عبدالمطلب چگونه و به کدام دلیل می خواست فرزندش عبدالله را ذبح کند‌؟
هنگامی که زمام امور مکه به دست عبدالمطلب افتاد وی تصمیم گرفت که چاه زمزم را مجدداً حفر کند، ولی متأسفانه جایگاه زمزم دقیقاً روشن نبود زیرا هنگامی که قبیله‌ی (جرهم) در مکه زندگی می‌کرد آب چاه خشک شده بود واین گروه از ترس حمله قبیله‌ی (خزاعه) آن چاه را در حالی که دو مجسمه‌ی آهوی طلا و چند قبضه شمشیر پرقیمت در آن مخفی کرده بودند پر کردند. عبدالمطلب پس از کاوشهای زیادی از جای واقعی آن اطلاع یافت و تصمیم گرفت که با فرزند خود (حارث) مقدمات حفر چاه را فراهم آورد. عبدالمطلب، موقع حفر چاه زمزم احساس از نبود فرزندان زیاد در میان قریش احساس ضعف نمود از این جهت نذر کرد که هر موقع شمارة فرزندان او به ده رسید. یکی را در پیشگاه کعبه قربانی کند (کسی را از این پیمان مطلع نساخت.) چیزی نگذشت که، شماره فرزندان او به ده رسید، موقع آن شد که پیمان خود را به مورد اجراء گذارد تصور قضیّه، برای عبدالمطلب بسیار سخت بود ولی در عین حال از آن ترس داشت که موفقیتی در این باره تحصیل نکند و سرانجام در ردیف پیمان‌شکنان قرار گیرد. از این لحاظ تصمیم گرفت که موضوع را با فرزندان خود در میان بگذارد و پس از جلب رضایت آنان، یکی را به وسیله قرعه انتخاب کند، عبدالمطلب با موافقت فرزندان خود روبرو گردید. مراسم قرعه‌کشی انجام گرفت قرعه به نام عبدالله (پدر پیامبر اکرم) اصابت کرد. عبدالمطلب، بلافاصله دست عبدالله را گرفت و به سوی قربانگاه برد. گروه قریش از زن و مرد، از جریان نذر و قرعه‌کشی اطلاع یافت و اظهار تاسف و بی تابی کردند. سران قریش به عبدالمطلب ‌گفتند: اگر بتوان با مال جایگزین کرد ما حاضریم ثروت خود را در اختیارت بگذاریم، عبدالمطلب در برابر امواج خروشان احساسات عمومی متحیر بود چه کند، با خود می‌اندیشید که مبادا پیمان خود را بشکند ولی با این همه دنبال چاره‌ نیز می‌گشت. یکی از آن میان گفت: این مشکل را پیش یکی از دانایان عرب ببرید، شاید وی برای این کار راه حلی بیاندیشد. عبدالمطلب و سران قوم موافقت کردند و به سوی یثرب که اقامتگاه آن مرد دانا بود روانه شدند، وی برای پاسخ یک روز مهلت خواست، روز دوم که همگی به حضور او باز یافتند، کاهن چنین گفت: خونبهای یک انسان پیش شما چقدر است؟ گفتند: ده شتر، گفت: شما باید میان ده شتر و آن کسی که او را برای قربانی کردن انتخاب کرده‌اید، قرعه بزنید و اگر قرعه به نام آن شخص درآمد، شماره شتران را به دو برابر افزایش دهید، باز میان آن دو قرعه بکشید و اگر باز هم قرعه به نام وی اصابت کرد؛ شماره شتران را به سه برابر برسانید و باز قرعه بزنید و به همین ترتیب تا وقتی که به نام شتران اصابت کند. پس از بازگشت به مکه، یک روز در مجمع عمومی مراسم قرعه‌کشی آغاز گردید و در دهمین بار که شمارة شتران به صد رسیده بود، قرعه به نام آنها درآمد ولی عبدالمطلب برای اینکه یقین کند خدا به این کار راضی است سه بار قرعه را تکرار کرد و هر سه بار قرعه به نام صد شتر درآمد. سرگذشت یاد شده را، بسیاری از مورخان و سیره‌نویسان نوشته‌اند و این داستان فقط از این جهت قابل تقدیر است که بزرگی روح و رسوخ عزم و اراده عبدالمطلب را مجسم می‌سازد و درست می‌رساند که تا چه اندازه این مرد پایبند به پیمان خود با خدا بوده است و از پیامبر گرامی نقل شده است که (أنا اِبن الذَّبیحین‌‌‌) من فرزند دو شخص محکوم به ذبح هستم و مقصود حضرت اسماعیل و حضرت عبدالله است.[1] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. فروغ ابدیت، تالیف جعفر سبحانی. 2. سیره ی نبوی، تالیف ابن هشام، ترجمه ی محلاتی. 3. سیره ی نبوی، تالیف جعفر مرتضی عاملی. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . ابن هشام، السیرة النبویه، دارالکتاب العربی، چاپ ششم، 1418 ه ، جلد اول، ص 176، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 206.
عنوان سوال:

عبدالمطلب چگونه و به کدام دلیل می خواست فرزندش عبدالله را ذبح کند‌؟


پاسخ:

هنگامی که زمام امور مکه به دست عبدالمطلب افتاد وی تصمیم گرفت که چاه زمزم را مجدداً حفر کند، ولی متأسفانه جایگاه زمزم دقیقاً روشن نبود زیرا هنگامی که قبیله‌ی (جرهم) در مکه زندگی می‌کرد آب چاه خشک شده بود واین گروه از ترس حمله قبیله‌ی (خزاعه) آن چاه را در حالی که دو مجسمه‌ی آهوی طلا و چند قبضه شمشیر پرقیمت در آن مخفی کرده بودند پر کردند. عبدالمطلب پس از کاوشهای زیادی از جای واقعی آن اطلاع یافت و تصمیم گرفت که با فرزند خود (حارث) مقدمات حفر چاه را فراهم آورد.
عبدالمطلب، موقع حفر چاه زمزم احساس از نبود فرزندان زیاد در میان قریش احساس ضعف نمود از این جهت نذر کرد که هر موقع شمارة فرزندان او به ده رسید. یکی را در پیشگاه کعبه قربانی کند (کسی را از این پیمان مطلع نساخت.) چیزی نگذشت که، شماره فرزندان او به ده رسید، موقع آن شد که پیمان خود را به مورد اجراء گذارد تصور قضیّه، برای عبدالمطلب بسیار سخت بود ولی در عین حال از آن ترس داشت که موفقیتی در این باره تحصیل نکند و سرانجام در ردیف پیمان‌شکنان قرار گیرد. از این لحاظ تصمیم گرفت که موضوع را با فرزندان خود در میان بگذارد و پس از جلب رضایت آنان، یکی را به وسیله قرعه انتخاب کند، عبدالمطلب با موافقت فرزندان خود روبرو گردید.
مراسم قرعه‌کشی انجام گرفت قرعه به نام عبدالله (پدر پیامبر اکرم) اصابت کرد. عبدالمطلب، بلافاصله دست عبدالله را گرفت و به سوی قربانگاه برد. گروه قریش از زن و مرد، از جریان نذر و قرعه‌کشی اطلاع یافت و اظهار تاسف و بی تابی کردند.
سران قریش به عبدالمطلب ‌گفتند: اگر بتوان با مال جایگزین کرد ما حاضریم ثروت خود را در اختیارت بگذاریم، عبدالمطلب در برابر امواج خروشان احساسات عمومی متحیر بود چه کند، با خود می‌اندیشید که مبادا پیمان خود را بشکند ولی با این همه دنبال چاره‌ نیز می‌گشت. یکی از آن میان گفت: این مشکل را پیش یکی از دانایان عرب ببرید، شاید وی برای این کار راه حلی بیاندیشد. عبدالمطلب و سران قوم موافقت کردند و به سوی یثرب که اقامتگاه آن مرد دانا بود روانه شدند، وی برای پاسخ یک روز مهلت خواست، روز دوم که همگی به حضور او باز یافتند، کاهن چنین گفت: خونبهای یک انسان پیش شما چقدر است؟ گفتند: ده شتر، گفت: شما باید میان ده شتر و آن کسی که او را برای قربانی کردن انتخاب کرده‌اید، قرعه بزنید و اگر قرعه به نام آن شخص درآمد، شماره شتران را به دو برابر افزایش دهید، باز میان آن دو قرعه بکشید و اگر باز هم قرعه به نام وی اصابت کرد؛ شماره شتران را به سه برابر برسانید و باز قرعه بزنید و به همین ترتیب تا وقتی که به نام شتران اصابت کند. پس از بازگشت به مکه، یک روز در مجمع عمومی مراسم قرعه‌کشی آغاز گردید و در دهمین بار که شمارة شتران به صد رسیده بود، قرعه به نام آنها درآمد ولی عبدالمطلب برای اینکه یقین کند خدا به این کار راضی است سه بار قرعه را تکرار کرد و هر سه بار قرعه به نام صد شتر درآمد. سرگذشت یاد شده را، بسیاری از مورخان و سیره‌نویسان نوشته‌اند و این داستان فقط از این جهت قابل تقدیر است که بزرگی روح و رسوخ عزم و اراده عبدالمطلب را مجسم می‌سازد و درست می‌رساند که تا چه اندازه این مرد پایبند به پیمان خود با خدا بوده است و از پیامبر گرامی نقل شده است که (أنا اِبن الذَّبیحین‌‌‌) من فرزند دو شخص محکوم به ذبح هستم و مقصود حضرت اسماعیل و حضرت عبدالله است.[1]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. فروغ ابدیت، تالیف جعفر سبحانی.
2. سیره ی نبوی، تالیف ابن هشام، ترجمه ی محلاتی.
3. سیره ی نبوی، تالیف جعفر مرتضی عاملی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابن هشام، السیرة النبویه، دارالکتاب العربی، چاپ ششم، 1418 ه ، جلد اول، ص 176، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 206.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین