نظریات متعددی در این باره وجود دارد که مهم ترین آن ها عبارتنداز: 1. پیامبر اسلام به هیچ شریعتی عمل نکرده و پیرو هیچ دینی نبوده است؛ 2. ایشان پیرو دین مسیحیت بوده است؛ 3. ایشان پیرو دین حضرت ابراهیم(علیه السلام) بوده است؛ 4. پیرو دین خود (اسلام) بوده است[1]. نظریه نخست را نمی توان پذیرفت؛ زیرا اولا: حضرت پیش از بعثت به کارهای گوناگونی مانند عبادت، معامله و... می پرداخت و هرگز نمی توان پذیرفت که این کارها تابع هیچ یک از شرایع و ادیان آسمانی نباشد. و ثانیاً: لازمه ی این سخن این است که مردم عادی، از شریعتی پیروی کنند، ولی پیامبر اسلام در کارهای روزمره خود از هیچ آیینی پیروی نکند. نظریه ی دوم نیز پذیرفتنی نیست؛ زیرا اولاً: اگر ایشان تابع دین مسیحیت بودند، مسیحیان و دشمنان اسلام از این مطلب علیه مسلمانان استفاده می کردند و می گفتند: که پیامبر شما تا دیروز مسیحی بود و از دین ما پیروی می کرد، و اینک ادعای پیغمبری می کند! و این سرزنش را آن قدر ادامه می دادند که به گوش ما نیز می رسید؛ همان گونه یهود به مسلمانان و پیامبر(صلی الله علیه وآله) اعتراض می کردند و می گفتند: اگر تو پیامبری، پس چرا به قبله ی ما (بیت المقدس) نماز می خوانی؟! و آن قدر این سخن را تکرار کردند تا موجب ناراحتی حضرت شد؛ از این رو به دستور الهی قبله ی مسلمانان از بیت المقدس به سمت کعبه تغییر کرد[2]. نبودن چنین اعتراض و سرزنشی از سوی مسیحیان می تواند شاهد خوبی بر عدم تابعیت پیامبر اسلام از دین مسیحیت باشد. ثانیاً: فرضیه ی مذکور، فرع این است که جهانی و فرا منطقه ای بودن دین مسیحیت اثبات شود، تا از آن نتیجه گرفته شود که این دین شامل تمام اقوام، از جمله قوم عرب و سرزمین مکه و اطراف آن، بوده و در نتیجه پیامبر اسلام تابع آن است. البته اثبات چنین مطلبی آسان نیست[3]. و این ادعا اثبات نشده است. ثالثاً: عمل به شریعت مسیح(علیه السلام) در گرو آگاهی از احکام آن است و این آگاهی یا از راه خواندن کتاب های مسیحیت (مانند انجیل) امکان پذیر است و یا از راه معاشرت با مسیحیان؛ فرض اول با امّی بودن پیامبر و قدرت نداشتن ایشان برخواندن و نوشتن باطل می شود و فرض دوم نیز صحت ندارد؛ زیرا حضرت در طول زندگی خود با مسیحیان معاشرتی نداشت و در مکه نیز احبار و راهبانی وجود نداشتند که پیامبر پیوسته احکام و دستورهای دین مسیحیت را از آن ها فرا بگیرد. رابعاً: پیرو هر دینی به حکم عقل مقامش کم تر و پایین تر از مقام صاحب آن دین است، و اگر فرض شود پیامبر اسلام پیرو دین مسیح(علیه السلام)بوده، لازمه اش برتری عیسی(علیه السلام) بر پیامبر اسلام خواهد بود، و حال این که این مطلب خلاف ضروریات اسلام است؛ چرا که معتقدیم پیامبر ما از تمامی پیامبران برتر و مقامش والاتر است. نظریه ی سوم را نیز نمی توان پذیرفت؛ زیرا پیروان این نظریه به برخی از آیات قرآن تمسک کرده اند که دلالت آن ها بر مدعای مذکور ناتمام است؛ آیاتی مانند: (ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ)؛[4] سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم که خالی از هر گونه انحراف بود و از مشرکان نبود، پیروی کن. و آیه ی: (قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراط مُسْتَقِیم دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ)؛[5] بگو: پرودگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیین پا بر جا -و ضامن سعادت دین و دنیا-؛ آیین ابراهیم، همان کسی که از آیین های خرافی محیط خود روی گردانید و از مشرکان نبود. روشن است که مراد از این آیات چیزی غیر از دیدگاه سوم است؛ زیرا اولا: این آیات شریف، پس از بعثت نازل شده و به دین حضرت، پیش از بعثت مربوط نیست؛ ثانیاً: بر اساس معارف اسلامی، در روایات و غیر آن ها، آیین حضرت ابراهیم(علیه السلام) پس از آمدن تورات موسی(علیه السلام)ترک شد؛ همان گونه که آیین یهود پس از آمدن انجیل عیسی(علیه السلام)، و آیین مسیحیت پس از آمدن قرآن و آیین اسلام، کنار گذاشته شدند. پس حضرت نمی تواند تابع آیینی باشد که چند مرحله پیش، با شرایع دیگر ترک شده است[6]. ثالثاً: مفسران گفته اند که مراد از تبعیت حضرت از دین و ملت ابراهیم حنیف، این است که احکام مشترکی در این دو شریعت وجود دارد که منشأ ظهور آن ها شریعت ابراهیم(علیه السلام) است و مراد از تبعیت، پذیرفتن احکام مشترک است؛ احکامی مانند: کوتاه کردن سبیل و گذاشتن ریش و غسل جنابت، و طهارت گرفتن با آب و دیه مرد و...[7]. تفسیرهای دیگری نیز درباره ی آیات یاد شده وجود دارد که مجالی برای ذکر آن ها نیست[8]. پس از ابطال سه نظریه مذکور، مانعی برای پذیرفتن دیدگاه چهارم باقی نمی ماند؛ یعنی حضرت پیش از بعثت، از کامل ترین شریعت، یعنی اسلام، پیروی می کرد، اما احکام اسلام و وظایف خود را نه به صورت وحی آن چنان که از زمان بعثت به بعد دریافت می شد بلکه به صورت های دیگری مانند الهام های قلبی، تحدیث (سخن گفتن با فرشته) و رؤیاهای صادق، دریافت می کرد[9]، اگر چه به سادگی نمی توان در این مسأله حکمی قطعی داد. امیر مؤمنان(علیه السلام) در این باره می فرماید: (از روزی که پیامبر از شیر گرفته شد، خدا او را با بزرگ ترین فرشته قرین و همراه ساخت تا به وسیله آن فرشته، راه بزرگواری ها را بپیماید و به نیکوترین اخلاق، آراسته گردد[10].) بنابراین، حضرت پیش از بعثت، مراحلی از نبوت را دارا بود و با جهان غیب به گونه ای ارتباط داشت، همان گونه که حضرت یحیی و حضرت عیسی(علیهم السلام) در دوران کودکی به مقام نبوت رسیدند و با جهان غیب ارتباط داشتند؛[11] سپس در چهل سالگی به مقام رسالت و ابلاغ و اظهار پیام خدا به مردم، بر انگیخته می شود. روایات متعددی این دیدگاه را تأیید می کند: مانند این روایت که آن حضرت می فرماید: (کُنْتُ نَبِیّاً وَ آدَمَ بَیْنِ الْماءِ وَ الطّین)؛[12] من زمانی پیامبر بودم که آدم(علیه السلام) هنوز در میان آب و گل بود.) یهودی ها به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) عرض کردند: آیا شما از اول پیامبر نبودی؟ فرمود: بلی. گفتند: پس چرا در گهواره سخن نگفتی، همان گونه که عیسی(علیه السلام) چنان کرد؟ فرمود: خداوند متعال، عیسی را بدون پدر آفرید و اگر او در گهواره سخن نمی گفت، عذری برای مریم نبود تا سرزنش دیگران را پاسخ دهد؛ اما من از پدر و مادر متولد شده ام[13]. گروهی از بزرگان، درباره ی دیدگاه اخیر، اجماع و اتفاق نظر شیعه را ادعا کرده اند[14]. منابعی برای آگاهی بیشتر: 1. منشور جاوید، ج7، به بعد. 2. پرسش ها و پاسخ ها، ص5 به بعد. 3. کتاب علم امام(علیه السلام)، ص76 به بعد. پی نوشتها: [1]. برای آشنایی با دیدگاه های دیگر ر.ک: بحار الانوار، ج18، ص271. (علامه مجلسی بحث مفصلی در این زمینه نموده است.) [2]. بقره، 144143. [3]. برای آگاهی بیشتر پیرامون جهانی بودن رسالت عیسی (ع) ر.ک: مفاهیم القرآن، ج3، ص73 به بعد. [4]. نحل، 123. [5]. انعام، 161. [6]. ر. ک: اصول کافی، ج2، ص17. [7]. ر. ک: پرسش ها و پاسخ ها، آیت الله محمد مظفری، ص12. [8]. ر.ک: بحار الانوار، ج8، ص276. [9]. همان گونه که در روایات آمده است؛ مانند روایتی از امام باقر(علیه السلام) در بحار الانوار، ج18، ص266. [10]. بحار الانوار، ج18، ص278. [11]. مریم، 12و30. [12]. بحارالانوار، ج 18، ص 278. [13]. همان، ص200. [14]. ر. ک: کتاب علم امام(علیه السلام)، ص76 به بعد. منبع: پرسش ها و پاسخ هایی پیرامون نبوت و رسالت، فاضل عرفان، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1383).
نظریات متعددی در این باره وجود دارد که مهم ترین آن ها عبارتنداز:
1. پیامبر اسلام به هیچ شریعتی عمل نکرده و پیرو هیچ دینی نبوده است؛
2. ایشان پیرو دین مسیحیت بوده است؛
3. ایشان پیرو دین حضرت ابراهیم(علیه السلام) بوده است؛
4. پیرو دین خود (اسلام) بوده است[1].
نظریه نخست را نمی توان پذیرفت؛ زیرا اولا: حضرت پیش از بعثت به کارهای گوناگونی مانند عبادت، معامله و... می پرداخت و هرگز نمی توان پذیرفت که این کارها تابع هیچ یک از شرایع و ادیان آسمانی نباشد. و ثانیاً: لازمه ی این سخن این است که مردم عادی، از شریعتی پیروی کنند، ولی پیامبر اسلام در کارهای روزمره خود از هیچ آیینی پیروی نکند.
نظریه ی دوم نیز پذیرفتنی نیست؛ زیرا اولاً: اگر ایشان تابع دین مسیحیت بودند، مسیحیان و دشمنان اسلام از این مطلب علیه مسلمانان استفاده می کردند و می گفتند: که پیامبر شما تا دیروز مسیحی بود و از دین ما پیروی می کرد، و اینک ادعای پیغمبری می کند! و این سرزنش را آن قدر ادامه می دادند که به گوش ما نیز می رسید؛ همان گونه یهود به مسلمانان و پیامبر(صلی الله علیه وآله) اعتراض می کردند و می گفتند: اگر تو پیامبری، پس چرا به قبله ی ما (بیت المقدس) نماز می خوانی؟! و آن قدر این سخن را تکرار کردند تا موجب ناراحتی حضرت شد؛ از این رو به دستور الهی قبله ی مسلمانان از بیت المقدس به سمت کعبه تغییر کرد[2]. نبودن چنین اعتراض و سرزنشی از سوی مسیحیان می تواند شاهد خوبی بر عدم تابعیت پیامبر اسلام از دین مسیحیت باشد.
ثانیاً: فرضیه ی مذکور، فرع این است که جهانی و فرا منطقه ای بودن دین مسیحیت اثبات شود، تا از آن نتیجه گرفته شود که این دین شامل تمام اقوام، از جمله قوم عرب و سرزمین مکه و اطراف آن، بوده و در نتیجه پیامبر اسلام تابع آن است. البته اثبات چنین مطلبی آسان نیست[3]. و این ادعا اثبات نشده است.
ثالثاً: عمل به شریعت مسیح(علیه السلام) در گرو آگاهی از احکام آن است و این آگاهی یا از راه خواندن کتاب های مسیحیت (مانند انجیل) امکان پذیر است و یا از راه معاشرت با مسیحیان؛ فرض اول با امّی بودن پیامبر و قدرت نداشتن ایشان برخواندن و نوشتن باطل می شود و فرض دوم نیز صحت ندارد؛ زیرا حضرت در طول زندگی خود با مسیحیان معاشرتی نداشت و در مکه نیز احبار و راهبانی وجود نداشتند که پیامبر پیوسته احکام و دستورهای دین مسیحیت را از آن ها فرا بگیرد.
رابعاً: پیرو هر دینی به حکم عقل مقامش کم تر و پایین تر از مقام صاحب آن دین است، و اگر فرض شود پیامبر اسلام پیرو دین مسیح(علیه السلام)بوده، لازمه اش برتری عیسی(علیه السلام) بر پیامبر اسلام خواهد بود، و حال این که این مطلب خلاف ضروریات اسلام است؛ چرا که معتقدیم پیامبر ما از تمامی پیامبران برتر و مقامش والاتر است.
نظریه ی سوم را نیز نمی توان پذیرفت؛ زیرا پیروان این نظریه به برخی از آیات قرآن تمسک کرده اند که دلالت آن ها بر مدعای مذکور ناتمام است؛ آیاتی مانند: (ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ)؛[4] سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم که خالی از هر گونه انحراف بود و از مشرکان نبود، پیروی کن. و آیه ی: (قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراط مُسْتَقِیم دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ)؛[5] بگو: پرودگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیین پا بر جا -و ضامن سعادت دین و دنیا-؛ آیین ابراهیم، همان کسی که از آیین های خرافی محیط خود روی گردانید و از مشرکان نبود.
روشن است که مراد از این آیات چیزی غیر از دیدگاه سوم است؛ زیرا اولا: این آیات شریف، پس از بعثت نازل شده و به دین حضرت، پیش از بعثت مربوط نیست؛ ثانیاً: بر اساس معارف اسلامی، در روایات و غیر آن ها، آیین حضرت ابراهیم(علیه السلام) پس از آمدن تورات موسی(علیه السلام)ترک شد؛ همان گونه که آیین یهود پس از آمدن انجیل عیسی(علیه السلام)، و آیین مسیحیت پس از آمدن قرآن و آیین اسلام، کنار گذاشته شدند. پس حضرت نمی تواند تابع آیینی باشد که چند مرحله پیش، با شرایع دیگر ترک شده است[6].
ثالثاً: مفسران گفته اند که مراد از تبعیت حضرت از دین و ملت ابراهیم حنیف، این است که احکام مشترکی در این دو شریعت وجود دارد که منشأ ظهور آن ها شریعت ابراهیم(علیه السلام) است و مراد از تبعیت، پذیرفتن احکام مشترک است؛ احکامی مانند: کوتاه کردن سبیل و گذاشتن ریش و غسل جنابت، و طهارت گرفتن با آب و دیه مرد و...[7].
تفسیرهای دیگری نیز درباره ی آیات یاد شده وجود دارد که مجالی برای ذکر آن ها نیست[8].
پس از ابطال سه نظریه مذکور، مانعی برای پذیرفتن دیدگاه چهارم باقی نمی ماند؛ یعنی حضرت پیش از بعثت، از کامل ترین شریعت، یعنی اسلام، پیروی می کرد، اما احکام اسلام و وظایف خود را نه به صورت وحی آن چنان که از زمان بعثت به بعد دریافت می شد بلکه به صورت های دیگری مانند الهام های قلبی، تحدیث (سخن گفتن با فرشته) و رؤیاهای صادق، دریافت می کرد[9]، اگر چه به سادگی نمی توان در این مسأله حکمی قطعی داد.
امیر مؤمنان(علیه السلام) در این باره می فرماید: (از روزی که پیامبر از شیر گرفته شد، خدا او را با بزرگ ترین فرشته قرین و همراه ساخت تا به وسیله آن فرشته، راه بزرگواری ها را بپیماید و به نیکوترین اخلاق، آراسته گردد[10].)
بنابراین، حضرت پیش از بعثت، مراحلی از نبوت را دارا بود و با جهان غیب به گونه ای ارتباط داشت، همان گونه که حضرت یحیی و حضرت عیسی(علیهم السلام) در دوران کودکی به مقام نبوت رسیدند و با جهان غیب ارتباط داشتند؛[11] سپس در چهل سالگی به مقام رسالت و ابلاغ و اظهار پیام خدا به مردم، بر انگیخته می شود.
روایات متعددی این دیدگاه را تأیید می کند: مانند این روایت که آن حضرت می فرماید: (کُنْتُ نَبِیّاً وَ آدَمَ بَیْنِ الْماءِ وَ الطّین)؛[12] من زمانی پیامبر بودم که آدم(علیه السلام) هنوز در میان آب و گل بود.)
یهودی ها به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) عرض کردند: آیا شما از اول پیامبر نبودی؟
فرمود: بلی.
گفتند: پس چرا در گهواره سخن نگفتی، همان گونه که عیسی(علیه السلام) چنان کرد؟
فرمود: خداوند متعال، عیسی را بدون پدر آفرید و اگر او در گهواره سخن نمی گفت، عذری برای مریم نبود تا سرزنش دیگران را پاسخ دهد؛ اما من از پدر و مادر متولد شده ام[13].
گروهی از بزرگان، درباره ی دیدگاه اخیر، اجماع و اتفاق نظر شیعه را ادعا کرده اند[14].
منابعی برای آگاهی بیشتر:
1. منشور جاوید، ج7، به بعد.
2. پرسش ها و پاسخ ها، ص5 به بعد.
3. کتاب علم امام(علیه السلام)، ص76 به بعد.
پی نوشتها:
[1]. برای آشنایی با دیدگاه های دیگر ر.ک: بحار الانوار، ج18، ص271. (علامه مجلسی بحث مفصلی در این زمینه نموده است.)
[2]. بقره، 144143.
[3]. برای آگاهی بیشتر پیرامون جهانی بودن رسالت عیسی (ع) ر.ک: مفاهیم القرآن، ج3، ص73 به بعد.
[4]. نحل، 123.
[5]. انعام، 161.
[6]. ر. ک: اصول کافی، ج2، ص17.
[7]. ر. ک: پرسش ها و پاسخ ها، آیت الله محمد مظفری، ص12.
[8]. ر.ک: بحار الانوار، ج8، ص276.
[9]. همان گونه که در روایات آمده است؛ مانند روایتی از امام باقر(علیه السلام) در بحار الانوار، ج18، ص266.
[10]. بحار الانوار، ج18، ص278.
[11]. مریم، 12و30.
[12]. بحارالانوار، ج 18، ص 278.
[13]. همان، ص200.
[14]. ر. ک: کتاب علم امام(علیه السلام)، ص76 به بعد.
منبع: پرسش ها و پاسخ هایی پیرامون نبوت و رسالت، فاضل عرفان، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1383).
- [سایر] هدف از بعثت حضرت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم ) چیست ؟
- [سایر] معراج حضرت رسول (ص) در سال چندم بعثت بود؟
- [سایر] حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله قبل از بعثت پیرو چه دینی بود؟
- [سایر] دین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از بعثت چه بوده است؟
- [سایر] دلایل اثبات مصلح بودن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قبل از بعثت چیست؟
- [سایر] پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پیش از بعثت بر چه آئینی بودند؟
- [سایر] در خاندان رسول الله(صلی الله علیه وآله) زینب چند تا است؟
- [سایر] اگر زبان مادری پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه وآله فارسی یا انگلیسی بود، آیا قرآن به آن زبان نازل می گشت؟
- [آیت الله بهجت] آیا خود پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم صلوات در تشهد را همراه با "آل محمد" می خوانده اند؟
- [سایر] مباهله یعنی چه و جریان مباهله ی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) چگونه بوده است؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِیَیءُ وَقَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَاَناَ المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد تو نیکوکاری و من گنهکار به حق محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدی هائی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله وحید خراسانی] هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم را مانند محمد و احمد یا لقب و کنیه ان جناب را مثل مصطفی و ابوالقاسم بگوید یا بشنود اگر چه در نماز باشد مستحب است صلوات بفرستد
- [آیت الله فاضل لنکرانی] هروقت انسان اسم مبارک حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) مانند محمّد و احمد یا لقب و کنیه آن جناب مثل مصطفی و ابوالقاسم را بگوید یا بشنود، اگرچه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
- [آیت الله مظاهری] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَد أَتاکَ الْمُسیئُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الُْمحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسیءِ أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسیئُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) (ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گنهکار به حقّ محمّد و آل محمّدصلی الله علیه وآله وسلم رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر).
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است بعد از تکبیره الاحرام بگوید : یا مُحسنُ قداتاکَ المسیءُ و قد امَرتَ المحسنَ ان یتجاوَز عنِ المسی ءِ انتَ المحسنُ و انا المُسی ءُ بحقّ محمّدٍ و آلِ محّمدٍ صل عَلی محّمدِ و ال محّمدِ و تجاوَز عن قبیحِ ما تعلمُ منّی .یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بندة گنهکار به در خانة تو آمده و تو امر کرده ای که نییکوکار از گنهکار بگذرد ، تو نیکو کاری و من گناهکار بحقّ محّمدٍ و آل محّمدٍ صلی اللهُ علیه و آله و سّلم .رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیها یی که می دانی از من سر زده . بگذر .
- [امام خمینی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: "یا محسن قد اتاک المسیی ء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی ء انت المحسن و انا المسیی ء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله خوئی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:" یا محسن قد اتاک المسییء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ المُسیءُ وقَدْ أَمَرْتَ المُحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ، أَنْتَ المُحْسِنُ وأَنا المُسِیءُ، بحقِّ مُحمَّدٍ و آل محمّد صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ وتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سرزده بگذر.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام به قصد رجاء این دعا را بخوانند: (یا محْسن قدْ اتاک الْمسیء و قدْ أمرْت الْمحْسن انْ یتجاوز عن الْمسیئ انت الْمحْسن و أنا الْمسیئ بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوزْ عنْ قبیح ما تعْلم منی. یعنی: (ای خدای نیکوکار! بنده گنهکارت به در خانه تو آمده است تو امر کرده ای که نکوکار از گنهکار بگذرد،تو نیکو کاری و من گنهکارم، به حق محمد و آل محمد رحمتت را بر محمد و آل محمد بفرست و از کارهای زشتی که می دانی از من سرزده بگذر!)
- [آیت الله سیستانی] خوب است قبل از تکبیرة الاحرام به قصد رجأ بگوید : (یا مُحْسِنُ قَدْ اَتاکَ المُسِیءُ ، وَقَدْ اَمَرْتَ الُمحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ ، اَنْتَ الُمحْسِنُ وَاَنَا المُسِیءُ ، بِحَقّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحمَّدٍ ، وَتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی : ای خدائی که به بندگان احسان میکنی ، بنده گنهکار به درِ خانه تو آمده ، و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد ، تو نیکوکاری و من گناهکار ، بحق محمّد و آل محمّد ، رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست ، و از بدیهائی که میدانی از من سر زده بگذر .