شخصیت و زندگی نامه کمیل بن زیاد را بنویسید و آیا این ظرفیت را داشت که از اصحاب سرّ علی علیه السّلام باشد؟
برخی از یاران و نزدیکان امام الموحدین علی بن ابیطالب به خاطر درک مفاهیم عالی اسلام و رسیدن به یقین، جامع همه فضائل عالی انسانی شده و در دوران حیات خود در راه اسلام واقعی و احقاق حق و برقراری عدالت از جان مایه می گذاشتند و همانند خاری در چشم دشمنان بوده و خواب راحت را از چشم آنان می ربودند. کمیل پسر زیاد بن نهیک از قبیله (واولادش) نخع بوده، که رسول خدا ‌ صلّی الله علیه و آله دربارة آنان دعا فرمود: اللّهم بارک فی النخع[1] خدا یا برکت را در نفع قرار بده. نیز پدر کمیل از مسلمین و مؤمنین صدر اسلام به شمار می رفت. او مردی پارسا بود که با همسری عابد و مؤمن با رسول خدا زندگی می کرد. گفته شده که کمیل در سال سوم هجرت به دنیا آمده و در خانواده ای کاملاً مسلمان و مؤمن پرورش یافت. این فرزند اسلام از همان ایام کودکی و نوجوانی با مولای خود علی علیه السّلام ارتباط داشت و در مأموریتی که حضرت به دستور پیامبر قبل از حجة الوداع به یمن سفر کرد از همین ایام تحت تعلیم و تربیت معنوی اسلام ناب قرار گرفته و به برکت تشرف بی شمار و قرب بسیار به مولای خویش بعد از رحلت پیامبر با دیگر فدائیان اسلام 25 سال در مدت خانه نشینی علی(ع) همراه حضرتش شجاعانه ایستاد و رسالت خویش را نسبت به خواص انجام می داد و به نشر فضائل علی می پرداخت کمیل با صحابه و تابعین در اجتماعاتی که به وجود می‌آمد از حق علی و جایگاه علی و نسبت علی با رسول خدا سخن می گفتند.[2] در جریان اعتراضات مردم به اعمال ناشایست عثمان، کمیل حضور داشته و از منحرف شدن اسلام از مسیر اصلی هراس داشته و زبان به اعتراض گشود که به همین علت همراه عده ای دیگر به شام و از آنجا به حمص تبعید می شود.[3] کمیل همچون هموطن خود مالک اشتر نخعی در روز بیعت با علی حضور داشته و در این روز بیعت خویش را تجدید کرده و در مدت خلافت علی همواره در کنار مولای خویش بوده و مدتی نیز از طرف حضرت برای حکومت شهر هیت که در نواحی بغداد بوده انتخاب شد.[4] به خاطر معاشرت کمیل با صحابه بزرگ پیامبر و بهره گیری از حضور آنان، رجال شناسان کمیل را از بزرگان تابعین می شناسند، کمیل چنان صادقانه و عاشقانه و عارفانه زیست که از خواص اصحاب و صاحب اسرار علی علیه السّلام گردید و تا در دوران امام سجاد علیه السّلام به خاطر مودت و دوستی اهل بیت از جانب حجاج بن یوسف ثقفی - که در دشمنی با اهل بیت معروف است - در سن پیری تحت تعقیب و آزار و اذیت قرار گرفت و در نهایت در سال 83 هجری به شهادت رسید.[5] در اینکه کمیل از اصحاب سر امام بود شکی نیست و اما اینکه سؤال شده آیا به این ظرفیت رسیده بود که از این افراد باشد باید دید که علما و عرفا و مورخان دربارة کمیل چه دیدگاهی دارند همچنان که گفته شد کمیل در ردیف بزرگانی همچون سلمان، ابوذر، عمار، مقداد، حذیفة و... از شخصیتهای عالی رتبه جهان اسلام که ایمان و ایقان داشتند قرار داشت. عبیدالله بن ابی رافع صحابه بزرگوار امام علیه السّلام می گوید حضرت به من فرمودند: ده تن از ثقه های (افراد مورد اعتماد) مرا احضار کن عرض کردم خود شما آنها را نام ببرید پس حضرت، کمیل بن زیاد را در ردیف آن ده نفر نام برد.[6] یعنی کمیل از افراد مورد وثوق حضرت بوده و خود حضرت هم به این امر اشاره داشته اند. علامه شوشتری بر این عقیده است که چون علوم و اسرار در باطن حضرت امیر علیه السّلام موج می زد می خواست که گوهر عرفان را بیرون بریزید کمیل بن زیاد نخعی را پیش خود می نشاند و بر او جواهر اسرار می فشاند.[7] ابواسحاق کوفی کمیل را از عبّاد کوفه معرفی کرده[8] و همچنین اکثر دانشمندان و رجال شناسان و مورخان و عارفان، کمیل بن زیاد نخعی را از اصحاب خاص و یاران نزدیک و از اصحاب سر امام شمرده اند و حتی این دیدگاه منحصر به شیعه نیست بلکه دانشمندان اهل تسنن نیز چنین عقیده ای دارند. ابن ابی الحدید معتزلی معتقد است که کمیل از شیعیان خاص امیرالمؤمنین علیه السّلام است.[9] و باز خود حضرت در جواب کمیل بیان می دارند که تو از اصحاب سر من هستی. حضرت وقتی که به بیرون کوفه می رفت کمیل را همراه خود می برد و یا زمانی که با کمیل در جایی خلوت می کرد اسرار خویش را بر کمیل بیان می نمود و کمیل هم با طرح سؤالاتی عطش خود را نسبت به فراگیری اسرار امام نشان وقتی که کمیل از حضرت در مورد حقیقت سؤال می کند حضرت می فرماید: ترا بر حقیقت چکار؟ آن موقع کمیل می گوید: آیا من صاحب سر شما نیستم؟ حضرت می فرمایند: بلی البته. پس کمیل بن زیاد با این جمله می رساند که افشای اسرار به غیر اهلش جایز نیست و این ظرفیت را در خود احساس می کند و خواهان جواب این گونه سؤالات از حضرت امیر می باشد و حتی به این هم اکتفا نکرده و در نهایت می گوید: زِدْنی بیاناً یعنی از حضرت می خواهد که مسئله را بیشتر بشکافد.[10] حدیث حقیقت بهترین مدرک این مقام کمیل است که او ظرفیت داشت و از اصحاب سرّ بوده است چنانکه دعای پررمز و راز کمیل از او به شیعه رسیده است. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. شرح دعای کمیل، عزالدین جزایری. 2. راز دلباختگان، سید علی اکبر محب الاسلام. 3. کمیل و دعایش، شیخ عباس مخبر. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریج امام حسن علیه السّلام ، انتشارات کتابفروشی اسلامی، ج2، ص177. [2] . حاکم نیشابوری، مستدرک صحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1411ه‌، ج3، ص483. [3] . محمد جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، چاپ پنجم، 1375، ج6، ص2198. [4] . شهاب الدین احمد نویری، نهایة الارب، ترجمه محمود دامغانی، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، 64، ج 7، ص 36. [5] . قمی، عباس، منتهی الآمال، قم، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1373، ج1، ص394. [6] . مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج2، حرف ک، ص 42. [7] . قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، انتشارات کتابفروشی اسلامی، چاپ 65، ج2، ص11 و 10. [8] . ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ترجمه عزیزالله عطاردی، انتشارات عطارد، چاپ اول، 73، ص 538. [9] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ترجمه محمود دامغانی، نشر نی، ج4، ص164. [10] . مجالس المؤمنین، پیشین، ج2، ص11.
عنوان سوال:

شخصیت و زندگی نامه کمیل بن زیاد را بنویسید و آیا این ظرفیت را داشت که از اصحاب سرّ علی علیه السّلام باشد؟


پاسخ:

برخی از یاران و نزدیکان امام الموحدین علی بن ابیطالب به خاطر درک مفاهیم عالی اسلام و رسیدن به یقین، جامع همه فضائل عالی انسانی شده و در دوران حیات خود در راه اسلام واقعی و احقاق حق و برقراری عدالت از جان مایه می گذاشتند و همانند خاری در چشم دشمنان بوده و خواب راحت را از چشم آنان می ربودند.
کمیل پسر زیاد بن نهیک از قبیله (واولادش) نخع بوده، که رسول خدا ‌ صلّی الله علیه و آله دربارة آنان دعا فرمود: اللّهم بارک فی النخع[1] خدا یا برکت را در نفع قرار بده. نیز پدر کمیل از مسلمین و مؤمنین صدر اسلام به شمار می رفت. او مردی پارسا بود که با همسری عابد و مؤمن با رسول خدا زندگی می کرد.
گفته شده که کمیل در سال سوم هجرت به دنیا آمده و در خانواده ای کاملاً مسلمان و مؤمن پرورش یافت. این فرزند اسلام از همان ایام کودکی و نوجوانی با مولای خود علی علیه السّلام ارتباط داشت و در مأموریتی که حضرت به دستور پیامبر قبل از حجة الوداع به یمن سفر کرد از همین ایام تحت تعلیم و تربیت معنوی اسلام ناب قرار گرفته و به برکت تشرف بی شمار و قرب بسیار به مولای خویش بعد از رحلت پیامبر با دیگر فدائیان اسلام 25 سال در مدت خانه نشینی علی(ع) همراه حضرتش شجاعانه ایستاد و رسالت خویش را نسبت به خواص انجام می داد و به نشر فضائل علی می پرداخت کمیل با صحابه و تابعین در اجتماعاتی که به وجود می‌آمد از حق علی و جایگاه علی و نسبت علی با رسول خدا سخن می گفتند.[2]
در جریان اعتراضات مردم به اعمال ناشایست عثمان، کمیل حضور داشته و از منحرف شدن اسلام از مسیر اصلی هراس داشته و زبان به اعتراض گشود که به همین علت همراه عده ای دیگر به شام و از آنجا به حمص تبعید می شود.[3]
کمیل همچون هموطن خود مالک اشتر نخعی در روز بیعت با علی حضور داشته و در این روز بیعت خویش را تجدید کرده و در مدت خلافت علی همواره در کنار مولای خویش بوده و مدتی نیز از طرف حضرت برای حکومت شهر هیت که در نواحی بغداد بوده انتخاب شد.[4]
به خاطر معاشرت کمیل با صحابه بزرگ پیامبر و بهره گیری از حضور آنان، رجال شناسان کمیل را از بزرگان تابعین می شناسند، کمیل چنان صادقانه و عاشقانه و عارفانه زیست که از خواص اصحاب و صاحب اسرار علی علیه السّلام گردید و تا در دوران امام سجاد علیه السّلام به خاطر مودت و دوستی اهل بیت از جانب حجاج بن یوسف ثقفی - که در دشمنی با اهل بیت معروف است - در سن پیری تحت تعقیب و آزار و اذیت قرار گرفت و در نهایت در سال 83 هجری به شهادت رسید.[5] در اینکه کمیل از اصحاب سر امام بود شکی نیست و اما اینکه سؤال شده آیا به این ظرفیت رسیده بود که از این افراد باشد باید دید که علما و عرفا و مورخان دربارة کمیل چه دیدگاهی دارند همچنان که گفته شد کمیل در ردیف بزرگانی همچون سلمان، ابوذر، عمار، مقداد، حذیفة و... از شخصیتهای عالی رتبه جهان اسلام که ایمان و ایقان داشتند قرار داشت. عبیدالله بن ابی رافع صحابه بزرگوار امام علیه السّلام می گوید حضرت به من فرمودند: ده تن از ثقه های (افراد مورد اعتماد) مرا احضار کن عرض کردم خود شما آنها را نام ببرید پس حضرت، کمیل بن زیاد را در ردیف آن ده نفر نام برد.[6] یعنی کمیل از افراد مورد وثوق حضرت بوده و خود حضرت هم به این امر اشاره داشته اند. علامه شوشتری بر این عقیده است که چون علوم و اسرار در باطن حضرت امیر علیه السّلام موج می زد می خواست که گوهر عرفان را بیرون بریزید کمیل بن زیاد نخعی را پیش خود می نشاند و بر او جواهر اسرار می فشاند.[7] ابواسحاق کوفی کمیل را از عبّاد کوفه معرفی کرده[8] و همچنین اکثر دانشمندان و رجال شناسان و مورخان و عارفان، کمیل بن زیاد نخعی را از اصحاب خاص و یاران نزدیک و از اصحاب سر امام شمرده اند و حتی این دیدگاه منحصر به شیعه نیست بلکه دانشمندان اهل تسنن نیز چنین عقیده ای دارند. ابن ابی الحدید معتزلی معتقد است که کمیل از شیعیان خاص امیرالمؤمنین علیه السّلام است.[9] و باز خود حضرت در جواب کمیل بیان می دارند که تو از اصحاب سر من هستی. حضرت وقتی که به بیرون کوفه می رفت کمیل را همراه خود می برد و یا زمانی که با کمیل در جایی خلوت می کرد اسرار خویش را بر کمیل بیان می نمود و کمیل هم با طرح سؤالاتی عطش خود را نسبت به فراگیری اسرار امام نشان وقتی که کمیل از حضرت در مورد حقیقت سؤال می کند حضرت می فرماید: ترا بر حقیقت چکار؟ آن موقع کمیل می گوید: آیا من صاحب سر شما نیستم؟ حضرت می فرمایند: بلی البته. پس کمیل بن زیاد با این جمله می رساند که افشای اسرار به غیر اهلش جایز نیست و این ظرفیت را در خود احساس می کند و خواهان جواب این گونه سؤالات از حضرت امیر می باشد و حتی به این هم اکتفا نکرده و در نهایت می گوید: زِدْنی بیاناً یعنی از حضرت می خواهد که مسئله را بیشتر بشکافد.[10] حدیث حقیقت بهترین مدرک این مقام کمیل است که او ظرفیت داشت و از اصحاب سرّ بوده است چنانکه دعای پررمز و راز کمیل از او به شیعه رسیده است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. شرح دعای کمیل، عزالدین جزایری.
2. راز دلباختگان، سید علی اکبر محب الاسلام.
3. کمیل و دعایش، شیخ عباس مخبر.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریج امام حسن علیه السّلام ، انتشارات کتابفروشی اسلامی، ج2، ص177.
[2] . حاکم نیشابوری، مستدرک صحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1411ه‌، ج3، ص483.
[3] . محمد جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، چاپ پنجم، 1375، ج6، ص2198.
[4] . شهاب الدین احمد نویری، نهایة الارب، ترجمه محمود دامغانی، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، 64، ج 7، ص 36.
[5] . قمی، عباس، منتهی الآمال، قم، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1373، ج1، ص394.
[6] . مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج2، حرف ک، ص 42.
[7] . قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، انتشارات کتابفروشی اسلامی، چاپ 65، ج2، ص11 و 10.
[8] . ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ترجمه عزیزالله عطاردی، انتشارات عطارد، چاپ اول، 73، ص 538.
[9] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ترجمه محمود دامغانی، نشر نی، ج4، ص164.
[10] . مجالس المؤمنین، پیشین، ج2، ص11.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین