ترفندهای غرب گرایان در مواجهه با علما و روحانیت در دوران قاجار چه بوده است؟
منورالفکران برای رسیدن به اهداف خویش ابتدا سعی کردند با مبهم گویی و یا دروغ پردازی و مکّاری بین مبانی نظام مشروطه و اسلام پیوند ایجاد کنند. آنها برای نزدیک جلوه دادن اهداف خود به علما دو شیوه را در پیش گرفتند: شیوه ی اول آنان این بود که می گفتند مقصودشان از مشروطه و قانون، همان قانون اسلام است. شیوه ی دوم آنها این بود که برای علما در اداره ی نظام سهمی قایل می شدند و می کوشیدند از این طریق خاطر آنها را آرام کنند. ولی پس از پیروزی انقلاب معلوم شد ادعای آنان در مورد تطابق قوانین مشروطه ی غربی با اسلام دروغ بوده و به علاوه، با تهدید و تبلیغات منفی، اندک اندک حضور علما در مجلس و نظام مشروطه کم رنگ گردید و صبغه ی دینی نظام به شدت تضعیف شد. برای نمونه، به شیوه ی برخورد تاکتیکی یکی از چهره های مشهور مشروطه خواه غرب گرا، یعنی میرزا ملکم خان، برای به صحنه کشاندن علما و روحانیت توجه کنید. ملکم خان در میان روشن فکران غرب گرا تلاش فراوانی در برقراری اتحاد تاکتیکی و یا به تعبیر روشن تر، خدعه گرانه با روحانیت نمود. وی در شماره ی نخست روزنامه ی قانون به علما وعده داد قانونی که او خواهان نوشته شدن و اجرای آن در کشور است چیزی جز قانون اسلام نیست، تا از این رهگذر احتمال سوء نیّت مشروطه گران غربی را از ذهن علما بیرون کند و اساساً به طرح های خود رنگ مذهبی بدهد. متن عبارت او چنین است: ما نمی گوییم قانون پاریس یا قانون روس یا قانون هند را می خواهیم. اصول قانون خوب همه جا یکی است و اصول بهترین قوانین همان است که شریعت خدا به ما یاد می دهد.[1] وی در حالی که هیچ اعتقادی به هیچ دینی نداشت، به دروغ می گفت: برخی چنین تصور می کنند که ما می خواهیم به واسطه ی این جریده در ایران قانون تازه نشر دهیم. این تصور به طور کلی غلط است. آن قوانین و اصولی که خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله) به علمای اسلام یاد داده اند، همه را خیلی صحیح و کافی می دانیم.[2] وی به علما وعده می داد مجلسی که او و اقرانش دنبال آن هستند مملوّ از علما و مجتهدان است و در یکی از نوشته هایش می نویسد: باید اقلّاً صد نفر مجتهدین نامی و عقلای معروف ایران را در پایتخت دولت در یک مجلس شورای ملی جمع کرد و به آنها مأموریت و قدرت کامل داد که اولا آن قوانین و آن اصولی که از برای تنظیم ایران لازم است تعیین و تدوین و رسماً اعلام نمایند و ثانیاً موافق با یک قرار مضبوط، خود را، یعنی این مجلس شورای ملی را مواظب و مراقب و موکل اجرای قانون قرار بدهند.[3] و در جای دیگر می گوید: می خواهیم در ایران یک مجلس شورای کبرای ملی ترتیب بدهیم که در آن مجلس، اعاظم علما و مشاهیر عقلای ملک حقوق دولت و ملت موافق اصول شریعت خدا مستقل معین و حفظ حقوق مقرره را دائماً مراقبت نمایند.[4] ملکم برای نشان دادن حسن نیت خویش به روحانیت و اظهار صداقت در اتحاد با روحانیت، (هنگامی که واعظی به نام سید فاضل دربندی به علت تقبیح حکومت از تهران اخراج شد، از این موضوع اظهار تأسف کرد و از پیروان خود خواست که به وی به هر طریقی که ممکن است کمک کنند).[5] آن گاه در شماره ی 9 روزنامه ی قانون با لحنی اهانت آمیز از علما دعوت کرد آشکارتر علیه فساد و استبداد قاجار سخن بگویند و امکانات سیاسی خود را به کار گیرند. متن عبارت ملکم چنین است: در حالتی که پیرزنان کفار بر شداید روزگار ما به رقت ترحّم می کنند، شما که ائمه ی خدا و مظهر رحمت الهی واقع شده اید، شما که مشعل طریقت آدمیت و بهترین امید عالمیان هستید، چگونه می توانید در میان این طوفان بلا که ملت را احاطه کرده است بی طرف بنشینید؟.[6] ملکم در یکی از مصاحبه هایش رسماً از سیاست همکاری مصلحتی خود با علما برای شیوع تمدن غربی در ایران پرده برداشت و خدعه ی مکّارانه ی خویش را فاش کرد و گفت: من مایل بودم اصول تمدن غربی را در ایران شیوع دهم و برای این کار از جامعه ی دیانت استفاده نمودم.[7] او هم چنین می گوید: در اروپا که بودم، سیستم های اجتماعی و سیاسی و مذهبی مغرب را مطالعه کردم، با اصول مذاهب گوناگون دنیای نصرانی و هم چنین تشکیلات جمعیت های سرّی و فرماسونری آشنا گردیدم، طرحی ریختم که عقل سیاست مغرب را با خرد دیانت مشرق به هم آمیزم؛ چنین دانستم که تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بی فایده ای است؛ از این رو، فکر ترقی مادی را در لفاف دین عرضه داشتم تا هموطنانم آن معانی را نیک دریابند.[8] گر چه علمای شیعه در عصر مشروطه و قبل و بعد از آن، هوشیارتر از آن بودند که تمام حرف های فرد معلوم الحالی چون میرزا ملکم خان را دربست بپذیرند و چشم بسته وارد صحنه ی مبارزه شوند، ولی بدون شک سخنان منورالفکرانی چون ملکم خان، برخی از علما را به این نتیجه رساند که جریان غرب گرای کشور فهمیده است که بدون تأمین خواسته های دین و علما نمی توان به اصلاحات و ترقّی دست یافت. این امر موجب از بین رفتن حساسیّت برخی از علما نسبت به منورالفکران شد. آنان تمام همّ و غمّ خویش را به مبارزه با استبداد معطوف کردند و خیالشان از توطئه گری منورالفکران تا حد زیادی آسوده بود و گمان می کردند فردای پیروزی، شاهد چیزی جز برپایی عدالت خانه در شهرهای ایران نخواهند بود، در حالی که منورالفکران در پی فرصت مناسبی بودند تا به اهداف خویش که برپایی حکومتی سکولار و مطابق با نظام های غربی بود دست یابند؛ از این رو در دقایق حساس پیروزی، وقتی علما از تهران بیرون رفتند و در قم به تحصن نشستند، عناصر خودباخته ی فرهنگ غرب فعّالانه وارد صحنه شدند و با همکاری انگلیس، هدف نهضت را از برپایی عدالت خانه به مجلس شورای ملی و حکومت مشروطه تغییر دادند. مردم مؤمن نیز با توجه به عدم حساسیت علما نسبت به روشن فکران و شاگردان مدارس جدید و شاگردان میرزا ملکم خان، به آنها اعتماد کردند و بر اساس نظر آنان شعار مشروطه خواهی را جای گزین عدالت خواهی کردند. البته در میان علما برخی چون شیخ فضل الله نوری از آغاز نسبت به مقاصد تحصیل کرده های خارج و ترقی خواهان آزاداندیش مشکوک بود و زودتر از سایران به اهدافشان پی برد و برای خنثی کردن توطئه ی آنها گام های مؤثری برداشت، ولی به خاطر تردید و بی خبری بسیاری از مردم و برخی دیگر از ارکان نهضت، علما به هدف اصلی خویش دست نیافتند. بهره گیری از روحانی نمایان خودباخته پی نوشتها: [1]. نقل از: محمدعلی سفری، مشروطه سازان، ص 71. [2]. همان، ص 72. [3]. اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 1، ص 612. [4]. همان. [5]. حامد الگار، ملکم خان، ص 218. [6]. همان. [7]. میس لمبتن، رساله ی مجامع مخفی در انقلاب مشروطیت، به نقل از: اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 168. [8]. فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون در عصر سپهسالار، ص 64 - 65. منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ی غربی، جواد سلیمانی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1384).
عنوان سوال:

ترفندهای غرب گرایان در مواجهه با علما و روحانیت در دوران قاجار چه بوده است؟


پاسخ:

منورالفکران برای رسیدن به اهداف خویش ابتدا سعی کردند با مبهم گویی و یا دروغ پردازی و مکّاری بین مبانی نظام مشروطه و اسلام پیوند ایجاد کنند. آنها برای نزدیک جلوه دادن اهداف خود به علما دو شیوه را در پیش گرفتند: شیوه ی اول آنان این بود که می گفتند مقصودشان از مشروطه و قانون، همان قانون اسلام است. شیوه ی دوم آنها این بود که برای علما در اداره ی نظام سهمی قایل می شدند و می کوشیدند از این طریق خاطر آنها را آرام کنند. ولی پس از پیروزی انقلاب معلوم شد ادعای آنان در مورد تطابق قوانین مشروطه ی غربی با اسلام دروغ بوده و به علاوه، با تهدید و تبلیغات منفی، اندک اندک حضور علما در مجلس و نظام مشروطه کم رنگ گردید و صبغه ی دینی نظام به شدت تضعیف شد.
برای نمونه، به شیوه ی برخورد تاکتیکی یکی از چهره های مشهور مشروطه خواه غرب گرا، یعنی میرزا ملکم خان، برای به صحنه کشاندن علما و روحانیت توجه کنید.
ملکم خان در میان روشن فکران غرب گرا تلاش فراوانی در برقراری اتحاد تاکتیکی و یا به تعبیر روشن تر، خدعه گرانه با روحانیت نمود. وی در شماره ی نخست روزنامه ی قانون به علما وعده داد قانونی که او خواهان نوشته شدن و اجرای آن در کشور است چیزی جز قانون اسلام نیست، تا از این رهگذر احتمال سوء نیّت مشروطه گران غربی را از ذهن علما بیرون کند و اساساً به طرح های خود رنگ مذهبی بدهد. متن عبارت او چنین است:
ما نمی گوییم قانون پاریس یا قانون روس یا قانون هند را می خواهیم. اصول قانون خوب همه جا یکی است و اصول بهترین قوانین همان است که شریعت خدا به ما یاد می دهد.[1]
وی در حالی که هیچ اعتقادی به هیچ دینی نداشت، به دروغ می گفت:
برخی چنین تصور می کنند که ما می خواهیم به واسطه ی این جریده در ایران قانون تازه نشر دهیم. این تصور به طور کلی غلط است. آن قوانین و اصولی که خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله) به علمای اسلام یاد داده اند، همه را خیلی صحیح و کافی می دانیم.[2]
وی به علما وعده می داد مجلسی که او و اقرانش دنبال آن هستند مملوّ از علما و مجتهدان است و در یکی از نوشته هایش می نویسد:
باید اقلّاً صد نفر مجتهدین نامی و عقلای معروف ایران را در پایتخت دولت در یک مجلس شورای ملی جمع کرد و به آنها مأموریت و قدرت کامل داد که اولا آن قوانین و آن اصولی که از برای تنظیم ایران لازم است تعیین و تدوین و رسماً اعلام نمایند و ثانیاً موافق با یک قرار مضبوط، خود را، یعنی این مجلس شورای ملی را مواظب و مراقب و موکل اجرای قانون قرار بدهند.[3]
و در جای دیگر می گوید:
می خواهیم در ایران یک مجلس شورای کبرای ملی ترتیب بدهیم که در آن مجلس، اعاظم علما و مشاهیر عقلای ملک حقوق دولت و ملت موافق اصول شریعت خدا مستقل معین و حفظ حقوق مقرره را دائماً مراقبت نمایند.[4]
ملکم برای نشان دادن حسن نیت خویش به روحانیت و اظهار صداقت در اتحاد با روحانیت، (هنگامی که واعظی به نام سید فاضل دربندی به علت تقبیح حکومت از تهران اخراج شد، از این موضوع اظهار تأسف کرد و از پیروان خود خواست که به وی به هر طریقی که ممکن است کمک کنند).[5]
آن گاه در شماره ی 9 روزنامه ی قانون با لحنی اهانت آمیز از علما دعوت کرد آشکارتر علیه فساد و استبداد قاجار سخن بگویند و امکانات سیاسی خود را به کار گیرند. متن عبارت ملکم چنین است:
در حالتی که پیرزنان کفار بر شداید روزگار ما به رقت ترحّم می کنند، شما که ائمه ی خدا و مظهر رحمت الهی واقع شده اید، شما که مشعل طریقت آدمیت و بهترین امید عالمیان هستید، چگونه می توانید در میان این طوفان بلا که ملت را احاطه کرده است بی طرف بنشینید؟.[6]
ملکم در یکی از مصاحبه هایش رسماً از سیاست همکاری مصلحتی خود با علما برای شیوع تمدن غربی در ایران پرده برداشت و خدعه ی مکّارانه ی خویش را فاش کرد و گفت:
من مایل بودم اصول تمدن غربی را در ایران شیوع دهم و برای این کار از جامعه ی دیانت استفاده نمودم.[7]
او هم چنین می گوید:
در اروپا که بودم، سیستم های اجتماعی و سیاسی و مذهبی مغرب را مطالعه کردم، با اصول مذاهب گوناگون دنیای نصرانی و هم چنین تشکیلات جمعیت های سرّی و فرماسونری آشنا گردیدم، طرحی ریختم که عقل سیاست مغرب را با خرد دیانت مشرق به هم آمیزم؛ چنین دانستم که تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بی فایده ای است؛ از این رو، فکر ترقی مادی را در لفاف دین عرضه داشتم تا هموطنانم آن معانی را نیک دریابند.[8]
گر چه علمای شیعه در عصر مشروطه و قبل و بعد از آن، هوشیارتر از آن بودند که تمام حرف های فرد معلوم الحالی چون میرزا ملکم خان را دربست بپذیرند و چشم بسته وارد صحنه ی مبارزه شوند، ولی بدون شک سخنان منورالفکرانی چون ملکم خان، برخی از علما را به این نتیجه رساند که جریان غرب گرای کشور فهمیده است که بدون تأمین خواسته های دین و علما نمی توان به اصلاحات و ترقّی دست یافت. این امر موجب از بین رفتن حساسیّت برخی از علما نسبت به منورالفکران شد.
آنان تمام همّ و غمّ خویش را به مبارزه با استبداد معطوف کردند و خیالشان از توطئه گری منورالفکران تا حد زیادی آسوده بود و گمان می کردند فردای پیروزی، شاهد چیزی جز برپایی عدالت خانه در شهرهای ایران نخواهند بود، در حالی که منورالفکران در پی فرصت مناسبی بودند تا به اهداف خویش که برپایی حکومتی سکولار و مطابق با نظام های غربی بود دست یابند؛ از این رو در دقایق حساس پیروزی، وقتی علما از تهران بیرون رفتند و در قم به تحصن نشستند، عناصر خودباخته ی فرهنگ غرب فعّالانه وارد صحنه شدند و با همکاری انگلیس، هدف نهضت را از برپایی عدالت خانه به مجلس شورای ملی و حکومت مشروطه تغییر دادند. مردم مؤمن نیز با توجه به عدم حساسیت علما نسبت به روشن فکران و شاگردان مدارس جدید و شاگردان میرزا ملکم خان، به آنها اعتماد کردند و بر اساس نظر آنان شعار مشروطه خواهی را جای گزین عدالت خواهی کردند. البته در میان علما برخی چون شیخ فضل الله نوری از آغاز نسبت به مقاصد تحصیل کرده های خارج و ترقی خواهان آزاداندیش مشکوک بود و زودتر از سایران به اهدافشان پی برد و برای خنثی کردن توطئه ی آنها گام های مؤثری برداشت، ولی به خاطر تردید و بی خبری بسیاری از مردم و برخی دیگر از ارکان نهضت، علما به هدف اصلی خویش دست نیافتند.
بهره گیری از روحانی نمایان خودباخته
پی نوشتها:
[1]. نقل از: محمدعلی سفری، مشروطه سازان، ص 71.
[2]. همان، ص 72.
[3]. اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 1، ص 612.
[4]. همان.
[5]. حامد الگار، ملکم خان، ص 218.
[6]. همان.
[7]. میس لمبتن، رساله ی مجامع مخفی در انقلاب مشروطیت، به نقل از: اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 168.
[8]. فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون در عصر سپهسالار، ص 64 - 65.
منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ی غربی، جواد سلیمانی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1384).





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین