قرآن کریم که به مثابه دفترچه راهنمای آفرینش در ابتدا و انتهای آن و سعادت و شقاوت آن میباشد. در باب خلقت انسان به طور کامل سخن گفته است. آنچه که از نصّ قرآن کریم به دست میآید این است که نسل انسان حاضر، به زن و مردی میرسد که مرد را آدم نامیده است و روایات ائمه اطهار علیهم السّلام زن را حوا معرفی کردهاند. چنانچه در تورات امروزی هم اینگونه است.[1] در آیاتی میفرماید: (و بدء خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلالة من ماءٍ مهین) (و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد. سپس نسل او را از عصارهای از آب ناچیز و بیقدر آفرید.)[2] که معلوم مینماید که ظهور انسان ابتدا با خاک بوده و سپس بقاء نسل و ادامه آن به وسیلة نطفه انسانی بوده است، و مردان و زنان و دختران پسران آدم و زوجة او هستند. پس طبقة اول انسان، آدم و حوا بوده است که با ازدواج آنها پسران و دخترانی به وجود آمدهاند. اما اینکه ادامة نسل با ازدواج اینها با هم بوده است یا به نحوة دیگر آیاتی گویای جواب آن است: خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً کثیراً و نساءاً. (همه شما را از یک انسان آفرید و همسر او را از جنس او خلق کرد و از آن دو، مردان و زنان فراوانی را منتشر ساخت.)[3] آنچه که ظاهر آیه شریفه میرساند این است: نسل انسان به آدم و حوا میرسد بدون اینکه شخص دیگری چه زن و چه مرد در این موالید نقشی مشارکتی داشته باشد. چنانچه اگر کس دیگری مشارکت داشته است به این صورت که خودش یا فرزندانش با فرزندان آدم ازدواج کرده باشد، در این صورت لازم میبود که در آیه شریفه میفرمود: آن دو و کسان دیگری، مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت. یا جملات دیگری میفرمود که این مشارکت را معلوم مینمود. پس منحصر بودن نسل انسان در آدم و حوا، تنها با ازدواج فرزندان آنها با همدیگر قابل اثبات است. اولین سؤالی که با این سخن پیش میآید، این است که این عمل در اسلام و بنا به آنچه که معروف است در سایر شرایع، حرام و ممنوع بوده است. در جواب این سؤال باید گفت که ازدواج یک حکم شرعی است که تابع مصالح و ضرورتهای خاصی است و امری تکوینی و باطنی نیست که غیر قابل تفسیر باشد. و معلوم است که قوانین و احکام شرعی در دست خداوند متعال میباشد و او میتواند به خاطر ضرورتهایی، یک عملی را جایز اعلام کند و بعداً به خاطر رفع آن ضرورت و نیز جلوگیری از انتشار فحشاء آن را ممنوع نماید.[4] و الله یحکم و لا معقب لحکمه. (و خداوند حکم میکند و هیچ کس را یارای جلوگیری یا ردّ احکام او نیست.)[5] شاید اشکال شود که این عمل (ازدواج خواهر و برادر) بر خلاف فطرت انسانی است و شرایع الهی هم همه بر اساس فطرت سلیم انسانی بنا نهاده شدهاند. برای حل این اشکال میتوان گفت که فطرت انسانی از این جهت این گونه ازدواج را منفور میداند که باعث شیوع فحشاء شده و غریزة عفّت و پاکدامنی را از بین میبرد و اجتماعات انسانی را در ورطة هلاکت میاندازد. ولی باید گفت ازدواج خواهر و برادر در دنیای امروزه که مملوّ از انسانهای بیگانه از هم میباشد. فجور و فحشاء محسوب میگردد. اما در زمانی که اجتماع انسانی غیر از دو برادر و دو خواهر نبوده است و خواست الهی نیز به تکثیر نسل آنها تعلق گرفته بوده، در آن صورت اینگونه ازدواج، فحشاء محسوب نخواهد گردید. اما مونتسکیو در کتاب روح القوانین خود میگوید: این عمل مخالف قوانین طبیعی است چرا که بر اساس قانون طبیعت، اجتماع انسانی برای سعادت او شکل گرفته است ولی آمیزش درون خانواده و منزل غریزة عشق و محبت بین خواهر و برادر را از بین میبرد. جواب این سخن تا حدودی از مطالب قبلی معلوم است، اما باز میتوان گفت، سخن مذکور موقعی صحیح است که نیازی ضروری برای ازدواج خواهر و برادر موجود نباشد. از سوی دیگر غیر از قوانین طبیعی قوانین وضعی هم هست که حافظ مصالح موجود در زمان خاص هستند که خود گاه مسائلی را جایز میدانند که قوانین طبیعی آن را ممنوع میشمارد.[6] اما در مقابل این نظریه، نظریات دیگری آورده شده است از قبیل اینکه: 1 هابیل و قابیل با دو دختر که یکی از جنیان بوده و دیگری حوریه بوده است ازدواج کردهاند.[7] 2 فرزندان آدم با بازماندگان انسانهای گذشته ازدواج کردهاند که سالها قبل از آدم بر روی زمین زندگی می کردهاند.[8] اما چنانچه در توضیح نظر اول از قول علامه طباطبایی نقل شد معلوم میگردد که این دو سخن بر خلاف ظاهر آیات قرآن میباشد. والله اعلم. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. تفسیر نمونه، ج2، مکارم شیرازی. 2. قصص القران، راوندی. 3. تاریخ انبیاء، رسولی محلاتی. ------------------------------------------ [1] . طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1372، ج 4، ص 151. [2] . مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن کریم، سجده/7 و 8، [3] . ترجمة همان منبع، نساء/1. [4] . طباطبایی، پیشین، ص154. [5] . رعد/41، ترجمه همان منبع. [6] . طباطبایی، پیشین، ص 155. [7] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، قم، مدرسه امیر المؤمنین، ص 455. [8] . همان. ( اندیشه قم )
قرآن کریم که به مثابه دفترچه راهنمای آفرینش در ابتدا و انتهای آن و سعادت و شقاوت آن میباشد. در باب خلقت انسان به طور کامل سخن گفته است. آنچه که از نصّ قرآن کریم به دست میآید این است که نسل انسان حاضر، به زن و مردی میرسد که مرد را آدم نامیده است و روایات ائمه اطهار علیهم السّلام زن را حوا معرفی کردهاند. چنانچه در تورات امروزی هم اینگونه است.[1]
در آیاتی میفرماید: (و بدء خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلالة من ماءٍ مهین)
(و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد. سپس نسل او را از عصارهای از آب ناچیز و بیقدر آفرید.)[2]
که معلوم مینماید که ظهور انسان ابتدا با خاک بوده و سپس بقاء نسل و ادامه آن به وسیلة نطفه انسانی بوده است، و مردان و زنان و دختران پسران آدم و زوجة او هستند. پس طبقة اول انسان، آدم و حوا بوده است که با ازدواج آنها پسران و دخترانی به وجود آمدهاند. اما اینکه ادامة نسل با ازدواج اینها با هم بوده است یا به نحوة دیگر آیاتی گویای جواب آن است: خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً کثیراً و نساءاً.
(همه شما را از یک انسان آفرید و همسر او را از جنس او خلق کرد و از آن دو، مردان و زنان فراوانی را منتشر ساخت.)[3]
آنچه که ظاهر آیه شریفه میرساند این است: نسل انسان به آدم و حوا میرسد بدون اینکه شخص دیگری چه زن و چه مرد در این موالید نقشی مشارکتی داشته باشد.
چنانچه اگر کس دیگری مشارکت داشته است به این صورت که خودش یا فرزندانش با فرزندان آدم ازدواج کرده باشد، در این صورت لازم میبود که در آیه شریفه میفرمود: آن دو و کسان دیگری، مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت. یا جملات دیگری میفرمود که این مشارکت را معلوم مینمود.
پس منحصر بودن نسل انسان در آدم و حوا، تنها با ازدواج فرزندان آنها با همدیگر قابل اثبات است.
اولین سؤالی که با این سخن پیش میآید، این است که این عمل در اسلام و بنا به آنچه که معروف است در سایر شرایع، حرام و ممنوع بوده است. در جواب این سؤال باید گفت که ازدواج یک حکم شرعی است که تابع مصالح و ضرورتهای خاصی است و امری تکوینی و باطنی نیست که غیر قابل تفسیر باشد. و معلوم است که قوانین و احکام شرعی در دست خداوند متعال میباشد و او میتواند به خاطر ضرورتهایی، یک عملی را جایز اعلام کند و بعداً به خاطر رفع آن ضرورت و نیز جلوگیری از انتشار فحشاء آن را ممنوع نماید.[4] و الله یحکم و لا معقب لحکمه. (و خداوند حکم میکند و هیچ کس را یارای جلوگیری یا ردّ احکام او نیست.)[5]
شاید اشکال شود که این عمل (ازدواج خواهر و برادر) بر خلاف فطرت انسانی است و شرایع الهی هم همه بر اساس فطرت سلیم انسانی بنا نهاده شدهاند. برای حل این اشکال میتوان گفت که فطرت انسانی از این جهت این گونه ازدواج را منفور میداند که باعث شیوع فحشاء شده و غریزة عفّت و پاکدامنی را از بین میبرد و اجتماعات انسانی را در ورطة هلاکت میاندازد. ولی باید گفت ازدواج خواهر و برادر در دنیای امروزه که مملوّ از انسانهای بیگانه از هم میباشد. فجور و فحشاء محسوب میگردد. اما در زمانی که اجتماع انسانی غیر از دو برادر و دو خواهر نبوده است و خواست الهی نیز به تکثیر نسل آنها تعلق گرفته بوده، در آن صورت اینگونه ازدواج، فحشاء محسوب نخواهد گردید.
اما مونتسکیو در کتاب روح القوانین خود میگوید: این عمل مخالف قوانین طبیعی است چرا که بر اساس قانون طبیعت، اجتماع انسانی برای سعادت او شکل گرفته است ولی آمیزش درون خانواده و منزل غریزة عشق و محبت بین خواهر و برادر را از بین میبرد.
جواب این سخن تا حدودی از مطالب قبلی معلوم است، اما باز میتوان گفت، سخن مذکور موقعی صحیح است که نیازی ضروری برای ازدواج خواهر و برادر موجود نباشد. از سوی دیگر غیر از قوانین طبیعی قوانین وضعی هم هست که حافظ مصالح موجود در زمان خاص هستند که خود گاه مسائلی را جایز میدانند که قوانین طبیعی آن را ممنوع میشمارد.[6]
اما در مقابل این نظریه، نظریات دیگری آورده شده است از قبیل اینکه:
1 هابیل و قابیل با دو دختر که یکی از جنیان بوده و دیگری حوریه بوده است ازدواج کردهاند.[7]
2 فرزندان آدم با بازماندگان انسانهای گذشته ازدواج کردهاند که سالها قبل از آدم بر روی زمین زندگی می کردهاند.[8]
اما چنانچه در توضیح نظر اول از قول علامه طباطبایی نقل شد معلوم میگردد که این دو سخن بر خلاف ظاهر آیات قرآن میباشد. والله اعلم.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر نمونه، ج2، مکارم شیرازی.
2. قصص القران، راوندی.
3. تاریخ انبیاء، رسولی محلاتی.
------------------------------------------
[1] . طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1372، ج 4، ص 151.
[2] . مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن کریم، سجده/7 و 8،
[3] . ترجمة همان منبع، نساء/1.
[4] . طباطبایی، پیشین، ص154.
[5] . رعد/41، ترجمه همان منبع.
[6] . طباطبایی، پیشین، ص 155.
[7] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، قم، مدرسه امیر المؤمنین، ص 455.
[8] . همان.
( اندیشه قم )
- [سایر] ازدواج فرزندان حضرت آدم(علیه السلام) چگونه بوده است؟
- [سایر] استمرار نسل بشر چگونه بوده و فرزندان حضرت آدم(ع) با چه کسانی ازدواج کردند؟
- [سایر] استمرار نسل بشر چگونه بوده و فرزندان حضرت آدم(ع) با چه کسانی ازدواج کردند؟
- [سایر] ازدواج فرزندان آدم چگونه بوده است ؟
- [سایر] ازدواج فرزندان آدم(ع) چگونه بوده است؟
- [سایر] ادامه نسل انسان چگونه بود؟ و فرزندان حضرت آدم(ع) با چه کسانی ازدواج کردند؟ و احادیث در اینباره بر چه چیزی دلالت میکنند؟
- [سایر] اگر همه انسان ها اعم از زن و مرد از فرزندان حضرت آدم و حوا هستند , اولین ازدواج یا ازدواج ها بعد از ازدواج آن دو چگونه بوده است ؟
- [سایر] نظر اسلام در مورد موضوع ازدواج فرزندان حضرت آدم و ابوالبشر را به طور قطعی و نظر نهایی اعلام بفرمایید و همچنین بگویید به چه صورتی و از چه طریقی انجام گرفته و کتاب معرفی نکنید؟
- [سایر] پسران حضرت آدم(علیه السلام) با چه کسی ازدواج کردند؟
- [سایر] چرا آیه هبوط حضرت آدم(ع) به صیغه جمع آمده است؟
- [آیت الله نوری همدانی] طلاق باید به صیغة عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغة طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید : زَوْجَتی فاطِمَهُ طالِقٌ یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند که آن وکیل باید بگوید : زَوْجَهُ مُوَکِلی فاطِمَهُ طالِقٌ .
- [آیت الله سبحانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید: زَوْجَتِی فاطِمَهُ طالِق یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: زَوْجَةُ مَوَکِّلِی فاطِمَةُ طالِق.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح و به کلمه (طالق) خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد باید بگوید: (زَوْجَتی فاطِمَة طالقٌ); یعنی: زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: (زَوْجَةُ مُوکِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ).
- [آیت الله فاضل لنکرانی] طبقه اول عبارتند از پدر مادر فرزندان فرزندان آنها (نوه) به تفصیلی که بیان می شود.
- [آیت الله سبحانی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد می گوید: زَوْجَتِی فاطِمَةُ خلعتها عَلی ما بَذَلَتْ هِیَ طالِق (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است).
- [آیت الله اردبیلی] اگر شوهر بخواهد خود صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ) یعنی: (زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ یعنی: (زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بهجت] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود، و اگر خواندن به عربی صحیح ممکن نبود، با سایر زبانها بهصورت صحیح باید خوانده شود، و اگر به عربی میتواند بخواند، ولی عربی صحیح را نمیداند، احتیاط در این است که هم به عربی غیر صحیح و هم به لغت صحیحِ کسی که صیغه طلاق را میخواند خوانده شود. و باید دو مرد عادل صیغه طلاق را بشنوند، و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید: (زَوْجَتِی فَاطِمَةُ طالِق)؛ یعنی: (زن من فاطمه رهاست)، و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید: (زَوْجَةُ مُوَکلّی فاطِمَةُ طالِق).
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند باید زن را به گونهای مشخّص کند و چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید: (زَوْجَتی فاطِمَةُ خَلَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ) و احتیاط مستحب آن است که پس از این عبارت صیغه طلاق را نیز ضمیمه کند، مثلاً بگوید: (هی طالق)، یا (فهی طالق). (یعنی زنم فاطمه را در مقابل چیزی که بذل نموده طلاق خلع دادم).
- [امام خمینی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد می گوید: "زوجتی فاطمة خالعتها علی ما بذلت هی طالق" یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است.