنید که عبدالرحمان با وی بیعت کرده بود[1]، حتی (متقی هندی) در کنز العمال از محمد بن جبیر از پدرش روایت کرده که عمر گفت: (اگر عبدالرحمان بن عوف دست به کسی گذاشت و آن را انتخاب کرد شما نیز با وی بیعت کنید)[2]. و همین طور هشام بن سعد از زید بن اسلم از پدرش نقل کرده که عمر گفت: (اگر سه نفر یک رأی داشتند و سه نفر رأی دیگر شما با گروهی که عبدالرحمان در آن است بیعت کنید و هر چه وی گفت بشنوید و اطاعت کنید)[3].
اما اصل جریان:
پس از سه روز از قتل خلیفه دوّم، حضرت علی(علیه السلام)، عثمان، عبدالرحمان، سعد و زبیر در خانه عایشه جمع شدند و به شور و بحث پرداختند. ابتدا عبدالرحمان گفت: (برای این که میان مسلمین تفرقه نیفتد لازم است ما با موافقت یکدیگر یکی را از بین خود برای خلافت انتخاب کنیم حالا هر کس دیگری را از خود شایسته تر می داند رأی خود را به آن بسپارد و به نفع آن کنار برود و من خود طمع خلافت ندارم[4].
طلحه رأی خود را به عثمان سپرد و به نفع او کنار رفت، سعد نیز حق خود را به عبدالرحمان داد و زبیر نیز حق خود را به علی(علیه السلام) داد[5].
طبری علت مخالفت نکردن سعد با عبدالرحمان و مخالفت نکردن عبدالرحمان با عثمان را رابطه خویشاوندی آنها دانسته و می گوید: (فسعد لا یخالف ابن عمه عبدالرحمن و عبدالرحمن صهر عثمان لا یختلفون فیولیها عبدالرحمن عثمان اویولیها عثمان عبدالرحمن)[6].
سعد با پسر عمویش عبدالرحمان مخالفت نمی کرد و عبدالرحمان داماد عثمان بود با هم اختلاف نمی کردند، عبدالرحمان عثمان را به خلافت بر می گزید یا عثمان عبدالرحمان را.
و علی(علیه السلام) هم بر این مسأله واقف بود که عبدالرحمان جانب خویشاوندی را رعایت خواهد کرد و لذا وقتی عثمان به علی(علیه السلام)پیشنهاد نمود که خوب است ما هر دو نفر به عبدالرحمان وکالت دهیم تا هر چه او صلاح دید اقدام کند مخالفت کرد و حاضر نبود وی را وکیل کند. و فرمود: (من به شرطی که عبدالرحمان جانب خویشاوندی را با تو نادیده گیرد و رضای حق و مصلحت امت را در نظر بگیرد او را به حکمیت می پذیرم)[7].
و از طرفی خلیفه تهدید کرده بود که کسی حق مخالفت ندارد و عثمان چون تأنی و مخالفت علی(علیه السلام) را دید گفت: (یا علی مخالفت جایز نیست برابر وصیت خلیفه هر کس مخالفت کند جز کشته شدن راه دیگری ندارد تو هم عبدالرحمان را به حکمیت برگزین). علی(علیه السلام)به ناچار پذیرفت. عبدالرحمان مردم را در مسجد جمع کرد تا در حضور مهاجر و انصار رأی خود را اعلام کند و به ظاهر مشورت کند. در مسجد بعضی از صحابه بزرگ همچون عمار و یاسر و مقداد رضی الله عنهم موقعیت ممتاز حضرت علی(علیه السلام) و اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بیان کردند و از عبدالرحمان خواستند که علی(علیه السلام) را به خلافت برگزیند[8].
آن گاه عبدالرحمان برای این که تظاهر به بی طرفی و بی نظری کند، اول به طرف علی رفت و گفت: (یا علی من هم مصلحت در آن می بینم که امروز همه مسلمین با تو بیعت کنند ولی شما هم به شرط این که طبق دستور خدا و سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و روش دو خلیفه قبلی حکومت کنید)[9].
علی(علیه السلام) فرمود: (من به دستور الهی و سنّت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و روش و اجتهاد خودم که همان رضای خدا و سنّت پیامبر است رفتار می کنم نه به روش دیگران)[10]. آن گاه به طرف عثمان رفت و همان جمله را تکرار کرد و عثمان پذیرفت. عبدالرحمان دست بیعت به عثمان داد و او را به خلافت برگزید[11]. و سایر اعضای شورا به تبعیت عبدالرحمان بیعت کردند. علی(علیه السلام) با حالت غضب ایستاده بود. عبدالرحمان گفت بیعت کن و الا گردنت زده خواهد شد!.
از این مطلب فهمیده می شود که علی(علیه السلام) سیره و نوع حکومت دو خلیفه قبلی را قبول نداشت و به آنان اعتراض داشت و حاضر نبود این شرط را بپذیرد.
در تاریخ طبری و ابن اثیر آمده که وقتی عبدالرحمان با عثمان بیعت کرد حضرت علی(علیه السلام) فرمود:
(حبوته حبوة دهر، لیس هذا اول یوم تظاهرتم فیه علینا فصبر جمیل و الله المستعان علی ما تصفون و الله ما ولّیتَ عثمانَ الاّ لیرد الامر الیک و الله کلُّ یوم فی شأن)[12].
بخشیدی مدتی از زمان حکومت را. این اولین روزی نیست که بر علیه ما کار می کنید، جز صبر راه دیگری را در پیش نمی گیرم و خدا را کمک می گیرم به آنچه شما نسبت می دهید. به خدا سوگند تو عثمان را به حکومت برنگزیدی مگر این که بعد از او حکومت به تو باز گردد و خدا هر روزی در کار جدیدی است.
خلاصه، علل زیر را می توان علتهای انتخاب شدن عثمان به خلافت دانست:
1 خلیفه دوم عبدالرحمان را نسبت به بقیه برتری داده بود و انتخاب وی را ملاک می دانست.
2 طبق گفته طبری و سایرین و اظهارات خود حضرت رابطه خویشاوندی باعث شده بود سعد و عبدالرحمان و عثمان یک رأی داشته باشند.
3 طبق تصریح بخاری طلحه هم حقش را به عثمان داد و به نفع او کنار رفت.
4 تنها زبیر موافق حضرت بود و او هم قدرت مخالفت نداشت چون خلیفه دوم گفته بود که که کسی حق ندارد با رأی اکثریت و نظر عبدالرحمان مخالفت کند چون در صورت مخالفت گردنش زده خواهد شد.
5 شروطی که برای بیعت برای حضرت گذاشته بودند مورد موافقت حضرت قرار نگرفت و این نشانگر این است که حضرت علی(علیه السلام) به سیره و نوع حکومت آنان اعتراض داشت.
6 از علتهای اصلی و عمده که هیچ کس طاقت حکومت آن حضرت را نداشت شدت عدالت آن حضرت بود که همه را به یک چشم نگاه می کرد و دنیا پرستان و قدرت طلبان در حکومت وی جایگاهی برای خویش نمی یافتند.
پی نوشتها:
[1]. طبقات ابن سعد، ج 37، ص 247 تاریخ طبری، ج 3، ص 294 منتخب الکنز، ج 4، ص 429 انساب الاشراف، ج 5، ص 16 عقد الفرید، ج 4، ص 98 طبع بیروت.
[2]. کنز العمال، ج 3، ص 160 تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 160 انساب الاشراف، ج 5، ص 15.
[3]. طبقات ابن سعد، ج 3، ص 43.
[4]. عقد الفرید، ج 4، ص 99 طبع بیروت.
[5]. صحیح بخاری، ج 5، کتاب فضائل اصحاب النبی(صلی الله علیه وآله) باب 38، حدیث 219 ،ص 79.
[6]. تاریخ طبری، ج 3، ص 294.
[7]. تاریخ طبری، ج 3، ص 295 قریب به همین مضمون نیز در عقد الفرید، ج 3، ص 99 آمده.
[8]. تاریخ طبری، ج 3، ص 297.
[9]. عقد الفرید، ج 4، ص 100، طبع بیروت تاریخ طبری، ج 3، ص 297 تاریخ الخلفا، ص 154.
[10]. عقد الفرید، ج 4، ص 100 - تاریخ طبری، ج 3، ص 297.
[11]. همان.
[12]. تاریخ طبری، ج 3، ص 297 تاریخ ابن اثیر، ج 3، ص 37 عقد الفرید، ج 4، ص 101، طبع بیروت.
www.mazaheb.ir
- [سایر] آیا فرزند عمر (عبدالله بن عمر) در حوادث تاریخی دوران خلافت عثمان و حکومت حضرت علی(ع) تأثیرگذار بود؟ یا پس از مرگ پدر از سیاست فاصله گرفت؟
- [سایر] اطلاعاتی در رابطه با شورای 6 نفره که خلیفه سوم را انتخاب کرد بفرمایید؟
- [سایر] چرا اهل سنت در کتب خود به عمر و ابوبکر و عثمان (رضی الله) ولی به علی علیه السلام (کرم الله وجهه) خطاب می کنند؟
- [سایر] چرا عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد گفت: آب را بر روی امام حسین(ع) همانند بستن آب بر روی عثمان ببندند؟ داستان بستن آب بر روی عثمان چیست؟ چه ربطی به امیرالمؤمنین دارد؟
- [سایر] عمر (رض) قبل از وفاتش شورای شش نفرهای را تعیین کرد، سپس سه نفر از آنها دست کشیدند، و آنگاه عبدالرحمن بن عوف کنار کشید و عثمان و علی (رض) باقی ماندند، پس چرا علی (رض) از همان اوّل نگفت که درباره او به خلافت وصیت شده است؟! آیا بعد از وفات عمر از کسی میترسید؟!.
- [سایر] چرا حضرت علی علیه السلام زمانی که ابوبکر به خلافت رسید مخالفت جدی نکرد، در شورای شش نفره عمر شرکت کرد و از خود حمایت کرد؟
- [سایر] آیا در جنگ کربلا روز عاشورا امام حسین(علیه السلام) فرزندانی به نامهای عمر و عثمان و ابوبکر داشتهاند که شهید شدهاند؟
- [سایر] چرا آن بدعتهایی را که عمر و ابوبکر کرده بودند مردم با آنها مخالفت نکردند؟ و چرا با عثمان مخالفت کردند و براو قیام کردند؟
- [سایر] بر اساس نامه ششم نهج البلاغه، امام علی(ع) در نامه ای به معاویه، خلافت ابوبکر، عمر و عثمان را مورد رضایت پروردگار می داند! آیا این موضوع با تفکر شیعیان در تعارض نیست؟
- [سایر] آیا حضرت علی(علیه السلام) در قتل عثمان نقشی داشتند؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مستحب است، قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند و میت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد مثل آن که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند و نیز مستحب است جنازه را در چند ذراعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه، زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میت مرد است، در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و دردفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن، پارچه ای روی قبر بگیرند، و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شد، پیش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آن که میت را در لحد گذاشتند، گره های کفن را باز کنند و صورت میت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میت به پشت برنگردد و پیش از آن که لحد را بپوشانند، دست راست را بشانه راست میت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمد است و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی پس از آن بگویند: هَلْ أَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذی فَارَقْتَنَا عَلَیْهِ مِنْ شَهَادَةِ أنْ لاَ إِلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ وَسَیّدُ النَّبِیّینَ وَخَاتَمُ الْمُرْسَلِینَ وَأنَّ عَلِیاً أمِیرُ المؤمِنِینَ وَسَیِّدُ الْوَصیّیِن وإمَامٌ افْتَرَضَ اللهُ طَاعَتَهُ عَلی الْعَالَمِینَ وَأَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَعلیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَموُسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَعَلیَّ بْنَ موُسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَعَلیَّ بْنَ مُحَمَّد وَالْحَسنَ بْنَ عَلیٍّ وَالْقائِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدیَّ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أئِمَّةُ الْمُؤْمِنینَ وَحُجَجُ اللهِ عَلَی الْخَلْقِ أَجْمَعِین وَأَئِمَّتُکَ أَئِمَّةُ هُدی أَبْرارٌ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند و بعد بگویند: إذا اتَاکَ الْمَلَکَانِ الْمُقَرَّبَانِ رَسوُلَیْنِ مِنْ عِنْدِ الله تَبَارَکَ وَتَعَالی وَسَئَلاَکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِیّک وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتَابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ أَئِمَّتِکَ فَلاَ تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فی جَوَابِهِمَا اللهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله نَبِیّی وَالإسْلاَمُ دینی وَالْقُرْآنُ کِتَابی وَالْکَعْبَةُ قِبْلَتی وَأمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلیُّ بْنُ أبیطَالِب إمَامی وَالْحَسَنُ بْنُ عَلی الْمُجْتَبی إمَامی وَالْحُسَیْنُ بْنُ عَلیٍّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلاء إِمَامی وَعَلِی زِیْنُ الْعَابِدینَ إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ إمَامی وَجَعْفَرٌ الصَّادِقُ إمَامی وَموُسَی الْکَاظِمُ إمَامی وَعَلِیٌّ الرِّضَا إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْجَوَادُ إمَامی وَعَلیٌّ الْهَادی إمَامی وَالْحَسَنُ الْعَسْکَری إمَامی وَالْحُجَّةُ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ إمَامی هَؤلاءِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ أئِمَّتی وَسَادَتی و قادَتی وَشُفَعَائی بِهِمْ اَتَوَلّی وَمِنْ أَعْدَائِهِمْ اَتَبَرَّءُ فی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمَ یَا فُلانَ بْنَ فُلان و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند بعد بگویند: إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالی نِعْمَ الرَّبُّ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله نِعْمَ الرَّسوُلُ وَأنَّ عَلِیَّ بْنَ ابیطَالِب وَاَوْلاَدَهُ الْمَعْصوُمینَ الأئَمَّةَ الإثْنَیْ عَشَرَ نِعْمَ الأئِمَّةُ وَأنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله حَقٌ وَأنَّ الْمَوْتَ حَقٌ وسُؤَالَ مُنْکَر وَنَکیر فی الْقَبْرِ حَقٌ والْبَعْثَ حَقٌ وَالنُّشوُرَ حَقٌ وَالصِّرَاطَ حَقٌ وَتَطَایُرَ الْکُتُبِ حَقٌ وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌ وَالنَّارَ حَقٌ وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاَرَیْبَ فیِهَا وَأنَّ اللهُ یَبْعَثُ مَنْ فی الْقُبوُرِ پس بگویند: أفَهِمْتَ یَا فُلان و به جای فلان اسم میت را بگویند پس از آن بگویند: ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَهَدَاکَ اللهُ إلَی صِرَاط مُسْتَقِیم وَعَرَّفَ اللهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ أوْلِیَائِکَ فی مُسْتَقَرّ مِنْ رَحْمَتِهِ پس بگویند: اَللّهُمَّ جَافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَأصْعِدْ بِروُحِهِ إلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهَاناً اَللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . "أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ الله"جزو اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله"، به قصد قربت گفته شود. اللهُ أکْبَرُ خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند. أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ الله شهادت می دهم که نیست خدایی جز خدای یکتا و بی همتا. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله پیغمبر و فرستاده خداست. أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أمِیرَ المُؤمِنینَ وَلِیُّ الله شهادت می دهم که حضرت علی علیه السلام أمیرالمؤمنین و ولی خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلاَة بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الْفَلاَح بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قَد قامَتِ الصَّلاَة به تحقیق نماز برپا شد. لا إلَهَ إِلاَّ الله نیست خدایی مگر خدای یکتا و بی همتا.
- [آیت الله بروجردی] (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللهِ) جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ) به قصد قربت گفته شود.ترجمهی اذان و اقامه(اللهُ اکبر): یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند.(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الا اللهُ): یعنی شهادت میدهم که غیر خدایی که یکتا و بیهمتاست خدای دیگری سزاوار پرستش نیست.(اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبدالله) ص) پیغمبر و فرستادة خدا است.(اَشْهَدُ اَنَّ عَلیا اَمیرَالمؤمنینَ وَلِی اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت علی (علیه الصلوة و السلام)، امیرالمؤمنین و ولی خدا بر همهی خلق است.(حَی عَلَی الصَّلوة): یعنی بشتاب برای نماز.(حَی عَلَی الفَلاحِ): یعنی بشتاب برای رستگاری.(حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ): یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است.(قَد قامَتِ الصَّلوة): یعنی به تحقیق نماز بر پا شد.(لا اِلهَ اِلاَّ الله): یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [آیت الله سیستانی] (أَشْهَدُ أنَّ عَلِیّاً وَلیُّ اللّهِ) جزء اذان و اقامه نیست ، و لی خوب است بعد از (أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهَ) به قصد قربت گفته شود . ترجمه اذان و اقامه اللّه اکبر : یعنی خدای تعالی بزرگتر از آنست که او را وصف کنند . أَشْهَدُ أَن لا إِلهَ إِلاّ اللّهُ : یعنی شهادت میدهم که کسی جز خدا سزاوار پرستش نیست . أَشْهَدُ أَنّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ : یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبداللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیغمبر و فرستاده خداست . أَشْهَدُ أنَّ عَلیّاً أمْیر المُؤمنِین وَلیُّ اللّهِ : یعنی شهادت میدهم که حضرت علی علیه الصلاة و السلام امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . حَیَّ عَلَی الصّلاةِ : یعنی بشتاب برای نماز . حَیَّ عَلَی الْفَلاحِ : یعنی بشتاب برای رستگاری . حَیَّ عَلَی خَیْر الْعَمَلِ : یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است . قَدْ قَامَتِ الصَّلاةُ : یعنی بتحقیق نماز برپا شد . لا إِله إِلاّ اللّهُ : یعنی کسی جز خدا سزاوار پرستش نیست .
- [آیت الله سبحانی] اللّه اکبر یعنی خدای بزرگ تر از آن است که او را وصف کنند. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، یعنی شهادت می دهم که خدایی جز اللّه نیست. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، یعنی شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه وآله)پیغمبر و فرستاده خداست. أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أمیرالمؤمنینَ وَلِیُّ اللّه، یعنی شهادت می دهم که حضرت علی(علیه السلام)امیرالمؤمنین، و ولی خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، یعنی بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الفَلاَح، یعنی بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قًد قامَتِ الصَّلاةُ، یعنی نماز برپا شده است. لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، یعنی خدایی جز اللّه نیست.
- [آیت الله سیستانی] مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند ، و میّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند ، مگر آنکه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد ، مثل آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند ، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند . و نیز مستحب است جنازه را در چند ذرعی قبر ، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بر دارند ، و در نوبت چهارم وارد قبر کنند . و اگر میّت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پائین قبر باشد ، و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند . و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن پارچهای رو ی قبر بگیرند . و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند ، و دعاهائی که دستور داده شده پیش از دفن و موقع دفن بخوانند ، و بعد از آنکه میّت را در لحد گذاشتند گرههای کفن را باز کنند و صورت میّت را روی خاک بگذارند ، و بالشی از خاک زیر سر او بسازند ، و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت نگردد ، و پیش از آنکه لحد را پوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند ، و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میّت بگذارند ، و دهان را نزدیک گوش او ببرند و به شدّت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند : (اِسْمَعْ اِفْهَمُ یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگویند . مثلاً اگر اسم او محمّد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند : (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بَن عَلِیّ) ، پس از آن بگویند : (هَلْ اَنْتَ عَلَی العَهْدِ الَّذِی فارَقْتَنا عَلَیْهِ ، مِنْ شَهادَةِ آن لا اِله إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَیّدُ النَّبِیِّینَ وَخاتَمُ المُرْسَلِینَ ، وَاَنَّ عَلِیّاً اَمِیرُ المُؤْمِنینَ وَسَیّدُ الوَصِیّینَ وَاِمامٌ اِفْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَی العالَمین وَاَنَّ الحَسَنَ وَالحُسَینَ وَعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍ وَ جَعْفَرَ بَنَ محَمَّدَ وَ مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ وَ عَلیّ بنَ مُوسی وَ مَحَمّد بنَ علیّ وَ عَلیّ بنَ محمّدٍ و الحسنَ بنَ عَلیٍّ وَالْقائِمَ الحُجَّةَ المَهْدِیَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّةُ المُؤْمِنِینَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلَی الخَلْقِ اَجْمَعِینَ ، وَأئِمَّتُکُ أَئِمَّةُ هُدیً بِکَ اَبرارٌ ، یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید ، و بعد بگوید : (إذا اَتاکَ المَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسُولَیْنِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَکَ وَتَعالی وَسَأَلاکَ عَنْ رَبّکَ وَعَنْ نَبِیِّکَ وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ اَئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِی جَوابِهِما : اللّهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآلهوسلم نَبِیّ¨ ، وَالاِسْلامُ دِینِی وَالقُرْآنُ کِتابِی ، وَالکَعْبَةُ قِبْلَتِی وَاَمِیرُ المُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالِبٍ اِمامِی ، وَالحَسَنُ بْنُ عَلِیّ المُجْتَبی إمامِی ، وَالحُسَینُ بنُ عَلِیّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلا إمامِی ، وَعَلِیٌّ زَیْنُ العابِدِیَن اِمامِی ، وَمُحَمَّدٌ الباقِرُ اِمامِی ، وَجَعْفَرٌ الصادِقُ اِمامِی ، وَمُوسَی الکاظِمُ اِمامی ، وَعَلِیٌّ الرّضا اِمامِی ، وَمُحَمَّدٌ الجَوادُ اِمامِی ، وَعَلِیٌّ الهادِی اِمامِی ، وَالحَسَنُ العَسْکَرِیٌّ اِمامِی ، وَالحُجَّةُ المُنْتَظَرُ اِمامِی ، هؤُلاءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّتِی وَسادَتِی وَقادَتِی وَشُفَعائِی ، بِهِمْ اَتَوَلّی وَمِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّأُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ . ثُمَّ اعْلَمْ یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید ، و بعد بگوید : (اَنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالی نِعْمَ الرَّبُّ ، وَاَنَّ مُحَمَّداً صلیاللهعلیهوآلهوسلم نِعْمَ الرَّسُولُ ، وَاَنَّ عَلِیَّ بْنَ اَبِی طالِبٍ وَاَوْلادَهُ المَعْصُومِینَ الاَئِمَّةَ الاِثْنی عَشَرَ نِعْمَ الاَئِمَّةُ ، وَاَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآلهوسلمحَقٌّ ، وَاَنَّ المَوْتَ حَقٌّ وَسُؤالَ مُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ فِی القَبْرِ حَقٌّ ، وَالبَعْثَ حَقٌّ ، وَالنُّشُورَ حَقٌّ ، وَالصّراطَ حَقٌّ ، وَالمِیزانَ حَقٌّ ، وَتَطایُرَ الکُتُبِ حَقٌّ ، وَاَنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ ، وَالنّارَ حَقٌّ ، وَاَنَّ الساعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها ، وَاَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی القُبُورِ) پس بگوید (اَفَهِمْتَ یا فُلان) و بجای فلان اسم میّت را بگوید ، پس از آن بگوید : (ثَبَّتَکَ اللّهُ بِالقَوْلِ الثّابِتِ وَهَداکَ اللّهُ إلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ، عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ اَوْلِیائِکَ فِی مُسْتَقَرٍ مِنْ رَحْمَتِهِ) پس بگوید : (اللّهُمَّ جافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ ، وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَیکَ ، وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً ، اللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ) .
- [آیت الله نوری همدانی] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد ، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است .
- [آیت الله سبحانی] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتّفاق می افتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.